حسن بن حسن (مثنی): تفاوت میان نسخه‌ها

۲۲۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۴ اکتبر ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۴: خط ۱۴:
گفت: به خدا سوگند كه اگر رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله به اين سخن امر [[خلافت]] و حكومت را اراده كرده بود، همان گونه كه آشكارا و بی ‏پرده از نماز و زكات براى مردم سخن گفته بود، اين امر را آشكارا و بی ‏پرده بيان می كرد و می ‏فرمود: اى مردم، بی گمان [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|علی علیه السلام]] پس از من والى و سرپرست شماست.
گفت: به خدا سوگند كه اگر رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله به اين سخن امر [[خلافت]] و حكومت را اراده كرده بود، همان گونه كه آشكارا و بی ‏پرده از نماز و زكات براى مردم سخن گفته بود، اين امر را آشكارا و بی ‏پرده بيان می كرد و می ‏فرمود: اى مردم، بی گمان [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|علی علیه السلام]] پس از من والى و سرپرست شماست.


پاسخ: احتجاج دهلوى به اين روايت ساختگى به چند وجه باطل است:
== پاسخ: ==
 
احتجاج دهلوى به اين روايت ساختگى به چند وجه باطل است:
يک. اين روايت از متفرّدات [[اهل ‏سنت]] است


=== يک. اين روايت از متفرّدات [[اهل ‏سنت]] است ===
اين روايت را شيعه نقل نكرده و از متفرّدات اهل ‏سنت است، و در مقام بحث و مناظره و استدلال روايات مختصّ به يک گروه بر گروه ديگر حجت نيست.  
اين روايت را شيعه نقل نكرده و از متفرّدات اهل ‏سنت است، و در مقام بحث و مناظره و استدلال روايات مختصّ به يک گروه بر گروه ديگر حجت نيست.  


اگر روايات اهل‏ سنت بر شيعه حجت باشد، روايات شيعه نيز بر اهل‏ تسنّن حجت خواهد بود.
اگر روايات اهل‏ سنت بر شيعه حجت باشد، روايات شيعه نيز بر اهل‏ تسنّن حجت خواهد بود.


دو. اين استدلال مخالف چيزى است كه به آن التزام داده بود
=== دو. اين استدلال مخالف چيزى است كه به آن التزام داده بود ===
 
دهلوى با نقل و استناد به اين روايت، خُلف وعده و پيمان‏ شكنى كرده است. زيرا او در كتابش «تحفه» التزام داده كه در باب [[امامت]] تنها از كتاب‏ هاى شيعه نقل كند. وى پس از نقل آياتى -  كه به گمان خود با آنها بر خلافت [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] استدلال كرده -  می نويسد: اقوال روايت شده عترت از طريق اهل‏ سنت از شمارش افزون است و آنها را بايد در همان كتاب«إزالة الخفاء» ديد.  
دهلوى با نقل و استناد به اين روايت، خُلف وعده و پيمان‏ شكنى كرده است. زيرا او در كتابش «تحفه» التزام داده كه در باب [[امامت]] تنها از كتاب‏ هاى شيعه نقل كند. وى پس از نقل آياتى -  كه به گمان خود با آنها بر خلافت [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] استدلال كرده -  می نويسد: اقوال روايت شده عترت از طريق اهل‏ سنت از شمارش افزون است و آنها را بايد در همان كتاب«إزالة الخفاء» ديد.  


اما چون در اين رساله التزام داده‏ ايم كه به جز روايات شيعه به چيز ديگرى متمسک نشويم، آنچه از اقوال عترت در اين باب در كتاب‏ هاى معتبر و روايات صحيح شيعه هست به قلم می ‏آيد.
اما چون در اين رساله التزام داده‏ ايم كه به جز روايات شيعه به چيز ديگرى متمسک نشويم، آنچه از اقوال عترت در اين باب در كتاب‏ هاى معتبر و روايات صحيح شيعه هست به قلم می ‏آيد.


سه. اعتراف دهلوى به عدم حجيت روايات مختصّ هر گروه بر گروه ديگر
=== سه. اعتراف دهلوى به عدم حجيت روايات مختصّ هر گروه بر گروه ديگر ===
 
دهلوى در آغاز كتابش «تحفه» مى ‏نويسد:
دهلوى در آغاز كتابش «تحفه» مى ‏نويسد:


خط ۳۶: خط ۳۴:
اين سخن در عدم حجيت روايات مختصّ هر گروه بر گروه ديگر صريح است. در حالى كه دهلوى فراموش كرده و يا خود را به فراموشى می ‏زند! و در موارد بسيار در بحث با آن مخالفت می ‏كند. احتجاج به حديثى كه ابونعيم از حسن مثنّى روايت كرده يكى از همين موارد است؛ حديثى ساختگى كه تنها اهل ‏سنت روايتش كرده‏ اند.
اين سخن در عدم حجيت روايات مختصّ هر گروه بر گروه ديگر صريح است. در حالى كه دهلوى فراموش كرده و يا خود را به فراموشى می ‏زند! و در موارد بسيار در بحث با آن مخالفت می ‏كند. احتجاج به حديثى كه ابونعيم از حسن مثنّى روايت كرده يكى از همين موارد است؛ حديثى ساختگى كه تنها اهل ‏سنت روايتش كرده‏ اند.


چهار. اين حديث در كتاب‏هاى صحيح نيامده است
=== چهار. اين حديث در كتاب‏هاى صحيح نيامده است ===
 
نه فقط شيعه، كه اين حديثِ نامعلوم را هيچ يک از صاحبان كتاب‏ه اى صحاحِ اهل‏ سنت نيز نقل نكرده‏ اند، و در كتاب‏ هايى كه مؤلفان به صحت آنها التزام داده‏ اند نيز نقل نشده، و از احاديث صحيح السند هم نيست.  
نه فقط شيعه، كه اين حديثِ نامعلوم را هيچ يک از صاحبان كتاب‏ه اى صحاحِ اهل‏ سنت نيز نقل نكرده‏ اند، و در كتاب‏ هايى كه مؤلفان به صحت آنها التزام داده‏ اند نيز نقل نشده، و از احاديث صحيح السند هم نيست.  


خط ۴۶: خط ۴۳:
بنا بر سخن دهلوى، اين قاعده نزد اهل ‏سنت پذيرفته و پابرجاست. پس چگونه او به اين حديثِ نامعلوم كه مصداق قاعده مذكور نيست احتجاج مى ‏كند؟!
بنا بر سخن دهلوى، اين قاعده نزد اهل ‏سنت پذيرفته و پابرجاست. پس چگونه او به اين حديثِ نامعلوم كه مصداق قاعده مذكور نيست احتجاج مى ‏كند؟!


پنج. به حديثى كه سند ندارد گوش داده نمی شود
=== پنج. به حديثى كه سند ندارد گوش داده نمی شود ===
 
بر پايه گفتار دهلوى، از ديگر قواعد مقرّر نزد [[اهل‏ سنت]] اين است كه آنان به حديثى كه سند ندارد گوش نمی ‏دهند. بر همين اساس، دهلوی تلاش كرده تا با انكار سخن [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] درباره كسانى كه از حضور در لشكر اُسامه خوددارى كردند؛ يعنى «هر كس از حضور در آن لشكر خوددارى كند خدا لعنتش كند»به طعن سوم از مطاعن ابوبكر پاسخ دهد. حديثى كه شهرستانى صاحب «الملل و النحل» و ديگران از ناقلان آن هستند. از اين رو گفته است: به هر حديثى كه در كتاب‏هاى مسند محدثان - كه به صحت آن حكم كرده ‏اند -  نيامده گوش داده نمی شود.
بر پايه گفتار دهلوى، از ديگر قواعد مقرّر نزد [[اهل‏ سنت]] اين است كه آنان به حديثى كه سند ندارد گوش نمی ‏دهند. بر همين اساس، دهلوی تلاش كرده تا با انكار سخن [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] درباره كسانى كه از حضور در لشكر اُسامه خوددارى كردند؛ يعنى «هر كس از حضور در آن لشكر خوددارى كند خدا لعنتش كند»به طعن سوم از مطاعن ابوبكر پاسخ دهد. حديثى كه شهرستانى صاحب «الملل و النحل» و ديگران از ناقلان آن هستند. از اين رو گفته است: به هر حديثى كه در كتاب‏هاى مسند محدثان - كه به صحت آن حكم كرده ‏اند -  نيامده گوش داده نمی شود.


خط ۵۴: خط ۵۰:
دهلوى در جاى ديگرى به حديث ساختگى «هر آنچه خدا در سينه من ريخت من در سينه [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] ريختم» استناد كرده، كه اين نيز -  چنانكه ابن ‏جوزى در «الموضوعات» و غير او تصريح كرده‏ اند -  سندى ندارد.
دهلوى در جاى ديگرى به حديث ساختگى «هر آنچه خدا در سينه من ريخت من در سينه [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] ريختم» استناد كرده، كه اين نيز -  چنانكه ابن ‏جوزى در «الموضوعات» و غير او تصريح كرده‏ اند -  سندى ندارد.


شش. احتجاج دهلوى به اين حديث علمى نيست
=== شش. احتجاج دهلوى به اين حديث علمى نيست ===
 
دهلوى در باب امامت، احاديث بسيارى را رد می كند كه پيشوايان بزرگ هم‏ مذهبش و محدثان نامدار عامه آنها را با اسانيد پرشمار و از طرق گوناگون روايت كرده‏ اند؛ مثل [[حدیث طیر|حدیث طائر]]، حديث مدينة العلم و حديث اشباه (يا تشبيه) ! جالب اينجاست كه اين سه حديث را پدر او نيز در احاديث فضائل [[امیرالمومنین علی علیه السلام|امیرالمومنین‏ علیه السلام]] روايت كرده است.  
دهلوى در باب امامت، احاديث بسيارى را رد می كند كه پيشوايان بزرگ هم‏ مذهبش و محدثان نامدار عامه آنها را با اسانيد پرشمار و از طرق گوناگون روايت كرده‏ اند؛ مثل [[حدیث طیر|حدیث طائر]]، حديث مدينة العلم و حديث اشباه (يا تشبيه) ! جالب اينجاست كه اين سه حديث را پدر او نيز در احاديث فضائل [[امیرالمومنین علی علیه السلام|امیرالمومنین‏ علیه السلام]] روايت كرده است.  


خط ۶۲: خط ۵۷:
دهلوى، شيعه را به سبب احتجاج به حديث مدينة العلم -  با اين همه اعتبار - ريشخند می كند و به آنان خرده می ‏گيرد، به اين بهانه كه اين حديث به گمان او ساختگى است. با اين حال به حديث [[ابونعیم اصفهانی|ابونعیم]] -  كه هرگز به پاى حديث مدینة العلم و ديگر احاديث فضائل [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمومنین ‏علیه السلام]] نمی رسد -  احتجاج می ‏كند! آيا آن واژگانى كه در استهزاء و ريشخند شيعه بر زبان آورده، به خود او باز نمی گردد؟!
دهلوى، شيعه را به سبب احتجاج به حديث مدينة العلم -  با اين همه اعتبار - ريشخند می كند و به آنان خرده می ‏گيرد، به اين بهانه كه اين حديث به گمان او ساختگى است. با اين حال به حديث [[ابونعیم اصفهانی|ابونعیم]] -  كه هرگز به پاى حديث مدینة العلم و ديگر احاديث فضائل [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمومنین ‏علیه السلام]] نمی رسد -  احتجاج می ‏كند! آيا آن واژگانى كه در استهزاء و ريشخند شيعه بر زبان آورده، به خود او باز نمی گردد؟!


هفت. بطلان معارضه به روايت ابونعيم، بر اساس سخن پدر دهلوى
=== هفت. بطلان معارضه به روايت ابونعيم، بر اساس سخن پدر دهلوى ===
 
چنانكه بطلان استدلال دهلوى به روايت ابونعيم از سخن شخص او ثابت شد، از گفتار پدرش شاه ولی ‏اللَّه دهلوی نيز ثابت می شود، زيرا وى در پايان كتابش «قرّة العينين فى تفضيل الشيخين» تصريح كرده كه مناظره با زيديه و اماميه با احاديث صحيحين جايز نيست، چه رسد به احاديث ديگر كتاب‏ ها. بنابراين، استناد دهلوىِ پسر به روايت ابونعيم در اينجا، مخالفت با قواعد مقرّر و مخالف گفتار پدر است!
چنانكه بطلان استدلال دهلوى به روايت ابونعيم از سخن شخص او ثابت شد، از گفتار پدرش شاه ولی ‏اللَّه دهلوی نيز ثابت می شود، زيرا وى در پايان كتابش «قرّة العينين فى تفضيل الشيخين» تصريح كرده كه مناظره با زيديه و اماميه با احاديث صحيحين جايز نيست، چه رسد به احاديث ديگر كتاب‏ ها. بنابراين، استناد دهلوىِ پسر به روايت ابونعيم در اينجا، مخالفت با قواعد مقرّر و مخالف گفتار پدر است!


خط ۷۴: خط ۶۸:
همچنين بر پايه سخن رشيدالدين دهلوى، بر [[اهل‏ سنت]] است كه در برابر استدلال شيعه به احاديث فضائل [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] كه در كتب اهل ‏سنت آمده تسليم شوند و آن را بپذيرند. بر اين اساس، دشمنی هاى دهلوى و اسلافش همچون ابن ‏حجر و [[ابن ‏تیمیه]] و مانند اينان از اعتبار ساقط است، چرا كه استدلال شيعه مطابق با قواعد مقرّر و رايج در مقام مناقشه و مناظره است. از اين رو مخالفان شيعه بايد آن را بپذيرند و به آن گردن نهند.
همچنين بر پايه سخن رشيدالدين دهلوى، بر [[اهل‏ سنت]] است كه در برابر استدلال شيعه به احاديث فضائل [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] كه در كتب اهل ‏سنت آمده تسليم شوند و آن را بپذيرند. بر اين اساس، دشمنی هاى دهلوى و اسلافش همچون ابن ‏حجر و [[ابن ‏تیمیه]] و مانند اينان از اعتبار ساقط است، چرا كه استدلال شيعه مطابق با قواعد مقرّر و رايج در مقام مناقشه و مناظره است. از اين رو مخالفان شيعه بايد آن را بپذيرند و به آن گردن نهند.


نه. اعتراض اهل‏ سنت به تمسّک اماميه به روايت ابونعيم
=== نه. اعتراض اهل‏ سنت به تمسّک اماميه به روايت ابونعيم ===
 
آيا اعتراض اهل‏ سنت به تمسّک اماميه به روايت ابونعيم در فضائل اميرالمومنين ‏عليه السلام عادلانه و منصفانه است، در حالى كه خود در مقابله با حديث متواتر غدير به حديث ابونعيم استناد می كنند؟!
آيا اعتراض اهل‏ سنت به تمسّک اماميه به روايت ابونعيم در فضائل اميرالمومنين ‏عليه السلام عادلانه و منصفانه است، در حالى كه خود در مقابله با حديث متواتر غدير به حديث ابونعيم استناد می كنند؟!


ابن‏ تيميه در «منهاج السنّة» گويد: بی گمان ابونعيم احاديث بسيارى روايت كرده كه به اتفاق دانشمندان سنّى و شيعه ضعيف و بلكه ساختگى است... . صرف روايت (ابونعيم) صاحب «حلية الأولياء» و مانند او مفيد و دالّ بر صحت نيست، زيرا وى در فضائل [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و عمر و عثمان و علی ‏عليه السلام و اولياء و غير اينان احاديثى روايت كرده كه به اتفاق اهل علم ضعيف، بلكه ساختگى است.
ابن‏ تيميه در «منهاج السنّة» گويد: بی گمان ابونعيم احاديث بسيارى روايت كرده كه به اتفاق دانشمندان سنّى و شيعه ضعيف و بلكه ساختگى است... . صرف روايت (ابونعيم) صاحب «حلية الأولياء» و مانند او مفيد و دالّ بر صحت نيست، زيرا وى در فضائل [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و عمر و عثمان و علی ‏عليه السلام و اولياء و غير اينان احاديثى روايت كرده كه به اتفاق اهل علم ضعيف، بلكه ساختگى است.


ده. تصريح دهلوى به نامعتبر بودن نوشته ‏هاى ابونعيم
=== ده. تصريح دهلوى به نامعتبر بودن نوشته ‏هاى ابونعيم ===
 
دهلوى در رساله «اصول الحديث» در بيان طبقات كتب حديث، به نقل از پدرش می ‏گويد:
دهلوى در رساله «اصول الحديث» در بيان طبقات كتب حديث، به نقل از پدرش می ‏گويد:


خط ۹۴: خط ۸۶:
در هر حال، استناد و اعتماد به آن روا نيست. از اين رو، مايه شگفتى است كه دهلوى به حديثى اعتماد می ‏كند كه خود و پدرش آن را باطل می ‏دانند و تمسک به آن را درست نمی دانند.
در هر حال، استناد و اعتماد به آن روا نيست. از اين رو، مايه شگفتى است كه دهلوى به حديثى اعتماد می ‏كند كه خود و پدرش آن را باطل می ‏دانند و تمسک به آن را درست نمی دانند.


يازده. طعن ابن ‏جوزى در ابونعيم
=== يازده. طعن ابن ‏جوزى در ابونعيم ===
 
حافظ ابن‏ جوزى در نكوهش ابونعيم گفته است: [[ابونعیم اصفهانی]] براى صوفيّه كتاب «حلية الأولياء» را نوشت، و در آن مطالب زشتى ياد نمود، و شرم نكرد و نام ابوبكر و عمر و عثمان و على بن ابی‏طالب ‏عليه السلام و صحابه بزرگوار را در شمار صوفيه آورد و امور عجيبى را درباره آنان ذكر كرد.<ref>تلبيس ابليس: ص ۱۵۹</ref>
حافظ ابن‏ جوزى در نكوهش ابونعيم گفته است: [[ابونعیم اصفهانی]] براى صوفيّه كتاب «حلية الأولياء» را نوشت، و در آن مطالب زشتى ياد نمود، و شرم نكرد و نام ابوبكر و عمر و عثمان و على بن ابی‏طالب ‏عليه السلام و صحابه بزرگوار را در شمار صوفيه آورد و امور عجيبى را درباره آنان ذكر كرد.<ref>تلبيس ابليس: ص ۱۵۹</ref>


دوازده. در ميان راويان روايت ابونعيم «فضيل بن مرزوق» نيز هست بنا بر نقل «الاكتفاء» يكى از راويان خبر مذكور «فُضَيل بن مرزوق» است<ref>الاكتفاء فى فضل الأربعة الخلفاء (مخطوط)</ref>فضيل بن مرزوق از سوى چند تن توثيق شده، ولى جماعتى از اعلام او را تضعيف كرده‏ اند. از جمله: ذهبى و ابن ‏حجر<ref>ميزان الاعتدال فى نقد الرجال: ج ۳ ص ۳۶۲. المغنى فى الضعفاء: ج ۲ ص ۵۱۵ . تهذيب التهذيب: ج ۷ ص ۲۹۸. ميزان الاعتدال فى نقد الرجال: ج ۳ ص ۳۶۲. المغنى فى الضعفاء: ج ۲ ص ۵۱۵ . تهذيب التهذيب: ج ۷ ص ۲۹۸. </ref>به نقل از: نسايى، ابن‏ مَعين، عثمان بن سعيد، ابوعبداللَّه حاكم، ابن‏ حِبّان در «الثقات»، در كتاب «الضعفاء» و ابن ‏شاهين در «الثقات» .
=== دوازده. در ميان راويان روايت ابونعيم «فضيل بن مرزوق» نيز هست ===
 
بنا بر نقل «الاكتفاء» يكى از راويان خبر مذكور «فُضَيل بن مرزوق» است<ref>الاكتفاء فى فضل الأربعة الخلفاء (مخطوط)</ref>فضيل بن مرزوق از سوى چند تن توثيق شده، ولى جماعتى از اعلام او را تضعيف كرده‏ اند. از جمله: ذهبى و ابن ‏حجر<ref>ميزان الاعتدال فى نقد الرجال: ج ۳ ص ۳۶۲. المغنى فى الضعفاء: ج ۲ ص ۵۱۵ . تهذيب التهذيب: ج ۷ ص ۲۹۸. ميزان الاعتدال فى نقد الرجال: ج ۳ ص ۳۶۲. المغنى فى الضعفاء: ج ۲ ص ۵۱۵ . تهذيب التهذيب: ج ۷ ص ۲۹۸. </ref>به نقل از: نسايى، ابن‏ مَعين، عثمان بن سعيد، ابوعبداللَّه حاكم، ابن‏ حِبّان در «الثقات»، در كتاب «الضعفاء» و ابن ‏شاهين در «الثقات» .
سيزده. اشتمال حديث بر بهتانى زشت


=== سيزده. اشتمال حديث بر بهتانى زشت ===
تا اينجا روشن شد كه اين حديث را ساخته ‏اند و به حسن مثنّى بسته‏ اند و اينكه او قطعاً اين سخن را نگفته است. در روايت [[محب الدین طبری|محب ‏الدين طبری]] از اين حديث، دروغ ديگرى نيز بر حسن مثنّى بسته ‏اند؛ در آن نقل -  كه مفصل هم است -  آمده كه حسن مثنّى گفت: واى بر شما ! اگر خويشاوندى رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله بدون انجام كارى در طاعت وى به حال كسى نافع می بود پدر و مادر حضرتش كه از ما به او نزديك‏تر بودند به آن سبب نفع می بردند.<ref>الرياض النضرة: ج ۱ ص ۶۰ . </ref>بی گمان نفى انتفاع پدر و مادر پيامبر صلى الله عليه و آله از خويشاوندى با رسول‏ خداصلى الله عليه و آله نزد همه مسلمانان از اباطيل آشكار است. اين بر هر كس رسائل حافظ سيوطى را در اين باب خوانده باشد روشن است. بنابراين، نسبت دادن اين سخن به حسن مثنّى بهتانى زشت است، و وجود اين دروغ در اين حديث خود قرينه ديگرى بر ساختگى بودن و بطلان آن است.
تا اينجا روشن شد كه اين حديث را ساخته ‏اند و به حسن مثنّى بسته‏ اند و اينكه او قطعاً اين سخن را نگفته است. در روايت [[محب الدین طبری|محب ‏الدين طبری]] از اين حديث، دروغ ديگرى نيز بر حسن مثنّى بسته ‏اند؛ در آن نقل -  كه مفصل هم است -  آمده كه حسن مثنّى گفت: واى بر شما ! اگر خويشاوندى رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله بدون انجام كارى در طاعت وى به حال كسى نافع می بود پدر و مادر حضرتش كه از ما به او نزديك‏تر بودند به آن سبب نفع می بردند.<ref>الرياض النضرة: ج ۱ ص ۶۰ . </ref>بی گمان نفى انتفاع پدر و مادر پيامبر صلى الله عليه و آله از خويشاوندى با رسول‏ خداصلى الله عليه و آله نزد همه مسلمانان از اباطيل آشكار است. اين بر هر كس رسائل حافظ سيوطى را در اين باب خوانده باشد روشن است. بنابراين، نسبت دادن اين سخن به حسن مثنّى بهتانى زشت است، و وجود اين دروغ در اين حديث خود قرينه ديگرى بر ساختگى بودن و بطلان آن است.


چهارده. اشتمال اين حديث بر بهتانى ديگر
=== چهارده. اشتمال اين حديث بر بهتانى ديگر ===
 
همچنين در اين حديث آمده كه حسن مثنّى گفته است: اگر امر چنان است كه شما می ‏گوييد كه خدا -  جلّ و علا -  و فرستاده ‏اش، علی ‏عليه السلام را براى اين امر و براى سرپرستى مردم پس از پيامبر صلى الله عليه و آله برگزيده‏ اند، علی عليه السلام به سبب اينكه امر رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله را رها كرد و به اين كار اقدام ننمود و از مردم قطع عذر نكرد خطاكارترين و گناه كارترين مردم می ‏بود.
همچنين در اين حديث آمده كه حسن مثنّى گفته است: اگر امر چنان است كه شما می ‏گوييد كه خدا -  جلّ و علا -  و فرستاده ‏اش، علی ‏عليه السلام را براى اين امر و براى سرپرستى مردم پس از پيامبر صلى الله عليه و آله برگزيده‏ اند، علی عليه السلام به سبب اينكه امر رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله را رها كرد و به اين كار اقدام ننمود و از مردم قطع عذر نكرد خطاكارترين و گناه كارترين مردم می ‏بود.


خط ۱۱۲: خط ۱۰۲:
اين سخن در بطلان، شبيه اين است كه منكران نبوت انبياء عليهم السلام در حق پيامبرانى كه ستم ديدند و به دست امت‏ هاى پيشين شهيد شدند و نتوانستند احكام آسمانى را اجرا كنند، بگويند: بی ‏ترديد اگر اينان به راستى پيامبر بودند، به سبب اينكه براى اداى وظيفه‏ شان به پا نخواستند خطاكارترين مردم‏ اند!!
اين سخن در بطلان، شبيه اين است كه منكران نبوت انبياء عليهم السلام در حق پيامبرانى كه ستم ديدند و به دست امت‏ هاى پيشين شهيد شدند و نتوانستند احكام آسمانى را اجرا كنند، بگويند: بی ‏ترديد اگر اينان به راستى پيامبر بودند، به سبب اينكه براى اداى وظيفه‏ شان به پا نخواستند خطاكارترين مردم‏ اند!!


ابن‏حجر مكّى می ‏نويسد: تنبيه: علی عليه السلام با مخالفانش از اهل [[جمل]] و خوارج و اهل صفّين -  كه بسيار پرشمار بودند -  جنگيد، ولى از نبرد با [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و آنان كه او را به خلافت رساندند خوددارى كرد. با اينكه وى را براى انتخابشان فرا نخواندند، و با او در اين باره رايزنى نكردند.
ابن ‏حجر مكّى می ‏نويسد: تنبيه: علی عليه السلام با مخالفانش از اهل [[جمل]] و خوارج و اهل صفّين -  كه بسيار پرشمار بودند -  جنگيد، ولى از نبرد با [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و آنان كه او را به خلافت رساندند خوددارى كرد. با اينكه وى را براى انتخابشان فرا نخواندند، و با او در اين باره رايزنى نكردند.


او كه پسرعموى رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله و همسر دختر آن حضرت بود، و حضرتش وى را به مزايا و مناقبى اختصاص داده بود كه در ديگرى يافت نمی شود. و با اينكه او دلير و نيرومند و عالمى بود كه همه مسلمين دَلوى به درياى دانش او می افكندند، و در علم از همگان برتر بود و در ميدان‏ هاى دشوار به جاى آنان سختی ‏هاى نبرد را به دوش می ‏كشيد. علی عليه السلام با عمر كه ابوبكر او را به جاى وى برگزيد، و با اهل شورى و ابن‏ عَوف كه شورى را چنان اداره كرد كه عثمان خليفه شود نيز نجنگيد.
او كه پسرعموى رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله و همسر دختر آن حضرت بود، و حضرتش وى را به مزايا و مناقبى اختصاص داده بود كه در ديگرى يافت نمی شود. و با اينكه او دلير و نيرومند و عالمى بود كه همه مسلمين دَلوى به درياى دانش او می افكندند، و در علم از همگان برتر بود و در ميدان‏ هاى دشوار به جاى آنان سختی ‏هاى نبرد را به دوش می ‏كشيد. علی عليه السلام با عمر كه ابوبكر او را به جاى وى برگزيد، و با اهل شورى و ابن‏ عَوف كه شورى را چنان اداره كرد كه عثمان خليفه شود نيز نجنگيد.
خط ۱۲۴: خط ۱۱۴:
اگر تنها آگاه كردن صحابه به وجود نصّ كافى است تا دامن امام‏ عليه السلام از گناهان مترتّب بر سكوت پاک شود، بايد دانست كه امام بارها آنان را كه بر امر خلافت چيره شدند آگاه كرد كه درباره امامت و خلافت حضرتش نصوص نبوى وجود دارد. نمونه‏ هايى از اين به نقل از واحدى و اسعد اربلى گذشت، و در ادامه نيز خواهد آمد. بنابراين، مطابق با سخن ابن‏ حجر، امام‏ عليه السلام دامن خود را از تبعات اين گناه پاكيزه كرده است. بر اين اساس، بطلان گفتارى كه به حسن مثنّى نسبت داده‏ اند نيز نمايان مى‏گردد.
اگر تنها آگاه كردن صحابه به وجود نصّ كافى است تا دامن امام‏ عليه السلام از گناهان مترتّب بر سكوت پاک شود، بايد دانست كه امام بارها آنان را كه بر امر خلافت چيره شدند آگاه كرد كه درباره امامت و خلافت حضرتش نصوص نبوى وجود دارد. نمونه‏ هايى از اين به نقل از واحدى و اسعد اربلى گذشت، و در ادامه نيز خواهد آمد. بنابراين، مطابق با سخن ابن‏ حجر، امام‏ عليه السلام دامن خود را از تبعات اين گناه پاكيزه كرده است. بر اين اساس، بطلان گفتارى كه به حسن مثنّى نسبت داده‏ اند نيز نمايان مى‏گردد.


پانزده. بيان آشكار پيامبر صلى الله عليه و آله به امر جانشينى علی ‏عليه السلام
=== پانزده. بيان آشكار پيامبر صلى الله عليه و آله به امر جانشينى علی ‏عليه السلام ===
 
در اين حديث آمده است: «اگر رسول‏ خداصلى الله عليه وآله به اين سخن ولايت امر و حكومت و سرپرستى مردم را اراده كرده بود، اين امر را آشكارا و بی ‏پرده بيان می كرد». ادلّه بسيارى كه پيشتر در دلالت حديث غدير به امامت علی ‏عليه السلام پس از نبی ‏صلى الله عليه و آله بيان كرديم، اين سخن را باطل می ‏كند.
در اين حديث آمده است: «اگر رسول‏ خداصلى الله عليه وآله به اين سخن ولايت امر و حكومت و سرپرستى مردم را اراده كرده بود، اين امر را آشكارا و بی ‏پرده بيان می كرد». ادلّه بسيارى كه پيشتر در دلالت حديث غدير به امامت علی ‏عليه السلام پس از نبی ‏صلى الله عليه و آله بيان كرديم، اين سخن را باطل می ‏كند.


خط ۱۳۴: خط ۱۲۳:
غزّالى می‏ گويد: اگر شرط «نصّ» بودن كلام اين باشد كه احتمالات بعيد نيز در آن نرود -  چنانكه بعضى از اصحاب ما گفته ‏اند -  هيچ لفظى را نمی ‏توان لفظ صريح تصوّر كرد. در اين صورت، به آيات و اخبارى كه از نصوص دانسته ‏اند نيز احتمالاتى راه می ‏يابد.
غزّالى می‏ گويد: اگر شرط «نصّ» بودن كلام اين باشد كه احتمالات بعيد نيز در آن نرود -  چنانكه بعضى از اصحاب ما گفته ‏اند -  هيچ لفظى را نمی ‏توان لفظ صريح تصوّر كرد. در اين صورت، به آيات و اخبارى كه از نصوص دانسته ‏اند نيز احتمالاتى راه می ‏يابد.


براى نمونه: درباره آيه «قُل هُوَ اللَّهُ أحَدٌ»می توان گفت كه مراد خداى انس است نه خداى جنّ! و درباره آيه «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» می ‏توان پرسيد: كدام محمد؟ و فرستاده خدا به كدام سرزمين و در كدام زمان؟ و جمله «فلان عمل جاى فلان عمل را براى تو می ‏گيرد» به اين معنى خواهد بود كه به آن پاداش داده خواهى شد. و سخن نبوى «اگر زن زناكار اعتراف كرد او را رجم كن» مشروط به اين شرط خواهد بود كه اگر توبه نكرد. اينها احتمالات بعيدى است كه می توان درباره نصوص تصوّر كرد.<ref>المنخول فى علم الاصول: ص ۱۸۴</ref>  
براى نمونه: درباره آيه «قُل هُوَ اللَّهُ أحَدٌ»می توان گفت كه مراد خداى انس است نه خداى جنّ! و درباره آيه «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» می ‏توان پرسيد: كدام محمد؟ و فرستاده خدا به كدام سرزمين و در كدام زمان؟ و جمله «فلان عمل جاى فلان عمل را براى تو می ‏گيرد» به اين معنى خواهد بود كه به آن پاداش داده خواهى شد. و سخن نبوى «اگر زن زناكار اعتراف كرد او را رجم كن» مشروط به اين شرط خواهد بود كه اگر توبه نكرد. اينها احتمالات بعيدى است كه می توان درباره نصوص تصوّر كرد.<ref>المنخول فى علم الاصول: ص ۱۸۴</ref>
 
شانزده. اين حديث به چند وجه مذهب حق را تأييد می كند


=== شانزده. اين حديث به چند وجه مذهب حق را تأييد می كند ===
علی ‏رغم اينكه [[اهل‏ سنت]] اين گفتار را به حسن مثنّى نسبت می ‏دهند تا به پندار خود مذهب حق را رد كنند، اما تأمّل در آن نشان می ‏دهد كه اين كلام به وجوه بسيارى مؤيّد مذهب شيعه است:
علی ‏رغم اينكه [[اهل‏ سنت]] اين گفتار را به حسن مثنّى نسبت می ‏دهند تا به پندار خود مذهب حق را رد كنند، اما تأمّل در آن نشان می ‏دهد كه اين كلام به وجوه بسيارى مؤيّد مذهب شيعه است:


خط ۱۵۴: خط ۱۴۲:
وجه سوم: اگر عبارت «هان اى مردم، هر آينه على ولى امر شما پس از من و كسى است كه به امر من در ميان مردم قيام می كند» نصّ صريح در امامت و خلافت باشد و بی‏شک و شبهه به مطلوب دلالت كند، به ‏گونه ‏اى كه مجالى براى هيچ تأويل و احتمالى بر جاى نگذارد، ساير نصوص امامت [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] كه مشتمل بر واژگان «امامت» يا «خلافت» است -  و پيشتر بعضى از آنها را گفتيم -  به قطع و يقين دالّ بر مطلوب خواهد بود. به اين سبب، تاويلات تاويل‏گران و احتمالات متعصّبان بر باد می ‏رود.
وجه سوم: اگر عبارت «هان اى مردم، هر آينه على ولى امر شما پس از من و كسى است كه به امر من در ميان مردم قيام می كند» نصّ صريح در امامت و خلافت باشد و بی‏شک و شبهه به مطلوب دلالت كند، به ‏گونه ‏اى كه مجالى براى هيچ تأويل و احتمالى بر جاى نگذارد، ساير نصوص امامت [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] كه مشتمل بر واژگان «امامت» يا «خلافت» است -  و پيشتر بعضى از آنها را گفتيم -  به قطع و يقين دالّ بر مطلوب خواهد بود. به اين سبب، تاويلات تاويل‏گران و احتمالات متعصّبان بر باد می ‏رود.


هفده. معارضه گفتار منسوب به حسن مثنّى با آنچه از نوه او روايت مى‏كنند
=== هفده. معارضه گفتار منسوب به حسن مثنّى با آنچه از نوه او روايت مى ‏كنند ===
 
افزون بر اينها، اين حديثى كه به حسن مثنّى نسبت می دهند، اگر صدق و جواز استدلال به آن پذيرفته شود، با آنچه از نوه وى محمد بن عبداللَّه بن حسن مثنّى روايت می ‏كنند در تعارض است. فخرالدين رازى در تفسير آيه «وَ اُولُوا الأرحامِ بَعضُهُم أولى بِبَعضٍ»<ref>انفال /  ۷۵</ref>محمد بن عبداللَّه بن حسن بن حسن بن على بن ابیطالب -  كه خدا از همگی ‏شان راضى باشد -  در نامه‏اش به ابوجعفر منصور (خلفيه عبّاسى)به اين آيه تمسّک كرد كه امام پس از رسول‏ خداصلى الله عليه و آله على بن ابی‏طالب است‏  و گفت كه اين آيه به ثبوت اولويّت دلالت می ‏كند، و چون در آيه معيّن نشده كه ثبوت اين اولويت در چه چيزى است، بايد آن را بر همه چيز حمل كرد. مگر چيزى كه با دليل از شمول اولويت خارج شود.
افزون بر اينها، اين حديثى كه به حسن مثنّى نسبت می دهند، اگر صدق و جواز استدلال به آن پذيرفته شود، با آنچه از نوه وى محمد بن عبداللَّه بن حسن مثنّى روايت می ‏كنند در تعارض است. فخرالدين رازى در تفسير آيه «وَ اُولُوا الأرحامِ بَعضُهُم أولى بِبَعضٍ»<ref>انفال /  ۷۵</ref>محمد بن عبداللَّه بن حسن بن حسن بن على بن ابیطالب -  كه خدا از همگی ‏شان راضى باشد -  در نامه‏اش به ابوجعفر منصور (خلفيه عبّاسى)به اين آيه تمسّک كرد كه امام پس از رسول‏ خداصلى الله عليه و آله على بن ابی‏طالب است‏  و گفت كه اين آيه به ثبوت اولويّت دلالت می ‏كند، و چون در آيه معيّن نشده كه ثبوت اين اولويت در چه چيزى است، بايد آن را بر همه چيز حمل كرد. مگر چيزى كه با دليل از شمول اولويت خارج شود.


خط ۱۶۶: خط ۱۵۳:
از ميان پيامبران، برترين آنان محمد و از ميان اصحاب، پيشتاز ايشان در اسلام آوردن و گسترده‏ ترين آنان از جهت علم و جهادگرترين آنان على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام والد من بوده ‏اند... .
از ميان پيامبران، برترين آنان محمد و از ميان اصحاب، پيشتاز ايشان در اسلام آوردن و گسترده‏ ترين آنان از جهت علم و جهادگرترين آنان على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام والد من بوده ‏اند... .


می بينيم كه محمد بن عبداللَّه بن حسن در اين نامه، تصريح كرده كه پدر ما على وصىّ و امام بود. در پاسخ منصور به اين نامه آمده است كه پدرت به هر شكلى خلافت را طلب كرد: ... پدرت (اميرالمومنين‏ عليه السلام) به هر شكلى خلافت را طلب كرد؛ تا جايى كه فاطمه ‏عليها السلام را از خانه بيرون می ‏برد تا با مسلمانان محاجّه كند. او فاطمه‏ عليها السلام را پنهانى پرستارى كرد، و شبانه به خاكش سپرد. اما خواستِ مردم تنها پيش انداختن ابوبكر و عمر بود. پدرت در زمان وفات رسول‏ خداصلى الله عليه و آله حاضر بود، ولى حضرتش ديگرى را به اقامه نماز امر كرد. سپس مردم يكى يكى صحابه را به امامت گماردند، ولى پدرت را برنگزيدند.<ref>۱ كامل مبرّد: ج ۲ ص ۳۸۲. ابن ‏اثير و ابن‏ خلدون نيز اين نامه‏ ها را در تواريخ شان نقل كرده ‏اند: كامل ابن‏ اثير: ج ۵ ص۵۳۶  - ۵۴۲ . خواننده گرامى توجه دارد كه گفتار منقول از منصور دوانقى آكنده از دروغ و مغالطه است (مترجم)</ref>  
می بينيم كه محمد بن عبداللَّه بن حسن در اين نامه، تصريح كرده كه پدر ما على وصىّ و امام بود. در پاسخ منصور به اين نامه آمده است كه پدرت به هر شكلى خلافت را طلب كرد: ... پدرت (اميرالمومنين‏ عليه السلام) به هر شكلى خلافت را طلب كرد؛ تا جايى كه فاطمه ‏عليها السلام را از خانه بيرون می ‏برد تا با مسلمانان محاجّه كند. او فاطمه‏ عليها السلام را پنهانى پرستارى كرد، و شبانه به خاكش سپرد. اما خواستِ مردم تنها پيش انداختن ابوبكر و عمر بود. پدرت در زمان وفات رسول‏ خداصلى الله عليه و آله حاضر بود، ولى حضرتش ديگرى را به اقامه نماز امر كرد. سپس مردم يكى يكى صحابه را به امامت گماردند، ولى پدرت را برنگزيدند.<ref>۱ كامل مبرّد: ج ۲ ص ۳۸۲. ابن ‏اثير و ابن‏ خلدون نيز اين نامه‏ ها را در تواريخ شان نقل كرده ‏اند: كامل ابن‏ اثير: ج ۵ ص۵۳۶  - ۵۴۲ . خواننده گرامى توجه دارد كه گفتار منقول از منصور دوانقى آكنده از دروغ و مغالطه است (مترجم)</ref>
 
هيجده. طعن علماى اهل ‏سنت در ائمه‏ عليهم السلام و فرزندانشان


=== هيجده. طعن علماى اهل ‏سنت در ائمه‏ عليهم السلام و فرزندانشان ===
اهل‏ سنت در مانند اين مورد كه مى‏ خواهند بر شيعه غالب شوند، حسن مثنّى را محترم می ‏دارند و پيروى و فرمانبردارى از او را واجب می شمارند. حال آنكه متعصّبان ايشان امامان معصوم دوازده ‏گانه‏ عليهم السلام را قدح می ‏كنند و اجماعشان را از اعتبار می ‏اندازند و در عدالتشان خدشه می ‏نمايند!
اهل‏ سنت در مانند اين مورد كه مى‏ خواهند بر شيعه غالب شوند، حسن مثنّى را محترم می ‏دارند و پيروى و فرمانبردارى از او را واجب می شمارند. حال آنكه متعصّبان ايشان امامان معصوم دوازده ‏گانه‏ عليهم السلام را قدح می ‏كنند و اجماعشان را از اعتبار می ‏اندازند و در عدالتشان خدشه می ‏نمايند!


خط ۱۷۹: خط ۱۶۵:


ذهبى درباره حسين بن زيد (بن على بن حسين‏ عليه السلام) : ابن ‏مدينى درباره ‏اش گفته كه در او ضعف هست.<ref>ميزان الاعتدال فى نقد الرجال: ج ۱ ص ۴۹۲. </ref>
ذهبى درباره حسين بن زيد (بن على بن حسين‏ عليه السلام) : ابن ‏مدينى درباره ‏اش گفته كه در او ضعف هست.<ref>ميزان الاعتدال فى نقد الرجال: ج ۱ ص ۴۹۲. </ref>
== منبع ==
چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص  ۶۷۳ - ۶۸۷.


== پانویس ==
== پانویس ==
[[رده:شبهات غدیر]]
[[رده:شبهات غدیر]]