اتمام حجت قرآنی امیرالمؤمنین علیه السلام: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
جز (Modir صفحهٔ اتمام حجت قرآن اميرالمؤمنين عليه السلام را بدون برجای‌گذاشتن تغییرمسیر به اتمام حجت قرآنی امیرالمؤمنین علیه السلام منتقل کرد)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:


==اتمام حجت قرآنىِ اميرالمؤمنين‏ عليه السلام <ref>غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۳۰  - ۳۱۸.</ref>==
==اتمام حجت قرآنىِ اميرالمؤمنين‏ عليه السلام <ref>غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۳۰  - ۳۱۸.</ref>==
در كنار آيات غدير، مى ‏توان همه احاديث وارد شده در ارتباط غدير با قرآن را به نوعى اتمام حجت غديرى -  قرآنى به حساب آورد. به خصوص استشهاد به آيات قرآن در بسيارى از مواضع خطابه غدير -  آن هم از لسان پيامبر معظم‏ صلى الله عليه و آله -  بُعد دگري از جنبه قرآنى غدير را بيان مى‏ كند. آياتى كه در خطابه غدير به عنوان شاهد يا [[مفسّرین|تفسیر]] قرآن آمده ۵۰ مورد است كه اهميت اين سند دائمى غدير را با پشتوانه قرآنى جلوه ‏گر مى ‏سازد.
در كنار آيات غدير، مى ‏توان همه [[احاديث مرتبط با غدير|احادیث]] وارد شده در ارتباط غدير با قرآن را به نوعى [[اتمام حجت]] غديرى -  قرآنى به حساب آورد.
 
به خصوص استشهاد به آيات قرآن در بسيارى از مواضع خطابه غدير -  آن هم از لسان [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر معظم‏ صلی الله علیه و آله]] -  بُعد دگري از جنبه قرآنى غدير را بيان مى‏ كند.
 
آياتى كه در [[خطبه غدیر|خطابه غدیر]] به عنوان شاهد يا [[مفسّرین|تفسیر]] قرآن آمده ۵۰ مورد است كه اهميت اين سند دائمى غدير را با پشتوانه قرآنى جلوه ‏گر مى ‏سازد.


با توجه به همين استناد ريشه‏ اى غدير به قرآن، اتمام حجت‏ ها و دفاع از حريم غدير با تكيه بر آيات قرآنى در طول چهارده از سوى پيامبر و ائمه‏ عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته، كه از جمله آنها اتمام حجت‏ هاى قرآنىِ اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است:
با توجه به همين استناد ريشه‏ اى غدير به قرآن، اتمام حجت‏ ها و دفاع از حريم غدير با تكيه بر آيات قرآنى در طول چهارده از سوى پيامبر و ائمه‏ عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته، كه از جمله آنها اتمام حجت‏ هاى قرآنىِ اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است:
خط ۷: خط ۱۱:
غاصبين خلافت در كار خود بودند ولى على بن ابى ‏طالب ‏عليه السلام به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله قسم ياد كرده تا قرآن را -  كه تا روز آخر حيات پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده -  جمع ‏آورى و به صورت واحدى در نياورد از خانه بيرون نيايد، و اين مهم هفت روز به طول انجاميد.
غاصبين خلافت در كار خود بودند ولى على بن ابى ‏طالب ‏عليه السلام به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله قسم ياد كرده تا قرآن را -  كه تا روز آخر حيات پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده -  جمع ‏آورى و به صورت واحدى در نياورد از خانه بيرون نيايد، و اين مهم هفت روز به طول انجاميد.


اكنون اولين بارى است كه على‏ عليه السلام قدم از خانه بيرون مى‏ گذارد و اتمام حجت بر عليه غاصبين خلافت را آغاز مى‏ كند. موقعيتى پس از جمع قرآن كه اتمام‏ حجت قرآنى لازم است. چه حجتى بالاتر از غدير به خصوص آنگاه كه استناد آن به قرآن باشد، براى مردمى كه قرآنِ صامت و ناطق را رها كرده و به دنياپرستى خويش مشغولند و آزمونى سخت را با بى ‏توجهى مى‏ گذرانند.
اكنون اولين بارى است كه على‏ عليه السلام قدم از خانه بيرون مى‏ گذارد و اتمام حجت بر عليه غاصبين [[جانشین|خلافت]] را آغاز مى‏ كند. موقعيتى پس از جمع قرآن كه اتمام‏ حجت قرآنى لازم است.
 
چه حجتى بالاتر از غدير به خصوص آنگاه كه استناد آن به قرآن باشد، براى مردمى كه قرآنِ صامت و ناطق را رها كرده و به دنياپرستى خويش مشغولند و آزمونى سخت را با بى ‏توجهى مى‏ گذرانند.


روز هفتم پس از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله، بعد از آنكه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام از جمع قرآن فراغت يافت، در حالى كه غاصبين خلافت و بقيه مردم در مسجد بودند، از خانه بيرون آمده و خطاب به آنان در سخنان مفصلى فرمود:
روز هفتم پس از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله، بعد از آنكه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام از جمع قرآن فراغت يافت، در حالى كه غاصبين خلافت و بقيه مردم در مسجد بودند، از خانه بيرون آمده و خطاب به آنان در سخنان مفصلى فرمود:


خداوند تعالى به وسيله من بندگانش را آزمايش فرمود ... ، و مرا به وصايت پيامبر صلى الله عليه و آله اختصاص داد و به خلافت او در امتش برگزيد ... . پيامبر صلى الله عليه و آله به حجةالوداع رفت و سپس به غدير خم آمد. در آنجا شبيه منبرى براى او ساخته شد و بر فراز آن رفت و بازوى مرا گرفت و بلند كرد به اندازه ‏اى كه سفيدى زير بغلش ديده شد و در آن مجلس با صداى بلند فرمود:
خداوند تعالى به وسيله من بندگانش را آزمايش فرمود ... ، و مرا به وصايت پيامبر صلى الله عليه و آله اختصاص داد و به خلافت او در امتش برگزيد ... .
 
پيامبر صلى الله عليه و آله به حجةالوداع رفت و سپس به غدير خم آمد. در آنجا شبيه منبرى براى او ساخته شد و بر فراز آن رفت و بازوى مرا گرفت و بلند كرد به اندازه ‏اى كه سفيدى زير بغلش ديده شد و در آن مجلس با صداى بلند فرمود:


«مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ» . پس بر اين اساس ولايت من ولايت الهى است، و عداوت با من برابر با دشمنى خداست.
«مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ» . پس بر اين اساس ولايت من ولايت الهى است، و عداوت با من برابر با دشمنى خداست.


خداوند در آن روز اين آيه را نازل كرد كه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» . <ref>مائده /  ۳.</ref> پس ولايت من كمال دين و رضايت پروردگار تبارک و تعالى است.
خداوند در آن روز اين آيه را نازل كرد كه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».<ref>مائده /  ۳.</ref> پس ولايت من كمال دين و رضايت پروردگار تبارک و تعالى است.
===سوره ‏اى از قرآن درباره من نازل شده است<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۴۸.</ref>===
===سوره ‏اى از قرآن درباره من نازل شده است<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۴۸.</ref>===
سقيفه هم حق اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را غصب كرد و هم مى‏ خواست براى خود حقى اثبات كند. اين بود كه گستاخانه آن حضرت را براى بيعت با ابوبكر دعوت كرد، و در اين باره تا آنجا پيش رفت كه حاضر شد با خليفه ساختگى به خانه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بيايد!
سقيفه هم حق [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین ‏علیه السلام]] را غصب كرد و هم مى‏ خواست براى خود حقى اثبات كند.
 
اين بود كه گستاخانه آن حضرت را براى [[بیعت]] با [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] دعوت كرد، و در اين باره تا آنجا پيش رفت كه حاضر شد با خليفه ساختگى به خانه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بيايد!


همه اين التماس ‏ها براى قانونى كردن عظيم‏ ترين غصب حق در عالم بود، كه غاصبين آماده دروغ‏ پردازى نيز بودند.
همه اين التماس ‏ها براى قانونى كردن عظيم‏ ترين غصب حق در عالم بود، كه غاصبين آماده دروغ‏ پردازى نيز بودند.


كافى بود وقتى از خانه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بيرون آمدند به دروغ بگويند: على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام با ابوبكر بيعت كرد!!
كافى بود وقتى از خانه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بيرون آمدند به دروغ بگويند: على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام با ابوبكر بیعت كرد!!


لذا بايد اتمام حجتى بدون از دست دادن وقت انجام مى‏ شد تا هر اقدام غافلگيرانه ‏اى را خنثى كند، و حجتى قرآنى به ميان مى ‏آمد كه راه هر گونه حيله ‏اى را ببندد.
لذا بايد اتمام حجتى بدون از دست دادن وقت انجام مى‏ شد تا هر اقدام غافلگيرانه ‏اى را خنثى كند، و حجتى قرآنى به ميان مى ‏آمد كه راه هر گونه حيله ‏اى را ببندد.


اين بود كه وقتى ابوبكر و عمر براى بيعت گرفتن از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به خانه آن حضرت آمدند و پس از صحبت ‏هايى در اين باره بيرون آمدند، بلافاصله اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به مسجد آمد و پس از حمد و ثنا مطالبى در پيش گيرى از توطئه ‏هاى پيش‏ ساخته سقيفه بيان داشت، و از جمله با اشاره به آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى» فرمود:
اين بود كه وقتى ابوبكر و عمر براى بيعت گرفتن از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به خانه آن حضرت آمدند و پس از صحبت ‏هايى در اين باره بيرون آمدند، بلافاصله اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به [[مسجد]] آمد و پس از حمد و ثنا مطالبى در پيش گيرى از توطئه ‏هاى پيش‏ ساخته سقيفه بيان داشت، و از جمله با اشاره به آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى» فرمود:


ابوبكر و عمر نزد من آمدند و از من طلب بيعت نمودند با كسى كه او بايد با من بيعت كند ... . من صاحب روز غديرم و درباره من سوره ‏اى از قرآن نازل شده است. منم وصى بر رفتگان اهل ‏بيتش، منم يادگار و باقيمانده او بر زندگان از امتش. تقوى پيشه كنيد تا شما را ثابت قدم بدارد و نعمتش را بر شما تمام كند.
ابوبكر و عمر نزد من آمدند و از من طلب بيعت نمودند با كسى كه او بايد با من بيعت كند ... . من صاحب روز غديرم و درباره من سوره ‏اى از قرآن نازل شده است. منم وصى بر رفتگان اهل ‏بيتش، منم يادگار و باقيمانده او بر زندگان از امتش. تقوى پيشه كنيد تا شما را ثابت قدم بدارد و نعمتش را بر شما تمام كند.

نسخهٔ ‏۵ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۲۵

اتمام حجت قرآنىِ اميرالمؤمنين‏ عليه السلام [۱]

در كنار آيات غدير، مى ‏توان همه احادیث وارد شده در ارتباط غدير با قرآن را به نوعى اتمام حجت غديرى -  قرآنى به حساب آورد.

به خصوص استشهاد به آيات قرآن در بسيارى از مواضع خطابه غدير -  آن هم از لسان پیامبر معظم‏ صلی الله علیه و آله -  بُعد دگري از جنبه قرآنى غدير را بيان مى‏ كند.

آياتى كه در خطابه غدیر به عنوان شاهد يا تفسیر قرآن آمده ۵۰ مورد است كه اهميت اين سند دائمى غدير را با پشتوانه قرآنى جلوه ‏گر مى ‏سازد.

با توجه به همين استناد ريشه‏ اى غدير به قرآن، اتمام حجت‏ ها و دفاع از حريم غدير با تكيه بر آيات قرآنى در طول چهارده از سوى پيامبر و ائمه‏ عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته، كه از جمله آنها اتمام حجت‏ هاى قرآنىِ اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است:

«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» ولايت من است [۲]

غاصبين خلافت در كار خود بودند ولى على بن ابى ‏طالب ‏عليه السلام به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله قسم ياد كرده تا قرآن را -  كه تا روز آخر حيات پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده -  جمع ‏آورى و به صورت واحدى در نياورد از خانه بيرون نيايد، و اين مهم هفت روز به طول انجاميد.

اكنون اولين بارى است كه على‏ عليه السلام قدم از خانه بيرون مى‏ گذارد و اتمام حجت بر عليه غاصبين خلافت را آغاز مى‏ كند. موقعيتى پس از جمع قرآن كه اتمام‏ حجت قرآنى لازم است.

چه حجتى بالاتر از غدير به خصوص آنگاه كه استناد آن به قرآن باشد، براى مردمى كه قرآنِ صامت و ناطق را رها كرده و به دنياپرستى خويش مشغولند و آزمونى سخت را با بى ‏توجهى مى‏ گذرانند.

روز هفتم پس از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله، بعد از آنكه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام از جمع قرآن فراغت يافت، در حالى كه غاصبين خلافت و بقيه مردم در مسجد بودند، از خانه بيرون آمده و خطاب به آنان در سخنان مفصلى فرمود:

خداوند تعالى به وسيله من بندگانش را آزمايش فرمود ... ، و مرا به وصايت پيامبر صلى الله عليه و آله اختصاص داد و به خلافت او در امتش برگزيد ... .

پيامبر صلى الله عليه و آله به حجةالوداع رفت و سپس به غدير خم آمد. در آنجا شبيه منبرى براى او ساخته شد و بر فراز آن رفت و بازوى مرا گرفت و بلند كرد به اندازه ‏اى كه سفيدى زير بغلش ديده شد و در آن مجلس با صداى بلند فرمود:

«مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ» . پس بر اين اساس ولايت من ولايت الهى است، و عداوت با من برابر با دشمنى خداست.

خداوند در آن روز اين آيه را نازل كرد كه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».[۳] پس ولايت من كمال دين و رضايت پروردگار تبارک و تعالى است.

سوره ‏اى از قرآن درباره من نازل شده است[۴]

سقيفه هم حق امیرالمؤمنین ‏علیه السلام را غصب كرد و هم مى‏ خواست براى خود حقى اثبات كند.

اين بود كه گستاخانه آن حضرت را براى بیعت با ابوبکر دعوت كرد، و در اين باره تا آنجا پيش رفت كه حاضر شد با خليفه ساختگى به خانه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بيايد!

همه اين التماس ‏ها براى قانونى كردن عظيم‏ ترين غصب حق در عالم بود، كه غاصبين آماده دروغ‏ پردازى نيز بودند.

كافى بود وقتى از خانه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بيرون آمدند به دروغ بگويند: على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام با ابوبكر بیعت كرد!!

لذا بايد اتمام حجتى بدون از دست دادن وقت انجام مى‏ شد تا هر اقدام غافلگيرانه ‏اى را خنثى كند، و حجتى قرآنى به ميان مى ‏آمد كه راه هر گونه حيله ‏اى را ببندد.

اين بود كه وقتى ابوبكر و عمر براى بيعت گرفتن از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به خانه آن حضرت آمدند و پس از صحبت ‏هايى در اين باره بيرون آمدند، بلافاصله اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به مسجد آمد و پس از حمد و ثنا مطالبى در پيش گيرى از توطئه ‏هاى پيش‏ ساخته سقيفه بيان داشت، و از جمله با اشاره به آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى» فرمود:

ابوبكر و عمر نزد من آمدند و از من طلب بيعت نمودند با كسى كه او بايد با من بيعت كند ... . من صاحب روز غديرم و درباره من سوره ‏اى از قرآن نازل شده است. منم وصى بر رفتگان اهل ‏بيتش، منم يادگار و باقيمانده او بر زندگان از امتش. تقوى پيشه كنيد تا شما را ثابت قدم بدارد و نعمتش را بر شما تمام كند.

«فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى» درباره مسخره كنندگان غدير است[۵]

در زمانى كه دومين غاصب خلافت قدرتمند شده و بدعت گذارى‏ ها را آغاز كرده، پرده از گذشته و حال او برداشتن اتمام حجت عظيمى بود كه توسط اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و در حضور بنى‏ هاشم صورت گرفت.

برخوردهاى مسخره‏ آميز غاصبين در غدير نقطه‏ اى بود كه هر بيننده ‏اى را متوجه توطئه‏ هاى آنان مى ‏كرد.

اكنون روزى است كه به سابقه سوء آنان اشاره شود در حدى كه آيات قرآن در مذمت آنان نازل شده است. اين اتمام حجتى بود كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام با گذشت سال‏ ها از غصب خلافت در زمان عمر در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله بيان فرمود، و در شمارش سابقه‏ هاى سوء دست اندركاران غصب خلافت فرمود: عمر بود كه در روز غدير خم وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله مرا براى ولايت نصب كرد، به رفيقش گفت: در اينكه كار پسر عمويش را بالا ببرد هيچ كوتاهى نمى ‏كند؛ و ديگرى گفت: در اينكه بازوى پسر عمويش را بلند كند هيچ كوتاهى نمى‏ كند.

همچنين در حالى كه منصوب شده بودم به رفيقش گفت:

اين واقعاً كرامت بزرگى است! رفيقش با تندى به او نگاه كرد و گفت: نه به خدا قسم، ابداً اين سخن او را گوش نمى‏ دهم و از او اطاعت نمى‏ كنم. سپس به او تكيه داد و با تكبر به راه افتادند و رفتند.

خداوند هم درباره او اين آيه را نازل كرد:

«فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى، ثُمَّ ذَهَبَ إِلى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى، أَوْلى لَكَ فَأَوْلى ثُمَّ أَوْلى لَكَ فَأَوْلى» [۶] :

«نه تصديق كرد و نه نماز خواند، بلكه تكذيب كرد و پشت نمود. سپس با حال تبختر نزد اهل خود رفت. دورى از خير دنيا براى تو باد! دورى از خير آخرت براى تو باد»! و اين وعده عذاب خدا و مقابله پروردگار با كار او بود.

با نزول آيه «اكمال» نداى تكبير برخاست [۷]

در زمانى كه سومين نماينده سقيفه ، خلافت را غصب كرد، بار ديگر اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله در مجلس بزرگى با حضور مهاجر و انصار، با يادآورى غدير اتمام حجت فرمود. آن حضرت در اين احتجاج دو نكته قرآنى را درباره غدير يادآور شد:

يكى تكبير پيامبر صلى الله عليه و آله پس از نزول آيه اكمال، و ديگرى جدا نشدن قرآن از امامان غدير بود.

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در آن مجلس داستان غدير را بسيار مفصل بيان فرمود، كه شايد اولين بار از لسان مبارک حضرت به اين تفصيل آمده باشد. از جمله فرمود:

خداوند به پيامبرش دستور داد تا واليان امرشان را معرفى كند و ولايت را مانند نماز و زكات و روزه و حج تفسير نمايد.

اين بود كه در غدير خم مرا منصوب نمود و در خطابه ‏اى فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ» .

در آنجا سلمان پرسيد: ولايت او چگونه است؟ فرمود: ولايت او همچون ولايت من است. هر كس من نسبت به او صاحب اختيار بوده ‏ام على هم نسبت به او صاحب اختيار است، و خداوند عز و جل اين آيه را نازل فرمود: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» .[۸]

پيامبر صلى الله عليه و آله تكبير گفت و فرمود: اللَّه اكبر، تمام نبوتم و كمال دين خدا ولايت على بعد از من است.

همه جمعيت مسجد گفتند: آرى به خدا قسم. اين را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيديم و همانطور كه گفتى حاضر بوديم ... . حضرت فرمود: شما را به خدا قسم مى‏ دهم كسانى كه از دو لب پيامبر صلى الله عليه و آله اين مطلب را به ياد دارند برخيزند و شهادت دهند.

مقداد و ابوذر و عمار و براء بن عازب و زيد بن ارقم برخاستند و گفتند: ما شهادت مى‏ دهيم كه سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را به ياد داريم آن هنگام كه تو در كنار آن حضرت بر فراز منبر در غدير ايستاده بودى و آن حضرت مى‏ فرمود:

اى مردم... ، خداوند شما را به ولايت امر كرده و من شما را شاهد مى‏ گيرم كه اين ولايت مخصوص اين شخص است -  و آن حضرت دست بر بازوى على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام گذاشتند -  سپس مخصوص دو پسرش بعد از او، و سپس در جانشينان بعد از او از فرزندانش؛ كه از قرآن جدا نمى‏ شوند و قرآن از آنان جدا نمى ‏شود تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند.

به حكم «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ» پيامبرصلى الله عليه وآله مأمور به ابلاغ شد [۹]

دامنه سقيفه تا جنگ صفين كشيده شد و معاويه به نمايندگى از آن در برابر على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام لشكركشى كرد. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در شرايطى است كه هنوز نمى ‏تواند علناً درباره سقيفه سخن بگويد و در خلوت اصحاب خويش به بيان حقايق مى‏ پردازد.

دشمن فرصت را غنيمت شمرده و پرده از اين واقعيت برمى ‏دارد و طى نامه ‏اى اين اتمام حجت حضرت را يادآور مى‏ شود.

او با اشاره به آيه تبليغ و مأموريتى كه خداوند به اول شخص عالم محول كرد غدير را خاطرنشان مى‏ كند كه اقوى دليل بر خلافت على‏ عليه السلام است. اين مسئله هنگامى بود كه معاويه در جنگ صفين طى نامه ‏اى براى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام چنين نوشت:

درباره تو به من خبر رسيده كه وقتى با اهل سِرّ و شيعيان و خواص خود در خلوت جمع مى‏ شويد، نزد آنان از ابوبكر و عمر و عثمان برائت مى‏جويى و آنان را لعنت مى ‏كنى و ادعا مى‏ كنى كه تو خليفه پيامبر در امتش و وصى او در ميان ايشان هستى و خداوند اطاعت تو را بر مؤمنين واجب كرده و در كتاب و سنتش به ولايت تو امر كرده است ... .

او هم امتش را در غدير خم جمع كرده و آنچه درباره تو از جانب خداوند مأمور شده بود ابلاغ نموده [۱۰]و دستور داده حاضر به غايب برساند، و به مردم خبر داده كه تو بر مردم صاحب اختيارتر از خودشان هستى ... .

آيات «اولوا الامر» و «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ» در غدير تفسير شد [۱۱]

سخنرانى در ميان لشكر در جنگ صفين موقعيتى فوق‏ العاده بود كه در آن غدير از بُعد قرآنى مطرح شد و سخن از دو آيه «اولُو الامْرِ» و «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ» به ميان آمد.

لشكرى كه به دفاع از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در برابر معاويه مى‏ جنگيد اكنون به خوبى مى‏ دانست از مولايى دفاع مى‏ كند كه به حكم خداوند در قرآن به اين مقام منصوب شده است.

اين موقعيت هنگامى پيش آمد كه در جنگ صفين پس از چند نامه و پيام كه بين اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و معاويه ردّ و بدل شد، آن حضرت در ميان لشكر خود در جمع مهاجرين و انصار و با حضور فرستادگان معاويه بر فراز منبر قرار گرفت و مناقب خود را بازگو كرد، و در هر كدام مردم را قسم داد و آنان به تک‏ تک آنها اقرار كردند. از جمله فرمود:

شما را به خدا قسم مى‏ دهم درباره كلام خداوند: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ» [۱۲] و آيه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» [۱۳] ... كه خداوند به پيامبرصلى الله عليه وآله دستور داد به مردم بفهاند كه اين آيات درباره چه كسانى نازل شده و ولايت را براى آنان تفسير كند ... .

آن حضرت هم مرا در غدير خم منصوب كرد ... ، و فرمود: اى مردم، خداوند صاحب اختيار من، و من صاحب اختيار مؤمنين هستم و اختيارم بر مؤمنين از خودشان بيشتر است.

الا فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ ... .

پس از اين سخنانِ اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، دوازده نفر از كسانى كه از شركت كنندگان در جنگ بدر بودند و در صفين همراه حضرت حضور داشتند برخاستند و به گفتار حضرت شهادت دادند.

سپس هفتاد نفر از بقيه صحابه برخاستند و شهادت دادند. بعد از آن چهار نفر از اهل بدر برخاستند و تفصيل ماجرا و آنچه در غدير ديده بودند را بازگو كردند.

«نَبَأِ عَظيم» من هستم[۱۴]

جنگ صفين يک موقعيت استثنايى براى رويارويى غدير و سقيفه بود كه حقايق بسيارى طى آن روشن شد. بايد دو لشكر معناى «نَبَأِ عظيم» را در متن قرآن بدانند و اين تفسير هنگامى صورت مى‏ گيرد كه سوره «عَمَّ يَتَساءَلُونَ» در وسط ميدان جنگ مطرح شود. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نبأ عظيم را خبر ولايت خود بيان مى‏ كند كه در غدير اعلام گرديد و براى هميشه بر سر آن اختلاف شد.

ماجرا چنين بود كه در روز جنگ صفين مردى از لشكر معاويه به ميدان آمد در حالى كه از يک سو غرق در اسلحه بود و از سوى ديگر قرآنى را جلوى اسلحه ‏اش گرفته بود و اين آيات را مى ‏خواند:

«عَمَّ يَتَساءَلُونَ، عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ، الَّذِى هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ».[۱۵]

علقمه مى ‏گويد: من خواستم به مبارزه او بروم ولى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام فرمود: بر سر جايت باش! و خود حضرت به جنگ او رفت. ابتدا به او فرمود:

آيا مى ‏شناسى نبأ عظيم را كه مردم بر سر آن اختلاف دارند؟ آن مرد گفت: نه! حضرت فرمود:

به خدا قسم منم نبأ عظيم كه بر سر آن اختلاف دارند. بر سر ولايت من نزاع كرديد و از ولايت من بازگشتيد پس از آنكه آن را پذيرفتيد، و پس از آنكه به شمشير من نجات يافتيد با ظلم خود هلاک شديد. در روز غدير دانستيد و روز قيامت خواهيد دانست كه چه كرديد.

از «بَلِّغْ» تا «يَعْصِمُكَ» تا «أَكْمَلْتُ» [۱۶]

از فراز منبر نماز جمعه در جشن غدير با حضور صاحب غدير، اتمام حجت غديرى با اشاره به آيات قرآن مطرح شد؛ و آن روزى بود كه غدير براى اولين بار نفس تازه مى‏ كرد و در سايه‏ سار صاحب آن شب‏ هاى تيره سقيفه را پشت سر مى‏ گذاشت. چه زيباست كه در چنان موقعيتى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام سخن مى‏ گويد و با اشاره به «وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» و «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» غدير را در خاطره‏ ها زنده مى ‏كند.

اين موقعيت در دوران خلافت ظاهرى پنج ساله اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بود كه يک سال روز غدير مقارن روز جمعه شد. حضرت خطبه نماز جمعه را به مسئله غدير اختصاص داد و پس از حدود ۲۵ سال -  كه خلفاى غاصب سعى در فراموشى غدير داشتند -  براى اولين بار آن روز را عيد رسمى قرار داد و درباره آن سخن گفت. از جمله فرمود:

خداوند در اين روز دو عيد عظيم و بزرگ را براى شما جمع كرده است ... . خداوند دينى را قبول نمى‏ كند مگر با ولايت آنكه به ولايتش دستور داده و اسباب اطاعتش با تمسک به دستاويزهاى او و اهل ولايتش نظام مى ‏يابد.

اين است كه خداوند در روز غدير بر پيامبرش فرستاد آنچه بيانگر اراده ‏اش درباره انتخاب شدگانش بود و به او دستور ابلاغش را داد ... ، و براى او حفظ از منافقين را ضمانت نمود. [۱۷] خداوند دينش را كامل نمود [۱۸] و چشم پيامبرش و مؤمنين و تابعين را روشن ساخت. امروز روز عظيم الشأنى است ... ، و روز كمال دين است.

«أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى» با ولايت من بود [۱۹]

لااقل همه مسلمانان بايد بدانند كه خداوند به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فضايلى عنايت فرموده كه به احدى جز پيامبر صلى الله عليه و آله عطا نكرده است. آن حضرت در بيانى آيه اكمال را به عنوان فضيلتى بر شمردند كه محور آن ولايت است، و آن را منّتى از سوى خدا بر مردم دانستند.

اين اتمام حجت در مجلسى كه حضرت امتيازات خاص خود را بيان مى‏ نمود به ميان آمد. حضرت فرمود: به خدا قسم خداوند تبارک و تعالى نُه چيز به من عطا فرموده كه به احدى قبل از من جز پيامبر صلى الله عليه و آله نداده است؛ و سپس آن موارد را بر شمرد و از جمله فرمود:

خداوند با ولايت من دين اين امت را كامل نمود و نعمت ‏ها را بر آنان تمام كرد، و اسلامشان را مورد رضايت قرار داد، هنگامى كه در يوم الولاية (روز غدير) به پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

يا محمد، به مردم خبر ده كه امروز دينشان را كامل كردم و نعمتم را بر آنان تمام نمودم و اسلام را به عنوان دينشان راضى شدم. [۲۰]

منم نبأ عظيمى كه دين را كامل كرد[۲۱]

مفاخره بين معصومين‏ عليهم السلام براى بيان فضايل ايشان به صورت زيبايى در تاريخ ثبت شده، و اتمام حجتى است بر آنان كه از حقايق بسيارى درباره ولايت اهل‏ بيت‏ عليهم السلام بى اطلاعند.

روزى پيامبرصلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نشسته بودند كه امام حسين‏ عليه السلام وارد شد، در حالى كه شش سال از عمر آن حضرت مى ‏گذشت. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام پرسيد:

يا رسول ‏اللَّه، كداميک از ما دو نفر نزد شما محبوب تر هستيم؟!

امام حسين‏ عليه السلام عرض كرد: پدرجان، هر كدام از ما شرافت و فضيلتش بالاتر باشد نزد پيامبر صلى الله عليه و آله محبوب‏ تر و مقرب‏ تر است. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود:

اى حسين، حاضرى افتخارات خود را در برابر يكديگر بگوييم؟ عرض كرد: پدرجان، اگر شما مايل باشيد، من حاضرم!

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام با ذكر دو آيه «نبأ عظيم» و «اكمال دين» و بيان ارتباط اين دو آيه در غدير فرمود:

يا حسين، من اميرالمؤمنينم، من لسان صادقينم، من وزير مصطفايم... ، من آن نعمت خداى تعالى هستم كه بر خلقش عنايت فرموده است. منم آن كسى كه خداوند تعالى در حق من فرموده:

«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» [۲۲]، پس هر كس مرا دوست بدارد مسلمان مؤمن است و دينش كامل است ... ، من نبأ عظيمى اشاره به آيه [۲۳]هستم كه خداوند در روز غدير خم دين را با او كامل نمود. منم آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله درباره ‏ام فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» ... .

امام حسين ‏عليه السلام هم مطالبى فرمود و در پايان عرضه داشت:

شما نزد خداوند از من افضل هستى، ولى من از نظر پدران و مادران و اجداد بر شما فخر مى‏ نمايم! سپس امام حسين‏ عليه السلام با پدر هم آغوش شدند و يكديگر را بوسيدند.

«النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» دليل من است [۲۴]

در ماه ‏هاى آخر عمر اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بعد از جنگ نهروان، مردم از آن حضرت درباره ابوبکر و عمر و عثمان سؤال كردند. حضرت فرمود: در اين باره برايتان نوشته ‏اى مى‏ نويسم كه درباره آنچه پرسيده ‏ايد به صراحت سخن گفته باشم.

اين موقعيت خاصى بود كه تا آن روز پيش نيامده بود، و اتمام حجتى صريح در انتظار مردم بود. در اين احتجاج ارتباط ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام با ولايت پيامبر صلى الله عليه و آله با مستند قرآنى بيان شد، و «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» در غدير به عنوان پشتوانه اين ارتباط مطرح گرديد و قرآن به عنوان قاضى در اين باره معرفى شد.

اميرالمؤمنين ‏عليه السلام نوشته بلندى كه حدود سى صفحه و در حد يک جزوه بود املا كرد و نويسنده حضرت نوشت. آنگاه ده نفر از خواص اصحاب خود را فراخواند و دستور داد هر روز جمعه نويسنده حضرت آن را بر مردم بخواند و اين ده نفر شاهد باشند تا كسى آن را انكار نكند؛ و فرمود:

اگر كسى انكار كرد قرآن را حَكَم بين خود قرار دهيد. از جمله مطالب آن نوشته چنين بود:

اين امر خلافت عجيب است، كه حكومت و ولايت احدى را مثل ولايت من مبغوض نداشتند! دليل من بر ولايت اين است كه صاحب اختيار مردم فقط من هستم نه قريش ... ، چرا كه پيامبر صلى الله عليه و آله ولايت اين امت را داشت[۲۵] و من بعد از او اختيارات او را دارم ... ، به دليل گفته پيامبر صلى الله عليه و آله كه در روز غدير خم فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ.

پانویس

  1. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۳۰  - ۳۱۸.
  2. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۸ ح ۷۲. الكافى (روضه) : ج ۸ ص ۲۷.
  3. مائده /  ۳.
  4. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۴۸.
  5. كتاب سليم: حديث ۲۴۰.
  6. قيامت /  ۳۵  - ۳۱.
  7. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۲  - ۴۱۰.
  8. مائده /  ۳.
  9. كتاب سليم: ص ۲۸۹.
  10. اشاره به آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» در سوره مائده: آيه ۶۷ .  
  11. كتاب سليم: حديث ۲۵.
  12. نساء /  ۵۹ .
  13. مائده /  ۵۵ .
  14. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۳ ص ۸۰ .
  15. نبأ /  ۳  - ۱.
  16. بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵ ۱۴۴.
  17. اشاره به آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» در سوره مائده: آيه ۶۷ .
  18. اشاره به آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» در سوره مائده: آيه ۳.
  19. بحار الانوار: ج ۳۹ ص ۳۳۶ ح ۵ .
  20. اشاره به آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ ‏الْإِسْلامَ دِيناً» در سوره مائده: آيه ۳.
  21. الفضائل (شاذان) : ص ۸۴ .
  22. مائده /  ۳.
  23. «عَمَّ يَتَساءَلُونَ، عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ» در سوره نبأ: آيه ۲ و ۱.
  24. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۱۴.
  25.   اشاره به آيه «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» در سوره احزاب: آيه ۶ .