۲۶٬۴۲۰
ویرایش
(۱۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۵: | خط ۵: | ||
البتّه روشن است كه واژه «مولا» بار معنايى گسترده اى دارد؛<ref>ر . ك: الغدير :ج ۱ ص ۶۴۱ كه معانى مختلف «مولا» را برشمرده است.</ref> امّا از معانى مختلف آن، جز آنچه را ياد شد، نمى توان در اين مورد ، مراد دانست. | البتّه روشن است كه واژه «مولا» بار معنايى گسترده اى دارد؛<ref>ر . ك: الغدير :ج ۱ ص ۶۴۱ كه معانى مختلف «مولا» را برشمرده است.</ref> امّا از معانى مختلف آن، جز آنچه را ياد شد، نمى توان در اين مورد ، مراد دانست. | ||
پژوهش در متون كهن ادبى، لغوى و تفسيرى، نشانگر آن است كه از معانى روشن «مولا»: سرپرست، شايسته تر براى تصرّف در امور، و اولى در زعامت و ولايت است. برخى از مواردى را كه در آنها «مولا» بدين معنا به كار رفته، مى آوريم: ابو عبيده مَعمَر بن مثنّى، در تفسير كلمه «مولاكم» در آيه ۱۵ از سوره حديد:{{قرآن|...مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِىَ مَوْلَـكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ}}؛جايگاهتان آتش است. آن ، سزاوار شماست و چه بد فرجامى است!» نوشته است: به شما سزاوارتر است.<ref>مجاز القرآن :ج ۲ ص ۲۵۴ .</ref> او اين تفسير را با شعرى از ادب جاهلى استوار كرده است . | پژوهش در متون كهن ادبى، لغوى و تفسيرى، نشانگر آن است كه از معانى روشن «مولا»: سرپرست، شايسته تر براى تصرّف در امور، و اولى در زعامت و ولايت است. برخى از مواردى را كه در آنها «مولا» بدين معنا به كار رفته، مى آوريم: ابو عبيده مَعمَر بن مثنّى، در تفسير كلمه «مولاكم» در آيه ۱۵ از سوره حديد:{{قرآن|...مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِىَ مَوْلَـكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ}}؛جايگاهتان آتش است. آن ، سزاوار شماست و چه بد فرجامى است!» نوشته است: به شما سزاوارتر است.<ref>مجاز القرآن :ج ۲ ص ۲۵۴ .</ref> او اين تفسير را با شعرى از ادب جاهلى استوار كرده است . | ||
مورد استشهاد او از لبيد ، صاحب يكى از «معلّقات سبع» است: | |||
فَغَدَتْ كِلاَ الفَرْجَيْنِ تَحْسِبُ إنه مَوْلَى المَخَافَةِ خَلْفُهَا وَأَمَامُهَا | |||
ماده گاو وحشى چنان بترسد كه پندارد صاحبِ سگان شكارى، هم در پيش روى اوست و هم در پس او. | |||
ولى و مولا در كلام عرب ، | شارحان معلّقات سبع ، در اين بيت ، «مولى» را به معناى «اختياردار» و «صاحب» گرفته اند و شعر را بر اين اساس، معنا كرده اند. <ref>شرح المعلّقات السبع ، ابو عبد اللّه حسين بن احمد زوزنى :ص ۲۱۰ ، شرح القصائد السبع الطوال الجاهليّات ، ابو بكر محمّد بن قاسم الأنبارى: ص ۵۶۵ـ۵۶۶ .</ref> ابو زكريّا يحيى بن زياد بن عبد اللّه ، معروف به فرّاء، اديب و مفسّر بزرگ كوفى، در تفسير همين آيه نوشته است: «او ، مولاى شماست» يعنى: به شما سزاوارتر است<ref>معانى القرآن: ج ۳ ص ۱۲۴ ، تفسير الفخر الرازى: ج ۲۹ ص ۲۲۸ .</ref>. و چنين اند ابو الحسن اَخفش، ابو اسحاق زَجّاج، محمّد بن قاسم انبارى و... .<ref>ر . ك: نفحات الأزهار:ج ۸ ص ۸۶ـ۱۶، الغدير: ج ۱ ص ۶۱۵ به بعد .</ref> محمّد بن سائب كلبى، مؤلّف، مفسّر و تبارشناس بزرگ، در تفسير آيه۵۱ از سوره توبه:{{قرآن| قُل لَّن يُصِيبَنَآ إِلَا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَنَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ}}؛«بگو جز آنچه خداوند برايمان مقدَّر كرده است، به ما نمى رسد. او مولاى ماست، و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكّل كنند» ، نوشته است:{{متن عربی ||أولى بنا من أنفسنا فى الموت والحياة.}}<ref>البحر المحيط: ج ۵ ص ۵۳ .</ref> خدا اختيارش در زندگى و مرگ ما، از خودمان بيشتر است. | ||
چنان كه پيش تر آورديم، آمدن مولا به معناى «سرپرست» و «متولّى امور» نيز از جمله روشن ترين كاربردهاى واژه «مولا» است و بسيارى بدان تصريح كرده اند كه از آن جمله اند: ابو العبّاس محمّد بن يزيد، معروف به مُبرَّد، در تفسير آيه ۱۱ از سوره محمّد:{{قرآن|ذَ لِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ ءَامَنُواْ}}؛آن، بِدين سبب است كه خداوند، مولاى مؤمنان است» ، مى نويسد: ولى و مولا، يك معنا دارند و آن يعنى: كسى كه به خلقش سزاوار و متولّى امور آنان است.<ref>الشافی،ج ۲ ص ۲۷۱ .</ref> فرّاء نيز نوشته است: | |||
ولى و مولا در كلام عرب ، يک معنا دارند.<ref>معانى القرآن: ج ۲ ص ۱۶۱ ، الشافى: ج ۲ ص ۲۷۱ .</ref> راغب اصفهانى، مفسّر و اديب و قرآن پژوه بزرگ قرن چهارم نيز نوشته است: ولايت ، سرپرستى امر است. ولى و مولا، هر دو در اين معنا استعمال مى شوند و هر يک، هم به معناى فاعلى (مُوالى) و هم به معناى مفعولى (مُوالى) به كار مى روند<ref>مفردات ألفاظ القرآن: ماده «ولى» .</ref>. ابو الحسن على بن احمد واحدى نيشابورى، مفسّر و اديب بزرگ قرن پنجم، در تفسير آيه ۶۲ از سوره انعام: سپس به سوى خدا، مولاى حقيقى شان ، باز گردانده مى شوند مى نويسد: يعنى كسى كه سرپرستى امورشان را به عهده دارد <ref>الوسيط فى تفسير القرآن المجيد: ج ۲ ص ۲۸۱</ref>. اين گونه عالمان كه بر اين حقيقتْ تأكيد كرده اند، بسيارند. از اديب و مفسّر بزرگ معتزلى، جار اللّه زمخشرى ياد مى كنيم و مى گذريم. وى در تفسير آيه ۲۸۶ از سوره بقره:{{قرآن|أَنتَ مَوْلَنَا فَانصُرْنَا}} تو مولاى مايى . پس ما را يارى كن!» مى نويسد: سرور مايى و ما بندگان توييم؛ يا ياور مايى ؛ و يا سرپرست امور مايى .<ref>الكشّاف: ج ۱ ص ۱۷۳ .</ref> ابن اثير نيز در اثر بزرگ و ارجمند خود، النهاية ، كه به شرح واژه هاى دشوارياب احاديث نبوى پرداخته، در تفسير واژه «مولا» نوشته است: واژه «مولا» در حديث، فراوان آمده است و آن ، اسمى است كه بر معانى فراوان اطلاق مى شود ... و هر كس كه سرپرستى امرى را به عهده گيرد يا بدان قيام كند، مولا و ولىّ آن مى شود ... و از اين معناست حديث: «هر زنى كه بدون اجازه مولايش ازدواج كند، ازدواجش باطل است» و در نقل ديگر [ از اين روايت ]«وليّش» (به معناى متولّى امرش) آمده است.<ref>النهاية فى غريب الحديث: ماده «ولى» .</ref> بدين سان ، روشن گرديد كه «اولويّت در امور» و «سرپرستى امور» و «سيادت» و «رياست» و «زعامت» ، در كلمه «مولا» مندرج است و نيز معناى «مولا» با «ولى» ، همسانى دارد. اين دو مطلب ، حقايقى شناخته شده اند. بر اين حقيقت، اديبان، عالمان و مفسّران بزرگى تأكيد ورزيده اند، چنان كه آورديم.<ref>ر . ك : نفحات الأزهار : ج۶ ص ۱۶ـ۱۲۰، الغدير : ج۱ ص۶۱۵ به بعد. اين دو عالم نستوه و مرزبان بزرگ حق و حقيقت (مير حامد حسين هندى و عبد الحسين امينى) ، آنچه را ياد كرديم ، با تأكيد بر ده ها منبع ادبى، لغوى و تفسيرى گزارش كرده اند.</ref> | |||
از اين رو ، ما بر اين باوريم ـ چنان كه حق مداران نحله ها و مذاهب ديگر نيز بر اين باور رفته اند<ref>از جمله، سزامند است ياد كنيم از محقّق سختكوش و باريك بين مصرى، محمّد بيّومى مهران، استاد دانشگاه اسكندريه، كه بدون هيچ ترديدى، اين حقيقت را پذيرفته و بر اين باور رفته است كه قطعا «مولا» به معناى «اولى به تصرف» است و نه چيز ديگر (الإمامة وأهل البيت: ج ۲ ص ۱۲۰).</ref> ـ كه پيامبر خدا در آن هنگامه شگفت و عظيم و جاودانه، با آن جمله سرنوشت ساز، هيچ چيزى را جز «ولايت»، «امامت» و «زعامت» على عليه السلام رقم نزد. ساماندهى آن اجتماع شكوهمند، فقط براى آن بود كه مردمان ، يک بار ديگر، ولى بسى گوياتر، رساتر و كارآمدتر، در گستره اى بس عظيم، از ولايت على عليه السلام بشنوند و فردا و فرداها كسانى همى نگويند كه: ندانستيم، نفهميديم، نشنيديم و... . براى همين بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله بارها اقرار گرفت و در پايان، با صدايى بس رسا فرياد زد:{{متن عربی |ألا فَليُبَلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ}}. | |||
هان! حاضر به غايب برساند. اكنون بر سر آنيم كه از يک سو ملازمات وارونه سازى اين معنا را در پيش ديد نهيم <ref>دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ نويسنده: محمد محمدي ري شهري جلد: ۱ صفحه: ۵۴۳</ref>و از سر تذكّر بگوييم كه اگر در اين كلام پيامبر صلى الله عليه و آله سخن از ولايت و سرپرستى آينده امّت در ميان نباشد، چنين تفسيرى چه لازمه اى خواهد داشت و آيا خِرَد، آن پيامدها را مى پذيرد ، و از سوى ديگر، با تأمّل در حادثه و چگونگى شكل گيرى آن و مسائلى ديگر، تأكيد كنيم كه حق، همان است كه در تحليل واژگانى آن آمد و نه چيز و چيزهاى ديگر... ؛{{متن عربی|و اللّه من وراء القصد.}} | |||
== قرائن دلالت حديث غدير بر امامت و خلافت == | == قرائن دلالت حديث غدير بر امامت و خلافت == | ||
خط ۱۹: | خط ۲۷: | ||
=== الف ـ قرائن عقلى === | === الف ـ قرائن عقلى === | ||
'''۱. پيامد آنچه گذشت''' | |||
به اعتقاد ما، پيامد آنچه تا بدين جا آورديم، ترديدى باقى نمى گذارد كه پيامبرخدا در آن هنگامه عظيم، رهبرى آينده را تعيين كرد و پيشوايى آينده امّت اسلامى را رقم زد. بر اين بيفزاييم كه اگر كسى بر اين باور باشد كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آن اجتماع عظيم و با آن خطابه بسى شورانگيز و جاودانه و با آن همه تأكيد، از خلافت و ولايت نگفت و آينده امّت را مسكوت گذاشت، بى گمان، آينده نگرى و تعيين امام و رهبر آينده را از آنچه پيش تر آورديم نيز نخواهد فهميد. | |||
بدين سان ، بايد بگوييم كه پيامبر صلى الله عليه و آله براى آينده امّت، طرحى نيفكنده و چگونگى پيشوايى پس از خود را تعيين نكرده و امّت را چونان رمه اى بى شبان ، رها كرده است ؛ چرا كه در آغاز اين درآمد ، ديديم كه گمانه هاى ديگر درباره آينده امّت، غير از گمانه تصريح بر رهبر آينده، ناپذيرفتنى و به شدّت نااستوارند. نيز بايد بپذيريم كه پيامبر صلى الله عليه و آله حقيقت را وا نگفته و كار تشخيص آن را به عصرها و نسل ها سپرده است و... . آيا هيچ خِردى اين بى توجّهى و سهل انگارى را از آن طبيب<ref>اشاره است به سخن امام على عليه السلام در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله: {{متن عربی|طبيبٌ دوّارٌ بطبّه}}؛«طبيبى است در جستجوى بيماران»(ر . ك: نهج البلاغة: خطبه ۱۰۸).</ref> سختكوش بى تاب پُردغدغه و نگران از آينده امّت ، مى پذيرد؟ حاشا به حكمت، استوارانديشى، آينده نگرى و عظمت شخصيّت پيامبر خدا كه چنين كند! | |||
'''۲ . چگونگى شكل گيرى مراسم و ابلاغ''' | '''۲ . چگونگى شكل گيرى مراسم و ابلاغ''' | ||
مردمان، همراه پيامبر خدا حج گزارده اند و | مردمان، همراه پيامبر خدا حج گزارده اند و اينک ، آهنگ خروج از مكّه دارند. حج گزاران، انبوه انبوه، در قالب قافله ها از مكّه بيرون مى روند و راهىِ ديار خويش مى شوند. پيامبر صلى الله عليه و آله نيز چنين كرده است. پيامبر خدا به وادى «خُم» نزديک مى شود؛ سرزمينى ناهنجار و بسيار گرم .<ref>وفيات الأعيان: ج ۵ ص ۲۳۱:«و اين درّه به ناهموارى و شدّت گرما توصيف شده است».</ref>پيك الهى بر ابلاغ پيام خداوند ، تأكيد مى كند. پيامبر صلى الله عليه و آله در وادى «خُم» از حركت باز مى ايستد و دستور مى دهد آنان كه پيش رفته اند، باز آيند و بازماندگان فرا رسند. سرزمين، غير مسكونى و ناهنجار، هوا بسى گرم و فضا آتشين است. پيامبر صلى الله عليه و آله دستور مى دهد كه از جهاز شتران، جايگاهى بلند سامان دهند، بدان گونه كه همه صداى او را بشنوند و به هنگام سخن ، او را ببينند. چنين مى كنند. نماز ظهر گزارده مى شود. پيامبر صلى الله عليه و آله دستور مى دهد كه همگان گرد آيند. جمعيت ، فشرده مى شود. حرارت به اوج خود رسيده است و از تابش آفتاب، سراسر بيابان، زبانه مى كشد. مردمان از جامه ها، رداها و از هر آنچه امكان داشته است، سايه بانَكى دست و پا كرده اند تا مگر اندكى از حرارت آفتاب و سوزش آن كاسته شود. در چنين هنگامى سخت و فراموش ناشدنى ، پيامبر صلى الله عليه و آله در پيش ديد ده ها هزار<ref>درباره عدد حاضران در واقعه غدير خم، اقوال ، گوناگون است، از جمله: يكهزار وسيصد و ده هزار نفر در المناقب ، ابن شهر آشوب (ج ۳ ص ۲۶)، ده هزار و دوازده هزار نفر در تفسير العيّاشى (ج۱ ص ۳۳۳ ح ۱۵۳ و ص ۳۲۹ ح ۱۴۳) ، هفده هزار نفر در جامع الأخبار (ص ۴۷ ح ۵۲)، چهل هزار و هفتاد هزار و نود هزار و ۱۱۴ هزار و ۱۲۴ هزار نفر در السيرة الحلبيّة (ج ۳ ص ۲۵۷)، هفتاد نفر در الاحتجاج (ج ۱ ص ۱۳۴ ح ۳۲) و ۱۲۰ هزار نفر در تذكرة الخواصّ (ص ۳۰) (ر . ك: الغدير: ج ۱ ص ۹ ، بحار الأنوار: ج ۳۷ ص ۱۳۹ و ۱۵۸ و ۱۶۵) .</ref> مسلمان حج گزار، بر جهاز شتران بر مى آيد و سخن آغاز مى كند و حمد و ثناى خداوند مى گويد. سپس بارها از مردم بر سختكوشى، ابلاغ، اندرزگويى و كوتاهى نكردن خويش در ابلاغ حق، و... گواهى مى گيرد و سرانجام ، در حالى كه دست على عليه السلام را گرفته و فراز آورده ـ بدان سان كه سپيدى زير بغل آن دو نمايان است ـ ، مى فرمايد: من كنت مولاه فعليّ مولاه . هر كه من مولاى اويم، اين على مولاى اوست . اكنون بايد بنگريم كه پيامبر صلى الله عليه و آله با اين همه تمهيد، در فضايى بدان گونه، در ميان جمعى بدان سان و با تأكيد بر مطرح شدن سخن در همان جا و با همان حال و هوا، چه گفته و از آن، چه چيزى اراده كرده است . دوستى على عليه السلام را؟ پيامبر صلى الله عليه و آله كه در هنگامه عظيم اين حج، بارها سخن گفته و از جمله بر «مودّت» اهل بيتش تأكيد كرده بود،از نگه داشتن اين همه انسان در آن جوّ آتشين و شنوانيدن اين پيام به آنان و تأكيد بر رساندن آن به ديگران ، چنين قصد داشت كه: «على را دوست بداريد»؟ مگر دوست داشتن على عليه السلام ، نيازمند توصيه است؟! او سرآمد مؤمنان و برجسته ترين چهره اين مكتب است و مؤمنان، همه مأمور به دوست داشتن يكديگر و نهايتا مأمور به دوست داشتن على عليه السلام هستند. آيا گفتن اين موضوع، نياز به اين همه تمهيد داشت؟! در بخش چهاردهم اين دانش نامه ، احاديث درباره «مهرورزى به على عليه السلام»<ref>دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ نويسنده: محمد محمدي ري شهري جلد: ۱ صفحه: ۵۴۶</ref>خواهد آمد ؛ امّا تأكيد داريم كه آنها نيز آهنگى بس فراتر و مقصودى بس عظيم تر از دوستى صورى و عادى دارند. با اين كه بارها بر دوستى على عليه السلام تأكيد و تصريح شده بود، چه نيازى به اين همه رنج بردن و سختى ديدن مردمان بود كه بمانند و حرارت بچشند تا بشنوند كه: «على را دوست بداريد»؟ اين همه، نشانگر آن است كه پيامبر خدا از آن كلام، پيامى فراتر، سخنى نقش آفرين تر و مقصودى فرازمندتر داشت و به همين دليل نيز آن صحنه به يادماندنى را به امر الهى سامان داد و يك بار ديگر، ولى گوياتر، فراموش ناشدنى تر و بر جان ها جايگيرتر، پيامش را فرياد كرد. آيا هيچ خِردى از آن همه تمهيد و تأكيد، جز اين مى فهمد و هيچ خِردى، آن توجيه ناموجّه را برمى تابد؟!{{قرآن|إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ}}. <ref>ق، آيه ۳۷.</ref> بى گمان، در آن براى كسى كه صاحبْ دل باشد يا گوش شنوا داشته و شاهد باشد، پند است» . | ||
=== ب ـ قرائن موجود در خود واقعه === | === ب ـ قرائن موجود در خود واقعه === | ||
خط ۵۵: | خط ۶۴: | ||
'''۶ . شعر شاعران''' | '''۶ . شعر شاعران''' | ||
فهم اديبان و شاعران از واژگان، در تمامى فرهنگ ها از اعتبار ويژه برخوردار است. عالمان، هماره براى تعيين معناى واژه، آن گاه كه معانى مُحتملى داشته باشد، به فهم اديبان و شاعران استناد مى كنند. شاعر بلند آوازه آن روزگار، حَسّان بن ثابت، بى درنگ پس از فرود آمدن پيامبر صلى الله عليه و آله از جايگاه، به پا مى خيزد و از پيامبر خدا براى سرايش اشعار، رخصت مى طلبد و آن گاه چكامه بلندش را با اين مطلع مى خواند كه: | فهم اديبان و شاعران از واژگان، در تمامى فرهنگ ها از اعتبار ويژه برخوردار است. عالمان، هماره براى تعيين معناى واژه، آن گاه كه معانى مُحتملى داشته باشد، به فهم اديبان و شاعران استناد مى كنند. شاعر بلند آوازه آن روزگار، حَسّان بن ثابت، بى درنگ پس از فرود آمدن پيامبر صلى الله عليه و آله از جايگاه، به پا مى خيزد و از پيامبر خدا براى سرايش اشعار، رخصت مى طلبد و آن گاه چكامه بلندش را با اين مطلع مى خواند كه:{{متن عربی |يناديهمُ يوم الغدير نبيّهم بخمٍّ وأسمِع بالرسول مناديا}} .روز غدير در خُم، پيامبرشان ندايشان داد اينك به نداى رسول، گوش فرا ده. و در ضمن آن، چنين مى گويد: {{متن عربی |فقال له قم يا علىُّ فإنّنى رضيتك من بعدى إماماً وهاديا}} پس به او گفت: اى على! برخيز كه من تو را براى امامت و هدايتِ پس از خود پسنديدم. و در فرجام آن، پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:{{متن عربی| «لا تَزالُ يا حَسّانُ مُؤَيَّداً بِروحِ القُدُسِ ما نَصَرتَنا بِلِسانِكَ» .}} اى حَسّان! تو مادام كه با زبانت ما را يارى مى كنى، با روح القدس، تأييد مى شوى. بدين سان مى بينيم كه حسّان از آن حادثه و از آن جمله پيامبر خدا ، امامت على عليه السلام را درمى يابد و پيامبر صلى الله عليه و آله نيز بر اين دريافت، مهر تأييد مى زند. <ref>غديريه حَسّان، مشهورترين و بلندآوازه ترين شعر اوست (الغدير : ج ۲ ص ۶۵ به بعد) . شگفتا از آقاى دكتر محمّد طاهر درويش كه كتابى پربرگ درباره حَسّان ، فراهم آورده و درباره اشعار او از ابعاد مختلف ، سخن گفته ، ولى و هرگز از اين شعر او ياد نكرده است (حسّان بن ثابت، قاهره: دار المعارف) .</ref>پس از وى نيز شاعران و چكامه سرايان، چنين كرده اند و در اشعار خود، امامت و ولايت على عليه السلام را بر اساس اين حادثه گسترده اند. علّامه عالى قدر، عبد الحسين امينى، كتاب عظيم الغدير را، از جمله بر پايه اين اشعار و تحليل محتواى آنها برنهاده است.<ref>ر . ك: ابيات حسّان بن ثابت . نيز : ج ۲ ص ۳۰۵ (اشعار حسّان بن ثابت) .</ref> | ||
'''۷ . انكار ولايت و نزول عذاب''' | '''۷ . انكار ولايت و نزول عذاب''' | ||
خط ۸۲: | خط ۹۱: | ||
== منبع == | == منبع == | ||
دانش نامه امیرالمومنین علیه السلام بر پایه قرآن،حدیث و | دانش نامه امیرالمومنین علیه السلام بر پایه قرآن،حدیث و تاریخ، محمدمحمدی ری شهری. | ||
محمدمحمدی ری شهری | |||
== پانویس == | == پانویس == |