۵٬۹۱۳
ویرایش
جز (removed Category:قرآن و غدیر using HotCat) |
|||
(۱۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== اهمیت تحقیق درباره اسباب نزول آیات و سور == | == اهمیت تحقیق درباره اسباب نزول آیات و سور<ref>نویسنده: علی کورانی؛ مترجم: مصطفی فضایلی.</ref> == | ||
این سخنى گزاف نیست که بگوییم پژوهش دقیق و جدى در اسباب نزول آیات و سور مى تواند موجب دگرگونى اى علمى گردد، زیرا از این رهگذر حقایق بسیارى کشف مى گردد و بطلان پاره اى از مسلّماتى که مردمان طى قرون متمادى آنها را حقایقى ثابت | این سخنى گزاف نیست که بگوییم پژوهش دقیق و جدى در اسباب نزول آیات و سور مى تواند موجب دگرگونى اى علمى گردد، زیرا از این رهگذر حقایق بسیارى کشف مى گردد و بطلان پاره اى از مسلّماتى که مردمان طى قرون متمادى آنها را حقایقى ثابت مىانگاشته اند، آشکار مى شود. | ||
این به آن سبب است که جنبه ریاضى تفسیر در مورد اسباب نزول قوی تر از جنبه هاى دیگر تفسیر است. زیرا اگر مثلاً پنج روایت در شأن و سبب نزول آیه اى بیابیم و هریک از آنها سبب و تاریخ خاصى را براى نزول آن آیه بیان کند به طورى که در مورد مکان، زمان، حادثه یا امر دیگر مربوط به نزول، متناقض باشند، نمى توانیم بگوییم همه آن روایات پذیرفتنى است و راویان همه صحابه اند و همه صحابه ستارگانى هستند که هریک را پى بگیریم هدایت مى شویم… بلکه قطعاً تنها یکى از اسباب یا سببى غیر از اینها، مى تواند سبب نزول آیه باشد و باقى نادرست است. | این به آن سبب است که جنبه ریاضى تفسیر در مورد اسباب نزول قوی تر از جنبه هاى دیگر تفسیر است. زیرا اگر مثلاً پنج روایت در شأن و سبب نزول آیه اى بیابیم و هریک از آنها سبب و تاریخ خاصى را براى نزول آن آیه بیان کند به طورى که در مورد مکان، زمان، حادثه یا امر دیگر مربوط به نزول، متناقض باشند، نمى توانیم بگوییم همه آن روایات پذیرفتنى است و راویان همه صحابه اند و همه صحابه ستارگانى هستند که هریک را پى بگیریم هدایت مى شویم… بلکه قطعاً تنها یکى از اسباب یا سببى غیر از اینها، مى تواند سبب نزول آیه باشد و باقى نادرست است. | ||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
'''۲ـ در «کافى »چنین روایت شده است:''' | '''۲ـ در «کافى »چنین روایت شده است:''' | ||
[[شیخ کلینی]] در الكافى ازعلى ابن ابراهیم از پدرش و او از ابن ابى عُمیر، وى از عمربن اُذَینه و او از زراره و فضیل بن یسار و بکیربن اعین و محمدبن مسلم و یزیدبن معاویه و ابى الجارود و اینان همگى از امام محمد باقرعلیه السلام نقل کرده اند که فرمود: «خداى عزیز و بلند مرتبه پیامبرش را به ولایت على امر فرمود و این آیه را بر او فرو فرستاد: {{قرآن|إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ}}:<ref>مائده/۵۵</ref> | [[شیخ کلینی]] در الكافى ازعلى ابن ابراهیم از پدرش و او از ابن ابى عُمیر، وى از عمربن اُذَینه و او از زراره و فضیل بن یسار و بکیربن اعین و محمدبن مسلم و یزیدبن معاویه و ابى الجارود و اینان همگى از امام محمد باقرعلیه السلام نقل کرده اند که فرمود: «خداى عزیز و بلند مرتبه پیامبرش را به ولایت على امر فرمود و این آیه را بر او فرو فرستاد: {{قرآن|إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ}}:<ref>مائده/۵۵.</ref> | ||
و ولایت اولى الامر را واجب گردانید، اما مردم نمى دانستند که این ولایت چیست، پس خدا به محمدصلی الله علیه وآله فرمان داد تا آن را براى مردم تفسیرکند، همان گونه که نماز، زکات، روزه و حج را تفسیر مى فرمود. آنگاه که این فرمان از سوى خدا به پیامبر رسید، رسول خدا نگران گشت و ترس آن داشت که مردمان از دین خارج گردند و او را تکذیب کنند، پس دلتنگ گردید و نظر به سوى پروردگار توانا و بلند مرتبه اش بازگرداند، پس خداى عزّوجل بر او چنین وحى فرمود: | و ولایت اولى الامر را واجب گردانید، اما مردم نمى دانستند که این ولایت چیست، پس خدا به محمدصلی الله علیه وآله فرمان داد تا آن را براى مردم تفسیرکند، همان گونه که نماز، زکات، روزه و حج را تفسیر مى فرمود. آنگاه که این فرمان از سوى خدا به پیامبر رسید، رسول خدا نگران گشت و ترس آن داشت که مردمان از دین خارج گردند و او را تکذیب کنند، پس دلتنگ گردید و نظر به سوى پروردگار توانا و بلند مرتبه اش بازگرداند، پس خداى عزّوجل بر او چنین وحى فرمود: | ||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
پس آنگاه رسول خداصلی الله علیه وآله امر پروردگار را آشکار ساخت و به ابلاغ ولایت على علیه السلام در روز غدیرخم برخاست؛ نداى{{متن عربی|الصلاةجامعه}} سرداد و مردمان را امر فرمود تا حاضران غایبان را خبر دهند ـ عمر بن اُذینه مى گوید: همه راویان این حدیث غیر از ابى الجارود نقل کرده اند که، ابو جعفر[<nowiki/>[[امام باقر علیه السلام]] ] فرمود: فرایض یکى پس از دیگرى نازل مى گردد و «ولایت» در این سلسله آخرین فریضه اى بود که فرو فرستاده شد، پس از این رو خداى عزوجل این آیه را نازل فرمود: | پس آنگاه رسول خداصلی الله علیه وآله امر پروردگار را آشکار ساخت و به ابلاغ ولایت على علیه السلام در روز غدیرخم برخاست؛ نداى{{متن عربی|الصلاةجامعه}} سرداد و مردمان را امر فرمود تا حاضران غایبان را خبر دهند ـ عمر بن اُذینه مى گوید: همه راویان این حدیث غیر از ابى الجارود نقل کرده اند که، ابو جعفر[<nowiki/>[[امام باقر علیه السلام]] ] فرمود: فرایض یکى پس از دیگرى نازل مى گردد و «ولایت» در این سلسله آخرین فریضه اى بود که فرو فرستاده شد، پس از این رو خداى عزوجل این آیه را نازل فرمود: | ||
{{قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي}}:<ref>مائده/۳</ref> | {{قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي}}:<ref>مائده/۳.</ref> | ||
«امروز دين شما را برايتان كامل كردم و نعمتم را براى شما تمام كردم». | «امروز دين شما را برايتان كامل كردم و نعمتم را براى شما تمام كردم». | ||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
روایت شده است که آخرین آیه اى که بر پیامبر نازل گردید این آیه است: | روایت شده است که آخرین آیه اى که بر پیامبر نازل گردید این آیه است: | ||
{{قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الِْاسْلَامَ دِيناً}}<ref>مائده/۳</ref> | {{قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الِْاسْلَامَ دِيناً}}<ref>مائده/۳.</ref> | ||
و این روایتى صحیح، ثابت و صریح است.<ref>تاریخ یعقوبی؛ج۲،ص۱۴۳(مانزل من القران بالمدینة).</ref> | و این روایتى صحیح، ثابت و صریح است.<ref>تاریخ یعقوبی؛ج۲،ص۱۴۳(مانزل من القران بالمدینة).</ref> | ||
خط ۱۰۸: | خط ۱۰۸: | ||
ما این اقوال را در اینجا به طور گذرا بر مى شماریم تا اسباب پیدایش آنها را بنماییم. | ما این اقوال را در اینجا به طور گذرا بر مى شماریم تا اسباب پیدایش آنها را بنماییم. | ||
# آخرین آیه اى که نازل شده آیه ربا | # آخرین آیه اى که نازل شده آیه ربا است. <ref>بقره/ ۲۷۸.</ref> | ||
# آخرین آیه ؛آیه«کلاله»(ورثه از خویشاوندانِ با واسطه) است | # آخرین آیه ؛آیه«کلاله»(ورثه از خویشاوندانِ با واسطه) است.<ref>نساء/۱۷۶.</ref> | ||
# آیه:{{قرآن|وَ اتَّقُوا يَوْمًا تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ...}} | # آیه:{{قرآن|وَ اتَّقُوا يَوْمًا تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ...}}<ref>بقره/ ۲۸۱.</ref> | ||
# آیه:{{قرآن|لَقَدْ | # آیه:{{قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ ...}}.<ref>توبه/ ۱۲۸.</ref> | ||
# آیه:{{قرآن| | # آیه:{{قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ}}.<ref>انبیاء/ ۲۵.</ref> | ||
# آیه:{{قرآن|فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ...}} | # آیه:{{قرآن|فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ...}}.<ref>کهف/ ۱۱۰.</ref> | ||
# آیه:{{قرآن|وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً...}} | # آیه:{{قرآن|وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً...}}.<ref>نساء/ ۹۳.</ref> | ||
# آخرین سوره که نازل شده، سوره توبه است. | # آخرین سوره که نازل شده، سوره توبه است. | ||
# آخرین سوره نازل شده، سوره نصر است. | # آخرین سوره نازل شده، سوره نصر است. | ||
خط ۱۹۷: | خط ۱۹۷: | ||
'''۲ـ''' در «کنزالعمال »چنین روایت شده است: | '''۲ـ''' در «کنزالعمال »چنین روایت شده است: | ||
از سعید بن مسیّب روایت شده که گفت: عمر از رسول خدا ـ صلى الله علیه وسلم ـ پرسید: کلاله چگونه ارث مى برد؟ پیامبر فرمود: مگر نه این است که خدا آن را بیان فرموده است؟ آن گاه این آیه را قرائت فرمود: | از سعید بن مسیّب روایت شده که گفت: عمر از رسول خدا ـ صلى الله علیه وسلم ـ پرسید: | ||
کلاله چگونه ارث مى برد؟ | |||
پیامبر فرمود: مگر نه این است که خدا آن را بیان فرموده است؟ | |||
آن گاه این آیه را قرائت فرمود:{{قرآن|وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلَالَةً أَوِ امْرَأَةٌ}} | |||
اما عمر نمى فهمید، سپس آیه آخر سوره نساء فرستاده شد: {{قرآن|يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ ۚ}} باز هم عمر نمى فهمید. | |||
پس به حفصه گفت: هرگاه رسول خدا را در خشنودى دیدى از او در این باره بپرس! | |||
پیامبردرپاسخ حفصه فرمود:آیا پدرت به توچنین گفته است ؟ | |||
پدرت هرگز این مسئله را نخواهد دانست! و عمر خود مى گفت: من هرگز این را نخواهم دانست و به کلام رسول خدا در این خصوص اشاره مى کرد. | |||
در منبع این حدیث آمده است که ابن راهویه یا ابن مردویه آن را صحیح دانسته اند.<ref>کنز العمال؛ج۱۱،ص۸۰،ح۳۰۶۸۸</ref> | |||
'''۳ـ''' سیوطى در«درالمنثور» روایت کرده که پیامبرصلی الله علیه وآله این مسئله را براى عمر در استخوانى نوشت؛ روایت چنین است: | '''۳ـ''' سیوطى در«درالمنثور» روایت کرده که پیامبرصلی الله علیه وآله این مسئله را براى عمر در استخوانى نوشت؛ روایت چنین است: | ||
عبدالرزاق و سعید بن منصور و ابن مردویه از طاووس نقل کرده اند که گفت: عمر حفصه را امر کرد تا از پیامبرـ صلى الله علیه وسلم ـ درباره کلاله سؤال کند؛ حفصه چنین کرد و پیامبر براى او در استخوانى املا کرد و چنین فرمود: چه کسى تو را به این پرسش امر کرده است، آیا عمر؟ گمان ندارم که عمر آن را درک کند، آیا آیه صیف براى او کافى نیست؟ | عبدالرزاق و سعید بن منصور و ابن مردویه از طاووس نقل کرده اند که گفت: | ||
عمر حفصه را امر کرد تا از پیامبرـ صلى الله علیه وسلم ـ درباره کلاله سؤال کند؛ حفصه چنین کرد و پیامبر براى او در استخوانى املا کرد و چنین فرمود: | |||
چه کسى تو را به این پرسش امر کرده است، آیا عمر؟ گمان ندارم که عمر آن را درک کند، آیا آیه صیف براى او کافى نیست؟ | |||
سفیان مى گوید: آیه صیف که در سوره نساء است{{قرآن|...وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلَالَةً أَوِ امْرَأَةٌ...}}<ref>نساء/۱۲</ref>مورد سؤال واقع شد. وقتى مردم از رسول خدا صلى الله علیه وسلم درباره آن پرسیدند، آیه اى که در پایان سوره نساء است فرستاده شد.<ref name=":0">درّ المنثور؛ج۲،ص۲۴۹.</ref> | سفیان مى گوید: آیه صیف که در سوره نساء است{{قرآن|...وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلَالَةً أَوِ امْرَأَةٌ...}}<ref>نساء/۱۲</ref>مورد سؤال واقع شد. وقتى مردم از رسول خدا صلى الله علیه وسلم درباره آن پرسیدند، آیه اى که در پایان سوره نساء است فرستاده شد.<ref name=":0">درّ المنثور؛ج۲،ص۲۴۹.</ref> | ||
خط ۲۳۶: | خط ۲۵۶: | ||
* عبد بن حمید و بخارى و مسلم و ابوداود و سنایى و ابن جریر و طبرانى از طریق سعید بن جبیر نقل کرده اند که گفت: اهل کوفه در قتل مؤمن اختلاف کردند. من نزد ابن عباس رفتم، او گفت: این آخرین آیه اى است که نازل شده و نسخ نشده است. | * عبد بن حمید و بخارى و مسلم و ابوداود و سنایى و ابن جریر و طبرانى از طریق سعید بن جبیر نقل کرده اند که گفت: اهل کوفه در قتل مؤمن اختلاف کردند. من نزد ابن عباس رفتم، او گفت: این آخرین آیه اى است که نازل شده و نسخ نشده است. | ||
احمد و سعید بن منصور و سنایى و ابن ماجه و عبدبن حمید و ابن جریر و ابن منذر و ابن ابى حاتم و نحاس در«ناسخ» و طبرانى از طریق سالم بن ابى الجعد از ابن عباس نقل کرده اند که گفت: این آیه از آخرین آیاتى است که نازل گردید و نسخ شد تا آنکه رسول خدا ـ صلى الله علیه وسلم ـ از دنیا رفت و پس از او دیگر وحى قطع گردید، گفت: اگر(قایل) توبه کند و ایمان بیاورد و کار نیکو کند و هدایت یابد چه مى گویى؟ گفت: چنین کسى را توبه چه سود؟<ref>درّالمنثور؛ج۲،ص۱۹۶.</ref> | احمد و سعید بن منصور و سنایى و ابن ماجه و عبدبن حمید و ابن جریر و ابن منذر و ابن ابى حاتم و نحاس در«ناسخ» و طبرانى از طریق سالم بن ابى الجعد از ابن عباس نقل کرده اند که گفت: | ||
این آیه از آخرین آیاتى است که نازل گردید و نسخ شد تا آنکه رسول خدا ـ صلى الله علیه وسلم ـ از دنیا رفت و پس از او دیگر وحى قطع گردید، گفت: اگر(قایل) توبه کند و ایمان بیاورد و کار نیکو کند و هدایت یابد چه مى گویى؟ گفت: چنین کسى را توبه چه سود؟<ref>درّالمنثور؛ج۲،ص۱۹۶.</ref> | |||
'''۴ـ''' در«المجموع فى شرح المهذب» آمده است: | '''۴ـ''' در«المجموع فى شرح المهذب» آمده است: | ||
خط ۲۵۹: | خط ۲۸۱: | ||
'''۴-''' در «درّالمنثور »مى خوانیم: | '''۴-''' در «درّالمنثور »مى خوانیم: | ||
عبدالله بن احمد بن حنبل در«زوائدالمسند» و ابن ضریس در«فضائل» و ابن ابى داود در«مصاحف» و ابن ابى حاتم و ابوالشیخ و ابن مردویه و بیهقى در«الدلائل» و خطیب در«تلخیص المصاحف» و ضیاء در«المختارة» از طریق ابوالعالیه از قول ابى بن کعب نقل کرده اند که: قرآن را در دوره خلافت ابوبکر در مصحفى جمع کردند، مردانى بودند که مى نوشتند و ابى بن کعب بر آنها املا مى کرد تا آنکه به این آیه از سوره برائت رسیدند:{{قرآن|ثُمَّ انْصَرَفُوا ۚ صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ}}<ref>توبه/۱۲۷</ref> گمان کردند که این آخرین آیه اى است که نازل شده است. در این هنگام ابى بن کعب گفت: پیامبر ـ صلى الله علیه وسلم ـ پس از این آیه دو آیه دیگر براى من قرائت کرد، یعنى این دو آیه:{{قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ ۖ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ}}، پس این آخرین قسمت قرآن است، و گفت: پس خدا قرآن را به آنچه آغاز کرده است پایان داده است، یعنى به{{متن عربی| | عبدالله بن احمد بن حنبل در«زوائدالمسند» و ابن ضریس در«فضائل» و ابن ابى داود در«مصاحف» و ابن ابى حاتم و ابوالشیخ و ابن مردویه و بیهقى در«الدلائل» و خطیب در«تلخیص المصاحف» و ضیاء در«المختارة» از طریق ابوالعالیه از قول ابى بن کعب نقل کرده اند که: قرآن را در دوره خلافت ابوبکر در مصحفى جمع کردند، مردانى بودند که مى نوشتند و ابى بن کعب بر آنها املا مى کرد تا آنکه به این آیه از سوره برائت رسیدند:{{قرآن|ثُمَّ انْصَرَفُوا ۚ صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ}}<ref>توبه/۱۲۷</ref> گمان کردند که این آخرین آیه اى است که نازل شده است. در این هنگام ابى بن کعب گفت: پیامبر ـ صلى الله علیه وسلم ـ پس از این آیه دو آیه دیگر براى من قرائت کرد، یعنى این دو آیه:{{قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ ۖ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ}}، پس این آخرین قسمت قرآن است، و گفت: پس خدا قرآن را به آنچه آغاز کرده است پایان داده است، یعنى به{{متن عربی|لا إله إلا اللّه}}، خدا مى فرماید: {{قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ}}.<ref>همان.</ref> | ||
'''۵ـ''' ابن ابى داود در«المصاحف» از یحیى بن عبدالرحمن بن حاطب نقل مى کند که گفت: | '''۵ـ''' ابن ابى داود در«المصاحف» از یحیى بن عبدالرحمن بن حاطب نقل مى کند که گفت: | ||
عمر بن خطاب خواست قرآن را گرد آورى کند؛ میان مردمان برخاست و گفت: هر کس چیزى از قرآن را از پیامبر صلى الله علیه وسلم گرفته است نزد ما بیاورد. به این گونه آنها در صُحُف و الواح و استخوانهایى مى نوشتند و عمر چیزى را از کسى به اسم قرآن نمى پذیرفت مگر آن که دو نفر بر آن شهادت مى دادند پس آن گاه مى پذیرفت و به آن مى افزود. پس از عمر، عثمان اقدام کرد و گفت: هر کس چیز ى از کتاب خدا نزد اوست براى ما بیاورد و از هیچ کس چیزى را نمى پذیرفت مگر آنکه دوتن به آن گواهى دهند. خزیمة بن ثابت آمد و گفت: دو آیه را رها کردید و ننوشته اید، پرسیدند: کدامند آن دو؟ گفت: من از رسول خدا این آیات را گرفتم:{{قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ...}}، آن گاه عثمان گفت: من گواهى مى دهم که این دو آیه از خداست،حال مى گویى این دو آیه را کجاى قرآن قرار دهیم؟ گفت: در پایان آخرین بخشى که نازل شده است، وآن دو آیه را در پایان سوره برائت قرار دادند.<ref>همان.</ref> | عمر بن خطاب خواست قرآن را گرد آورى کند؛ میان مردمان برخاست و گفت: هر کس چیزى از قرآن را از پیامبر صلى الله علیه وسلم گرفته است نزد ما بیاورد. به این گونه آنها در صُحُف و الواح و استخوانهایى مى نوشتند و عمر چیزى را از کسى به اسم قرآن نمى پذیرفت مگر آن که دو نفر بر آن شهادت مى دادند پس آن گاه مى پذیرفت و به آن مى افزود. | ||
پس از عمر، عثمان اقدام کرد و گفت: هر کس چیز ى از کتاب خدا نزد اوست براى ما بیاورد و از هیچ کس چیزى را نمى پذیرفت مگر آنکه دوتن به آن گواهى دهند. خزیمة بن ثابت آمد و گفت: دو آیه را رها کردید و ننوشته اید، پرسیدند: کدامند آن دو؟ | |||
گفت: من از رسول خدا این آیات را گرفتم:{{قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ...}}، آن گاه عثمان گفت: من گواهى مى دهم که این دو آیه از خداست،حال مى گویى این دو آیه را کجاى قرآن قرار دهیم؟ گفت: در پایان آخرین بخشى که نازل شده است، وآن دو آیه را در پایان سوره برائت قرار دادند.<ref>همان.</ref> | |||
شبیه این روایت در سنن ابى داوود آمده است،<ref>سنن ابی داوود؛ج۱،ص۱۸۲.</ref> و ما در کتاب«تدوین القرآن» درباره این روایات بحث کرده ایم. | شبیه این روایت در سنن ابى داوود آمده است،<ref>سنن ابی داوود؛ج۱،ص۱۸۲.</ref> و ما در کتاب«تدوین القرآن» درباره این روایات بحث کرده ایم. | ||
خط ۳۱۶: | خط ۳۴۲: | ||
نخستین چیزى که پژوهشگر در آیه إکمال دین با آن روبرو مى شود، شگفتى جایگاه آن در قرآن است. از ظاهر آنچه که محدثان و مفسران درباره این آیه روایت کرده اند بر مى آید که این فقره در حجةالوداع به صورت آیه مستقلى، نه جزئى از آیه اى دیگر، نازل گردیده است. اما اکنون ما آن را جزئى از آیه«لحوم محرّمه» مى یابیم. گویا این آیه در میان آیه دیگر به گونه اى جاى گرفته که اگر از آیه اکمال صرف نظر کنیم، نقصانى در معناى آن احساس نمى شود و سیاق سخن درباره«لحوم محرّمه» قطع نمى گردد. | نخستین چیزى که پژوهشگر در آیه إکمال دین با آن روبرو مى شود، شگفتى جایگاه آن در قرآن است. از ظاهر آنچه که محدثان و مفسران درباره این آیه روایت کرده اند بر مى آید که این فقره در حجةالوداع به صورت آیه مستقلى، نه جزئى از آیه اى دیگر، نازل گردیده است. اما اکنون ما آن را جزئى از آیه«لحوم محرّمه» مى یابیم. گویا این آیه در میان آیه دیگر به گونه اى جاى گرفته که اگر از آیه اکمال صرف نظر کنیم، نقصانى در معناى آن احساس نمى شود و سیاق سخن درباره«لحوم محرّمه» قطع نمى گردد. | ||
پس حکمت این ترتیب چیست، و آیا این جایگاه اصلى آیه اکمال دین در قرآن است؟ من قول به وقوع تحریف در قرآن را هرگز نمى پذیرم و از چنین سخنى به خدا پناه مى برم، اما این سؤال را مطرح مى کنم، شاید کسى پاسخى براى آن داشته باشد: آیه اکمال دین با«لحوم محرّمه» چه ربطى دارد؟ آیا این احتمال وجود ندارد که این آیه براى مثال در پایان سوره نساء بوده، و کسانى که قرآن را گردآورى مى کردند متوجه این جایگاه نبوده اند و آن را در جاى فعلى قرار داده اند؟وانگهى، اگر بپذیریم که آیه اکمال دین پس از آیات مربوط به بیان احکام لحوم نازل شده، چگونه ممکن است خداى تعالى آن را در لابلاى احکام لحوم نازل فرموده باشد؟ زیرا وقتى خدا فرمود:{{قرآن|...أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...}}، یعنى اینکه احکام تمام شده است، پس چگونه بدون فاصله پس از آن مى گوید:{{قرآن|فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ ۙ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}} آن گاه بلافاصله مى گوید:{{قرآن|يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ ۖ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ ۙ وَمَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ…}}، در حالى که هم او که حکیمترین حکیمان است لحظه هایى پیش فرموده است که دین را کامل و تمام گردانیده است!. | پس حکمت این ترتیب چیست، و آیا این جایگاه اصلى آیه اکمال دین در قرآن است؟ من قول به وقوع تحریف در قرآن را هرگز نمى پذیرم و از چنین سخنى به خدا پناه مى برم، اما این سؤال را مطرح مى کنم، شاید کسى پاسخى براى آن داشته باشد: آیه اکمال دین با«لحوم محرّمه» چه ربطى دارد؟ آیا این احتمال وجود ندارد که این آیه براى مثال در پایان سوره نساء بوده، و کسانى که قرآن را گردآورى مى کردند متوجه این جایگاه نبوده اند و آن را در جاى فعلى قرار داده اند؟وانگهى، اگر بپذیریم که آیه اکمال دین پس از آیات مربوط به بیان احکام لحوم نازل شده، چگونه ممکن است خداى تعالى آن را در لابلاى احکام لحوم نازل فرموده باشد؟ زیرا وقتى خدا فرمود:{{قرآن|...أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...}}، یعنى اینکه احکام تمام شده است، پس چگونه بدون فاصله پس از آن مى گوید:{{قرآن|فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ ۙ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}} آن گاه بلافاصله مى گوید:{{قرآن|يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ ۖ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ ۙ وَمَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ…}}<ref>مائده/۳و۴.</ref>، در حالى که هم او که حکیمترین حکیمان است لحظه هایى پیش فرموده است که دین را کامل و تمام گردانیده است!. | ||
دو روایت زیر را نیز به عنوان نمونه نقل مى کنیم: | دو روایت زیر را نیز به عنوان نمونه نقل مى کنیم: | ||
خط ۳۳۷: | خط ۳۶۳: | ||
'''در اینجا نمونه هایى از احادیث اهل بیت علیهم السلام را مى آوریم:''' | '''در اینجا نمونه هایى از احادیث اهل بیت علیهم السلام را مى آوریم:''' | ||
'''۱ـ''' اولین روایت، روایتى است که پیش از این به نقل از | '''۱ـ''' اولین روایت، روایتى است که پیش از این به نقل از <ref>کافى؛ج۱،ص۲۸۹.</ref>در فصل مربوط به نظر اهل بیت علیهم السلام درباره آخرین آیه و سوره نازل شده آوردیم. | ||
'''۲ـ''' على بن ابراهیم از صالح بن سندى، او از جعفربن بشیر، وى از هارون بن خارجه و او از ابى بصیر نقل مى کند که گفت: | '''۲ـ''' على بن ابراهیم از صالح بن سندى، او از جعفربن بشیر، وى از هارون بن خارجه و او از ابى بصیر نقل مى کند که گفت: | ||
خط ۳۴۵: | خط ۳۷۱: | ||
'''۳ـ''' ابو محمد قاسم بن علاء رحمه الله مرفوعاًً از عبدالعزیز بن مسلم نقل کرده است که گفت: | '''۳ـ''' ابو محمد قاسم بن علاء رحمه الله مرفوعاًً از عبدالعزیز بن مسلم نقل کرده است که گفت: | ||
با امام رضاعلیه السلام به مرو رفتیم. در آغاز ورودمان روز جمعه در مسجد جامع گرد آمدیم، از موضوع امامت سخن به میان آمد و از فراوانى اختلاف مردم در آن یاد شد. من بر مولایم علیه السلام وارد شدم و ایشان را از این بحث مردم آگاه کردم، حضرت تبسّمى کردند آنگاه فرمودند: اى عبدالعزیز! این مردمان نادانى پیشه کرده اند و در نظراتشان نیرنگ نموده اند؛ خداى عزوجل پیامبرش صلی الله علیه وآله را از این جهان نبرد مگر آنکه دین را برایش کامل گردانید و قرآن را بر او فرو فرستاد که در آن همه چیز بیان شده است، حلال و حرام، حدود و احکام و تمامى آنچه مردمان به آن نیازمندند به طور کامل در قرآن بیان شده است؛ از این روست که خداى عزوجل فرمود:{{قرآن|مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ}}<ref>انعام/۳۸.</ref> خداوند در حجةالوداع که در آخر عمر پیامبرصلی الله علیه وآله بود فرمود:{{قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}}<ref>مائده/۳.</ref>.امر امامت تمام کننده دین است، و پیامبرصلی الله علیه وآله از دنیا نرفت مگر پس از آنکه تعالیم دین را براى امت بیان کرد و راه امّت را برایشان روشن ساخت و آنان را به قصد لقاى حق ترک فرمود در حالى که على علیه السلام را راهنما و پیشواى آنان قرار داد و هر چه را که نیاز به بیان داشت براى آنان بیان کرد، پس هر آن که گمان کند خداى عزوجل دینش را کامل نگردانیده است همانا کتاب خدا را ردّ کرده و هر که کتاب خدا را رد کند به او کفر ورزیده است. | با امام رضاعلیه السلام به مرو رفتیم. در آغاز ورودمان روز جمعه در مسجد جامع گرد آمدیم، از موضوع امامت سخن به میان آمد و از فراوانى اختلاف مردم در آن یاد شد. من بر مولایم علیه السلام وارد شدم و ایشان را از این بحث مردم آگاه کردم، حضرت تبسّمى کردند آنگاه فرمودند: | ||
اى عبدالعزیز! این مردمان نادانى پیشه کرده اند و در نظراتشان نیرنگ نموده اند؛ خداى عزوجل پیامبرش صلی الله علیه وآله را از این جهان نبرد مگر آنکه دین را برایش کامل گردانید و قرآن را بر او فرو فرستاد که در آن همه چیز بیان شده است، حلال و حرام، حدود و احکام و تمامى آنچه مردمان به آن نیازمندند به طور کامل در قرآن بیان شده است؛ از این روست که خداى عزوجل فرمود:{{قرآن|مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ}}<ref>انعام/۳۸.</ref> خداوند در حجةالوداع که در آخر عمر پیامبرصلی الله علیه وآله بود فرمود:{{قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}}<ref>مائده/۳.</ref>.امر امامت تمام کننده دین است، و پیامبرصلی الله علیه وآله از دنیا نرفت مگر پس از آنکه تعالیم دین را براى امت بیان کرد و راه امّت را برایشان روشن ساخت و آنان را به قصد لقاى حق ترک فرمود در حالى که على علیه السلام را راهنما و پیشواى آنان قرار داد و هر چه را که نیاز به بیان داشت براى آنان بیان کرد، پس هر آن که گمان کند خداى عزوجل دینش را کامل نگردانیده است همانا کتاب خدا را ردّ کرده و هر که کتاب خدا را رد کند به او کفر ورزیده است. | |||
آیا اهمیت امامت و جایگاه آن را در امّت مى شناسند و آیا در امر امامت حق انتخاب دارند؟ همانا اهمیت امامت والاتر و شأن آن عظیمتر و جایگاه آن بالاتر و رتبه اش رفیعتر و ژرفتر از آن است که عقلهاى بشرى به آن دست یابد، یا مردمان با آراى خود به آن برسند و یا امامى را به اختیار خویش بگمارند. | آیا اهمیت امامت و جایگاه آن را در امّت مى شناسند و آیا در امر امامت حق انتخاب دارند؟ همانا اهمیت امامت والاتر و شأن آن عظیمتر و جایگاه آن بالاتر و رتبه اش رفیعتر و ژرفتر از آن است که عقلهاى بشرى به آن دست یابد، یا مردمان با آراى خود به آن برسند و یا امامى را به اختیار خویش بگمارند. | ||
امامت امرى است که خداى عزوجل ابراهیم خلیل علیه السلام را پس از مرتبه نبوت و مرتبه خلیلیّت در مرتبه سوم به آن منصوب کرد، و فضیلتى است که خدا ابراهیم را به آن فضیلت، شرافت بخشید و نام او را به آن پرآوازه ساخت و فرمود:{{قرآن|قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}، آنگاه ابراهیم خلیل علیه السلام با خرسندى از فضیلت و مرتبتى که یافته است مى گوید:{{قرآن| قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي؟}} و خداى تبارک و تعالى در پاسخ مى فرماید:{{قرآن|قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>بقره/۱۲۴.</ref>؛ به این گونه این آیه شریفه، امامت هر ظالمى را تا روز قیامت نفى مى کند و باطل اعلام مى کند، و امامت منحصر در برگزیدگان مى گردد. | امامت امرى است که خداى عزوجل ابراهیم خلیل علیه السلام را پس از مرتبه نبوت و مرتبه خلیلیّت در مرتبه سوم به آن منصوب کرد، و فضیلتى است که خدا ابراهیم را به آن فضیلت، شرافت بخشید و نام او را به آن پرآوازه ساخت و فرمود:{{قرآن|قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}، آنگاه ابراهیم خلیل علیه السلام با خرسندى از فضیلت و مرتبتى که یافته است مى گوید:{{قرآن|قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي؟}} و خداى تبارک و تعالى در پاسخ مى فرماید:{{قرآن|قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>بقره/۱۲۴.</ref>؛ به این گونه این آیه شریفه، امامت هر ظالمى را تا روز قیامت نفى مى کند و باطل اعلام مى کند، و امامت منحصر در برگزیدگان مى گردد. | ||
آن گاه خداى تعالى ابراهیم را تکریم نموده و ذریّه اى را از برگزیدگان و پاکان قرار داده است و سپس فرموده است:{{قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً ۖ وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ.وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ ۖ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ}}<ref>انبیاء/۷۲و۷۳.</ref>. | آن گاه خداى تعالى ابراهیم را تکریم نموده و ذریّه اى را از برگزیدگان و پاکان قرار داده است و سپس فرموده است:{{قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً ۖ وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ.وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ ۖ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ}}<ref>انبیاء/۷۲و۷۳.</ref>. | ||
خط ۳۶۸: | خط ۳۹۶: | ||
خلاصه آنچه در«الغدیر»<ref>الغدیر؛ج۱،ص۱۹۸.</ref> آمده است به شرح ذیل است: | خلاصه آنچه در«الغدیر»<ref>الغدیر؛ج۱،ص۱۹۸.</ref> آمده است به شرح ذیل است: | ||
از آیاتى که روز غدیر در شأن امیرمؤمنان على علیه السلام فرود آمده است این آیه شریفه است:{{قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا…}}، از آنجا که این نص مورد تأیید و تأکید نصوص فراوانى است راهى جز تسلیم در برابر مفاد آن نیست. برخى از نصوص، چنین است: | از آیاتى که روز غدیر در شأن امیرمؤمنان على علیه السلام فرود آمده است این آیه شریفه است:{{قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا…}}<ref>مائده/۳.</ref>، از آنجا که این نص مورد تأیید و تأکید نصوص فراوانى است راهى جز تسلیم در برابر مفاد آن نیست. برخى از نصوص، چنین است: | ||
'''۱ـ''' حافظ ابوجعفر محمدبن جریر طبرى، درگذشته به سال۳۱۰(هـ.ق) ، در کتاب«الولایة» به سند از زید بن ارقم نقل کرده است که نزول این آیه کریمه روز غدیرخم و در شأن امیرمؤمنان على علیه السلام بوده است…. | '''۱ـ''' حافظ ابوجعفر محمدبن جریر طبرى، درگذشته به سال۳۱۰(هـ.ق) ، در کتاب«الولایة» به سند از زید بن ارقم نقل کرده است که نزول این آیه کریمه روز غدیرخم و در شأن امیرمؤمنان على علیه السلام بوده است…. | ||
خط ۳۷۴: | خط ۴۰۲: | ||
'''۲ـ''' حافظ بن مردویه اصفهانى، در گذشته به سال۴۱۰(هـ.ق)، از طریق ابوهارون عبدى و او از ابوسیعد خدرى… از ابو هریره حدیث فوق را روایت مى کند. | '''۲ـ''' حافظ بن مردویه اصفهانى، در گذشته به سال۴۱۰(هـ.ق)، از طریق ابوهارون عبدى و او از ابوسیعد خدرى… از ابو هریره حدیث فوق را روایت مى کند. | ||
'''۳ـ''' حافظ ابونعیم اصفهانى، درگذشته به سال۴۳۰(هـ.ق)، در کتابش {{متن عربی|مَا نُزِّلَ مِنَ القُرآنِ فِى عَلِّىٍّ}}از… از ابو سعید خدرى ـ رضى الله عنه ـ روایت کرده که: پیامبرصلی الله علیه وآله در روز غدیرخم مردمان را به سوى على فرا خواند و فرمود تا خارهاى زیر درختان را بکنند، و این روز پنج شنبه بود، پس على را خواست، آنگاه بازوان او برگرفت و بالا برد تا جایى که مردم سفیدى زیر بغل رسول خدا صلی الله علیه وآله را مى دیدند، و مردم هنوز پراکنده نشده بودند که این آیه فرود آمد:{{قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}}. | '''۳ـ''' حافظ ابونعیم اصفهانى، درگذشته به سال۴۳۰(هـ.ق)، در کتابش {{متن عربی|مَا نُزِّلَ مِنَ القُرآنِ فِى عَلِّىٍّ}}از… از ابو سعید خدرى ـ رضى الله عنه ـ روایت کرده که: پیامبرصلی الله علیه وآله در روز غدیرخم مردمان را به سوى على فرا خواند و فرمود تا خارهاى زیر درختان را بکنند، و این روز پنج شنبه بود، پس على را خواست، آنگاه بازوان او برگرفت و بالا برد تا جایى که مردم سفیدى زیر بغل رسول خدا صلی الله علیه وآله را مى دیدند، و مردم هنوز پراکنده نشده بودند که این آیه فرود آمد:{{قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}}<ref>مائده/۳.</ref>. | ||
'''۴ـ''' حافظ ابوبکر خطیب بغدادى، درگذشته به سال ۴۶۳(هـ.ق)، در تاریخ خود(ج۸، ص۲۹۰) چنین آورده است: از… از ابوهریره به نقل از پیامبرصلی الله علیه وآله روایت شده است که فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ ، سپس عمربن خطاب چنین گفت:{{متن عربی| | '''۴ـ''' حافظ ابوبکر خطیب بغدادى، درگذشته به سال ۴۶۳(هـ.ق)، در تاریخ خود(ج۸، ص۲۹۰) چنین آورده است: از… از ابوهریره به نقل از پیامبرصلی الله علیه وآله روایت شده است که فرمود: {{متن عربی|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ}}، سپس عمربن خطاب چنین گفت:{{متن عربی|ِ بَخْ بَخْ لَكَ يَا عَلِيُّ أَصْبَحْتَ مَوْلَايَ وَ مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَة}}،آنگاه خدا این آیه را نازل فرمود:{{قرآن| الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...}}. | ||
'''۵ـ''' حافظ ابو سعید سجستانى، درگذشته به سال۴۷۷(هـ.ق) ، در کتاب«الولایه» به اسناد از یحیى بن عبدالحمید حمانى کوفى و او از قیس بن ربیع و وى از ابوهارون و ایشان از ابوسعید خدرى حدیث فوق را روایت کرده است. | '''۵ـ''' حافظ ابو سعید سجستانى، درگذشته به سال۴۷۷(هـ.ق) ، در کتاب«الولایه» به اسناد از یحیى بن عبدالحمید حمانى کوفى و او از قیس بن ربیع و وى از ابوهارون و ایشان از ابوسعید خدرى حدیث فوق را روایت کرده است. | ||
خط ۳۸۲: | خط ۴۱۰: | ||
'''۶ـ''' ابوالحسن ابن مغازلى شافعى، درگذشته به سال ۴۸۳(هـ.ق)، در«مناقب» نیز همان حدیث را نقل کرده است. | '''۶ـ''' ابوالحسن ابن مغازلى شافعى، درگذشته به سال ۴۸۳(هـ.ق)، در«مناقب» نیز همان حدیث را نقل کرده است. | ||
'''۷ـ''' حافظ ابوالقاسم حاکم حسکانى با واسطه از ابوسعید خدرى چنین نقل کرده است: هنگامى که این آیه{{قرآن| | '''۷ـ''' حافظ ابوالقاسم حاکم حسکانى با واسطه از ابوسعید خدرى چنین نقل کرده است: هنگامى که این آیه{{قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ}} نازل گردید، رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: خداوند بلند مرتبه است بر اکمال دین و اتمام نعمت، و پروردگار خوشنود گردید به رسالت من و ولایت على بن ابى طالب پس از من. | ||
'''۸ـ''' حافظ ابوالقاسم بن عساکر شافعى دمشقى، درگذشته به سال ۵۱۷(هـ.ص)، حدیث یاد شده را از طریق ابن مردویه از ابوسعید و ابوهریره روایت کرده است، چنانکه در«درّالمنثور»(ج۲،ص۲۵۹) آمده است. | '''۸ـ''' حافظ ابوالقاسم بن عساکر شافعى دمشقى، درگذشته به سال ۵۱۷(هـ.ص)، حدیث یاد شده را از طریق ابن مردویه از ابوسعید و ابوهریره روایت کرده است، چنانکه در«درّالمنثور»(ج۲،ص۲۵۹) آمده است. | ||
خط ۴۲۶: | خط ۴۵۴: | ||
اما محقق سنّى با مشکل مواجه است؛ زیرا سرگردان مى شود که با دو مجموعه روایات متعارض چگونه رفتار کند و کدام دسته را ترجیح دهد و کدام را رد کند. | اما محقق سنّى با مشکل مواجه است؛ زیرا سرگردان مى شود که با دو مجموعه روایات متعارض چگونه رفتار کند و کدام دسته را ترجیح دهد و کدام را رد کند. | ||
موضعى که بیشتر عالمان سنى همچون سیوطى در پیش گرفته اند این است که روایات حاکى از نزول آیه اکمال دین در روز عرفه به طرق بیشترى نقل گردیده و از جهت سند، صحیح تر است، پس باید به این روایات توجه کرد و روایتهاى مخالف آن را رد کرد. اما این، نظرِ علمى درستى نیست. دلایل ادعاى ما مواردى است که در ذیل مى آید و ترجیح رأىِ اهل بیت علیهم السلام را ایجاب مى کند: | موضعى که بیشتر عالمان سنى همچون سیوطى در پیش گرفته اند این است که روایات حاکى از نزول آیه اکمال دین در روز عرفه به طرق بیشترى نقل گردیده و از جهت سند، صحیح تر است، پس باید به این روایات توجه کرد و روایتهاى مخالف آن را رد کرد. اما این، نظرِ علمى درستى نیست. | ||
'''دلایل ادعاى ما مواردى است که در ذیل مى آید و ترجیح رأىِ اهل بیت علیهم السلام را ایجاب مى کند:''' | |||
'''۱-'''نخست اینکه تعارض در اینجا، تعارض میان دو حدیث نیست که یکى طرقى بیشتر و سندى صحیحتر داشته باشد ـ چنان که توهم کرده اند ـ بلکه این تعارض، تعارضى میان حدیثى از پیامبرصلی الله علیه وآله و قول خلیفه عمر است. احادیثى که اینان ضعیف شمرده اند، احادیثى است که اسنادشان به پیامبر مى رسد(احادیث نبوى)، در حالى که احادیث بخارى و دیگران نقل سخن عمر است و به پیامبرصلی الله علیه وآله اسناد داده نشده است! | '''۱-'''نخست اینکه تعارض در اینجا، تعارض میان دو حدیث نیست که یکى طرقى بیشتر و سندى صحیحتر داشته باشد ـ چنان که توهم کرده اند ـ بلکه این تعارض، تعارضى میان حدیثى از پیامبرصلی الله علیه وآله و قول خلیفه عمر است. احادیثى که اینان ضعیف شمرده اند، احادیثى است که اسنادشان به پیامبر مى رسد(احادیث نبوى)، در حالى که احادیث بخارى و دیگران نقل سخن عمر است و به پیامبرصلی الله علیه وآله اسناد داده نشده است! | ||
خط ۴۳۴: | خط ۴۶۴: | ||
'''۲-'''اگر کوتاه بیاییم و بگوییم احادیث اهل بیت علیهم السلام درباره سبب نزول آیه اکمال دین و احادیث سنّى، موافق چیزى بیش از رأى اهل بیت علیهم السلام در این باب نیست، و به این ترتیب تعارض میان اقوال اصحاب، درباره سبب نزول آیه است؛ یا به عبارت دیگر تعارض میان قول یک صحابى و قول برخى امامان علیهم السلام است، آن گاه مى گوییم: پیامبرصلی الله علیه وآله امتش راسفارش فرمود تا دین را ازاهل بیتش بگیرند،نه ازاصحابش این موضوع در حدیث ثقلین ـ که نزد همه حدیثى صحیح و متواتر است ـ آمده است. حدیث ثقلین سخن رسول خداصلی الله علیه وآله است که در«مسند احمد» آمده است: | '''۲-'''اگر کوتاه بیاییم و بگوییم احادیث اهل بیت علیهم السلام درباره سبب نزول آیه اکمال دین و احادیث سنّى، موافق چیزى بیش از رأى اهل بیت علیهم السلام در این باب نیست، و به این ترتیب تعارض میان اقوال اصحاب، درباره سبب نزول آیه است؛ یا به عبارت دیگر تعارض میان قول یک صحابى و قول برخى امامان علیهم السلام است، آن گاه مى گوییم: پیامبرصلی الله علیه وآله امتش راسفارش فرمود تا دین را ازاهل بیتش بگیرند،نه ازاصحابش این موضوع در حدیث ثقلین ـ که نزد همه حدیثى صحیح و متواتر است ـ آمده است. حدیث ثقلین سخن رسول خداصلی الله علیه وآله است که در«مسند احمد» آمده است: | ||
از ابوسعید نقل شده که گفت: رسول خداصلى الله علیه و سلم فرمود:{{متن عربی| | از ابوسعید نقل شده که گفت: رسول خداصلى الله علیه و سلم فرمود:{{متن عربی|إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ ، و أحَدُهُما أكْبَرُ مِنَ الآخَرِ : كِتابُ اللّه ِ حَبْلٌ مَمْدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأرضِ، و عِتْرَتي أهلُ بَيْتي ،و إنَّهُما لَن يَفْتَرِقا حتّى يَرِدا علَيَّ الحَوضَ}}.<ref>مسند احمد ابن حنبل؛ج۳،ص۱۴ ونیزج۳،ص۱۷و۲۶و۵۹ونیزج۴،ص۳۶۶و۳۷۱.</ref> | ||
این حدیث را همچنین«سنن دارمى»<ref>سنن دارمی؛ج۲،ص۴۳۱.</ref> و«صحیح مسلم»<ref>صحیح مسلم؛ج۷،ص۱۲۲.</ref>و«مستدرک»<ref>المستدرک علی الصحیحین؛ج۳،ص۱۰۹و۱۴۸.</ref> روایت کرده اند و آن را بر اساس معیار بخارى و مسلم و دیگران صحیح دانسته است. همچنین بیهقى در«سُنن» خود این حدیث را آورده<ref>سنن بیهقی؛ج۲،ص۱۴۸.</ref>و دیگران نیز به نقل آن پرداخته اند. | این حدیث را همچنین«سنن دارمى»<ref>سنن دارمی؛ج۲،ص۴۳۱.</ref> و«صحیح مسلم»<ref>صحیح مسلم؛ج۷،ص۱۲۲.</ref>و«مستدرک»<ref>المستدرک علی الصحیحین؛ج۳،ص۱۰۹و۱۴۸.</ref> روایت کرده اند و آن را بر اساس معیار بخارى و مسلم و دیگران صحیح دانسته است. همچنین بیهقى در«سُنن» خود این حدیث را آورده<ref>سنن بیهقی؛ج۲،ص۱۴۸.</ref>و دیگران نیز به نقل آن پرداخته اند. | ||
خط ۴۸۸: | خط ۵۱۸: | ||
از طریق محمد بن عبدالسلام الخشنى و او از محمد بن المثنى و وى از مسلم بن ابراهیم و ایشان از شبربن منصور و او از ابن جریج و وى از عطاءِ بن ابى رباح براى ما روایت کرده اند که گفت: هرگاه روز جمعه با روز عرفه مصادف گردید، امام نماز را به جهر مى خواند(حمد و سوره را بلند مى خواند). همچنین از عبدالرزاق به نقل از ابن جریج و او از عطاءِ همانند این، روایت شده است…. | از طریق محمد بن عبدالسلام الخشنى و او از محمد بن المثنى و وى از مسلم بن ابراهیم و ایشان از شبربن منصور و او از ابن جریج و وى از عطاءِ بن ابى رباح براى ما روایت کرده اند که گفت: هرگاه روز جمعه با روز عرفه مصادف گردید، امام نماز را به جهر مى خواند(حمد و سوره را بلند مى خواند). همچنین از عبدالرزاق به نقل از ابن جریج و او از عطاءِ همانند این، روایت شده است…. | ||
پس خبرى که نقل شده است از طریق ابراهیم بن ابى یحیى و او از عبدالعزیز بن عمر و وى از حسن بن مسلم که گفت: روز ترویه با روز جمعه مصادف گردید و پیامبر | پس خبرى که نقل شده است از طریق ابراهیم بن ابى یحیى و او از عبدالعزیز بن عمر و وى از حسن بن مسلم که گفت: روز ترویه با روز جمعه مصادف گردید و پیامبر صلّی الله علیه وسلم در حج بود و فرمود: هر کس از شما مى تواند در منى نماز ظهر بگذارد چنین کند، و خود نیز در منى نماز ظهر به جا آوردند و خطبه نخواندند…. این خبرى جعلى است و در آن تمام اسباب فساد جمع است: ابراهیم بن ابى یحیى به کذب از او یاد شده و به طور کلى مطرود است. دیگر اینکه این خبر مرسل است و در آن از ابن زبیر همراه با ابن ابى یحیى حجاج بن أرطاة نقل شده و روایت او از اعتبار ساقط است وانگهى کذب این خبر آشکار است، زیرا روز ترویه(روز هشتم ذو الحجة)، در حجةالوداعِ پیامبر صلّی الله علیه وسلم روز پنچ شنبه بوده است و روز عرفه، روز جمعه، این از طریق بخارى روایت شده است…. | ||
اگر کسى بگوید: در همه اخبار تنها چنین آمده است که رسول خدا | اگر کسى بگوید: در همه اخبار تنها چنین آمده است که رسول خدا صلّی الله علیه وآله در عرفه بین نماز ظهر و عصر جمع کرد، مى گوییم: آرى، ولى نماز جمعه نیز خود نماز ظهر است و در هیچ یک از اخبار وارد نشده است که حضرت آن نماز را به جهر نخواند. جهر خواندن نیز واجب نیست و تنها تفاوت حکم در این است که نماز جماعتِ ظهر جمعه در سفر و حَضَر دو رکعت است.<ref>المحلّی؛ج۷،ص۲۷۲.</ref> | ||
پاسخ این سخن این است که اگر روز عرفه با روز جمعه مصادف بوده و | پاسخ این سخن این است که اگر روز عرفه با روز جمعه مصادف بوده و پیامبرصلّی الله علیه وآله نماز ظهر را به جهر خواند تا نماز جمعه باشد ـ چنانکه ابن حزم ادعا کرده است ـ به یقین راویان حجةالوداع این موضوع را نقل مى کردند. | ||
روایتى که ابن حزم آورده و آن را به دلیل مخالفت با روایت بخارى تکذیب کرده است، با حجةالوداع بیشتر سازگارى دارد؛ زیرا روز جمعه در آن حج با ایام تشریق در منى مصادف بوده است؛ یعنى پس از عرفه، نه پیش از آن. این ـ چنانکه خواهد آمد ـ سازگار است با حساب سفر حضرت از مدینه در روز پنج شنبه، چهار روز مانده به پایان ذو القعده و رسیدن ایشان به مکه در روز پنج شنبه(چهارم ذو الحجه) و اینکه روز اول ذو الحجه دوشنبه بوده است و روز عرفه. | روایتى که ابن حزم آورده و آن را به دلیل مخالفت با روایت بخارى تکذیب کرده است، با حجةالوداع بیشتر سازگارى دارد؛ زیرا روز جمعه در آن حج با ایام تشریق در منى مصادف بوده است؛ یعنى پس از عرفه، نه پیش از آن. این ـ چنانکه خواهد آمد ـ سازگار است با حساب سفر حضرت از مدینه در روز پنج شنبه، چهار روز مانده به پایان ذو القعده و رسیدن ایشان به مکه در روز پنج شنبه(چهارم ذو الحجه) و اینکه روز اول ذو الحجه دوشنبه بوده است و روز عرفه. | ||
'''۱۱-'''قول آنان بر این که روز عرفه در سال حجةالوداع، روز جمعه بوده است، با این مضمون روایاتشان که | '''۱۱-'''قول آنان بر این که روز عرفه در سال حجةالوداع، روز جمعه بوده است، با این مضمون روایاتشان که پیامبرصلّی الله علیه وآله پس از نزول آیه اکمال دین هشتاد و یک شب در قید حیات بود، در تعارض است. | ||
نزد آنان ثابت است که وفات | نزد آنان ثابت است که وفات پیامبرصلّی الله علیه وآله در روز دوازدهم ربیع بوده است. از نهم ذو الحجه تا دوازدهم ربیع الاول پیش از نود روز است، پس یا باید روایت حاکى از وفات حضرت پیش از این تاریخ را بپذیرند، یا با ما در اینکه آیه اکمال دین در روز غدیر یعنى هیجدهم ذو الحجه ناز ل شده، موافق گردند. | ||
سیوطى در«درّالمنثور» مى گوید: | '''سیوطى در«درّالمنثور» مى گوید:''' | ||
ابن جریر از ابن جریح نقل کرده که گفت: | ابن جریر از ابن جریح نقل کرده که گفت: پیامبرصلّى الله علیه و سلم پس از نزول این آیه، هشتاد و یک شب در این جهان باقى ماند. منظور آیه{{قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...}}.<ref>درّالمنثور؛ج۲،ص۵۹.همانند این نقل همچنین در؛ج۲،ص۲۵۷ به نقل ازبیهقی در«شعب الایمان»آمده است.</ref> | ||
ابن حجر در«تلخیص الحبیر» حاشیه«مجمع الغووى» مى گوید: | ابن حجر در«تلخیص الحبیر» حاشیه«مجمع الغووى» مى گوید: | ||
خط ۵۱۰: | خط ۵۴۰: | ||
'''علامه امینى در«الغدیر» چنین آورده است:''' | '''علامه امینى در«الغدیر» چنین آورده است:''' | ||
قولى که[نزد آنان] معتبر است و روایات وارد در تفسیر رازى( | قولى که[نزد آنان] معتبر است و روایات وارد در تفسیر رازى(ج۳،ص۵۲۹) به نقل از صاحبان اخبار و آثار بر آن تأکید دارد این است که: هنگامى که این آیه بر پیامبرصلّى الله علیه و سلم نازل گردید، عمر آن حضرت پس از آن زمان بیش از هشتاد و یک یا هشتاد و دو روز دوام نداشت. درست همین سخن را«ابوالسعود» در تفسیرش، در حاشیه تفسیر رازى(ج۳، ص۵۲۳) ثابت دانسته است، و مورخان آنان گفته اند: وفات پیامبرصلّی الله علیه وآله در دوازدهم ربیع الاول بوده است. گویا در قول مورخان مسامحه اى است به افزودن یک روز بر هشتادو دو روز پس از خارج کردن روز غدیر و روز وفاتِ پیامبر و محاسبه ما بین این دو روز. | ||
به هر تقدیر این قول به حقیقت نزدیکتر است تا آنکه گفته شود نزول آیه اکمال دین در روز عرفه بود است، چنانکه در«صحیح بخارى» و «صحیح مسلم» و غیر آنها آمده است؛ زیرا در این صورت شمار روزها از هشتاد و یکى و دو روز بیشتر مى شود.<ref> | به هر تقدیر این قول به حقیقت نزدیکتر است تا آنکه گفته شود نزول آیه اکمال دین در روز عرفه بود است، چنانکه در«صحیح بخارى» و «صحیح مسلم» و غیر آنها آمده است؛ زیرا در این صورت شمار روزها از هشتاد و یکى و دو روز بیشتر مى شود.<ref>الغدیر؛ج۱،ص۲۳۰.</ref> | ||
ما برادرانمان را به آنچه خود ملتزم شده اند الزام مى کنیم، وگرنه این روایت را قبول نداریم؛زیرا آنچه در نظر ما مورد اعتماد است این است که آیه اکمال دین روز هیجدهم ذو الحجه نازل شده است و رحلت پیامبر گرامى اسلام صلی الله علیه وآله روز بیست و هشتم صفر واقع شده، پس فاصله میان زمان نزول آیه و وفات حضرت حدود هفتاد روز بوده است. چنانکه آن دسته از روایات اهل سنت نیز که نزول این آیه را در روز دوشنبه مى دانند، با این نظر، یعنى نزول آیه در روز عرفه و وفات پیامبرصلی الله علیه در دوازدهم ربیع، در تعارض هستند. بیهقى در«دلائل النبوة» از ابن عباس نقل مى کند که گفت: | ما برادرانمان را به آنچه خود ملتزم شده اند الزام مى کنیم، وگرنه این روایت را قبول نداریم؛زیرا آنچه در نظر ما مورد اعتماد است این است که آیه اکمال دین روز هیجدهم ذو الحجه نازل شده است و رحلت پیامبر گرامى اسلام صلی الله علیه وآله روز بیست و هشتم صفر واقع شده، پس فاصله میان زمان نزول آیه و وفات حضرت حدود هفتاد روز بوده است. چنانکه آن دسته از روایات اهل سنت نیز که نزول این آیه را در روز دوشنبه مى دانند، با این نظر، یعنى نزول آیه در روز عرفه و وفات پیامبرصلی الله علیه در دوازدهم ربیع، در تعارض هستند. بیهقى در«دلائل النبوة» از ابن عباس نقل مى کند که گفت: | ||
پیامبر شماصلی الله علیه در روز دوشنبه زاده شد، و روز دوشنبه به نبوّت رسید و روز دوشنبه از مکه خارج شد و روز دوشنبه مکه را فتح کرد و روز دوشنبه سوره مائده {{قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ…}} بر او نازل شد و روز دوشنبه از دنیا رفت.<ref>دلائل | پیامبر شماصلی الله علیه در روز دوشنبه زاده شد، و روز دوشنبه به نبوّت رسید و روز دوشنبه از مکه خارج شد و روز دوشنبه مکه را فتح کرد و روز دوشنبه سوره مائده: {{قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ…}} بر او نازل شد و روز دوشنبه از دنیا رفت.<ref>دلائل النبوة؛ج۷،ص۲۳۳.</ref> | ||
هیثمى در«مجمع الزوائد» گفته است: | '''هیثمى در«مجمع الزوائد» گفته است:''' | ||
این روایت را احمد و طبرانى در الکبیر نقل کرده اند و طبرانى به آن چنین افزوده است: و فتح بدر در روز دوشنبه بود و نزول سوره مائده{{قرآن| الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ…}} در روز دوشنبه بود. در این روایت«ابن لهیعه» وجود دارد که ضعیف است اما بقیه رجال آن ثقه هستند و روایاتشان صحیح است.<ref>مجمع | این روایت را احمد و طبرانى در الکبیر نقل کرده اند و طبرانى به آن چنین افزوده است: و فتح بدر در روز دوشنبه بود و نزول سوره مائده:{{قرآن| الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ…}} در روز دوشنبه بود. در این روایت«ابن لهیعه» وجود دارد که ضعیف است اما بقیه رجال آن ثقه هستند و روایاتشان صحیح است.<ref>مجمع الزوائد؛ج۱،ص۱۹۶.</ref> | ||
ضعف ابن لهیعه در این حدیث در نظر برادران سنى قابل حل است. وانگهى این حدیث به طرق دیگرى نیز روایت شده که این شخص در آن نیست، اما دلیل حقیقى ضعف این شخص | ضعف ابن لهیعه در این حدیث در نظر برادران سنى قابل حل است. وانگهى این حدیث به طرق دیگرى نیز روایت شده که این شخص در آن نیست، اما دلیل حقیقى ضعف این شخص مخالفت او با قول خلیفه عمر است و از این رو در«درّالمنثور» چنین آمده است: | ||
و ابن جریر به سند ضعیف از ابن عباس نقل کرده که گفت: پیامبر شما روز دوشنبه به دنیا آمد و ….<ref> | و ابن جریر به سند ضعیف از ابن عباس نقل کرده که گفت: پیامبر شما روز دوشنبه به دنیا آمد و ….<ref>درّالمنثور؛ج۲،ص۲۵۹.</ref> | ||
ابن کثیر بشدت به این حدیث حمله کرد و گفته است این حدیث به صرف مخالفتش با قول عمر مردود است. او در«سیرةالنبویّة» مى گوید: | ابن کثیر بشدت به این حدیث حمله کرد و گفته است این حدیث به صرف مخالفتش با قول عمر مردود است. او در«سیرةالنبویّة» مى گوید: | ||
خط ۵۳۰: | خط ۵۶۰: | ||
تنها احمد این حدیث را آورده و عمر و ابن بکیر آن را از ابن لهیعه روایت کرده و چنین افزوده: سوره مائده:{{قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ…}} روز دوشنبه نازل شده است، و به همین ترتیب برخى آن را از موسى بن داود روایت کرده اند و او نیز چنین افزوده است: واقعه بدر نیز روز دوشنبه بود. از جمله کسانى که گوینده این حدیث است یزیدبن حبیب است، و این حدیث بجّد مورد انکار است. | تنها احمد این حدیث را آورده و عمر و ابن بکیر آن را از ابن لهیعه روایت کرده و چنین افزوده: سوره مائده:{{قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ…}} روز دوشنبه نازل شده است، و به همین ترتیب برخى آن را از موسى بن داود روایت کرده اند و او نیز چنین افزوده است: واقعه بدر نیز روز دوشنبه بود. از جمله کسانى که گوینده این حدیث است یزیدبن حبیب است، و این حدیث بجّد مورد انکار است. | ||
ابن عساکر مى گوید: آنچه محفوظ است این است که روز بدر و روز نزول{{قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...}}، روز جمعه بوده است، سخن ابن عساکر درست است.<ref> | ابن عساکر مى گوید: آنچه محفوظ است این است که روز بدر و روز نزول{{قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...}}، روز جمعه بوده است، سخن ابن عساکر درست است.<ref>سیرةالنبویة؛ج۱،ص۱۹۸.</ref> | ||
ابن کثیر اسباب ضعف و علت انکار این حدیث را بیان نکرده است، از این رو گفتیم علتش مخالفت با قول عمر است، ولى سخن ابن عساکر پسندیده تر است، زیرا وى حدیث را به ضعف یا انکار متصف نکرده بلکه گفته است که این خبر با آنچه محفوظ است یعنى نزد آنان مشهور است(یعنى قول عمر) مخالف است. | ابن کثیر اسباب ضعف و علت انکار این حدیث را بیان نکرده است، از این رو گفتیم علتش مخالفت با قول عمر است، ولى سخن ابن عساکر پسندیده تر است، زیرا وى حدیث را به ضعف یا انکار متصف نکرده بلکه گفته است که این خبر با آنچه محفوظ است یعنى نزد آنان مشهور است(یعنى قول عمر) مخالف است. | ||
خط ۵۳۶: | خط ۵۶۶: | ||
به هر تقدیر اعتراض بر آنان به احادیث«دوشنبه» نیز الزام آنان به چیزى است که خود ملتزم هستند، وگرنه در نظر ما ثابت است که آیه اکمال دین در روز پنج شنبه ـ و در روایتى روز جمعه ـ نازل گردیده است. گرچه در نظر ما بعثت پیامبرصلی الله علیه وآله و وفات آن حضرت روز دوشنبه بوده است، و على علیه السلام روز سه شنبه(یک روز پس از بعثت) با پیامبرصلی الله علیه وآله نماز خوانده است، و سوره مائده در روز دوشنبه نازل گردیده است، البته نه تمام آن، بلکه بخشى ازآن، از جمله آیه تبلیغ و بعد آیه اکمال دین نازل شده است. | به هر تقدیر اعتراض بر آنان به احادیث«دوشنبه» نیز الزام آنان به چیزى است که خود ملتزم هستند، وگرنه در نظر ما ثابت است که آیه اکمال دین در روز پنج شنبه ـ و در روایتى روز جمعه ـ نازل گردیده است. گرچه در نظر ما بعثت پیامبرصلی الله علیه وآله و وفات آن حضرت روز دوشنبه بوده است، و على علیه السلام روز سه شنبه(یک روز پس از بعثت) با پیامبرصلی الله علیه وآله نماز خوانده است، و سوره مائده در روز دوشنبه نازل گردیده است، البته نه تمام آن، بلکه بخشى ازآن، از جمله آیه تبلیغ و بعد آیه اکمال دین نازل شده است. | ||
'''۱۲-''' این قول که روز عرفه در آن سال روز جمعه بوده، با روایاتى که روز حرکت پیامبرصلی الله علیه وآله را از مدینه روز پنج شنبه(چهار روز مانده به پایان ذو القعده) ثبت کرده اند، تعارض دارد. روایت مشهور از اهل بیت علیهم السلام نیز چنین است، و این روایات با تاریخ نزول آیه در روز غدیر(هیجدهم ذوالحجه) هم سازگار هستند، زیرا سفر پیامبرصلی الله علیه وآله در روز پنج شنبه، بیست و هفتم ذو القعده، چهار روز مانده به پایان ذو القعده، یعنى روزهاى پنج شنبه، جمعه، شنبه و یک شنبه آغاز شده، و اوّل ذو الحجه روز دوشنبه بوده، و ورود حضرت صلی الله علیه وآله به مکه عصر روز پنج شنبه چهارم ذو الحجه، در آخر روز چهارم بوده است ـ چنانکه در «کافى» نیز روایت شده است<ref> | '''۱۲-''' این قول که روز عرفه در آن سال روز جمعه بوده، با روایاتى که روز حرکت پیامبرصلی الله علیه وآله را از مدینه روز پنج شنبه(چهار روز مانده به پایان ذو القعده) ثبت کرده اند، تعارض دارد. روایت مشهور از اهل بیت علیهم السلام نیز چنین است، و این روایات با تاریخ نزول آیه در روز غدیر(هیجدهم ذوالحجه) هم سازگار هستند، زیرا سفر پیامبرصلی الله علیه وآله در روز پنج شنبه، بیست و هفتم ذو القعده، چهار روز مانده به پایان ذو القعده، یعنى روزهاى پنج شنبه، جمعه، شنبه و یک شنبه آغاز شده، و اوّل ذو الحجه روز دوشنبه بوده، و ورود حضرت صلی الله علیه وآله به مکه عصر روز پنج شنبه چهارم ذو الحجه، در آخر روز چهارم بوده است ـ چنانکه در «کافى» نیز روایت شده است<ref>کافی؛ج۴،ص۲۴۵.</ref> ، پس روز عرفه روز سه شنبه، و روز غدیر، پنج شنبه هجدهم ذو الحجه بوده است. | ||
'''نمونه هایى از روایات اهل بیت علیهم السلام را در این خصوص مى آوریم:''' | |||
'''۱-'''محمد بن ادریس در آخر«سرائر» به نقل از کتاب«مشیخه حسن بن محبوب» مى گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله چهار روز مانده به پایان ذو القعده از مدینه خارج شد و چهار روز از ذو الحجه گذشته به مکه وارد شد، از بالاى مکه، از را ه اهل مدینه، به مکه وارد و از پایین آن خارج گردید.<ref>وسائل الشیعة؛ج۹،ص۳۱۸.</ref> | |||
''' | '''۲-'''… از ابى عبدالله علیه السلام روایت شده که فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله بیست حج به جا آوردند… رسول خداصلی الله علیه وآله ده سال در مدینه ماندند و به حج نرفتند تا این آیه بر او نازل گردید:{{قرآن|وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ}} <ref>حج/۲۷.</ref>، پس حضرت موذّنان را امر فرمود تا با صداى بلند ندا سردهند که رسول خداصلی الله علیه وآله امسال به حج خواهند رفت. به این ترتیب اهالى مدینه و عوالى و اعراب آگاه شدند و براى همراهى در حج با پیامبرصلی الله علیه وآله گرد آمدند، و اینان پیروان حضرت صلی الله علیه وآله بودند، گوش به فرامین او مى سپردند و هرچه پیامبرصلی الله علیه وآله مى فرمود و هر آنچه او انجام مى داد، همان مى کردند. | ||
حضرت رسول صلی الله علیه وآله چهار روز مانده به پایان ذو القعده از مدینه خارج شدند، وقتى به ذوالحلیفه رسیدند هنگام ظهر بود. حضرت غسل کردند، آنگاه به سوى مسجد شجره حرکت کردند، در آن مسجد نماز ظهر خواندند و قصد حج مفرده کرده و خارج شدند تا به«بیداء» رسیدند. | |||
در یک فرسخى، مردم در دوطرف راه او به صف ایستادند، براى حج افراد لبیک گفتند و شصت و شش یا شصت و چهار حیوان براى قربانى به همراه بردند تا آنکه در پایان روز چهارم ذو الحجه به مکه رسیدند، طواف خانه را به هفت شوط انجام دادند و دو رکعت نماز پشت مقام ابراهیم گذاردند، سپس به سوى حَجَر رفته آن را استلام فرمودند….<ref>کافی؛ج۴،ص۲۴۵.</ref> | |||
'''۴-'''… العبدى از ابوسعید روایت کرده که رسول خداصلی الله علیه وآله مردم را در غدیرخم به سوى على علیه السلام فراخواند و فرمان داد تا خارهاى زیر درخت را برکنند، آن روز پنج شنبه بود. حضرت رسول صلی الله علیه وآله مردم را خواست و بازوان على علیه السلام را گرفت و بالا برد به طورى که مردم سفیدى زیر بغل آن حضرت را دیدند، پس آن گاه پراکنده نگشتند تا این آیه فرو فرستاده شد:{{قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}}<ref>مائده/۳.</ref>، پس رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود:{{متن عربی|اَللّٰهُ اَكبَرُ عَلَى إِكمَالِ الدِّينِ وَ إِتمَامِ النِّعمَة وَ رِضَى الرَّب بِرِسَالَتِى وَ الولَايَةِ لِعَلِىِّ بنِ أَبِى طَالِبٍ مِن بَعدِى ثُمَّ قَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ...}} | |||
و فرمود: هر کس من مولاى اویم پس(ازمن) على مولاى اوست، خدایا دوست بدار هرآن که وى را دوست دارد و دشمن دار آن که را با وى دشمنى ورزد و یارى فرما هر که را که یارى او کند.<ref>المسترشد؛ص۱۱۹.</ref> | |||
مؤید قول اهل بیت علیهم السلام روایاتى است که در منابع سنى و شیعه، هر دو، آمده و حاکى از آن است که پیامبرصلی الله علیه وآله سفرهایشان را همواره روز پنج شنبه آغاز مى فرمود و یا آنکه به ندرت در غیر پنج شنبه آغاز به سفر مى کرد؛ چنانکه بخارى<ref>صحیح بخاری؛ج۴،ص۶.</ref>وابو داوود در«سنن»<ref>سنن ابو داوود؛ج۱،ص۵۸۶.</ref>چنین نقل کرده اند. | |||
پیامبر | روایت ابن سیدالناس در«عیون الاثر» نیز که سفر پیامبر از مدینه را روز پنج شنبه نقل کرده است بر این امر تصریح دارد.<ref>عیون الاثر؛ج۲،ص۳۴۱.</ref> | ||
در«بحارالانوار» از «کافى» به سند مقبول از ابى عبدالله علیه السلام روایت شده که فرمود: | |||
پیامبرصلی الله علیه وآله هرگاه در تابستان از خانه خارج مى شدند، روز خروج ایشان پنج شنبه بود، و در سرماى زمستان هرگاه مى خواستند از سفر به خانه بازگردند روز جمعه وارد مى شدند.<ref>بحار الانوار؛ج۱۶،ص۲۷۲.</ref> | |||
همچنین قول اهل بیت علیهم السلام تأیید مى گردد به آنچه که برادران سنى از جابر نقل مى کنند که حرکت پیامبرصلی الله علیه وآله چهار روز مانده به پایان ذو القعده بود، به طورى که در سیره ابن کثیر آمده است.<ref>سیرةالنبویة؛ج۴،ص۲۱۵.</ref> | |||
روایت بخارى و بیشتر صحاح نیز که گفته اند از سفر پیامبرصلی الله علیه وآله پنج روز مانده به پایان ذو القعده واقع شد ـ بدون تعیین آن روز ـ قول اهل بیت علیهم السلام را تأیید مى کند.<ref>صحیح بخاری؛ج۲،ص۱۴۶و۱۸۴و۱۸۷.وج۴،ص۷.</ref> بخارى گفته است حضرت چهارشب از ذو الحجة گذشته وارد مکه شد.<ref>نگاه کنید به:سنن نسایی؛ج۱،ص۱۵۴و۲۰۸وج۵،ص۱۲۱.صحیح مسلم؛ج۴،ص۳۲.سنن ابن ماجه:؛ج۲،ص۹۹۳.سنن بیهقی؛ج۵،ص۳۳.</ref> | |||
مؤیّدِ دیگر سخن اهل بیت علیهم السلام این است که مدت حرکت پیامبرصلی الله علیه وآله از مدینه تا مکه بیش از هشت روز نبود؛ با نظر به راهى که طى کرده و مسافتى که حدود چهارصد کیلومتر بوده و نظر به سرعت حرکت(به طورى که برخى مردم از خستگى پاها به حضرت شکوه کردند و ایشان به آنان آموخت که پاهاى خود را ببندند)، و با توجه به اینکه هیچ کس خبر از توقف پیامبرصلی الله علیه وآله در راه مکه نداده است و نیز با ملاحظه روایات بازگشت حضرت با وجود توقف نسبتاً طولانى شان در غدیر. گذشته از این موارد، توجه به روایاتى که اتفاق دارند بر اینکه ورود پیامبرصلی الله علیه وآله به مکه روز چهارم ذو الحجه بوده ـ همان گونه که در روایات اهل بیت علیهم السلام و روایت بخارى ملاحظه گردید ـ همه و همه، تردیدى در سقوط این روایت که حضرت شش روز مانده به پایان ذو القعده ازمدینه خارج شد باقى نمى ماند؛ چنانکه در«عمدةالقارى»، «ارشاد السارى»، سخن ابن حزم و «حاشیه سیره حلبیه»<ref>حاشیه سیره حلبیه؛ج۳،ص۲۵۷.</ref>آمده است، زیرا طبق این روایت مدت حرکت حضرت ازمدینه به مکه ده روز خواهد شد. | |||
به این ترتیب نادرستى قول مخالف روایت اهل بیت علیهم السلام آشکار مى گردد، یعنى قولى که طرفداران آن بر روایت«پنج روز از ذو القعده مانده» تکیه کرده اند و تلاش نموده اند آن را با روز شنبه تطبیق دهند تا اول ذو الحجه را پنج شنبه قرار دهند و روز عرفه را با جمعه مصادف سازند تا سخن خلیفه عمر را به این وسایل تصدیق کنند، بلکه همان گونه که مى بینید اینان به اصطلاح کاسه داغتر از آش شده اند، زیرا چنانکه گذشت خلیفه عمر خود روز عرفه را روز پنج شنبه دانسته است. از کسانى که به روایت«شنبه» قائل شده اند؛ ابن سعد<ref>طبقات ابن سعد؛ج۲،ص۱۲۴.</ref>، واقدى<ref>مغازلی؛ج۲،ص۱۰۸۹.</ref>، حاشیه سیره حلبیه<ref>حاشیه سیره حلبیه؛ج۳،ص۳.</ref>، تاریخ طبرى<ref>تاریخ طبری؛ج۳،ص۱۴۸.</ref>و تاریخ ذهبى<ref>تاریخ ذهبی؛ج۲،ص۷۰۱.</ref>ومانند اینان هستند. | |||
بنابراین روایت( روایت خروج حضرت از مدینه در روز شنبه)، باقى مانده ذو القعده پنج روز بوده است؛ یعنى شنبه، یکشنبه، دوشنبه، سه شنبه، چهارشنبه، و اول ذو الحجه روز پنج شنبه بوده و روز عرفه با جمعه مصادف شده است، پس مدت حرکت از مدینه به مکه نُه روز شده، مگر آن که راوى، ذوالقعده را تمام(۳۰روز) تصور کرده بعد معلوم گردیده که ناقص(۲۹روز)است. | |||
ابن کثیر از کسانى است که از این عقیده دفاع کرده اند. او در«سیره» مى گوید: | |||
احمد از… از انس بن مالک انصارى نقل مى کند که گفت: رسول خدا صلى الله علیه وسلم چهار رکعت نماز ظهر را در مسجدش در مدینه خواند، سپس نماز عصر را به دو رکعت در ذوالحلیفه خواند، و بى تردید این در حجةالوداع بود. این روایت از این دو وجه منحصر به احمد است، و این دو وجه بر معیار صحیح استوار است. | |||
این روایت به یقین خروج حضرت در روز جمعه را نفى مى کند. بنابراین ممکن نیست که خروج حضرت روز پنج شنبه بوده باشد ـ چنانکه ابن حزم گفته است ـ زیرا خروج در روز بیست و چهارم ذو القعده بوده است، چرا که خلافى نیست در اینکه اول ذو الحجه روز پنج شنبه بوده است؛ زیرا به تواتر و اجماع ثابت گردیده که پیامبرصلی الله علیه وآله روز جمعه در عرفات وقوف کرد و روز عرفه بى تردید نهم ذو الحجه است. | |||
پس اگر خروج پیامبر روز پنج شنبه بیست و چهارم ذو القعده بوده، به یقین شش شب از ذو القعده باقى مانده: شبهاى جمعه، شنبه، یکشنبه، دوشنبه، سه شنبه، چهارشنبه. در حالى که ابن عباس، عایشه و جابر گفته اند پیامبر پنج روز مانده به پایان ذو القعده خارج شد. | |||
همچنین غیر ممکن است که روز خروج جمعه بوده باشد، به دلیل حدیث انس. بنابراین متعین مى گردد که خروج پیامبر صلی الله علیه وآله از مدینه روز شنبه بوده و راوى گمان برده که ماه ذو القعده تمام(۳۰روز)است، اما برحسب اتفاق در آن سال ناقص(۲۹روز) بوده و در روز چهارشنبه پایان یافته و هلال ذو الحجه در شب پنج شنبه ظاهر گردیده است. | |||
مؤید این بیان روایت جابر است که خروج پیامبر صلی الله علیه وآله از مدینه را پنج یا چهار روز مانده به پایان ذو القعده نقل کرده است. بر این فرض هیچ راه گریزى از این تقریب نبوده و هیچ گریزى از آن نیست.<ref>سیره ابن کثیر؛ج۴،ص۲۱۷.</ref> | |||
در کلام ابن کثیر عدم اطمینان به این فروض و تقدیرات نمایان است، زیرا بى تردید آن رأى مشکوک است، به دلیل تشکیک خود عمر، و تشکیک سفیان ثورى به روایت بخارى، و تشکیک نسایى و قطع ابن حزم به این که سفر پیامبرصلی الله علیه وآله روز پنج شنبه بوده است. | |||
همان طور که ملاحظه مى شود استدلال ایشان بر این که خروج پیامبرصلی الله علیه وآله در روز پنج شنبه نبوده، مصادره به مطلوب است زیرا مى گوید:«از آنجا که به تواتر و اجماع ثابت گردیده که پیامبرصلی الله علیه وآله روز جمعه در عرفه وقوف کرده…»، یعنى به خود نتیجه اى که درصدد اثبات آن بوده استدلال کرده است! | |||
همچنین وى براى اثبات این که سفر پیامبرصلی الله علیه وآله روز جمعه آغاز نشده به روایت انس استدلال مى کند که مى گوید: پیامبر نماز ظهر و عصر خواندند و نه نماز جمعه، در حالى که این استدلالى است که قول او را رد و قول اهل بیت علیهم السلام را تأیید مى کند، زیرا روایت حاکى از این است که پیامبرصلی الله علیه وآله در عرفه نماز جمعه نخوانده. نیز در«سنن نسایى» از جابر نقل شده و ابوداوود هم از ابن عمر روایت کرده که پیامبرصلی الله علیه وآله درعرفه نماز ظهر و عصر به جا آوردند، یعنى نماز جمعه نخواندند، پس چگونه روز عرفه مصادف با جمعه بوده است؟! | |||
نتیجه این که بر نظریه نزول آیه اکمال دین در روز عرفه اشکالات فراوانى وارد مى شود که پژوهشگر منصف را به تأمل و توقف در آن وا مى دارد. از جمله این اشکالات احتمال وجود خلل در تاریخ ذکر شده در روایات مورد استناد این نظریه است، و این خلل موجب خلل در اصل آنها خواهد بود. به این ترتیب نظریه اهل بیت علیهم السلام در مورد سبب نزول این آیه بدون معارض باقى مى ماند، زیرا معارضى که توان به معارضه برخاستن ندارد، همچون عدم آن است. | |||
آنچه | در پایان یادآور مى شویم که آنچه نزد همه مسلمانان مورد اتفاق است این است که روز نزول آیه اکمال دین، عید بزرگ الهى است، بلکه از اهل بیت علیهم السلام نقل شده است که این روز به طور کلى بزرگترین اعیاد است. دلیل آن نیز روشن است؛ زیرا عید هفتگى مسلمانان با نماز جمعه ارتباط دارد و عید فطر با عبادت روزه مرتبط است و عید اضحى با عبادت حج در ارتباط است، اما این عید با اتمام نعمت اسلام بتمامى(که نماز جمعه، صوم و حج بخشى از آن است) ارتباط دارد. اتمام نعمت در نظر برادران اهل سنت به نفس تنزیل دین و کامل کردن آن تحقق یافته است، و در نظر ما هم به این، و هم به نعمت حل مسئله رهبرى از سوى خدا و جاودانه ساختن پیامبرصلی الله علیه وآله با قرار دادن نظام امامت در عترت پس از او. | ||
اینک آیا برادران ما، عالمان اهل سنت، دعوت ما را مى پذیرند که به تحقیق در فقهِ این عید مظلوم و در نهان نگاه داشته شده بپردازیم و آن را به حیات همه مسلمانان، به نحوى که با فقه مذهبشان سازگار است، بازگردانیم؟! | |||
آنچه باقى ماند بخش سوم بحث ماست که درباره سبب نزول آیه تبلیغ{{قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ…}}<ref>مائده/۶۷.</ref>و تفسیر آن است. | |||
== منبع == | |||
فصلنامه علوم حدیث، بهار ۱۳۷۷ - شماره ۷. | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
<references /> | <references /> | ||
[[رده: | [[رده:آيات مربوط به اقدامات پيامبر صلَّى اللّٰه عليه و آله در غدير]] |