دلالت حدیث غدیر بر امامت: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۶ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۵: خط ۵:
البتّه روشن است كه واژه «مولا» بار معنايى گسترده اى دارد؛<ref>ر . ك: الغدير :ج ۱ ص ۶۴۱ كه معانى مختلف «مولا» را برشمرده است.</ref> امّا از معانى مختلف آن، جز آنچه را ياد شد، نمى توان در اين مورد ، مراد دانست.
البتّه روشن است كه واژه «مولا» بار معنايى گسترده اى دارد؛<ref>ر . ك: الغدير :ج ۱ ص ۶۴۱ كه معانى مختلف «مولا» را برشمرده است.</ref> امّا از معانى مختلف آن، جز آنچه را ياد شد، نمى توان در اين مورد ، مراد دانست.


پژوهش در متون كهن ادبى، لغوى و تفسيرى، نشانگر آن است كه از معانى روشن «مولا»: سرپرست، شايسته تر براى تصرّف در امور، و اولى در زعامت و ولايت است. برخى از مواردى را كه در آنها «مولا» بدين معنا به كار رفته، مى آوريم: ابو عبيده مَعمَر بن مثنّى، در تفسير كلمه «مولاكم» در آيه ۱۵ از سوره حديد:{{قرآن|...مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِىَ مَوْلَـكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ}}؛جايگاهتان آتش است. آن ، سزاوار شماست و چه بد فرجامى است!» نوشته است: به شما سزاوارتر است.<ref>مجاز القرآن :ج ۲ ص ۲۵۴ .</ref> او اين تفسير را با شعرى از ادب جاهلى استوار كرده است . شعر مورد استشهاد او از لبيد ، صاحب يكى از «معلّقات سبع» است:
پژوهش در متون كهن ادبى، لغوى و تفسيرى، نشانگر آن است كه از معانى روشن «مولا»: سرپرست، شايسته تر براى تصرّف در امور، و اولى در زعامت و ولايت است. برخى از مواردى را كه در آنها «مولا» بدين معنا به كار رفته، مى آوريم: ابو عبيده مَعمَر بن مثنّى، در تفسير كلمه «مولاكم» در آيه ۱۵ از سوره حديد:{{قرآن|...مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِىَ مَوْلَـكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ}}؛جايگاهتان آتش است. آن ، سزاوار شماست و چه بد فرجامى است!» نوشته است: به شما سزاوارتر است.<ref>مجاز القرآن :ج ۲ ص ۲۵۴ .</ref> او اين تفسير را با شعرى از ادب جاهلى استوار كرده است .


{{متن عربی ||فغدت كلا الفرجين تحسب أنّه/ مولى المخافة خلفها وأمامها}}.
مورد استشهاد او از لبيد ، صاحب يكى از «معلّقات سبع» است:


فَغَدَتْ كِلاَ الفَرْجَيْنِ تَحْسِبُ إنه                                    مَوْلَى المَخَافَةِ خَلْفُهَا وَأَمَامُهَا


ماده گاو وحشى چنان بترسد كه پندارد صاحبِ سگان شكارى، هم در پيش روى اوست و هم در پس او.  
ماده گاو وحشى چنان بترسد كه پندارد صاحبِ سگان شكارى، هم در پيش روى اوست و هم در پس او.


شارحان معلّقات سبع ، در اين بيت ، «مولى» را به معناى «اختياردار» و «صاحب» گرفته اند و شعر را بر اين اساس، معنا كرده اند. <ref>شرح المعلّقات السبع ، ابو عبد اللّه حسين بن احمد زوزنى :ص ۲۱۰ ، شرح القصائد السبع الطوال الجاهليّات ، ابو بكر محمّد بن قاسم الأنبارى: ص ۵۶۵ـ۵۶۶ .</ref> ابو زكريّا يحيى بن زياد بن عبد اللّه ، معروف به فرّاء، اديب و مفسّر بزرگ كوفى، در تفسير همين آيه نوشته است: «او ، مولاى شماست» يعنى: به شما سزاوارتر است<ref>معانى القرآن: ج ۳ ص ۱۲۴ ، تفسير الفخر الرازى: ج ۲۹ ص ۲۲۸ .</ref>. و چنين اند ابو الحسن اَخفش، ابو اسحاق زَجّاج، محمّد بن قاسم انبارى و... .<ref>ر . ك: نفحات الأزهار:ج ۸ ص ۸۶ـ۱۶، الغدير: ج ۱ ص ۶۱۵ به بعد .</ref> محمّد بن سائب كلبى، مؤلّف، مفسّر و تبارشناس بزرگ، در تفسير آيه۵۱ از سوره توبه:{{قرآن| قُل لَّن يُصِيبَنَآ إِلَا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَنَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ}}؛«بگو جز آنچه خداوند برايمان مقدَّر كرده است، به ما نمى رسد. او مولاى ماست، و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكّل كنند» ، نوشته است:{{متن عربی ||أولى بنا من أنفسنا فى الموت والحياة.}}<ref>البحر المحيط: ج ۵ ص ۵۳ .</ref> خدا اختيارش در زندگى و مرگ ما، از خودمان بيشتر است. چنان كه پيش تر آورديم، آمدن مولا به معناى «سرپرست» و «متولّى امور» نيز از جمله روشن ترين كاربردهاى واژه «مولا» است و بسيارى بدان تصريح كرده اند كه از آن جمله اند: ابو العبّاس محمّد بن يزيد، معروف به مُبرَّد، در تفسير آيه ۱۱ از سوره محمّد:{{قرآن|ذَ لِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ ءَامَنُواْ}}؛آن، بِدين سبب است كه خداوند، مولاى مؤمنان است» ، مى نويسد: ولى و مولا، يك معنا دارند و آن يعنى: كسى كه به خلقش سزاوار و متولّى امور آنان است.<ref>الشافی،ج ۲ ص ۲۷۱ .</ref> فرّاء نيز نوشته است:
شارحان معلّقات سبع ، در اين بيت ، «مولى» را به معناى «اختياردار» و «صاحب» گرفته اند و شعر را بر اين اساس، معنا كرده اند. <ref>شرح المعلّقات السبع ، ابو عبد اللّه حسين بن احمد زوزنى :ص ۲۱۰ ، شرح القصائد السبع الطوال الجاهليّات ، ابو بكر محمّد بن قاسم الأنبارى: ص ۵۶۵ـ۵۶۶ .</ref> ابو زكريّا يحيى بن زياد بن عبد اللّه ، معروف به فرّاء، اديب و مفسّر بزرگ كوفى، در تفسير همين آيه نوشته است: «او ، مولاى شماست» يعنى: به شما سزاوارتر است<ref>معانى القرآن: ج ۳ ص ۱۲۴ ، تفسير الفخر الرازى: ج ۲۹ ص ۲۲۸ .</ref>. و چنين اند ابو الحسن اَخفش، ابو اسحاق زَجّاج، محمّد بن قاسم انبارى و... .<ref>ر . ك: نفحات الأزهار:ج ۸ ص ۸۶ـ۱۶، الغدير: ج ۱ ص ۶۱۵ به بعد .</ref> محمّد بن سائب كلبى، مؤلّف، مفسّر و تبارشناس بزرگ، در تفسير آيه۵۱ از سوره توبه:{{قرآن| قُل لَّن يُصِيبَنَآ إِلَا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَنَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ}}؛«بگو جز آنچه خداوند برايمان مقدَّر كرده است، به ما نمى رسد. او مولاى ماست، و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكّل كنند» ، نوشته است:{{متن عربی ||أولى بنا من أنفسنا فى الموت والحياة.}}<ref>البحر المحيط: ج ۵ ص ۵۳ .</ref> خدا اختيارش در زندگى و مرگ ما، از خودمان بيشتر است.  


ولى و مولا در كلام عرب ، يک معنا دارند.<ref>معانى القرآن: ج ۲ ص ۱۶۱ ، الشافى: ج ۲ ص ۲۷۱ .</ref> راغب اصفهانى، مفسّر و اديب و قرآن پژوه بزرگ قرن چهارم نيز نوشته است: ولايت ، سرپرستى امر است. ولى و مولا، هر دو در اين معنا استعمال مى شوند و هر يک، هم به معناى فاعلى (مُوالى) و هم به معناى مفعولى (مُوالى) به كار مى روند<ref>مفردات ألفاظ القرآن: ماده «ولى» .</ref>. ابو الحسن على بن احمد واحدى نيشابورى، مفسّر و اديب بزرگ قرن پنجم، در تفسير آيه ۶۲ از سوره انعام: سپس به سوى خدا، مولاى حقيقى شان ، باز گردانده مى شوند مى نويسد: يعنى كسى كه سرپرستى امورشان را به عهده دارد <ref>الوسيط فى تفسير القرآن المجيد: ج ۲ ص ۲۸۱</ref>. اين گونه عالمان كه بر اين حقيقتْ تأكيد كرده اند، بسيارند. از اديب و مفسّر بزرگ معتزلى، جار اللّه زمخشرى ياد مى كنيم و مى گذريم. وى در تفسير آيه ۲۸۶ از سوره بقره:{{قرآن|أَنتَ مَوْلَنَا فَانصُرْنَا}} تو مولاى مايى . پس ما را يارى كن!» مى نويسد: سرور مايى و ما بندگان توييم؛ يا ياور مايى ؛ و يا سرپرست امور مايى .<ref>الكشّاف: ج ۱ ص ۱۷۳ .</ref> ابن اثير نيز در اثر بزرگ و ارجمند خود، النهاية ، كه به شرح واژه هاى دشوارياب احاديث نبوى پرداخته، در تفسير واژه «مولا» نوشته است: واژه «مولا» در حديث، فراوان آمده است و آن ، اسمى است كه بر معانى فراوان اطلاق مى شود ... و هر كس كه سرپرستى امرى را به عهده گيرد يا بدان قيام كند، مولا و ولىّ آن مى شود ... و از اين معناست حديث: «هر زنى كه بدون اجازه مولايش ازدواج كند، ازدواجش باطل است» و در نقل ديگر [ از اين روايت ]«وليّش» (به معناى متولّى امرش) آمده است.<ref>النهاية فى غريب الحديث: ماده «ولى» .</ref> بدين سان ، روشن گرديد كه «اولويّت در امور» و «سرپرستى امور» و «سيادت» و «رياست» و «زعامت» ، در كلمه «مولا» مندرج است و نيز معناى «مولا» با «ولى» ، همسانى دارد. اين دو مطلب ، حقايقى شناخته شده اند. بر اين حقيقت، اديبان، عالمان و مفسّران بزرگى تأكيد ورزيده اند، چنان كه آورديم.<ref>ر . ك : نفحات الأزهار : ج۶ ص ۱۶ـ۱۲۰، الغدير : ج۱ ص۶۱۵ به بعد. اين دو عالم نستوه و مرزبان بزرگ حق و حقيقت (مير حامد حسين هندى و عبد الحسين امينى) ، آنچه را ياد كرديم ، با تأكيد بر ده ها منبع ادبى، لغوى و تفسيرى گزارش كرده اند.</ref>  از اين رو ، ما بر اين باوريم ـ چنان كه حق مداران نحله ها و مذاهب ديگر نيز بر اين باور رفته اند<ref>از جمله، سزامند است ياد كنيم از محقّق سختكوش و باريك بين مصرى، محمّد بيّومى مهران، استاد دانشگاه اسكندريه، كه بدون هيچ ترديدى، اين حقيقت را پذيرفته و بر اين باور رفته است كه قطعا «مولا» به معناى «اولى به تصرف» است و نه چيز ديگر (الإمامة وأهل البيت: ج ۲ ص ۱۲۰).</ref> ـ كه پيامبر خدا در آن هنگامه شگفت و عظيم و جاودانه، با آن جمله سرنوشت ساز، هيچ چيزى را جز «ولايت»، «امامت» و «زعامت» على عليه السلام رقم نزد. ساماندهى آن اجتماع شكوهمند، فقط براى آن بود كه مردمان ، يک بار ديگر، ولى بسى گوياتر، رساتر و كارآمدتر، در گستره اى بس عظيم، از ولايت على عليه السلام بشنوند و فردا و فرداها كسانى همى نگويند كه: ندانستيم، نفهميديم، نشنيديم و... . براى همين بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله بارها اقرار گرفت و در پايان، با صدايى بس رسا فرياد زد:{{متن عربی ||ألا فَليُبَلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ}}.
چنان كه پيش تر آورديم، آمدن مولا به معناى «سرپرست» و «متولّى امور» نيز از جمله روشن ترين كاربردهاى واژه «مولا» است و بسيارى بدان تصريح كرده اند كه از آن جمله اند: ابو العبّاس محمّد بن يزيد، معروف به مُبرَّد، در تفسير آيه ۱۱ از سوره محمّد:{{قرآن|ذَ لِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ ءَامَنُواْ}}؛آن، بِدين سبب است كه خداوند، مولاى مؤمنان است» ، مى نويسد: ولى و مولا، يك معنا دارند و آن يعنى: كسى كه به خلقش سزاوار و متولّى امور آنان است.<ref>الشافی،ج ۲ ص ۲۷۱ .</ref> فرّاء نيز نوشته است:
هان! حاضر به غايب برساند. اكنون بر سر آنيم كه از يک سو ملازمات وارونه سازى اين معنا را در پيش ديد نهيم <ref>دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ نويسنده: محمد محمدي ري شهري   جلد: ۱ صفحه: ۵۴۳</ref>و از سر تذكّر بگوييم كه اگر در اين كلام پيامبر صلى الله عليه و آله سخن از ولايت و سرپرستى آينده امّت در ميان نباشد، چنين تفسيرى چه لازمه اى خواهد داشت و آيا خِرَد، آن پيامدها را مى پذيرد ، و از سوى ديگر، با تأمّل در حادثه و چگونگى شكل گيرى آن و مسائلى ديگر، تأكيد كنيم كه حق، همان است كه در تحليل واژگانى آن آمد و نه چيز و چيزهاى ديگر... ؛{{متن عربی ||و اللّه من وراء القصد.}}
 
ولى و مولا در كلام عرب ، يک معنا دارند.<ref>معانى القرآن: ج ۲ ص ۱۶۱ ، الشافى: ج ۲ ص ۲۷۱ .</ref> راغب اصفهانى، مفسّر و اديب و قرآن پژوه بزرگ قرن چهارم نيز نوشته است: ولايت ، سرپرستى امر است. ولى و مولا، هر دو در اين معنا استعمال مى شوند و هر يک، هم به معناى فاعلى (مُوالى) و هم به معناى مفعولى (مُوالى) به كار مى روند<ref>مفردات ألفاظ القرآن: ماده «ولى» .</ref>. ابو الحسن على بن احمد واحدى نيشابورى، مفسّر و اديب بزرگ قرن پنجم، در تفسير آيه ۶۲ از سوره انعام: سپس به سوى خدا، مولاى حقيقى شان ، باز گردانده مى شوند مى نويسد: يعنى كسى كه سرپرستى امورشان را به عهده دارد <ref>الوسيط فى تفسير القرآن المجيد: ج ۲ ص ۲۸۱</ref>. اين گونه عالمان كه بر اين حقيقتْ تأكيد كرده اند، بسيارند. از اديب و مفسّر بزرگ معتزلى، جار اللّه زمخشرى ياد مى كنيم و مى گذريم. وى در تفسير آيه ۲۸۶ از سوره بقره:{{قرآن|أَنتَ مَوْلَنَا فَانصُرْنَا}} تو مولاى مايى . پس ما را يارى كن!» مى نويسد: سرور مايى و ما بندگان توييم؛ يا ياور مايى ؛ و يا سرپرست امور مايى .<ref>الكشّاف: ج ۱ ص ۱۷۳ .</ref> ابن اثير نيز در اثر بزرگ و ارجمند خود، النهاية ، كه به شرح واژه هاى دشوارياب احاديث نبوى پرداخته، در تفسير واژه «مولا» نوشته است: واژه «مولا» در حديث، فراوان آمده است و آن ، اسمى است كه بر معانى فراوان اطلاق مى شود ... و هر كس كه سرپرستى امرى را به عهده گيرد يا بدان قيام كند، مولا و ولىّ آن مى شود ... و از اين معناست حديث: «هر زنى كه بدون اجازه مولايش ازدواج كند، ازدواجش باطل است» و در نقل ديگر [ از اين روايت ]«وليّش» (به معناى متولّى امرش) آمده است.<ref>النهاية فى غريب الحديث: ماده «ولى» .</ref> بدين سان ، روشن گرديد كه «اولويّت در امور» و «سرپرستى امور» و «سيادت» و «رياست» و «زعامت» ، در كلمه «مولا» مندرج است و نيز معناى «مولا» با «ولى» ، همسانى دارد. اين دو مطلب ، حقايقى شناخته شده اند. بر اين حقيقت، اديبان، عالمان و مفسّران بزرگى تأكيد ورزيده اند، چنان كه آورديم.<ref>ر . ك : نفحات الأزهار : ج۶ ص ۱۶ـ۱۲۰، الغدير : ج۱ ص۶۱۵ به بعد. اين دو عالم نستوه و مرزبان بزرگ حق و حقيقت (مير حامد حسين هندى و عبد الحسين امينى) ، آنچه را ياد كرديم ، با تأكيد بر ده ها منبع ادبى، لغوى و تفسيرى گزارش كرده اند.</ref>   
 
از اين رو ، ما بر اين باوريم ـ چنان كه حق مداران نحله ها و مذاهب ديگر نيز بر اين باور رفته اند<ref>از جمله، سزامند است ياد كنيم از محقّق سختكوش و باريك بين مصرى، محمّد بيّومى مهران، استاد دانشگاه اسكندريه، كه بدون هيچ ترديدى، اين حقيقت را پذيرفته و بر اين باور رفته است كه قطعا «مولا» به معناى «اولى به تصرف» است و نه چيز ديگر (الإمامة وأهل البيت: ج ۲ ص ۱۲۰).</ref> ـ كه پيامبر خدا در آن هنگامه شگفت و عظيم و جاودانه، با آن جمله سرنوشت ساز، هيچ چيزى را جز «ولايت»، «امامت» و «زعامت» على عليه السلام رقم نزد. ساماندهى آن اجتماع شكوهمند، فقط براى آن بود كه مردمان ، يک بار ديگر، ولى بسى گوياتر، رساتر و كارآمدتر، در گستره اى بس عظيم، از ولايت على عليه السلام بشنوند و فردا و فرداها كسانى همى نگويند كه: ندانستيم، نفهميديم، نشنيديم و... . براى همين بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله بارها اقرار گرفت و در پايان، با صدايى بس رسا فرياد زد:{{متن عربی |ألا فَليُبَلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ}}.
 
هان! حاضر به غايب برساند. اكنون بر سر آنيم كه از يک سو ملازمات وارونه سازى اين معنا را در پيش ديد نهيم <ref>دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ نويسنده: محمد محمدي ري شهري   جلد: ۱ صفحه: ۵۴۳</ref>و از سر تذكّر بگوييم كه اگر در اين كلام پيامبر صلى الله عليه و آله سخن از ولايت و سرپرستى آينده امّت در ميان نباشد، چنين تفسيرى چه لازمه اى خواهد داشت و آيا خِرَد، آن پيامدها را مى پذيرد ، و از سوى ديگر، با تأمّل در حادثه و چگونگى شكل گيرى آن و مسائلى ديگر، تأكيد كنيم كه حق، همان است كه در تحليل واژگانى آن آمد و نه چيز و چيزهاى ديگر... ؛{{متن عربی|و اللّه من وراء القصد.}}


== قرائن دلالت حديث غدير بر امامت و خلافت ==
== قرائن دلالت حديث غدير بر امامت و خلافت ==
خط ۲۳: خط ۲۹:
'''۱. پيامد آنچه گذشت'''
'''۱. پيامد آنچه گذشت'''


به اعتقاد ما، پيامد آنچه تا بدين جا آورديم، ترديدى باقى نمى گذارد كه پيامبرخدا در آن هنگامه عظيم، رهبرى آينده را تعيين كرد و پيشوايى آينده امّت اسلامى را رقم زد. بر اين بيفزاييم كه اگر كسى بر اين باور باشد كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آن اجتماع عظيم و با آن خطابه بسى شورانگيز و جاودانه و با آن همه تأكيد، از خلافت و ولايت نگفت و آينده امّت را مسكوت گذاشت، بى گمان، آينده نگرى و تعيين امام و رهبر آينده را از آنچه پيش تر آورديم نيز نخواهد فهميد. بدين سان ، بايد بگوييم كه پيامبر صلى الله عليه و آله براى آينده امّت، طرحى نيفكنده و چگونگى پيشوايى پس از خود را تعيين نكرده و امّت را چونان رمه اى بى شبان ، رها كرده است ؛ چرا كه در آغاز اين درآمد ، ديديم كه گمانه هاى ديگر درباره آينده امّت، غير از گمانه تصريح بر رهبر آينده، ناپذيرفتنى و به شدّت نااستوارند. نيز بايد بپذيريم كه پيامبر صلى الله عليه و آله حقيقت را وا نگفته و كار تشخيص آن را به عصرها و نسل ها سپرده است و... . آيا هيچ خِردى اين بى توجّهى و سهل انگارى را از آن طبيب<ref>اشاره است به سخن امام على عليه السلام در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله: {{متن عربی|طبيبٌ دوّارٌ بطبّه}}؛«طبيبى است در جستجوى بيماران»(ر . ك: نهج البلاغة: خطبه ۱۰۸).</ref> سختكوش بى تاب پُردغدغه و نگران از آينده امّت ، مى پذيرد؟ حاشا به حكمت، استوارانديشى، آينده نگرى و عظمت شخصيّت پيامبر خدا كه چنين كند!  
به اعتقاد ما، پيامد آنچه تا بدين جا آورديم، ترديدى باقى نمى گذارد كه پيامبرخدا در آن هنگامه عظيم، رهبرى آينده را تعيين كرد و پيشوايى آينده امّت اسلامى را رقم زد. بر اين بيفزاييم كه اگر كسى بر اين باور باشد كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آن اجتماع عظيم و با آن خطابه بسى شورانگيز و جاودانه و با آن همه تأكيد، از خلافت و ولايت نگفت و آينده امّت را مسكوت گذاشت، بى گمان، آينده نگرى و تعيين امام و رهبر آينده را از آنچه پيش تر آورديم نيز نخواهد فهميد.
 
بدين سان ، بايد بگوييم كه پيامبر صلى الله عليه و آله براى آينده امّت، طرحى نيفكنده و چگونگى پيشوايى پس از خود را تعيين نكرده و امّت را چونان رمه اى بى شبان ، رها كرده است ؛ چرا كه در آغاز اين درآمد ، ديديم كه گمانه هاى ديگر درباره آينده امّت، غير از گمانه تصريح بر رهبر آينده، ناپذيرفتنى و به شدّت نااستوارند. نيز بايد بپذيريم كه پيامبر صلى الله عليه و آله حقيقت را وا نگفته و كار تشخيص آن را به عصرها و نسل ها سپرده است و... . آيا هيچ خِردى اين بى توجّهى و سهل انگارى را از آن طبيب<ref>اشاره است به سخن امام على عليه السلام در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله: {{متن عربی|طبيبٌ دوّارٌ بطبّه}}؛«طبيبى است در جستجوى بيماران»(ر . ك: نهج البلاغة: خطبه ۱۰۸).</ref> سختكوش بى تاب پُردغدغه و نگران از آينده امّت ، مى پذيرد؟ حاشا به حكمت، استوارانديشى، آينده نگرى و عظمت شخصيّت پيامبر خدا كه چنين كند!  


'''۲ . چگونگى شكل گيرى مراسم و ابلاغ'''  
'''۲ . چگونگى شكل گيرى مراسم و ابلاغ'''  


مردمان، همراه پيامبر خدا حج گزارده اند و اينک ، آهنگ خروج از مكّه دارند. حج گزاران، انبوه انبوه، در قالب قافله ها از مكّه بيرون مى روند و راهىِ ديار خويش مى شوند. پيامبر صلى الله عليه و آله نيز چنين كرده است. پيامبر خدا به وادى «خُم» نزديك مى شود؛ سرزمينى ناهنجار و بسيار گرم .<ref>وفيات الأعيان: ج ۵ ص ۲۳۱:«و اين درّه به ناهموارى و شدّت گرما توصيف شده است».</ref>پيك الهى بر ابلاغ پيام خداوند ، تأكيد مى كند. پيامبر صلى الله عليه و آله در وادى «خُم» از حركت باز مى ايستد و دستور مى دهد آنان كه پيش رفته اند، باز آيند و بازماندگان فرا رسند. سرزمين، غير مسكونى و ناهنجار، هوا بسى گرم و فضا آتشين است. پيامبر صلى الله عليه و آله دستور مى دهد كه از جهاز شتران، جايگاهى بلند سامان دهند، بدان گونه كه همه صداى او را بشنوند و به هنگام سخن ، او را ببينند. چنين مى كنند. نماز ظهر گزارده مى شود. پيامبر صلى الله عليه و آله دستور مى دهد كه همگان گرد آيند. جمعيت ، فشرده مى شود. حرارت به اوج خود رسيده است و از تابش آفتاب، سراسر بيابان، زبانه مى كشد. مردمان از جامه ها، رداها و از هر آنچه امكان داشته است، سايه بانَكى دست و پا كرده اند تا مگر اندكى از حرارت آفتاب و سوزش آن كاسته شود. در چنين هنگامى سخت و فراموش ناشدنى ، پيامبر صلى الله عليه و آله در پيش ديد ده ها هزار<ref>درباره عدد حاضران در واقعه غدير خم، اقوال ، گوناگون است، از جمله: يكهزار وسيصد و ده هزار نفر در المناقب ، ابن شهر آشوب (ج ۳ ص ۲۶)، ده هزار و دوازده هزار نفر در تفسير العيّاشى (ج۱ ص ۳۳۳ ح ۱۵۳ و ص ۳۲۹ ح ۱۴۳) ، هفده هزار نفر در جامع الأخبار (ص ۴۷ ح ۵۲)، چهل هزار و هفتاد هزار و نود هزار و ۱۱۴ هزار و ۱۲۴ هزار نفر در السيرة الحلبيّة (ج ۳ ص ۲۵۷)، هفتاد نفر در الاحتجاج (ج ۱ ص ۱۳۴ ح ۳۲) و ۱۲۰ هزار نفر در تذكرة الخواصّ (ص ۳۰) (ر . ك: الغدير: ج ۱ ص ۹ ، بحار الأنوار: ج ۳۷ ص ۱۳۹ و ۱۵۸ و ۱۶۵) .</ref> مسلمان حج گزار، بر جهاز شتران بر مى آيد و سخن آغاز مى كند و حمد و ثناى خداوند مى گويد. سپس بارها از مردم بر سختكوشى، ابلاغ، اندرزگويى و كوتاهى نكردن خويش در ابلاغ حق، و... گواهى مى گيرد و سرانجام ، در حالى كه دست على عليه السلام را گرفته و فراز آورده ـ بدان سان كه سپيدى زير بغل آن دو نمايان است ـ ، مى فرمايد: من كنت مولاه فعليّ مولاه . هر كه من مولاى اويم، اين على مولاى اوست . اكنون بايد بنگريم كه پيامبر صلى الله عليه و آله با اين همه تمهيد، در فضايى بدان گونه، در ميان جمعى بدان سان و با تأكيد بر مطرح شدن سخن در همان جا و با همان حال و هوا، چه گفته و از آن، چه چيزى اراده كرده است . دوستى على عليه السلام را؟ پيامبر صلى الله عليه و آله كه در هنگامه عظيم اين حج، بارها سخن گفته و از جمله بر «مودّت» اهل بيتش تأكيد كرده بود،از نگه داشتن اين همه انسان در آن جوّ آتشين و شنوانيدن اين پيام به آنان و تأكيد بر رساندن آن به ديگران ، چنين قصد داشت كه: «على را دوست بداريد»؟ مگر دوست داشتن على عليه السلام ، نيازمند توصيه است؟! او سرآمد مؤمنان و برجسته ترين چهره اين مكتب است و مؤمنان، همه مأمور به دوست داشتن يكديگر و نهايتا مأمور به دوست داشتن على عليه السلام هستند. آيا گفتن اين موضوع، نياز به اين همه تمهيد داشت؟! در بخش چهاردهم اين دانش نامه ، احاديث درباره «مهرورزى به على عليه السلام»<ref>دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ نويسنده: محمد محمدي ري شهري   جلد: ۱ صفحه: ۵۴۶</ref>خواهد آمد ؛ امّا تأكيد داريم كه آنها نيز آهنگى بس فراتر و مقصودى بس عظيم تر از دوستى صورى و عادى دارند. با اين كه بارها بر دوستى على عليه السلام تأكيد و تصريح شده بود، چه نيازى به اين همه رنج بردن و سختى ديدن مردمان بود كه بمانند و حرارت بچشند تا بشنوند كه: «على را دوست بداريد»؟ اين همه، نشانگر آن است كه پيامبر خدا از آن كلام، پيامى فراتر، سخنى نقش آفرين تر و مقصودى فرازمندتر داشت و به همين دليل نيز آن صحنه به يادماندنى را به امر الهى سامان داد و يك بار ديگر، ولى گوياتر، فراموش ناشدنى تر و بر جان ها جايگيرتر، پيامش را فرياد كرد. آيا هيچ خِردى از آن همه تمهيد و تأكيد، جز اين مى فهمد و هيچ خِردى، آن توجيه ناموجّه را برمى تابد؟!{{قرآن|إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ}}. <ref>ق، آيه ۳۷.</ref> بى گمان، در آن براى كسى كه صاحبْ دل باشد يا گوش شنوا داشته و شاهد باشد، پند است» .
مردمان، همراه پيامبر خدا حج گزارده اند و اينک ، آهنگ خروج از مكّه دارند. حج گزاران، انبوه انبوه، در قالب قافله ها از مكّه بيرون مى روند و راهىِ ديار خويش مى شوند. پيامبر صلى الله عليه و آله نيز چنين كرده است. پيامبر خدا به وادى «خُم» نزديک مى شود؛ سرزمينى ناهنجار و بسيار گرم .<ref>وفيات الأعيان: ج ۵ ص ۲۳۱:«و اين درّه به ناهموارى و شدّت گرما توصيف شده است».</ref>پيك الهى بر ابلاغ پيام خداوند ، تأكيد مى كند. پيامبر صلى الله عليه و آله در وادى «خُم» از حركت باز مى ايستد و دستور مى دهد آنان كه پيش رفته اند، باز آيند و بازماندگان فرا رسند. سرزمين، غير مسكونى و ناهنجار، هوا بسى گرم و فضا آتشين است. پيامبر صلى الله عليه و آله دستور مى دهد كه از جهاز شتران، جايگاهى بلند سامان دهند، بدان گونه كه همه صداى او را بشنوند و به هنگام سخن ، او را ببينند. چنين مى كنند. نماز ظهر گزارده مى شود. پيامبر صلى الله عليه و آله دستور مى دهد كه همگان گرد آيند. جمعيت ، فشرده مى شود. حرارت به اوج خود رسيده است و از تابش آفتاب، سراسر بيابان، زبانه مى كشد. مردمان از جامه ها، رداها و از هر آنچه امكان داشته است، سايه بانَكى دست و پا كرده اند تا مگر اندكى از حرارت آفتاب و سوزش آن كاسته شود. در چنين هنگامى سخت و فراموش ناشدنى ، پيامبر صلى الله عليه و آله در پيش ديد ده ها هزار<ref>درباره عدد حاضران در واقعه غدير خم، اقوال ، گوناگون است، از جمله: يكهزار وسيصد و ده هزار نفر در المناقب ، ابن شهر آشوب (ج ۳ ص ۲۶)، ده هزار و دوازده هزار نفر در تفسير العيّاشى (ج۱ ص ۳۳۳ ح ۱۵۳ و ص ۳۲۹ ح ۱۴۳) ، هفده هزار نفر در جامع الأخبار (ص ۴۷ ح ۵۲)، چهل هزار و هفتاد هزار و نود هزار و ۱۱۴ هزار و ۱۲۴ هزار نفر در السيرة الحلبيّة (ج ۳ ص ۲۵۷)، هفتاد نفر در الاحتجاج (ج ۱ ص ۱۳۴ ح ۳۲) و ۱۲۰ هزار نفر در تذكرة الخواصّ (ص ۳۰) (ر . ك: الغدير: ج ۱ ص ۹ ، بحار الأنوار: ج ۳۷ ص ۱۳۹ و ۱۵۸ و ۱۶۵) .</ref> مسلمان حج گزار، بر جهاز شتران بر مى آيد و سخن آغاز مى كند و حمد و ثناى خداوند مى گويد. سپس بارها از مردم بر سختكوشى، ابلاغ، اندرزگويى و كوتاهى نكردن خويش در ابلاغ حق، و... گواهى مى گيرد و سرانجام ، در حالى كه دست على عليه السلام را گرفته و فراز آورده ـ بدان سان كه سپيدى زير بغل آن دو نمايان است ـ ، مى فرمايد: من كنت مولاه فعليّ مولاه . هر كه من مولاى اويم، اين على مولاى اوست . اكنون بايد بنگريم كه پيامبر صلى الله عليه و آله با اين همه تمهيد، در فضايى بدان گونه، در ميان جمعى بدان سان و با تأكيد بر مطرح شدن سخن در همان جا و با همان حال و هوا، چه گفته و از آن، چه چيزى اراده كرده است . دوستى على عليه السلام را؟ پيامبر صلى الله عليه و آله كه در هنگامه عظيم اين حج، بارها سخن گفته و از جمله بر «مودّت» اهل بيتش تأكيد كرده بود،از نگه داشتن اين همه انسان در آن جوّ آتشين و شنوانيدن اين پيام به آنان و تأكيد بر رساندن آن به ديگران ، چنين قصد داشت كه: «على را دوست بداريد»؟ مگر دوست داشتن على عليه السلام ، نيازمند توصيه است؟! او سرآمد مؤمنان و برجسته ترين چهره اين مكتب است و مؤمنان، همه مأمور به دوست داشتن يكديگر و نهايتا مأمور به دوست داشتن على عليه السلام هستند. آيا گفتن اين موضوع، نياز به اين همه تمهيد داشت؟! در بخش چهاردهم اين دانش نامه ، احاديث درباره «مهرورزى به على عليه السلام»<ref>دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ نويسنده: محمد محمدي ري شهري   جلد: ۱ صفحه: ۵۴۶</ref>خواهد آمد ؛ امّا تأكيد داريم كه آنها نيز آهنگى بس فراتر و مقصودى بس عظيم تر از دوستى صورى و عادى دارند. با اين كه بارها بر دوستى على عليه السلام تأكيد و تصريح شده بود، چه نيازى به اين همه رنج بردن و سختى ديدن مردمان بود كه بمانند و حرارت بچشند تا بشنوند كه: «على را دوست بداريد»؟ اين همه، نشانگر آن است كه پيامبر خدا از آن كلام، پيامى فراتر، سخنى نقش آفرين تر و مقصودى فرازمندتر داشت و به همين دليل نيز آن صحنه به يادماندنى را به امر الهى سامان داد و يك بار ديگر، ولى گوياتر، فراموش ناشدنى تر و بر جان ها جايگيرتر، پيامش را فرياد كرد. آيا هيچ خِردى از آن همه تمهيد و تأكيد، جز اين مى فهمد و هيچ خِردى، آن توجيه ناموجّه را برمى تابد؟!{{قرآن|إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ}}. <ref>ق، آيه ۳۷.</ref> بى گمان، در آن براى كسى كه صاحبْ دل باشد يا گوش شنوا داشته و شاهد باشد، پند است» .


=== ب ـ قرائن موجود در خود واقعه ===
=== ب ـ قرائن موجود در خود واقعه ===
خط ۵۶: خط ۶۴:
'''۶ . شعر شاعران'''
'''۶ . شعر شاعران'''


فهم اديبان و شاعران از واژگان، در تمامى فرهنگ ها از اعتبار ويژه برخوردار است. عالمان، هماره براى تعيين معناى واژه، آن گاه كه معانى مُحتملى داشته باشد، به فهم اديبان و شاعران استناد مى كنند. شاعر بلند آوازه آن روزگار، حَسّان بن ثابت، بى درنگ پس از فرود آمدن پيامبر صلى الله عليه و آله از جايگاه، به پا مى خيزد و از پيامبر خدا براى سرايش اشعار، رخصت مى طلبد و آن گاه چكامه بلندش را با اين مطلع مى خواند كه: ''يناديهمُ يوم الغدير نبيّهم بخمٍّ وأسمِع بالرسول مناديا'' .روز غدير در خُم، پيامبرشان ندايشان داد اينك به نداى رسول، گوش فرا ده.  و در ضمن آن، چنين مى گويد: فقال له قم يا علىُّ فإنّنى رضيتك من بعدى إماماً وهاديا  پس به او گفت: اى على! برخيز كه من تو را براى امامت و هدايتِ پس از خود پسنديدم.  و در فرجام آن، پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:{{متن عربی| «لا تَزالُ يا حَسّانُ مُؤَيَّداً بِروحِ القُدُسِ ما نَصَرتَنا بِلِسانِكَ» .}} اى حَسّان! تو مادام كه با زبانت ما را يارى مى كنى، با روح القدس، تأييد مى شوى. بدين سان مى بينيم كه حسّان از آن حادثه و از آن جمله پيامبر خدا ، امامت على عليه السلام را درمى يابد و پيامبر صلى الله عليه و آله نيز بر اين دريافت، مهر تأييد مى زند. <ref>غديريه حَسّان، مشهورترين و بلندآوازه ترين شعر اوست (الغدير : ج ۲ ص ۶۵ به بعد) . شگفتا از آقاى دكتر محمّد طاهر درويش كه كتابى پربرگ درباره حَسّان ، فراهم آورده و درباره اشعار او از ابعاد مختلف ، سخن گفته ، ولى و هرگز از اين شعر او ياد نكرده است (حسّان بن ثابت، قاهره: دار المعارف) .</ref>پس از وى نيز شاعران و چكامه سرايان، چنين كرده اند و در اشعار خود، امامت و ولايت على عليه السلام را بر اساس اين حادثه گسترده اند. علّامه عالى قدر، عبد الحسين امينى، كتاب عظيم الغدير را، از جمله بر پايه اين اشعار و تحليل محتواى آنها برنهاده است.<ref>ر . ك: ابيات حسّان بن ثابت . نيز : ج ۲ ص ۳۰۵ (اشعار حسّان بن ثابت) .</ref>
فهم اديبان و شاعران از واژگان، در تمامى فرهنگ ها از اعتبار ويژه برخوردار است. عالمان، هماره براى تعيين معناى واژه، آن گاه كه معانى مُحتملى داشته باشد، به فهم اديبان و شاعران استناد مى كنند. شاعر بلند آوازه آن روزگار، حَسّان بن ثابت، بى درنگ پس از فرود آمدن پيامبر صلى الله عليه و آله از جايگاه، به پا مى خيزد و از پيامبر خدا براى سرايش اشعار، رخصت مى طلبد و آن گاه چكامه بلندش را با اين مطلع مى خواند كه:{{متن عربی |يناديهمُ يوم الغدير نبيّهم بخمٍّ وأسمِع بالرسول مناديا}} .روز غدير در خُم، پيامبرشان ندايشان داد اينك به نداى رسول، گوش فرا ده.  و در ضمن آن، چنين مى گويد: {{متن عربی |فقال له قم يا علىُّ فإنّنى رضيتك من بعدى إماماً وهاديا}} پس به او گفت: اى على! برخيز كه من تو را براى امامت و هدايتِ پس از خود پسنديدم.  و در فرجام آن، پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:{{متن عربی| «لا تَزالُ يا حَسّانُ مُؤَيَّداً بِروحِ القُدُسِ ما نَصَرتَنا بِلِسانِكَ» .}} اى حَسّان! تو مادام كه با زبانت ما را يارى مى كنى، با روح القدس، تأييد مى شوى. بدين سان مى بينيم كه حسّان از آن حادثه و از آن جمله پيامبر خدا ، امامت على عليه السلام را درمى يابد و پيامبر صلى الله عليه و آله نيز بر اين دريافت، مهر تأييد مى زند. <ref>غديريه حَسّان، مشهورترين و بلندآوازه ترين شعر اوست (الغدير : ج ۲ ص ۶۵ به بعد) . شگفتا از آقاى دكتر محمّد طاهر درويش كه كتابى پربرگ درباره حَسّان ، فراهم آورده و درباره اشعار او از ابعاد مختلف ، سخن گفته ، ولى و هرگز از اين شعر او ياد نكرده است (حسّان بن ثابت، قاهره: دار المعارف) .</ref>پس از وى نيز شاعران و چكامه سرايان، چنين كرده اند و در اشعار خود، امامت و ولايت على عليه السلام را بر اساس اين حادثه گسترده اند. علّامه عالى قدر، عبد الحسين امينى، كتاب عظيم الغدير را، از جمله بر پايه اين اشعار و تحليل محتواى آنها برنهاده است.<ref>ر . ك: ابيات حسّان بن ثابت . نيز : ج ۲ ص ۳۰۵ (اشعار حسّان بن ثابت) .</ref>


'''۷ . انكار ولايت و نزول عذاب'''
'''۷ . انكار ولايت و نزول عذاب'''
خط ۸۳: خط ۹۱:


== منبع ==
== منبع ==
دانش نامه امیرالمومنین علیه السلام بر پایه قرآن،حدیث و تاریخ
دانش نامه امیرالمومنین علیه السلام بر پایه قرآن،حدیث و تاریخ، محمدمحمدی ری شهری.
 
محمدمحمدی ری شهری


== پانویس ==
== پانویس ==