انصار

از دانشنامه غدیر

اتمام حجت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام با انصار در غصب خلافت[۱]

در ماجراى غصب خلافت و بردن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام براى بیعت با ابوبکر، وقتى على ‏عليه السلام را نزد ابوبکر رسانيدند عمر به صورت اهانت آميز گفت: بيعت كن و اين اباطيل را رها كن! على‏ عليه السلام فرمود: اگر انجام ندهم چه خواهيد كرد؟ گفتند: تو را با ذلت و خوارى مى‏ كشيم!

حضرت رو به آنان كرد و فرمود: اى گروه مسلمانان، و اى مهاجرين و انصار، شما را به خدا قسم مى‏ دهم كه آيا در روز غدير خم از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيديد كه آن مطالب را مى ‏فرمود، و در جنگ تبوک آن مطالب را مى ‏فرمود؟[۲]

سپس على‏ عليه السلام از آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله علنى براى عموم مردم درباره او فرموده بود چيزى باقى نگذاشت مگر آنكه براى آنان يادآور شد. و مردم درباره همه آن ها اقرار كردند و گفتند: بلى، به خدا قسم.[۳]

اتمام حجت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام با انصار در مورد معاويه[۴]

زبان حال صاحب غدير را در جمله ‏اى مشهور مى ‏بينيم[۵]كه «الدهر أنزلنى فأنزلنى ثم أنزلنى حتى قيل على و معاوية»: «روزگار سه مرتبه مرا پايين آورد و كار مرا به آنجا كشانيد كه گفته شود: على و معاويه».

حتى روزى كه قدرت در دست على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام بود مردم از آن حضرت اطاعت نمى‏ كردند و به اوامر ايشان -  لااقل آنگونه كه از سقيفه فرمان مى ‏بردند -  عمل نمى‏ كردند. اگر تعجب از معاويه است، چند برابر آن تعجب از مردمى است كه در كنار على‏ عليه السلام و در لشكر او حضرتش را خوار مى‏ كردند و قرآنِ سر نيزه را بر قرآنِ ناطق مقدم مى ‏داشتند.

سوز ديگرى از روزگار سخت غدير را از حلقوم استخوان در گلوى على‏ عليه السلام بشنويم:

تعجب از معاوية بن ابى ‏سفيان است كه در خلافت با من به نزاع برخاسته و امامت مرا انكار مى ‏كند! اى مهاجرين و انصار! آيا بر شما واجب نيست مرا يارى كنيد و آيا امر من بر شما لازم نيست؟ آيا سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را نشنيديد كه در روز غدير درباره ولايت و صاحب اختيارى من مى‏ فرمود؟![۶]

اتمام حجت حضرت زهرا عليها السلام بر انصار با غدير[۷]

در روز های آخر عمر حضرت زهرا علیها السلام عده ای از زنان مهاجر و انصار به عیادت آمدند. آن حضرت در این فرصت مطالبی درباره مسئله غصب خلافت مطرح كردند و بر آنان اتمام حجت فرمودند.

زنان سخنان حضرت را براى مردان خود نقل كردند، و در پى آن عده ‏اى از سرشناسان مهاجر و انصار به عنوان عذرخواهى نزد حضرت آمدند و عرض كردند: اى سيدة النساء، اگر ابوالحسن اين مطالب را براى ما مى‏ گفت قبل از آنكه پيمان با اهل سقيفه را محكم كنيم و با آنان بيعت كنيم، ما هرگز به جاى او با ديگرى بيعت نمى‏ كرديم! حضرت فرمود:

از من دور شويد، كه عذرى از شما پذيرفته نيست بعد از آنكه عذرهايتان خواسته شده است. بعد از كوتاهى شما جايى براى امر و نهى باقى نمانده است. (و در روايتى فرمود:) بعد از روز غدير خم خداوند هيچ دليل و عذرى (در برابر ولايت) براى احدى باقى نگذاشته است. (و به روايتى فرمود:) آيا پدرم در روز غدير خم براى احدى عذرى باقى گذاشت؟![۸]

اتمام حجت عده ‏اى از انصار با غدير[۹]

عده ‏اى از انصار به صورت كاروانى وارد كوفه شدند و در ميدان بزرگ كوفه شترهاى خود را خواباندند و در حالى كه عمامه بر سر داشتند و شمشير حمايل كرده بودند و روى خود را پوشانده بودند به راه افتادند تا خدمت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام رسيدند، و عرض كردند: سلام بر تو اى مولاى ما !

حضرت فرمود: شما كه هستيد؟ عرض كردند: قومى از مواليان تو هستيم. فرمود: چگونه من مولاى شما هستم در حالى كه شما قومى تازه وارد هستيد؟

عرض كردند: از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيديم كه در روز غدير خم -  در حالى كه بازوان تو را گرفته بود مى ‏فرمود: «خدا صاحب اختيار من است و من مولاى مؤمنينم، و هر كس من صاحب اختيار او هستم على صاحب اختيار اوست».

حضرت فرمود: شما اين مطلب را قبول داريد؟ عرض كردند: آرى. فرمود: به آن شهادت مى‏ دهيد؟ عرض كردند: آرى. فرمود: راست مى‏ گوييد.

سپس به راه افتادند و از خدمت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بيرون آمدند. از يكى از آنان پرسيدند: شما كيستيد؟ گفتند: گروهى از انصار هستيم كه ابوايوب انصارى نيز در ميان ماست.[۱۰]

وجوب اطاعت انصار از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام[۱۱]

در مرحله سوم از خطبه غدير، پيامبرصلى الله عليه وآله وارد اعلان عمومى شد و امامت على‏ عليه السلام و وجوب اطاعت از او را مطرح كرد. عموميت خطاب را نيز بيان كرد و گستره آن را به دقت نشان داد.

ابتدا با اقتباس از آيه ۱۰۰ سوره توبه، مهاجرين و انصار و تابعين را داخل اين عموم اعلان كرده فرمود: «وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ لَكُمْ وَلِيّاً وَ اِماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَى الْمُهاجِرينَ وَ الاَنْصارِ وَ عَلَى التّابِعينَ لَهُمْ بِاِحْسانٍ»، و سپس بقيه اين عموم را با ذكر روستايى و شهرى، عجمى و عربى، آزاد و بنده، صغير و كبير، سياه و سفيد بيان كرد، و با يک كلمه همه اين گروه‏ ها را يک جا ذكر كرده فرمود:

«وَ عَلى كُلِّ مُوَحِّدٍ ماضٍ حُكْمُهُ...». در اينجا از وجوب اطاعت على‏ عليه السلام نتيجه ‏گيرى كرد كه حكم او نافذ است و هر كس با او مخالفت كند ملعون است.

فَاعْلَمُوا مَعاشِرَ النّاسِ ذلِكَ فيهِ وَ افْهَمُوهُ، وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ لَكُمْ وَلِيّاً وَ اِماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَى الْمُهاجِرينَ وَ الاَنْصارِ وَ عَلَى التّابِعينَ لَهُمْ بِاِحْسانٍ، وَ عَلَى الْبادى وَ الْحاضِرِ، وَ عَلَى الْعَجَمِىِّ وَ الْعَرَبِىِّ، وَ الْحُرِّ وَ الْمَمْلُوكِ وَ الصَّغيرِ وَ الْكَبيرِ، وَ عَلَى الاَبْيَضِ وَ الاَسْوَدِ.

وَ عَلى كُلِّ مُوَحِّدٍ ماضٍ حُكْمُهُ، جازٍ قَوْلُهُ، نافِذٌ اَمْرُهُ، مَلْعُونٌ مَنْ خالَفَهُ، مَرْحُومٌ مَنْ تَبِعَهُ وَ صَدَّقَهُ، فَقَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ لِمَنْ سَمِعَ مِنْهُ وَ اَطاعَ لَهُ:

اى مردم، اين مطلب را درباره او بدانيد و بفهميد، و بدانيد كه خداوند او را براى شما صاحب اختيار و امامى قرار داده كه اطاعتش را واجب نموده است بر مهاجرين و انصار و بر تابعين آنان به نيكى، و بر روستايى و شهرى، و بر عجمى و عربى، و بر آزاد و بنده، و بر بزرگ و كوچک، و بر سفيد و سياه.

بر هر يكتا پرستى حكم او اجرا شونده و كلام او مورد عمل و امر او نافذ است. هر كس با او مخالفت كند ملعون است، و هر كس تابع او باشد و او را تصديق نمايد مورد رحمت الهى است. خداوند او را و هر كس را كه از او بشنود و او را اطاعت كند آمرزيده است.

منبع

دانشنامه غدیر جلد ۴، صفحه ۳۸۱

پانویس

  1. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۹. غدير از زبان مولى: ص ۲۶.
  2. منظور از سخن حضرت در روز غدير «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلىٌّ مَوْلاه» است، و مراد از كلام آن حضرت در جنگ تبوک «اَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى» است.
  3. كتاب سليم: حديث ۴.
  4. ژرفاى غدير: ص ۲۰۴. غدير از زبان مولى: ص ۴۱.
  5. اين جمله دقيقاً به همين شكل از قول حضرت در منابع نيامده است. هر چند مضمون آن به شكل‏ هاى مختلف آمده است. البته در «حديقة الشيعة»: ج ۱ ص ۲۰۸، اين عبارت آورده شده است.
  6. الارشاد: ص ۱۳۹. بحار الانوار: ج ۳۲ ص ۳۸۸.
  7. چهارده قرن با غدير: ص ۳۷. اسرار غدير: ص ۲۷۲.
  8. بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۶۱. دلائل الامامة: ص ۳۸. خصال: ص ۱۷۳.
  9. چهارده قرن با غدير: ص ۹۴. اسرار غدير: ص ۲۹۳.
  10. الغدير: ج ۱ ص۱۸۷-۱۹۱. اثبات الهداة: ج۲ ص۲۱۳ ص۶۹.
  11. سخنرانى استثنائى غدير: ص۱۵۷-۱۷۰.