ماجرای صحیفه ملعونه اول

از دانشنامه غدیر

ماجراى صحيفه ملعونه اول[۱]

روز چهاردهم ذى‏ الحجة و پس از پايان مراسم حجةالوداع با ماجراهاى پيچيده ‏اى همراه بود. اصحاب صحيفه كه پيمان نامه خود را در كعبه امضا كرده بودند، بلافاصله وارد عمل شدند.

اولين كسانى كه از نظر آنان در غصب خلافت همكارى خوبى مى‏ توانستند داشته باشند بنى ‏اميه بودند. اين بود كه رؤساى آنان را به پيمان خود دعوت كردند. در اين مرحله مسئله اقتصادى را هم به مسائل مورد نظر خود افزودند و آن منع خمس از اهل ‏بيت ‏عليهم السلام بود؛ و گمانشان اين بود كه اگر خمس در اختيار آنان باشد از آن در راه غصب خلافت استفاده خواهند كرد.

در آن مجلس عثمان و معاويه به عنوان سردمداران بنى‏اميه شركت كردند و چند نفر ديگر نيز حضور داشتند كه عبارت بودند از عبدالرحمان بن عوف، عمروعاص، سعد بن ابى ‏وقاص، مغيرة بن شعبة، ابوهريره و ابوموسى اشعرى.

بنى ‏اميه از آنان پرسيدند: براى خلافت چه كسى را در نظر گرفته ‏ايد؟ گفتند: ابوبكر! آنان گفتند: با منع خمس موافقيم، ولى با خلافت ابوبكر نه! و در واقع با اصل غصب خلافت موافق بودند و درباره ابوبكر متردد بودند. آنان همين مقدار را از بنى‏ اميه پذيرفتند و با آنان نيز هم پيمان شدند، و بار ديگر ابوعبيده جراح را شاهد خود قرار دادند و گروه خود را براى اجراى نقشه‏ هاى شوم گسترده ‏تر نمودند.

اينجا بود كه خداوند به پيامبرش پيمان دوم را هم خبر داد و آيه ۷۹  - ۸۰ سوره زخرف را نازل كرد: «اَمْ اَبْرَمُوا اَمْراً فَاِنّا مُبْرِمُونَ، اَمْ يَحْسَبُونَ اِنّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ»: «آيا مسئله ‏اى را محكم مى ‏كنند؟ پس ما هم محكم مى ‏نماييم. يا گمان مى ‏كنند ما سِرّ و نجوايشان را نمى ‏شنويم؟ بلى، حتى فرستادگان ما نزد آنان مشغول نوشتن هستند».

به دنبال آن آيات ۲۴  - ۲۵ سوره محمد صلى الله عليه و آله نازل شد كه خبر از پذيرفتن نيمى از پيشنهاد اصحاب صحيفه توسط بنى ‏اميه مى ‏داد: «اِنَّ الَّذينَ ارْتَدّوا عَلى اَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ اَمْلى لَهُمْ. ذلِكَ بِاَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطيعُكُمْ فى بَعْضِ الاَمْرِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ اِسْرارَهُمْ»:

«كسانى كه از دين خدا رو به عقب باز مى‏گردند بعد از آنكه راه هدايت برايشان روشن شده، شيطان كار آنان را برايشان زيبا جلوه داده و آنان را بدان سو تشويق كرده است. اين بدان جهت است كه آنان گفتند به كسانى كه آنچه خدا نازل كرده را خوش نداشتند: ما در بعضى از اين مسئله از شما پيروى مى‏ كنيم، ولى خدا پنهان كارى آنان را مى‏ داند».[۲]

ماجراى صحيفه ملعونه اول را از منظرى ديگر و بيانى متفاوت، در دو مرحله مى‏ توان بيان كرد:

۱. مرحله اول

پس از اتمام مراسم حجةالوداع در روز دوازدهم ذى ‏الحجه، منافقين مخفيانه در تكاپو و گفتگو و توطئه بودند! چرا كه پيامبر صلى الله عليه و آله لحظه به لحظه شرايط را براى اجراى برنامه غدير آماده مى‏ كرد.

و لذا گروهى از سردمداران نفاق با اطمينان از نزديكى رحلت حضرت در فكر نقشه‏ هايى براى روزهاى پس از وفات آن حضرت بودند. آنان در بين خود مى‏ گفتند: «ما دائماً از پيامبر ياد على و ذكر فضايلش را مى ‏شنويم، و پيداست كه قصد دارد اين حكومت از اهل ‏بيتش خارج نشود. بياييد در برابر اين مسئله هم پيمان شويم».

قبل از همه و به عنوان بنيان گذار ضديت با ولايت اهل‏ بيت‏ عليهم السلام، ابوبكر و عمر با جدى گرفتن غصب خلافت براى به انجام رساندن آن با يكديگر هم پيمان شدند كه نگذارند خلافت در اهل ‏بيت پيامبر صلى الله عليه و آله مستقر شود.

اين پيمان به قدرى جدى بود كه از همان آغاز به محكم كارى آن پرداختند. براى آنكه بر تصميم و پيمان خود شاهدى داشته باشند كه هر كدام بى‏خبر از ديگرى پيمان شكنى نكند، ابوعبيده جراح را به عنوان امين خود انتخاب كردند.

اكنون گروه سه نفرى بايد در اجتماع مسلمين رسوخ مى‏ كردند و زمينه اجتماعى را براى اهداف خود آماده مى ‏كردند. با توجه به اينكه مردم به دو گروه بزرگ مهاجرين و انصار تقسيم مى‏ شدند لذا در جستجوى راهى براى تسلط بر اين دو گروه بودند.

مسئله مهاجرين را خود ابوبكر و عمر حلّ كردند؛ اينگونه كه با آزاد شدگان فتح مكه و نيز منافقين از مهاجرين از قبل رابطه تنگاتنگ داشتند. آنان در ايام حج مجالس سرّى تشكيل دادند و با آنان مشورت كردند و براى مراحل آينده برنامه ‏ريزى كردند.

نيم ديگر مسئله انصار بود كه با پيوستن معاذ بن جبل به اين گروه سه نفره مشكل آنان حل شد و او قول داد با ارتباط با رؤساى اوس و خزرج -  يعنى بشير و سعيد -  آنان را در پيمان خود داخل كند. سالم مولى ابى‏ حُذَيفه در يكى از مذاكرات سرّى اين چهار نفر متوجه سخنان آنان شد و طى مراحلى او را نيز در پيمان خود داخل نمودند.[۳]

اين چند نفر رئيس منافقين تا آنجا پيش رفتند كه پيمان نامه‏ اى براى برنامه‏ هاى آينده خود آماده كردند تا براى مقابله با اسلام منسجم ‏تر عمل كنند، ولى هنوز آن را امضا نكرده بودند.

خداوند اين اقدام آنان را كه قبل از پايان مراسم حج هنوز عملى نكرده بودند با دو آيه قرآن به پيامبرش خبر داد:

يكى آيه ۱۹ سوره زخرف كه فرمود: «سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْأَلُونَ»: «به زودى شهادت آنان نوشته مى ‏شود و مورد سؤال قرار مى ‏گيرند».

ديگرى آيه ۳۹ همين سوره كه فرمود: «وَ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْيَوْمَ اِذْ ظَلَمْتُمْ اَنَّكُمْ فِى الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ»: «بيزاى شما از يكديگر در روز قيامت فايده ‏اى به حالتان ندارد چرا كه ظلم كرده ‏ايد و در نتيجه در عذاب مشترک خواهيد بود».

اين گونه بود كه در كنار اتمام حجت عظيم غدير، توطئه‏ هاى اساسى دشمنان ولايت نيز پى‏ ريزى مى ‏شد و مرحله به مرحله پيش مى‏ رفت.[۴]

۲. مرحله دوم

پس از پايان مراسم حجةالوداع، ابوبكر و عمر و سه هم پيمانشان با اطلاع از آنچه در خانه پيامبر صلى الله عليه و آله مى ‏گذشت و پايه ريزى‏ هايى كه براى مراسم غدير انجام مى‏ گرفت، در پى تصميمات شوم خود يک قدم جلوتر گذاشتند و تصميم گرفتند عهد و پيمان بين خود را رسميت دهند، تا در عمل به آن ملتزم باشند و در مراحل بعدى يكديگر را تنها نگذارند.

اين سردمداران نفاق در همان روز چهاردهم ذى‏ الحجة در حجةالوداع و در موقعيتى كه كسى داخل كعبه نبود، وارد آنجا شدند و روى سنگ سرخ ميان دو ستون كعبه نشستند.

ابتدا به صورت شفاهى پيمان خود را تجديد كردند و بر سر آن قسم ياد كردند و گفتند: «نَتَظاهَرُ عَلى عَلِىٍّ فَلا يَنالُ الْخِلافَةَ ما حَيينا»: «با هم بر ضد على اقدام مى‏ كنيم به گونه ‏اى كه تا ما زنده هستيم به خلافت دست نيابد».

سپس عمر متنى را كه بايد امضا مى‏ كردند املا كرد و ابوعبيده جراح براى آنان نوشت: «اِنْ ماتَ مُحَمَّدٌ اَوْ قُتِلَ نَزْوِى الْخِلافَةَ عَنْ اَهْلِ بَيْتِهِ»: «اگر محمد از دنيا رفت يا كشته شد خلافت را از اهل‏ بيت او مانع مى‏ شويم».

اين پيمان ‏نامه داخل كعبه نوشته شد و به امضاى ابوبكر و عمر و ابوعبيده و معاذ بن جبل و سالم مولى ابى‏حذيفه رسيد و مهرهاى خود را بر آخر آن نقش كردند. آنگاه ابوعبيده به عنوان امانتدار گروه برگزيده شد تا با حضور او متخلف را مجازات كنند، و پيمان نامه را نيز تحويل او دادند.

ابوعبيده آن نوشته را در حضور چهار نفر ديگر در كعبه زير خاک پنهان كرد. آنگاه برخاسته از كعبه بيرون آمدند و از آن لحظه عمل به محتواى آن را رسماً آغاز كردند.

در آن لحظه پيامبر صلى الله عليه و آله در مسجدالحرام بود و هنگام خروج از كعبه آنان را مى‏ ديد و از كار آنان اطلاع داشت. براى آنكه گمان نكنند كار آنان از نظر حضرت پنهان است، آن حضرت نگاهى به ابوعبيده كرده -  به عنوان اشاره به امانتدارى او براى چهار نفرِ بقيه -  فرمود: «اين امانتدار امت است»!!![۵]

پانویس

  1. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۱۰. واقعه قرآنى غدير: ص ۵۴،۵۱،۳۷ . سخنرانى استثنائى غدير: ص ۳۱.
  2. بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۵۷ و ج ۲۸ ص ۱۲۲ و ج ۳۰ ص ۲۶۳،۱۶۳ و ج ۳۶ ص ۱۵۷. مثالب النواصب (ابن شهرآشوب، نسخه خطى): ص ۹۴.
  3. كتاب سليم: ص ۱۵۴. تفسير القمى: ص ۱۵۹. الاقبال: ص ۴۵۳. بحار الانوار: ج ۱۷ ص ۲۹ و ج ۲۸ ص ۲۷۴،۱۰۲،۱۰۱،۹۷،۸۵ و ج ۳۷ ص ۲۰۱،۱۳۵،۱۱۴،۱۱۳ و ج ۳۰ ص ۱۲۸. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۶۴. تفسير برهان: ج ۴ ص ۸۳ . مثالب النواصب (ابن شهرآشوب، نسخه خطى): ص ۹۳.
  4. بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۳۱۹ و ج ۳۱ ص ۶۱۰ و ج ۳۶ ص ۱۵۳.
  5. بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۳۱۹ و ج ۲۸ ص ۲۷۴،۱۲۵،۱۲۳،۱۱۶،۱۰۵،۱۰۲،۱۰۱،۸۵ و ج ۳۰ ص ۱۲۸،۱۲۷،۱۲۵ و ج ۳۱ ص ۶۱۰ و ج ۳۶ ص ۱۵۳. الكافى: ج ۱ ص ۴۲۰. مثالب النواصب (ابن شهرآشوب، نسخه خطى): ص ۹۳،۹۲.