حفصه بنت عمر
حفصه بنت عمر دختر عمر بن خطاب، دومین خلیفه اهل سنت. او در سال پنجم پیش از بعثت، در سال تجدید بنای کعبه، در مکه به دنیا آمد. حفصه از همسران پیامبر اسلام صس الله علیه وآله بهشمار میرود. بنابر منابع تاریخی، آیات سوره تحریم درباره رفتار او و عایشه نازل شد و روایاتی در نقد او نقل شده است. حفصه در سال ۴۵ هجری قمری در مدینه درگذشت و پیکرش در قبرستان بقیع دفن شد.
| اطلاعات فردی | |
|---|---|
| نام کامل | حفصه بنت عمر بن خطاب |
| سرشناسی | همسر پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله |
| تولد | پنجم پیش از بعثت، مکه |
| وفات | ۴۵ هجری قمری، مدینه |
| محل دفن | قبرستان بقیع، مدینه |
| خویشان سرشناس | عمر بن خطاب (پدر)، زینب بنت مظعون (مادر)، عبدالله بن عمر (برادر) |
| اطلاعات علمی | |
| شاگردان | عبدالله بن عمر، عبدالله بن صفوان جمحی، عمرو بن رافع |
| مذهب | اهل سنت |
| اطلاعات فرهنگی | |
| زمینه فعالیت | نقل حدیث |
| علت شهرت | همسر پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله، دختر خلیفه دوم |
زندگینامه
حفصه پیش از هجرت به مدینه با خنیس بن حذافه سهمی ازدواج کرد و همراه او به حبشه و سپس مدینه هجرت نمود. خنیس پس از جنگ بدر در سال دوم هجری درگذشت. پس از مرگ همسرش، در شعبان سال سوم هجرت، دو یا سه ماه پیش از جنگ احد، حفصه به ازدواج پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله درآمد.[۱]در منابع روایی، گزارشهایی درباره اختلاف و نارضایتی پیامبر صلی الله علیه وآله از حفصه و عایشه وجود دارد. گفته شده است که گاهی رفتار آنها موجب آزار پیامبر صلی الله علیه وآله میشد.[۲]
بر اساس برخی منابع، آیات آغازین سوره تحریم در ارتباط با رفتار حفصه و عایشه نسبت به پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد.[۳] همچنین بخاری و مسلم، دو منبع معتبر حدیثی اهل سنت، ماجرای همپیمانی حفصه و عایشه علیه پیامبرصلی الله علیه وآله را روایت کردهاند.[۴]در نقل تاریخی دیگری آمده است که حفصه روزی با لحن تندی به پیامبر صلی الله علیه وآله گفت: «سخن بگو اما جز حق مگو!» و عمر بن خطاب که حضور داشت، او را به سبب این بیاحترامی سیلی زد.[۵]
حفصه در زمان خلافت پدرش، نسخهای از صحف قرآنی گردآوریشده در دوره ابوبکر را نزد خود نگاه میداشت. در زمان عثمان بن عفان، هنگام تدوین مصحف رسمی، این صحف را در اختیار او نهاد تا از روی آنها نسخه نهایی قرآن تهیه شود و پس از پایان کار، مصحف به حفصه بازگردانده شد.[۶] درباره اینکه آن مصحف از آنِ خود حفصه بوده یا نسخه زید بن ثابت، میان مورخان اختلافنظر وجود دارد.
حفصه پس از شهادت پیامبر صلی الله علیه وآله به پشتیبانی از سه خلیفه نخست ـ ابوبکر، عمر و عثمان ـ پرداخت. او در دوران خلافت عثمان از وی خواست تا مستمریای را که از پدرش دریافت میکرد، به او نیز بدهد؛ اما عثمان نپذیرفت و به گفته منابع، به او یادآور شد که خود و عایشه پیشتر شهادت داده بودند پیامبران ارث نمیگذارند.[۷]
حفصه در زمان خلافت عثمان، به علت دستور قتل کنیز خود بهخاطر اتهام سحر مورد سرزنش خلیفه قرار گرفت.[۸] همچنین در جریان جنگ جمل، قصد داشت عایشه را همراهی کند، ولی برادرش او را از این تصمیم بازداشت.[۹] پس از آغاز جنگ، او از شنیدن اخبار محاصره سپاه علی بن ابیطالب علیه السلام در ذی قار اظهار شادمانی کرد، هرچند بعداً از سوی امسلمه و امکلثوم بنت علی علیه السلام سرزنش شد و از این کار پشیمان گشت.[۱۰]
درباره تاریخ درگذشت حفصه اختلافنظر وجود دارد. برخی سال ۲۷ و گروهی سال ۴۱ هجری را ذکر کردهاند، اما بیشتر مورخان از جمله ابن سعد و زبیر بن بکار، سال ۴۵ هجری قمری را صحیح میدانند.[۱۱] حفصه در مدینه درگذشت و مروان بن حکم بر جنازه او نماز خواند. پیکرش را در قبرستان بقیع به خاک سپردند،[۱۲] هرچند در قبرستان باب الصغیر دمشق نیز قبری به او منسوب است.
افشای سرّ پیامبر صلی الله علیه و آله در راه غدیر[۱۳]
یکی از مسائلی که اوضاع اجتماع مسلمانان را در سالهای آخر عمر پیامبر صلی الله علیه و آله و در غدیر وخیم کرده بود، حرکات عایشه و حفصه برای پدرانشان بود که از داخل خانه بر ضد پیامبر صلی الله علیه و آله توطئه میکردند. این نفاق اهرم شکننده ای بود که هر لحظه مشکل جدیدی به وجود میآورد. این ماجرا یکی از تاریکترین برگهای زندگی عایشه و حفصه است، که افشای سرّ پیامبر صلی الله علیه و آله توسط آن دو و غضب حضرت بر آنان در راه غدیر است.
پس از ماجرای صحیفه ملعونه اول و شروع جدی اقدامات منافقین به سرکردگی ابوبکر و عمر، عایشه و حفصه نقش بسیار مهمی را برای غصب خلافت بر عهده گرفتند، چه آنکه با حضور در زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان همسران آن حضرت، جزئیات لحظه به لحظه ماجراها را برای پدران خود (ابوبکر و عمر که مهرههای اصلی صحیفه بودند) گزارش میکردند.
بعد از ایام حج که برنامههای اعلان ولایت آغاز شد، آنان تمام خبرها را فوراً در اختیار رؤسای ضد غدیر یعنی پدران خود قرار میدادند. ابوبکر و عمر هم طبق اخبار رسیده نقشههای متناسب با موقعیت طرح میکردند، و حتی گاهی به دستور آنان سؤالاتی را طرح مینمودند تا از پاسخ آن نتیجه لازم را برای اهداف خود بگیرند. این روند آن قدر تکرار شد که وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله وارد مدینه شد به خانه عایشه و حفصه نرفت و ارتباط خود را با آنان قطع کرد و درباره آنان آیات سوره تحریم نازل شد. آنان که این ارتباط را ضروری میدانستند به دستور ابوبکر به عنوان عذرخواهی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند، و حضرت به شدت آنان را مؤاخذه نمود. بار دیگر که ارتباط برقرار شد عایشه و حفصه لحظه به لحظه وخیم شدن حال پیامبر صلی الله علیه و آله را توسط پیکهای سرّی تا لشکر اسامه برای پدران خود میفرستادند. همین دو نفر بودند که توانستند ابوبکر و عمر را در موقعیت لازم به مدینه بازگردانند تا برنامه غصب خلافت طبق نقشه قبلی انجام شود.[۱۴]
توضیح این ماجرا از این قرار است:
افشای سرّ
پس از اتمام اعمال حجةالوداع و در راه بازگشت از مکّه به سوی غدیر خم،[۱۵] خداوند رسماً دستور ابلاغ ولایت را بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل کرد. در پی آن پیامبر صلی الله علیه و آله با امیرالمؤمنین علیه السلام مجلس خصوصی داشتند و عایشه با اصرار از این جلسه و محتوای آن و دستور ابلاغ ولایت با خبر شد. سپس آن را برای حفصه فاش کرد و هر دو به پدرانشان گفتند. آنها هم با همکاری دیگر سران منافقین تصمیم به ترور پیامبر صلی الله علیه و آله گرفتند و همین مقدمه ای برای شهادت حضرت شد، و آیاتی هم در این باره نازل گردید.
در روز چهاردهم ذی الحجة، از بین همسران پیامبر صلی الله علیه و آله نوبت عایشه بود که حضرت طبق قاعده نزد او میماند. اما حضور علی علیه السلام برای تحویل ودایع مانع از این مسئله شد. عایشه گفت: باید نزد علی بروم و به او چیزی بگویم که نمیگذارد من نزد پیامبر باشم! او آمد و خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: ای پسر ابی طالب، امروز پیامبر را از اینکه نزد من باشد محبوس کردهای!! پیامبر صلی الله علیه و آله پاسخ او را داد و فرمود: ای عایشه، بین من و علی فاصله مشو، که او در راه من از هیچکس نمیترسد.
قسم به آنکه جانم به دست اوست او را هیچ مؤمنی دشمن نمیدارد و هیچ کافری دوست نمیدارد. بدان که حق بعد از من با علی است و به همان سو میرود که علی برود. از یکدیگر جدا نمیشوند تا بر سر حوض کوثر نزد من وارد شوند. عایشه گفت: یا رسولالله! از آغاز امروز مجلس خصوصی شما با علی طول کشیده است! پیامبر صلی الله علیه و آله از او روی گرداند، ولی عایشه گفت: یا رسولالله، چرا آن مسئله خصوصی را از من پنهان میکنی؟ شاید برای من هم صلاح باشد!! حضرت فرمود: درست است. قسم به خدا این مسئله صلاح است برای کسی که خداوند او را به قبول آن و ایمان به آن سعادتمند نماید، و من مأمورم همه مردم را بدان دعوت نمایم؛ و به زودی از این مسئله اطلاع خواهی یافت وقتی آن را بهطور عمومی اعلام کنم.
عایشه گفت: یا رسولالله، چرا الآن آن را به من خبر نمیدهی تا جلوتر عمل به آن را آغاز کنم و آنچه صلاح است شروع نمایم؟! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: به زودی به تو خبر خواهم داد، ولی آن را پنهان کن تا به من دستور داده شود که آن را به صورت عمومی اعلام کنم. اگر آن را پنهان نمایی خداوند در دنیا و آخرت به تو اجر خواهد داد، و برای تو فضیلتی خواهد بود که در ایمان به خدا و رسولش سبقت گرفته و سرعت نمودهای، ولی اگر این راز را فاش کنی و مراعات حفظ آنچه به تو سپرده میشود را ترک کنی به پروردگارت کافر شدهای و اجر تو از بین میرود، و دست امن خدا و رسول را از خود برداشته ای، و از زیانکاران خواهی بود؛ و این به خدا و رسول ضرری نخواهد زد و لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر تو خواهد بود.
عایشه قول داد که آن سِرّ را پنهان کند و بدان ایمان آورد، و آن را مراعات نماید. پیامبر صلی الله علیه و آله هم آن راز را به او چنین خبر داد: خداوند تعالی به من خبر داده که عمر من پایان یافته، و به من دستور داده که علی را به عنوان علامتی در بین مردم منصوب نمایم، و او را امام آنان قرار دهم و جانشین خود نمایم همان گونه که پیامبران قبل از من جانشینان خود را تعیین کردهاند. من به سوی خدا میروم و خلافت او را اعلام خواهم کرد. این مسئله را پشت پرده قلبت حفظ کن تا خدا اجازه اعلام آن را دهد. عایشه بار دیگر قول داد این راز را به کسی نگوید؛ اما خداوند به پیامبرش خبر داد که او و رفیقش حفصه و پدرانشان در این باره چه خواهند کرد.
جالب اینکه عایشه در همان روز به حفصه خبر داد و هر یک از آن دو به پدرانشان خبر دادند. ابوبکر و عمر جلسه تشکیل دادند و سراغ منافقین فرستادند و مسئله را به آنان هم خبر دادند. آنان با یکدیگر به مشورت پرداختند و گفتند: «محمد میخواهد امر خلافت را مانند کسری و قیصر تا آخر روزگار در خاندان خود قرار دهد. نه به خدا قسم! اگر خلافت به علی بن ابی طالب برسد برای شما از زندگی نصیبی نخواهد بود، چرا که محمد طبق ظاهرتان با شما رفتار میکند، اما علی طبق آنچه در دل نسبت به شما دارد عمل میکند. پس درباره خود و چنین مسئله ای نیک نظر کنید و هر چه در نظر دارید اعلام کنید».
این گونه بود که سرّ پیامبر صلی الله علیه و آله به دست عایشه و حفصه افشا شد، و پیرو آن خداوند آیات اول تا سوم سوره تحریم را نازل کرد که خبر از کار آن دو زن میداد، آنجا که فرمود: «وَ اِذْ اَسَرَّ النَّبِیُّ إِلی بَعْضِ اَزْواجِهِ حَدیثاً، فَلَمّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ اَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ اَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ اَنْبَأَکَ هذا قالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلیمُ الْخَبیرُ». هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله گفتاری پنهانی را به بعضی از همسرانش سپرد. آنگاه که آن زن راز پیامبر صلی الله علیه و آله را افشا کرد، و خدا پیامبرش را از این مسئله باخبر نمود، آن حضرت قسمتی از کارشان را برای آنان بازگو کرد و از گفتن قسمتی دیگر اعراض نمود.
آن زن (عایشه) از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید: چه کسی افشا کردن مرا به تو خبر داد؟ حضرت فرمود: خدای علیم آگاه به من خبر داد. سپس خداوند با آیه چهارم سوره تحریم به پیامبرش خبر داد که اگر اظهار توبه هم نمایند قلوبشان منحرف است، و اگر بخواهند بر ضد پیامبر صلی الله علیه و آله اقدامی کنند یاور آن حضرت خدا و جبرئیل و ملائکه و امیرالمؤمنین علیه السلام هستند. آیه چنین است: «اِنْ تَتُوبا اِلَی اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما وَ اِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَاِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْریلُ وَ صالِحُ الْمُؤمِنینَ وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهیرٌ»: «اگر شما دو نفر نزد خدا توبه کنید اما قلبهایتان از حق منحرف شده است، و اگر بر ضد او اقدم نمایید بدانید که خدا صاحب اختیار اوست و جبرئیل و صالح مؤمنین و ملائکه بعد از خدا کمک اویند».
وقتی خداوند این خبر را به پیامبرش داد حضرت آنان را احضار کرد و مسئله افشای سِرّ خود را از آنان پرسید و به توطئه منافقین اشاره ای نکرد. آنان قسم یاد کردند که چنین کاری نکردهاند و راز حضرت را فاش ننمودهاند. اینجا بود که آیه هفتم سوره تحریم در تکذیب آنان نازل شد: «یا اَیُّهَا الَّذینَ کَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ اِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»:[۱۶] «ای کسانی که کافر شدید، امروز عذر نیاورید که طبق آنچه عمل کردید جزا داده میشوید».[۱۷]
قطع ارتباط پیامبر صلی الله علیه و آله پس از افشای سرّ غدیر
با اقداماتی که عایشه و حفصه در مکه انجام دادند و اسرار پیامبر صلی الله علیه و آله درباره برنامه ولایت را به پدرانشان خبر دادند، آن حضرت پس از بازگشت به مدینه دیگر به خانه عایشه و حفصه نرفت و آنان را به حضور نپذیرفت و انزجار خود را نسبت به آن دو به همه نشان داد. آن دو این مسئله را نزد پدرانشان مطرح کردند. آنان گفتند: ما میدانیم چرا این گونه رفتار کرده است و علت آن چیست. شما نزد او بروید و با محبت درِ گفتگو را با او باز کنید و او را نسبت به خود متمایل نمایید، که او را با حیا و کریم خواهید یافت. شاید این گونه بتوانید آنچه در قلب اوست بیرون آورید و غیظ او را آرام کنید.
پیرو این تصمیم، عایشه به تنهایی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و آن حضرت را در خانه ام سلمه یافت در حالی که علی علیه السلام نیز نزد آن حضرت بود. پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید: برای چه آمدهای؟! گفت: یا رسولالله، برایم غیرعادی بود که پس از بازگشت از این سفر به خانه خود نیامدی، و من از نارضایتی تو به خدا پناه میبرم. حضرت فرمود: اگر این گونه است که میگویی نباید سِرّی را که سفارش کتمان آن را به تو نمودم افشا میکردی. با این کار هم خود را هلاک نمودی و هم گروهی از مردم را به هلاکت انداختی.[۱۸] اینجا بود که خداوند در ادامه آیات سوره تحریم - که درباره خیانت عایشه و حفصه در افشای سِرّ پیامبر صلی الله علیه و آله در مکه نازل شده بود - در آیه ۱۰ این سوره خیانت کاری آنان را به مرحله صراحت رساند و آن دو را به دو همسر خیانتکار حضرت نوح و حضرت هود علیهما السلام تشبیه کرد و چنین نازل کرد:
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ وَ امْرَأَةَ لُوطٍ، کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا مِنَ اللهِ شَیْئاً وَ قیلَ ادْخُلا النّارَ مَعَ الدّاخِلینَ»:[۱۹] «خداوند برای کسانی که کافر شدند همسر نوح و همسر لوط را مثال میزند که همسر دو بنده صالح ما بودند ولی به آنان خیانت کردند. در نتیجه نزد خداوند همسر پیامبر بودن برای آنان هیچ فایده ای برایشان نداشت و به آنان گفته شد که با داخل شوندگان، داخل آتش شوید». سپس پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داد تا همه همسرانش در خانه ام سلمه جمع شوند. مجلسی با حضور آنان تشکیل شد و علی بن ابی طالب علیه السلام نیز در آن مجلس حضور داشت.
پیامبر صلی الله علیه و آله سخن آغاز کرد و فرمود: «به آنچه میگویم خوب گوش فرا دهید». سپس اشاره به علی علیه السلام کرده فرمود: «این برادر من و وصیم و وارثم و قیام کننده به امور شما و امور امت بعد از من است. آنچه به شما امر میکند اطاعت کنید و از فرمان او سرپیچی نکنید که هلاک میشوید». سپس خطاب به علی علیه السلام فرمود:
«یا علی، سفارش اینان را به تو مینمایم: مادامی که از خدا و از تو اطاعت میکنند از آنان به عنوان همسر من مواظبت کن و هر یک از آنها که سرپیچی کردند آنان را طلاقی ده که خدا و رسولش از آنان بیزار باشند»! در آن حال همه همسران پیامبر صلی الله علیه و آله ساکت بودند و سخنی نمیگفتند. عایشه از بین آنان گفت: ما چنین نبودهایم که به ما دستور داده باشی و ما خلاف آن را انجام داده باشیم!!! حضرت فرمود: «بلی، تو با امر من به شدت مخالفت کردی، و به خدا قسم با همین سخنِ من نیز مخالفت خواهی کرد و بعد از من در مقابل علی عصیان مینمایی»![۲۰]
با این همه، پیامبر صلی الله علیه و آله از خیانت عایشه و حفصه چشم پوشی فرمود و پس از یک ماه به خانه آنان رفت. اما آنان دست از اقدامات خود بر ضد غدیر برنداشتند؛ و به عنوان مأموران اصحاب صحیفه در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله عمل میکردند و همچنان اسرار پیامبر صلی الله علیه و آله را برای آنان بازگو میکردند که بارزترین نمونههای آن ماجرای لشکر اسامه و مسموم کردن پیامبر صلی الله علیه و آله بود. دو تن از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله با همدستی پدرانشان تصمیم بر مسموم کردن آن حضرت گرفتند تا زودتر به اهداف خود دست یابند. آنان با گذشت دو ماه از واقعه غدیر، پیامبر صلی الله علیه و آله را به دست آن دو نفر مسموم کردند. هنگامی که حضرت در بستر افتاد آنان سم را به اسم دارو به حضرت میدادند، و وقتی حضرت بی حال میشد آن را در حلق پیامبر صلی الله علیه و آله میریختند، و در آن حال هر چه حضرت از خوردن آن اِبا میکرد آنان به اجبار آن را در دهان مبارکش میریختند. وقتی حضرت به حال آمد فرمود: مگر من به شما اشاره نمیکردم که دارو را به اجبار به من نخورانید؟! عایشه و حفصه در پاسخ گفتند: ما به عنوان اینکه مریض دارو را دوست ندارد این کار را کردیم!! فرمود: همه شما بر این کار متفق بودید!!![۲۱]
بیعت در غدیر[۲۲]
از جمله کسانی که در مراسم بیعت همگانی در غدیر حضور داشتند حفصه دختر عمر بود.
پانویس
- ↑ الطبقاتالکبری، ج۸، ص۸۱۸۳
- ↑ صحیح مسلم، ج۲، ص۱۱۰۵، ح۱۴۷۹
- ↑ سیر اعلامالنبلاء، ج۲، ص۲۲۹
- ↑ صحیح البخاری، ۱۴۰۱ق٬ج۴، ص۱۸۶۸، ح۴۶۳۰؛ کتَاب التفسیر، بَاب: وَإِذْ أَسَرَّ النبی إلی بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِیثًا
- ↑ بحارالانوار، ج۲۲، ص۱۷۳–۱۷۴
- ↑ صحیح البخاری، ج۵، ص۲۱۰۲۱۱
- ↑ المسترشد، ص۵۹۷
- ↑ المعجم الکبیر، ج۲۳، ص۱۸۷
- ↑ ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۲۲۵
- ↑ ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۱۳
- ↑ المنتخب من کتاب أزواج النبی صلیاللّهعلیهوسلم، ص ۴۰
- ↑ الطبقاتالکبری، ج۸، ص۸۶
- ↑ واقعه قرآنی غدیر: ص ۴۷ ،۱۹۸ ،۱۹۹. غدیر در قرآن: ج ۱ ص ۴۲۸–۴۳۱. ژرفای غدیر: ص ۱۱۸ ،۱۳۹.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸، ص ۹۶–۱۰۷
- ↑ اگر چه این آیات از نظر ترتیب زمانی مربوط به وقایعی است که در مکه قبل از حرکت به سوی غدیر رخ داده، اما از آنجا که ادامه آن تا ورود به مدینه است، در اینجا قرار داده شد.
- ↑ تحریم /۷.
- ↑ ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۱۲–۱۳۵. تفسیر فرات: ص ۱۸۵. مجمع البیان: ج ۱ ص ۵۶. نور الثقلین: ج ۵ ص ۳۷۰ ح ۸. مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام: ج ۲ ص ۳۴۶. تأویل الآیات: ج ۲ ص ۶۹۷. الصراط المستقیم: ج ۳ ص ۱۶۸. تفسیر القمی: ج ۲ ص ۳۷۶. آمالی الطوسی: ص ۳۰۲. بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۲۳۲ ،۲۳۹ ح ۴، ص ۲۴۳ ح ۹، ص ۲۴۶ ح ۱۷ و ج ۲۷ ص ۲۴۶ ح ۱۷ و ج ۲۸ ص۹۵–۹۷، ص ۱۰۶ ،۱۰۷ و ج ۳۰ ص ۳۸۳ و ج ۳۱ ص ۶۴۰ ح ۱۵۷. صحیح البخاری: ج ۷ ص ۱۷ و ج ۸ ص ۴۴۹. صحیح مسلم: ج ۷ ص ۲۴. السیرة النبویة (ابن کثیر): ج ۴ ص ۴۴۹. فتح القدیر (شوکانی): ج ۵ ص ۲۵۰. مجمع الزوائد (هیثمی): ج ۷ ص ۱۲۶. تفسیر قرطبی: ج ۱۸ ص ۱۸۷. زاد المسیر (ابن جوزی): ج ۸ ص ۵۱. مسند احمد: ج ۱ ص ۳۳ و ج ۶ ص ۵۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۶ ،۱۰۷.
- ↑ تحریم /۱۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۷.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۲۳۹ ،۲۴۶ ،۵۱۴، ۵۱۶. تاریخ الطبری: ج ۲ ص ۴۳۸.
- ↑ واقعه قرآنی غدیر: ص ۱۱۸.