۲۱٬۹۶۲
ویرایش
(قرار دادن اقرار) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۷ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== <big>ابليس و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص | == <big>ابليس و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۲۹۸. چهارده قرن با غدير: ص ۱۱۲. </ref> == | ||
<big>سلمان كه چشم بصيرتش در پرتو نور ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام فراتر از ظاهر را مى ديد نقل مى كند كه روزى | <big>[[سلمان فارسی|سلمان]] كه چشم بصيرتش در پرتو نور ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام فراتر از ظاهر را مى ديد نقل مى كند كه روزى [[ابلیس]] (به صورت آدمى) عبورش به عده اى افتاد كه به اميرالمؤمنين عليه السلام ناسزا مى گفتند.</big> | ||
<big>ابليس به آنان گفت: بدا به حال شما كه به مولاى خود على بن ابى طالب ناسزا مى گوييد! گفتند: تو از كجا مى دانى كه او مولاى ماست؟</big> | <big>ابليس به آنان گفت: بدا به حال شما كه به مولاى خود على بن ابى طالب ناسزا مى گوييد! گفتند: تو از كجا مى دانى كه او مولاى ماست؟</big> | ||
<big>ابليس گفت: از گفته پيامبرتان كه گفت: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...».<ref>بحار الانوار: ج | <big>ابليس گفت: از گفته پيامبرتان كه گفت: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...».<ref>بحار الانوار: ج ۳۹ ص ۱۶۲ ح ۱. </ref></big> | ||
== <big>ابوبكر و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۲۹۸. چهارده قرن با غدير: ص ۱۱۲. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۹. </ref> == | |||
<big>روزى [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] براى توجيه [[غصب خلافت]] نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و گفت: پيامبر درباره مسئله ولايت تو بعد از [[ایام ولایت]] در غدیر چيزى را تغيير نداده، و من شهادت مى دهم كه تو مولاى من هستى و بدين مطالب اقرار مى نمايم، و در زمان پيامبر هم به عنوان اميرالمؤمنين بر تو سلام كردم ... .<ref>بحار الانوار: ج ۴۱ ص ۲۲۸. </ref></big> | |||
<big>همچنين در ماجراى غصب خلافت و بردن اميرالمؤمنين عليه السلام براى بيعت با ابوبكر، وقتى حضرت از آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله علنى براى عموم مردم درباره او فرموده بود چيزى باقى نگذاشت مگر آنكه براى آنان يادآور شد، مردم درباره همه آن ها اقرار كردند و گفتند: بلى، به خدا قسم.<ref>كتاب سليم: حديث ۴. </ref></big> | |||
<big>ابوبكر ترسيد مردم على عليه السلام را يارى كنند و مانع او شوند. اين بود كه پيش دستى كرد و (خطاب به حضرت) گفت:</big> | <big>ابوبكر ترسيد مردم على عليه السلام را يارى كنند و مانع او شوند. اين بود كه پيش دستى كرد و (خطاب به حضرت) گفت:</big> | ||
خط ۱۷: | خط ۱۵: | ||
<big>آنچه گفتى حق است كه با گوش خود شنيده ايم و فهميده ايم و قلب هايمان آن را در خود جاى داده است، ولى بعد از آن من از پيامبر شنيدم كه مى گفت:</big> | <big>آنچه گفتى حق است كه با گوش خود شنيده ايم و فهميده ايم و قلب هايمان آن را در خود جاى داده است، ولى بعد از آن من از پيامبر شنيدم كه مى گفت:</big> | ||
<big>«ما اهل بيتى هستيم كه خداوند ما را انتخاب كرده و ما را بزرگوار داشته و آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده است. و خداوند براى ما اهل بيت نبوت و خلافت را جمع نخواهد كرد».<ref>كتاب سليم: حديث | <big>«ما اهل بيتى هستيم كه خداوند ما را انتخاب كرده و ما را بزرگوار داشته و آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده است. و خداوند براى ما اهل بيت نبوت و خلافت را جمع نخواهد كرد».<ref>كتاب سليم: حديث ۴. </ref></big> | ||
== <big>ابوحنيفه و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص | == <big>ابوحنيفه و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۳۰۳. چهارده قرن با غدير: ص ۱۱۷. </ref> == | ||
<big>روزى | <big>روزى [[ابوحنیفه]] به مجلسى كه درباره [[غدیر خم]] صحبت بود وارد شد و وقتى متوجه شد گفت: به اصحاب خود گفته ام در برابر شيعيان به [[حدیث غدیر]] اقرار نكنيد كه شما را محكوم مى كنند!!</big> | ||
<big>هيثم بن حبيب صيرفى كه در آن مجلس بود متغير شد و گفت: چرا به آن اقرار نمى كنيد؟ آيا اين مطلب نزد تو ثابت نيست؟ ابوحنيفه گفت: ثابت است و خود آن را روايت كرده ام.</big> | <big>هيثم بن حبيب صيرفى كه در آن مجلس بود متغير شد و گفت: چرا به آن اقرار نمى كنيد؟ آيا اين مطلب نزد تو ثابت نيست؟ ابوحنيفه گفت: ثابت است و خود آن را روايت كرده ام.</big> | ||
<big>هيثم گفت: پس چرا به آن اقرار نمى كنيد... ، در حالى كه | <big>هيثم گفت: پس چرا به آن اقرار نمى كنيد... ، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را فرموده و درباره اش خطابه ايراد كرده؟ آنگاه ما دلسوزتر از پيامبر صلى الله عليه و آله باشيم و به خاطر گفته اين و آن از نقلش چشم بپوشيم؟!<ref>كشف المهم: ص ۱۸۸. </ref></big> | ||
== <big>ابوهريره و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص | == <big>ابوهريره و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۳۰۰. چهارده قرن با غدير: ص۱۱۳، ۱۱۴.</ref> == | ||
<big>[[ابوهريره دوسى|ابوهريره]] كه از بازوان قوى | <big>[[ابوهريره دوسى|ابوهريره]] كه از بازوان قوى [[سقیفه]] است، داستان غدير را در چندين موقعيت چنين توصيف مى كند:</big> | ||
* <big>ابوهريره مى گويد: در روز غدير خم پيامبر دست على بن ابى طالب را گرفت و فرمود: آيا من صاحب اختيار مؤمنان نيستم؟ گفتند: آرى يا رسول الله. فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...» و خداوند اين آيه را نازل كرد: «اليوم اكملت لكم دينكم...».<ref>بحار الانوار: ج | * <big>ابوهريره مى گويد: در روز غدير خم پيامبر دست على بن ابى طالب را گرفت و فرمود: آيا من صاحب اختيار مؤمنان نيستم؟ گفتند: آرى يا رسول الله. فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...» و خداوند اين آيه را نازل كرد: «اليوم اكملت لكم دينكم...».<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۰۸ ح ۱.</ref></big> | ||
* <big>در جنگ صفين اصبغ بن نباته | * <big>در جنگ صفين اصبغ بن نباته نامه اى از جانب اميرالمؤمنين عليه السلام براى معاویه آورد. در آنجا ابوهريره را ديد و گفت: تو را قسم مى دهم ...، آيا در روز غدير خم حاضر بودى؟ گفت: آرى. پرسيد: چه شنيدى كه پيامبرصلى الله عليه وآله درباره على عليه السلام فرمود. گفت: شنيدم كه فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ».<ref>الغدير: ج ۱ ص ۲۰۳. </ref></big> | ||
* <big>پس از صلح امام حسن | * <big>پس از صلح امام حسن علیه السلام [[معاویه]] وارد [[کوفه]] شد. هر شب ابوهريره همراه معاويه در مسجد كوفه مى نشست. يک شب جوانى به او گفت: تو را به خدا قسم مى دهم، آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدى كه درباره على بن ابى طالب عليه السلام مى فرمود: «اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ»؟ ابوهريره در حضور معاويه گفت: آرى. آن جوان گفت: من هم خدا را شاهد مى گيرم كه تو ولايت دشمن او (معاويه) را پذيرفته اى و با دوست او دشمنى كرده اى!<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۹. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۷۹ ح ۸۵۸. </ref></big> | ||
== <big>اقرار دشمنان درباره حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: | == <big>اقرار دشمنان درباره حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص۲۹۸-۳۰۳. چهارده قرن با غدير: ص۱۱۱-۱۱۸.</ref> == | ||
<big>سرعت و وسعت انتشار خبر | <big>سرعت و وسعت [[انتشار]] [[خبر غدیر]] به قدرى حيرت انگيز بود كه باعث شد تلاش هاى مذبوحانه دشمن براى مخفى كردن آن ناكام بماند و در حكومت ضد غدیر هم ذكر آن علناً شنيده مى شد.</big> | ||
<big>در چنين شرايطى مخالفين غدير نيز مورد سؤال قرار مى گرفتند و درباره غدير از آنان پرسيده مى شد، و آنان چاره اى جز اقرار نداشتند. حتى سران سقيفه كه براى ريشه كن كردن غدير به ميدان آمده بودند نيز به آن اعتراف كردند و اين اقرار به قدرى علنى بود كه دوست و دشمن را به تعجب واداشت.</big> | <big>در چنين شرايطى مخالفين غدير نيز مورد سؤال قرار مى گرفتند و درباره غدير از آنان پرسيده مى شد، و آنان چاره اى جز اقرار نداشتند. حتى سران سقيفه كه براى ريشه كن كردن غدير به ميدان آمده بودند نيز به آن اعتراف كردند و اين اقرار به قدرى علنى بود كه دوست و دشمن را به تعجب واداشت.</big> | ||
خط ۴۴: | خط ۴۲: | ||
<big>البته اين ها فقط نمونه هايى از اقرارهاى طرفداران سقيفه درباره غدير است. در طول چهارده قرن بسيارى از بزرگان عامه در كتاب ها و گفتارشان به حديث غدير اعتراف كرده اند و حتى كتاب هايى نوشته اند.</big> | <big>البته اين ها فقط نمونه هايى از اقرارهاى طرفداران سقيفه درباره غدير است. در طول چهارده قرن بسيارى از بزرگان عامه در كتاب ها و گفتارشان به حديث غدير اعتراف كرده اند و حتى كتاب هايى نوشته اند.</big> | ||
<big>ارزش اين اقرارهاى خصم در بحث هاى علمى غدير بر احدى پوشيده نيست و نزديک ترين راه براى اثبات غدير است. اقرارهاى دشمنان اوليه غدير در | <big>ارزش اين اقرارهاى خصم در بحث هاى علمى غدير بر احدى پوشيده نيست و نزديک ترين راه براى اثبات غدير است. اقرارهاى دشمنان اوليه غدير در قرن هاى بعد به صورت كتاب هايى كه مخالفين غدير نوشتند و در آنها حديث غدير را با اسناد معتبر نقل كردند جلوه نمود.</big> | ||
<big>اين سير تا آنجا پيشرفت كه عده اى از مؤلفين مخالف به جمع آورى اسناد و متون مربوط به غدير در ضمن كتاب هايشان و يا به صورت كتاب هاى مستقل پرداختند و جاى هر گونه شک و اشكال در اين زمينه را تا ابد مسدود نمودند.</big> | <big>اين سير تا آنجا پيشرفت كه عده اى از مؤلفين مخالف به جمع آورى اسناد و متون مربوط به غدير در ضمن كتاب هايشان و يا به صورت كتاب هاى مستقل پرداختند و جاى هر گونه شک و اشكال در اين زمينه را تا ابد مسدود نمودند.</big> | ||
خط ۵۰: | خط ۴۸: | ||
<big>اين ها فقط نمونه هايى از اقرارهاى طرفداران سقيفه درباره غدير است. در طول چهارده قرن بسيارى از بزرگان عامه در كتاب ها و گفتارشان به حديث غدير اعتراف كرده اند و حتى كتاب هايى نوشته اند.</big> | <big>اين ها فقط نمونه هايى از اقرارهاى طرفداران سقيفه درباره غدير است. در طول چهارده قرن بسيارى از بزرگان عامه در كتاب ها و گفتارشان به حديث غدير اعتراف كرده اند و حتى كتاب هايى نوشته اند.</big> | ||
== <big>اقرار دوست و دشمن به حقانيت اميرالمؤمنين عليه السلام</big><ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: | == <big>اقرار دوست و دشمن به حقانيت اميرالمؤمنين عليه السلام</big><ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص۱۶-۲۳.</ref> == | ||
<big>ابان از | <big>ابان از سلیم نقل مى كند كه گفت: در زمان حكومت [[عثمان بن عفّان|عثمان]]، على عليه السلام را در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله با جماعتى ديدم كه گفتگو مى كردند و فقه و علم را مذاكره مى كردند.</big> | ||
<big>مردم رو به على عليه السلام كردند و گفتند: چرا سخنى نمى گويى؟ حضرت فضايل خود را بيان كرد، تا آنجا كه فرمود: آيا اقرار مى كنيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم مرا فراخواند و ولايت مرا اعلام كرد و فرمود: حاضران به غايبان برسانند؟ گفتند: آرى به خدا قسم.</big> | |||
<big> | <big>به دنبال آن اميرالمؤمنين عليه السلام [[احتجاج]] خود را اين گونه ادامه داد:</big> | ||
<big> | <big>'''دستور غدير چگونه آمد؟'''</big> | ||
<big>سپس حضرت فضايل ديگرى را ذكر كرد و بار ديگر درباره غدير فرمود:</big> | <big>سپس حضرت فضايل ديگرى را ذكر كرد و بار ديگر درباره غدير فرمود:</big> | ||
<big>شما را قسم مى دهم، آيا مى دانيد كه وقتى اين آيات نازل شد: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اَطيعُوا اللَّهَ و اَطيعُوا الرَّسوُلَ وَ اُولِى الاَمْرِ مِنْكُمْ»<ref>نساء / | <big>شما را قسم مى دهم، آيا مى دانيد كه وقتى اين آيات نازل شد: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اَطيعُوا اللَّهَ و اَطيعُوا الرَّسوُلَ وَ اُولِى الاَمْرِ مِنْكُمْ»<ref>نساء / ۵۹ .</ref></big>: | ||
<big>«اى كسانى كه ايمان آورديد از خدا و رسول و اولى الامرتان اطاعت كنيد»، و آيه «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»<ref>مائده / | <big>«اى كسانى كه ايمان آورديد از خدا و رسول و اولى الامرتان اطاعت كنيد»، و آيه «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»<ref>مائده / ۵۵ . </ref></big>: | ||
<big>«صاحب اختيار شما خدا و پيامبرش و كسانى اند كه ايمان آورده و نماز را بپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى پردازند»، و آيه «اَمْ حَسِبْتُمْ اَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنينَ وَليجَةً»<ref>توبه / | <big>«صاحب اختيار شما خدا و پيامبرش و كسانى اند كه ايمان آورده و نماز را بپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى پردازند»، و آيه «اَمْ حَسِبْتُمْ اَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنينَ وَليجَةً»<ref>توبه / ۱۶. </ref>:</big> | ||
<big>«گمان مى كنيد رها مى شويد در حالى كه هنوز خداوند نمى داند آنان كه از شما جهاد كردند و غير از خدا و رسولش و مؤمنين محل اعتمادى براى خود بر نگزيدند»؛ وقتى اين آيات نازل شد مردم گفتند: يا رسول الله، آيا اين آيات درباره بعضى از مؤمنين است يا نسبت به همه آنان عموميت دارد؟</big> | <big>«گمان مى كنيد رها مى شويد در حالى كه هنوز خداوند نمى داند آنان كه از شما جهاد كردند و غير از خدا و رسولش و مؤمنين محل اعتمادى براى خود بر نگزيدند»؛ وقتى اين آيات نازل شد مردم گفتند: يا رسول الله، آيا اين آيات درباره بعضى از مؤمنين است يا نسبت به همه آنان عموميت دارد؟</big> | ||
<big>خداوند عزوجل به پيامبرش دستور داد تا واليان امرشان را به آنان بشناساند و ولايت را مانند نماز و زكات و روزه و حجشان براى آنان تفسير كند. لذا مرا در غدير خم براى مردم منصوب نمود، و سپس خطابه اى ايراد كرد و فرمود: «اى مردم، خداوند مرا به رسالتى فرستاده كه سينه ام از آن به تنگ آمده كه مبادا مردم مرا تكذيب كنند، ولى خداوند مرا ترسانيد كه بايد اين پيام را برسانم و گرنه مرا عذاب خواهد كرد».</big> | <big>خداوند عزوجل به پيامبرش دستور داد تا واليان امرشان را به آنان بشناساند و ولايت را مانند نماز و زكات و روزه و حجشان براى آنان تفسير كند. لذا مرا در غدير خم براى مردم منصوب نمود، و سپس خطابه اى ايراد كرد و فرمود: «اى مردم، خداوند مرا به رسالتى فرستاده كه سينه ام از آن به تنگ آمده كه مبادا مردم مرا تكذيب كنند، ولى خداوند مرا ترسانيد كه بايد اين پيام را برسانم و گرنه مرا عذاب خواهد كرد».</big> | ||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
<big>فرمود: برخيز، اى على. من برخاستم و حضرت فرمود: هر كس من صاحب اختيار او هستم اين على صاحب اختيار اوست. پروردگارا، هر كس او را دوست مى دارد دوست بدار و هر كس او را دشمن مى دارد دشمن بدار.</big> | <big>فرمود: برخيز، اى على. من برخاستم و حضرت فرمود: هر كس من صاحب اختيار او هستم اين على صاحب اختيار اوست. پروردگارا، هر كس او را دوست مى دارد دوست بدار و هر كس او را دشمن مى دارد دشمن بدار.</big> | ||
<big>'''معناى «مولى» در غدير'''</big> | |||
<big>در همان غدير خم سلمان برخاست و عرض كرد: يا رسول الله، ولايت و صاحب اختيارى او چگونه است؟</big> | <big>در همان غدير خم سلمان برخاست و عرض كرد: يا رسول الله، ولايت و صاحب اختيارى او چگونه است؟</big> | ||
<big>فرمود: ولايت و صاحب اختيارى او همچون ولايت من است. هر كس من نسبت به او از خودش صاحب اختيارترم على هم نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر است.</big> | <big>فرمود: ولايت و صاحب اختيارى او همچون ولايت من است. هر كس من نسبت به او از خودش صاحب اختيارترم على هم نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر است.</big> | ||
<big>'''كيفيت نزول آيه اكمال دين'''</big> | |||
<big>خداوند تعالى هم اين آيه را نازل كرد: «اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمْ الاِسْلامَ ديناً».<ref>مائده / | |||
<big>خداوند تعالى هم اين آيه را نازل كرد: «اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمْ الاِسْلامَ ديناً».<ref>مائده / ۳. </ref></big> | |||
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله سه مرتبه تكبير گفت و فرمود: الله اكبر، كمال نبوت من و تكميل دين خدا ولايت على بعد از من است.</big> | <big>پيامبرصلى الله عليه وآله سه مرتبه تكبير گفت و فرمود: الله اكبر، كمال نبوت من و تكميل دين خدا ولايت على بعد از من است.</big> | ||
<big>'''سؤال ابوبكر و عمر در غدير'''</big> | |||
<big>ابوبكر و عمر برخاستند و گفتند: يا رسول الله، آيا اين آيات به خصوص درباره على است؟!</big> | <big>ابوبكر و عمر برخاستند و گفتند: يا رسول الله، آيا اين آيات به خصوص درباره على است؟!</big> | ||
خط ۹۲: | خط ۹۵: | ||
<big>همه حاضرين در مجلس مناشده گفتند: آرى به خدا قسم، همه آنچه گفتى دقيقاً شنيديم و حاضر بوديم.</big> | <big>همه حاضرين در مجلس مناشده گفتند: آرى به خدا قسم، همه آنچه گفتى دقيقاً شنيديم و حاضر بوديم.</big> | ||
<big>'''شهادت چهار نفر درباره غدير'''</big> | |||
<big>در اينجا زيد بن ارقم و براء بن عازب و ابوذر و مقداد و عمار گفتند: ما شهادت مى دهيم كه سخن | |||
<big>در اينجا زيد بن ارقم و براء بن عازب و ابوذر و مقداد و عمار گفتند: ما شهادت مى دهيم كه سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را به ياد داريم كه بر منبر ايستاده بود و تو در كنار او بودى و مى فرمود:</big> | |||
<big>اى مردم، خداوند به من دستور داده كه معرفى كنم امام شما را و آن كه بعد از من در ميان شما قائم خواهد بود، و وصى خود و جانشينم را، و آن كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و اطاعت او را قرين اطاعت خود و من نموده، و شما را در قرآن به ولايت او دستور داده است. من براى معاف شدن در اين باره - از ترس اهل نفاق و تكذيبشان - به پروردگارم مراجعه كردم، ولى مرا ترسانيد كه بايد اين رسالت را برسانم و گرنه مرا عذاب مى كند.</big> | <big>اى مردم، خداوند به من دستور داده كه معرفى كنم امام شما را و آن كه بعد از من در ميان شما قائم خواهد بود، و وصى خود و جانشينم را، و آن كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و اطاعت او را قرين اطاعت خود و من نموده، و شما را در قرآن به ولايت او دستور داده است. من براى معاف شدن در اين باره - از ترس اهل نفاق و تكذيبشان - به پروردگارم مراجعه كردم، ولى مرا ترسانيد كه بايد اين رسالت را برسانم و گرنه مرا عذاب مى كند.</big> | ||
<big>اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز امر كرده و من آن را برايتان بيان نمودم، و به | <big>اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز امر كرده و من آن را برايتان بيان نمودم، و به [[زکات]] و [[روزه]] و [[حج]] دستور داده كه آن را هم براى شما بيان و تفسير نمودم، و به ولايت دستور داده و من شما را شاهد مى گيرم كه ولايت مخصوص اين شخص است - و حضرت دست مبارک را بر على بن ابى طالب عليه السلام قرار دادند - و سپس براى دو پسرش بعد از او، و سپس براى اوصياء از فرزندانشان بعد از آن هاست.</big> | ||
<big>آنان از قرآن جدا نمى شوند و قرآن از آنان جدا نمى شود تا بر سر حوضم بر من وارد شوند.</big> | <big>آنان از قرآن جدا نمى شوند و قرآن از آنان جدا نمى شود تا بر سر حوضم بر من وارد شوند.</big> | ||
خط ۱۰۵: | خط ۱۰۹: | ||
<big>زيد بن ارقم و بقيه پس از اين شهادت نشستند.</big> | <big>زيد بن ارقم و بقيه پس از اين شهادت نشستند.</big> | ||
<big>'''اعتراض طلحه درباره غدير'''</big> | |||
<big>طلحة بن عبيدالله - كه زيرک قريش خوانده مى شد - گفت:</big> | <big>طلحة بن عبيدالله - كه زيرک قريش خوانده مى شد - گفت:</big> | ||
<big>چه كنيم با ادعاى [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] و [[عمر]] و اصحابش كه او را تصديق كردند و شهادت بر گفتار او دادند در آن روزى كه تو را به اجبار | <big>چه كنيم با ادعاى [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] و [[عمر]] و اصحابش كه او را تصديق كردند و شهادت بر گفتار او دادند در آن روزى كه تو را به اجبار مى آوردند و در گردنت طنابى بود! به تو گفتند: «بيعت كن»، و تو در مقابل آنان با فضايل و سوابق خود استدلال كردى، و همه تو را تصديق كردند. ولى بعد از آن ابوبكر ادعا كرد از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده است كه گفته:</big> | ||
<big>«خداوند نخواسته است نبوت و خلافت براى ما اهل بيت جمع شود». عمر و ابوعبيده جراح و سالم و معاذ بن جبل هم او را تصديق كردند؟!</big> | <big>«خداوند نخواسته است نبوت و خلافت براى ما اهل بيت جمع شود». عمر و ابوعبيده جراح و سالم و معاذ بن جبل هم او را تصديق كردند؟!</big> | ||
خط ۱۱۴: | خط ۱۱۹: | ||
<big>سپس طلحه رو به حضرت كرد و گفت: همه آنچه گفتى و ادعا كردى حق است، و آنچه از سابقه و فضيلت كه با آن ها استدلال كردى ما هم اقرار مى كنيم و قبول داريم ولى درباره خلافت، اين پنج نفر به آنچه شنيدى شهادت دادند!</big> | <big>سپس طلحه رو به حضرت كرد و گفت: همه آنچه گفتى و ادعا كردى حق است، و آنچه از سابقه و فضيلت كه با آن ها استدلال كردى ما هم اقرار مى كنيم و قبول داريم ولى درباره خلافت، اين پنج نفر به آنچه شنيدى شهادت دادند!</big> | ||
<big>'''افشاى صحيفه ملعونه'''</big> | |||
<big>در اينجا على عليه السلام بپاخاست و از سخن طلحه به غضب آمد و چيزى را كه كتمان مى كرد فاش نمود و مطلبى را روشن كرد كه در روز مرگ عمر فرموده بود ولى مردم مقصود آن حضرت را نفهميده بودند.<ref>در بحار الانوار: ج | |||
<big>در اينجا على عليه السلام بپاخاست و از سخن طلحه به غضب آمد و چيزى را كه كتمان مى كرد فاش نمود و مطلبى را روشن كرد كه در روز مرگ عمر فرموده بود ولى مردم مقصود آن حضرت را نفهميده بودند.<ref>در بحار الانوار: ج ۸ قديم ص ۲۲ و ۲۷ روايت كرده كه وقتى عمر مُرد و جنازه او را در كفن پيچيدند، اميرالمؤمنين عليه السلام نگاهى به جنازهاش كرد و فرمود: «هيچكس را بيشتر دوست ندارم كه با صحيفه و نوشته اش خدا را ملاقات كنم مانند اين به كفن پيچيده»، كه اكثر مردم منظور حضرت از صحيفه را نفهميدند. در عبارات فوق اميرالمؤمنين عليه السلام منظور از صحيفه را بيان فرموده است.</ref></big> | |||
<big>حضرت رو به طلحه كرد و در حالى كه مردم مى شنيدند فرمود:</big> | <big>حضرت رو به طلحه كرد و در حالى كه مردم مى شنيدند فرمود:</big> | ||
خط ۱۲۳: | خط ۱۲۹: | ||
<big>«اگر خداوند محمد را بكشد يا بميرد يكديگر را بر ضد من كمک كنند و پشتيبانى نمايند تا به خلافت نرسم»!</big> | <big>«اگر خداوند محمد را بكشد يا بميرد يكديگر را بر ضد من كمک كنند و پشتيبانى نمايند تا به خلافت نرسم»!</big> | ||
<big>'''غدير پاسخ حديث جعلى ابوبكر'''</big> | |||
<big>حضرت فرمود: اى طلحه، دليل بر بطلان آنچه بدان شهادت دادند، سخن پيامبرصلى الله عليه وآله است كه در روز غدير خم فرمود: «هر كس من نسبت به او از خودش صاحب اختيارترم على هم نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر است». من چگونه مىتوانم بر آنان صاحب اختيارتر از خودشان باشم در حالى كه آنان اميران و حاكمان بر من باشند؟!</big> | <big>حضرت فرمود: اى طلحه، دليل بر بطلان آنچه بدان شهادت دادند، سخن پيامبرصلى الله عليه وآله است كه در روز غدير خم فرمود: «هر كس من نسبت به او از خودش صاحب اختيارترم على هم نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر است». من چگونه مىتوانم بر آنان صاحب اختيارتر از خودشان باشم در حالى كه آنان اميران و حاكمان بر من باشند؟!</big> | ||
<big>'''سلام به امرة المؤمنين'''</big> | |||
<big>دليل بر دروغ و باطل و ناحقشان اين است كه آنان به دستور | |||
<big>دليل بر دروغ و باطل و ناحقشان اين است كه آنان به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله بر من به عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كردند.</big> | |||
<big>و اين مطلب بر آنان (ابوبكر و عمر) و بر تو (اى طلحه) به خصوص و بر اين كه همراه توست - يعنى زبير - و بر همه امت و بر اين دو نفر - و حضرت به سعد بن ابى وقاص و عبدالرحمان بن عوف اشاره كردند - و بر اين خليفه ظالم شما - يعنى عثمان - حجت است.</big> | <big>و اين مطلب بر آنان (ابوبكر و عمر) و بر تو (اى طلحه) به خصوص و بر اين كه همراه توست - يعنى زبير - و بر همه امت و بر اين دو نفر - و حضرت به سعد بن ابى وقاص و عبدالرحمان بن عوف اشاره كردند - و بر اين خليفه ظالم شما - يعنى عثمان - حجت است.</big> | ||
<big>'''اقرار عمر به صحيفه هنگام مرگ'''</big> | |||
<big>چرا عمر هنگامى كه ما شش نفر اصحاب شورا را يكى يكى فراخواند به پسرش عبدالله گفت؛ - در اينجا حضرت اشاره به پسر عمر كه در مجلس حاضر بود فرمود: هان، او اينجاست - تو را به خدا قسم مى دهم كه بگويى وقتى ما خارج شديم پدرت به تو چه گفت؟ [[عبدالله بن عمر]] گفت: حال كه مرا قسم دادى، او گفت: «اگر با اصلح<ref>در اينجا اشاره به اميرالمؤمنين عليه السلام است.</ref>بنى هاشم بيعت كنند آنان را به وسط جاده روشن خواهد كشانيد و طبق كتاب پروردگار و سنّت پيامبرشان بپا خواهد داشت»!</big> | |||
<big>سپس حضرت فرمود: اى پسر عمر، در آنجا تو چه گفتى؟ پسر عمر گفت: من به او گفتم: اى پدر، چه مانعى دارى كه او را خليفه قرار دهى؟ حضرت فرمود: عمر چه جوابى به تو داد؟</big> | <big>سپس حضرت فرمود: اى پسر عمر، در آنجا تو چه گفتى؟ پسر عمر گفت: من به او گفتم: اى پدر، چه مانعى دارى كه او را خليفه قرار دهى؟ حضرت فرمود: عمر چه جوابى به تو داد؟</big> | ||
<big>پسر عمر گفت: مطلبى گفت كه آن را كتمان مى كنم! فرمود: پيامبرصلى الله عليه وآله آنچه او به تو گفته و تو به او گفته اى به من خبر داده است؟ پسر عمر پرسيد: چه موقع خبر داده است؟! فرمود: در زمان حياتش به من خبر داد، و سپس در آن شبى كه پدرت از دنيا رفت در خواب به من خبر داد، و هر كس پيامبرصلى الله عليه وآله را در خواب ببيند گويا در بيدارى ديده است.</big> | <big>پسر عمر گفت: مطلبى گفت كه آن را كتمان مى كنم! فرمود: پيامبرصلى الله عليه وآله آنچه او به تو گفته و تو به او گفته اى به من خبر داده است؟ پسر عمر پرسيد: چه موقع خبر داده است؟! فرمود: در زمان حياتش به من خبر داد، و سپس در آن شبى كه پدرت از دنيا رفت در خواب به من خبر داد، و هر كس پيامبرصلى الله عليه وآله را در خواب ببيند گويا در بيدارى ديده است.</big> | ||
<big>پسر عمر گفت: چه چيزى به تو خبر داده است؟ فرمود: اى پسر عمر، تو را به خدا قسم مى دهم كه اگر برايت نقل كردم گفتارم را تصديق كنى؟ پسر عمر گفت: اگر هم خواستم ساكت مى مانم!</big> | <big>پسر عمر گفت: چه چيزى به تو خبر داده است؟ فرمود: اى پسر عمر، تو را به خدا قسم مى دهم كه اگر برايت نقل كردم گفتارم را تصديق كنى؟ پسر عمر گفت: اگر هم خواستم ساكت مى مانم!</big> | ||
خط ۱۴۸: | خط ۱۵۵: | ||
<big>سليم مى گويد: پسر عمر را در آن مجلس مى ديدم كه گريه راه گلويش را بسته بود و از چشمانش اشک جارى بود.</big> | <big>سليم مى گويد: پسر عمر را در آن مجلس مى ديدم كه گريه راه گلويش را بسته بود و از چشمانش اشک جارى بود.</big> | ||
<big>'''لِيَبْلُغَ الشّاهِدُ الْغائِبَ در غدير'''</big> | |||
<big>طلحه گفت: اين مطلب را از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيديم؛ ولى براى ما بيان كن كه چگونه احدى صلاحيت ندارد مطلبى را از پيامبرصلى الله عليه وآله ابلاغ نمايد، در حالى كه آن حضرت به ما و به ساير مردم فرمود: «لِيَبْلُغَ الشّاهِدُ مِنْكُمْ الْغائِبَ» يعنى حاضران شما به غايبان اطلاع دهند؟ و در بيابان عَرَفه در [[حجةالوداع]] فرمود:</big> | <big>طلحه گفت: اين مطلب را از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيديم؛ ولى براى ما بيان كن كه چگونه احدى صلاحيت ندارد مطلبى را از پيامبرصلى الله عليه وآله ابلاغ نمايد، در حالى كه آن حضرت به ما و به ساير مردم فرمود: «لِيَبْلُغَ الشّاهِدُ مِنْكُمْ الْغائِبَ» يعنى حاضران شما به غايبان اطلاع دهند؟ و در بيابان عَرَفه در [[حجةالوداع]] فرمود:</big> | ||
خط ۱۵۹: | خط ۱۶۷: | ||
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله به عموم مردم دستور داده كه هر كس از مردم را ديدند واجب بودن اطاعت از [[ائمه اثنی عشر|امامان آل محمد عليهم السلام]] و واجب بودن حقشان را برسانند، و اين وظيفه ابلاغ را در هيچ مطلب غير از اين موضوع نفرموده است. در واقع پيـامبرصـلى الله عليه وآله به عموم مردم دستور داده كه به مردم برسـانند حجت و دليل كسـانى را كه همه آنـچه پيـامبرصلى الله عليه وآله بدان مبعوث شده را از قول او كسـى جز ايـشان نمى رساند.</big> | <big>پيامبرصلى الله عليه وآله به عموم مردم دستور داده كه هر كس از مردم را ديدند واجب بودن اطاعت از [[ائمه اثنی عشر|امامان آل محمد عليهم السلام]] و واجب بودن حقشان را برسانند، و اين وظيفه ابلاغ را در هيچ مطلب غير از اين موضوع نفرموده است. در واقع پيـامبرصـلى الله عليه وآله به عموم مردم دستور داده كه به مردم برسـانند حجت و دليل كسـانى را كه همه آنـچه پيـامبرصلى الله عليه وآله بدان مبعوث شده را از قول او كسـى جز ايـشان نمى رساند.</big> | ||
<big>طلحه گفت: مشكل مرا آسان نمودى. نمى دانستم پيامبرصلى الله عليه وآله از اين مطلب چه قصد كرده است تا اينكه آن را برايم بيان نمودى. اى اباالحسن، خدا به تو از همه امت جزاى خير دهد.<ref>كتاب سليم: حديث | <big>طلحه گفت: مشكل مرا آسان نمودى. نمى دانستم پيامبرصلى الله عليه وآله از اين مطلب چه قصد كرده است تا اينكه آن را برايم بيان نمودى. اى اباالحسن، خدا به تو از همه امت جزاى خير دهد.<ref>كتاب سليم: حديث ۱۱. </ref></big> | ||
== <big>اقرار همگانى بر ولايت</big><ref>غدير در قرآن: ج | == <big>اقرار همگانى بر ولايت</big><ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۵. </ref> == | ||
<big>در پىِ نزول آيه «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» در مدينه و سؤال مردم از معناى آن و پاسخ پيامبر صلى الله عليه وآله كه «سمع و طاعت مطلق» است، مردم بر اين ولايت اقرار كردند و پيمان بستند كه وفادار بمانند، و اين عهد را با جمله «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» اعلان كردند.</big> | <big>در پىِ نزول آيه «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» در مدينه و سؤال مردم از معناى آن و پاسخ پيامبر صلى الله عليه وآله كه «سمع و طاعت مطلق» است، مردم بر اين ولايت اقرار كردند و پيمان بستند كه وفادار بمانند، و اين عهد را با جمله «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» اعلان كردند.</big> | ||
<big>متعاقب اين پيمان آيه نازل شد كه اين عهد و پيمان را به ياد داشته باشيد، چرا كه زمينه هاى مختلفى براى شكستن آن در پيش بود.</big> | <big>متعاقب اين پيمان آيه نازل شد كه اين عهد و پيمان را به ياد داشته باشيد، چرا كه زمينه هاى مختلفى براى شكستن آن در پيش بود.</big> | ||
خط ۱۷۱: | خط ۱۷۸: | ||
<big>گفتند: يا رسول الله! اين كدام ولايت است كه شما در آن بر ما از خودمان سزاوارتريد؟ حضرت فرمود: سمع و طاعت در آنچه دوست بداريد يا خوش نداريد. ما هم گفتيم:</big> | <big>گفتند: يا رسول الله! اين كدام ولايت است كه شما در آن بر ما از خودمان سزاوارتريد؟ حضرت فرمود: سمع و طاعت در آنچه دوست بداريد يا خوش نداريد. ما هم گفتيم:</big> | ||
<big>«سَمِعْنا وَ اطَعْنا». اينجا بود كه خداوند اين آيه را نازل كرد: «وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّه عَلَيْكُمْ وَ مِيثاقَهُ الَّذِى واثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا»: «بياد آوريد نعمت خدا را بر شما، و پيمانى كه با شما بست آنگاه كه گفتيد: شنيديم و اطاعت كرديم».<ref>عوالم العلوم: ج | <big>«سَمِعْنا وَ اطَعْنا». اينجا بود كه خداوند اين آيه را نازل كرد: «وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّه عَلَيْكُمْ وَ مِيثاقَهُ الَّذِى واثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا»: «بياد آوريد نعمت خدا را بر شما، و پيمانى كه با شما بست آنگاه كه گفتيد: شنيديم و اطاعت كرديم».<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۹۶. الاقبال: ص۴۵۳-۴۵۹.</ref></big> | ||
<big>در روايات ديگرى نزولِ اين آيه پس از نزولِ آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...» در بازگشت از مكه به غدير ذكر شده است.</big> | <big>در روايات ديگرى نزولِ اين آيه پس از نزولِ آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...» در بازگشت از مكه به غدير ذكر شده است.</big> | ||
<big>عبارت چنين است: فَاَنْزَلَ: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ...» ثُمَّ اَنْزَلَ: «اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّه عَلَيْكُمْ...»<ref>عوالم العلوم: ج | <big>عبارت چنين است: فَاَنْزَلَ: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ...» ثُمَّ اَنْزَلَ: «اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّه عَلَيْكُمْ...»<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۱۵ ح ۱۵۱. </ref>: كه به هر حال اصل نزول آيه در موسم غدير مسلم است.</big> | ||
<big>نزول اين آيه در چنين موقعيتى، با هدفِ خاطر نشان ساختن پيمانهاى بعدى بر سر همين مسئله ولايت صورت گرفت؛ چرا كه در حديثى امام باقرعليه السلام درباره همين آيه مى فرمايد: ميثاق و پيمان (كه در آيه ذكر شده) آن چيزى است كه خداوند در [[حجةالوداع]] بيان كرد ... ، كه نصب اميرالمؤمنين عليه السلام به عنوان امام همه خلق است.<ref>فقه القرآن (راوندى): ج ۲ ص ۲۸۴. مستدرك الوسائل: ج ۱۷ ص ۶۱ ح ۱۳.</ref></big> | |||
<big>در حديث ديگرى در تفسير همين آيه مى فرمايد: آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله پيمان ولايت را از مردم گرفت گفتند: سَمِعْنا وَ اطَعْنا، ولى سپس پيمان خدا را شكستند.<ref>بحار الانوار: ج | <big>در حديث ديگرى در تفسير همين آيه مى فرمايد: آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله پيمان ولايت را از مردم گرفت گفتند: سَمِعْنا وَ اطَعْنا، ولى سپس پيمان خدا را شكستند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۷۰ ح ۴۶. تفسير القمى: ج ۱ ص ۳۶۷. </ref></big> | ||
<big>اينک با مرورى بر پيمان بستن هاى متعدد مردم در مقاطع مختلف غدير در مى يابيم كه ميثاق واحدى در جلوه هاى مختلف بر حسب مسير واقعه بوده، كه هر يك ديگرى را مؤكدتر مى كند و نزول آيه در شأن همه اين موارد مى تواند باشد:</big> | <big>اينک با مرورى بر پيمان بستن هاى متعدد مردم در مقاطع مختلف غدير در مى يابيم كه ميثاق واحدى در جلوه هاى مختلف بر حسب مسير واقعه بوده، كه هر يك ديگرى را مؤكدتر مى كند و نزول آيه در شأن همه اين موارد مى تواند باشد:</big> | ||
<big>بار اول در مدينه براى ولايت پيامبر صلى الله عليه وآله «سَمِعْنا وَ اطَعْنا» گفتند.</big> | <big>بار اول در مدينه براى ولايت پيامبر صلى الله عليه وآله «سَمِعْنا وَ اطَعْنا» گفتند.</big> | ||
<big>بار دوم در اواخر خطابه غدير بود كه حضرت از مردم اقرار لسانى گرفت و صراحتاً كلمه عهد و پيمان را به ميان آورد و بدين صورت پيمان دوم به انجام رسيد، آنجا كه فرمود:</big> | <big>بار دوم در اواخر خطابه غدير بود كه حضرت از مردم اقرار لسانى گرفت و صراحتاً كلمه عهد و پيمان را به ميان آورد و بدين صورت پيمان دوم به انجام رسيد، آنجا كه فرمود:</big> | ||
<big>فَقُولُوا بِأجْمَعِكُمْ: انّا سامِعُونَ مُطيعُونَ ... ، لا نَرْجِعُ عَنِ الْعَهْدِ وَ لا نَنْقُضُ الْميثاقَ ... . فَالْعَهْدُ وَ الْميثاقُ لَهُمْ مَأْخُوذٌ مِنّا مِنْ قُلُوبِنا وَ أنُفِسنا وَ ألْسِنَتِنا وَ ضَمائِرِنا وَ أيْدينا ... ، لا نَبْتَغى بِذلِكَ بَدَلاً وَ لا يَرَى اللَّه مِنْ انْفُسِنا حِوَلاً<ref>اسرار غدير: | <big>فَقُولُوا بِأجْمَعِكُمْ: انّا سامِعُونَ مُطيعُونَ ... ، لا نَرْجِعُ عَنِ الْعَهْدِ وَ لا نَنْقُضُ الْميثاقَ ... . فَالْعَهْدُ وَ الْميثاقُ لَهُمْ مَأْخُوذٌ مِنّا مِنْ قُلُوبِنا وَ أنُفِسنا وَ ألْسِنَتِنا وَ ضَمائِرِنا وَ أيْدينا ... ، لا نَبْتَغى بِذلِكَ بَدَلاً وَ لا يَرَى اللَّه مِنْ انْفُسِنا حِوَلاً<ref>اسرار غدير: ص۱۵۷، ۱۵۸ بخش۱۱.</ref></big>: | ||
<big>پس همگى چنين بگوييد: ما شنيديم و اطاعت مىكنيم ... ، از اين قول بر نمى گرديم و پيمان را نمى شكنيم ... . پس براى آنان عهد و پيمان از ما گرفته شد، از قلب هايمان و جان هايمان و زبان هايمان و ضمائرمان و دستهايمان... ، هرگز در پى تغيير اين عهد نيستيم و خداوند در اين باره از نفس هايمان دگرگونى نبيند.</big> | <big>پس همگى چنين بگوييد: ما شنيديم و اطاعت مىكنيم ... ، از اين قول بر نمى گرديم و پيمان را نمى شكنيم ... . پس براى آنان عهد و پيمان از ما گرفته شد، از قلب هايمان و جان هايمان و زبان هايمان و ضمائرمان و دستهايمان... ، هرگز در پى تغيير اين عهد نيستيم و خداوند در اين باره از نفس هايمان دگرگونى نبيند.</big> | ||
<big>بار سوم با پايان يافتنِ خطبه، مردم به طرف منبر پيامبر صلى الله عليه وآله جلو آمدند و صداى مردم بلند شد: نَعَمْ، نَعَمْ! سَمِعْنا وَ أطَعْنا امْرَ اللَّه وَ امْرَ رَسُولِهِ بِقُلُوبِنا وَ انْفُسِنا وَ الْسِنَتِنا وَ ايْدينا: آرى، آرى! شنيديم و اطاعت مى كنيم امر خدا و رسولش را با قلب ها و جان ها و زبان ها و دستانمان.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۱۷ ح ۱۳۳.</ref></big> | |||
<big>بار سوم با پايان يافتنِ خطبه، مردم به طرف منبر پيامبر صلى الله عليه وآله جلو آمدند و صداى مردم بلند شد: نَعَمْ، نَعَمْ! سَمِعْنا وَ أطَعْنا امْرَ اللَّه وَ امْرَ رَسُولِهِ بِقُلُوبِنا وَ انْفُسِنا وَ الْسِنَتِنا وَ ايْدينا: آرى، آرى! شنيديم و اطاعت مى كنيم امر خدا و رسولش را با قلب ها و جان ها و زبان ها و دستانمان.<ref>بحار الانوار: ج | |||
<big>بار چهارم بيعت رسمى بود كه هم با پيامبرصلى الله عليه وآله و هم با اميرالمؤمنين عليه السلام رسماً دست بيعت دادند و اين ميثاق الهى را به محكم ترين شكل ممكن نشان دادند.</big> | <big>بار چهارم بيعت رسمى بود كه هم با پيامبرصلى الله عليه وآله و هم با اميرالمؤمنين عليه السلام رسماً دست بيعت دادند و اين ميثاق الهى را به محكم ترين شكل ممكن نشان دادند.</big> | ||
<big>مى بينيم هيچ پيمانى چنين مراحل بهم پيوسته و محكمى نداشته، و هيچ پيمان مستحكمى اين گونه زير پا گذاشته نشده است. پس جا دارد خداوند آن را به رخ مردم بكشد و يادآور شود كه:</big> | <big>مى بينيم هيچ پيمانى چنين مراحل بهم پيوسته و محكمى نداشته، و هيچ پيمان مستحكمى اين گونه زير پا گذاشته نشده است. پس جا دارد خداوند آن را به رخ مردم بكشد و يادآور شود كه:</big> | ||
خط ۲۰۴: | خط ۲۰۶: | ||
<big>«وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّه عَلَيْكُمْ وَ مِيثاقَهُ الَّذِى واثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا»، و از مردم بخواهد كه در اين باره از خدا بترسند كه خدا از نيت قلب ها آگاه است: «وَ اتَّقُوا اللَّه إِنَّ اللَّه عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ».</big> | <big>«وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّه عَلَيْكُمْ وَ مِيثاقَهُ الَّذِى واثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا»، و از مردم بخواهد كه در اين باره از خدا بترسند كه خدا از نيت قلب ها آگاه است: «وَ اتَّقُوا اللَّه إِنَّ اللَّه عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ».</big> | ||
== <big>انس بن مالک و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص | == <big>انس بن مالک و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۳۰۱. </ref> == | ||
<big>انس بن مالک خدمتكار پيامبرصلى الله عليه وآله و از حاضران غدير است. او در حساسترين موقعيت - كه اميرالمؤمنين عليه السلام در كوفه از او خواست تا درباره غدير در حضور مردم شهادت دهد - از اين كار سرباز زد و به نفرين حضرت به مرض برص (پيسى) در پيشانيش مبتلا شد كه همه آن را مى ديدند و علتش را مى دانستند.</big> | <big>انس بن مالک خدمتكار پيامبرصلى الله عليه وآله و از حاضران غدير است. او در حساسترين موقعيت - كه اميرالمؤمنين عليه السلام در كوفه از او خواست تا درباره غدير در حضور مردم شهادت دهد - از اين كار سرباز زد و به نفرين حضرت به مرض برص (پيسى) در پيشانيش مبتلا شد كه همه آن را مى ديدند و علتش را مى دانستند.</big> | ||
<big>او پس از مبتلا شدن تصميم گرفت هرگز غدير را كتمان نكند. نمونه اى از آن چنين است كه گفت: من در روز غدير خم از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيدم در حالى كه دست على عليه السلام را گرفته بود فرمود:</big> | <big>او پس از مبتلا شدن تصميم گرفت هرگز غدير را كتمان نكند. نمونه اى از آن چنين است كه گفت: من در روز غدير خم از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيدم در حالى كه دست على عليه السلام را گرفته بود فرمود:</big> | ||
<big>«مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...».<ref>اثبات الهداة: ج | <big>«مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...».<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۵ ح ۱۴۷ و ص ۴۴ ح ۱۷۹. </ref></big> | ||
== <big>اهميت اقرار مردم در غدير</big><ref>اسرار غدير: ص | == <big>اهميت اقرار مردم در غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۱۲۵. </ref> == | ||
<big>در بعضى روايات كه قطعه اى از خطبه يا واقعه غدير نقل شده مطالبى به چشم مى خورد كه در متن خطبه كامل وجود ندارد.</big> | <big>در بعضى روايات كه قطعه اى از خطبه يا واقعه غدير نقل شده مطالبى به چشم مى خورد كه در متن خطبه كامل وجود ندارد.</big> | ||
<big>عمده اين موارد اقرارهايى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله از مردم گرفته و سؤالاتى كه مردم پرسيده اند و آن حضرت بيان فرموده است.</big> | <big>عمده اين موارد اقرارهايى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله از مردم گرفته و سؤالاتى كه مردم پرسيده اند و آن حضرت بيان فرموده است.</big> | ||
<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله (رسول الله)]] / ساير فرمايشات پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير.</big> | |||
== <big>بيعت در غدير يعنى اقرار يه ولايت</big><ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص۲۱۹-۲۲۲. ژرفای غدیر: ص۱۹۸. غدیر از زبان مولی: ص۳۰.</ref> == | |||
<big>پيامبر صلى الله عليه و آله در فرازى از بخش نهم [[خطبه غدیر]] [[بیعت]] در غدير را به منزله اقرار بيان داشت و فرمود:</big> | |||
== <big>بيعت در غدير يعنى اقرار يه ولايت</big><ref>سخنرانى استثنائى غدير: | |||
<big> | |||
<big>مَعاشِرَ النّاسِ، اِنّى قَدْ بَيَّنْتُ لَكُمْ وَ اَفْهَمْتُكُمْ، وَ هذا عَلِىٌّ يُفْهِمُكُمْ بَعْدى. اَلا وَ اِنّى عِنْدَ انْقِضاءِ خُطْبَتى اَدْعُوكُمْ اِلى مُصافَقَتى عَلى بَيْعَتِهِ وَ اْلاِقْرارِ بِهِ، ثُمَّ مُصافَقَتِهِ بَعْدى:</big> | <big>مَعاشِرَ النّاسِ، اِنّى قَدْ بَيَّنْتُ لَكُمْ وَ اَفْهَمْتُكُمْ، وَ هذا عَلِىٌّ يُفْهِمُكُمْ بَعْدى. اَلا وَ اِنّى عِنْدَ انْقِضاءِ خُطْبَتى اَدْعُوكُمْ اِلى مُصافَقَتى عَلى بَيْعَتِهِ وَ اْلاِقْرارِ بِهِ، ثُمَّ مُصافَقَتِهِ بَعْدى:</big> | ||
<big>اى مردم، من برايتان روشن كردم و به شما فهمانيدم، و اين على است كه بعد از من به شما مى فهماند. بدانيد كه من بعد از پايان خطابه ام شما را به دست دادن با من به عنوان بيعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرا مى خوانم.</big> | <big>اى مردم، من برايتان روشن كردم و به شما فهمانيدم، و اين على است كه بعد از من به شما مى فهماند. بدانيد كه من بعد از پايان خطابه ام شما را به دست دادن با من به عنوان بيعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرا مى خوانم.</big> | ||
<big>اگر از مردمى كه مطالبى را مى شنوند بپرسند: «آيا شنيديد»؟ و آنان بگويند: «آرى شنيديم»! اين سندى محكم و اتمام حجتى قوى بر آنان است.</big> | <big>اگر از مردمى كه مطالبى را مى شنوند بپرسند: «آيا شنيديد»؟ و آنان بگويند: «آرى شنيديم»! اين سندى محكم و اتمام حجتى قوى بر آنان است.</big> | ||
خط ۲۳۵: | خط ۲۳۵: | ||
<big>در غدير همه اين مراحل طى شد در حدى كه هر كس اين فراز تاريخ را مطالعه كنند قضاوت خواهد كرد كه هر چيزى در تاريخ فراموش شود غدير فراموش نخواهد شد، نه از ذهن شنوندگان منبر غدير و نه از حافظه تاريخ و نسل هاى بعد.</big> | <big>در غدير همه اين مراحل طى شد در حدى كه هر كس اين فراز تاريخ را مطالعه كنند قضاوت خواهد كرد كه هر چيزى در تاريخ فراموش شود غدير فراموش نخواهد شد، نه از ذهن شنوندگان منبر غدير و نه از حافظه تاريخ و نسل هاى بعد.</big> | ||
<big>اما در روز سقيفه نه اينكه فراموش كردند بلكه خود را به فراموشى زدند، و نه اينكه يک نفر بلكه جز عده انگشت شمارى هيچكس به ياد نياورد، و نه به فاصله زيادى كه در كمتر از | <big>اما در روز سقيفه نه اينكه فراموش كردند بلكه خود را به فراموشى زدند، و نه اينكه يک نفر بلكه جز عده انگشت شمارى هيچكس به ياد نياورد، و نه به فاصله زيادى كه در كمتر از ۸۰ روز فراموشى به آنان دست داده بود.</big> | ||
<big>صاحب غدير با دلى پر خون اين حقيقت را گوشزد مى كند:</big> | <big>صاحب غدير با دلى پر خون اين حقيقت را گوشزد مى كند:</big> | ||
<big>آيا احدى را مطمئن تر از | <big>آيا احدى را مطمئن تر از پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ داريد؟ آن حضرت در چهار مورد براى من بيعت گرفت كه يكى از آنها روز غدير در بازگشت از [[حجةالوداع]] بود. آن روز همه شما گفتيد: شنيديم و [[اطاعت]] خدا و رسول را پذيرفتيم. پيامبرصلى الله عليه وآله از شما پرسيد: خدا و رسولش بر شما شاهد باشند؟ همگى گفتيد: آرى، شاهد باشند. حضرت فرمود: پس بر يكديگر شاهد باشيد و حاضرين شما به غايبين برسانند و آنانكه شنيدند به كسانى كه نشنيده اند برسانند؛ و شما گفتيد: قبول كرديم يا رسول الله!</big> | ||
<big>سپس همگى برخاستيد و به | <big>سپس همگى برخاستيد و به پيامبر صلى الله عليه و آله و به من به خاطر اين كرامت خداوند [[تبریک]] گفتيد. عمر جلو آمد و بر كتف من زد و در حضور شما گفت:</big> | ||
<big>خوشا به حال تو اى پسر ابوطالب كه صاحب اختيار من و مؤمنين شدى!<ref>ارشاد القلوب: ج | <big>خوشا به حال تو اى پسر ابوطالب كه صاحب اختيار من و مؤمنين شدى!<ref>ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۵۷ . بحار الانوار: ج ۲۹ ص۳۵-۳۷.</ref></big> | ||
== <big>حارث فهرى و اقرار به حديث غدير</big><ref>چهارده قرن با غدير: ص | == <big>حارث فهرى و اقرار به حديث غدير</big><ref>چهارده قرن با غدير: ص ۲۵. </ref> == | ||
<big>از جمله معجزات غدير ماجراى حارث فهرى و عذاب الهى بر او با انكار غدير است. در آخرين ساعات روز سوم، به همراه دوازده نفر از اصحابش نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمدند و او از طرف بقيه گفت:</big> | <big>از جمله معجزات غدير ماجراى حارث فهرى و عذاب الهى بر او با انكار غدير است. در آخرين ساعات روز سوم، به همراه دوازده نفر از اصحابش نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمدند و او از طرف بقيه گفت:</big> | ||
خط ۲۶۳: | خط ۲۶۲: | ||
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله به اصحابشان فرمودند: آيا ديديد و شنيديد؟ گفتند: آرى.</big> | <big>پيامبرصلى الله عليه وآله به اصحابشان فرمودند: آيا ديديد و شنيديد؟ گفتند: آرى.</big> | ||
<big>با اين معجزه، بر همگان مسلم شد كه «غدير» از منبع وحى سرچشمه گرفته و يک فرمان الهى است.<ref>بحار الانوار: ج | <big>با اين معجزه، بر همگان مسلم شد كه «غدير» از منبع وحى سرچشمه گرفته و يک فرمان الهى است.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص۱۳۶، ۱۶۲، ۱۶۷. عوالم العلوم: ۳/۱۵ ص۵۶، ۵۷، ۱۲۹، ۱۴۴. الغدیر: ج۱ ص۱۹۳.</ref></big> | ||
== <big>حاضرين در غدير و اقرار به ولايت</big><ref>اسرار غدير: ص | == <big>حاضرين در غدير و اقرار به ولايت</big><ref>اسرار غدير: ص ۵۰ . سخنرانى استثنائى غدير: ص۲۳۳-۲۴۲.</ref> == | ||
<big>سخنرانى تاريخى پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير كه حدود يک ساعت طول كشيد در يازده بخش قابل ترسيم است.</big> | <big>سخنرانى تاريخى پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير كه حدود يک ساعت طول كشيد در يازده بخش قابل ترسيم است.</big> | ||
خط ۲۷۲: | خط ۲۷۱: | ||
<big>سپس مطلبى را كه مى بايست همه مردم به آن اقرار مىكردند تعيين كردند كه خلاصه آن اطاعت از دوازده امام عليهم السلام و عهد و پيمان بر عدم تغيير و تبديل و بر رساندن پيام غدير به نسل هاى آينده و غائبان از غدير بود. در ضمن بيعت با دست هم حساب مى شد زيرا حضرت فرمودند: «بگوئيد با جان و زبان و دستمان بيعت مى كنيم».</big> | <big>سپس مطلبى را كه مى بايست همه مردم به آن اقرار مىكردند تعيين كردند كه خلاصه آن اطاعت از دوازده امام عليهم السلام و عهد و پيمان بر عدم تغيير و تبديل و بر رساندن پيام غدير به نسل هاى آينده و غائبان از غدير بود. در ضمن بيعت با دست هم حساب مى شد زيرا حضرت فرمودند: «بگوئيد با جان و زبان و دستمان بيعت مى كنيم».</big> | ||
<big>كلمات نهايى پيامبرصلى الله عليه وآله دعا براى اقراركنندگان به سخنانش و | <big>كلمات نهايى پيامبرصلى الله عليه وآله دعا براى اقراركنندگان به سخنانش و [[نفرین]] بر [[منكرین]] اوامر آن حضرت بود و با حمد خداوند خطابه حضرت پايان يافت.</big> | ||
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازهاى اول از يازدهمين و آخرين بخش از خطبه غدير مسئله بيعت را مطرح كرده و از جمله در مورد امامت امامان عليهم السلام از صد و بيست هزار نفر بيعت زبانى و اقرار گرفت.</big> | <big>پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازهاى اول از يازدهمين و آخرين بخش از خطبه غدير مسئله بيعت را مطرح كرده و از جمله در مورد امامت امامان عليهم السلام از صد و بيست هزار نفر بيعت زبانى و اقرار گرفت.</big> | ||
خط ۲۸۰: | خط ۲۷۹: | ||
<big>بعد از اين همه لطف الهى كه بهترين راه و بهترين امامان را براى شما برگزيده و به شما اجازه نداده با فكر خود پيش برويد و مشكل آفرينى كنيد، آيا قدر اين همه نعمت را مى دانيد؟</big> | <big>بعد از اين همه لطف الهى كه بهترين راه و بهترين امامان را براى شما برگزيده و به شما اجازه نداده با فكر خود پيش برويد و مشكل آفرينى كنيد، آيا قدر اين همه نعمت را مى دانيد؟</big> | ||
<big>اين برخورد را پيامبرصلى الله عليه وآله با | <big>اين برخورد را پيامبرصلى الله عليه وآله با يک سؤال آغاز كرد و فرمود: «مَعاشِرَ النّاسِ، ما تَقُولُونَ؟...»:</big> | ||
<big>«اى مردم چه مى گوييد؟ خدا از هر صدايى و مخفى هاى هر نفسى اطلاع دارد». آنگاه با لسان نصيحت گونه اى آيه | <big>«اى مردم چه مى گوييد؟ خدا از هر صدايى و مخفى هاى هر نفسى اطلاع دارد». آنگاه با لسان نصيحت گونه اى آيه ۱۵ سوره اسراء را خواند: «فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها»:</big> | ||
<big>«هر كس هدايت يابد به نفع خويش عمل كرده و هر كس گمراه شود بر ضرر خود گمراه شده است»:</big> | <big>«هر كس هدايت يابد به نفع خويش عمل كرده و هر كس گمراه شود بر ضرر خود گمراه شده است»:</big> | ||
خط ۳۱۲: | خط ۳۱۱: | ||
<big>اى مردم، چه مى گوييد؟ خداوند هر صدايى را و پنهانى هاى هر كسى را مى داند. پس هر كس هدايت يافت به نفع خودش است و هر كس گمراه شد به ضرر خودش گمراه شده است، و هر كس بيعت كند با خداوند بيعت مى كند. دست خداوند بر روى دست بيعت كنندگان است.</big> | <big>اى مردم، چه مى گوييد؟ خداوند هر صدايى را و پنهانى هاى هر كسى را مى داند. پس هر كس هدايت يافت به نفع خودش است و هر كس گمراه شد به ضرر خودش گمراه شده است، و هر كس بيعت كند با خداوند بيعت مى كند. دست خداوند بر روى دست بيعت كنندگان است.</big> | ||
== <big>حسن بصرى و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص | == <big>حسن بصرى و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۳۰۲. چهارده قرن با غدير: ص ۱۱۶. </ref> == | ||
<big>حسن بصرى حديث غدير را اين گونه نقل كرده است: پيامبرصلى الله عليه وآله على را در روز غدير خم براى مردم منصوب كرد و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ».<ref>اثبات الهداة: ج | <big>حسن بصرى حديث غدير را اين گونه نقل كرده است: پيامبرصلى الله عليه وآله على را در روز غدير خم براى مردم منصوب كرد و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ».<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۸۵ ح ۹۰۰. </ref></big> | ||
== <big>سند مكتوب غدير و اقرار به ولايت</big><ref>غدير در قرآن: ج | == <big>سند مكتوب غدير و اقرار به ولايت</big><ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۰۲. </ref> == | ||
<big>پس از سخنرانى غدير و در فرصتى مناسب، پيامبرصلى الله عليه وآله مهاجرين و انصار را جمع كرده و سند مكتوبى براى غدير آماده كردند و در آن براى توحيد | <big>پس از سخنرانى غدير و در فرصتى مناسب، پيامبرصلى الله عليه وآله مهاجرين و انصار را جمع كرده و سند مكتوبى براى غدير آماده كردند و در آن براى توحيد و نبوت از همگان اقرار گرفته و [[حدیث غدیر]] را بيان كردند.</big> | ||
<big>از جمله نكات اين سند مكتوب اينكه آنچه از ظاهر اين داستان كوتاه پيداست حضرت گزارش گونه اى از اين مراسم تهيه كرد، نه آنكه محتواى آن را به امضاى همه آنان رسانده باشد.</big> | <big>از جمله نكات اين سند مكتوب اينكه آنچه از ظاهر اين داستان كوتاه پيداست حضرت گزارش گونه اى از اين مراسم تهيه كرد، نه آنكه محتواى آن را به امضاى همه آنان رسانده باشد.</big> | ||
خط ۳۲۲: | خط ۳۲۱: | ||
<big>همين اندازه كه به امر حضرت و در حضورش گزارشى تهيه شود و اقرارهاى مردم در آن ثبت شود از امضاى همه آنان مهمتر خواهد بود.</big> | <big>همين اندازه كه به امر حضرت و در حضورش گزارشى تهيه شود و اقرارهاى مردم در آن ثبت شود از امضاى همه آنان مهمتر خواهد بود.</big> | ||
<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[سند مکتوب غدیر]].</big> | |||
== <big>دشمنان اهل بيت عليهم السلام و اقرار به ولايت در جهنم</big><ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص۲۰۱-۲۱۲.</ref> == | |||
<big>پيامبر در فرازى از بخش هفتم خطبه غدير با اشاره به آيه ۸ تا ۱۱ سوره ملک: «تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّما اُلْقِىَ فيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها اَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ ...»، فرمود كه منظور از اين آيات دشمنان اهل بيت عليهم السلام هستند كه در جهنم مورد سؤال و ملامت قرار خواهند گرفت كه آيا كسى شما را يادآور نشد؟ و آنان اعتراف مى كنند كه گوش فرا نداديم، و اين گرفتارى حاصل سرپيچى خود ماست.</big> | |||
== <big>دشمنان اهل بيت عليهم السلام و اقرار به ولايت در جهنم</big><ref>سخنرانى استثنائى غدير: | |||
<big>پيامبر در فرازى از بخش هفتم خطبه غدير با اشاره به آيه | |||
<big>اَلا اِنَّ اَعْداءَهُمُ الَّذينَ قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «كُلَّما اُلْقِىَ فيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها اَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ، قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَىْءٍ، اِنْ اَنْتُمْ اِلاّ فى ضَلالٍ كَبيرٍ، وَ قالوُا لَوْ كُنّا نَسْمَعُ اَوْ نَعْقِلُ ما كُنّا فى اَصْحابِ السَّعيرِ، فَاعْتَرَفوُا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لاَصْحابِ السَّعيرِ»:</big> | <big>اَلا اِنَّ اَعْداءَهُمُ الَّذينَ قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «كُلَّما اُلْقِىَ فيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها اَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ، قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَىْءٍ، اِنْ اَنْتُمْ اِلاّ فى ضَلالٍ كَبيرٍ، وَ قالوُا لَوْ كُنّا نَسْمَعُ اَوْ نَعْقِلُ ما كُنّا فى اَصْحابِ السَّعيرِ، فَاعْتَرَفوُا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لاَصْحابِ السَّعيرِ»:</big> | ||
خط ۳۳۴: | خط ۳۳۲: | ||
<big>«هر گاه گروهى را در جهنم مى اندازند خزانه داران دوزخ از ايشان مى پرسند: آيا ترساننده اى براى شما نيامد؟ مى گويند: بلى، براى ما نذير و ترساننده آمد ولى ما او را تكذيب كرديم و گفتيم: خداوند هيچ چيز نازل نكرده است، و شما در گمراهىِ بزرگ هستيد. و مى گويند: اگر مى شنيديم يا فكر مى كرديم در اصحاب آتش نبوديم. به گناه خود اعتراف كردند، پس دور باشند اصحاب آتش».</big> | <big>«هر گاه گروهى را در جهنم مى اندازند خزانه داران دوزخ از ايشان مى پرسند: آيا ترساننده اى براى شما نيامد؟ مى گويند: بلى، براى ما نذير و ترساننده آمد ولى ما او را تكذيب كرديم و گفتيم: خداوند هيچ چيز نازل نكرده است، و شما در گمراهىِ بزرگ هستيد. و مى گويند: اگر مى شنيديم يا فكر مى كرديم در اصحاب آتش نبوديم. به گناه خود اعتراف كردند، پس دور باشند اصحاب آتش».</big> | ||
== <big>سعد بن ابى وقاص و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص | == <big>سعد بن ابى وقاص و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۳۰۱. چهارده قرن با غدير: ص۱۱۴، ۱۱۵.</ref> == | ||
<big>سعد بن ابى وقاص كه در همه وقايع پس از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله مشاركت جدى داشت و به عنوان يكى از سرلشكران سقيفه شناخته مى شد و خدمات وافرى براى آنان انجام داده است. او پس از عثمان از بيعت با اميرالمؤمنين عليه السلام سرباز زد و عزلت اختيار كرد. وقتى از او پرسيدند: چرا كناره گيرى مى كند پس از عذرهاى بيهوده اى كه آورد، رسماً به فضيلت اميرالمؤمنين عليه السلام اعتراف كرد و همانند ساير منافقين به فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام اقرار كرد:</big> | <big>سعد بن ابى وقاص كه در همه وقايع پس از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله مشاركت جدى داشت و به عنوان يكى از سرلشكران سقيفه شناخته مى شد و خدمات وافرى براى آنان انجام داده است. او پس از عثمان از بيعت با اميرالمؤمنين عليه السلام سرباز زد و عزلت اختيار كرد. وقتى از او پرسيدند: چرا كناره گيرى مى كند پس از عذرهاى بيهوده اى كه آورد، رسماً به فضيلت اميرالمؤمنين عليه السلام اعتراف كرد و همانند ساير منافقين به فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام اقرار كرد:</big> | ||
* <big>سعد مى گويد: بالاتر از همه فضايل على غدير خم است. پيامبر دست او را گرفت و دو بازوى او را بالا برد در حالى كه من به او نگاه مى كردم و فرمود: آيا من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارتر نيستم؟ گفتند: آرى. فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...».<ref>كتاب سليم: حديث | * <big>سعد مى گويد: بالاتر از همه فضايل على غدير خم است. پيامبر دست او را گرفت و دو بازوى او را بالا برد در حالى كه من به او نگاه مى كردم و فرمود: آيا من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارتر نيستم؟ گفتند: آرى. فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...».<ref>كتاب سليم: حديث ۵۵ . اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۹۶.</ref></big> | ||
* <big>سعد - كه پس از قتل عثمان با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت نكرد - در راه سفر مكه با دو نفر عراقى برخورد كرد. او پرسيد: على بن ابى طالب درباره من چه مى گويد؟ سپس چهار فضيلت بزرگ از فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام را بر شمرد و گفت: اگر بخواهيد پنجمى را هم بگويم. دو نفر عراقى گفتند: مى خواهيم بگوئى. سعد گفت: با پيامبرصلى الله عليه وآله در [[حجةالوداع]] بوديم. در بازگشت در غدير خم پياده شد و دستور داد تا مناديش بين مردم ندا كند: «من كنت مولاه فهذا على مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله».<ref>بحار الانوار: ج | * <big>سعد - كه پس از قتل عثمان با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت نكرد - در راه سفر مكه با دو نفر عراقى برخورد كرد. او پرسيد: على بن ابى طالب درباره من چه مى گويد؟ سپس چهار فضيلت بزرگ از فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام را بر شمرد و گفت: اگر بخواهيد پنجمى را هم بگويم. دو نفر عراقى گفتند: مى خواهيم بگوئى. سعد گفت: با پيامبرصلى الله عليه وآله در [[حجةالوداع]] بوديم. در بازگشت در غدير خم پياده شد و دستور داد تا مناديش بين مردم ندا كند: «من كنت مولاه فهذا على مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله».<ref>بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۴۱. </ref></big> | ||
* <big>معاويه به سفر حج آمده بود، و در آن سفر سعد به ديدن او آمد. در آنجا درباره اميرالمؤمنين عليه السلام سخن به ميان آمد، و از جمله سعد به معاويه گفت: من از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيدم كه مى گفت:«من كنت مولاه فعلى مولاه».<ref>احقاق الحق: ج | * <big>معاويه به سفر حج آمده بود، و در آن سفر سعد به ديدن او آمد. در آنجا درباره اميرالمؤمنين عليه السلام سخن به ميان آمد، و از جمله سعد به معاويه گفت: من از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيدم كه مى گفت:«من كنت مولاه فعلى مولاه».<ref>احقاق الحق: ج ۳ ص ۳۲۴. </ref></big> | ||
== <big>سؤال اقرارگونه در مورد غدير</big><ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص | == <big>سؤال اقرارگونه در مورد غدير</big><ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص ۶۳ . </ref> == | ||
<big>آخرين اقدام استثنائى و غير عادى از فراز منبر غدير آن بود كه پس از تكرار بيعت لسانى توسط مردم و بازگشت سكوت مطلق بر جمعيت نشسته در برابر منبر غدير، خطيب معظم مردم را مورد سؤال قرار داد و فرمود:</big> | <big>آخرين اقدام استثنائى و غير عادى از فراز منبر غدير آن بود كه پس از تكرار بيعت لسانى توسط مردم و بازگشت سكوت مطلق بر جمعيت نشسته در برابر منبر غدير، خطيب معظم مردم را مورد سؤال قرار داد و فرمود:</big> | ||
<big>ما تقولون؟! چه مى گوييد؟</big> | <big>ما تقولون؟! چه مى گوييد؟</big> | ||
<big>اين سؤال پس از آن همه جملاتى كه مردم پس از | <big>اين سؤال پس از آن همه جملاتى كه مردم پس از پيامبر صلى الله عليه و آله تكرار كردند و بر زبان آوردند، يک پرسش حقيقى نبود؛ چرا كه پيامبر صلى الله عليه و آله هم مى ديد و هم مى شنيد كه مردم چه مى گويند.</big> | ||
<big>بنابراين يک استفهام تقريرى بود كه معنايش اين گونه مى شد: پس از شنيدن اين همه سخن و اين همه اقرارها چه مى گوييد؟ آيا باز هم سخنى براى گفتن مانده است؟ آيا مى توانيد نزد خداوند عذر نرسيدن پيام الهى را بياوريد؟</big> | <big>بنابراين يک استفهام تقريرى بود كه معنايش اين گونه مى شد: پس از شنيدن اين همه سخن و اين همه اقرارها چه مى گوييد؟ آيا باز هم سخنى براى گفتن مانده است؟ آيا مى توانيد نزد خداوند عذر نرسيدن پيام الهى را بياوريد؟</big> | ||
خط ۳۵۴: | خط ۳۵۲: | ||
<big>معناى اين اقدام - چنانكه خود پيامبرصلى الله عليه وآله تصريح فرمود - آن بود كه شما در ظاهر اقرار و بيعت نموديد، اما بدانيد كه خدا از باطن دلها و اسرار قلب ها آگاه است. من حجت را آن چنان بر شما تمام كردم كه هيچ كجاى دنيا نمونه اش را پيدا نكرده و نخواهيد كرد. اكنون اين شما هستيد كه در برابر امتحانى عظيم در وفادارى به اين ابلاغ قرار داريد.</big> | <big>معناى اين اقدام - چنانكه خود پيامبرصلى الله عليه وآله تصريح فرمود - آن بود كه شما در ظاهر اقرار و بيعت نموديد، اما بدانيد كه خدا از باطن دلها و اسرار قلب ها آگاه است. من حجت را آن چنان بر شما تمام كردم كه هيچ كجاى دنيا نمونه اش را پيدا نكرده و نخواهيد كرد. اكنون اين شما هستيد كه در برابر امتحانى عظيم در وفادارى به اين ابلاغ قرار داريد.</big> | ||
== <big>صاحب اختيارى پيامبرصلى الله عليه وآله و اقرار همگان</big><ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص | == <big>صاحب اختيارى پيامبرصلى الله عليه وآله و اقرار همگان</big><ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص ۵۳ .</ref> == | ||
<big>در خطبه غدير، پيش از لحظات حساس خطابه هنوز يک مرحله در پيش بود.</big> | <big>در خطبه غدير، پيش از لحظات حساس خطابه هنوز يک مرحله در پيش بود.</big> | ||
<big> | <big>پيامبر صلى الله عليه و آله مى خواهد ولايت و صاحب اختيارى على عليه السلام را اعلام كند، اما دو مقدمه براى اين هدف در نظر مى گيرد تا كسى را ياراى انكار آن نباشد.</big> | ||
<big>يكى آنكه صاحب اختيارى خود را با استناد به آيه «النَّبِىُّ اَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ» اعلام نمايد، و ديگر اينكه ولايت على عليه السلام را مساوى و جايگزين ولايت خود قرار مى دهد؛ و اين به معناى آوردن دليل محكم ولايت على بن ابى طالب عليه السلام از متن قرآن است.</big> | <big>يكى آنكه صاحب اختيارى خود را با استناد به آيه «النَّبِىُّ اَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ» اعلام نمايد، و ديگر اينكه ولايت على عليه السلام را مساوى و جايگزين ولايت خود قرار مى دهد؛ و اين به معناى آوردن دليل محكم ولايت على بن ابى طالب عليه السلام از متن قرآن است.</big> | ||
<big> | <big>پيامبر صلى الله عليه و آله براى اين هدف از يک شيوه غير منتظره استفاده كرد، و آن اقرار گرفتن از مردم درباره صاحب اختيارى خود بود. اين اقرار در واقع اعتراف به ركنى بود كه ولايت على عليه السلام مترتب بر آن مى شد.</big> | ||
<big>يک لحظه قبل از معرفى على عليه السلام فرمود: «اَيُّهَا النّاسُ، مَنْ اَوْلى بِكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ؟»: «اى مردم، چه كسى از خودتان بر شما صاحب اختيارتر است؟» اين سؤال تداعى كننده فورى آيه «النَّبِىُّ اَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ» بود، و اين پاسخ را در ذهن مردم زنده مى كرد كه | <big>يک لحظه قبل از معرفى على عليه السلام فرمود: «اَيُّهَا النّاسُ، مَنْ اَوْلى بِكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ؟»: «اى مردم، چه كسى از خودتان بر شما صاحب اختيارتر است؟» اين سؤال تداعى كننده فورى آيه «النَّبِىُّ اَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ» بود، و اين پاسخ را در ذهن مردم زنده مى كرد كه «پيامبر صلى الله عليه و آله بر مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر است».</big> | ||
<big>نتيجه فوق العاده اين سؤال، پاسخ يک پارچه مردم بود كه صدا زدند: «اللَّهُ وَ رَسُولُهُ». با اين پاسخ در واقع به ولايت خدا و رسول نسبت به خود اقرار نمودند، و جوابِ بلافاصله مخاطبين حكايت از مسلَّم بودن مسئله داشت، و اين گونه يک امر استثنائى ديگر در اثناى خطابه غدير انجام پذيرفت.</big> | <big>نتيجه فوق العاده اين سؤال، پاسخ يک پارچه مردم بود كه صدا زدند: «اللَّهُ وَ رَسُولُهُ». با اين پاسخ در واقع به ولايت خدا و رسول نسبت به خود اقرار نمودند، و جوابِ بلافاصله مخاطبين حكايت از مسلَّم بودن مسئله داشت، و اين گونه يک امر استثنائى ديگر در اثناى خطابه غدير انجام پذيرفت.</big> | ||
== <big>طبرى و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص | == <big>طبرى و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۳۰۳. </ref> == | ||
<big>در زمان طبرى مورخ معروف عامه، ابوبكر بن ابى داود درباره [[ | <big>در زمان طبرى مورخ معروف عامه، ابوبكر بن ابى داود درباره [[حدیث غدیر|حدیث غدیر خم]] مطالب نادرستى گفته بود و اين خبر به طبرى رسيد. او در پاسخ به ابن ابى داود كتاب مستقلى درباره غدير نوشت و در آن صحت اسناد آن را ثابت كرد و مدارک لازم را ارائه داد.<ref>تاريخ الاسلام (ذهبى): ج ۲۳ ص ۲۸۳. </ref></big> | ||
== <big>عمر بن خطاب و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص | == <big>عمر بن خطاب و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۳۰۰. چهارده قرن با غدير: ص ۱۱۳. </ref> == | ||
<big>[[عمر بن خطاب]] حديث غدير را به اين صورت نقل كرده است: پيامبر على را به عنوان امام منصوب كرد و گفت: «من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله، خدايا تو بر اينان شاهد هستى»!</big> | <big>[[عمر بن خطاب]] حديث غدير را به اين صورت نقل كرده است: پيامبر على را به عنوان امام منصوب كرد و گفت: «من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله، خدايا تو بر اينان شاهد هستى»!</big> | ||
<big>عمر مى گويد جوان خوش سيمايى را ديدم كه گفت: اى عمر، چه مى بينى؟ بخدا قسم | <big>عمر مى گويد جوان خوش سيمايى را ديدم كه گفت: اى عمر، چه مى بينى؟ بخدا قسم پيامبر صلى الله عليه و آله پيمانى بر شما بست كه جز منافق آن را بر هم نمى زند، و عهدى گرفت كه با آن مخالفت نمى كند مگر كسى كه از دينش مرتد شده باشد. اى عمر، تو بپرهيز از اينكه آن را بر هم زنى يا با آن مخالفت كنى!!<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۲۰ ح ۱۰۱۵.</ref></big> | ||
== <big>عمر بن عبدالعزيز و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص | == <big>عمر بن عبدالعزيز و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۳۰۲. چهارده قرن با غدير: ص ۱۱۶. </ref> == | ||
<big>مردى نقل مى كند: در شام نزد عمر بن عبدالعزيز آمدم در حالى كه به مردم عطايايى مى داد و من نيز پيش رفتم. به من گفت: از كدام طايفه اى؟ گفتم: از قريش. گفت: از كدام طايفه قريش؟ گفتم: از بنى هاشم.</big> | <big>مردى نقل مى كند: در شام نزد عمر بن عبدالعزيز آمدم در حالى كه به مردم عطايايى مى داد و من نيز پيش رفتم. به من گفت: از كدام طايفه اى؟ گفتم: از قريش. گفت: از كدام طايفه قريش؟ گفتم: از بنى هاشم.</big> | ||
<big>پرسيد: از كدام بنى هاشم؟ گفتم: از مواليان على عليه السلام هستم! پرسيد: على كيست؟! من سكوت نمودم. عمر بن عبدالعزيز دست بر سينه اش گذاشت و گفت: من هم بخدا قسم از مواليان على بن ابى طالب هستم.</big> | <big>پرسيد: از كدام بنى هاشم؟ گفتم: از مواليان على عليه السلام هستم! پرسيد: على كيست؟! من سكوت نمودم. عمر بن عبدالعزيز دست بر سينه اش گذاشت و گفت: من هم بخدا قسم از مواليان على بن ابى طالب هستم.</big> | ||
<big>سپس گفت: عده اى برايم روايت كرده اند كه از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده اند كه فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه».<ref>الغدير: ج | <big>سپس گفت: عده اى برايم روايت كرده اند كه از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده اند كه فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه».<ref>الغدير: ج ۱ ص ۲۱۰. </ref></big> | ||
== <big>عمرو بن عاص و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص | == <big>عمرو بن عاص و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۳۰۲. </ref> == | ||
<big>[[معاويه]] نامه اى براى عمروعاص نوشت و در آن ضمن بدگويى به اميرالمؤمنين عليه السلام او را به يارى خود طلبيد.</big> | <big>[[معاويه]] نامه اى براى عمروعاص نوشت و در آن ضمن بدگويى به اميرالمؤمنين عليه السلام او را به يارى خود طلبيد.</big> | ||
<big>عمروعاص در پاسخ به نامه معاويه به عنوان رد سخن او فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام را برشمرد و از جمله نوشت: پيامبر در روز غدير خم درباره او فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»!<ref>الغدير: ج | <big>عمروعاص در پاسخ به نامه معاويه به عنوان رد سخن او فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام را برشمرد و از جمله نوشت: پيامبر در روز غدير خم درباره او فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»!<ref>الغدير: ج ۱ ص ۲۰۲. </ref></big> | ||
== <big>مأمون عباسى و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص | == <big>مأمون عباسى و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۳۰۳. چهارده قرن با غدير: ص۱۱۷، ۱۱۸.</ref> == | ||
<big>از جمله دشمنان اهل بيت عليهم السلام كه اقرار به حديث غدير كرده اند مأمون عباسى است:</big> | <big>از جمله دشمنان اهل بيت عليهم السلام كه اقرار به حديث غدير كرده اند مأمون عباسى است:</big> | ||
# <big>مأمون نامه اى براى بنى هاشم نوشت و در آن فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام را برشمرد، و از جمله نوشت: «او بود صاحب ولايت در حديث غدير خم».<ref>الغدير: ج | # <big>مأمون نامه اى براى بنى هاشم نوشت و در آن فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام را برشمرد، و از جمله نوشت: «او بود صاحب ولايت در حديث غدير خم».<ref>الغدير: ج ۱ ص ۲۱۲. </ref></big> | ||
# <big>مأمون عباسى در خراسان مجلسى تشكيل داد كه در آن چهل نفر از بزرگان علماى اسلام را براى مناظره با خود دعوت كرد. از جمله مطالبى كه در آن مجلس مطرح شد اين بود كه على بن ابى طالب عليه السلام در خلافت بر ديگران مقدم است. وقتى اهل مجلس از اين مطلب تعجب كردند، از يكى از آنان پرسيد: آيا حديث ولايت (غدير) را روايت مى كنى؟ آنان اقرار كردند، وآن را نقل كردند.</big> <big>مأمون گفت: اين حديث، خلافت على بن ابى طالب عليه السلام را بر [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] و | # <big>مأمون عباسى در خراسان مجلسى تشكيل داد كه در آن چهل نفر از بزرگان علماى اسلام را براى مناظره با خود دعوت كرد. از جمله مطالبى كه در آن مجلس مطرح شد اين بود كه على بن ابى طالب عليه السلام در خلافت بر ديگران مقدم است. وقتى اهل مجلس از اين مطلب تعجب كردند، از يكى از آنان پرسيد: آيا حديث ولايت (غدير) را روايت مى كنى؟ آنان اقرار كردند، وآن را نقل كردند.</big> <big>مأمون گفت: اين حديث، خلافت على بن ابى طالب عليه السلام را بر [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] و عمر ثابت مى كند و هيچ حقى براى آنان ثابت نمى كند.</big> <big>يكى از آنان به نام اسحاق گفت: عده اى مى گويند: اين حديث مربوط به مسئله اى است كه بين على بن ابى طالب عليه السلام و زيد بن حارثه پيش آمده است!! مأمون گفت: زمان اين حديث كِى بوده؟ آيا هنگام بازگشت از [[حجةالوداع]] نبوده؟ گفت: آرى. مأمون گفت: شهادت زيد بن حارثه قبل از غدير بوده است!! چطور خود را به چنين اشكالى قانع كرده اى؟!<ref>الغدير: ج ۱ ص ۲۱۰. </ref></big> | ||
== <big>موضوع اقرار در غدير</big><ref>اسرار غدير: ص | == <big>موضوع اقرار در غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۵۰ . </ref> == | ||
<big>سخنرانى تاريخى پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير كه حدود يک ساعت طول كشيد در يازده بخش قابل ترسيم است.</big> | <big>سخنرانى تاريخى پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير كه حدود يک ساعت طول كشيد در يازده بخش قابل ترسيم است.</big> | ||
خط ۴۰۰: | خط ۳۹۸: | ||
<big>سپس مطلبى را كه مى بايست همه مردم به آن اقرار مى كردند تعيين كردند كه خلاصه آن اطاعت از دوازده امام عليهم السلام و عهد و پيمان بر عدم تغيير و تبديل و بر رساندن پيام غدير به نسل هاى آينده و غائبان از غدير بود. در ضمن بيعت با دست هم حساب مى شد زيرا حضرت فرمودند: «بگوئيد با جان و زبان و دستمان بيعت مى كنيم».</big> | <big>سپس مطلبى را كه مى بايست همه مردم به آن اقرار مى كردند تعيين كردند كه خلاصه آن اطاعت از دوازده امام عليهم السلام و عهد و پيمان بر عدم تغيير و تبديل و بر رساندن پيام غدير به نسل هاى آينده و غائبان از غدير بود. در ضمن بيعت با دست هم حساب مى شد زيرا حضرت فرمودند: «بگوئيد با جان و زبان و دستمان بيعت مى كنيم».</big> | ||
<big>كلمات نهايى | <big>كلمات نهايى پيامبر صلى الله عليه و آله دعا براى اقراركنندگان به سخنانش و نفرين بر منكرين اوامر آن حضرت بود و با حمد خداوند خطابه حضرت پايان يافت.</big> | ||
== <big>پانویس</big> == | == <big>پانویس</big> == |