پرش به محتوا

اسامة بن زید کلبی

از ویکی غدیر
اسامه بن زید کلبی
اطلاعات فردی
نام کاملاسامه بن زید بن حارثه
سرشناسیصحابی پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله، فرمانده سپاه جیش اسامه، پسر زید بن حارثه
تولدحدود سال چهارم تا پنجم بعثت
وفاتحدود سال ۵۴ ق
خویشان سرشناسزید بن حارثه (پدر)، ام ایمن (مادر)
اطلاعات علمی
استادانپیامبر اسلام صلی الله علیه وآله
اطلاعات فرهنگی
زمینه فعالیتفرماندهی لشکر در جنگ‌ها، راوی حدیث
علت شهرتفرماندهی لشکر اسلام به طرف روم به فرمان پیامبرصلی الله علیه وآله


اسامه بن زید، مشهور به ابومحمد یا ابوزید، از صحابه برجسته پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله بود که پدرش زید بن حارثه، غلام آزادشده و فرزندخوانده پیامبر صلی الله علیه وآله، و مادرش ام ایمن، کنیز و سپس آزادشده پیامبر صلی الله علیه وآله بودند. اسامه حدود سال چهارم بعثت به دنیا آمد و در هجرت به مدینه همراه خانواده‌اش حضور داشت.

زندگینامه[۱]

اسامه به دلیل سن کم، اجازه شرکت در جنگ‌های بدر و احد را نیافت، اما بعدها در برخی سریه‌ها و غزوات مانند سریه بشیر بن سعد به فدک و سریه غالب بن عبدالله لیثی، و همچنین در غزوه حنین و فتح مکه شرکت کرد. پیامبر صلی الله علیه وآله او را در ۱۸ یا ۲۰ سالگی به فرماندهی سپاهی بزرگ برای جنگ با رومیان منصوب کرد. این سپاه به «جیش اسامه» شهرت یافت. با وجود اعتراض برخی صحابه به جوانی او، پیامبرصلی الله علیه وآله بر فرماندهی اسامه تأکید نمود و حتی کسانی که از پیوستن به سپاه او خودداری کردند را نکوهش کرد.[۲]

پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله

با رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله، اعزام سپاه اسامه به تأخیر افتاد و برخی از صحابه مانند ابوبکر و عمر، به بهانه بیماری پیامبر و شرایط حساس مدینه، از پیوستن به سپاه سر باز زدند.[۳] پس از خلافت ابوبکر، وی اسامه را مجدداً به همان مأموریت اعزام کرد و خود نیز برای احترام و حمایت، سپاه را تا خارج مدینه مشایعت نمود.[۴] اسامه در این لشکرکشی، موفقیت‌هایی به دست آورد و بدون تلفات جدی به مدینه بازگشت.

نقش اسامه در دوران خلفا

در دوران خلافت عمر، اسامه مورد احترام بود و سهم بیشتری از بیت‌المال دریافت می‌کرد. در زمان عثمان، او از اصحابی بود که قطعه زمینی دریافت کرد و گاه مأموریت‌هایی از سوی خلیفه داشت.

موضع اسامه پس از پیامبر صلی الله علیه وآله

اسامه در ماجرای خلافت و بیعت با ابوبکر، ابتدا موضعی منتقدانه داشت و در برخی منابع آمده که با خلافت ابوبکر موافق نبود و حتی نامه‌ای تند در این باره نوشت،[۵] اما پس از گفت‌وگو با امام علی علیه السلام و مشاهده شرایط، به مدینه بازگشت و با ابوبکر همراه شد. در دوران خلافت امام علی علیه السلام، اسامه از بیعت با امام سرباز زد و در جنگ جمل نیز شرکت نکرد و سوگند خورده بود با هیچ مسلمانی که شهادتین می‌گوید، نجنگد[۶]. با این حال، در برخی روایات آمده که امام علی علیه السلام او را به خاطر این موضع معذور دانست و عطایایی برایش مقرر کرد[۷].

درباره تاریخ وفات اسامه اختلاف است، اما بیشتر منابع سال ۵۴ هجری قمری (حدود ۶۷۴ میلادی) را ذکر کرده‌اند[۸][۹].

اتمام حجت با غدیر[۱۰]

یکی از صحابه که حدیث غدیر را نقل کرده اسامة بن زید بن حارثه کلبی (م ۵۴ ق) است. در «حدیث الولایة» و «نخب المناقب» حدیث غدیر را از اسامة بن زید بن حارثه کلبی نقل کرده‌اند.[۱۱]

و روی الشیخ الطبرسی فی کتاب «الاحتجاج»: مرفوعا عن الإمام الباقر علیه السّلام: أنّ عمر بن الخطاب قال لأبی بکر: أکتب إلی أسامة یقدم علیک فإنّ فی قدومه قطع الشنعة عنّا، فکتب إلیه أبو بکر: من أبی بکر - خلیفة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله - إلی أسامة بن زید، أمّا بعد: إذا أتاک کتابی فاقبل إلیّ أنت و من معک، فإنّ المسلمین قد اجتمعوا علیّ، و ولونی أمرهم، فلا تخالفن فتعصی، و یأتیک ما تکره و السّلام.

قال: فکتب إلیه اسامة جواب کتابه: من اسامة بن زید - عامل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله علی غزوة الشام - أما بعد: فقد أتانی لک کتاب ینقض أوّله آخره؛ ذکرت فی أوّله: إنّک خلیفة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و ذکرت فی آخره: إنّ المسلمین اجتمعوا علیک فولوک أمرهم و رضوا بک. و اعلم أنّی و من معی من جماعة المسلمین و المهاجرین، فو اللّه، ما رضینا بک، و لا ولّیناک أمرنا، و انظر إن تدفع الحقّ إلی أهله، و تخلیهم و إیّاه، فإنّهم أحقّ به منک.

فقد علمت من قول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله فی علیّ - یوم الغدیر - فما طال فینسی، انظر لمرکزک، و لا تخالف فتعصی اللّه و رسوله، و تعصی من استخلفه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله علیک و علی صاحبک، و لم یعزلنی حین قبض رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و إنّک و صاحبک رجعتما و عصیتما، فأقمتما فی المدینة بغیر إذنی.

قال: فهم أبو بکر أن یخلعها من عنقه. قال: فقال له عمر: لا تفعل؟ قمیص قمّصک اللّه لا تخلعه فتندم، و لکن ألح علی اسامة بالکتب، و مر فلانا و فلانا یکتبوا إلی اسامة أن لا یفرق جماعة المسلمین، و أن یدخل معهم فیما صنعوا.

قال: فکتب إلیه أبو بکر و کتب إلیه اناس من المنافقین: أن ارض بما اجتمعنا علیه، و إیّاک أن تشمل المسلمین فتنة من قبلک، فإنّهم حدیثو عهد بالکفر.

فلمّا وردت الکتب علی اسامة انصرف بمن معه حتی دخل المدینة، فلمّا اجتمع الناس علی أبی بکر انطلق إلی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام، فقال: ما هذا؟

قال علیّ علیه السّلام: هذا ما تری، قال له اسامة: فهل بایعته؟ فقال: نعم، فقال له اسامة: طائعا، قال علیه السّلام: لا بل مکرها.

قال: فدخل اسامة علی أبی بکر، و قال: السّلام علیک یا خلیفة المسلمین؟

قال: فرد علیه السّلام، و قال: و علیک السّلام أیّها الأمیر؟

از امام باقر علیه السلام نقل شده است که عمر بن خطاب به ابوبکر گفت: نامه‌ای به اسامه بن زید بنویس تا نزد تو بیاید، زیرا آمدن او نزد تو، زبان مخالفان را خواهد بست. پس ابوبکر نامه‌ای به این مضمون برای اسامه نوشت: «از ابوبکر، خلیفه رسول خدا صلی الله علیه وآله، به اسامه بن زید؛ اما بعد: چون نامه من به تو رسید، تو و همراهانت نزد من بیایید، چرا که مسلمانان بر من گرد آمده‌اند و مرا به عنوان سرپرست خود برگزیده‌اند. مخالفت نکن که نافرمانی کرده‌ای و اگر چنین کنی، چیزی از من خواهی دید که خوشایند تو نخواهد بود. والسلام.»

اسامه در پاسخ نوشت:

«از اسامه بن زید، کارگزار رسول خدا صلی الله علیه وآله در غزوه شام، اما بعد: نامه‌ای از تو به من رسید که اول آن با آخرش تناقض دارد؛ در ابتدا نوشته‌ای که تو خلیفه رسول خدایی، و در پایان گفته‌ای که مسلمانان بر تو گرد آمده‌اند و تو را به عنوان سرپرست خود برگزیده‌اند و به تو رضایت داده‌اند. بدان که من و همراهانم که از جماعت مسلمانان و مهاجران هستیم، به خدا سوگند نه به تو راضی هستیم و نه تو را به عنوان سرپرست خود پذیرفته‌ایم. پس بنگر که حق را به صاحبش بازگردانی و آنان را از حقشان محروم نسازی، چرا که آنان از تو به این مقام شایسته‌ترند.

تو خود از سخن پیامبر صلی الله علیه وآله درباره علی علیه السلام در روز غدیر آگاهی، چه زود آن را فراموش کردی! مراقب جایگاه خود باش و مخالفت مکن که نافرمانی خدا و رسول و کسی است که پیامبر صلی الله علیه وآله او را بر تو و رفیقت امیر قرار داد و تا آخرین لحظه مرا از این مقام عزل نکرد. اما تو و رفیقت بدون اجازه من به مدینه بازگشتید و بی‌اجازه من در آنجا ماندید.[۱۲]»

آنگاه ابوبکر تصمیم گرفت از خلافت کناره‌گیری کند، اما عمر به او گفت: «این کار را نکن! پیراهنی را که خدا بر تو پوشانده، از تن بیرون مکن که پشیمان خواهی شد. بلکه با نامه‌ها و پیام‌های متعدد اسامه را تحت فشار قرار بده و به دیگران نیز بگو تا به او بنویسند که جماعت مسلمانان را پراکنده نکند و با آنچه ما انجام داده‌ایم همراه شود.»

پس ابوبکر و گروهی از منافقان به اسامه نوشتند: «به آنچه ما بر آن گرد آمده‌ایم رضایت بده و مبادا از جانب تو فتنه‌ای دامن‌گیر مسلمانان شود، چرا که آنان تازه از کفر بازگشته‌اند.»

وقتی این نامه‌ها به اسامه رسید، با همراهانش به مدینه بازگشت. وقتی دید مردم بر ابوبکر اجتماع کرده‌اند، نزد علی بن ابی‌طالب علیه السلام رفت و پرسید: «این چه وضعی است؟» علی علیه السلام فرمود: «همان است که می‌بینی.» اسامه پرسید: «آیا تو هم با او بیعت کردی؟» حضرت فرمود: «آری.» اسامه گفت: «آیا با رضایت یا اکراه؟» حضرت فرمود: «نه، بلکه با اکراه.»

سپس اسامه نزد ابوبکر رفت و گفت: «سلام بر تو، ای خلیفه مسلمانان!» ابوبکر پاسخ داد: «سلام بر تو، ای امیر!».[۱۳]

پانویس

  1. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، اسامة بن زید
  2. ابن سعد، الطبقات الکبری، دار صادر، ج۴، ص۴۵
  3. الملل و النحل، ج۱، ص۲۳.
  4. تاریخ طبری، ج۳، ص۲۴۱؛ الکامل، ج۲، ص۳۳۶
  5. البیعة و ولایة العهد و الشوری و آثارها فی تنصیب الخلیفة، صفحه: ۱۲۷،
  6. اسامه گفت: تو گرامیترین خلق خدا در نظر منی، ولی من با خدا پیمان بسته و عهد کرده‌ام، با کسی که لا اله الا اللّه می‌گوید جنگ نکنم. اسامه به روزگار رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) در یکی از جنگها با مشرکان نیزهٔ خویش را به سوی مردی بلند کرد و آن مرد ترسید و لا اله الا الله گفت، اسامه توجه نکرد و نیزه را فرو آورد و آن مرد را کشت و چون این موضوع به اطلاع پیامبر (صلّی الله علیه و آله) رسید، فرمودند: ای اسامه آیا مردی را که شهادت لا اله الا الله می‌دهد می‌کشی؟ گفت: ای رسول خدا او این کلمه را برای نجات از مرگ بر زبان آورد. فرمودند: آیا از کشتن او نترسیدی؟ و اسامه مدعی بود که پیامبر (صلّی الله علیه و آله) به او فرموده‌اند: با شمشیرت همراه کسی که با کافران جنگ می‌کند، جنگ کن. چون جنگ میان مسلمانان درگرفت، شمشیرش را به سنگ زد و شکست. الجمل، صفحه: ۵۱.
  7. و روی الکشی: باسناده عن عبد الرحمان بن الحجّاج، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام، عن آبائه علیهم السّلام، قال: کتب علیّ علیه السّلام إلی والی المدینة: لا تعطین سعدا، و لا ابن عمر من الفیء شیئا، فأمّا اسامة بن زید فإنّی قد عذرته فی الیمین آلتی کانت علیه. الروض النضیر فی معنی الغدیر، صفحه: ۱۹۹
  8. و مات اسامة بن زید سنة (٥٤ ه) و هو ابن (٧٥) عاما، خلاف فی ذلک، فتعین أن یکون المکفن له الحسین علیه السّلام، و اللّه أعلم. الروض النضیر فی معنی الغدیر، صفحه: ۲۰۱،
  9. ، قال: دخل الحسین بن علیّ علیه السّلام علی اسامة بن زید و هو مریض و هو یقول: و اغماه، فقال له الحسین علیه السّلام: «و ما غمک یا أخی؟ قال: دینی، و هو ستون ألف درهم، فقال الحسین علیه السّلام: هو علیّ، قال: إنّی أخشی أن أموت، فقال الحسین علیه السّلام: لن تموت حتی أقضیها عنک. الروض النضیر فی معنی الغدیر، صفحه: ۲۰۰
  10. چهارده قرن با غدیر: ص ۹۳. اسرار غدیر: ص ۲۹۱.
  11. چکیده عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص ۱۳۷.
  12. فقد أتانی کتاب منک ینقض آخره أوّله، ذکرت فی أوّل کتابک أنّک خلیفة رسول اللّه - صلّی اللّه علیه و آله - ثمّ قلت: إنّ المسلمین استخلفوک، و فزعوا إلیک، و أمّروک علیهم، و لو کان ذاک کذلک، لکانت بیعتهم فی مسجد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، لا فی سقیفة بنی ساعدة. و سألت أن آذن لعمر بن الخطّاب فی تخلّفه عنّی لحاجتک إلیه، فقد أذن لنفسه قبل أن آذن له. و ما لی أن آذن له و لا لأحد أمره رسول اللّه - صلّی اللّه علیه و آله - بالشخوص معی إلی من أشخصنی إلیه؟! و ما أمرک فی تخلّفک، و أمر عمر فی تخلّفه إلاّ واحد، و لیس بینک و بینه فرق؛ و من عصی رسول اللّه - صلّی اللّه علیه و آله - بعد وفاته، فهو بمنزلة من عصاه فی حیاته؛ و قد علمت أنّ رسول اللّه - صلّی اللّه علیه و آله - أمرک، و أمر عمر، بالمسیر معی، و رأیه لکما خیر من رأیکما لأنفسکما، و ما خفی علیه موضعکما؛ و قد ولاّنی علیکما، و لم یولّکما علیّ، و عصیانه نفاق. سپس گفته‌ای که مسلمانان تو را انتخاب کرده‌اند و به تو پناه آورده‌اند و تو را امیر خود قرار داده‌اند. اگر چنین بود، بیعتشان باید در مسجد رسول خدا صلی الله علیه واله انجام می‌شد، نه در سقیفه بنی ساعده. در نامه‌ات خواسته‌ای که به عمر بن خطاب اجازه دهم به خاطر نیاز تو، از همراهی من بازماند؛ در حالی که او پیش از آنکه من اجازه دهم، خود چنین کرده است. من چه حقی دارم که به او یا به هر کس دیگری اجازه دهم، در حالی که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمان داد تا او با من حرکت کند؟! تخلف تو و تخلف عمر یکسان است و میان شما تفاوتی نیست؛ هر کس پس از وفات رسول خدا صلی الله علیه وآله از دستور او سرپیچی کند، همانند کسی است که در زمان حیاتش نافرمانی کرده است. تو می‌دانی که رسول خدا صلی الله علیه وآله به تو و عمر فرمان داد همراه من حرکت کنید و رأی او برای شما بهتر از رأی خودتان بود و جایگاه شما بر او پوشیده نبود؛ او مرا بر شما گماشت و شما را بر من نگماشت، و نافرمانی او نفاق است. المقنع فی الإمامة، صفحه: ۱۴۲،
  13. ‌الروض النضیر فی معنی الغدیر، صفحه: ۱۹۵،