۲۶٬۳۸۳
ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۶۳: | خط ۲۶۳: | ||
<big>اين بود كه آن حضرت خود را در شرايطى سخت احساس كرد و آن قدر گريست كه محاسن شريفش پر از اشك شد و فرمود:</big> | <big>اين بود كه آن حضرت خود را در شرايطى سخت احساس كرد و آن قدر گريست كه محاسن شريفش پر از اشك شد و فرمود:</big> | ||
<big>اى جبرئيل، دير زمانى نيست كه قوم من از جاهليت فاصله گرفته اند. من اينان را به اختيار خودشان يا به كمک جنگ ها به انقياد درآورده ام. اكنون اگر بخواهم كسى را بر آنان حاكم كنم چه خواهد شد؟!</big> | <big>اى جبرئيل، دير زمانى نيست كه قوم من از [[جاهليت]] فاصله گرفته اند. من اينان را به اختيار خودشان يا به كمک جنگ ها به انقياد درآورده ام. اكنون اگر بخواهم كسى را بر آنان حاكم كنم چه خواهد شد؟!</big> | ||
<big>آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله از جبرئيل درخواست كرد تا از خدا حفظ او از شر مردم را درخواست كند، و همچنان منتظر ماند تا جبرئيل در اين باره خبرى از سوى خداوند بياورد.<ref>بحارالانوار: ج37 ص151، 202، 203. عوالم العلوم: ج3/15 ص51، 52، 76، 177، 297. الاحتجاج: ج1 ص66.</ref></big> | <big>آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله از جبرئيل درخواست كرد تا از خدا حفظ او از شر مردم را درخواست كند، و همچنان منتظر ماند تا جبرئيل در اين باره خبرى از سوى خداوند بياورد.<ref>بحارالانوار: ج37 ص151، 202، 203. عوالم العلوم: ج3/15 ص51، 52، 76، 177، 297. الاحتجاج: ج1 ص66.</ref></big> | ||
خط ۲۷۲: | خط ۲۷۳: | ||
<big>يا على به من نزديک شو. على عليه السلام به آن حضرت نزديک شد. فرمود: كف دستت را در كف دست من بگذار. آنگاه كف دست على عليه السلام را گرفت و فرمود:</big> | <big>يا على به من نزديک شو. على عليه السلام به آن حضرت نزديک شد. فرمود: كف دستت را در كف دست من بگذار. آنگاه كف دست على عليه السلام را گرفت و فرمود:</big> | ||
<big>يا على، من و تو از يك درخت خلق شده ايم. من ريشه آنم و تو تنه آن و حسن و حسين شاخه هاى آن هستند. هر كس به شاخه اى از شاخه هاى آن بياويزد خداوند با رحمتش او را وارد بهشت | <big>يا على، من و تو از يك درخت خلق شده ايم. من ريشه آنم و تو تنه آن و حسن و حسين شاخه هاى آن هستند. هر كس به شاخه اى از شاخه هاى آن بياويزد خداوند با رحمتش او را وارد بهشت مى كند.</big> | ||
<big>يا على، اگر امت من روزه بگيرند تا همچون كمان قد خميده شوند و نماز بخوانند تا همچون تير لاغر شوند، ولى تو را مبغوض بدارند خداوند آنان را با صورت در آتش مى اندازد.</big> | <big>يا على، اگر امت من روزه بگيرند تا همچون كمان قد خميده شوند و نماز بخوانند تا همچون تير لاغر شوند، ولى تو را مبغوض بدارند خداوند آنان را با صورت در آتش مى اندازد.</big> | ||
خط ۲۷۸: | خط ۲۷۹: | ||
<big>سعادتمند كامل عيار و سزاوار سعادت كسى است كه بعد از من تو را اطاعت كند و صاحب اختيارى تو را بپذيرد، و شقى كامل عيار و سزاوار شقاوت كسى است كه بعد از من عصيان تو نمايد و در مقابل تو عَلَم دشمنى برافرازد.<ref>1 امالى الطوسى: ص 611 . مناقب ابن مغازلى: ص90، 297. الطرائف: ص 111. بحار الانوار: ج 15 ص 20 و ج 65 ص 69 و ج 37 ص 65 . تاريخ دمشق (ابن عساكر): ج 42 ص64، 66. امالى المفيد: ص 161. | <big>سعادتمند كامل عيار و سزاوار سعادت كسى است كه بعد از من تو را اطاعت كند و صاحب اختيارى تو را بپذيرد، و شقى كامل عيار و سزاوار شقاوت كسى است كه بعد از من عصيان تو نمايد و در مقابل تو عَلَم دشمنى برافرازد.<ref>1 امالى الطوسى: ص 611 . مناقب ابن مغازلى: ص90، 297. الطرائف: ص 111. بحار الانوار: ج 15 ص 20 و ج 65 ص 69 و ج 37 ص 65 . تاريخ دمشق (ابن عساكر): ج 42 ص64، 66. امالى المفيد: ص 161. | ||
<span dir="RTL" lang="AR-SA">سؤال</span></ref></big> | <span dir="RTL" lang="AR-SA">سؤال</span></ref></big> | ||
== <big>ابلاغ ولایت در مدینه</big><ref>اسرار غدیر: ص24.</ref> == | |||
<big>آنچه مى توانست همه نقشه هاى منافقين را يكجا خنثى نمايد و اسلام را در جوّ اجتماعى آغشته به نفاق زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بر حقيقت خود حفظ كند، تعيين و اعلان رسمى جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله بود.</big> | |||
<big>رسول اللَّه صلى الله عليه و آله اين مهم را از آغاز بعثت خويش در هر فرصت مناسب بيان مى فرمود، و حتى بارها با سند و پشتوانه اجتماعى مطرح مى كرد.</big> | |||
<big>تا آنجا كه روزى حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را فراخواند و سپس به خادم خود دستور داد تا صد نفر از قريش و هشتاد نفر از ساير عرب و شصت نفر از عجم و چهل نفر از اهل [[حبشه]] را جمع نمايد.</big> | |||
<big>وقتى اين عده جمع شدند دستور داد ورقه اى بياورند. سپس حضرت به آنان دستور داد مانند صف نماز در كنار يكديگر بايستند و فرمود:</big> | |||
<big>اى مردم، آيا قبول داريد كه خداوند صاحب اختيار من است و به من امر و نهى مى نمايد و من در برابر سخن خدا حق امر و نهى ندارم؟</big> | |||
<big>گفتند: آرى، يا رسول اللَّه. فرمود: «آيا من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارتر نيستم و به شما امر و نهى مى كنم و شما در برابر سخن من حق امر و نهى نداريد»؟ گفتند: بلى ، يا رسول اللَّه.</big> | |||
<big>فرمود: هر كس كه خداوند و من صاحب اختيار اوييم اين على صاحب اختيار او است. او شما را امر و نهى مى كند و شما در برابر سخن او حق امر و نهى نداريد.</big> | |||
<big>خداوندا دوست بدار هر كس او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند، و خوار كن هر كس او را خوار كند. خداوندا تو شاهد من بر اينان هستى كه من ابلاغ كردم و دلسوزى نمودم.</big> | |||
<big>سپس دستور داد آن ورقه (كه اين مطالب در آن نوشته شده بود) سه بار براى آنان خوانده شود. بعد سه بار فرمود: چه كسى از شما مايل است اين پيمان را باز پس گيرد؟ آنان سه مرتبه گفتند: به خدا و پيامبرش پناه مى بريم از اينكه گفته خود را باز پس گيريم.</big> | |||
<big>بعد آن حضرت ورقه را بست و با مُهر يكايک آن جمع ورقه را مهر نمود و فرمود: «اى على، اين نوشته را نزد خود نگه دار، و هر كس اين پيمان را شكست آن را برايش بخوان تا من در روز قيامت خصم او باشم».<ref>فيض القدير: ص 394. </ref></big> | |||
== <big>ابلاغ ولايت در مسير غدير</big><ref>واقعه قرآنى غدير: ص 59.</ref> == | |||
<big>پس از اتمام مراسم [[حجةالوداع]]، پيامبر صلى الله عليه وآله با خروج از مكه جاده منتهى به مدينه را در پيش گرفتند. روز شانزدهم ذى الحجة همچنان قافله در مسير خود به سمت غدير در حركت بود و وحى الهى پى در پى غدير را پشتيبانى مى كرد تا در منزلى توقف كردند.</big> | |||
<big>در آنجا جبرئيل بار ديگر نازل شد و اولين نشانه هاى حفظ الهى را طى آيات 92 الی 95 [[سوره حجر]] براى پيامبرصلى الله عليه وآله آورد: «فَوَرَبِّكَ لَنَسَأَلَنَّهُمْ اَجْمَعينَ، عَمّا كانُوا يَعْمَلُونَ، فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرْ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ. اِنّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئينَ»: «قسم به پروردگارت از همه آنان درباره آنچه انجام مى دهند سؤال خواهيم كرد. پس آنچه به تو امر شده ابلاغ كن و از مشركين اعراض نما. ما تو را از شر مسخره كنندگان حفظ مى كنيم».</big> | |||
<big>با نازل شدن اين آيات پيامبرصلى الله عليه وآله دستور حركت داد و سرعت كاروان را بيشتر نمود تا هر چه زودتر خود را براى اعلان ولايت به غدير برساند.<ref><big>بحار الانوار: ج 28 ص 98.</big></ref></big> | |||
== <big>ابلاغ ولايت در مكه</big><ref>واقعۀ قرآنی غدیر: ص18.</ref> == | |||
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله در مكه در دو مرحله ولايت را اعلان فرمود:</big> | |||
=== '''<big>در اعمال حج</big>''' === | |||
<big>همزمان با اعمال حج در سفر [[حجةالوداع]]، مىبايست آمادگى مردم براى برنامه بعدى يعنى اعلان ولايت حفظ مى شد. اكنون كه بخشى از مناسک انجام يافته بود و مردم در حال انتظار به سر مى بردند، در همان روزِ ورود به مكه از طرف خداوند اين خطاب بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد:</big> | |||
<big>«من محمودم و تو محمدى، نام تو را از نام خود مشتق ساخته ام. هر كس با تو متصل و مرتبط باشد من نيز با او ارتباط دارم، و هر كس با تو قطع رابطه نمايد من نيز با او قطع مى نمايم.</big> | |||
<big>اكنون احترام خود نزد مرا براى مردم بازگو كن و به آنان خبر ده كه من پيامبرى مبعوث نكرده ام مگر آنكه براى او وزيرى قرار داده ام. تو نيز فرستاده من هستى و على [[وزير]] توست».</big> | |||
<big>اين اولين دستور الهى درباره ولايت بعد از ورود به مكه بود كه البته يک دستور فورى نبود. از آنجا كه مردم به جاهليت و طرز تفكر جاهلى قريب العهد بودند، پيامبرصلى الله عليه وآله اعلان اين خبر را در آن موقعيت مناسب نمى ديد تا مبادا او را متهم كنند كه خويشان خود را بر مردم حاكم مى كند! لذا با توجه به اينكه امر الهى در اين باره فورى نبود، اعلام آن را براى شرايط مناسبى در نظر گرفت.<ref>عوالم العلوم: ج 3/15 ص 39. بحار الانوار: ج 37 ص 109.</ref></big> | |||
=== '''<big>پس از اعمال حج</big>''' === | |||
<big>پس از انجام اعمال حج در سفر حجةالوداع پيامبر صلى الله عليه وآله از هر فرصتى براى آماده سازى مردم نسبت به اعلان ولايت استفاده مى كرد.</big> | |||
<big>آن حضرت كنار كعبه ايستاده بود و [[جابر بن عبداللَّه انصارى]] هم كنار حضرت بود. در اين حال على عليه السلام به طرف حضرت آمد. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «برادرم نزد شما آمد».</big> | |||
<big>آنگاه توجهى به كعبه كرد و با دست بر آن زد و فرمود:</big> | |||
<big>«قسم به آنكه جانم به دست اوست، اين (على) و شيعيانش روز قيامت رستگارانند. او اوّلِ شما در ايمان به من است، و وفادارترين شما به عهد خدا و قيام كننده ترين شما به امر خدا و عادل ترين شما بين مردم و قسمت كننده به تساوى و بلند مرتبه ترين شما نزد خداست».</big> | |||
<big>اينجا بود كه سايه سنگين [[وحى]] بر [[كعبه]] افتاد و آيه 7 [[سوره بيّنه]] نازل شد:</big> | |||
<big>«اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ»: «كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند بهترين مردم هستند».</big> | |||
<big>پيامبر صلى الله عليه و آله در حضور اصحاب فوراً آيه را تفسير كرد و با اشاره به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: «[[خير البرية]]» آمد.<ref>امالى الطوسى: ص 251. بحار الانوار: ج 38 ص5، 9 و ج65 ص133. تاریخ مدینة دمشق: ج42 ص371. بشارة المصطفی صلى الله عليه وآله: ص91، 192. تفسیر فرات: ص585.</ref></big> | |||
== <big>اجر ابلاغ ولايت در قرآن</big><ref>غدیر در قرآن: ج1 ص207، 208.</ref> == | |||
<big>يكى از آياتى كه در ماجراى غدير و پس از [[اعلان ولايت]] در غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد اين آيه بود:</big> | |||
<big>«وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ»<ref>قلم/3.</ref>: «برای تو اجر بی منّتی است».</big> | |||
<big>این آیه از دو بُعد قابل بررسی است:</big> | |||
=== <big>'''موقعيت تاريخى'''</big> === | |||
<big>رسالتى كه به عنوان اعلان ولايت بر دوش پيامبرصلى الله عليه وآله قرار داده شد طى مراحلى به انجام رسيد. يكى از مراحل جالب اين [[تبليغ]] هنگامى بود كه تشكر الهى از انجام چنين وظيفه خطير اعلام شد، كه به معناى تحقق اهداف از پيش تعيين شده غدير بود. در روايت مربوط به اين فراز غدير چنين آمده است:</big> | |||
<big>هنگامى كه دستور ا[[علان ولايت]] على عليه السلام نازل شد، پيامبرصلى الله عليه وآله آن حضرت را معرفى كرد و ولايت او را اعلام نمود و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ».</big> | |||
<big>اينجا بود كه خداوند اين آيه را نازل كرد: «وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ» : «براى تو اجرى بى منّت است»، و منظور خدا آن بود كه اين اجر به خاطر تبليغى است كه درباره على عليه السلام به انجام رساندى.<ref>تفسير فرات: ص 495 ح 648.</ref></big> | |||
=== <big>'''تحليل اعتقادى'''</big> === | |||
<big>از موقعيت نزول اين آيه سه نكته قابل استفاده است:</big> | |||
<big>نكته اول: اجر و مزد پيامبرصلى الله عليه وآله</big> | |||
<big>خداوند در هيچ جاى قرآن براى پيامبرش اجر و مزدى اعلام نفرموده، و فقط در يک جمله از قول پيامبرصلى الله عليه وآله مى فرمايد: «إِنْ أَجْرِىَ إِلاَّ عَلَى اللَّه وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ شَهِيدٌ»<ref>سبأ/47.</ref>: «اجر من بر خداوند است، و او بر هر چيزى شاهد است».</big> | |||
<big>اما در اين آيه خداوند بدون آنكه پرده از اين اجر و مزد بردارد مى فرمايد: «براى تو اجر بى منّتى است».</big> | |||
<big>اين دليل عظمت مسئله [[اعلان ولايت]] است كه تنها در اين مورد خدا نام اجر و مزد را به ميان مى آورد، و در جمله اى آكنده از تأكيد با استفاده از «انَّ» و «لام تأكيد» آن را بيان مى دارد.</big> | |||
<big>نكته دوم: سند سپاس الهى</big> | |||
<big>اين اجر و پاداش عنوان «مُزد» ندارد، بلكه به عنوان تشكر الهى از انجام كارى پر مخاطره و سنگين است. كلمۀ «غير ممنون» به عنوان صفت «اجر» دلالت بر اين مطلب دارد، و حاكى از آن است كه خداوند بى هيچ منّتى، و بدون آنكه اين پاداش را با عمل انجام شده مقايسه كند و در ميزان و ترازو قرار دهد، به عنوان سپاس و سند افتخار آن را تقديم پيامبرش مى نمايد.</big> | |||
<big>نكته سوم: نشان تقدير در غدير</big> | |||
<big>در حديثى كه [[شأن نزول]] اين آيه را بيان مى دارد تصريح شده كه اين پاداش بى منّت كه تقديمى پروردگار به خاتم پيامبران است، دقيقاً پس از اعلان «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» در غدير صورت گرفته است.</big> | |||
<big>اين نشان دهنده قلّۀ سر به فلک كشيده غدير است كه در اوج عظمتش نشان تقدير به پيامبر معظم صلى الله عليه وآله اعطا مى گردد.</big> | |||
== <big>ارتباط مستقیم ابلاغ ولایت با وحی</big><ref>غدیر در قرآن: ج1 ص204.</ref> == | |||
<big>پس از سخنرانى غدير و در فرصتى مناسب، پيامبرصلى الله عليه وآله مهاجرين و انصار را جمع كرده و سند مكتوبى براى غدير آماده كردند و در آن براى توحيد ونبوت از همگان اقرار گرفته و حديث غدير را بيان كردند.</big> | |||
<big>آنچه در اين سند مكتوب جالب توجه است و به عنوان تفسير از آيۀ «... و ما ينطق عن الهوى»<ref>نجم/1-4.</ref>-كه در مورد همين سند مكتوب نازل شد- در ارتباط با غدير بايد استفاده كرد، ارتباط مستقيم مراسم اعلام ولايت در غدير با منبع وحى است.</big> | |||
<big>خداوند متعال در غدير به گونه هاى مختلف در صدد اثبات اين ارتباط براى مردم بود تا بدانند هر گونه مخالفتى با ولايت در واقع مخالفت با خداوند است و هر گونه بهانه اى در اين رابطه ناپذيرفته است.</big> | |||
<big>يک بار با [[سنگ آسمانى]] بر سر [[حارث فهرى]] اين مطلب بر همگان ثابت شد، و بار ديگر با ظهور [[جبرئيل]] براى مردم اين مهم به اثبات رسيد. چند مورد هم آيات قرآن نازل شد كه اين مورد يكى از آنهاست. در اينجا خداوند از دو سوى نفى و اثبات وَحْيانى بودن غدير را مطرح مى نمايد كه به توضيح آن مى پردازيم:</big> | |||
=== <big>'''نفى هواى نفس درباره غدير: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»'''</big> === | |||
<big>خداوند براى اثبات اين مطلب كه غدير هيچ رنگ و بويى از هواهاى نفسانى در خود ندارد، مسئله را به صورت ريشه اى مطرح مى نمايد؛ و آن اينكه پيامبر مكرم صلى الله عليه وآله در هيچ موردى از روى هواى نفس سخن نمى گويد تا نوبت به غدير برسد.</big> | |||
<big>آن حضرت حتى در گفته هاى مربوط به زندگى شخصى خويش هم پيرو هواى نفس نيست و هيچ امرى و نهيى و سخنى كه برخاسته از هواى نفس باشد بر لسان مبارک آن حضرت جارى نمى شود؛ و اين معناى مقام عصمت است كه «ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى».</big> | |||
<big>وقتى اين ريشه اعتقادى را پذيرفته باشيم چگونه ممكن است در مسئله غدير با آن برنامه مفصل و با آن خطابه اى كه حضرتش بيش از 100 مورد به آيات قرآن استناد فرموده، بتوان خدشه وارد كرد كه از روى هواى نفس فرموده باشد؟!</big> | |||
=== '''<big>اثبات وَحْيانيت غدير: «إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحى»</big>''' === | |||
<big>جلوه اثباتى در ارزش غدير - پس از نفى هواى نفس درباره آن - نزول دستور مستقيم آن از طرف خداست. اين مسئله در آيه با استفاده از تركيب مفيد انحصار آمده كه ابتدا حرف نفى (اِنْ) به كار رفته و سپس با كلمه استثناء (الاّ) اين انحصار به اثبات رسيده است، آنجا كه مى فرمايد: «إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحى»: «نيست آن مگر وحيى كه نازل مى شود».</big> | |||
<big>با اين تركيب خاص، خداوند قاطعيت فوق العاده اى درباره غدير نشان داده و در صدد بيان اين مطلب است كه «غدير» و «ولايت» و تركيب اين دو، يعنى «[[اعلام ولايت در غدير]]» همه به دستور خاص الهى در «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ...» بوده و پشتيبان آن خداست، چرا كه او آن را فرستاده است.</big> | |||
<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[سند مكتوب غدير]].</big> | |||
== <big>اعلان غدير پس از حج</big><ref>سخنرانی استثنائی غدیر: ص18.</ref> == | |||
<big>در سفر [[حجةالوداع]] دو مقصد اساسى در نظر بود، و آن عبارت بود از بيان دو حكم مهم از قوانين اسلام كه هنوز براى مردم به طور كامل و رسمى تبيين نشده بود: يكى حج، و ديگرى مسئله خلافت و ولايت و جانشينى بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله.</big> | |||
<big>و لذا پس از اتمام اعمال حج، دو اقدام همزمان از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله آمادگى فكرى مسلمانان را براى اعلام جانشينى حضرت دو چندان كرد:</big> | |||
<big>يكى آنكه به فاصله يک روز از پايان حج فوراً به سوى غدير حركت كردند؛ در حالى كه مردم انتظار داشتند پيامبرصلى الله عليه وآله چند روزى در مكه بماند تا مردم معارف دين خود را بياموزند و سؤالات خود را بپرسند. اين اقدامِ با عجله نشانگرِ اهميت برنامه اعلان ولايت بود كه در پيش داشتند و به مردم چنين فهماند كه به خاطر اهميت فوق العاده آن حتى لحظه اى تأخير در آن ممكن نيست.</big> | |||
<big>اقدام دوم اعلان رسمى براى همه حاجيان بود كه در روز چهاردهم ذى الحجة به دستور پيامبرصلى الله عليه وآله از سوى [[بلال]] اعلام شد: «فردا همه مردم - جز معلولان - بايد به طرف [[غدير خم]] حركت كنند».</big> | |||
<big>اين اعلامِ كوتاه شاملِ چهار نكته مهم بود كه توجه همه را جلب كرد:</big> | |||
<big>نكته اول: زمان آن كه فرداى آن روز -يعنى روز 15 ذى الحجة- بود.</big> | |||
<big>نكته دوم: مخاطبين اين پيام كه همه حاجيان بودند، و طبعاً شامل اهل مكه و [[طائف]] و يمن نيز مى شد كه مسيرشان به سمت غدير نبود ولى بايد براى مراسم مورد نظر اين مسير را مى آمدند.</big> | |||
<big>نكته سوم: استثناى معلولان بود كه به معناى وجوب و لزوم آمدن تا غدير بر هر مرد و زنى از هر قوم و قبيله اى بود جز معلولان كه عملاً قادر به آمدن نبودند.</big> | |||
<big>نكته چهارم: تعيين مقصد بود، كه آدرس محل برگزارى مراسم را به همه معرفى مىفرمود؛ و اين به معناى برنامه اى دقيق براى اعلان ولايت بود كه حتى مكان آن از پيش معين شده بود، و مردم را با انتظار و اشتياق خاصى به سوى ميعادگاه ولايت مى كشاند.<ref>بحارالانوار: ج37 ص111.</ref></big> | |||
== <big>اكمال دين با ابلاغ ولايت</big><ref>غدير در قرآن: ج 1 ص151-199.</ref> == | |||
<big>در اوج حساس ترين مقطع مراسم غدير، كه على بن ابى طالب عليه السلام بر فراز دست پيامبرصلى الله عليه وآله قرار داشت و آن حضرت از بالاى [[منبر غدير]] على عليه السلام را به جهانيان نشان مىداد و معرفى مىكرد، اين آيه نازل شد.</big> | |||
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله مى فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»؛ و هنوز على عليه السلام را از فراز دست خويش بر زمين فرود نياورده بود كه خبر كامل شدن دين و تكميل نعمت ها بر آن حضرت نازل شد و خداوند رضايت خويش را از اسلامى كه آخرين خبرش [[ولايت دوازده امام عليهم السلام]] باشد اعلام كرد. امين وحى هم به امر الهى اين خبر خوش را آورد و آن را در قرآن به عنوان سندى ابدى به ثبت رساند:</big> | |||
<big>«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ، الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»<ref>مائده/3.</ref>:</big> | |||
<big>«امروز كافران از تخريب دين شما نااميد شدند ديگر از آنان نترسيد و از من بترسيد امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».</big> | |||
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله اميرالمؤمنين عليه السلام را از فراز دست بر زمين گذاشت و نزول آيه را به مردم چنين خبر داد: خدايا ! تو هنگام بيان [[ولايت على]] و منصوب نمودنت على را در اين روز، اين آيه را درباره او نازل كردى:</big> | |||
<big>«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»، و هر كس غير از اسلام در پى دين ديگرى باشد هرگز از او قبول نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است.</big> | |||
<big>اين آيه از جمله مهمترين و اصلى ترين و مشهورترين [[آيات غدير]] است. خداوند در اين آيه به صراحت بيان داشته كه در روز غدير دين و با اعلان ولايت دين را كامل نموده و با ولايت و امامت اسلام دينى الهى و آسمانى است.</big> | |||
<big>اين آيه از نظر توضيح كلمه به كلمه آن، و نيز موقعيت تاريخى و تحليل اعتقادى مفصل توضيح داده شده است.</big> | |||
<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] / آيۀ «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».</big> | |||
== <big>امام حسین علیه السلام و ابلاغ ولایت</big><ref>اولین میراث مکتوب دربارۀ غدیر: ص41.</ref> == | |||
<big>يک سال قبل از مرگ معاويه، امام حسين عليه السلام به همراه [[عبداللَّه بن عباس]] و [[عبداللَّه بن جعفر]] به حج رفتند. حضرت مردان و زنان [[بنى هاشم]] و دوستان و شيعيانشان را كه به حج آمده بودند و نيز گروهى از انصار را كه حضرت و اهل بيتش آنان را مى شناختند جمع كرد.</big> | |||
<big>سپس سيدالشهداء عليه السلام افرادى را فرستاد و فرمود: احدى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه وآله كه معروف به صلاح و عبادت هستند و امسال به حج آمده اند را ترک نكنيد و آنها را نزد من جمع نماييد.</big> | |||
<big>در مِنا بيش از هفتصد نفر<ref>در کتاب احتجاج: هزار نفر.</ref></big> <big>نزد آن حضرت در خيمه اش جمع شدند كه اكثر آنان از تابعين بودند، و حدود دويست نفر از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و ديگران بودند.</big> | |||
<big>امام حسين عليه السلام در مقابل آنان براى خطابه ايستاد و خدا را حمد و ثنا گفت و سپس فرمود: اما بعد، اين طغيانگر درباره ما و شيعيانمان آنچه ديديد و مى دانيد و حاضر بوده ايد روا داشت! من مى خواهم از شما مطالبى را سؤال كنم. اگر راست گفتم مرا تصديق كنيد و اگر دروغ گفتم تكذيب كنيد.</big> | |||
<big>آنگاه امام حسين عليه السلام چيزى از آنچه خداوند درباره آنان از قرآن نازل كرده ترک نكرد مگر آنكه تلاوت نمود و تفسير كرد.</big> | |||
<big>سليم مى گويد: از جمله آنچه حضرت آنان را قسم داد و آنان را متذكر شد اين بود كه فرمود: شما را به خدا قسم مى دهم، آيا مى دانيد كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم او را منصوب كرد و ولايت را براى او اعلام نمود و فرمود: «بايد حاضر به غايب خبر دهد»؟ گفتند: آرى به خدا قسم.</big> | |||
== <big>پانویس</big> == | == <big>پانویس</big> == | ||
<span dir="RTL"></span> | <span dir="RTL"></span> |