رویکردی نو به حدیث غدیر؛ نقدی بر اندیشههای ابنحزم و ابنتیمیه (مقاله)
چکیده
حدیث غدیر، در نگاه پیامبرخداصلی الله علیه و آله صحابه و علما دارای اهمیتی ویژه است. بهگونه ای که شمار راویانش از میان صحابه، از صد و بیست صحابی فراتر است. پیامبر این حدیث را با بانگ بلند و رسا در جمع انبوهی از مسلمانان به گوش آنان رساندهاند؛ جمعیتی که بی شک در عصر نبوّت، گستردهترین اجتماع اسلامی قلمداد میشده است. اما با این وجود، کسانی چون ابن حزم ظاهری و ابن تیمیه در صحت آن تردید نموده، حتی کوشیدهاند صحّتش را تضعیفکنند. از همین رو، رویکرد این نوشته در بررسی حدیث غدیر، از رهگذر نکات زیر است:
- نقل سخن ابن حزم و ابن تیمیه در تضعیف حدیث غدیر.
- ارائه دلایل خردپسند در اثبات صحت حدیث غدیر.
- معرفی راویان حدیث.
- تصریح علمای اهل سنت بر طرق متعدد نقل حدیث.
- دلالتهای حدیث غدیر بر امامت مطلق حضرت علی علیه السلام.
- پاسخ به شبهه دهلوی و تفتازانی مبنی بر این که واژه «مولی» در معنای «اولی [=سزاوارتر]» به کار نمیرود و….
مقدمه
اهمیت حدیث غدیر، از اهتمام حضرت حق ـ جلّ و علا ـ به آن، سرچشمه میگیرد؛ این معنا از اندیشیدن در آیه شریفه يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ [۱] قابل برداشت است.
بسیاری از مفسران گواهی دادهاند که این آیه در شأن امام علی علیه السلام نازل شده و آن حضرت مصداق بارز این آیه است.
ابن ابی حاتم در تفسیر رازی، به سند خود از ابو سعید خدری اینگونه روایت میکند:
«نزلت هذه الاية:» يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ «فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب»[۲] ابن ابی حاتم در مقدمه تفسیر خود افزوده است: «من مقید بودم در تفسیر خود، تنها از روایاتی استفاده کنم که صحیحترین سندها را دارند.»
وی مینویسد: «تلاش کردم تا این تفسیر را با روایاتی که صحیحترین سند و استوارترین و متقنترین متنها را دارند، تألیف کنم.»[۳]
ابن تیمیه نیز اذعان می کندکه تفسیر ابن ابی حاتم مشتمل بر نقل قولهای بسیار مطمئن و قابل اعتماد است. وی میگوید:
«به اجماع اهل حدیث و بزرگان تفسیر که مطالب خود را با سندهای معروف نقل میکنند مانند تفسیر ابن جریج و سعید بن ابی عروبه و…، ابن ابی حاتم و علمای بزرگ دیگری، در اسلام به راستگویی شهره هستند و کتب تفسیری آنان مشتمل بر نقل قولهایی است که در علم تفسیر قابل اعتماد است.»[۴]
از دیگر دلایل اهمیت فراوان این حدیث، اهتمام و توجه ویژه پیامبرخدا صلی الله علیه و آله بزرگان صحابه و علما به این حدیث شریف است. این توجه به گونه ای است که شمار راویان این حدیث در بین صحابه از مرز صد و بیست صحابی مرد و زن تجاور میکند. شاید بتوان گفت در مجموعه احادیث شریف نبوی هیچ حدیث دیگری وجود ندارد که این تعداد صحابی، آن را نقل کرده باشند. افزون بر این که پیامبرصلی الله علیه و آله این حدیث را در خانه خویش یا در مسجد ویا در جمع اندکی از صحابه به زبان نیاوردهاند؛ بلکه این بانگ بلند و رسا در جمع زیادی از مسلمانان بلند شد. تعداد آنها به حدی زیاد بود که در سرتاسر مدینه نمیگنجیدند؛ گویی صحرای مدینه، آکنده از این جمعیت بیشمار است! اجتماعی که بدون شک در طول تاریخ عصر نبوّت، گستردهترین اجتماع اسلامی قلمداد میشد.
اما با وجود خیل عظیم این راویان و طرق مختلف نقل این حدیث، همچنان کسانی همچون ابن حزم ظاهری و ابن تیمیه هستند که در صحت آن تردید دارند و حتی آن را تضعیف میکنند؛ از این رو، رویکرد ما در بررسی این حدیث از رهگذر نکات زیر خواهد بود:
- نقل سخن ابن حزم و ابن تیمیه در تضعیف حدیث غدیر.
- دلایلی خِرَدپسند برای اثبات صحت این حدیث.
- راویان حدیث غدیر.
- تصریح علمای اهل سنت بر طرقِ متعددِ نقلِ این حدیث.
- دلالتهای حدیث غدیر بر امامتِ مطلق حضرت علی علیه السلام.
- پاسخ به شبهه دهلوی و تفتازانی مبنی بر این که واژه «مولی» در معنای ««أولى» [= سزاوارتر]» به کار نمیرود.
- شواهد و قراینی بر ولایت علی علیه السلام.
خلاصه و نتیجهگیری پژوهش
تضعیف حدیث غدیر از سوی ابن حزم و ابن تیمیه؛ ابن حزم مینویسد:
«اما این سخن پیامبر «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه» به هیچ روی از طریق راویانِ حدیثِ ثقه، صحیح نیست!»،[۵]
ابن تیمیه نیز میگوید:
«اما حدیث «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه»در صحاح وجود ندارد؛ گرچه برخی از اهل علم آن را نقل کرده اند و مردم در صحت آن اختلاف دارند. اما این سخن پیامبرخدا صلی الله علیه و آله یعنی «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَه» به اتفاق نظر حدیث شناسان، کذب و دروغ است!»[۶]
پیش از آنکه ببینیم حدیث شناسان در این باره چه گفتهاند، به ذکر دلیلی برای این حدیث میپردازیم که با نوع حوادث آن زمان تناسب دارد. در ادامه نیز به ذکر سندهایی برای تعداد حاضران در این واقعه بزرگ اقدام خواهیم کرد.
برخی از دلایل که برای این حدیث گفتهاند:
از بریده نقل شده است که گفت: «غَزَوْتُ مَعَ عَلِيٍّ الْيَمَنَ فَرَأَيْتُ مِنْهُ جَفْوَةً فَلَمَّا قَدِمْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ذَكَرْتُ عَلِيّا فتَنَقَّصْتُهُ فَرَأَيْتُ وَجْهَ رَسُولِ اللَّهِ يَتَغَيَّرُ فَقَالَ يَا بُرَيْدَةُ أَ لَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم» [۷]
«با علی در یمن، در غزوه بودیم، در آنجا از وی خشونت و بدرفتاری دیدم. هنگامی که نزد رسولالله رسیدم از این کار علی یاد کردم و از شأن او کاستم، دیدم که چهره پیامبر برافروخته شد، آنگاه فرمود: آیا من نسبت به مؤمنان ولایت ندارم؟
گفتم: همینطور است ای فرستاده خدا، فرمود: هر آنکس را که من مولای اویم، پس از من علی مولای اوست...».
پذیرش این دلیل برای هر عاقلی ممکن نیست. آیا عقل آدمی می پذیرد که پیامبر این همایش سترگ و بیسابقه را به پا کرد تا به مردم بگویدکه بُرَیده امام علی را آزرده خاطر کرد! و این حدیث را با این ساختار و مضمون فرمود تا به نوعی، ظلمی را که به ایشان رفته جبران کند؟!
آیا جا نداشت آن جمع بیشمار از مسلمانان ـ که تعداد آنها طبق نظر سبط ابن جوزی صد و بیست هزار نفر تخمین زده میشد ـ به پیامبر اعتراض کنند که به خاطر یک دلیل و اتفاق ساده، چرا آن همه جمعیت را متوقف کردند؟! امکان داشت که به آن حضرت بگویند: می توانستید این موضوع را در مدینه به ما بگویید!
آیا طرح چنین دلیلی برای حدیث غدیر، به نوعی گویای ساده اندیشی و کم خردی برخی از این تاریخنگاران نیست؟!
بی تردید دلیل مهمی که باعث می شود پیامبرخدا این سختی و رنج را به جان بخرد و تعداد قابل توجهی از مسلمانان را در صحرایی خشک و تفتیده گرد هم آورد، موضوع و قضیه با اهمیتی است و آن چیزی جز اجرای امر الهی که در آیه شریفه زیر ابلاغ شده، نیست؛ يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ [۸]
تأمل و تدبّر در عبارت فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ و در پی آن، دقت در این بخش از کلام پیامبرخدا که فرمودند: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ» هر انسان خردورزی را به این نتیجه می رساند که دلیل اصلی این گردهماییِ بی سابقه در تاریخ صدر اسلام، تنها می تواند انتصاب حضرت علی به ولایت و امامت باشد.
تفسیر آیه تبلیغ در منابع اهل تسنن
فخر رازی ـ که نظر وی را در تفسیرش اندکی پیشتر ذکر کردیم ـ بعد از این که نظرات مختلف را درباره شأنِ نزولِ این آیه ذکر می کند، می نویسد:
دهم؛ این آِیه در فضیلت علی بن ابی طالب نازل شده است. هنگامی که این آیه نازل شد، پیامبرخدا دست علی ابن ابی طالب را گرفت و فرمود:
«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاه»؛ هرآنکس را که تا کنون من سرپرست و مولای او بودهام، اکنون علی مولا و سرپرست او است. خداوندگارا ! دوستان او را دوست بدار و دشمنانش را دشمن شمار!
هنگامی که عمر ـ رضی الله عنه ـ علی بن ابی طالب را دید، به ایشان گفت:
«هَنِيئاً لَكَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ وَ أَمْسَيْتَ مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَة»؛ ای پسر ابوطالب! گوارای وجود تو باشد، اکنون تو سرپرست من و سرپرست همه مردان و زنان مؤمن شده ای!
ابن عباس، براء بن عازب و محمدبن علی نیز همین نظر را دارند.[۹]
البته معنای این آیه با هیچیک از دلایل دیگری که ذکر شد، مناسبت ندارد و تنها دلیلی که معنای آیه را کامل میکند، همین نظر اخیر است؛ زیرا با دقت در بافت آیه وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ متوجه می شویم که سخن از موضوعی بسیار سترگ و مهم در میان است؛ موضوعی که عدم ابلاغ آن، برابر با عدم ابلاغ همه رسالت پیامبر است!
پر واضح است که پیامبر از خزانه علم الهی خویش، این حج را آخرین روزهای زندگی پربار خویش میدانستند. ایشان از حوادثِ آخرین لحظاتِ زندگی خویش به خوبی آگاه بودند و چارهای نداشتند تا چراغ هدایتی برای آینده امت خویش بیافروزند؛ از این رو، فرمان الهی در غدیر صادر شد که گریزی از ابلاغ آن وجود نداشت.
ثعلبی در شأن نزول این آیه شریفه می گوید: «ابو جعفر محمد بن علی گوید: معنای آیه چنین بوده:
آنچه از فضل علی بن ابیطالب بر تو نازل شد، ابلاغ کن. هنگامی که این آِیه نازل شد، پیامبرخدا دست علی را گرفت و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاه»؛ هر آنکس را که تا کنون من سرپرست و مولای او بودم، اکنون علی مولا و سرپرست او است. خداوندگارا! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن شمار!»
سپس از براء بن عازب اینگونه نقل می کند:
«هنگامی که در حَجّه الوداع، همراه پیامبرخدا در غدیر خم منزل گزیدیم، ایشان ندا دادند که نماز به جماعت خوانده می شود. پیامبر زیر دو درخت توقف کردند و دست علی را گرفته، فرمودند: «آیا من به مؤمنان نسبت به خودشان سزاوارتر نیستم؟
همه پاسخ دادند: چنین است ای فرستاده خدا! ایشان بار دوم فرمودند: آیا من به هر مؤمنی نسبت به خودش سزاوارتر نیستم؟
همه پاسخ دادند: اینگونه هستید !
فرمودند:
«هَذَا مَوْلَى مَنْ أَنَا مَوْلَاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ» این [علی بن ابی طالب] سرپرست و مولای هر کسی است که من مولا و سرپرست او بودهام. خداوندگارا! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن شمار.
براء بن عازب میگوید: عمر با علی بن ابی طالب مواجه شد و گفت:
«هَنِيئاً لَكَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ وَ أَمْسَيْتَ مَوْلَايَ وَ مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ»؛ گوارای تو باشد ای پسر ابو طالب! امروز مولی و سرپرست هر زن و مرد مؤمنی تو هستی!».[۱۰]
ابن مردویه از ابن مسعود اینگونه نقل میکند:
«در عصر پیامبرخدا این آیه را اینگونه می خواندیم: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ «أَنَّ عَلِيّاً مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ» وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس [۱۱]
العینی در عمده القاری مینویسد:
«و ذکر الواحدی...عن أبی سعید الخدری، قال: نزلت هذه الآیه: (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ) یوم غدیر خم فی علی بن أبی طالب، فقال: ـ صَلَّی الله علیه [وآله] وسلّم ـ مَن کُنتُ مَولاَهُ فَعَلِیٌّ مَولاَه»[۱۲]
«واحدی از ابو سعید اینگونه نقل کرده که این آیه: (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ) روز غدیر خم در شأن علی بن ابی طالب ـ رضی الله عنه ـ نازل شده است. مقاتل نیز همین نظر را دارد.»
بر اساس آنچه نقل شد، می توان گفت در این آیه، فرمان الهی برای انتصاب حضرت علی در منصبی بسیار مهم و سترگ، که همان منصب ولایت باشد، صادر شده است.
تعداد حاضران در واقعه غدیر خم:
بهتر است در اینجا تعداد حاضران در این واقعه تاریخی را ذکر کنیم، باشد تا مانع نشر برخی از دلایل بیپایه و اساس و مخالف با منطق و واقعیت گردد.
ابو یعلی در مسند خود از جابر نقل میکند که:
«فَنَظَرْتُ بَیْنَ یَدَیَّ ، وَمِنْ خَلْفِی، وَعَنْ یَمِینِی، وَعَنْ شِمَالِی مَدَّ بَصَرِی، وَالنَّاسُ مُشَاهٌ وَرُکْبَانٌ».[۱۳]
«به پیشِ رو و بر پشت سر خود نظر افکندم و از سمت راست و چپ، تا آنجا که چشم کار میکرد نگاه کردم و مردمی را دیدم که سواره یا پیاده بودند.»
ابن سعد در کتاب الطبقات میگوید:
«فأجمع ـ صلّی الله علیه ]وآله[ و سلّم ـ الخروج إلی الحج وأذن الناس بذلک فقدم المدینه بشر کثیر یأتمون برسول الله فی حجته»،[۱۴]
«حضرت رسول عزم خروج از مدینه به مقصد حج را کردند و به مردم نیز اعلام نمودند که قصد چنین کاری را دارند. مردم زیادی به مدینه آمدند و در این حج، به پیامبر اقتدا کردند.»[۱۵].
این سخن برگرفته از حدیثی است که جابر به نقل از صحیح مسلم آورده است:
«إِنَّ رَسُولَ اللِه ـ صَلَّی اللِه عَلَیْهِ ]وَآلِهِ[وَ سَلَّمَ ـ مَکَثَ تِسْعَ سِنِینَ ثُمَّ أُذِّنَ فِی النَّاسِ فِی العَاشِرَهِ أَنَّ رَسُولَ الله ـ صَلَّی اللِه عَلَیْهِ]وَآلِهِ[ وَ سَلَّمَ ـ حَاجٌّ فَقَدمَ الْمَدِینَهَ بَشَرٌ کَثِیرٌ... حَتَّی إِذَا اسْتَوَتْ بِهِ نَاقَتُهُ عَلَی الْبَیْدَاءِ ... فَنَظَرْتُ إِلَی مَدِّ بَصَرِی وَبَیْنَ یَدَیْهِ مِنْ رَاکِبٍ وَمَاشٍ وَعَنْ یَمِینِهِ مِثْلُ ذَلِکَ».[۱۶]
«پیامبرخدا نُه سال به حج نرفتند، در سال دهم اعلام کردند که قصد حج دارند. مردم زیادی به مدینه آمدند ... جمعیت بهحدی بود. وقتی ناقه ایشان در صحرا توقفکرد، تا آنجا که چشم من کار میکرد، در پیش رو و سمت راست، مردمِ پیاده و سواره دیده میشدند.»
طبق این روایات، تعداد حاضران در این گردهمایی، بی حد و حصر بوده است. این حقیقتی است که حتی سبط بن جوزی نیز در کتاب «تذکره الخواص» هنگام سخن از حدیث غدیر، بر آن تأکید میکند. وی میگوید:
«اتفق علماء السیر علی أنّ قصه الغدیر کانت بعد رجوع النبی ـ صلّی الله علیه ]وآله[و سلّم ـ من حجه الوداع فی الثامن عشر من ذی الحجه جمع الصحابه وکانوا مائه وعشرین ألفاً وقال: من کنت مولاه فعلی مولاه... الحدیث . نص ـ صلّی الله علیه وآله و سلّم ـ علی ذلک بصریح العباره دون التلویح والإشاره».[۱۷]
«سیره نگاران، بر این مسئله اتفاق نظر دارند که ماجرای غدیر در هجدهم ذی حجه و پس از بازگشت پیامبر از حَجّه الوداع روی داده است. پیامبر خدا صحابه را که تعداد آنها به صد و بیست هزار نفر میرسید، گردِ هم آوردند و حدیثِ «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ» را فرمودند. ایشان دقیقاً عین این عبارت را بدون هیچ تلویح یا اشارهای بهکار بردند.»
راویان حدیث غدیر
تعداد راویان حدیث غدیر قابل توجه است؛ اما در این مقاله به عالمان مشهوری که این حدیث را در طول قرون مختلف روایت کردهاند، اشاره میکنیم:
احمد بن حنبل، ابن ماجه، ترمذی، نسائی، ابو یعلی الموصلی، طبری، ابن حبان، دارقطنی، حاکم نیشابوری، ابن عبد البرّ، خطیب البغدادی، ابو نعیم الأصبهانی، بیهقی، بغوی، ابن عساکر، ضیاء المقدسی نویسنده کتاب «المختاره»، ذهبی، ابن حجر عسقلانی، سیوطی، ابن حجر مکی و دیگر حافظان و راویان بزرگ که نام آنها را به جهت اختصار ذکر نمیکنیم.
تأکید علمای اهل سنت بر فراوانی طرق نقل حدیث غدیر
طرق نقل حدیث غدیر بی حد و حصر است؛ به گونهای که علمای اهل سنت به فراوانی طرق نقل این حدیث به صراحت اشاره میکنند. کثرت این طرق به حدی است که برخی از آنها را به حیرت واداشته است. اکنون عبارات برخی از این علمای اهل سنت را نقل میکنیم:
* ذهبی، محمد بن أحمد بن عثمان[۱۸]:
«یک جلد از کتاب طرق نقل این حدیث، نوشته ابن جریر را دیدم. از این کتاب و فراوانی طرق نقل این حدیث حیرتزده شدم!»،[۱۹]
وی همچنین در زندگینامه طبری میگوید:
«ابن جریر همه طرق نقل حدیث غدیر را در چهار جلد گردآوری کرده است. من بخشی از آن را دیدم و گستردگی روایات آن مرا مبهوت ساخت. پس از آن، از صحت وقوع این ماجرا مطمئن شدم.»،[۲۰]
ذهبی در جای دیگری مینویسد:
«ابو العباس ابن عقده، به جمع طرق نقل حدیث غدیر پرداخته است. وی این حدیث را از ۷۰ صحابی یا بیشتر نقل میکند.»، (ابن حجر، ج۷، ص ۲۹۷ چاپ نخست، ۱۴۰۴ق.)
ذهبی گوید:
«... اما حدیث «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ...» طرق نقل بسیار خوبی دارد. من این حدیث را از یک طریق نقل کردم.»، (ذهبی، ج۳ ، ص۱۰۴۳ـ ۱۰۴۲)
ابن کثیر الدمشقی (ت ۷۷۴ق.) هنگام نقلِ زندگینامه طبری اینگونه مینویسد:
«ابو جعفر بن جریر طبری ... کتابی به قلم او دیدم که احادیث غدیر خم را در دو جلد جمعآوری کرده بود.»، (ابن کثیر،ج۱۱، ص۱۶۷، چاپ نخست، ۱۴۰۸ق.)
ابن حجر العسقلانی (ت ۸۵۲ ق.):
«اما حدیث «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ» را اشخاصی همچون ترمذی و نسائی نقل میکنند. این حدیث طرق بسیار زیادی دارد. ابن عقده این طرق را در کتابی یک جلدی گردآورده است. بیشتر سندهای این حدیث صحیح و حسن هستند.»، (ابن حجر، فتح الباری ۷ :۶۱، ناشر: دار المعرفه للطباعه والنشر، بیروت، چاپ دوم.).
از این رو شیخ امینی در موسوعه غدیر خود برخی از طرق نقل این حدیث را ذکر کرده، مینویسد:
«و قد رواه أحمد بن حنبل من أربعین طریقاً، وابن جریر الطبری من نیف وسبعین طریقاً، والجزری المقری من ثمانین طریقاً، وابن عقده من مائه وخمس طرق، وأبو سعید السجستانی من مائه وعشرین طریقاً، وأبو بکر الجُعابی من مائه وخمس وعشرین طریقاً، وفی تعلیق هدایه العقول عن الأمیر محمد الیمنی (أحد شعراء الغدیر فی القرن الثانی عشر): إن له مائه وخمسین طریقاً»، (علامه امینی، ج۱ ، ص۴۴ ـ ۱۴۱).
در جای دیگر میگوید:
«وقال العلوی الهدار الحداد فی القول الفصل کان الحافظ أبو العلاء العطار الهمدانی یقول: أروی هذا الحدیث بمائتی وخمسین طریقاً»، (همان، ج۱ ، ص ۱۵۸).
طرق نقل حدیث غدیر
از علی۷ (به تصحیح ابن حجر عسقلانی):
ابن حجر عسقلانی این حدیث را در کتاب «المطالب العالیه» اینگونه نقل میکند:
«اسحاق گفت: ابو عامر عقدی، از کثیر بن زید، از محمّد بن عمر بن علی، از پدرش و پدرش از حضرت علی۷ اینگونه نقل میکنند: پیامبر گرامی اسلام۹ نزد درختی در غدیر خم رفتند و سپس دست حضرت علی۷ را گرفته و بالا بردند و در همین حال فرمودند: آیا شهادت میدهید که خداوند تبارک و تعالی پروردگار شما است؟ مردم گفتند: آری! پیامبر باز هم پرسیدند: آیا شهادت میدهید که خدا و رسولش از خودِ شما، به شما سزاوارترند؟ و آیا خدا و رسولش اولیا و سرپرستان شما نیستند؟ همه پاسخ داند: بله! سپس فرمودند: هر کسی که خدا و رسولش مولا و سرپرست او بودهاند، از این به بعد علی مولا و سرپرست اوست. در میان شما چیزی را به ودیعت نهادم که اگر به آن چنگ زنید، هرگز گمراه نشوید: کتاب خدا که یک طرف آن به دست خداوند متعال و طرف دیگر به دست شماست و اهل بیتم.» ابن حجر میگوید: «این سند صحیح است.»، (عسقلانی، ابن حجر، ج۱۶، ص۱۴۲، چاپ نخست، ۱۴۱۹ق.).
از ابی طفیل (به تصحیح هیثمی و آلبانی):
احمد بن حنبل به سندی از ابو طفیل این حدیث را اینگونه روایت کرده است:
«علی۷ مردم را در صحن مسجد جمع کرد و به آنان گفت: هر مسلمانی را که در روز غدیر خم سخنان پیامبر۹ را شنید، به خدا قسم میدهم که از جا برخیزد. سی نفر از جای خود برخاستند. ابو نعیم گفت: مردم زیادی از جای برخاستند و شهادت دادند: هنگامی که پیامبرخدا۹ دست علی۷ را گرفت، به مردم چنین فرمود: آیا میدانید من از خود مؤمنان به آنها سزاوارترم؟ مردم پاسخ دادند: آری، ای فرستاده خدا! وی فرمودند: «هر کس که تا کنون من سرپرست و مولای او بودم، اکنون علی مولا و سرپرست او است. خداوندگارا! دوستان او را دوست بدار و دشمنانش را دشمن شمار! ابو طفیل میگوید: خارج شدم و گویی در وجود من نوعی انکار این سخن وجود داشت. پس از آن زید بن ارقم را ملاقات کردم. به او گفتم: از علی۷ شنیدم که چنین میگفت. زید ابن ارقم به من گفت: سخنان او را انکار نکن که از پیامبر۹ شنیدم که این سخن را در حق علی فرمود.»، (احمد بن حنبل، ج۴، ص۳۷۰)
هیثمی در مجمع الزوائد آورده است:
«بزار و احمد این حدیث را روایت کردهاند و راویان آن به جز فِطر بن خلیفه ـ که او نیز ثقه است ـ راویان صحیح هستند.»، (هیثمی، ج۹ ، ص۱۳۰).
آلبانی در کتاب سلسله الأحادیث الصحیحه مینویسد:
«احمد و ابن حبان در صحیح خود این حدیث را نقل کردهاند. ابن ابی عاصم و طبرانی و ضیاء نیز در کتاب المختاره آن را نقل کردهاند و اسناد آن به شرط بخاری، صحیح است.»، (آلبانی، ج۴ ، ص۳۳۱).
افزون بر این، ترمذی حدیث غدیر را در کتاب سنن خود با سندی از پیامبر۹ روایت میکند که فرمودند: «مَن کُنتُ مَولاَهُ فَعَلیٌّ مَولاَهُ».
ابو عیسی میگوید: «این حدیث حسن و صحیح است.»، (ترمذی، ج۵ ، ص۶۳۳)
آلبانی روایت ترمذی را اینگونه تصحیح میکند:
«حدیث غدیر حسن و صحیح است. به نظر من سند آن با شرط وجود نام شیخین در سند، صحیح است.»، (آلبانی، ج۴ ، ص ۳۳۲ ـ ۳۳۱)
از طریق سعد بن ابی وقاص (به تصحیح آلبانی):
ابن ماجه حدیث غدیر را در کتاب سنن خود، از سعد بن ابی وقاص چنین نقل میکند:
«در برخی از سالها که معاویه به حج میآمد، سعد بن ابی وقاص به دیدارش میرفت. در یکی از این دیدارها، سخن از علی به میان آمد. معاویه، علی را سب و لعن کرده، بدی ایشان را گفت. سعد خشمگین شد و گفت: این مرد افترا میزند و چرند میگوید. من خود از پیامبرخدا۹ شنیدم که فرمودند: من کنت مولاه فعلی مولاه»، (ابن ماجه، ج۱، ص ۴۵ وعلق علیه: محمد ناصر الألبانی).
آلبانی میگوید: «این حدیث صحیح است.»، (همان.)
از طریق براء بن عازب (به تصحیح آلبانی):
ابن ماجه حدیث غدیر را در کتاب سنن خود، از براء بن عازب چنین نقل میکند:
«أَقْبَلْنَا مَعَ رَسُولِ اللهِ فِی حَجَّتِهِ الَّتِی حَجَّ ، فَنَزَلَ فِی بَعْضِ الطَّرِیقِ ، فَأَمَرَ الصَّلاَهَ جَامِعَهً، فَأَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ، فَقَالَ : أَلَسْتُ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ؟ قَالُوا : بَلَی ، قَالَ: أَلَسْتُ أَوْلَی بِکُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ ؟ قَالُوا : بَلَی ، قَالَ : فَهَذَا وَلِیُّ مَنْ أَنَا مَوْلاَهُ ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ ، اللَّهُمَّ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»، (ابن ماجه، السنن، ج۱، ص ۴۳)
زندگینامه راویانِ سندِ روایتِ ابو هریره:
ابنبشران از اساتید خطیب بغدادی بهشمار میرود. خطیب بغدادی درباره وی میگوید:
«کتبت عنه، وَ کَانَ سَمَاعُه صَحِیحاً»، (همان، ج۱۰ ، ص۱۴).
«از قول ایشان احادیثی را نوشتهام و شنیدههای او صحیح بود.»
این عبارت بیانگر مورد وثوق بودن وی نزد خطیب بغدادی است.
علی بن عمر الحافظ، که همان دار قطنی، صاحب کتاب «السنن» مشهور است. خطیب بغدادی درباره او میگوید:
«دار قطنی یگانه روزگار خویش بود. در فضل و برتری، کسی همتای او نبود و مانند او را روزگار به خود ندیده بود. او پیشوای زمانه بود. علم حدیث و شناخت علل احادیث و نام رجال آن به دار قطنی ختم میشد. وی به صدق و ثقه بودن راویان حدیث آگاه بود.»، (ذهبی، ج۱۶، ص ۴۵۲ چاپ نهم، ۱۴۱۳ق.).
حبشون الخلال؛ خطیب بغدادی وی را مورد وثوق میداند و درباره او میگوید:
«وی مورد وثوق و در دروازه بصره ساکن بود.»، (خطیب بغدادی، تاریخ بغداد ۸ : ۲۸۵.).
علی بن سعید رملی؛ فرزند ابو حمله است. ذهبی او را مورد وثوق میداند و میگوید:
«اشکالی در وی ندیدم. در حال حاضر کسی را سراغ ندارم که درباره وی حرفی داشته باشد. وی صالح است و همه نویسندههای کتب صحاح ستّه [ششگانه]، از او حدیث نقل کرده و مورد وثوقش دانستهاند.»، (ذهبی، ج۳، ص ۱۲۵).
ضمره بن ربیعه فلسطینی؛ کنیهاش ابو عبدالله رملی است. ابو داود، ترمذی، نسائی، ابن ماجه و همچنین بخاری در کتاب «الأدب المفرد» از وی روایت نقل کردهاند.
احمد بن حنبل او را مورد وثوق میداند و دربارهاش میگوید:
«وی از جمله افراد مورد وثوق و امین است. مردی صالح که احادیث صحیح دارد. در شامات مردی شبیه او وجود ندارد.»، (احمد بن حنبل، ج۲، ص۳۶۶، چاپ نخست، ۱۴۰۸ق).
عبدالله بن شوذب؛ ابن حجر عسقلانی او را مورد وثوق میداند و دراش میگوید:
«او در بصره و شام سکونت داشته و بسیار راستگو و عابد است.»، (ابن حجر، ج۱، ص۵۰۱، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق).
مطر الوراق؛ ذهبی او را مورد وثوق میداند و دربارهاش میگوید:
«امام زاهد راستگو، ابو رجاء بن طهمان الخراسانی، ساکن بصره، دوست علباء بن احمر یشکری، از جمله عالمان عامل بود و قرآن را در نهایت اتقان کتابت میکرد»، (ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۵، ص۴۵۲).
ذهبی همچنین میگوید: «مطر از رجال مسلم و احادیث وی حسن است.»، (ذهبی، ج۶، ص۴۴۵، چاپ نخست، ۱۹۹۵م).
شهر بن حوشب؛ ابو داود، مسلم، ترمذی، نسائی، ابن ماجه و همچنین بخاری در کتاب «الأدب المفرد» از وی نقلِ حدیث کردهاند.
عجلی در کتاب «معرفه الثقات» مینویسد:
«شهر بن حوشب اهل شام و از تابعان [کسی که اصحاب پیامبر۹ را درک و از آنان حدث نقل کرده] و مورد وثوق است.»، (عجلی، ص۴۶۲، چاپ نخست، ۱۴۰۵ق).
ذهبی درباره وی میگوید:
«حرب کرمانی گفت: از احمد بن حنبل درباره شهربن حوشب پرسیدم. احمد او را توثیق کرد و گفت: حدیث او بسیار حسن است. احمد همچنین میگوید: از ابا عبدالله شنیدم که میگفت: شهربن حوشب مشکلی ندارد. ترمذی نیز میگوید: بخاری درباره او گفته: حدیث شهر بن حوشب حسن است.»، (ذهبی، ج۶، ص ۳۸۷، چاپ نخست، ۱۴۰۷ق).
بر اساس آنچه گفته شد، این حدیث، صحیح و معتبر است و در آن به وضوح تصریح شده که پیامبر۹ این سخن را فرمودند و پس از فرمایش ایشان، آیه شریفه (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا) (مائده: ۳) نازل شده است.
بدین ترتیب با ولایت علی۷، دین کامل میشود و نص آیه فوق به آن تصریح دارد.
تواتر حدیث غدیر و صحت آن:
اکنون به معرفی تنی چند از بزرگانی میپردازیم که اعتقاد به تواتر این حدث دارند:
ذهبی؛ علیرغم تندروی و تعصبی که دارد، درباره حدیث غدیر اینگونه میگوید:
«این حدیث در بالاترین درجه صحت و اعتبار قرار دارد و از احادیث متواتر است»، (ذهبی، سیر أعلام النبلاء ۸: ۳۳۵، ناشر ـ مؤسسه الرساله ـ بیروت).
ابن حجر المکی؛ در کتاب «الصواعق المحرقه» مینویسد:
«این حدیث صحیح است و هیچ شبههای در آن نیست. گروهی مانند ترمذی، نسائی و احمدبن حنبل نیز آن را با سند صحیح نقل کردهاند. طرق نقل این حدیث بسیار زیاد است؛ از جمله این که شانزده صحابی آن را نقل کردهاند. البته نباید به کسانی که در صحت این حدیث شبهه وارد میکنند، اعتنا کرد.»، (ابن حجر هیثمی، ج۱، ص ۱۰۷–۱۰۶).
ابن کثیر دمشقی میگوید:
«استاد ما، حافظ حدیث ابو عبدالله ذهبی گفت: حدیث غدیر متواتر است و من یقین دارم که پیامبر خدا آن را فرموده است.»، (ابن کثیر، ج۵، ص۲۳۳).
زین الدین مناوی شافعی به نقل از سیرفی میگوید: «حدیث غدیر متواتر است.»، (مناوی، ج۶، ص۲۸۲).
ابو عبدالله زرقانی مالکی میگوید:
«این حدیث متواتر است و شانزده صحابی پیامبر خدا۹ آن را نقل کردهاند. در روایتی از احمد بن حنبل آمده است که سی نفر از صحابی، این حدیث را از پیامبر۹ شنیدهاند و در درگیریها و نزاعهای عصر خلافت حضرت علی۷ به نفع او شهادت دادهاند؛ به کسی که در صحت این حدیث شبهه وارد میکند، نباید اعتنا کرد.»، (زرقانی، ج۷، ص۱۳).
فقیه ضیاء الدین مقبلی میگوید:
«اگر این حدیث صحیح و معلوم نباشد، دیگر هیچیک از امور دین معلوم نیست.»، (علامه امینی، ج۱، ص ۳۱۴، چاپ ـ ۱۳۹۷ق).
وی با این سخن میخواهد اوج صحت و وضوح این حدیث را بیان کند.
افزون بر آنچه که در بالا گفته شد، سخنان دیگری نیز وجود دارد که هریک، به تواتر این حدیث و قرار گرفتن آن در اوج صحت اشاره میکنند.
دلالت حدیث غدیر بر امامت علی۷
پس از آنکه پیامبر خدا۹ از مردم اقرار گرفت و از آنها شهادت خواست که طبق آیه شریفه (النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ) نسبت به مؤمنان از خودِ آنان سزاوارتر است؛ باردیگر از آنان اقرار گرفت که نسبت به همه امور آنها ولایت دارد. سپس سخن خود را اینگونه تکمیل کرد: «من کنت ولیه فعلی ولیه» یا در برخی از نقلها «فعلی مولاه» یا «فمن کنت أمیره … فعلی أمیره» بدین ترتیب پیامبر۹ ولایت و سرپرستی خود را نسبت به مردم، برای امام علی۷ نیز ثابت کرد. مردم نیز بر همین اساس با او بیعت کردند و ولایت ایشان را پذیرفتند و به او تبریک و تهنیت گفتند؛ چنانکه از عمربن خطاب نقل شده که خطاب به علی۷ گفت: «بَخْ بَخْ لَکَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ، أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَی کُلِ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَه»؛ «مبارک باد بر تو، ای پسر ابو طالب، اکنون تو مولا و سرپرست من و همه مسلمانان شدی!»
بعد از معرفی علی۷ به عنوان سرپرست و ولی مؤمنان ـ همانطورکه در روایت خطیب بغدادی از ابو هریره آوردیم ـ خداوند این آیه را نازل کرد: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ). (خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۸۴، ۱۴۱۷ق).
اما نقطه عطف استدلال ما، معنای واژه «مولی» در این حدیث شریف است. برخی از مکاتب معتقدند که معنای آن «صاحب یا ناصر [= همراه و یاری دهنده]» است. اما مکتب اهل بیت: و پیروان ایشان، معتقدند که معنای مولی همان «أولی [= سزاوارتر]» است؛ که البته این معنا صحیحتر است(!)
پاسخ به شبهه دهلوی و تفتازانی
عبد العزیز دهلوی، نویسنده کتاب «التحفه الاثنا عشریه» مینویسد:
«اولین اشکالی که به این استدلال وارد است این است که همه متخصصان علوم عربی استفاده «مولی» به معنای «أولی» را انکار میکنند.»، (تفتازانی، ج۲، ص۲۹۰).
تفتازانی نیز مینویسد:
«معنای المولی همان ناصر و محب [= یاری دهنده و دوستدار] است.»، (همان)
زبان شناسان استعمال «مولی» به معنای «اولی» را انکار نمیکنند.
زبان شناسانی که دهلوی همه آنها را نادیده گرفته و انکار کرده، نظری کاملاً متفاوت با ادعای وی دارند. تعدادی از این افراد را به عنوان مثال معرفی میکنیم:
ـ الزجاج، ابو اسحاق (ت۳۱۱ ق).
ـ الفراء ابو زکریا، یحیی بن زیاد (ت ۲۰۷ق).
ـ ابو عبیده، معمر بن المثنی اللغوی (ت ۲۱۰ق).
ـ الأخفش، أبو الحسن سعید بن مسعده النحوی (ت ۲۱۵ق).[۱]
فخر رازی در تفسیر آیه: (هِیَ مَوْلاکُمْ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ). (حدید: ۱۵) مینویسد:
«دوم این که کلبی میگوید: مولی یعنی أولَی بِکُم که این نظرِ الزجاج و الفراء و ابو عبیده نیز هست.»، (فخر الرازی، ج۲۹، ص۱۹۸).
همچنین فخر رازی در جای دیگر مینویسد:
«در آیه شریفه (هِیَ مَوْلاکُمْ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ) (حدید: ۱۵) معنای مولی همان «أولی بکم» است. این نظر اخفش نیز هست و به بیت لبید نیز استشهاد کردهاند.»، (الغدیر، ج۱، ص۳۵۹ به نقل از «نهایه العقول فی الکلام و درایه الأصول ـ نسخه خطی).
کلبی از مفسران قرآن کریم اعتراف میکند که زجاج و فراء و ابوعبیده به این معنا اعتقاد دارند. او برای تفسیر آیه از اطلاعات آنها استفاده کرده و بر اساس گفتههای این سه نفر آیه را تفسیر نموده است. اخفش نیز که از اساتید علوم عربی و بزرگان این رشته است، این آیه را به همین معنا تفسیر میکند. این افراد در تخصص و تجربه، بی بدیل و بی نظیر هستند و کسی با آنان برابری نمیکند، تا جایی که سخن ایشان را باید صحیح و راست بپنداریم.
زندگینامه زجاج:
ذهبی در کتاب سیر اعلام النبلاء مینویسد:
«استاد علوم عربی، ابو اسحاق ابراهیم بن السری الزجاج البغدادی.»، (ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۱۴، ص۳۸۲).
خطیب بغدای نیز گفته است:
«ابراهیم بن السری بن سهل، ابو اسحاق النحوی الزجاج، نویسنده کتاب معانی القرآن، از اهل فضل و دین به شمار میرفت. شخصی معتقد و مذهبی بود که نوشتههای خوبی در ادبیات از او به جای مانده است.»، (ذهبی، ج۱۴، ص۳۸۲)
زندگینامه فراء:
خطیب بغدادی درباره فراء اینگونه آورده است:
«وی مورد وثوق و از بزرگان علوم عربی بود. از ابو العباس ثعلب چنین حکایت شده که: اگر فراء نبود، زبان عربی نیز نبود؛ زیرا او زبان عربی را از هر نوع ناخالصی پاک کرد و اشکالات آن را اصلاح نمود. اگر فراء نبود زبان عربی به ورطه نابودی سقوط میکرد؛ زیرا زبان عربی در معرض نزاع و اختلاف بود. هر کسی ادعای زباندانی میکرد و مردم درباره آن به اندازه ذوق و اندیشه خود سخن میگفتند.»، (خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۴، ص۱۵۴).
زندگینامه ابو عبیده:
ذهبی درباره او گفته است:
«امام، علامه و دریای علوم، ابو عبیده، معمر بن المثنی التیمی، بزرگ خاندان تیم، اهل بصره، نحوی بزرگ و صاحب مؤلفات.
جاحظگوید: در روی زمین، هیچیک ازخوارج آگاهتر از ابوعبیده بههمه علوم نبودند.»
ابن مبارک نیز از او یاد کرده و روایات وی را صحیح دانسته است. یعقوب بن شیبه نیز میگوید: «از علی بن مدینی شنیدم که از ابو عبیده به نیکی یاد میکرد و روایات او را صحیح میدانست. او میگفت: ابو عبیده تنها امور صحیح را از عرب نقل میکرد.»
زندگینامه أخفش:
ابن خلکان مینویسد:
«ابو الحسن سعید بن مسعده، منتسب به المجاشعی نحوی بلخی، معروف به اخفش اوسط، یکی از علمای نحو بصره و از بزرگان علوم عربی به شمار میرفت. وی نحو را از سیبویه آموخت و از استاد خود توانمندتر بود. اخفش میگفت: سیبویه همه موضوعات کتاب خود را با مشورت و هماهنگی من مینگاشت. او تصور میکرد که علمش نسبت به علوم عربی بیش از من است؛ اما امروز من، در علوم عربی از او آگاهترم.»، (ابن خلکان، ج۲، ص۳۸۰)
یافعی در حوادث سال (۲۱۵ق) میگوید:
«در این سال امام علوم عربی، اخفش اوسط وفات یافت…»، (یافعی، ج۲، ص۶۱ ۱۴۱۳ق)
بر اساس آنچه گفته شد، بزرگان علوم عربی و اساتید زبان، استعمال «مولی» در معنای «أولی» را انکار نمیکنند.
تفسیر «مولی» به «أولی» در صحیح بخاری
شاید بخاری این معنا را از بزرگان زبانشناس وام گرفته باشد. وی در تفسیر سوره حدید نظر خود را در این باره ذکر کرده است:
«مَوْلاَکُمْ؛ أَوْلَی بِکُم»؛ «مولاکم؛ یعنی اولی بکم.»، (بخاری، ج۶، ص۵۷).
ابن حجر عسقلانی گوید:
«نظر بخاری مبنی بر این که «مولاکم» به معنای «أولی بکم» است، همان نظر فراء و ابو عبیده در تفسیر آیه شریفه «مَأْوَاکُمُ النَّار هِیَ مَوْلاکُم» است. همچنین در برخی نسخههای صحیح بخاری همان أولی بکم آمده است.»، (ابن حجر عسقلانی، فتح الباری ۴: ۴۸۲).
ابن حجر تأکید میکند که بخاری این کلمه را به «أولی [= سزاوارتر]» تفسیر کرده است و با این وجود، به پاسخ او که گفته بود: «این معنا در صورت اراده مکان صحیح است» نیازی نیست؛ زیرا بخاری در تفسیر خود بر نظر زبانشناسان تکیه کرده و البته نظر آنها حجتی برای این معناست و دیگر نیازی به تأویل نیست.
تفسیر «مولی» به «أولی» توسط مفسران، به تبعیت از زبانشناسان
مفسران بر تفسیر کلمه «مولی» به «أولی» در تفسیر سوره حدید اتفاق نظر و اجماع دارند. در ادامه به نام برخی از این مفسران اشاره میکنیم:
کلبی (ت ۱۴۶ق):
ابوحیان اندلسی مینویسد: کلبی چنین گفته است:
«سزاوارتر از خود ما نسبت به ما در مرگ و زندگی. همچنین در معنای آن گفته شده: مالک و سید ماست؛ از این رو، هرگونه که بخواهد تصرف میکند و رضایت به افعالی که از جانب او صادر میشود، واجب است. خداوند متعال میفرماید:
(ذلِکَ بِأَنَّ اللهَ مَوْلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکافِرِینَ لا مَوْلی لَهُم)، (محمد: ۱۱).
«این برای آن است که خداوند مولا و سرپرست کسانی است که ایمان آوردهاند؛ اما کافران مولایی ندارند! خداوند مولا و سرپرست ماست که ما را سرپرستی میکند و ما نیز او را به سرپرستی و ولایت میپذیریم.»، (ابو حیان أندلسی، ج۵، ص۵۳).
طبری (ت ۳۱۰ ق) مینویسد:
«هِیَ مَوْلاکُم» در آیه شریفه، یعنی «النار أَوْلَی بکم» [= آتش به شما سزاوارتر است]، (طبری، تفسیر طبری ۲۷: ۲۹۶).
ابو لیث سمرقندی (ت ۳۸۳ ق) میگوید:
«هِیَ مَوْلاکُم» یعنی «أَوْلَی بِکُم» [= آتش به شما سزاوارتر است] به علت گناهانی که بر جای گذاشتید، (ابن کثیر دمشقی، ج۴، ص۳۳۲).
ابن زمین (ت ۳۹۹ ق) میگوید:
«گفته شده «هِیَ مَوْلاکُم» یعنی به سبب گناهانی که در گذشته مرتکب شدهاید، آتش جهنم به شما سزاوارتر است. البته این همان معنایی است که یحیی نیز در نظر داشته است.»، (ابن زمین، ص۵۱).
سمعانی (ت ۴۸۹ق) میگوید: «هِیَ مَوْلاکُم» یعنی آتش به شما سزاوارتر است. (سمعانی، ج۵، ص۳۷۱).
ابن جوزی (ت ۵۹۷ ق) میگوید:
ابو عبیده درباره کلام خدای ـ عزّ وجلّ ـ در آیه شریفه «هِیَ مَوْلاکُم» میگوید: به معنای أولی بکم (= به شماسزاوارتر) است. (ابن جوزی، ج۷، ص۳۰۴).
ابن کثیر دمشقی (ت ۷۷۴ق) میگوید:
«هِیَ مَوْلاکُم» یعنی آتش جهنم به سبب کفر و تردیدتان، به شما سزاوارتر از هر بلای دیگری است. و چه سرنوشت بدی در انتظار شماست!» (ابو لیث سمرقندی، ج۳، ص۳۸۴)
از مجموعه نظرات زبانشناسان و مفسران که پیشتر ذکر شد، نتیجه میگیریم که میتوان واژه مولی را به أولی معنا و تفسیر کرد. البته بخاری نیز از همین معنا استفاده کرده و آیه شریفه را طبق نظر زبانشناسان تفسیر نموده است.
عدم تعجب علاّمه امینی از جهل آنان به واژههای زبان
مرحوم علاّمه امینی بعد از بررسی مفصل این موضوع ـ در کتاب مشهور خود؛ الغدیرـ به نتایجی رسیده که به شرح زیر است:
افرادی چون رازی، ایجی، هندی، کابلی، دهلوی و… از فضای واژههای زبان عربی و معانی آنها کاملاً غریبه هستند. از این رو، تفسیر واژهها توسط این افراد در معنای غیر حقیقی و نادرست آنها جای تعجب ندارد.
علاّمه میافزاید:
«من این افراد را، از رازی گرفته تا ایجی و از هندی گرفته تا کابلی و دهلوی و…، به سبب عدم آگاهی و تسلط بر واژگان اهل زبان و کاربرد واژههای عربی سرزنش نمیکنم؛ زیرا این افراد از هنر و از زبان عربی کاملاً بیگانه هستند. این افراد کجا و عرب زبانان اصیل کجا؟! این افراد با زبان عربی فاصله زیادی دارند. آری ـ اینان کسانی هستند که هیچ پیوند و قرابتی با این زبان ندارند ـ اینگونه است که اگر اوضاع آشفته و نابسامان باشد، کسانی برای زبان عربی حکم میکنند که کوچکترین ارتباط و مسئولیتی در این زمینه ندارند.» (علامه امینی، ج۱، ص۳۵۷)
شواهدی برای دلالت واژه «مولی» بر «امامت»
افزون بر آنچه تا کنون گفته شد، شواهد و قرینههایی پیرامون این حدیث وجود دارد که بر امامت حضرت علی۷ و خلافت ایشان تأکید میکند. اکنون به هفت قرینه از قرینههایی که به این واقعیت دلالت دارد، اشاره میکنیم:
قرینه نخست: پیوستگی و توالی عبارات حدیث
پیوستگی خاصی در واژهها و عبارات پیامبرخدا۹ وجود دارد که امکان تفکیک و دخل و تصرف در آن را منتفی میکند. حضرت هنگامی که میفرمایند: «أَ لَسْتُ أَوْلَی بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ» و مردم پاسخ میدهند: «بَلَی»! و بعد از آن، بلا فاصله میفرمایند: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ…»، از توالی این دو سخن، چه چیزی به ذهن متبادر میشود؟
این همبستگی و توالی چه سودی دارد؟ آیا هدف، چیزی جز اعطای مقام الهی امامت به علی۷ بوده است؟
منظور پیامبر۹ پُر واضح است. حضرت بر هر کسیکه ولایت دارد، علی۷ نیز دقیقاً همان ولایت را دارد. منظور پیامبر۹ در نهایتِ وضوح و آشکاری است.
قرینه دوم: تبریک عمر بن خطاب
در پی انتصاب امام علی۷ به مقام شامخ امامت، عمر بن خطاب مستقیماً و بدون واسطه به ایشان تبریک میگوید. این موضوع را در حدیث مشهور و صحیح غدیر به وضوح میتوان یافت.[۲] از ابو هریره نقل شده است:
«من صام یوم ثمان عشر من ذی الحجه کتب له صیام ستین شهراً، وهو یوم غدیر خم، لما أخذ النبی ـ صلی الله علیه وسلم ـ بید علی بن أبی طالب فقال: أ لست أولی بالمؤمنین؟ قالوا: بلی یا رسولالله قال: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ…»، فقال عمربن الخطاب: «بَخْ بَخْ لَکَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ، أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَی کُلِّ مُسلِمٍ، فأنزل الله (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ)»، (خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۸۴–۲۸۵).
«هر شخصی، روز هجدهم ذی حجه را روزه بگیرد، ثواب روزه شصت ماه را برای او مینویسند. این روز، روز غدیر خم است که پیامبرخدا۹ دست علی بن ابن ابی طالب۷ را گرفت و فرمود: آیا من ولی و سرپرست مؤمنان نیستم؟ مردم گفتند: آری، ای فرستاده خدا۹، ایشان پرسیدند: هر که من مولا و سرپرست اویم، از این پس علی مولا و سرپرست او است. در این هنگام عمر بن خطاب به علی۷ گفت: مبارک باد بر تو ای پسر ابو طالب. اکنون تو مولا و سرپرست من و همه مسلمانان شدی! خداوند سبحان نیز این آیه را نازل کرد: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ)».
اقرار عمربن خطاب، مطلقاً با معنای یاری یا عدم دشمنی سازگار نیست؛ زیرا اگر به دقت در عبارت «أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَی کُلِّ مُسلِمٍ»، بیندیشیم، خواهیم دانست که این عبارت؛ یعنی «ای علی، بر تو مبارک باشد!» تو ولی و سرپرست همه ما شدی. از مَنِ عمر بن خطاب گرفته تا همه مسلمانان به یک اندازه بر ما ولایت داری. اما اگر حدیث غدیر را به یاری و محبت تفسیر کنیم، موضوع تبریک کاملاً منتفی میشود؛ زیرا علی۷ از ابتدا هم یار و یاور پیامبر بود. با این وجود پیامبر گرامی۹ پرده از فضیلت جدیدی از مجموعه فضایل علی۷ برنداشته بود که شایسته تبریک باشد.
قرینه سوم: عدم سازگاری آیه اکمال دین با معنای یاری و محبت
در حدیث به سند صحیح از ابو هریره (خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۸۴–۲۸۵) ـ که پیشتر اشاره شد ـ آمده است: بعد از تبریک عمر بن خطاب به امام علی۷ آیه شریفه (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ)، (مائده: ۳) نازل شد. اما اکمال دین با تفسیر واژه «مولی» به محبت، یاری رساندن و عدم دشمنی سازگاری ندارد؛ بلکه دین خدا باید با انتصاب شخصی کامل شود که آیینه تمام نمای دین است و البته برای اهل بصیرت پوشیده نیست که این شخص تنها وصی و امام بعد از رسولالله۹ است.
قرینه چهارم: تأیید این حقیقت توسط حسان بن ثابت
حسان بن ثابت، صحابی و شاعرِ پیامبر۹ که برای همگان شناخته شده و مشهور است، این حقیقت را به صراحت تأیید میکند. این تأیید حاکی از فهم وی از معنای حدیث غدیر است. از آنجاکه حسان بن ثابت شاعری فصیح و آگاه به واژگان زبان است، به خوبی فهمیده که معنای واژه مولی در حدیث غدیر، امامت و رهبری و حتی هدایت است؛ از این رو در اظهار این معنا سستی و کوتاهی نکرده، به صراحت آن را بیان میکند:
|فَقَالَ لَهُ قُمْ یَا عَلِیُّ فَإِنَّنِی | |رَضِیتُکَمِنْبَعْدِی إِمَاماً وهادیاً |} «پیامبر گرامی اسلام۹ به علی۷ فرمود: ای علی، از جای برخیز که من دوست دارم تو بعد از من امام و هادی امت باشی.»
فَمَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا وَلِیُّهُ | فَکُونُوا لَهُ أَنْصَارَ صِدْقٍ مُوَالِیاً |
«هر که من مولا و سرپرست او هستم، از این پس علی۷ مولا و سرپرست او خواهد بود. شما نیز یار و یاور راستین او باشید.»
|هُنَاکَ دَعَا اللَّهُمَّ وَالِ وَلِیَّهُ | |وَکُنْ لِلَّذِی عَادَی عَلِیّاً مُعَادِیاً |} (سیوطی، ص۱۹)
«آنگاه از خداوند خواست که دوستداران او را دوست و دشمنانش دشمن بدارد.»
قرینه پنجم: تأیید این حقیقت توسط صحابی قیس بن سعد بن عباده
قیس بن سعدبن عباده در قصیده مشهور خود اینگونه میسراید:
|وَ عَلِیٌ إِمَامُنَا وَ إِمَام | |لِسِوَانَا أَتَی بِهِ التَّنْزِیل |} «علی۷ امام ما و خَلقِ ماسوی است و خداوند در قرآن کریم این فرمان را صادر و ایشان را به امامت منصوب کرده است. |یَوْمَ قَالَ النَّبِیُّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ | |فَهَذَا مَوْلَاهُ خَطْبٌ جَلِیلُ |}
(سبط ابن جوزی، ص۳۳).
«روز غدیر خم پیامبر۹ فرمودند: هرکه را من مولا و سرپرست او هستم، از این پس، علی مولا و سرپرست اوست و این مقامی بس بزرگ و شامخ است.»
قرینه ششم: استشهاد اخطل به واژه «مولی» برای عبد الملک بن مروان
شیخ مفید میگوید:
«یکی از دلایلی که اعتقاد ما را تأیید میکند، قصیدهای از اخطل است که در آن عبد الملک بن مروان را مدح میکند ـ اخطل مردی نصرانی است و هیچگونه وابستگی به هیچیک از فرقههای اسلامی ندارد. وی متهم به تعصب نسبت به مذهب تشیع نیست و در علم و دانش او نسبت به زبان عربی هیچ خدشهای نمیتوان وارد کرد ـ در آن زمان همه مردم، عداوت عبدالملک بن مروان نسبت به امیر مؤمنان، علی بن ابی طالب را میدانستند.»
اخطل اینگونه میسراید:
فأصبحتمولاهامنالناسکلّهم | و أحری قریش أن تهاب و تحمد |
«تو در میان همه مردم مولا و سرور قریش شدی و در میان اهل قریش تو از همه سزاوارتر به تقدیس و ستایش گردیدی.
اخطل در این قصیده امام علی۷ را به امامت و ریاست مسلمانان مدح میکند. وی تنها به عبارت «مولی» برای تعبیر از ولایت و سرپرستی امام علی۷ بر همه مردم اکتفا میکند؛ زیرا او اهل زبان است و به دلالت واژه «مولی» به این معنا آگاهی کامل دارد. هر انسان با انصافی این نکته را تأیید میکند و هیچ شکی به دل راه نمیدهد. (شیخ مفید، ص۴۰).
قرینه هفتم: شهادت و گواهی امام علی۷ به ولایت خود
ابن طلحه شافعی نوشته است:
«امام علی۷ به ولایت خود شهادت میدهد و در ابیاتی که به معاویه مینویسد، به این نکته اشاره میکند. این ابیات را راویانی موثق از وی نقل میکنند.»
حضرت در این اشعار میفرمایند: |وَأَوْجَبَلِیوَلَایَتَهُعَلَیْکُم | |رَسُولُ الله یَوْمَ غَدِیرِ خُم |} (محمد بن طلحه شافعی، ص۶۲؛ الزرندی الحنفی، ص۹۷؛ مخطوطات مکتبه الامام علی العامه، چاپ نخست، ۱۳۷۷ق).
«پیامبرخدا۹ در روز غدیر خم ولایت خود بر شما را به من تفویض و مرا به امامت منصوب کرد.»
منظور امام علی۷ در این بیت کاملاً واضح است. امام برای معاویه استدلال میکند و آن روزی را به خاطرش میآورد که پیامبر۹ ایشان را به ولایت و امامت بر همه مسلمانان برگزید. علی۷ امام راستگویان است؛ از این رو، باید معنا و مقصود سخن او کاملاً فهمیده شود و تأویل و تفسیر سخن او به معانی دیگر صحیح نیست.
حکمیت عقل بین سید شرف الدین و شیخ سلیم البشری
سید شرف الدین در مناظرهای با شیخ سلیم البشری، وی را با حقیقت انکارناپذیر حدیث غدیر مواجه میکند. با توجه به شواهد و قرینههایی که ذکر شد، عکس العمل شیخ سلیم البشری به هیچ وجه جای تعجب ندارد. سید شرف الدین در این مناظره چنین میگوید:
«اگر کسی درباره جریان غدیر از شما سؤالی بپرسد، پاسخ شما چه خواهد بود؟ آیا در پاسخ میگویید منظور خداوند ـ عزّ وجلّ ـ و رسول گرامی او تبیین یاری و دوستی علی۷ با پیامبر۹ برای مسلمانان بوده است و بس؟! فکر نمیکنم چنین پاسخی در شأن دانش شما باشد! تصور نمیکنم شما، نسبت دادنِ چنین پاسخی را به خداوند رب الأرباب و رسول او که سرآمد حکیمان و خاتم انبیا و رسولان است، جایز بدانید! شأن شما بالاتر از آن است که معتقد باشید پیامبر خدا۹ تمام همّ و غمّ خود را مصروف تبیین موضوعی آشکار، بدیهی و واضح کرده که نیازی به شرح و توضیح ندارد.
بدون شک شما پیامبر۹ را منزه از رفتار و گفتاری میدانید که باعث تحقیر و تمسخر ایشان توسط عاقلان شود و فیلسوفان و حکیمان آن را به بوته نقد کشند؛ شما جایگاه حکمت و عصمت ایشان را در رفتار و گفتار به خوبی میشناسید. خداوند متعال میفرماید: (إنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَریِمٍ ٭ ذِی قُوَّهٍ عِندَ ذِی الْعَرْشِ مکیِنٍ ٭ مُطَاعٍ ثَمَّ أَمیِنٍ ٭ وَمَا صَاحِبکُم بِمَجْنُونٍ). (تکویر: ۲۲–۱۹).
آیا ایشان به توضیح واضحات میپردازد؟ و بدیهیات را تبیین میکند؟ و برای توضیح این واضحات، مقدماتی میچیند که هیچ ارتباطی با هم ندارند؟! خداوند متعال و پیامبر۹ از این کار منزّه و مبرّا هستند». (عبد الحسین شرف الدین، ص۲۷۷).
آشکار شدن حقیقتی که گریزی از آن نیست
شیخ سلیم البشری، شیخ الأزهر پس از شنیدن سخنان ایشان بیدرنگ میگوید:
«حقیقت با قرینهها و شواهدی که شما بیان کردید کاملاً آشکار و نقاب تردید از چهره یقین زدوده شد. کوچکترین شبههای برای ما باقی نماند که منظور از «ولی» و «مولی» در حدیث غدیر همان «أولی» است. اگر منظور حدیث از این واژه، یار و یاور رسولالله۹ یا هر معنای مشابهی بود، هیچکس از عذاب حتمی خداوند سؤال نمیکرد. بنا بر این نظر شما درباره معنای واژه «مولی» صحیح و قطعی است.» (همان، ص۲۸۰).
بنابر شواهدی که پیشتر ذکر شد، بطلان نظریهای که واژه «مولی» را به معنای «همراه، یار و یاور» میداند، کاملاً ثابت میشود. همچنین ثابت میشود که معنای صحیح آن «أولی بکم [نسبت به شما سزاوارتر]» میباشد و طبق این معنا، اقرار به ولایت امام علی۷ و اطاعت از ایشان همانند اطاعت از پیامبرخدا۹ و بدون هیچ فرقی، بر همه مسلمانان واجب است.
نتیجهگیری:
نتیجه بحث فوق را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
دلیل خِرَدپسند برای ماجرای غدیر خم و حدیث غدیر، ابلاغ ولایت علی۷ بر همه مسلمانان است که در آیه (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبـِّکَ …) این دلیل به طور واضح ذکر شده است. منظور از ولایت نیز ولایتِ حاکمیتی و مطلق در همه امور سیاسی، دینی، اجتماعی و… است.
طُرُقِ نقلِ حدیثِ غدیر به حدی متعدد و فراوان است که حدیث شناسان تصریح کردهاند جمعآوری آن، نیاز به تألیف چندین جلد کتاب دارد. برخی نیز از کثرت این طرق به حیرت و تعجب درآمدهاند.
برخی از طرقِ را در این پژوهش نقل و به افرادی اشاره کردیم که صحت این حدیث و طرق آن را تأیید کردهاند و در نهایت به تصحیح برخی از این طرق، طبق اصول جرح و تعدیل پرداختیم.
علمای بزرگ اهل سنت؛ مانند ذهبی، ابن حجر، ابن کثیر، مناوی و … اذعان دارند که حدیث غدیر متواتر و صحیح است.
در بخشی از مقاله، به شبهه دهلوی و تفتازانی پاسخ دادیم. دهلوی ـ بر خلاف زبان شناسان ـ منکر این نکته است که مولی به معنای «أولی [= سزاوارتر]» میآید. تفتازانی نیز اعتقاد دارد که معنای مولی، ناصر و محبّ [= یار و دوستدار] است.
با استناد به آنچه در این پژوهش به دست آمد و اثباتِ تواترِ حدیث غدیر و وثاقتِ همه راویان آن، بطلان سخن ابن حزم و ابن تیمیه آشکار شد.
پانویس
- ↑ مائده/ ۶۷.
- ↑ تفسیر ابن أبی حاتم، ج۴، ص۱۱۲۷.
- ↑ همان، ج۱، ص۱۴.
- ↑ منهاج السنة، ج۷، صص ۱۷۹–۱۷۸.
- ↑ منهاج السنة، ج۷، ص۳۲۰.
- ↑ منهاج السنة، ج۷، ص ۳۱۹.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج۴ ، ص ۴۱۵.
- ↑ مائده/ ۶۷.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۴۲.
- ↑ تفسیر الثعلبی، ج۴، ص۹۲.
- ↑ الدر المنثور، ج۲، ص ۲۹۸ ؛ فتح القدیر، ج۲، ص۶۰.
- ↑ عمدة القاری، ج ۱۸، ص۲۰۶.
- ↑ مسند، ابی یعلی، ج۴ ، ص ۲۴.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۷۲
- ↑ همان
- ↑ مسلم نیشابوری، ج۴ ، ص۳۹
- ↑ سبط ابن جوزی، ص۳۷
- ↑ ت ۷۴۸ق
- ↑ تذکرة الحفاظ، ج۲، ص۷۱۳
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۱۴، ص۲۷۷