پاره های به جا مانده کتاب فضائل علی بن ابی طالب علیه السلام و الولایة: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب طبری آملی (224- 28 شوال 310) محدّث، مفسّر، فقیه و مورّخ برجسته سُنّی مذهب قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری، شخصیت و عالمی شناخته شده است که در باره او تحقیقات و مطالعات فراوانی صورت گرفته و نیازی به تکرار آن در اینجا...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۶۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب طبری آملی (224- 28 شوال 310) محدّث، مفسّر، فقیه و مورّخ برجسته سُنّی مذهب قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری، شخصیت و عالمی شناخته شده است که در باره او تحقیقات و مطالعات فراوانی صورت گرفته و نیازی به تکرار آن در اینجا نیست. (1) در مقایسه او و نوشته‌هایش با آنچه که از عالمان بغداد این قرن می‌شناسیم، بدون تردید می‌توان برتری وی را در بیشتر زمینه‌های علمی؛ مانند فقه، (2) حدیث، تفسیر و به ویژه تاریخ بر معاصرانش تشخیص داد. به علاوه، در تاریخ تفکّر سنی، به لحاظ کثرت تألیفات‌خوب و ماندنی، تنها می‌توان او را در ردیف برخی از بزرگترین مؤلفان سنّی مانند خطیب بغدادی، ابن جوزی، شمس الدین ذهبی و ابن حَجَر قرار داد. نفوذ چشمگیر نوشته‌های او، به ویژه دو کتاب «تاریخ» و «تفسیر» اش بر آثاری که پس از او نگارش یافته، برای شناخت برجستگی وی کافی است.
محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب طبری آملی (۲۲۴- ۳۱۰ق) محدّث، مفسّر، فقیه و مورّخ برجسته سُنّی مذهب قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری، شخصیت و عالمی شناخته شده است که درباره او تحقیقات و مطالعات فراوانی صورت گرفته و نیازی به تکرار آن در اینجا نیست.<ref>نک: تاریخ الاسلام ذهبی، ص ۳۲۰- ۳۱۰- ۲۸۶- ۲۷۹ در پاورقی آنجا ده‌ها منبع برای شرح حال وی‌آمده است. نیز در لسان المیزان، ج ۵، ص ۷۵۷، ش ۷۱۹۰ به همین ترتیب مآخذ شرح حال وی از مصادر مختلف فراهم آمده است. سیوطی در رساله‌ای که با عنوان «التنبیه بمن یبعثه‌اللَّه علی رأس کلّ مائة» نگاشته، طبری را از کسانی دانسته که شایسته است فرد برگزیده در آستانه سال ۳۰۰ هجری باشد. نک: خلاصة عبقات الأنوار، ج ۶، ص ۹۴ قم، ۱۴۰۴ به نقل از رساله یاد شده.</ref> در مقایسه او و نوشته‌هایش با آنچه که از عالمان بغداد این قرن می‌شناسیم، بدون تردید می‌توان برتری وی را در بیشتر زمینه‌های علمی؛ مانند فقه،<ref>طبرانی م ۳۶۰ محدث بزرگ و صاحب سه معجم صغیر، اوسط و کبیر، وقتی از طبری نقل می‌کند، او را با «الطبری الفقیه» نام می‌برد. نک: المعجم الکبیر، ج ۹، ص ۲۹۲.</ref> حدیث، تفسیر و به ویژه تاریخ بر معاصرانش تشخیص داد. به علاوه، در تاریخ تفکّر سنی، به لحاظ کثرت تألیفات‌خوب و ماندنی، تنها می‌توان او را در ردیف برخی از بزرگترین مؤلفان سنّی مانند خطیب بغدادی، ابن جوزی، شمس الدین ذهبی و ابن حَجَر قرار داد. نفوذ چشمگیر نوشته‌های او، به ویژه دو کتاب «تاریخ» و «تفسیر» اش بر آثاری که پس از او نگارش یافته، برای شناخت برجستگی وی کافی است.


ما درباره باورهای مذهبی او در جای دیگری به تفصیل سخن گفته و شرایط مذهبی ناهنجار حاکم بر بغداد را که سبب شد تا طبری در برابر حنابله و افراطیون اهل حدیث قرار گیرد، شرح داده‌ایم. (3) بدون مطالعه آن مطالب، دست‌کم
ما درباره باورهای مذهبی او در جای دیگری به تفصیل سخن گفته و شرایط مذهبی ناهنجار حاکم بر بغداد را که سبب شد تا طبری در برابر حنابله و افراطیون اهل حدیث قرار گیرد، شرح داده‌ایم.<ref>مقاله «اهل حدیث» و «کتاب صریح السنه طبری» در «مقالات تاریخی»، دفتر دوم. و نیز مقاله «نقش‌احمد بن حنبل در تعدیل مذهب اهل سنت» در «مقالات تاریخی» دفتر ششم.</ref>


منبع
بدون مطالعه آن مطالب، دست‌کم نمی‌توان دلیل تمایل طبری را به نگارش اثری تحت عنوان «کتاب الولایه» را که گردآوری طرق حدیث غدیر است، دریافت.حنابله بغداد، که دشمنی با امام‌علی علیه السلام را از دوران اموی به ارث برده بودند، به صراحت به انکار فضائل امام می‌پرداختند. این انکار به حدّی بود که خشم ابن‌قُتَیْبه، عالمِ محدّثِ سنّیِ اهلِ حدیث را برانگیخت.<ref>ابن قتیبه با اشاره به برخورد واکنشی اهل حدیث در برابر رافضه که مقام علی علیه السلام را بیش از حد بالا می‌برند، به کوتاهی آنها در نقل احادیث فضائل امام اشاره کرده می‌نویسد: آنان او را از ائمة الهدی خارج کرده، از جمله ائمه فتن می‌دانند و عنوان خلافت را برای او ثابت نمی‌کنند به بهانه آن که مردم بر او اجتماع نکردند، اما در عوض یزید بن معاویه را خلیفه می‌دانند، چون مردم بر او اجماع کرده‌اند. پس از آن می‌نویسد: «و تحامی کثیر من المحدثین أن یحدثوا بفضائله- کرّم‌اللَّه وجهه- أو یظهروا ما یجب له، و کل تلک الأحادیث لها مخارج صحاح. و جعلوا ابنه الحسین علیه السلام خارجیّا شاقّا لعصا المسلمین، حلال الدم، لقول النبی صلّی‌اللَّه علیه و سلم: «من خرج علی امّتی و هم جمیع، فاقتلوه کائنا من کان». و سوّوا بینه فی الفضل و بین اهل الشوری لأن عمر لو تبیّن له فضله لقدّمه علیهم و لم‌یجعل الامر شوری بینهم. و أهملوا من ذکره او روی حدیثا من فضائله حتی تحامی کثیر من المحدثین أن یتحدثوا بها و عنوا بجمع فضائل عمرو بن العاص و معاویة کأنهم لایریدونهما بذلک وإنّما یریدونه. فإن قال قائل: «أخو رسول‌اللَّه صلّی‌اللَّه علیه و سلم علیّ وأبوسبطیه الحسن و الحسین و أصحاب الکساء علیّ و فاطمة و الحسن و الحسین» تمعرت الوجوه و تنکّرت العیون و طرّت حسائک الصدور. وإن ذکر ذاکر قول النبی صلّی‌اللَّه علیه و سلم: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» و «أنت منّی‌ بمنزلة هارون من موسی»، و أشباه هذا، التمسوا لتلک الأحادیث المخارج لینقصوه و یبخسو حقه بُغْضاً منهم للرّافضة و الزاماً لعلیّ علیه السلام بسببهم ما لایلزمه و هذا هو الجهل بعینه. و السلامة لک أن لاتهلک بمحبّته و لاتهلک ببغضته و أن «لا تتحمّل» ضغنا علیه بجنایة غیره، فإن فعلت فأنت جاهل مفرط فی بغضه وإن تعرف له مکانة من رسول‌اللَّه صلّی‌اللَّه علیه و سلم بالتربیة و الإخوة و الصهر و الصبر فی مجاهدة أعدائه و بذل مهجته فی الحروب بین یدیه مع مکانه فی العلم و الدین و البأس و الفضل من غیر أن تتجاوز به الموضع الذی وضعه به خیار السلف لما تسمعه من کثیر فضائله فهم کانوا أعلم به و بغیره و لأنّ ما أجمعوا علیه هو العیان الذی لاشکّ فیه، و الأحادیث المنقولة قد یدخلها تحریف و شوب و لو کان إکرامک لرسول‌اللَّه صلّی‌اللَّه علیه و سلم هو الذی دعاک إلی محبة من نازع علیا و حاربه و لعنه إذ صحب رسول‌اللَّه صلّی‌اللَّه علیه و سلم و خدمه و کنت قد سلکت فی ذلک سبیل المستسلم لأنت بذلک فی علیّ علیه السلام أولی لسابقته و فضله و خاصته و قرابته و الدناوة التی جعلهااللَّه بینه و بین رسول‌اللَّه صلّی‌اللَّه علیه و سلم عند المباهلة، حین قال تعالی «قُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُم» فدعا حسنا و حسینا «وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُم» فدعا فاطمة علیها السلام «وَأنْفُسَنا و أَنْفُسَکُم» فدعا علیا علیه السلام. و من أراداللَّه تبصیره بصّره و من أراد به غیرذلک حیّره». الاختلاف فی اللفظ، صص ۴۱- ۴۳.</ref>


فصلنامه میقات حج، دوره 9، شماره 34 - شماره پیاپی
به علاوه، نگرش حدیثی و اخباری عثمانی‌مذهب‌ها و اصرارشان بر برخی از احادیث مجعول اما منسوب به پیامبر صلی الله علیه و آله، سبب شد تا آنان اجازه کوچک‌ترین تخطّی از ظواهر احادیث مزبور را به دیگر دانشمندان دنیای اسلام ندهند. در این میان طبری که خود را یک سر و گردن بالاتر از همه آنان و حتی احمد بن حنبل می‌دید، این فشار را برنتافت و در زمینه‌های مختلف، به مخالفت با اهل حدیث پرداخت.


دی 1379
در این باره که چرا طبری کتاب الولایه را تألیف کرد، در عنوان بعدی سخن خواهیم گفت. آنچه در اینجا لازم است بگوییم این است که، بدون تردید این اثر که اصل آن- بر حسب اطلاعات موجود- برجای نمانده، کتابی است از محمد بن جریر طبری، مورّخ معروف بغداد. در این باره، در کهن‌ترین منابع از یک نسل پس از طبری تا قرن دهم، نصوص متقنی در اختیار است که آنها را مرور خواهیم کرد. این درست است که یک یا دو طبری دیگر هم داریم که یکی از آنها شیعه و صاحب «المسترشد» و دیگری نویسنده کتاب «دلائل الامامة» است؛ اما احتمال نسبت دادن کتاب طرق حدیث غدیر به آن عالم شیعه، ناشی از بی‌اطلاعی از نصوص متقن تاریخی و به کلی ناشی از حدس و گمانهایی غیر تاریخی است.<ref>البدایة و النهایه، ج ۱۱، صص ۱۲ و ۱۶۷، ذیل حوادث سال ۳۱۰؛ ذریعه، ج۱۶، ص۳۵؛ شرح الاخبار، ج ۱، صص ۱۳۱- ۱۳۲ پاورقی. کلبرگ با اشاره به حدس آقابزرگ در این که مقصود از کتاب مناقب اهل البیت که ابن طاوس آن را به طبری مورخ نسبت داده، کتابی از طبری شیعی است، می نویسد: ظاهرا هیچ منبعی حدس آقابزرگ را تأیید نمی کند. کتابخانه ابن طاوس، ص ۳۹۸، ش ۳۵۶.</ref>


صفحه 1-1
== '''عنوان کتاب''' ==
کتاب طبری، مانند بسیاری از رساله ها و کتاب های کهن، دارای چندین نام مختلف شده است. دلیلش آن است که قدما در نقل از اینگونه کتابها، گاه به اقتضای موضوع کلّی کتاب، نامی را که خود می خواستند و آن را مطابق با محتوای کتاب می دیدند، بر آن اطلاق می کردند. نکته دیگر آن که، همانگونه که از این نام ها بر می آید، برخی نام مجموعه ای از مطالب متنوع است که کنار هم قرار گرفته و برخی دیگر از این نامها، نام بخشی و فصلی از همان کتاب است که احیانا به صورت مستقل نیز تدوین شده است. برای نمونه، عنوان «فضائل اهل البیت» یا «مناقب اهل البیت» که ابن طاوس برای کتاب طبری از آن یاد و استفاده کرده نامی کلی است که «حدیث الولایه» می توانسته بخشی از آن باشد؛ بخشی که خود به صورت کتابی مستقل نیز درآمده است.
 
عنوان «کتاب الولایه» افزون بر آن که مکرر توسط استفاده کنندگان از این اثر بکار رفته توسط ابن شهرآشوب در اثری کتابشناسانه عنوان شده است.<ref>معالم العلما، ص ۱۰۶؛ عمدة عیون صحاح الأخبار، ص ۱۵۷.</ref>
 
عنوان دیگر «الرد علی الحرقوصیه» در «رجال النجاشی» آمده و تصریح شده است که کتابی است از طبری مورخ عامی مذهب در باره حدیث غدیر: {{متن عربی|له كتاب الردّ علي الحرقوصية، ذكر طرق خبر يوم الغدير}}.<ref>رجال النجاشی، ص 322.</ref> ابن طاوس نیز تصریح کرده است که طبری نام کتابش را «الرد علی الحرقوصیه» گذاشته است.<ref>اقبال الاعمال، ج ۲، ص ۳۰.</ref>
 
عقیده ابن طاوس بر آن است که انتخاب این نام به این سبب بوده است که احمد بن حنبل از نسل حرقوص بن زهیر، رهبر خوارج بوده و به همین دلیل از سوی طبری این نام انتخاب شده است.<ref>الطرائف، ص ۱۴۲.</ref> روزنتال این احتمال را مطرح کرده است که حرقوص در لغت به معنای مگس یا پشه باشد و به احتمال، طبری این تعبیر را برای ابوبکر بن ابی داود سجستانی، که کتاب الولایه را در رد بر او نوشته است، به قصد تحقیر او استفاده کرده است.<ref>کتابخانه ابن طاوس، ص ۲۸۸.</ref>
 
شاید بتوان این احتمال را نیز افزود که این نام، اشاره به فلسفه نگارش این اثر دارد که طبری آن را در رد بر فردی ناصبی نگاشته است. از آنجا که خوارج دشمن امام علی علیه السلام بوده اند و حرقوص بن زهیر رهبر آنان بوده، طبری چنین نامی را برای کتاب خود انتخاب کرده تا حنابله افراطی را خارجی و ناصبی مسلک نشان دهد نه آن که بحث از نسب احمد در میان بوده باشد.
 
عنوان «رسالة فی طرق حدیث غدیر» نیز عنوانی است که با مضمون کتاب به راحتی سازگار است.<ref>برای اطلاعات بیشتر در این زمینه، نک: کتابخانه ابن طاوس، ص ۲۸۶.</ref>  در این میان، گلبرگ عنوان «کتاب الولایه» و «کتاب المناقب» را در دو جا آورده است؛ در حالی که خود وی به این نکته اشاره دارد که ممکن است کتاب الولایه بخشی از کتاب فضائل یا کتاب مناقب باشد.<ref>کتابخانه ابن طاوس، ص ۲۸۶، ش ۱۷۱؛ ص ۳۹۸، ش ۳۵۶.</ref>
 
آنچه در عمل رخ داده، این است که استفاده کنندگان از این کتاب، گاه نام کتاب فضائل علی علیه السلام یا مناقب را آورده اند، اما حدیث غدیر را نقل کرده اند؛ مانند ابن شهرآشوب در مناقب، که نام کتاب الولایه را آورده و فضائل را از آن نقل کرده است. پیداست که دقتی در این کار صورت نگرفته است. اکنون که بنای جمع آوری نقل های برجای مانده این کتاب است، بهتر است احادیثی که از این کتاب در فضائل امام  بجز حدیث غدیر نقل شده به عنوان کتاب فضائل و احادیث غدیر هم تحت عنوان کتاب الولایة گردآوری شود.
 
== '''کتاب غدیر و مناقب طبری دراختیار چه کسانی بوده است؟''' ==
روشن است که، این کتاب در اختیار چندین نفر از مؤلفان، مورّخان و محدثان بزرگ اسلامی تا قرن نهم بوده است.<ref>شگفت آن که فؤاد سزگین به هیچ روی متوجه منقولات این کتاب طبری نشده و از آن در فهرست کتابهای طبری یاد نکرده است. وی تنها در پاورقی همان صفحه، به نقل از بروکلمان و با اشاره به سخن نجاشی، از رساله الرد علی الحرقوصیه یاد نموده، بدون آن که به باقی مانده های این اثر مهم در کتابهای بعدی اشاره کند. (تاریخ التراث العربی، ج۱، التدوین التاریخی، ص ۱۶۸)</ref> فهرست اجمالی نام این افراد عبارت است از: قاضی نعمان اسماعیلی (م ۳۶۳ق) که بیشترین نقل را از این کتاب دارد. نجاشی(۳۷۲- ۴۵۰ق) که از نام کتاب یاد کرده و طریق خود را به آن یادآور شده است. شیخ طوسی (م ۴۶۰ق)، همین طور. یاقوت حموی (م ۶۲۶ق) که گزارشی از چگونگی تألیف این اثر به دست داده است. ابن بطریق (م ۶۰۰ق) که به تعداد طرق نقل حدیث غدیر در این کتاب تصریح کرده است. ابن شهرآشوب (م ۵۸۸ق) که او نیز نام این کتاب را در شرح حال وی آورده و در جای دیگر خبر شمار طرق نقل شده برای حدیث غدیر در این کتاب را ارائه کرده و در المناقب، در چندین مورد از آن نقل کرده است. ابن طاووس (م ۶۶۴ق) که هم از آن یاد و هم نقل کرده است. شمس الدین ذهبی (۷۴۸ق) که آن را دیده و چندین حدیث از آن نقل کرده است. ابن کثیر (م ۷۷۴ق) که کتاب را دیده و چندین روایت نقل کرده است و ابن حجر (م ۸۵۲ق) که او نیز کتاب را دیده است.
 
در واقع این مطلب به قدری واضح و روشن است که نیازی به اثبات آن نیست. گفتنی است که در سالهای اخیر هیچ کس به اندازه استاد علامه مرحوم سید عبدالعزیز طباطبایی که عمرش را وقف تحقیق در باره امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام کرده، به معرفی این اثر نپرداخت.<ref>الغدیر فی التراث الاسلامی، صص  ۳۵- ۳۷؛اهل البیت فی المکتبة العربیه، صص ۶۶۱- ۶۶۴.</ref>
 
اکنون مروری بر آنچه که درباره این اثر گفته شده است، خواهیم داشت. مفصل ترین نقلها از این کتاب توسط قاضی نعمان ابوحنیفه نعمان بن محمد تمیمی مغربی، نویسنده، دانشمند و قاضی اسماعیلی مذهب دولت فاطمی (م۳۶۳ق) در مجلد نخست «شرح الأخبار فی فضائل الائمة الاطهار» او آمده که در این باره به تفصیل سخن خواهیم گفت.
 
ابوالعباس احمد بن علی نجاشی (م۴۵۰ق) در باره طبری و کتاب غدیر می نویسد: {{متن عربی|أبوجعفر الطّبري عاميّ، له كتاب الردّ علي الحرقوصية، ذكر طرق خبر يوم الغدير، أخبرنا القاضي أبوإسحاق إبراهيم بن مخلّد، قال: حدّثنا أبي، قال: حدّثنا محمد بن جرير بكتابه الردُّ علي الحرقوصية.}}<ref>رجال النجاشی، ص ۳۲۲.</ref>
 
شیخ طوسی (م ۴۶۰ق) در باره این کتاب نوشته است: {{متن عربی|محمد بن جرير الطبري، أبوجعفر، صاحب التاريخ، عاميّ المذهب. له كتاب خبرغدير خمّ، تصنيفه و شرح أمره. أخبرنا أحمد بن عبدون، عن أبي بكر الدوري، عن ابن كامل، عنه.}}<ref>کذا. و فی مورد آخر: کتاب خبر غدیر خم و شرح امره، تصنیفه. فهرست کتب الشیعة و اصولها، ص ۴۲۴.</ref>
 
یحیی بن حسن معروف به ابن بطریق (۵۲۳- ۶۰۰ق) می نویسد: {{متن عربی|و قد ذكر محمد بن جرير الطبري، صاحب التاريخ خبر يوم الغدير و طرقه من خمسة و سبعين طريقا، و افرد له كتابا سمّاه كتاب الولاية}}.<ref>عمدة عیون صحاح الاخبار، ص ۱۵۷.</ref>
 
ابن شهرآشوب (م ۵۸۸ق) نیز از کتاب الولایه طبری یاد کرده است: {{متن عربی|أبوجعفر محمد بن جرير بن يزيد الطبري صاحب التاريخ، عاميّ، له كتاب غدير خمّ و شرح أمره، و سمّاه كتاب الولاية.}}<ref>معالم العلماء، ص ۱۰۶</ref>  وی در کتاب «مناقب آل أبی طالب» از آن روایاتی نقل کرده است که بدان خواهیم پرداخت.
 
شیخ سدیدالدین محمود حمصی رازی از علمای قرن هفتم هجری نیز در اثبات تواتر حدیث غدیر به نوشته های اصحاب حدیث استناد کرده و می نویسد: {{متن عربی|لأنّ أصحاب الحديث أوردوه من طرق كثيرة، كمحمد بن جريرالطبري فإنّه أورده من نيّف وسبعين طريقا في كتابه.}}<ref>المنقذ من الضلال، ج ۱، ص ۳۳۴.</ref>
 
احمد بن موسی بن طاوس که از علمای میانه قرن هفتم هجری است نیز در همین زمینه می نویسد: {{متن عربی|و ساقه [ای الحديث الغدير] أبوجعفر محمد بن جرير الطبري صاحب التفسير و التاريخ الكبير من خمسة و سبعين طريقا.}}<ref>بناء المقالة الفاطمیة فی نقض الرسالة العثمانیة،صص ۲۹۹- ۳۰۰.</ref>
 
رضی الدین علیّ ابن طاوس (۵۸۹- ۶۶۴ق) در مواردی از کتاب مناقب اهل البیت طبری مطالبی نقل کرده،<ref>الیقین، ص ۲۱۵.</ref> (۲۳) و در مواردی نیز از کتاب الولایه او یاد کرده که گزارش آن را خواهیم آورد. وی در باره کتاب الولایه طبری می نویسد: {{متن عربی|و من ذلك ما رواه محمد بن جرير الطبري صاحب التاريخ الكبير صنّفه و سمّاه كتاب الردّ علي الحرقوصية، روي فيه حديث يوم الغدير و ما نصّ النبيّ علي عليّ عليه السلام بالولاية و المقام الكبير، و روی ذلك من خمس و سبعين طريقا.}}<ref>اقبال الاعمال، ج ۲، ص ۳۰.</ref> همچنین در مورد دیگری می نویسد:{{متن عربی|واما الذي ذكره محمد بن جرير صاحب التاريخ فإنّه في مجلّد.}}<ref>همان، ج ۲، ص ۲۴۸.</ref>
 
و در جای دیگر می نویسد: {{متن عربی|و قد روي الحديث فی ذلك محمد بن جرير الطبري صاحب التاريخ من خمس و سبعين طريقا و أفرد له كتابا سمّاه حديث الولاية.}}<ref>الطرائف، ص ۱۴۲ و ۱۵۴.</ref>
 
شمس الدین ذهبی (م۷۴۸ق) می نویسد: {{متن عربی|و لمّا بلغه أنّ ابن أبي داود تكلّم في حديث غدير خمّ، عمل كتاب الفضائل و تكلّم علي تصحيح الحديث. قلت: رأيت مجلّدا من طرق الحديث لابن جرير فاندهشْتُ له لكثرة الطرق}}.<ref>تذکرة الحفاظ، ج ۲، ص ۷۱۳.</ref> خواهیم دید که شمس الدین الذهبی (۶۷۳- ۷۴۸ق) که به احتمال تنها جزو دوم این کتاب را دیده، چندین روایت از آن در کتاب «طرق حدیث من کنت مولاه» نقل کرده است. وی در موردی می نویسد: {{متن عربی|قال محمد بن جرير الطبري فی المجلّد الثاني من كتاب غدير خم له، و أظنّه بمثل جميع هذا اليتاب نسب إلي التشيع، فقال...}}<ref>طرق حدیث من کنت...، ص ۶۲.</ref>
 
ابن کثیر (م۷۷۴ق) در ضمن شرح حال طبری در ذیل حوادث سال ۳۱۰ می نویسد: {{متن عربی|و قد رأيت له كتابا جمع فيه أحاديث غدير خمّ في مجلدين ضخمين}}.<ref>البدایة و النهایه، ج ۱۱، ص ۱۶۷.</ref>
 
ابن حَجَر عسقلانی (۷۷۳- ۸۵۲ق) با ارائه آنچه که مزّی در «تهذیب الکمال» آورده، می نویسد: وی چیزی افزون بر آنچه ابن عبدالبرّ در «الاستیعاب» دارد، نیاورده، جز آن که حدیث موالاة را نقل کرده،<ref>تهذیب الکمال، ج ۲۰، ص ۴۸۴.</ref> در حالی که طبری در تألیفی چندین برابر آنچه ابن عقده در جمع طرق این روایت آورده،<ref>در فتح الباری (ج ۷، ص ۶۱) بدون اشاره به کتاب طبری می نویسد: «و أوعب من جمع مناقبه [یعنی علیّا] من الأحادیث الجیاد النسائی فی کتاب الخصائص؛ و اما حدیث من کنت مولاه فَعَلیّ مولاه، فقد أخرجه الترمذی و النسائی و هو کثیرالطرق جدّا، و قد استودعها ابن عقدة فی کتاب مفرد؛ و کثیر من أسانیدها صحاح و حسان.</ref> طرق حدیث غدیر را فراهم آورده است: {{متن عربی|و قد جمعه ابن جرير الطبري في مؤلف فيه أضعاف من ذكر و صحّحه و اعتني بجمع طرقه أبوالعباس بن عقدة فأخرجه من حديث سبعين صحابيا أو أكثر.}}<ref>تهذیب التهذیب، ج۷، ص ۲۹۷. نسخه ای از کتاب ابن عقده تحت عنوان «جمع طرق حدیث الغدیر» در اختیار ابن حجر بوده است. نک: مقالات تاریخی، دفتر ششم، مقاله منابع تاریخی ابن حجر در الاصابه، ص ۳۶۳.</ref>
 
== '''انگیزه طبری در تألیف کتاب الولایه''' ==
در باره علت تألیف کتاب الولایه از سوی طبری، در چندین منبع، به آن اشاره شده است. خلاصه ماجرا آن است که عالمی سجستانی نام فرزند سجستانی صاحب سنن مطلبی در انکار حدیث غدیر گفت که سبب تألیف این اثر از سوی طبری شد. در اینجا گزارش این رویداد را در منابع کهن پی می گیریم. قدیمی ترین منبعی که دلیل تألیف این کتاب را مطرح کرده، قاضی نعمان (م۳۶۳ق) است.
 
وی می نویسد: {{متن عربی|فمن ذلك انّ كتابه الذي ذكرناه و هو كتاب لطيف بسيط ذكر فيه فضائل عليّ عليه السلام و ذكر أنّ سبب بسطه إيّاه، إنّما كان لأنّ سائلاً سأله عن ذلك لأمر بلغه عن قائل زعم أنّ عليّا عليه السلام لم يکن شهد مع رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله حَجّة الوداع الّتي قيل أنّه قام فيها بولاية علي بغدير خمّ ليدفع بذلك بزعمه عنه الحديث لقول رسول اللّه صلّي اللّه عليه وآله: من كنت مولاه فهذا علي مولاه. فأكثر الطّبري التعجب من جهل هذا القائل و احتجّ علي ذلك بالروايات الثابتة علي قدوم عليّ من اليمن علي رسول اللّه صلّي اللّه عليه وآله}}<ref>شرح الاخبار، ج ۱، صص۱۳۰- ۱۳۲.</ref>
 
یاقوت حموی بخش عمده آگاهی های خود درباره طبری را از ابوبکر ابن کامل گرفته است. ابتدا در شمارش تألیفات طبری، از جمله می نویسد: {{متن عربی|و كتاب فضائل علي بن أبي طالب رضي الله عنه تكلّم في أوّله بصحّة الاخبار الواردة في غديرخمّ، ثم تلاه بالفضائل و لم يتمّ.}}<ref>معجم الأدباء، ج ۱۸، ص ۸۰.</ref>
 
پس از آن، با اشاره به این که طبری همه کسانی را که در باره او سخنی گفته بودند، بخشید مگر کسانی را که او را متهم به بدعت کرده بودند، از وی ستایش کرده و به نقل از ابوبکر بن کامل می نویسد: {{متن عربی|وكان إذا عرف من إنسان بدعة أبعده واطرحه، وكان قد قال بعض الشيوخ ببغداد بتكذيب غدير خمّ وقال: إنّ علي بن أبي طالب كان باليمن في الوقت الذي كان رسول الله صلى الله عليه وسلم بغدير خمّ، وقال هذا الإنسان في قصيدة مزدوجة يصف فيها بلدا بلدا ومنزلا أبياتا يلوّح فيها إلى معنى حديث غدير خم فقال: ثم مررنا بغدير خم ... كم قائل فيه بزور جم
على عليّ والنبيّ الأمي وبلغ أبا جعفر ذلك، فابتدأ بالكلام في فضائل علي بن أبي طالب، وذكر طرق حديث خم، فكثر الناس لاستماع ذلك، واجتمع قوم من الروافض ممن بسط لسانه بما لا يصلح في الصحابة رضي الله عنهم، فابتدأ بفضائل أبي بكر وعمر...}}<ref>معجم الأدباء، ج ۱۸، ص ۸۴ - ۸۵.</ref>
 
در دو متن بالا، نام کسی که چنین اشکالی را مطرح کرده، نیامده است. اما شمس الدین ذهبی به نقل از ابومحمد عبداللّه بن احمد بن جعفر فَرَغانی که او را دوست طبری دانسته اند<ref>تاریخ الاسلام ،ج۲۳، صص۲۸۱ و۳۱۰-۳۲۰.</ref> و بیشترین آگاهی های موجود در باره طبری از اوست و ذیلی هم بر تاریخ طبری نگاشته<ref>سیر اعلام النبلاء، ج ۱۶، ص ۱۳۲.</ref> در این باره توضیح بیشتری داده است:{{متن عربی|و لمّا بلغه [الطبري] أنّ ابن أبي داود تكلّم في حديث غدير خمّ، عمل كتاب الفضائل و تكلّم علي تصحيح الحديث.}}<ref>تذکرة الحفاظ، ج ۲، ص ۷۱۳.</ref>
 
ذهبی در جای دیگری هم ضمن برشمردن تألیفات طبری می نویسد:{{متن عربی|ولمّا بلغه أن أبا بَكْر بْن أَبِي دَاوُد تكلّم في حديث غدير خُمّ. حمل كتاب الفضائل فبدأ بفضل الخلفاء الراشدين، وتكلّم عَلَى تصحيح حديث غدير خمّ، واحتجّ لتصحيحه}}<ref>تاریخ الاسلام ،ج۲۳، ص۲۸۳.</ref>
 
اصل این عبارت از آن فرغانی بوده که شکل کامل آن را ابن عساکر نقل کرده است. وی پس از برشمردن آثار طبری به تفصیل، می نویسد:{{متن عربی|و لمّا بلغه أنّ أبابكر بن أبي داود السجستاني [م ۳۱۶] تكلّم في حديث غدير خمّ عمل كتاب الفضائل، فبدأ بفضل أبی بكر و عمر و عثمان و علی رحمة اللّه عليهم و تكلّم علي تصحيح حديث غدير خمّ واحتجّ لتصحيحه و أتي من فضائل أمیر المؤمنين علي بما انتهي اليه و لم يتمّ الكتاب، و كان ممّن لايأخذه في دین اللّه لومة لائم}}<ref>تاریخ دمشق، ج ۵۲، ص ۱۹۸.</ref>
 
در متون کلامی شیعه نیز در وقت بحث از غدیر به اشکال ابوبکر عبداللّه ابن ابی داود سلیمان سجستانی اشاره شده و به برخورد طبری نیز با او اشارت رفته است؛ از جمله سید مرتضی در «الذخیره» سخن سجستانی را باطل دانسته و به برخورد طبری با او اشاره می کند.<ref>الذخیره، ص ۴۴۲؛ به رغم آن که در هر دو نسخه کتاب، قید شده که مقصود ابوبکر فرزند ابن ابی داود سجستانی صاحب سنن است، مصحح تصور کرده که آن خطاست و نام خود سجستانی را در متن آورده است!</ref>
 
همو در «الشافی» با اشاره به این که خبر غدیر را تمامی راویان شیعه و سنی روایت کرده اند، به عنوان اشکال، از انکار سجستانی یاد کرده است. شریف مرتضی در پاسخ، ضمن اینکه اظهار کرده نظر سجستانی نظر شاذ و نادری است، از تبرّی بعدی او در مواجه با طبری، از این نظرش هم یاد کرده است.<ref>الشافی فی الامامة، ج ۲، ص ۲۶۴.</ref>
 
در همین منابع آمده است که سجستانی این نسبت را تکذیب کرده و گفته است: که وی نه اصل حدیث، بلکه منکر این شده است که مسجد غدیر خم آن روزگار هم وجود داشته است. ابوالصلاح حلبی نیز در «تقریب المعارف» پس از اشاره به تواتر حدیث غدیر می نویسد: {{متن عربی|و لايقدح في هذا ما حكاه الطبري عن بن أبي داود السجستاني من إنكار خبر الغدير... علي أنّ المضاف إلي السجستاني من ذلك موقوف علي حكایة الطبري، مع مابينهما من الملاحاة والشنآن وقد اُكذب الطّبري في حکايته عنه، وصرّح بأنّه لم ينكر الخبر و إنّما أنكر أن يکون المسجد بغدير خمّ متقدّما و صنّف كتابا معروفا يتعذّر ممّا قرفه به الطبري ويتبرّأ منه.}}<ref>تقریب المعارف، صص ۲۰۷ - ۲۰۸.</ref>
 
== '''تألیف کتاب الولایه واتهام به تشیّع''' ==
همان گونه که ذهبی اشاره کرده است، طبری به دلیل تألیف این اثر، متهم به تشیع گردید؛<ref>طرق حدیث من کنت...، ص ۶۲: و أظنه بمثل جمع هذا الکتاب نسب الی التشیّع.</ref> زیرا اهل حدیث، حدیث غدیر را نمی پذیرفتند و اگر هم می پذیرفتند، اجازه تألیف کتابی در طرق آن را که می توانست دستاویز شیعیان شود، به کسی چون طبری که امامی شناخته شده بود، نمی دادند.
 
از همین روست که شاهدیم بخاری که تنها و تنها روایات موجود در دوایر اهل حدیث را ارائه می کند، از ذکر این حدیث با داشتن آن همه طریق خودداری ورزیده است. اگر نگارش کتابی دیگر از سوی طبری را در باره {{متن عربی|حدیث الطیر}}که صحت آن بی تردید افضل بودن امام علی علیه السلام را بر همه صحابه ثابت می کند، مورد توجه قرار دهیم، زمینه اتهام تشیع به طبری روشن تر می شود.
 
ابن کثیر درباره این کتاب نوشته است:{{متن عربی|و رأيت فيه مجلّدا فی جمع طرقه و ألفاظه لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري المفسّر صاحب التاريخ.}} در ادامه اشاره می کند که ابوبکر باقلانی کتابی در تضعیف طرق و دلالت این روایت در رد بر کتاب طبری نوشته است.<ref>البدایة و النهایه، ج ۷، ص ۳۹۰.</ref> به هر روی روشن است که طبری در شرایطی مانند شرایط بغداد، با تسلّطی که حنابله داشتند، با داشتن تألیفی در حدیث غدیر و جامع تر از آن، تألیفِ اثری در فضائل علی بن ابی طالب علیه السلام می بایست به تشیع متهم می گردید.
 
ابن خزیمه، محدّث معروف سنی اهل حدیثی مشبِّهی مذهب، که در نیشابور می زیست، در باره او می نویسد: {{متن عربی|ما أعلمُ على أديم الأرضِ أعلمَ من محمد بن جَرير، ولقد ظَلَمَتْه الحنابلة}}<ref>تاریخ بغداد، ج ۲، ص ۱۶۴؛ تاریخ دمشق، ج ۵۲، ص ۱۹۶؛ الانساب، ج ۴، ص ۴۶؛ معجم الادباء، ج ۱۸، ص ۴۳؛ تاریخ الاسلام، ج۲۳،صص۲۸۲ و۳۱۰ - ۳۲۰.</ref> در واقع، دشمنی حنابله متعصّب با او،<ref>قال: کانت الحنابلة تَمْنَع و لاتَتْرُک احدًا یَسْمَع علیه. (معجم الأدباء، ج ۱۸، ص ۴۳)</ref> دلایل دیگری نیز داشت؛<ref>از جمله آنها، انکار حدیث الجلوس علی العرش بود که می گفت محال است و این شعر را می خواند: سبحان من لیس له انیس      و لا له فی عرشه جلیس (معجم الادباء، ج ۱۸، ص ۵۸؛ الوافی بالوفیات، ج ۲، ص ۲۸۷) در ادامه این نقل می نویسد: «فلما سمع ذلک الحنابلة منه و أصحاب الحدیث، وثبوا و رموه بمحابرهم و قیل کانت الوفا، فقام ابوجعفر بنفسه و دخل داره، فرموا داره بالحجارة حتی صار علی بابه کالتّلِّ العظیم، و رکب نازوک صاحب الشُّرطة فی عشرات الوف من الجند یمنع عنه العامّة. و وقف علی بابه یوما الی اللیل و أمر برفع الحجارة عنه. و کان قد کتب علی بابه
 
سبحان من لیس له انیس  و لا له فی عرشه جلیس
 
فأمر نازوک بمحو ذلک. و کتب مکانه بعض اصحاب الحدیث...» به دنبال این اعتراضات بود که طبری تسلیم شد و متنی مطابق میل حنابله نوشت. این متن همان «صریح السنه» است که ما در مقالات تاریخی دفتر دوم، گزارش آن را آورده ایم. به جز آنچه گذشت، ابن جوزی به اختلاف نظرهای دیگری میان طبری و ابوبکر بن ابی داود در زمینه مسائل اعتقادی اشاره کرده و از تلاش ابن ابی داود در کشاندن مسأله به حکومت و پاسخ طبری سخن گفته است. ( نک : المنتظم، ج ۱۳، ص ۲۱۷)
 
دلیل دیگر مخالفت حنابله با طبری، بی اعتنایی طبری به فقه احمد بن حنبل است. ابن الوردی می نویسد: «و صنف کتابا فیه اختلاف الفقهاء و لم یذکر فیه احمد بن حنبل، فقیل له فی ذلک، فقال: انما کان احمد بن حنبل محدثا. فاشتد ذلک علی الحنابلة و کانوا لایحصون کثرةً ببغداد، و رموه بالرفض تعصبا و تشنیعا علیه.» ( تاریخ ابن الوردی ،ج ۱، ص ۳۵۶؛ المختصر فی اخبار البشر، ج ۱، ص ۷۱)</ref>
 
اما این نکته، می توانست مهم ترین عامل عناد و کینه آنان نسبت به طبری باشد. در واقع، نسبت دادن رفض به او، جز از این زاویه ممکن نبود. ابن مسکویه در این باره می نویسد:{{متن عربی|وفيها توفّى محمّد بن جرير الطبري وله نحو تسعين سنة، ودفن ليلا، لأنّ العامّة اجتمعت ومنعت من دفنه نهارا، وادّعت عليه الرفض [١٦٥] ثمّ ادّعت عليه الإلحاد.}}<ref>تجارب الأمم، ج ۵، ص ۱۴۲</ref>
 
یاقوت حموی (م ۶۲۶ق) در باره او سخنی از خطیب بغدادی نقل کرده و سپس می نویسد: {{متن عربی|...قال غير الخطیب: و دُفِنَ ليلاً خوفًا من العامّة لأنَّه كان يتَّهم بالتَّشيع.}}<ref>معجم الادباء، ج ۱۸، ص ۴۰.</ref>
 
ابن جوزی (م ۵۹۷ق) در باره او به نقل از ثابت بن سنان می نویسد: {{متن عربی|و ذكر ثابت بن سنان في تاريخه: أنه إنّما أخفيت حاله، لأنّ العامّة اجتمعوا و منعوا من دفنه بالنّهار و ادّعوا عليه الرفض ،ثم ادّعوا عليه الإلحاد.}}<ref>المنتظم، ج ۱۳، ص ۲۱۷.</ref>
 
وی در ادامه با اشاره به این فتوای طبری که مسح بر پا را جایز می دانست و غَسْل و شست وشوی آن را لازم نمی شمرد، این را نیز سبب دیگری در نسبت رفض به طبری می داند: {{متن عربی|فلهذا نسب إلي الرفض.}}<ref>همانجا.</ref>
 
ابن اثیر با الهام از عبارت ابن مسکویه می نویسد:{{متن عربی|و فی هذه السنة [۳۱۰] تُوُفِّي محمدُ ابن جرير الطبري، صاحب التاريخ ببغداد، و مولده سنة أربع و عشرين و مأتين، و دفن ليلا بداره، لأنّ العامة اجتمعت ومنعت من دفنه نهارا، وادّعوا عليه الرفض، ثم ادّعوا عليه الإلحاد.}}<ref>الکامل فی التاریخ، ج ۵، ص ۷۴ ذیل حوادث سنه ۳۱۰ ق.</ref>
 
ابن اثیر، تعبیر عامّه را که کنایه از اهل سنت است نمی پذیرد و با اظهار این که مخالفت از سوی عامه؛ یعنی اهل سنت نبوده، حنابله را مقصّر اصلی می داند؛ {{متن عربی|وإنّما بعض الحنابلة تعصّبُوا عليه و وقعوا فيه، فتبعهم غيرهم}}.<ref>همانجا.</ref>
 
ابن کثیر نیز خبر از برخورد حنابله با او داده، می نویسد:{{متن عربی|وَدُفِنَ فِي دَارِهِ؛ لِأَنَّ بَعْضَ الرَّعَاعِ مِنْ عَوَامِّ الْحَنَابِلَةِ مَنَعُوا مِنْ دَفَنِهِ نَهَارًا وَنَسَبُوهُ إِلَى الرَّفْضِ، وَمِنَ الْجَهَلَةِ مَنْ رَمَاهُ بِالْإِلْحَادِ}}<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۳۴۹.</ref> ابن کثیر در این عبارت، به عمد یا غیر عمد، میان ابوبکر عبداللّه بن أبی داود سجستانیِ (م۳۱۶ق) متهم به ناصبی گری با ابوبکر محمد بن علی بن داود فقیه ظاهری خلط کرده است.<ref>البته میان طبری و علی بن داود ظاهری اختلاف نظرهایی بود که منجر به نگارش اثری از محمد بن علی بن داود ظاهری بر ضدّ طبری شد؛ اما این جریان، ربطی به مناقشه مورد بحث در باره غدیر ندارد. نک : معجم الادباء، ج ۱۸، صص ۷۹ - ۸۰.</ref>
 
کسی که طبری را متهم به تشیع می کرد، سجستانی فرزند سجستانی صاحب سنن بود که خود متهم به ناصبی گری بود. به همین دلیل، زمانی که به طبری خبر دادند سجستانی فضائل علی علیه السلام را روایت می کند، گفت: {{متن عربی|تكبيرة من حارس}}<ref>تاریخ الاسلام،ج۲۳، ص۵۱۸.</ref> ذهبی پس از نقل این مطلب، از دشمنی موجود میان آنان سخن گفته است.
 
همو نقلهایی در باره ناصبی گری او دارد که البته آن را انکار می کند.<ref>همان، ص ۵۱۷</ref> ابن ندیم، در شرح حال سجستانیِ یاد شده، اشاره می کند که کتاب تفسیری نگاشت و این بعد از آن بود که طبری کتاب تفسیرش را نوشت.<ref>الفهرست، ص ۲۸۸ (تصحیح تجدد).</ref> این هم نشانی از رقابت آنهاست.
 
ناصبی گری سجستانی سبب شد تا ابن فراتِ وزیر او را از بغداد به واسط تبعید کند و تنها وقتی که قدری از فضائل امام علی علیه السلام را روایت کرد، علی بن عیسی او را به بغداد بازگرداند. پس از آن شیخ حنابله شد!: {{متن عربی|ثم تَحَنْبَلَ، فصار شيخًا فيهم و هو مقبول عند أهل الحديث}}. افتضاح وضعیت او به حدی بود که پدرش در باره اش می گفت: {{متن عربی|ابني عَبْد اللَّه كذاب.}}<ref>تاريخ الاسلام، ج۲۳، ص۵۱۸.</ref>
 
ذهبی در شرح حال او در «میزان الاعتدال» گفته یکی دیگر از محدثان سنی درباره طبری را آورده است؛ {{متن عربی|أقذع أحمد ابن علي السليمانی الحافظ: فقال: كان يضع للروافض}}<ref>میزان الاعتدال، ج ۳، ص ۴۹۹</ref> سپس به رد سخن وی پرداخته و همین اندازه تأیید می کند که: {{متن عربی|ثقة صادق فيه تشيّعٌ يسير و موالاة لاتَضُرّ}}<ref>همان.</ref> وی احتمال می دهد که سخن سلیمانی در باره ابن جریر شیعی بوده که کتاب «الرواة عن أهل البیت» داشته است.
 
با توجه به نصوصی که در باره اتهام رفض به طبری مورخ داریم، بعید می نماید که مقصود سلیمانی، کسی جز او باشد. به علاوه که ابن جریر شیعی، در دوایر سنی شهرتی نداشته است. ابن حجر در «لسان المیزان» سخن ذهبی را نقل کرده و به پیروی او، با دفاع از سلیمانی به این که امام متقنی است، سخن او را در باره ابن جریر دوم یعنی امامی مذهب می داند! با این حال، در باره طبری مورخ این نکته را تصریح می کند که: {{متن عربی|وإنّما نُبِزَ بالتشيّع، لأنّه صحّح حديثَ غدير خُمّ}}.<ref>لسان المیزان، ج ۵، ص ۷۵۸.</ref>
 
== '''تشیّع طبری'''!<ref>بارها نوشته ایم که اتهام به تشیع با اتهام به رفض متفاوت است. در این باره به بحثهای مقدماتی کتاب تاریخ تشیع در ایران، جلد نخست، مراجعه فرمایید.</ref> ==
در اینجا پیش از پرداختن به بحث درباره روایت غدیر در کتاب طبری، این پرسش مطرح است که آیا تنها همین نکته سبب اتهام تشیع به طبری شده است یا نکته و مطلب دیگری هم مطرح بوده و اصلاً چرا طبری، به رغم آن که در «تاریخ»و «تفسیر» خود، به نقل حدیث غدیر نپرداخته، یکباره در سالهای پایانی عمر، به تألیف کتابی در باره طرق حدیث غدیر و حدیث طیر که می توانست عواقب خطرناکی برای او داشته باشد، دست می زند؟
 
آیا ممکن است به جز ردیه نویسی، تغییری در بینش مذهبیِ طبری رخ داده باشد؟ چنین احتمالی با توجه به شخصیتی که از طبری و آثار او می شناسیم، بعید می نماید؛ جز آن که این مسأله زاویه بلکه زوایای دیگری نیز دارد که بر ابهام آن می افزاید.
 
قصّه از این قرار است که ابوبکر محمد بن عباس خوارزمی (۳۱۶- ۳۸۳ق)<ref>در باره سال تولد وی بنگرید به مقدمه دیوان أبی بکر الخوارزمی، دکتر حامد صدقی، ص ۱۰۷</ref> ادیب معروف قرن چهارم هجری که از شاعران برجسته و پرآوازه دوره آل بویه و از نظر باورهای مذهبی، فردی شیعه مذهب بوده،<ref>نامه او به شیعیان نیشابور در رسائل الخوارزمی، ص ۱۶. استاد صدقی تمامی عباراتی که در نوشته های او بوی تشیع می دهد، در مقدمه دیوان ابی بکر الخوارزمی، صص۱۱۵- ۱۱۷  آورده است.</ref> به عنوان خواهرزاده طبری معرفی شده و ضمن شعری، تشیع خود را مربوط به تشیع دایی های خود؛ یعنی خانواده همین ابن جریر طبری کرده است.
 
خواهرزادگی او نسبت به طبری مورخ، در منابع کهن تصریح شده است؛ از جمله سمعانی (م ۵۶۲ق) ذیل مدخل خوارزمی می نویسد: «... و {{متن عربی|الشاعر المعروف ابوبكر محمد بن العباس الخوارزمي الأديب، و قيل له: الطبري. لأنّه ابن اخت محمد بن جرير بن يزيد الطبري}}<ref>الانساب ج ۲، ص ۴۰۸</ref> به جز او، ابن خلکان،<ref>وفیات الاعیان ج ۴، صص ۱۹۲، ۴۰۰</ref> شمس الدین ذهبی،<ref>سیر اعلام النبلاء ج ۱۶، ص ۵۲۶</ref> صَفَدی،<ref>الوافی بالوفیات، ج ۲، ص ۲۸۴</ref> ابن عماد حنبلی،<ref>شذرات الذهب ج ۳، ص ۱۰۵</ref> و یافعی<ref>مرآة الزمان ج ۲، ص ۴۱۶</ref> این نکته را یادآور شده اند.
 
ممکن است که این مؤلفان، این مطلب را از یکدیگر اقتباس کرده باشند؛ اما نصی که مهم بوده و حتی از عبارت سمعانی کهن تر است، تصریح حاکم نیشابوری (ربیع الاول ۳۲۱- صفر ۴۰۵) به این مطالب در کتاب مفقود شده «تاریخ نیشابور» است.<ref>تاریخ نیشابور،ص ۱۸۵. در آنجا این عبارت آمده است: «محمد بن العباس، ابن أخت محمد بن جریر، ابوبکر الادیب الخوارزمی»</ref> ابن فندق بیهقی در شرح تألیفات تاریخی می نویسد: ... بعد از آن محمد بن جریر الطبری که خال ابوبکر الخوارزمی الادیب بود، تاریخ کبیر تصنیف کرد و مرا در نسبْ عرقی به محمد بن جریر المورخ کشید چنان که حاکم ابوعبداللّه الحافظ در تاریخ نیشابور آورده است.<ref>تاریخ بیهقی، ص ۱۶.</ref>
 
در جای دیگری هم نوشته است: و خواجه ابوالقاسم الحسین بن أبی الحسن البیهقی مردی شجاع و شهم بود و ملوک روزگار او را عزیز و گرامی داشتندی و والده او دختر ابوالفضل بن الاستاد العالم ابوبکر الخوارزمی بود و استاد عالم فاضل ابوبکر الخوارزمی خواهرزاده محمد بن جریر الطبری بود که تاریخ و تفسیر به وی باز خوانند و حاکم ابوعبداللّه حافظ در تاریخ نیشابور یاد کرده است.<ref>همان، ص ۱۶</ref>
 
با وجود این همه تصریح، به هیچ روی نمی توان در آن تردید کرد. تنها نکته آن است که یاقوت می نویسد: {{متن عربی|وكان يزعم أن أباجعفر الطبري خاله}}<ref>معجم البلدان، ج ۱، ص ۷۷</ref> در این اواخر آقامحمدعلی کرمانشاهی،<ref>مقامع الفضل، ج۱، صص ۴۶۴ و ۴۶۵</ref> نویسنده «روضات الجنّات»،<ref>ج ۷، ص ۲۹۳ و ۲۹۴</ref> و صاحب «اعیان الشیعه»<ref>ج ۹، صص ۳۷۷ و ۳۷۸</ref> گویا به پیروی قاضی نوراللّه شوشتری<ref>مجالس المؤمنین، ج ۱، ص ۹۸</ref> در پاسخ یاقوت، خوارزمی را خواهرزاده طبری شیعی دانسته اند که صد البته خلاف نقل های صریح تاریخی است.<ref>و به همین دلیل است که مرحوم محدث ارموی در تعلیقات نقض (ج ۲، ص ۶۵۸) او را خواهرزاده طبری مورخ می داند؛ درست همان طور که استاد حامد صدقی نیز این نسبت را مطابق با آنچه در بیشتر مصادر تاریخی آمده، می داند: نک : مقدمه دیوان أبی بکر الخوارزمی، ص ۱۱۱</ref>
 
محمد حسین اعرجی در مقدمه کتاب الأمثال خوارزمی،<ref>مقدمه دیوان ابی بکر الخوارزمی، ص ۱۱۲ و ۱۱۳</ref> اشکالی در باره تاریخ تولد خوارزمی و تناسب آن با دوره زندگی طبری مورخ کرده و خواسته است تا خواهرزادگی او را نسبت به طبریِ مورخ رد کند. گفتنی است که اگر محمد بن جریر طبری شیعی، معاصر طبری مورخ باشد، همین اشکال در آنجا نیز وجود خواهد داشت. به علاوه که وجود ۷۳ سال اختلاف میان درگذشت طبری مورخ (م ۳۱۰ق) با خوارزمی، می تواند صورت نادری باشد اما در ضمن صحیح هم باشد.
 
افزون بر آن، خواهرزادگی خوارزمی نسبت به طبری، به معنای این نیست که مستقیم دختر خواهر او بوده، بلکه ممکن است خوارزمی نوه خواهر طبری باشد. آنچه مهم است نصوص تاریخی به ویژه نقل آن در «تاریخ نیشابور» است که نویسنده آن، عالم تر از آن است که طبری مورخ را نشناخته باشد. این نمی تواند اتفاقی باشد که حاکم نیشابوری چنین مطلبی را گفته باشد و از سوی دیگر، شعری از ابوبکر خوارزمی به صراحت این نکته را بیان کند.
 
با این حال، هم به دلیل غیر امامی و ناشیعی بودن آثار طبریِ مورخ و هم عدم ورود نص خاص در باره امامی مذهب بودن ابوبکر خوارزمی <ref>البته به جز ابیاتی که خواهد آمد.</ref> درعین تشیع شدید او بسان صاحب بن عباد کمابیش ابهام در چگونگی آن وجود دارد. پس از مرور از اصل خواهرزادگی خوارزمی، آنچه مهم است این نکته است که ابوبکر خوارزمی ضمن دو بیت شعر، خود را شیعه و رافضی خوانده و تشیع خویش را به دایی های خود نسبت داده است. یاقوت حموی (م ۶۲۶ق) در ذیل مدخل «آمل»<ref>معجم البلدان، ج ۱، ص ۷۷؛ قاضی نوراللّه نیز شعر بالا را در مجالس المؤمنین (۱/۹۸) آورده است.</ref> این باره می نویسد:{{متن عربی|و لذلك قال ابوبكر محمد بن العباس الخوارزمي، و أصله من آمل أيضا، و كان يزعم أن أباجعفر الطبري خاله}}:
{{شعر}}
 
{{ب|بآمل مولدی و بنوجریر|فأخوالی و یحکی المرء خالَهْ}}
 
{{ب|فها أنا رافضیٌّ عن تراث|و غیری رافضیّ عن کلاله}}
{{پایان شعر}}
 
{{متن عربی|و كذب، لم يكن ابوجعفر رحمه اللّه ، رافضيا، وإنما حسدته الحنابلة فرموه بذلك، فاغتنمها الخوارزمی، و كان سبّابا رافضيا مجاهرا بذلك متبجّحا.}}
 
عبدالجلیل قزوینی<ref>نقض، ص ۲۱۸</ref> نیز در این باره می نویسد: و بوبکر خوارزمی معروف است که شیعی و معتقد بوده است و فضل و قدر او را فضلا انکار نکنند، این ابیات او راست که می گوید اگر چه مصنّف (یعنی کسی که عبدالجلیل کتاب نقض را در رد بر او نوشته) گفته است: شیعی هرگز بوبکر نام نبوده است:
{{شعر}}
 
{{ب|بآمل مولدی و بنوجریر|فأخوالی ویحکی المرء خاله}}
{{ب|فمن یک رافضیّا عن تُراث|فإنّی رافضیٌّ عن کلاله}}
{{پایان شعر}}
مصرع نخستِ بیت دوم، با آنچه در بالا آمده متفاوت و طبعا این عبارت صحیح تر می نماید. ابن فندق بیهقی نیز بیت اول این شعر را آورده است.<ref>تاریخ بیهقی، ص ۱۰۸. با آن که سه منبع کهن این اشعار را آورده اند، ابن ابی الحدید (شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۳۶) سخن دیگری گفته است. وی با اشاره به کتاب «المسترشد» از محمد بن جریر طبری، می نویسد: او محمد بن جریر صاحب تاریخ نیست بلکه از رجال شیعه است و تصور من بر آن است که مادرش از بنوجریر از شهر آمل طبرستان است و: «بنوجریر الآملیون شیعة مستهترون بالتشیع، فنسب الی أخواله.» یعنی: خاندان جریر از آملی ها، در تشیع اصرار دارند و او یعنی محمد بن جریر شیعی به دایی های خود منسوب شده است. سپس می نویسد: شعری از او بر این مطلب دلالت دارد و آنگاه همین دو بیت شعر را می آورد با اندکی تغییر:
 
بآمل مولدی و بنوجریر  فأخوالی و یحکی المرء خاله
 
فمن یک رافضیا عن أبیه  فإنی رافضی عن کلاله
 
روشن نیست که چگونه از نظر ابن ابی الحدید، محمد بن جریر رافضی که خودش از خاندان ابن جریر است، تشیعش را به دایی های خود که باز آنها را بنوجریر دانسته، منتسب می کند؟</ref>
 
از همه اینها که بگذریم، نقلهایی که طبری در کتاب «مناقب اهل البیت علیهم السلام» آورده، آن هم در روزگاری که حنابله بغداد چیرگی کاملی بر اوضاع مذهبی بغداد داشته اند، می تواند شاهدی به تشیع و نه رفض او باشد. در میان این مرویات، حتی روایتی وجود دارد که دلالت صریحی بر تشیع دوازده امامیِ او می کند. از آن جمله روایتی است که ابن طاوس در کتاب «الیقین»<ref>ص ۴۸۷ و ۴۸۸ پس از این متن آن را خواهیم آورد.</ref> آورده و در آن تصریح شده است که سلمان به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله می گوید:{{متن عربی|إنّ علي بن أبيطالب عليه السلام وصيي و وارثي و قاضي دیني وعدتي و هو الفاروق بين الحقّ والباطل، وهو يعسوب المسلمين وإمام المتّقين وقائد الغرّ المحجّلين و الحامل غدًا لواء ربّ العالمين. هو و ولده من بعده. ثمّ من الحسين ابنی، أئمة تسعة هداة مهديون إلی يوم القيامة. أشکو اِلی اللّه جحود اُمّتي لأخي وتظاهرهم عليه و ظلمهم له وأخذهم حقّه}}
 
ابن طاوس که خود به اهمیت این نص، آن هم از زبان طبری، واقف بوده می نویسد: اگر در اسلام، تنها همین یک حدیث قابل اعتماد نقل شده باشد، برای علیّ بن ابی طالب کافی است و برای پیامبر صلی الله علیه و آله که تصریح به خلافت او و امامان بعد از او کرده؛ آن هم از طریق طبری که ما پیش از این، دیدیم که چه اندازه او را ستایش و توثیق کرده اند.<ref>الیقین، ص ۴۸۸.</ref>
 
== '''قاضی نعمان (م ۳۶۳ق) و کتاب الولایة''' ==
قدیمی ترین اثری که بیشترین استفاده را از کتاب الولایه و کتاب مناقب اهل البیت طبری کرده، کتاب شرح الأخبار فی فضائل الائمة الاطهار علیهم السلام قاضی نعمان بن محمد تمیمی مغربی (م ۳۶۳ق) اسماعیلی مذهب است. با این حال، دشواری این کتاب آن است که در عین حال که تصریح به استفاده از کتاب طبری دارد، سند بیشتر نقلها را به استثنای چند مورد محدود انداخته و به این ترتیب به ارزش و اعتبار احادیث نقل شده، به شدت لطمه زده است.
 
بهره گیری وی از اثر طبری، شامل دو کتاب مناقب اهل البیت یا فضائل امام علی و کتاب الولایه است. برای مثال پس از نقل خبر {{متن عربی|أنت أخي و وصيّي و خليفتي مِنْ بعدي}} می نویسد: {{متن عربی|ومِمّن رواه و أدخله في كتاب ذكر فيه فضائل علي عليه السلام غير من تقدّمت ذكره محمّد بن جرير الطبري و هو أحد أهل بغداد من العامة عن قرب عهد فی العلم والحديث والفقه عندهم}}<ref>شرح الاخبار، ج ۱، ص ۱۱۶</ref>
 
سپس اشاره به طرق مختلفی دارد که طبری در نقل این حدیث در کتابش آورده است.<ref>همان، ص ۱۱۷</ref> در ادامه پس از نقل روایاتی چند از کتاب طبری، بخش عمده ای از احادیث این کتاب را آورده و از آن با تعبیر «وهو کتاب لطیف بسیط ذکر فیه فضائل علی علیه السلام » یاد کرده است. سپس به بخش روایت غدیر کتاب طبری پرداخته و انگیزه طبری را در تألیف آن بیان می کند که شرحش گذشت.<ref>شرح الاخبار، صص ۱۳۰ و ۱۳۱</ref>
 
شاید از این قسمت، چنین معلوم شود که مقصود وی از کتاب فضائل علی علیه السلام همان کتاب الولایه یا کتابی در فضائل امام علی است که بخشی از آن در طرق حدیث غدیر بوده است. وی در انتهایِ نقلِ احادیثی در باب وصایت امام علی علیه السلام از طبری، باز هم از بساطتی که طبری در نقل فضائل امام در این کتاب از خود نشان داده یاد کرده است؛ {{متن عربی|و ما رواه و بسطه من فضائل علي عليه السلام ...}}<ref>شرح الاخبار، ج ۱، ص ۱۲۸</ref>
 
در جمع باید گفت، در مقایسه میان کسانی که از این کتاب طبری مطلبی نقل کرده اند، قاضی نعمان در شرح الأخبار بیشترین استفاده را برده است. جز آن که، همان گونه که گذشت، وی اَسناد طبری را در نقل احادیث، بسان بیشتر موارد کتاب، حذف کرده است. از این رو، در نقل حدیث غدیر از کتاب طبری، روایات نقل شده در آن کتاب را مفصل نیاورده؛ زیرا تنها سند آنها متفاوت بوده است.
 
با این حال تصریح دارد که طبری بابی خاص را به روایت غدیر اختصاص داده که در رد بر ابوبکر سجستانی است. سجستانی گفته بود که در سفر حجة الوداع، علی علیه السلام همراه پیامبر صلی الله علیه و آله نبوده و به همین دلیل، اساسا روایت غدیر نادرست است. این اظهار نظر، علت و انگیزه تألیف کتاب الولایه توسط طبری است.
 
به نوشته قاضی نعمان: {{متن عربی|و احتجّ [الطبري] عَلي ذلك بالروايات الثابتة علي قدم علي صلوات اللّه عليه من اليمن علي رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله عند وصوله إلی مکة و...}} <ref>شرح الاخبار، ج ۱، ص ۱۳۲</ref> قاضی در باره کتاب الولایه که بخشی از کتاب فضائل بوده والبته بعدها به طور مستقل نیز شناخته شده، می نویسد:<blockquote>{{متن عربی|ثمّ جاء أيضا في هذا الكتاب بباب أفرد فيه الروايات الثابتة التي جاءت من رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله بأنّه قال قبل حجة الوداع و بعده: من كنت مولاه فعلي مولاه، اَلّلهمّ وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر مَنْ نصره و اخذل من خَذَله. و قوله: علي أميرالمؤمنين و علي أخي، و علي وزيری، و علي وصيي، و علي خليفتي علي امّتي من بعدي، و علي أولي الناس بالناس من بعدي. و غير ذلك مما يوجب له مقامه من بعده، و تسليم الأمّة له ذلك، و أن لايتقدّم عليه أحد منها، و لایتأمّر عليه، فی كلام طويل ذكر ذلك فيه، و احتجاج أکيد أطاله علي قائل حکي قوله و لانعلم أحد قال بمثله، و ما حکاه عنه من دفع ما اجتمعت عليه الأمّة عليه و نفيه أن يكون علي عليه السلام مع رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله في حجّة الوداع، و عامة أهل العلم، و أصحاب الحديث مجمعون علي أنّه كان معه ... فأشغل الطبري أكثر كتابه بالاحتجاج علي هذا القائل الجاحد الشاذّ قوله الذي لم يثبت عند أحد من أهل العلم}}.<ref>شرح الاخبار، ص ۱۳۵. مقصود همین سخن است که امام علی علیه السلام در هنگام حجة الوداع در یمن بوده است.</ref></blockquote>شگفتی قاضی نعمان این است که چرا طبری با این که خود این احادیث را نقل می کند، از مذهب عامه پیروی کرده است؛ {{متن عربی|و أغفل الطبري أو تجاهل خلافه، لما أثبته و رواه و صحّحه ممّا قدمنا ذکره. و حکايته عنه في علي عليه السلام وذهب فيه إلي ما ذهب أصحابه من العامة إليه من تقديم أبي بکر و عمر و عثمان عليه}}<ref>همان، ج ۱، ص ۱۳۶، ۱۳۷</ref>
 
پس از نقل روایات غدیر، قاضی نعمان، روایات دیگری در فضائل امام علی علیه السلام از کتاب طبری نقل کرده که نخستین آنها حدیث طیر است؛ {{متن عربی|ونحن بعد هذا نحكي ممّا رواه الطبري هذا من مناقب علي صلوات اللّه عليه و فضائله الموجبة لما خالفه هو لنؤكد بذلك ما ذكرناه عنه}}<ref>همان، ص ۱۳۷</ref>
 
پس از نقل حدیث طیر می نویسد: {{متن عربی|وجاء الطبري بهذا الحديث بروايات كثيرة و طُرُق شتّي}}<ref>همان، ص ۱۳۸.</ref> همچنین پس از نقل چند حدیث و نیز حدیث الرایه می نویسد: {{متن عربی|فجاء الطبري بهذا الخبر و ما قبله من الأخبار من طرق كثیرة}}<ref>همان، ج ۱، ص ۱۴۹.</ref>  نیز پس از نقل این خبر از امام علی علیه السلام که خطاب به اصحابش فرمود:  پس از من، شما را مجبور به لعن بر من می کنند و در ادامه روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده، می نویسد: {{متن عربی|وهذا ممّا أثبتناه في هذا الكتاب ممّا آثره الطبري الذي قدّمنا ذكره}}<ref>شرح الاخبار، ص ۱۶۴.</ref>
 
پس از قاضی نعمان، شخص دیگری که از کتاب الولایه طبری بهره برده، باید به ابن عبدالبرّ اندلسی (۳۶۸- ۴۶۳) اشاره کرد که در بخش زیبای مربوط به شرح حال امام علی علیه السلام در کتاب الاستیعاب، سه حدیث به نقل از طبری آورده است.<ref>الاستیعاب، ج ۳، صص ۱۰۹۰، ۱۱۱۸، ۱۱۲۶.</ref> البته هیچ تصریحی بر این مطلب نیست که وی از کتاب الولایه یا کتاب الفضائل بهره برده باشد، اما به هر روی، طبیعی است که طبری این احادیث را در کتاب فضائل علی علیه السلام خود آورده باشد.
 
== '''ابن شهر آشوب (م ۵۸۸ق)وکتاب الولایه''' ==
ابوجعفر رشیدالدین محمد بن علی معروف به ابن شهرآشوب (م ۵۸۸ق) از دیگر کسانی است که از کتاب الولایه و کتاب المناقب یاد و از آن دو نقل کرده است؛ از جمله در بحث غدیر خم، ضمن یاد از کسانی که در آثارشان حدیث غدیر را آورده اند می نویسد: {{متن عربی|ابن جرير الطبري من نيّف و سبعين طريقا في كتاب الولاية}}<ref>المناقب، ج ۳، ص ۴۸</ref>
 
ابن شهر آشوب در موارد زیادی از کتاب مناقب، از کتاب الولایه بهره برده، اما این که مستقیم از این کتاب بهره برده یا نه، روشن نیست؛ آنچه مهم است این که نقلهای او از این کتاب، بجز اندکی، در منابع دیگر نیامده است. وی که معمولا در ابتدای جمله، منبع خود را می آورد، می نویسد: {{متن عربی|حلية ابونعيم و ولاية الطبري، قال النبي..}}<ref>المناقب، ج ۳، ص ۴۸</ref> یا می نویسد: {{متن عربی|ابن مجاهد في التاريخ و الطبري في الولاية}}<ref>همان، ج ۳، ص ۶۷.</ref> در یک مورد هم نوشته است: {{متن عربی|الطبريان في الولاية و المناقب}}<ref>المناقب، ج ۳، ص ۷۰؛ ج ۴، ص ۷۳</ref>
 
بدون تردید مقصود او دو کتاب الولایه و المناقب طبری است. در جای دیگر: {{متن عربی|والطبري فی التاريخ و المناقب}}<ref>همان، ج ۳، ص ۱۲۹</ref> از آن روی که وی در عبارتی می نویسد طبری حدیث طیر را در کتاب الولایه آورده،<ref>همان، ج ۲، ص ۲۸۲</ref> روشن می شود که او عنوان کتاب الولایه را اعم از کتاب فضائل می دانسته است. وی یک بار هم در متشابه القرآن از تعبیر {{متن عربی|الطبري في الولايه}} یاد کرده است.<ref>متشابه القرآن، ج ۲، ص ۴۱</ref>
 
نکته دیگر این که ابن شهرآشوب، گاه به صراحت از کتاب الولایه و گاه از تاریخ طبری نقل می کند، اما در مواردی بدون یاد از کتاب خاصی، حدیثی را از وی نقل کرده است. طبعا با توجه به این که محتوای برخی از این نقل ها فضائل امام علی علیه السلام است، می توان حدس زد که موارد یاد شده نیز از کتاب الولایه است.
 
== '''ابن طاوس (م ۶۶۴ق) و کتاب المناقب و حدیث الولایه''' ==
ابن طاوس (م ۶۶۴ق) از هر دو کتاب طبری یاد کرده و به نقل مواردی از کتاب مناقب او پرداخته است. وی در کتاب الیقین، می نویسد: {{متن عربی|فبما نذكره من كتاب المناقب لأهل الببت علبه السلام تأليف محمد بن جرير الطبري صاحب التاريخ، من تسمية ذي الفقار لعلي عليه السلام بأميرالمؤمنين}}. سپس به این طریق نقل از آن کتاب را آغاز می کند: {{متن عربی|قال في خُطبته ما هذا لفظه: حدّثنا الشيخ الموفق [المدقق] محمد بن جرير الطبري ببغداد في مسجد الرّصافة، قال: هذا ما ألّفته من جميع الروايات من الکوفيين والبصريين و المکّيين و الشاميين وأهل الفضل كلّهم و اختلافهم في أهل البيت عليه السلام ، فجمعْتُه و ألّفْتُه أبوابا ومناقب ذكرت فيه بابا بابا و فصّلت بينهم وبين فضائل غيرهم. و خَصَصْتُ أهل هذا البيت بما خصّهم اللّه به من الفضل}}
 
نکته ای که در این عبارت آمده، اشاره او به فصل بندی کتاب طبری است. وی می گوید: که طبری مناقب را باب باب آورده است، اما این که این تقسیم بندی بابی بر چه اساس بوده است، چندان روشن نیست. تنها اشاره، مطالبی است که ابن طاوس در جای دیگر آورده، می نویسد: {{متن عربی|قال محمد بن جرير الطبري المذكور في كتاب مناقب أهل البيت عليه السلام في باب الهاء من حديث نذكر اسناده و المراد منه بلفظه}}.<ref>الیقین، ص ۴۷۷</ref>
 
همو در کتاب طُرَف نیز درباره کتاب المناقب طبری می نویسد: {{متن عربی|ورتّبه أبوابا علي حروف المعجم، فقال في باب الياء ما لفظه:}}<ref>الطرف، ص 186</ref>  اما در این که مراد از باب الهاء و باب الیاء چیست، باید بیشتر اندیشید.<ref>کلبرگ نوشته است:  مقصود بر حسب نام روات است. اما روشن نیست در الیقین ص ۴۷۷ که حدیثی از سلمان نقل شده، چگونه می تواند از باب الهاء گرفته شده باشد. همین مسأله در مورد نقل کتاب طرف نیز وجود دارد. (کتابخانه ابن طاوس، ص ۳۹۸، ش ۳۵۶)</ref> به هر روی، بازسازی کتاب به شکلی که وی آن را مرتب کرده بوده، دشوار است. سپس ابن طاوس عبارتی از خطیب بغدادی در ستایش ابن جریر طبری آورده که عینا در شرح حال طبری در تاریخ بغداد (۲ / ۱۶۲) آمده است.<ref>در جای دیگری هم (الیقین باختصاص مولانا علی أمیرالمؤمنین، ص ۴۸۷) نقلهای دیگری در ستایش طبری از سوی علمای اهل سنت آورده است.</ref> آنگاه با تأکید بر این که این نقل را آورده تا پایه استدلال خویش را استوار کرده باشد، می نویسد:{{متن عربی|و قد ذكر في كتاب المناقب المشار إليه من تسمية مولانا علي بن ابيطالب عليه السلام بأميرالمؤمنين ثلاثة أحاديث نذكرها في ثلاثة أبواب ما هذا لفظه}}.<ref>الیقین، صص ۲۱۵ و ۲۱۶</ref> سپس متن احادیث را آورده است. ابن طاوس اشاراتی نیز به کتاب الولایه دارد که در جای دیگر به نقل از الطرائف آوردیم.
 
== '''شمس الدین ذهبی (م ۷۴۸ق) وکتاب الولایه''' ==
گذشت که ذهبی یک مجلد از کتاب دو جلدی طبری را در طرق حدیث غدیر دیده و از کثرت طرق یاد شده در آن، حیرت زده شده است. ذهبی که به احتمال به تقلید از طبری رساله مستقلی در طرق حدیث غدیر نوشته، در مواردی، روایاتی از کتاب طبری نقل کرده است. در جایی پس از نقل روایتی می نویسد: {{متن عربی|هكذا روي الحديث بتمامه محمد بن جرير الطبري}}<ref>طرق حدیث من کنت مولاه...، ص ۲۹.</ref> در جای دیگر آمده: {{متن عربی|حدّثنا ابن جرير في كتاب غدير خمّ}}<ref>همان، ص ۴۱.</ref> و در جای دیگر آمده است: {{متن عربی|قال محمد ابن جرير الطبري في المجلّد الثاني من كتاب غدير خمّ له: و أظنّه به مثل جمع هذا الكتاب نسب إلی التشيّع.}}<ref>همان، ص ۶۲.</ref> و در مورد دیگر: {{متن عربی|رواه محمد بن جرير في كتاب الغدير}}<ref>همان، ص ۹۱.</ref>
 
== '''ابن کثیر (م ۷۷۴ق) و کتاب الولایه''' ==
پیشتر گذشت که ابن کثیر نیز از این کتاب یاد کرد. وی در دو مورد از کتاب البدایه و النهایه از حدیث غدیر سخن گفته است؛ نخست: در حوادث سال دهم هجرت از آن یاد کرده و برخی از طرق آن را آورده است.
 
دوم: در پایان زندگی امیرمؤمنان علیه السلام در ضمن فضائل آن حضرت، برخی از طرق حدیث غدیر را آورده، اما یادی از کتاب طبری نکرده است.<ref>. همان، ج ۷، صص ۳۸۷-۳۸۳.</ref> در مورد نخست، پس از اشاره به این که رسول خدا صلی الله علیه و آله در بازگشت از حج در غدیر خم، فضیلتی از فضایل امام علی علیه السلام را آشکار ساخت، می نویسد:<blockquote>{{متن عربی|وَلِهَذَا لَمَّاتَفَرَّغَ، عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ، مِنْ بَيَانِ الْمَنَاسِكِ وَرَجَعَ إِلَى الْمَدِينَةِ بَيَّنَ ذَلِكَ فِي أَثْنَاءِ الطَّرِيقِ، فَخَطَبَ خُطْبَةً عَظِيمَةً فِي الْيَوْمِ الثَّامِنَ عَشَرَ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ عَامَئِذٍ، وَكَانَ يَوْمَ الْأَحَدِ بِغَدِيرِ خُمٍّ تَحْتَ شَجَرَةٍ هُنَاكَ، فَبَيَّنَ فِيهَا أَشْيَاءَ، وَذَكَرَ مِنْ فَضْلِ عَلِيٍّ وَأَمَانَتِهِ وَعَدْلِهِ وَقُرْبِهِ إِلَيْهِ، مَا أَزَاحَ بِهِ مَا كَانَ فِي نُفُوسِ كَثِيرٍ مِنَ النَّاسِ مِنْهُ، وَنَحْنُ نُورِدُ عُيُونَ الْأَحَادِيثِ الْوَارِدَةِ فِي ذَلِكَ، وَنُبَيِّنُ مَا فِيهَا مِنْ صَحِيحٍ وَضَعِيفٍ بِحَوْلِ اللَّهِ وَقُوَّتِهِ وَعَوْنِهِ، وَقَدِ اعْتَنَى بِأَمْرِ هَذَا الْحَدِيثِ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ جَرِيرٍ الطَّبَرِيُّ صَاحِبُ " التَّفْسِيرِ " وَ " التَّارِيخِ "، فَجَمَعَ فِيهِ مُجَلَّدَيْنِ أَوْرَدَ فِيهِمَا طُرُقَهُ وَأَلْفَاظَهُ، وَسَاقَ الْغَثَّ وَالسَّمِينَ، وَالصَّحِيحَ وَالسَّقِيمَ، عَلَى مَا جَرَتْ بِهِ عَادَةُ كَثِيرٍ مِنَ الْمُحَدِّثِينَ، يُورِدُونَ مَا وَقَعَ لَهُمْ فِي ذَلِكَ الْبَابِ مِنْ غَيْرِ تَمْيِيزٍ بَيْنَ صَحِيحِهِ وَضَعِيفِهِ}}<ref>همان، ج ۵، ص ۲۲۷.</ref></blockquote>سپس اشاره می کند که: بنا دارد برخی از طرق آن را نقل کند و چنین می کند. از طرقی که نقل کرده، بخشی از کتاب طبری است. از آنچه در کتاب البدایه، آمده چنین بر می آید که ابن کثیر رساله او را در طرق حدیث غدیر در اختیار داشته است.
 
== '''بیاضی (م ۸۷۷ق) و کتاب الولایه''' ==
زین الدین علی بن یونس عاملی در مقدمه کتاب «الصراط المستقیم» خود، فهرستی از منابعش را به دست داده و از جمله نام کتاب الولایه طبری را آورده است.<ref>الصراط المستقیم، ج ۱، ص ۹</ref> در جای دیگر نیز، ضمن برشمردن آثار سنیان در باره اهل بیت علیهم السلام از کتاب طبری آغاز کرده می نویسد: {{متن عربی|فصنّف ابن جرير كتاب الغدير و ابن شاهين كتاب المناقب...}}<ref>همان، ج ۱، ص ۱۵۳.</ref>
 
بر همین قیاس، نقلهایی از این کتاب را در کتابش آورده که به ظنّ قوی، آنها را از ابن شهرآشوب، ابن طاوس یا منابع دیگر گرفته است. از میان این نقلها، یک نقل مفصل از زید بن ارقم به نقل از کتاب الولایه طبری دارد که علامه امینی نیز ظاهرا آن را از بیاضی نقل کرده<ref>الغدیر، ج ۱، ص ۲۱۴؛ نک : الصراط المستقیم، ج ۱، ص ۳۰۱.</ref> و البته به این عبارت، در جای دیگری دیده نشد.
 
گفتنی است که وی گاه به صراحت از کتاب الولایه طبری یاد کرده، گاه از طبری مطلبی آورده و نامش را در کنار دیگر راویان اهل سنت نهاده که باید طبریِ مورّخ باشد. در برابر از «تاریخ الطبری» در چندین مورد یاد کرده،<ref>. الصراط، ج ۳، ص ۷۹، ۸۱ و ۱۶۲</ref> همچنان که از طبری شیعه و کتابش «المسترشد»<ref>همان، ج ۱، ص ۴، ج ۳، ص ۲۵۵</ref> نیز مطالبی آورده است.
 
در مواردی که تنها به ارائه نام طبری اکتفا کرده، روشن نیست که مقصودش کدام طبری است.<ref>. همان، ج ۱، ص ۲۴۶. در جلد ۱، ص ۲۶۱ نام وی را در ردیف نویسندگان شیعه مانند ابن بطریق و ابن بابویه آورده که احتمال آن که مقصودش طبری شیعه باشد را تقویت می کند.</ref> در یک مورد نیز از کتاب المناقب طبری یاد کرده که مطلب نقل شده، در باره ابوبکر است.<ref>الصراط، ج ۱، ص ۲۳۳: و أسند ابن جریر الطبری فی کتاب المناقب الی النّبی...</ref>
 
یکی دیگر از کسانی که به تفصیل روایاتی در فضائل امام علی علیه السلام از طبری نقل کرده، عالمِ محدّثِ برجسته اهل سنّت، علاء الدین علی، مشهور به «متّقی هندی» (م۹۷۵ق) است. وی در بخش فضایل امام علی علیه السلام از کتاب «کنز العمال» شمار زیادی روایت نقل و در انتهای آنها نام ابن جریر را نهاده است.
 
متقی هندی در مقدمه کتاب می گوید: اگر به طور مطلق نام ابن جریر را آورده باشد، مقصودش کتاب «تهذیب الاثار» اوست، و در صورتی که از کتاب «تفسیر» یا «تاریخ» باشد، به این نکته تصریح کرده است. از آنجا که روایات انتخاب شده از وی در باب فضائل اهل البیت، به طور یقین در کتاب مناقب اهل البیت علیهم السلام او نیز بوده و بخشی از آنها طرق حدیث غدیر است می توان این احادیث را نیز به عنوان بخشی از کتاب فضایل یا کتاب الولایه طبری دانست.گفتنی است که تنها برخی از بخش های تهذیب الآثار برجای مانده و بیشتر این روایات در بخش موجود چاپ شده نیست.
 
در دوره اخیر علامه امینی (۱۳۲۰- ۱۳۹۰ ق) در «الغدیر» به این کتاب عنایت داشته و به نقل از کنزالعمال و البدایه و النهایه، حدیث غدیر را به روایت طبری در «الغدیر» آورده است.<ref>درباره کتاب الولایه نک : الغدیر، ج ۱، ص ۱۵.</ref> استاد مرحوم سیدعبدالعزیز طباطبائی (م۱۴۱۶ق) نیز کتاب الولایه را در میان آثاری که اهل سنت در باره اهل بیت علیهم السلام نگاشته اند، آورده است.<ref>الغدیر فی التراث الاسلامی، صص۳۵- ۳۷؛ اهل البیت فی المکتبة العربیه، صص ۶۶۱- ۶۶۴.</ref>
 
== منبع ==
فصلنامه میقات حج، دوره ۹، سال ۱۳۷۹، شماره ۳۴.
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
[[رده:میراث مکتوب غدیر]]
[[رده:مقاله های پیشنهادی]]
۴٬۰۶۴

ویرایش