شبهات مربوط به مکان اعلام ولایت

شبهه: عرفات بهترين مكان براى معرفى جانشين[۱]

يكى از شبهاتى كه در كتاب «راهى ديگر براى كشف حقيقت» در مورد غدیر مطرح شده اين است:

اگر رسول ‏اللَّه‏ صلى الله عليه وآله مى‏ خواست در حج چنين چيز مهمى را اعلام كند، مناسب ‏ترين مكان عرفه بود. در غدير اهل مكه حضور نداشتند و خيلى از افراد قبايل عرب نيز نبودند

و اما پاسخ اين شبهه:

طبق اسناد روايى و تاريخى، پيامبرصلى الله عليه وآله در عرفه نيز براى چندمين بار به مسئله جانشينى حضرت على‏ عليه السلام تأکید كرد. در عرفات دستور الهى نازل شد كه علم و ودايع انبياء عليهم السلام را به حضرت على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام منتقل و ايشان را خلیفه و جانشين خود معرفى كند.[۲]

در منا نيز -  كه بسيارى از افراد قبايل عرب حضور داشتند -  پيامبر صلى الله عليه و آله خطابه خود را -  كه نوعى زمينه‏ سازى براى خطبه غدير بود -  بيان كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله در اين خطبه ابتدا به امنيت اجتماعى مسلمانان از نظر جان، مال و آبروى مردم اشاره كرد. سپس خون‏ هاى به ناحق ريخته شده و اموال به ناحق گرفته شده در جاهلیت را رسماً عفو كرد، تا كينه‏ توزى‏ ها از ميان برداشته شود و امنیت جامعه تأمين شود. سپس مردم را از اختلاف بعد از خود و كشيدن شمشير به روى يكديگر بر حذر داشت، و فرمود كه اگر من نباشم على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام مقابل نافرمانان خواهد ايستاد.

سپس نبى اكرم‏ صلى الله عليه و آله حدیث ثقلین را چنين فرمود: من دو چيز گرانبها ميان شما باقى مى‏ گذارم، كه اگر به اين دو تمسک كنيد هرگز گمراه نمى‏ شويد: كتاب خدا و عترتم؛ يعنى اهل‏ بيتم‏ عليهم السلام.

با توجه به اهمیت مسئله وصايت و جانشينى حضرت على ‏عليه السلام، پيامبرصلى الله عليه وآله مأمور شد تا در مراسم ويژه ‏اى مستقل از حج آن را اعلام كند. از اين رو بعد از اتمام حج، دستور داد تا اهل مكه نيز در غدير خم حاضر شوند، كه به شهادت اسناد تاريخى پنج هزار نفر از اهل مكه نيز در غدير حضور داشتند.[۳]

بنابراين، اعلام جانشينى حضرت على ‏عليه السلام تنها منحصر در غدير نبود، بلكه در عرفه و منى نيز -  كه همه حاضر بودند -  اين امر به مردم ابلاغ شد. همچنين اهل مكه موظف شدند در غدير حضور يابند.

پانویس

  1. حقيقت غدير (خراسانى): ص ۴۷، ۴۸.
  2. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۳ و ج ۲۱ ص ۳۸۰.
  3. تفسير العياشى: ج ۱ ص ۳۳۲. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۳-۱۱۵. غاية المرام: ج ۳ ص ۳۲۶.