قرآن و رویداد غدیر

در رویداد «غدیر» گذشته بر آیه «تبلیغ» یعنی آیه: Ra bracket.png يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ La bracket.png[۱] دو آیه دیگر نازل شده و به حادثه رنگ ابدی و جاودانی بخشیده است. این دو آیه عبارتند از:

۱. آیه اکمال دین

۲. آیه سؤال عذاب

اینک پیرامون هر دو آیه به بحث و گفتگو می‌پردازیم:[۲]

Ra bracket.png الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينا La bracket.png[۳] «امروز کافران از (نابودی) دین شما نومید شدند از آنان مترسید و از من بترسید، امروز دین شما را تکمیل کردم و نعمت خود را به پایان رسانیدم و اسلام را به (عنوان) دین، برای شما برگزیدم».

دقت در مضمون آیه اکمال دین، می‌رساند که روز نزول آیه حادثه بسیار مهمی رخ داد، که مایه نومیدی دشمنان از پیروزی براسلام و موجب کمال دین و به پایان رسیدن نعمتهای معنوی خدا شده است اکنون باید دید چه روزی می‌تواند حامل چنین نویدهائی باشد، و با این خصوصیات و نشانه‌ها خود را در عرصه تاریخ نشان دهد؟

اکنون باید دید روزی که حامل این نوید گرانبها بود چه روزی بوده است؟!

گروهی نظر می‌دهند که این روز، همان روز «عرفه» سال دهم هجرت است که در تاریخ به نام حجةالوداع معروف است ولی با توجه به حوادث تاریخی این دو نوید گرانبها در چنین روزی تحقق نپذیرفت.

اما مسئله یأس و نومیدی به دو صورت می‌تواند مطرح گردد:

الف: یأس قریش و مشرکان شبه جزیره یک چنین نومیدی پیش از این روز تحقق پذیرفته بود و قریش در روز فتح مکه، و دیگر مشرکان در روز اعلام بیزاری، از پیروزی اسلام کاملاً مأیوس شده بودند در این صورت صحیح نخواهد بود که بگوئیم در روز عرفه سال دهم حجة الوداع یأس و نومیدی مشرکان جامه عمل پوشید در حالی که چنین کاری یک سال و اندی قبل، تحقق پذیرفته بود.

ب: یأس همه کافران روی زمین به یک چنین نومیدی تا آن روز جامه عمل نپوشیده بود.

اما مسئله تکمیل دین اگر مقصود از «دین» احکام و فروع دین باشد هرگز پرونده بیان احکام الهی در روز عرفه بسته نشد بلکه یک رشته احکام مربوط به «ربا و ارث و کلاله» پس از روز عرفه «حجةالوداع» نازل شده است.[۴]

تنها روزی که می‌تواند بستر این دو نوید الهی باشد، همان روز «غدیر» است که با تعیین جانشین هم یأس بر دشمنان مستولی گردید، و هم آئین خدا تکمیل شد.

البته مقصود از یأس، نومیدی مخصوصی است که با تکمیل دین توأم می‌باشد.

و مقصود از تکمیل دین، تکمیل ارکان و پی ریزی اسباب بقاء آنست، نه بیان فروع و جزئیات، اکنون به بیان هر دو مطلب می‌پردازیم:

الف: تعیین جانشین و استیلاء یأس

روزی که پیامبر جانشین خود را رسماً تعیین کرد، در آن روز کافران در یأس و نومیدی از محو نابودی اسلام، فرورفتند زیرا آنان تصور می‌کردند که آئین اسلام قائم به شخص پیامبر است و با رحلت رسول گرامی ازمیان می‌رود و اوضاع به حال سابق بازمی‌گردد، وقتی مشاهده کردند که پیامبر فرد شایسته‌ای را (که از نظر علم و دانش، عدالت و دادگری، قدرت و قاطعیت بی نظیر بود)، برای رهبری تعیین کرد و مسلمانان با او بیعت کردند، از زوال اسلام نومید گردیدند؛ به کلی مأیوس شدند و دیدند که اسلام به صورت یک آئین ریشه دار درآمد، و دیگر برای آن تزلزلی نیست.

آیات قرآنی گواهی می‌دهد که کافران پیوسته چشم طمع به دین مسلمانان دوخته بودند و آخرین آرزوی آنان این بود که مسلمانان را از آئین خود بازدارند، و به کیش نیاکان خود برگردانند چنان‌که می‌فرماید:

  وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا  [۵] «و بسیاری از اهل کتاب آرزو کردند که شماها را پس از ایمان، به سوی کفر بازگردانند».

ولی پیشرفت سریع اسلام در شبه جزیره و سقوط پایگاه شرک در مکه از امید آنان می‌کاست ولی آخرین پناهگاه خیالی آنان این بود که چون آورنده آئین جدید، فرزندی ندارد که پس از درگذشت او حکومت جوان اسلام را رهبری کند، از این لحاظ، اساس حکومت اسلامی پس از رحلت او فرو می‌ریزد و چیزی طول نمی‌کشد که بر آن پیروز می‌شوند و وضع، به همان حال نخست بازمی‌گردد. قرآن سخن کافران را در این باره برای ما نقل می‌کند چنان‌که می‌فرماید:

  أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ  [۶] «بلکه آنان می‌گویند که او (پیامبر) شاعری است و ما انتظار می‌بریم که او دچار حوادث روزگار گردد و از دنیا برود.»

این آخرین نقشه‌ای بود که کافران به آن امیدوار بودند، ولی روزی که رسول خدا، وصی خویش و رهبر مسلمانان را پس از خود تعیین نمود، آن روز، روزی بود که شبحی از ترس و یأس برفراز زندگی مشرکان سایه افکند و طمع آنان از بین رفت.

ب: تکمیل دین

اگر آنروز با نصب خلیفه و تعیین جانشین، یأس بر مشرکان مستولی گردید، آئین اسلام نیز به صورت آئین کامل درآمد، و مقصود از «اکمال دین» در آیه، بیان فروع و وظائف عملی مسلمانان نیست، بلکه فراهم ساختن بقاء و پایداری آنست یا تحکیم و تثبیت علل استقرار و بقاء، یعنی تعیین رهبر، دین تکمیل گردید و با در نظر گرفتن این معنی جمله‌های آیه با هم کاملاً مربوط و متناسب می‌گردد. و روز تحقق این دو حادثه معین می‌شود.

۱- آیا روز فتح مکه می‌تواند دارای چنین خصوصیاتی باشد؟ به‌طور مسلم نه، زیرا در آن روز پیمانهای مسلمانان با مشرکان به قوت خود باقی بود و هنوز مراسم حج بسان عصر جاهلی برگزار می‌شد، و قسمتی از احکام اسلام پس از آن فرود آمده است از این جهت نه یأسی برکافران منطقه مستولی شده بود ونه آئین به معنی بیان فروع و نه به معنی تحکیم پایه‌های آن، تکمیل گردیده بود.

۲- آیا روز اعلام بیزاری از مشرکان می‌تواند مظهر چنین روزی باشد، به تصور اینکه یأس و نومیدی در چنین روزی بر مشرکان مستولی گردید؟ باز می‌گوئیم نه، زیرا بیان دین به معنی احکام در آن روز پایان نیافته بود. به گواه اینکه قسمتی از «حدود» و «قصاص» و احکام مربوط به «کلاله» پس از اعلام بیزاری نازل گردیده است؛ بنابراین تنها مسئله یأس نشانه آن روز نیست، بلکه یأس توأم با تکمیل آئین؛ و هرگز در روز اعلام بیزاری این دو نوید، به صورت توأم، در آن روز تحقق نپذیرفته بود.

مدارک نزول آیه در غدیر

مفسران و محدثان اسلامی نزول آیه را در روز غدیر یادآور شده‌اند. و ما در این‌جا به بخشی از این مدارک اشاره می‌کنیم. اگر مدارک شیعه را در این مورد، بر مدارک اهل سنت اضافه کنیم، قهراً مسئله به عالی‌ترین حد از «تواتر» می‌رسد.

علاقمندان می‌توانند به کتابهای یاد شده در زیر مراجعه کنند در این کتابها که همگی به قلم دانشمندان اهل سنت نوشته شده است تصریح شده که این آیه در روز «غدیر» نازل گردیده است. مانند:

  • ۱- الولایة تألیف طبری (متوفای ۳۱۰ ه).
  • ۲- تفسیر ابن کثیر شامی، (۷۷۴ ق) ج ۲، ص ۱۴.
  • ۳- تفسیر الدرالمنثور سیوطی شافعی، متوفای (۹۱۱ ق) ج ۲، ص ۲۵۹ و الاتقان، ج ۱، ص ۳۱ (طه ۱۳۶۰).
  • ۴- تاریخ ابوبکر خطیب بغدادی، متوفای (۴۳ق) ج ۸، ص ۲۹۰.
  • ۵- شیخ الاسلام حموینی، در فراید السمطین باب ۱۳.
  • ۶- خوارزمی، متوفای (۵۶۸ ق) در مناقب ص ۸۰ و ۹۴.
  • ۷- تاریخ ابن کثیر، ج ۵، ص ۲۱۰۱.
  • ۸- تذکره سبط ابن جوزی حنفی، متوفای (۶۵۴ق) ص ۱۸.

علامه عالیقدر مرحوم امینی در کتاب جاوید «الغدیر» ج ۱، ص ۲۳۰ به بعد، اقوال و روایات وارد از طریق اهل سنت را که همگی گواهی می‌دهند که آیه «الیوم اکملت» در روز غدیر نازل شده است به تفصیل نقل کرده است… اما روایات شیعه درباره شأن نزول آیه شریفه، در کتابهای مربوط به امامت و در تفاسیر معتبر موجود می‌باشد.

نکاتی چند در مورد آیه

۱- گروهى از مفسران مانند فخر رازى در «مفاتیح الغیب» و آلوسى در «روح المعانى» و عبده در «المنار» نقل میکند که پیامبر پس از نزول این آیه، بیش از هشتاد و یک روز عمر نکرد.

هرگاه وفات رسول خدا (طبق نقل کلینی در کافی و نقل اهل سنت) روز دوازدهم ربیع اتفاق افتاده باشد، روز نزول آیه، روز هیجدهم ذی الحجه، روز غدیر خواهد بود. البته مشروط بر اینکه روز غدیر، و روز وفات پیامبر را حساب نکنیم، و دو ماه از سه ماه را پشت سر هم، ۲۹ روز بگیریم.

۲. بسیارى از روایات که نزول آیه را روز غدیر معرفى می ‏کنند، یادآور می ‏شوند که پیامبر پس از نصب على علیه السلام براى خلافت چنین فرمود:

«اللَّهُ‏ أَكْبَرُ عَلَى‏ إِكْمَالِ‏ الدِّينِ‏، وَ إِتْمَامِ‏ النِّعْمَةِ، وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسَالَتِي وَ بِالْوَلَايَةِ لِعَلِيٍّ مِنْ بَعْدِي»[۷] « سپاس خداوندى را بر تکمیل آئین، و اتمام نعمت، و رضایت او بر رسالت من و ولایت على علیه السلام پس از من».

همان طور که ملاحظه می ‏کنید: پیامبر، مضمون آیه مورد بحث را در کلام خود وارد کرده است و این خود می ‏رساند که آیه یاد شده درباره روز غدیر نازل گردیده است .

۳- در حالى که این دلائل قطع آور، بر استقلال آیه گواهى می ‏دهند ولى خود آیه در لابلاى احکام مربوط به گوشت‏هاى حلال و حرام قرار گرفته است، و نکته آن برافراد آگاه از اوضاع صدر اسلام مخفى و پنهان نیست؛ زیرا تاریخ و حدیث صحیح گواهى می ‏دهند که پیامبر خواست، وصیت‏نامه ‏اى براى امت خود تنظیم کند که پس از وى گمراه نشوند وقتى شخصیت‏هاى متنفذ پى بردند که پیامبر می ‏خواهد درباره خلافت مطلبى بنویسد فوراً او را به هذیان گوئى متهم کردند.[۸]

این حادثه و مانند آنها که تاریخ یادآور آنها است، حاکى است که افرادى در آغاز اسلام درباره مسئله خلافت و جانشینى رسول گرامى، حساسیت خاصى داشتند و براى انکار آن حد و مرزى نمی ‏شناختند.به خاطر چنین شرائط حاکم بر جوّ نزول آیه، و براى محافظت آیه از هر نوع تحریف و تغییر، از یک اصل عقلائى پیروى شده است، و آن پوشانیدن شیئى نفیس با یک رشته امور ساده که کمتر مورد توجه قرار می ‏گیرد.

در این جا رسول گرامى به فرمان خدا مأمور است آیه مربوط به جانشینى را در میان مطالب ساده قرار دهد تا کمتر مورد توجه مخالفان سرسخت قرار گیرد و از این طریق این سند الهى به دست آیندگان برسد. همگى می ‏دانیم وضع و قرارگیرى هر آیه ‏اى در هر جایى از سوره ‏ها به فرمان پیامبر و دستور او بوده است و اصولاً جمع آورى قرآن به همین صورت، مدرکى جز دستور پیامبر ندارد، و تاریخ جمع آورى قرآن به وسیله یاران او، فاقد ارزش تاریخى است و فقط کار یاران او نگارش قرآن به لهجه واحدى و طرد دیگر لهجه ‏ها بوده است. مشروح این قسمت را باید در تاریخ قرآن خواند.

آیه سؤال عذاب‏

سومین آیه ‏اى که پیرامون حادثه «غدیر» نازل شده، آیه «سؤال عذاب است. توضیح اینکه وقتى پیامبر گرامى على علیه السلام را به عنوان خلیفه در روز غدیر خم، به خلافت نصب نمود، این خبر در اطراف منتشر شد، «نعمان بن حارث فهرى» خدمت پیامبر آمد و گفت: ما را به یکتائى خدا دعوت کردى، ما نیز گواهى دادیم، سپس دستور دادى نماز و روزه و حج و زکات انجام دهیم، انجام دادیم، به این اندازه راضى نشدى حتى این جوان را (اشاره به على علیه السلام کرد) به جانشینى خود نصب کردى. آیا این سخنى است از ناحیه خودت یا از جانب خدا ؟

پیامبر فرمود: سوگند به خدائى که خدائى جز او نیست، از جانب خدا است در این موقع نعمان صورت خود را ازپیامبر برگردانید و گفت:

«‏ اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ- فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ‏ السَّماءِ- أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ‏»[۹] «خداوند! اگر این سخن حق، و از جانب تو است سنگى از آسمان بر ما فرودآر».

وقتى سخن او به پایان رسید ناگهان سنگى از آسمان فرود آمد و او را کشت و در این باره آیه ‏هاى یاد شده در زیر فرود آمد:

  سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ لِلْكَافِرِينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعَارِجِ  [۱۰] «درخواست کننده درخواست عذاب کرد و واقع شد، این عذاب مخصوص کافران است و هیچ کس نمی ‏تواند آن را دفع کند از سوى خداوند که داراى فرشتگانى است که به آسمان سعود می کنند»

شأن نزول یاد شده را مفسران و محدثان شیعه و گروهى از اهل سنت که تعداد آنها به سى نفر می ‏رسد نقل کرده‏ اند که می ‏توان از خصوصیات آنها با مراجعه به کتاب «الغدیر» آگاه شد.[۱۱]

شأن نزول مورد اتفاق همه

شأن نزول یاد شده مورد پذیرش علمأ اسلام بوده جز اینکه «ابن تیمیه» که با خاندان رسالت رابطه خوبى ندارد، در کتاب «منهاج السنة» که به راستى باید آن را «منهاج البدعة» نامید، با طرح اشکالات هفت‏گانه به انکار و تکذیب آن برخاسته است و مرحوم علامه امینى در نخستین جلد «الغدیر» به مجموع ایرادهاى او پاسخ منطقى داده است و ما به صورت فشرده به نقل اجمالى این پرسش‏ها و پاسخ‏ها می ‏پردازیم:

شبهه اول

سرگذشت غدیر پس از مراجعت از «حجةالوداع» بوده است در حالى که در شأن نزول دارد که نعمان در «ابطح» خدمت پیامبر رسید، و ابطح از آن سرزمین مکه است

پاسخ

اولاً: در روایت سیره حلبى و سبط ابن جوزى و غیره وارد شده است که نعمان در مسجد مدینه حضور پیامبر رسید و این گفتگو را انجام داد.

ثانیاً: ابطح در لغت عرب به سرزمین شنزار گفته می ‏شود و هر نقطه‏ اى را که سیل از آن عبور می ‏کند، «ابطح» می گویند در این مورد مراجعه به کتابهاى لغت کافى است.

شبهه دوم

سوره معارج مکى است و ده سال پیش از حادثه غدیر نازل شده است در این صورت چگونه می ‏تواند ناظر به حادثه ‏اى باشد که پس از واقعه غدیر رخ داده است.

پاسخ

میزان در توصیف سوره‏ هاى به مکى و مدنى بودن اکثریت آیات هر سوره است چه بسیار سوره‏ هائى است که مکى است ولى برخى از آیات آن در مدینه نازل شده و بالعکس و با مراجعه به قرآن هائى که در بلاد عربى چاپ شده و در آغاز هر سوره به مکى و مدنى بودن آن سوره اشاره شده، این مطلب روشن می ‏گردد.

شبهه سوم

آیه   وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَٰذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ  [۱۲] پس از جنگ بدر و پیش از حادثه غدیر نازل شده است.

پاسخ

این اشکال به راستى اشکال کودکانه است زیرا سخن پیرامون نزول این آیه نیست، (ناگفته نماند که این آیه پس از جنگ بدر نازل شده است)، بلکه سخن درباره آیه   سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ   است و نزول آیه نخست پس از حادثه ارتباطى به نزول دومى در آن مقطع ندارد.

شبهه چهارم

وجود پیامبر به حکم آیه   وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ ۚ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ  [۱۳] امان از عذاب است با وجود پیامبر، عذاب نازل نمی ‏شود.

پاسخ

سیاق آیه حاکى است که مقصود عذابى است که گروهى را نابود سازد، بسان عذابهائى که قرآن در تاریخ پیامبران یادآور می ‏شود، نه عذاب یک فرد آن هم به درخواست خود وگرنه تاریخ گواهى می ‏دهد که افرادى با نفرین پیامبر هلاک شده ‏اند مانند «اسود بن مطلب» و «و مالک بن طلاله» و غیره.

شبهه پنجم

اگر چنین حادثه‏اى رخ داده باشد باید بسان سرگذشت «اصحاب فیل» معروف گردد.

پاسخ

حادثه ‏اى که مربوط به یک فرد تعلق دارد با آنچه که مربوط به یک جمعیت انبوه است فرق روشنى دارد، گذشته بر این براى نقل سرگذشت دومى دواعى فراوانى وجود داشت در حالى که درباره فضائل امام دواعى براخفاى آن بود با این وضع اگر سى دانشمند مبرز آنرا نقل کرده ‏اند باید آنرا مربوط به عنایت الهى دانست که از این طریق به حفظ حجت خود پرداخته است.

شبهه ششم

نعمان طبق شأن نزول، اصول پنجگانه را پذیرفته بود، در این صورت چگونه بر او عذاب فرود آمد؟

پاسخ

شأن نزول حاکى است که او نه تنها در برابر پیامبر تسلیم نبود، بلکه تسلیم خود را در برابر خدا نیز از دست داده بود زیرا گفت: اگر نصب على برخلافت از جانب خدا است عذابى بر او فرود آید، چه ارتدادى بالاتر از این.

شبهه هفتم

در کتابهاى مربوط به ضبط اسامى صحابه، نامى از نعمان بن حارث نیست.

پاسخ

تعداد یاران پیامبر بیش از آن است که در کتابها و تراجم آمده است و کسانى که به تاریخ صحابه پرداخته ‏اند هر کدام به اندازه اطلاعات خود، توانسته است اسامى گروهى را ضبط کند و مراجعه به مقدمه کتابهاى «الاستیعاب» و «اسدالغابه»، «والاصایة» و استدرک هائى که بر این کتابها نوشته شده است روشنگر این مطلب است.[۱۴]

منبع

پایگاه اطلاع رسانی موسسه جهانی سبطین.

پانویس

  1. مائده/۶۷.
  2. آيت الله جعفر سبحانى.
  3. مائده/۳.
  4. الدرالمنثور، ج ۱، ص۳۶۵ و ج۲، ص۲۵۱.
  5. بقره/۱۰۹.
  6. طور/۳۰.
  7. به کتاب شریف «الغدیر» ج ۱، صفحات ۱۱۲ مراجعه فرمائید.
  8. این مطلب در کتاب‏هاى تاریخ و حدیث آمده است و بخارى، آن را در نقاط مختلفى ازصحیح خود نقل کرده ازآن جمله، ج ۱، کتاب «العلم» ص ۲۲، و مسلم در صحیح خود ج ۲، ص ۱۴ کتاب «وصایا» نیز آورده است .
  9. مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۵۲.
  10. معارج/۱-۳.
  11. الغدیر، ج۱، ص۴۳۹–۲۴۶.
  12. انفال/۳۲.
  13. انفال/۳۳
  14. الغدیر، ج ۱، ص ۲۴۸–۲۶۶.