آیه ۳ مائده و غدیر

آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً»[۱]

از جمله مهم‏ترين و مشهورترين آيات غدير كه در اثناء خطبه غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد اين آيه است:

«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ، الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»:

«امروز كافران از تخريب دين شما نااميد شدند. ديگر از آنان نترسيد و از من بترسيد. امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».

اين آيه از دو بُعد قابل بررسى است:

موقعيت تاريخى

در اوج حساس ‏ترين مقطع مراسم غدير، كه على بن ابى ‏طالب ‏عليه السلام بر فراز دست پيامبر صلى الله عليه و آله قرار داشت و آن حضرت از بالاى منبر غدير على‏ عليه السلام را به جهانيان نشان مى‏ داد و معرفى مى ‏كرد، اين آيه نازل شد.

پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏ فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»؛ و هنوز على ‏عليه السلام را از فراز دست خويش بر زمين فرود نياورده بود كه خبر كامل شدن دين و تكميل نعمت ‏ها بر آن حضرت نازل شد و خداوند رضايت خويش را از اسلامى كه آخرين خبرش ولايت دوازده امام‏ عليهم السلام باشد اعلام كرد. امين وحى هم به امر الهى اين خبر خوش را آورد و آن را در قرآن به عنوان سندى ابدى به ثبت رساند:

«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»: «امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».

پيامبر صلى الله عليه و آله اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را از فراز دست بر زمين گذاشت و نزول آيه را به مردم چنين خبر داد: خدايا ! تو هنگام بيان ولايت على و منصوب نمودنت على را در اين روز، اين آيه را درباره او نازل كردى: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»، و هر كس غير از اسلام در پى دين ديگرى باشد هرگز از او قبول نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است.

تحليل اعتقادى

با توجه به اينكه آيه «بَلِّغْ» به عنوان آغاز غدير، و اين آيه «إكمال» به عنوان پايان غدير، مهم‏ترين آيات مربوط به آن محسوب مى ‏شوند؛ لذا همان گونه كه آيه «بَلِّغْ» مفصلاً مورد بررسى قرار گرفت، از آيه «اكمال» نيز در چهار قسمت به تفصيل سخن گفته خواهد شد:

زمان و مكان نزول آيه اكمال

جزئيات ماجراى نزول آيه اكمال

تفسير آيه اكمال

تحليلى بر آيه اكمال

الف) زمان و مكان نزول آيه اكمال

شكى نيست كه اين آيه در روز هيجدهم ذى‏ الحجه سال دهم هجرت در منطقه غدير خم پس از اعلان ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از فراز منبر غدير نازل شده است. اكثر رواياتى كه در شأن نزول و تفسير اين آيه وارد شده زمان و مكان آن يعنى روز غدير و منطقه غدير را ذكر كرده ‏اند، و حتى در بعضى روايات نام «غدير» نشانگر زمان و مكان آن با يک كلمه است.

عباراتى هم با دقت بيشترى زمان و مكان نزول آن را تعيين كرده است. اكنون متون مربوط به تعيين زمان و مكان نزول آيه اكمال را مى ‏آوريم.

در بعضى روايات زمان آن روز غدير پس از منصوب كردن اميرالمؤمنين ‏عليه السلام ياد شده است:

۱. امام رضا علیه السلام در حالى كه فضايل روز غدير را بيان مى‏ كرد فرمود: وَ فى هذَا الْيَوْمِ انْزِلَتْ هذِهِ الْآيَةِ: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»[۲]: در اين روز آيه نازل شد: ... .

۲. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام داستان غدير را ذكر كرد تا فرمود: فَأَنْزَلَ اللَّه تَعالى ذِكْرُهُ: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ...»[۳]: سپس خدا اين آيه را نازل كرد.

۳. امام صادق‏ عليه السلام نيز واقعه غدير را ذكر كرد تا فرمود: وَ نَزَلَ جَبْرَئيلُ بِقَوْلِ اللَّه عَزَّوَجَلَ «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ...»[۴]: پس جبرئيل كلام خداوند عزوجل را نازل كرد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ...».

در روايات ديگرى نزول آيه بر فراز منبر و پس از «من كنت مولاه...» ذكر شده است:

۱. ابوسعيد خدرى كه در غدير حاضر بوده مى ‏گويد: فَلَمْ يَنْزِلْ حَتّى نَزَلَتْ هذِهِ الْآيَةُ: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ...»: هنوز پيامبر صلى الله عليه و آله از منبر پايين نيامده بود كه اين آيه نازل شد.[۵]

۲. پيامبر صلى الله عليه و آله در متن خطبه دقيقاً بعد از آنكه على‏ عليه السلام را بر فراز دست خويش بلند كرد و او را معرفى نمود چنين فرمود: اللهمَّ انَّكَ انْزَلْتَ الْآيَةَ فى عَلِىٍّ وَلِيِّكَ عِنْدَ تَبْيينِ ذلِكَ وَ نَصْبِكَ ايّاهُ لِهذَا الْيَوْمِ: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»: خدايا تو هنگام بيان ولايت على و منصوب نمودنت او را در اين روز، درباره او اين آيه را نازل كردى: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ...».[۶]

در يک روايت هم «يوم الولاية» ذكر شده كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام كيفيت نزول آيه را بيان مى‏ كند و مى ‏فرمايد:

اذْ يَقُولُ يَوْمَ الْوِلايَةِ لِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله: يا مُحَمَّدُ، اخْبِرْهُمْ انِّى الْيَوْمَ اكْمَلْتُ لَهُمْ دينَهُمْ وَ اتْمَمْتُ عَلَيْهِمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَهُمُ الاسْلامَ ديناً: خداوند در روز ولايت به محمد صلى الله عليه و آله فرمود: اى محمد، به مردم خبر ده كه من امروز دينم را براى شما كامل كردم و نعمتم را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم.[۷]

در روايت ديگرى زمان و مكان با يک عبارت بيان شده كه سلمان و ابوذر و مقداد و عمار مى‏ گويند: وَ اللَّه ما بَرِحْنَا الْعَرْصَةَ حَتّى نَزَلَتْ هذِهِ الْآيَةُ: به خدا قسم، از آن عرصه تكان نخورده بوديم كه اين آيه نازل شد.[۸]

در اين عبارت دو ظرافت ادبى و دقت تاريخى وجود دارد: يكى كلمه «عرصه» كه معناى كلى به اقتضاى سياق جمله پيدا مى ‏كند مثل «صحنه»، «زمينه» و امثال آن.

ديگرى كلمه «ما بَرِحْنا» است كه در اينجا به صورت افعال تامّه است -  نه افعال ناقصه -  و معنايش نظير كلام فرزند حضرت يعقوب‏ عليه السلام است كه در قرآن آمده: «فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى يَأْذَنَ لِى أَبِى»: «من هرگز از زمين تكان نمى ‏خورم تا پدرم اجازه دهد».

در اينجا هم تركيب «ما بَرِحْنَا الْعَرْصَةَ» به اين معناست كه «هنوز از جايمان حركت نكرده بوديم» و يا «هنوز صحنه اعلام ولايت بر پا بود و كسى از جايش تكان نخورده كه آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ ...» نازل شد.

از مجموع روايات به طور روشن استفاده مى‏ شود كه نزول اين آيه در روز غدير بوده، و مى ‏توان اذعان داشت كه پس از اعلان ولايت بر فراز منبر غدير جبرئيل اين آيه را از جانب خدا آورده كه مهر تأييدى بر انجام رسالت «بَلِّغْ» در آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ» باشد.

سه نكته جالب درباره زمان و مكان آيه اكمال

در زمينه زمان و مكان نزول آيه اكمال سه نكته جالب قابل ذكر است:

نكته اول: آن روزى كه دين كامل شد

كلمه «اليوم» در آيه به تنهايى نشانگر زمان خاصى براى اين آيه است، زيرا «الف و لام» در چنين مواردى «الف و لامِ عهد» خوانده مى ‏شود و به معناى روزى معهود بين مخاطِب و مخاطَب تلقى مى‏ شود، و از همين جاست كه كلمه «اليوم» در زبان عربى به صورت يک اصطلاح به معناى «امروز» در آمده است.

آنچه به اهميت كلمه «اليوم» مى ‏افزايد جمله پشت سر آن است كه خبر از كامل شدن دين را مى‏ دهد. اين تركيب خاص هر شنونده‏ اى را به خود جلب مى‏ كند كه اين كدامين روز است كه خداوند به حد كمال رسيدن دين را در آن اعلام مى‏ فرمايد و در آن چه مسئله مهمى اعلام شده كه باعث كمال دين شده است؟

همان گونه كه يهوديان به عمر گفتند: لَوْ عَلَيْنا نَزَلَتْ هذِهِ الْآيَةِ: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...» وَ نَعْلَمُ الْيَوْمَ الَّذى انْزِلَتْ فيهِ، لاَتَّخَذْناهُ عيداً: اگر اين آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ...» بر ما يهوديان نازل شده بود و روز دقيق نازل شدن آن را مى‏ دانستيم، آن روز را عيد مى‏ گرفتيم.[۹]

وقتى معلوم شود «اليوم امروز» همان روز غدير است و آن خبر خاص كه در آن روز اتفاق افتاده اعلام ولايت است، اهميت ثبت قرآنى اين مسئله كه براى نسل‏ هاى آينده مسلمانان به يادگار گذاشته شده معلوم خواهد شد و غدير را به ابديت قرآن پيوند خواهد داد.

نكته دوم: نزول آيه هنگام سخنرانى

نازل شدن آيه اكمال در هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله مشغول سخنرانى بوده هيچ مشكلى ندارد، زيرا وحى بر قلب آن حضرت نازل شده و دريافت آن در حين گفتار ممكن است و اين گونه نبوده كه هميشه در هنگام وحى حضرت سكوت كند و آرام بگيرد، بلكه به تناسب موقعيت‏ها و لزوم اعلان آيه‏اى درباره آن وحى نازل مى‏شده و قلب و روح پيامبر صلى الله عليه و آله پر ظرفيت‏ تر از آن است كه نتواند در حين كارى وحى را دريافت كند.

از سوى ديگر موقعيت كمال دين هنگامى است كه على‏ عليه السلام معرفى شود، و لذا به محض بلند كردن آن حضرت بر فراز منبر و اعلان ولايت او دقيق‏ ترين زمانى فرا مى‏رسد كه بايد چنين آيه اى نازل شود.

بنابراين دليلى ندارد كه بخواهيم نزول اين آيه را به قبل از سخنرانى يا بعد از آن موكول كنيم كه وقت شيرين آن نباشد. كلام پيامبر صلى الله عليه و آله هم دقيقاً آن لحظه را در خطبه غدير تعيين كرد؛ آنجا كه پس از معرفى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بر سر دست مبارك فرمود:

اللهمَّ انَّكَ انْزَلْتَ الْآيَةَ فى عَلِىٍّ وَلِيِّكَ عِنْدَ تَبْيينِ ذلِكَ وَ نَصْبِكَ ايّاهُ لِهذَا الْيَوْمِ: خدايا، تو اين آيه را درباره وليّت على نازل كردى هنگامى كه ولايت او تبيين شد و در اين روز او را منصوب فرمودى.[۱۰]

اگر هم كسى معتقد باشد كه وحى حتماً بايد در حال آرامش و سكوت باشد، بايد اين گونه در نظر بگيريم كه اين آيه قبل از خطبه بر آن حضرت نازل شده و اعلام نزول آن در خطبه بوده است.

در اين صورت مجموعه برنامه سخنرانى از طرف خدا و رسولش اين گونه آماده شده كه اين آيه قرآن شأن نزولش هنگامى است كه اين رسالت به انجام برسد، اگر چه اصل نزول آن از قبل باشد.

شايد مؤيد اين مطلب را بتوان اين نكته قرار داد كه حضرت اين آيه را سه بار تلاوت فرمود، در حالى كه نزول آن يك بار بوده است؛ به اين معنى كه در هنگام اعلام يک آيه با در نظر گرفتن موقعيت، هر اندازه صلاح باشد ممكن است تكرار شود و اين ارتباطى به اصل نزول آيه ندارد.

نكته سوم: نكته انحرافى در روايت اهل ‏سنت

درباره زمان و مكان نزول آيه در روايات اهل‏ سنت يک نقطه انحرافى به چشم مى‏ خورد، و آن اينكه در رواياتى نزول اين آيه را در روز عرفه و در عرفات ذكر كرده ‏اند. جالب است كه اكثر اين روايات به نزول مسئله ولايت در آنجا اعتراف كرده ‏اند و فقط زمان و مكان آن را تغيير داده ‏اند. در حل اين نقطه شبهه‏ناک دو پاسخ وجود دارد:

پاسخ اول: اشتباه در قرائت «عَرَّفَهُ»

در روايات عبارت «يوم عرفه» آمده كه اين عبارت يا اشتباهاً و يا عمداً معناى نادرستى پيدا كرده كه به قرائت غلط آن باز مى ‏گردد.

اين عبارت را دو گونه مى‏ توان خواند: «يَوْمُ عَرَفة» و «يَوْمٌ عَرَّفَهُ» كه معناى اولى «روز عَرَفه» و معناى دومى «روزى كه او را معرفى كرد» مى ‏شود.

در روايت اصلى معناى دوم منظور بوده كه در روز معرفى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام براى ولايت آيه اكمال نازل شده است، ولى چون اعراب و حركات و حتى نقطه گذارى در كتاب ‏هاى قديم مرسوم نبوده، عده‏اى اشتباهاً و عده ‏اى با كششِ انحراف ذاتى به احتمال اول كشيده شده ‏اند كه «روز عرفه» است.

اين احتمال هم وجود دارد كه منشأ اشتباه رواياتى باشد كه در عرفه پيش ‏بينى نزول اين آيه براى پيامبر صلى الله عليه و آله را ذكر مى ‏كند، كه بعضى اشتباهاً آن را روز نزول آيه خيال كرده ‏اند. روايت چنين است:

فَلَمّا وَقَفَ رَسُولُ اللَّه ‏صلى الله عليه وآله بِالْمَوْقِفِ، اتاهُ جَبْرَئيلُ عَنِ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ فَقالَ: انَّهُ قَدْ دَنا اجَلُكَ ... . فَاقِمْهُ لِلنّاسِ عَلَماً ... ، فَانّى لَمْ اقْبِضْ نَبِيّاً مِنَ الانْبِياءِ الّا بَعْدَ كَمالِ دينى وَ اتْمامِ نِعْمَتى بِوِلايَةِ اوْلِيائى وَ مُعاداةِ اعْدائى. وَ ذلِكَ كَمالُ تَوْحيدى وَ اتْمامُ نِعْمَتى عَلى خَلْقى ... . فَ  «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...»:

وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله در موقف (عرفات) وقوف داشت جبرئيل از طرف خدا نزد حضرت آمد و گفت: اجل تو نزديک شده ... . پس على را براى مردم به عنوان عَلَم و نشانه بپادار ... ، كه من پيامبرى از پيامبرانم را قبض روح نكرده ‏ام مگر بعد از كمال دينم و اتمام نعمتم با ولايت اوليائم و دشمنى با دشمنانم. و اين كمال توحيد من و تكميل نعمتم بر خلقم است ... . پس «امروز دين شما را كامل كردم...».[۱۱]

دليل اين اشتباه آن است كه بعد از اين فراز در همين روايت آغاز مراحل نزول آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ...» را بيان مى ‏كند كه حضرت از شر قوم خود از ابلاغ اين پيام طلب معذوريت كرد، و پس از تأكيد امر الهى درخواست حفظ و عصمت نمود و پذيرفته شد؛ و سپس خطبه مفصل غدير را ذكر مى ‏كند كه در متن آن نزول آيه پس از ابلاغ «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ...» به صراحت ذكر شده است. بنابراين معلوم مى‏ شود آنچه در اول اين روايت آمده به معناى پيش ‏بينى نزول آيه است نه اصل نزول آن.

پاسخ دوم: هدف از تحريف در تاريخ آيه

مؤسس اين شبهه در برابر انبوه رواياتى كه نزول آيه را در روز غدير ثابت مى ‏كند شخص عمر بن الخطاب است. جالب است كه بدانيد اين اقدام عمر در برابر آيه اكمال سابقه دارد و جنبه انحرافى ديگرى نيز در اين ماجرا به چشم مى‏خورد و پيداست كه مؤسس سقيفه از همه بيشتر اهميت آن را دريافته كه اين گونه دست به تحريف لفظى و معنوى آن زده است. متن ماجرا چنين است:

يهوديان به عمر گفتند: اگر اين آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...» بر ما يهوديان نازل شده بود و ما روزى را كه در آن نازل شده مى ‏دانستيم، آن روز را عيد مى ‏گرفتيم. عمر گفت: خدا را شكر كه آن را براى ما عيد قرار داده است. من مى‏دانم در چه روزى نازل شده است؛ در روز عرفه نازل شده و خدا اين امر را كامل كرده، و از اين آيه دانستيم كه مسئله از اين پس رو به نقصان خواهد گذاشت.××× 1 بحار الانوار: ج 37 ص 156. صحيح ابن حبان: ج 1 ص 413. كنز العمال: ج 2 ص 399. ×××


در اين قطعه تاريخى مى‏بيينيم عمر از يك سو نزول آيه را در روز عرفه گفته، و اين در پاسخ يهوديان است كه خوب مى‏دانسته‏اند اين آيه در چه روزى نازل شده و در واقع براى اثبات غاصب بودن او و ريشخند بر او اين مسئله را مطرح كرده‏اند.


او در واقع با تعيين روز عرفه از سؤال‏هاى بعدى فرار كرده است كه اگر در روز غدير بوده چگونه خدا در آن روز دين را تكميل كرده است؟

از سوى ديگر عمر مفهوم »كمال دين« را به انحراف كشانده است. در همه جاى عالم مردم در هر علمى و فضيلتى در صدد كمال بيشتر و بعد از رسيدن به كمالى براى تكامل بيشتر هستند، و اگر مانعى ايجاد نشده باشد هيچ كس و هيچ جامعه‏اى از كمال به نقص نازل نمى‏شود.


در حالى كه عمر با افكار شومى كه در سر پرورانده به صراحت مى‏گويد: »ما از اين كامل شدن فهميديم كه مسئله از اين پس رو به نقصان خواهد گذاشت«!


سابقه عمر با اين آيه قبل از سؤال يهوديان است و باز مى‏گردد به روز غدير كه وقتى اين آيه نازل شد عمر گريه كرد!! پيامبرصلى الله عليه وآله پرسيد: براى چه گريه مى‏كنى؟ گفت: ابْكانى انّا كُنّا فى زِيادَةٍ مِنْ دينِنا، فَامّا اذْ كَمُلَ فَانَّهُ لَمْ يَكْمِلْ شَىْ‏ءٌ قَطُّ الا نَقَصَ: مرا به گريه واداشت اينكه ما دائماً در حال پيشرفت و تعالى در دينمان بوديم، ولى اكنون كه كامل شده هيچ چيزى كامل نمى‏شود مگر آنكه رو به نقصان مى‏گذارد«!!!××× 1 الدر المنثور: ج 2 ص 258. ×××


اين پيش‏بينى عمر نيست مگر آتشى كه در دل او از ولايت على بن ابى‏طالب‏عليه السلام بر پا شده است. او به جاى آنكه اين كمال را آغاز راه تكامل ملت اسلام بداند، در صدد شكستن آن است و آن را آغاز عقبگرد و تنازل و سير قهقرايى مى‏داند.


البته كه در فرهنگ سقيفه هدف باز گرداندن مردم به جاهليت بود و به صورت همه جانبه در راه آن سرمايه گذارى شد و تا امروز سير قهقرايى آن ادامه دارد و در طول تاريخ وقايع تلخ اين عقبگرد ثبت شده است.


ب. كيفيت نزول آيه اكمال

داستان نازل شدن آيه »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ...« به خاطر اهميت آن به چهار مرحله باز مى‏گردد: اعلام قبل از نزول آيه، نزول آيه بر پيامبرصلى الله عليه وآله، اعلام آيه به مردم، مطالب بعد از نزول آيه.

مرحله اول: اعلام قبل از نزول آيه

در عرفات كه آغاز اعمال حج از وقوف در آنجاست اولين خبر درباره در راه بودن چنين آيه‏اى براى پيامبرصلى الله عليه وآله آمد. اين خبر ضمن مجموعه دستوراتى بود كه براى آماده‏سازى مراسم غدير داده شد، كه فرازهايى از آن چنين است:


يا مُحَمَّدُ، ... فَاعْهَدْ عَهْدَكَ وَ قَدِّمْ وَصِيَّتَكَ وَ اعْهَدْ الى ما عِنْدَكَ مِنَ الْعِلْمِ و ... . فَسَلِّمْها الى وَصِيِّكَ ...، عَلِىِّ بْنِ ابى‏طالِبٍ، فَاقِمْهُ لِلنّاسِ عَلَماً ... . فَانّى لَمْ اقْبِضْ نَبِيّاً الا بَعْدَ اكْمالِ دينى وَ اتْمامِ نِعْمَتى بِوِلايَةِ اوْلِيائى وَ مُعاداةِ اعْدائى، وَ ذلِكَ كَمالُ تَوْحيدى وَ دينى وَ اتْمامُ نِعْمَتى عَلى خَلْقى بِاتِّباعِ وَلِيّى ... . فَ  »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً« بِوَلِيّى وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ. عَلِىٌّ عَبْدى ... . فَاقِمْ يا مُحَمَّدُ عَلِيّاً عَلَماً وَ خُذْ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ ... :


اى محمد، ... سفارشات خود را بنما و وصيت خود را آماده كن و آنچه از علم و ... . نزد توست به وصى خود ... . على بن ابى‏طالب بسپار و او را به عنوان علامت و نشانه براى مردم منصوب كن ... ، چرا كه من پيامبرى را قبض روح نكرده‏ام مگر بعد از كمال دينم و تكميل نعمتم با ولايت اوليائم و دشمنى دشمنانم، و اين كمال توحيد من و دين من و تكميل نعمت من بر خلقم با پيروى از وليم است ... . پس »در چنين روزى دين شما را كامل كردم ونعمتم را بر شما كامل نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم« به وسيله وليم و صاحب اختيار هر مرد و زن مؤمنى يعنى على بنده‏ام ... . پس اى محمد، على را به عنوان علامتى منصوب كن و از آنان بيعت بگير ... .××× 1 بحار الانوار: ج 37 ص 202 ح 86 . الاحتجاج: ج 1 ص 66 . عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص 176. ×××


در اين فراز عين آيه اكمال آمده ولى به صورت اقتباس در كلام است، يعنى وقتى چنين برنامه‏هايى انجام شود آن وقت است كه دين كامل شده و نعمت تمام گشته است، و اين شكل از كلام به معناى اخبار از آينده‏اى است كه تابلوى »كمال دين و تمام نعمت« بر پيشانى آن خواهد درخشيد.

مرحله دوم: نزول آيه بر پيامبرصلى الله عليه وآله

جبرئيل اين آيه را با دستور اكيدى درباره اعلان آن به امت آورد، در حالى كه طبعاً همه آيات براى اعلان به امت بر آن حضرت نازل مى‏شود؛ و در پى آن معناى كمال دين را ضميمه كرد كه اين آخرين دستور الهى و مُقدَّم بر دستورات ديگر است. در اين باره دو روايت داريم:


1. اميرالمؤمنين‏عليه السلام مى‏فرمايد: اذْ يَقُولُ )اللَّه( يَوْمَ الْوِلايَةِ لِمُحَمَّدٍصلى الله عليه وآله: يا مُحَمَّدُ، اخْبِرْهُمْ انِّى الْيَوْمَ اكْمَلْتُ لَهُمْ دينَهُمْ وَ اتْمَمْتُ عَلَيْهِمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَهُمُ الاسْلامَ ديناً: آنجا كه خداوند در روز ولايت به محمدصلى الله عليه وآله فرمود: اى محمد، به آنان خبر ده كه من امروز دين آنان را كامل كردم و نعمتم را بر آنان تكميل نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم.××× 1 بصائر الدرجات: ص 221. ×××


2. امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: اتاهُ جَبْرَئيلُ‏عليه السلام فَقالَ لَهُ: يا مُحَمَّدُ، انَّ اللَّه يُقْرِؤُكَ السَّلامَ وَ يَقُولُ لَكَ: قُلْ لامَّتِكَ: »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ -  بِوِلايَةِ عَلِىِّ بْنِ ابى‏طالِبٍ -  وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً« ، وَ لَسْتُ انْزِلُ عَلَيْكُمْ بَعْدَ هذا. قَدْ انْزَلْتُ الَيْكُمْ الصَّلاةَ وَ الزَّكاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ وَ هِىَ الْخامِسَةَ، وَ لَسْتُ اقْبَلُ هذِهِ الارْبَعَةَ الا بِها:


جبرئيل نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و عرض كرد: خدا به تو سلام مى‏رساند و مى‏فرمايد: به امتت بگو: »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ...« و بعد از اين چيزى بر شما نازل نمى‏كنم. نماز و زكات و روزه و حج را بر شما نازل كردم و اين ولايت پنجمى است، و آن چهار تا را بدون ولايت قبول نمى‏كنم« .××× 2 عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص 137 ح 201. تفسير العياشى: ج 1 ص 293 ح 21. ×××


مرحله سوم: اعلام آيه به مردم

به محض نزول آيه پيامبرصلى الله عليه وآله خبر آن را چنين به اطلاع مردم رساند: اللهمَّ انَّكَ انْزَلْتَ الْآيَةَ فى عَلِىٍّ وَلِيِّكَ عِنْدَ تَبْيينِ ذلِكَ وَ نَصْبِكَ ايّاهُ لِهذَا الْيَوْمِ: »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً« : خدايا تو هنگامى كه ولايت على تبيين شد و او را در اين روز منصوب فرمودى اين آيه را درباره او نازل كردى: »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ...« .××× 1 مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص 145 بخش 4. ×××


و در روايتى آمده است كه پيامبرصلى الله عليه وآله متن آيه را سه بار تكرار فرمود.××× 2 عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص 40. امالى الصدوق: ص 290. ×××


مرحله چهارم: مطالب بعد از نزول آيه

بعد از نزول آيه اكمال پيامبرصلى الله عليه وآله تكبير گفت و فرمود: اللَّه اكْبَرُ عَلى اكْمالِ الدّينِ وَ اتْمامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَا الرَّبِّ بِرِسالَتى وَ وِلايَةِ عَلِىِّ بْنِ ابى‏طالِبٍ‏عليه السلام بَعْدى: اللَّه اكبر از كامل شدن دين و تكميل نعمت و رضايت پروردگار از رسالت من و ولايت على بن ابى‏طالب بعد از من.××× 3 بحار الانوار: ج 37 ص 155. عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص 114 ح 147. مناقب ابن شهرآشوب: ج 2 ص 224. ×××


در روايت ديگر فرمود: انَّ كَمالَ الدّينِ وَ تَمامَ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِارْسالى الَيْكُمْ بِالْوِلايَةِ لِعَلِىِّ بْنِ ابى‏طالِبٍ: كمال دين و تكميل نعمت و رضايت پروردگار در اين بود كه مرا براى خبر ولايت على بن ابى طالب بعد از خود به سوى شما فرستاد.××× 4 عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص 40. امالى الصدوق: ص 290 ح 10. ×××


البته به احتمال قوى اين دو مطلب را آن حضرت بعد از اتمام خطبه غدير فرموده باشد، چرا كه در متن خطابه وجود ندارد. در متن خطبه عبارت ديگرى بعد از اعلام نزول آيه وجود دارد كه از يك سو اختصاص ولايت به دوازده امام‏عليهم السلام، و از سوى ديگر لزوم تمسك به دينِ كامل و بى‏ارزشىِ دين ناقص را گوشزد مى‏نمايد:


مَعاشِرَ النّاسِ، انَّما اكْمَلَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ دينَكُمْ بِامامَتِهِ. فَمَنْ لَمْ يَأْتَمَّ بِهِ وَ بِمَنْ يَقُومُ مَقامَهُ مِنْ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ الى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ فَاولئِكَ الَّذينَ حَبِطَتْ اعْمالُهُمْ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ فِى‏النَّارِ هُمْ خالِدُونَ، لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ:


اى مردم، خداوند عز و جل دين شما را با امامت او كامل كرده است. بنابراين هر كس او و كسانى را كه جانشين اويند از فرزندان من از صلب او تا روز قيامت و روز عرضه بر پروردگار به امامت قبول نكند، چنين كسانى اعمالشان در دنيا و آخرت نابود مى‏شود و در آتش دائمى خواهند بود، عذاب آنان تخفيف نمى‏يابد و مهلت داده نمى‏شوند.××× 1 مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص 145 بخش 4. ×××


و اين گونه بود كه اين آيه در چهار مرحله و با تبيين فورى و همه جانبه به مردم ابلاغ شد، و مى‏توان گفت: نزول اين آيه پايانى بر آن آغاز بود كه با »يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ« شروع شد. گذشته از آنچه در غدير براى تبيين آيه گفته شد، در طول تاريخ نيز امامان‏عليهم السلام به تبيين و تشريح اين آيه پرداخته‏اند و پرده از اسرار آن برداشته‏اند.


ج. تفسير آيه اكمال

در آيه »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً« مركز دايره كلمه »الْيَوْمَ« است، و سه نتيجه بر گِرد آن مى‏چرخد كه يكى »اكمال دين« و ديگرى »اتمام نعمت« و سومى »رضايت رب« است.


چهار قسمت آيه با اينكه هر يك جداگانه حامل پيامى است، ولى به گونه‏اى منسجم با يكديگر مرتبط است و بايد با هم معنى شود. به همين جهت مناسب به نظر مى‏رسد كه هر يك از چهار قسمت را جداگانه بررسى كنيم و سپس به صورت مجموع بدان بنگريم.


قسمت اول آيه: »الْيَوْمَ«

كلمه »الْيَوْمَ« كه به معناى »امروز« است، وقتى در موقعيت خاصى يا از سوى مقام بلندى در ابتداى جمله گفته شود حاكى از انتظارى طولانى است كه اكنون به ثمر مى‏رسد. مثلاً در رجزهاى جنگى اين كلمه را به كار مى‏برند و طرفين به يكديگر يادآور مى‏شوند كه »اليوم يوم الملحمة« يا »اليوم يوم الانتقام«؛ يعنى آنچه از انتقام كه در انتظارش فرصت شمارى مى‏كرديم وقتش رسيد و امروز همان روز موعود است و اين به معناى تحقق شرايط و لوازمِ به ثمر رساندن آن هدف است.


در آيه شريفه اكمال هم كه خداوند مى‏فرمايد: »امروز دين شما را كامل كردم و ...« ، يعنى از روز آغاز بعثت كه معارف و دستورات الهى تدريجاً نازل مى‏شد همه در انتظار روزى بودند كه دين خدا كامل گردد و پرونده جامع آن در اختيار مردم قرار گيرد.


خداوند با اين اعلان به آن انتظار خاتمه بخشيد و خبر داد كه امروز هنگام آن وعده فرا رسيد و دين كامل شد. اميرالمؤمنين‏عليه السلام در اين باره مى‏فرمايد: انَا النَّبَأُ الْعَظيمُ الَّذى اكْمَلَ اللَّه تَعالى بِهِ الدّينَ يَوْمَ غَديرِ خُمٍ: منم آن خبر مهمى كه خداوند دين را در روز غدير خم با آن كامل كرد.××× 1 الفضائل )شاذان( : ص 84 . ×××


همچنين كلمه »الْيَوْمَ« نقطه اصلى آيه است، چرا كه علت كمال دين و تمام نعمت و رضايت رب در متن آيه ذكر نشده، و اين »الْيَوْمَ« است كه اين راز را كشف مى‏كند و پرده از آن برمى‏دارد. يعنى آن واقعه‏اى كه در »امروز« اتفاق افتاده باعث كمال دين و تمام نعمت و رضايت پروردگار است.


با توجه به بحثى كه در تعيين زمان نزول اين آيه شد××× 2 مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج 1 ص 160  - 152. ××× طبعاً معناى »الْيَوْمَ« و اينكه آن روز روزِ غدير است، روشن خواهد بود. نتيجتاً جهتى كه در روز غدير به عنوان شاخص اين روز است يعنى »اعلام ولايت و صاحب اختيارى دوازده امام‏عليهم السلام« باعث كمال دين و تمام نعمت و رضايت رب است، و اين همان نقطه پرگار است كه از كلمه »الْيَوْمَ« استفاده مى‏شود.

اكثر احاديثى كه از ائمه‏عليهم السلام درباره آيه اكمال وارد شده در صدد تبيين هر چه بيشتر آن چيزى است كه در روز غدير باعث كمال دين شده، كه ذيلاً نكته‏هاى روشنگرانه آنها را ذكر مى‏كنيم:


نكته اول: على‏عليه السلام

در عده‏اى از روايات با ذكر »على‏عليه السلام« اشاره شده كه آنچه درباره آن حضرت در روز غدير گفته شده باعث كمال دين است:


1. اميرالمؤمنين‏عليه السلام مى‏فرمايد: انَا الَّذى قالَ اللَّه تَعالى فِىَّ وَ فى حَقّى: »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً« : منم آن كسى كه درباره من و در حق من چنين نازل شده است: »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ ...« .××× 1 الفضائل )شاذان( : ص 84 . ×××


2. امام باقرعليه السلام فرمود: »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى« بِعَلِىِّ بْنِ ابى‏طالِبٍ‏عليه السلام: آيه »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ ...« يعنى به وسيله على بن ابى‏طالب‏عليه السلام.××× 2 بحار الانوار: ج 37 ص 171 ح 51 . تفسير فرات: ص 37. عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص 146 ح 215. ×××


نكته دوم: ولايت يا امامت

در روايات ديگرى »ولايت« يا »امامت« على‏عليه السلام اسم برده شده است:


1. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: انَّ كَمالَ الدّينِ وَ تَمامَ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِارْسالى الَيْكُمْ بِالْوِلايَةِ بَعْدى لِعَلِىِّ بْنِ ابى‏طالِبٍ: كامل شدن دين و نعمت و رضايت خدا با فرستادن من به سوى شما با پيام ولايت براى على بن ابى‏طالب‏عليه السلام بعد از من، بوده است.××× 3 امالى الصدوق: ص 290 ح 10. عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص 40. ×××


2. امام صادق‏عليه السلام فرمود: جبرئيل به پيامبرصلى الله عليه وآله چنين عرض كرد: به امتت بگو: »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ« بِوِلايَةِ عَلِىِّ بْنِ ابى‏طالِبٍ ... : »امروز دين شما را« با ولايت على بن ابى‏طالب »برايتان كامل نمودم« .××× 4 تفسير العياشى: ج 1 ص 293 ح 21. عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص 137 ح 201. ×××

3. پيامبرصلى الله عليه وآله بعد از نزول آيه فرمود: تَمامُ نُبُوَّتى وَ تَمامُ دينِ اللَّه وِلايَةُ عَلِىٍّ بَعْدى: كامل شدن نبوت من و تكميل دين خدا ولايت على بعد از من است.××× 1 كتاب سليم: ص 198. عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص 234. فرائد السمطين: ج 1 ص 312 ح 250. ×××


4. همچنين فرمود: مَعاشِرَ النّاسِ، انَّما اكْمَلَ اللَّه دينَكُمْ بِامامَتِهِ: اى مردم، خداوند دين شما را با امامت او كامل نمود.××× 2 مراجعه شود به عنوان: اسرار غدير: ص 146 بخش 5 . ×××


5 . خداوند به پيامبرش خطاب كرد: »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ...« بِوِلايَةِ وَلِيّى وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ، عَلِىٍّ ... : »امروز دين شما را كامل كردم ...« با ولايت وليم و صاحب اختيار هر مرد و زن مؤمنى، يعنى على ... .××× 3 بحار الانوار: ج 37 ص 202 ح 86 . ×××


نكته سوم: ولايت همه امامان‏عليهم السلام

در رواياتى ولايت همه امامان‏عليهم السلام ذكر شده است:


1. امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: »أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى« بِوِلايَتِنا : »نعمتم را بر شما تمام كردم« يعنى با ولايت ما.××× 4 بحار الانوار: ج 37 ص 156 ح 39. مناقب ابن شهرآشوب: ج 3 ص 23. ×××


2. امام حسن عسكرى‏عليه السلام مى‏فرمايد: فَلَمّا مَنَّ اللَّه عَلَيْكُمْ بِاقامَةِ الاوْلِياءِ بَعْدَ نَبِيِّكُمْ قالَ اللَّه عَزَّوَجَلَّ: »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً« : آنگاه كه خدا با منصوب كردن اوليائش بعد از پيامبرتان بر شما منت گذاشت فرمود: »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ...« .××× 5 علل الشرائع: ج 1 ص 249. ×××


نكته چهارم: پيروى از مقام ولايت

در روايتى پيروى از مقام ولايت مناط و خصوصيت روز غدير ذكر شده است:

خداوند به پيامبرصلى الله عليه وآله خطاب فرمود: كَمالُ تَوْحيدى وَ دينى وَ اتْمامُ نِعْمَتى عَلى خَلْقى بِاتِّباعِ وَلِيّى وَ طاعَتِهِ : كامل شدن توحيد من و دينم و تكميل نعمتم بر خلقم با پيروى از وليم و اطاعت اوست.××× 1 الاحتجاج: ج 1 ص 66 . بحار الانوار: ج 37 ص 202 ح 86 . ×××


نكته پنجم: ولايت و برائت

در روايتى اصل ولايت و برائت عصاره غدير خوانده شده است:


خداوند خطاب به پيامبرش در زمينه نزول آيه اكمال فرمود: فَانّى لَمْ اقْبِضْ نَبِيّاً مِنَ الانْبِياءِ الا مِنْ بَعْدِ اكْمالِ دينى وَ حُجَّتى وَ اتْمامِ نِعْمَتى بِوِلايَةِ اوْلِيائى وَ مُعاداةِ اعْدائى : من هيچ پيامبرى از پيامبرانم را قبض روح نمى‏كنم مگر بعد از كمال دينم و حجتم و تكميل دينم با ولايت اوليائم و دشمنى دشمنانم.××× 2 بحار الانوار: ج 37 ص 202 ح 86 . عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص 176. اليقين: ص 344. ×××


نكته ششم: معرفى حافظ دين خدا

در روايتى معرفى حافظ دين خدا ريشه كامل شدن دين ذكر شده است:

امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: »اليوم اكملت دينكم« بِاقامَةِ حافِظِهِ ... : »امروز دين شما را كامل گردانيدم« با منصوب كردن حفظ كننده دين ... .××× 3 بحار الانوار: ج 37 ص 156 ح 39. مناقب ابن شهرآشوب: ج 3 ص 23. ×××


با توجه به اين شش دسته روايات، اين نكته روشن مى‏شود كه محور در همه اينها همان نقطه اصلى غدير يعنى »ولايت« است.


ولى در بعضى از آنها صاحب ولايت اميرالمؤمنين‏عليه السلام به عنوان اولين منصوب شده اين مقام ذكر شده است.


در بعضى ديگر همه صاحبان ولايت يعنى دوازده امام‏عليهم السلام ذكر شده‏اند.


در عده‏اى از روايات آثار ولايت مطرح شده كه در موردى اطاعت مطلق مردم از مقام ولايت است.

در موردى ديگر دوستى با دوستان صاحب ولايت و دشمنى با دشمنان او است.


در جايى ديگر حضور صاحب ولايت براى حفظ دين به عنوان مظاهر اين ولايت ذكر شده‏اند.


قسمت دوم آيه: »أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ«

بايد توجه داشت كه از نظر ادبى اين شكل از عطفِ سه جمله با در نظر گرفتن مفاهيم آن، اين جهت را تداعى مى‏كند كه اصل مطلب همان كمال دين است، و همين كمال را خداوند تمام نعمت حساب كرده و به خاطر همين كمال اسلام را به عنوان دين مردم راضى شده است.


عكس اين مطلب نيز صحيح خواهد بود كه اگر دين كامل نشده بود نه خداوند نعمت را تمام شده اعلام مى‏كرد و نه از دين كامل نشده راضى مى‏شد.


در بيان كلمه »الْيَوْمَ« روشن شد كه كامل شدن دين با ولايت بوده است، و اينك به بررسى عميق براى دريافت معناى دقيق و چگونگى اين كمال مى‏پردازيم:


شكى نيست كه دين خدا اصول و فروعى دارد، و پيامبرصلى الله عليه وآله در طول بيست و سه سال با آماده شدن شرايطِ هر يك از اصول و فروع دين اقدام به تبيين آنها مى‏فرمود.


لازمه مراعات ظرفيت مردم و شرايط جامعه، تدريج در ابلاغ معارف و فرامين الهى از يك سو و شرح و بسط مفاهيم آن به اقتضاءات مختلف از سوى ديگر است، و اين امر درباره همه مسايل دين مشهود است. به خصوص درباره »ولايت« مى‏بينيم كه پيامبرصلى الله عليه وآله در موقعيت‏هاى مختلف به تناسب فكر مخاطبين اقدام به بياناتى مختصر يا مفصل، و همچنين عميق يا غير عميق درباره آن فرموده است.


آنچه براى درك دقيق جمله »أَكْمَلْتُ« لازم است اينكه: آيا در غدير آنچه از اصول و فروع دين باقى مانده بود با همان يك سخنرانى ابلاغ شد؟ و به عبارت ديگر آيا همه معارف دين در علوم مختلف بيان شده بود و فقط ولايت مانده بود كه با ابلاغ آن پرونده دين كامل شد؟

واضح است كه پيامبرصلى الله عليه وآله در دوران 23 ساله، هم از نظر زمانى آن فرصت را نداشت كه همه معارف دين را بيان كند، به خصوص آنكه به طور مستمر درگير جنگ‏ها و برخوردهاى عداوت آميز دشمنان بود؛ و هم از نظر كشش فكرى هنوز مردم آمادگى لازم را براى درك بسيارى از مفاهيم بلند دين نداشتند.


به همين جهت پيامبرصلى الله عليه وآله پايه‏هاى اصلى معارف دين را از توحيد و نبوت گرفته تا نماز و روزه و زكات و غير اينها بيان فرمود و از شاخصه‏هاى اصلى دين فقط حج و ولايت باقى ماند.


در اين سفر حجةالوداع حج را هم تبيين فرمود تا آنكه در غدير آخرين حكم اصيل اسلام يعنى ولايت را هم ابلاغ فرمود، و بدين گونه دين الهى از نظر شكل گرفتن اسكِلت اصلى آن و استوارى پايه‏ها و ستون هايش كامل شد، و اين رسالتى بود كه مقام نبوت بر دوش كشيد تا آن را به هدف رسانيد. چنانكه جبرئيل از طرف خدا به پيامبرصلى الله عليه وآله چنين گفت:


به امتت بگو: »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ... ، وَ لَسْتُ انْزِلُ عَلَيْكُمْ بَعْدَ هذا. قَدْ انْزَلْتُ الَيْكُمْ الصَّلاةَ وَ الزَّكاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ وَ هِىَ الْخامِسَةُ، وَ لَسْتُ اقْبَلُ هذِهِ الارْبَعَةَ الا بِها : امروز دين شما را كامل كردم ... ، و بعد از اين ديگر چيزى نازل نمى‏كنم. نماز و زكات و روزه و حج را نازل كردم و ولايت پنجمى است كه آن چهار را بدون اين پنجمى نمى‏پذيرم« .××× 1 عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص 137 ح 201. تفسير العياشى: ج 1 ص 293 ح 21. ×××


پس براى بيان اين اصولِ اسلام، هنوز راه بلندى در پيش بود كه اگر خود پيامبرصلى الله عليه وآله هم تا آخرين روز دنيا زنده مى‏بود در ادامه آن راه تلاش مى‏كرد. در واقع آنچه مانده بود استخراج جوانب مختلف همين پايه‏هاى اسلام و تبيين عميق‏تر معارف دين و ابلاغ ناگفته‏هاى بسيارى از جزئيات اسلام، و در يك كلمه ارتباط معارف اسلام به درياى بيكران علم الهى بود.

با توجه به اين نكته نتيجه مى‏گيريم كه راز تكميل دين در ولايت نهفته است، و ولايت گونه‏اى از اعتقاد است كه دروازه‏هاى معارف از آن باز مى‏شود، و جا دارد به كشف اين نكته بپردازيم.


قبلاً دانستن اين نكته لازم است كه »كمال« مى‏تواند به معناى نقطه اوج و پايان راه باشد، و همچنين به معناى تكامل نهايى و تكميل همه جوانب نيز در نظر گرفته مى‏شود.


نسبت ولايت به دين الهى جامعِ هر دو است، يعنى ولايت از يك سو نقطه اوج دين و پايان راه نبوت و معناى خاتميت است، و از سوى ديگر با ابلاغ ولايت راه بلندى در پيش روى آينده دين باز مى‏شود، كه همه جوانب آن را با يك وسيله )يعنى ولايت( به تكامل نهايى مى‏رساند.


ولايت و صاحب اختيارى مطلق دوازده امام‏عليهم السلام بعد از شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله در جميع امور مربوط به دنيا و آخرتِ مردم، با علم بى‏پايان كه امام -  همانند پيامبر -  دارد و متصل به درياى بى‏انتهاى علم الهى است، ضمانت نامه كمال دين است.


براى وجود امامان بعد از مقام نبوت، سه جهت مهم در روايات ذكر شده كه معناى اين كمال را به خوبى روشن مى‏كند:


1. ابلاغ بقيه دين الهى

ناگفته‏هاى معارف دين كه در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله فرصتى براى ابلاغش نبوده، توسط مقام ولايت -  كه در غدير معرفى شده -  بيان مى‏شود، و اين مطلب را امام صادق‏عليه السلام از آيه اكمال استخراج فرموده است:


آن حضرت فرمود: ما مِنْ شَىْ‏ءٍ يَحْتاجُ الَيْهِ وُلْدُ آدَمَ الاّ وَ قَدْ خَرَجَتْ فيهِ السُّنَّةُ مِنَ اللَّه وَ مِنْ رَسُولِهِ وَ لَوْ لا ذلِكَ مَا احْتَجَّ:


چيزى نيست كه فرزند آدم بدان نياز داشته باشد مگر آنكه درباره آن دستورى از خدا و رسولش صادر شده است؛ و اگر چنين نبود خداوند اتمام حجت نمى‏فرمود!

پرسيدند: با چه چيزى خداوند اتمام حجت فرموده است؟ فرمود: كلام خداوند: »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً« . سپس فرمود: اگر خداوند سنت و فرائضش و آنچه مردم بدان نياز دارند را تكميل نكرده، پس به چه چيزى اتمام حجت فرموده است؟!××× 1 بصائر الدرجات: ص 538 ح 50 . مختصر البصائر: ص 66 . ×××


2. سرپرستى دائمى دين

حضور حافظ دين به تنهايى يكى از كمالات دين است. يعنى دينى كه بدون سرپرست رها شده باشد به گونه‏اى كه با سوء استفاده از اين بى‏سرپرستى هر كس بخواهد به گوشه‏اى از آن دستبرد بزند يا در صدد نابودى آن بر آيد، اين در واقع از نقايص آن دين است، و پيداست كه نازل كننده‏اش فقط به فكر هدايت يك نسل بوده و براى آيندگان فكرى نكرده و عملاً كارآيى آن براى نسل‏هاى بعدى را در معرض خطر قرار داده است.


اين نگهبانان الهى دين هستند كه با الهام از پروردگار در تمام ادوار تاريخ -  كه ظالمان نقشه‏هاى شومى بر ضد دين خواهند داشت -  با برخوردهاى حساب شده و تصميم گيرى‏هاى لازم و هدايت و ارشاد متناسب با موقعيت مردم، هم دين كامل را و هم كمال دين را بيمه مى‏كنند.


در اين باره امام صادق‏عليه السلام آيه را چنين تفسير مى‏فرمايد: »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ« بِاقامَةِ حافِظِهِ: »امروز دين شما را« با منصوب كردن حافظ دين »كامل نمودم« .××× 2 بحار الانوار: ج 37 ص 156 ح 39. مناقب ابن شهرآشوب: ج 3 ص 23. ×××


3. تحقق عملى حب و بغض

مسئله »حب و بغض« اصل دين است، و با كنار گذاشتن آن يا نيافتن مناط آن نه تنها دين كامل نيست، بلكه جسمى بى‏روح خواهد بود. تعيين جانشينان پيامبرصلى الله عليه وآله در واقع حفظ روح اين جسم و كمال آن از اين جهت است.

اميرالمؤمنين‏عليه السلام همين نتيجه را از آيه اكمال بيان كرد و فرمود: منم كه خداوند درباره من و در حق من چنين نازل كرده است: »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ...« ، پس هر كس مرا دوست بدارد مسلمانِ مؤمن و با دينِ كامل خواهد بود.××× 1 الفضائل )شاذان( : ص 84 . ×××


با مطالعه آنچه در بيان مفهوم كمال دين گفته شد معلوم گرديد كه پيامبرصلى الله عليه وآله با همان يك سخنرانى بر فراز منبر غدير، هم آنچه از معارف دين باقى مانده بود را با معرفى مقام ولايت و مبيِّن معارف الهى يك جا ابلاغ كرد و دين را كامل نمود، و هم اين ولايت بود كه باقى مانده بود، ولى به آخر گذاشتن ولايت به خاطر كارآيى آن بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله و در آينده‏هاى بلند مدت اسلام بود.


قسمت سوم آيه: »اتممت عليكم نعمتى«

آنچه باعث دقت بيشتر در فهم اين فراز آيه مى‏شود آن است كه »دين« در »أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ« مجموعه‏اى مشخص از طرف خداست و كامل شدن آن به معناى پرونده كامل آن معارف است، ولى »نعمت« در »أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى« مرزى براى خود نمى‏شناسد و نِعَم الهى هم از نظر ارزش و هم از نظر كثرت با بى‏نهايت پيوند خورده است.


اكنون كه خدا مى‏فرمايد: »نعمتم را بر شما تمام كردم« چه معنايى از اين جمله مى‏توان فهميد؟ آيا ولايت آخرين نعمت الهى است؟ كه قطعاً اين طور نيست و نعمت‏هاى الهى هر روز تجديد مى‏شود و پايان پذير نيست! اگر معناى »اتمام نعمت« را در اينجا به خوبى تبيين كنيم به اين سؤال كه »چگونه با ولايت نعمت‏هاى الهى تمام شده؟ « پاسخ داده خواهد شد.


»اتمام نعمت« يعنى به حدّ اعلا رساندن آن و چشاندن شيرين‏ترين جلوه آن و ظهور زيباترين نمونه آن، كه البته تشخيص اين »ترين‏ها« با خالق نعمت است نه با مخلوق!

اگر قضاوت و تشخيص با بندگان خدا بود در غدير عده‏اى گفتند: اگر از خدا مى‏خواست تا گنجى ظاهر كند تا اصحابش از فقر بيرون آيند، يا ملائكه‏اى را در برابر دشمنانش به يارى او بفرستد، بهتر از آن چيزى بود كه به عنوان تعيين صاحب اختيار مردم بعد از خود آورده است!!؟××× 1 كتاب سليم: ص 344. امالى الطوسى: ص 279. الاحتجاج: ج 1 ص 233. ×××


خداوند به بشر نعمت‏هاى فراوانى ارزانى داشته كه بعضى مربوط به ظاهر جسم اوست مثل خوردن و پوشيدن، و بعضى ديگر راحتى جسم و روح اوست مثل خوابيدن و تماشاى مناظر زيبا، و بعضى سازنده فكر اوست مثل بعثت انبياء و علومى كه در اختيار بشر قرار داده است.


چنين خداى ذوالفضل و الانعام نعمت خوراك و پوشاك بشر را مهم به حساب نياورده، و نعمت‏هاى روحى را هم به بزرگى ياد نكرده، و از ميان نعمت‏هاى سازنده فكر و اعتقاد هم فقط »ولايت« را حد اعلاى انعام خويش بر بشر اعلام كرده است.

چنانكه اميرالمؤمنين‏عليه السلام فرمود: بِوِلايَتى اتَمَّ عَلى هذِهِ الامَّةِ النِّعَمَ: با ولايت من نعمت‏ها بر اين امت به اعلا درجه رسيد.××× 2 بصائر الدرجات: ص 221. ×××


اكنون بر ماست كه در پرونده اعتقاد خود صفحه خاصى به عنوان »عظيم‏ترين نِعَم الهى« باز كنيم و جايگاه »ولايت« را در دل خود در درجه‏اى از اهميت قرار دهيم كه تابلوى »أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى« بر فراز آن بدرخشد، چنانكه امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: اعْظَمُ نِعَمِ اللَّه عَلى خَلْقِهِ ... ، هِىَ وِلايَتُنا: عظيم‏ترين نعمت خدا بر مخلوقاتش... ، ولايت ماست.××× 3 بحار الانوار: ج 24 ص 59 ح 35 و ج 64 ص 147 ح 2. ×××


اين كلام امام‏عليه السلام كه متعلق نعمت را مخلوقات قرار مى‏دهد نشانگر ارتباط مستقيم ولايت اهل‏بيت‏عليهم السلام با همه موجودات است؛ و انسان را به ياد فرمايش اميرالمؤمنين‏عليه السلام در غوغاى سقيفه مى‏اندازد كه فرمود: اگر اين امت از زمانى كه خداوند پيامبرش را قبض روح كرده تابع من مى‏شدند و مرا اطاعت مى‏كردند، از بالاى سرشان و از زير پايشان تا روز قيامت -  با خوشى و وسعت -  از نعمت‏هاى الهى استفاده مى‏كردند.××× 1 كتاب سليم: ص 211 ح 11. ×××


يعنى اين نعمت تأمين كننده دين و دنيا و آخرت و همه جوانب زندگى است و رشته ناگسستنى نعمت است كه سر رشته آن خدا است. امام صادق‏عليه السلام درباره منزلت اين نعمت يادآور مى‏شود كه روز قيامت اين نعمت مورد سؤال قرار خواهد گرفت:


نَحْنُ اهْلُ الْبَيْتِ النَّعيمُ الَّذى انْعَمَ اللَّه بِنا عَلَى الْعِبادِ ... ، وَ هُوَ النِّعْمَةُ الَّتى لا تَنْقَطِعُ، وَ اللَّه سائِلُهُمْ عَنِ حَقِّ النَّعيمِ الَّذى انْعَمَ بِهِ عَلَيْهِمْ: ما اهل‏بيت آن نعمت هستيم كه خدا آن را بر بندگانش نعمت حساب كرد ... ، و آن نعمتى ناگسستنى است كه قطع نمى‏شود، و خداوند درباره اداى حق اين نعمتى كه به آنان عطا فرموده بازخواست خواهد كرد.××× 2 بحار الانوار: ج 24 ص 49. ×××


اكنون معلوم شد كه خداوند در فراز دوم آيه اكمال كه مى‏فرمايد: »أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى« ، از يك سو ولايت دوازده امام‏عليهم السلام را بزرگ‏ترين نعمت خويش بر مردم اعلام مى‏كند، و از سوى ديگر به آنان هشدار مى‏دهد كه اگر بناى قدردانى و سپاسگزارى لسانى و عملى از خداست در رأس همه بايد قدردان نعمت »ولايت« باشيم، و بايد با اطاعت كامل و انقياد مطلق در برابر مقام عصمت عملاً تشكر خود را از اين نعمت عظماى الهى اعلام كنيم.


از همين جاست كه بايد خود را آماده روز سؤال نماييم كه خداوند فرموده: »لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ«××× 3 تكاثر /  8 . ×××: »درآن روز از نعمت‏ها سؤال مى‏شويد« . امام رضاعليه السلام در بيان اين آيه و نعمتى كه مورد سؤال قرار مى‏گيرد، فرمود: نعيم محبت و ولايت ما اهل‏بيت است، كه خداوند بعد از توحيد و نبوت درباره آن از مردم سؤال مى‏كند« .××× 4 بحار الانوار: ج 63 ص 317. ×××

از نگاهى ديگر، نعمت ولايت آن قدر عظيم و بلندمرتبه است كه به مقدار لياقت و آمادگى هر انسانى، خداوند از اين نعمت به او بيشتر عنايت مى‏كند، چنانكه فرموده است:


ولايت على‏عليه السلام نعمتى است كه به هر كدام از بندگانم كه دوست دارم عنايت كرده‏ام. هر كس از بندگانم را كه دوست بدارم ولايت و معرفتش را به او عنايت مى‏كنم، و هر كس را مبغوض بدارم به خاطر فاصله او از معرفت و ولايت على مبغوضش مى‏دارم.××× 1 بحار الانوار: ج 38 ص 98. ×××


اكنون كه سخن به اطاعت بى چون و چرا از امام معصوم‏عليه السلام رسيد جا دارد يادى از هارون مكى نماييم كه با عمل خود به ديگران فهمانيد كه از غدير چيزى نفهميده‏اند و در آغاز راهند، و به ما آموخت كه كجاى غدير آموختنى است:


يكى از اصحاب امام صادق‏عليه السلام مى‏گويد: خدمت آن حضرت بودم كه سهل بن حسن خراسانى وارد شد و به حضرت عرض كرد: چرا درباره حق خود قيام نمى‏كنيد در حالى كه صد هزار نفر از شيعيان شما آماده جانفشانى در پيشگاه شمايند!!؟


امام صادق‏عليه السلام فرمود: اى خراسانى! بنشين، خدا تو را جزاى خير دهد! سپس به خدمتكار خانه فرمود: تنور را داغ كن!! او هم تنور را آتش كرد به گونه‏اى كه مانند سنگ گداخته شد و روى آتش به سفيدى گراييد. آنگاه فرمود: اى خراسانى! برخيز و داخل تنور بنشين!! خراسانى گفت: يا سيدى يابن رسول‏اللَّه! مرا به آتش عذاب مكن، من سخن خود را پس مى‏گيرم، تو هم از من بپذير!! حضرت فرمود: پذيرفتم.


در همين حال هارون مكّى وارد شد در حالى كه كفش‏هاى خود را از انگشتانش آويخته بود، و عرض كرد: السلام عليك يابن رسول‏اللَّه! امام صادق‏عليه السلام پاسخ سلام او را داد و هنوز ننشسته به او فرمود: كفشت را كنارى بينداز و برو داخل تنور بنشين!! هارون بلافاصله كفش‏هايش را از انگشتانش رها كرد و به سوى تنور رفت و داخل آن نشست!

در حالى كه هارون مكى داخل تنور روى آتش نشسته بود امام صادق‏عليه السلام رو به خراسانى كرد و با او درباره خراسان سخنانى فرمود به گونه‏اى كه گويا حضرت مدتى در آن ديار بوده است.


سپس فرمود: برخيز و داخل تنور را نگاه كن! او هم برخاست و داخل تنور را نگاه كرد و هارون را ديد كه چهار زانو در آنجا نشسته است! سپس هارون بيرون آمد و بر ما سلام كرد. حضرت از خراسانى پرسيد: در خراسان چند نفر مثل اين سراغ دارى؟! عرض كرد: به خدا قسم حتى يك نفر سراغ ندارم! حضرت پرسيد: حتى يك نفر سراغ ندارى؟! سپس فرمود: ما قيام نمى‏كنيم در زمانى كه پنج نفر ياران اين گونه براى كمك نداشته باشيم! ما وقت قيام را بهتر مى‏شناسيم!××× 1 بحار الانوار: ج 47 ص 123. مناقب ابن شهرآشوب: ج 3 ص 363. ×××


قسمت چهارم آيه: »رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً«

در نگاه اول مشابهتى بين معناى اين جمله با عبارت »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ« به نظر مى‏آيد كه كمال دين همان رضايت رب است، ولى اين در واقع نوعى تلازم است و جمله آخر آيه مفاهيم اضافه‏اى در خود دارد كه نتايج مهمى را به ارمغان مى‏آورد.


از نظر ادبى بايد توجه داشت كه كلمه »دِيناً« در آخر جمله تميز بوده و بر طرف كننده ابهامِ جمله است، بدين معنى كه وقتى خداوند مى‏فرمايد: »اسلام را براى شما راضى شدم« اين سؤال مطرح مى‏شود كه از چه جهت اسلام را براى ما راضى شده است؟


كلمه »دِيناً« پاسخ به اين سؤال است و مى‏فهماند كه اگر در پى دينى هستيد كه خدا آن را قبول دارد، اسلام را بپذيريد. بنابراين مى‏توان جمله »رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً« را چنين معنى كرد كه »اين است آن اسلامى كه به شما گفته بودم« ، و به عبارت ديگر »اين آن دينى است كه نزد من نام اسلام كاملاً بر آن صدق مى‏كند« .


با در نظر گرفتن اين معنى سه نتيجه از اين قسمت آيه مى‏توان گرفت:

نتيجه اول: اسلام فقط يك گروه

نام »اسلام« نزد مردم اطلاق عامى دارد كه با در نظر گرفتن فرقه‏هاى مختلف و درجات متفاوت اعتقادى و حتى صدق و كذب در اظهار اسلام، همه را شامل مى‏شود.


حتى در زمان خود پيامبرصلى الله عليه وآله حضرت مى‏فرمود: وقتى كسى شهادتين را بر زبان جارى كند خود را داخل اسلام نموده و جان خود را حفظ نموده است.××× 1 بحار الانوار: ج 10 ص 393. المحاسن: ج 1 ص 90. ××× بنابراين از اظهار شهادتين گرفته كه باعث طهارت گوينده آن و حفظ جان و مال و آبرويش مى‏شود تا منافقينى كه در ظاهر اسلام را اظهار مى‏كنند ولى در باطن فكر ديگرى دارند ولى قابل تشخيص نيستند، و تا فرقه‏هاى مختلفى كه خود پيامبرصلى الله عليه وآله خبر از آنها داد و فرمود: »امت من به هفتاد و سه گروه تقسيم مى‏شوند« ، كه هر يك از اين گروه‏ها گوشه‏اى از اعتقادشان انحراف دارد، همه اينها با اسم اسلام وجود دارند و از اعتبار همين عنوان جاى پايى در مجموعه دينى براى خود باز كرده‏اند.


عده‏اى بر آن خيالند كه بايد همه را زير پرچم اسلام بپذيريم، و عده‏اى ديگر بر اين باورند كه بايد در جستجوى فرقه ناجيه باشيم. در روايات متعددى كه پيامبرصلى الله عليه وآله اختلاف را به هفتاد و سه گروه بيان فرموده تأكيد نموده است: فِرْقَةٌ واحِدَةٌ فِى الْجَنَّةِ وَ الْباقى فِى النّارِ: يك گروه در بهشتند و بقيه در آتشند.××× 2 بحار الانوار: ج 28 ص 5 . ×××


اين دقيقاً همان معنايى است كه در »رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً« نهفته است. يعنى اگر سرزمين پهناورى را در نظر بگيريم كه همه مسلمانان جهان -  از هر فرقه‏اى با هر درجه‏اى از اعتقاد -  از روز اول بعثت تا روز قيامت از همه كره زمين در آن جمع شوند، و بدانند كه فقط يك گروه از اين همه در بهشت خواهند بود، اولين سؤالى كه مطرح خواهند كرد اين است كه مناط و تابلوى شناخت آن گروه كه خداوند متعال آنان را پسنديده و به اسلام آنان رضايت داده و دينشان مورد قبول خدا واقع گشته، چيست؟

پاسخ اين سؤال را آيه »رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً« داده است كه مى‏فرمايد: »امروز -  كه روز غدير است -  اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم« ، يعنى تابلوى بلند ولايت مناط شناخت فرقه ناجيه است، و معتقدان به ولايت دوازده امام‏عليهم السلام آن گروهى‏اند كه خداوند نام »اسلام« را زيبنده آنان مى‏داند و لياقت اين عنوان را دارند، و غير اين گروه را خداوند به نام اسلام قبول ندارد و از آنان راضى نيست.


اين مطلب را پيامبرصلى الله عليه وآله در متن خطبه بلافاصله پس از قرائت آيه اكمال مطرح فرموده و با ضميمه آيه ديگرى از قرآن منظور خود را رسانده است، آنجا كه مى‏فرمايد: »وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ«××× 1 آل عمران /  85 . ×××: »هركس غير از اسلام -  يعنى همين اسلامى كه در رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً آمده -  در پىِ دينِ ديگرى باشد هرگز از او قبول نمى‏شود و در آخرت از زيان كاران است« .××× 2 مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص 146 بخش 4. ×××


»غَيْرَ الْإِسْلامِ« و »لن يُقْبَلَ« در آيه دوم دقيقاً در مقابل »الإسلام« و »رضيت« در آيه اول است. يعنى اسلامى كه يكى از اركان آن ولايت و امامت بلافصل دوازده امام‏عليهم السلام بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله است، مورد قبول خداست و اسلامى كه بدون ولايت باشد هرگز قبول نمى‏شود و هيچ فرضى براى قبول آن وجود ندارد و اين مطلب از كلمه »لَنْ« -  كه به معناى نفى ابدى است -  استفاده مى‏شود.

  1. مائده /  ۳. ژرفاى غدير: ص ۱۹۷،۱۹۴،۱۹۲،۱۹۰،۹۰. اسرار غدير: ص ۱۱۸، ۱۹۹، ۲۰۱، ۲۶۳ - ۲۷۲، ۲۸۰، ۲۸۲، ۳۰۰، ۳۶۳ - ۳۶۵.چهارده قرن با غدير: ص ۴۰، ۵۹، ۷۵، ۷۹، ۸۹، ۱۱۳، ۱۵۳ - ۱۵۷، ۲۲۵ - ۲۳۱. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۴۸،۳۶،۱۸. غدير از زبان مولى: ص ۲۵. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۱۴،۸۹. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۵۵، ۱۷۱ - ۱۷۸.تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام: ص ۴۶، ۴۷، ۵۷ - ۵۹، ۶۵، ۶۶ - ۶۸، ۹۷، ۹۸، ۱۷۲.غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۵۱ - ۱۹۹ و ج ۳ ص ۵۰۸،۵۰۷،۳۸۰،۳۶۳،۳۶۲. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۴۶۲ - ۴۷۵. غدير در قرآن: ص ۲۰ - ۲۸. ابلاغ ولايت، اكمال رسالت، پندارها و پاسخ‏ ها (جلائيان): ص ۵۴ - ۶۱. ياد امام ‏عصرعليه السلام در عيد غدير: ص ۶۱۵۴ . الميزان: ج ۵ ص ۱۶۷ - ۱۷۵. بر ساحل غدير: ص ۹۹ - ۱۲۲. نگاهى بر زيارت غديريّه (صفاخواه، طالعى): ص ۱ ۱۱۱ - ۱۵۰. نگرشى بر غدير خم (انتصارى): ص ۵۲ - ۵۶. نقش غدير در كمال انسان‏ ها (محمد اسدى گرمارودى): ۶۱ - ۱۵۰. اكمال دين در غدير، حقيقتى انكارناپذير (يثربى، خليلى): ص ۲۰ - ۴۰، ۶۱ - ۶۴. غدير چشمه زلال ولايت (شيرازى): ص ۲۳ - ۲۴. نگرشى بر غدير خم (انتصارى): ص ۴۲ - ۵۶. قبسى از غدير: ص ۱۴ - ۱۹. مائده غدير (جعفرپور): ص ۶۶ - ۸۲ و ۸۷ - ۹۸. حديث غدير و مسئله امامت: ص ۵۹ - ۸۶. آيات ولايت (مرتضوى): ج ۳ ص ص ۲۱ - ۵۵. زيارت غديريه: ص ۴ - ۹. جايگاه غدير (دشتى): ص ۱۳۹ - ۱۴۴. غدير در قرآن: ص ۲۱ - ۲۸ نگرشى نو به غدير (رضوانى): ص ۴۴ - ۵۴. مكتب قرآن (نشريه): ص ۲۲. از غدير تا الغدير: ص ۹۷ - ۱۰۳. غدير در آئينه قرآن (كورانى ‏شمسايى): ص ۲۲۳ - ۳۶۶.
  2. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۲۴. الاقبال: ص ۴۶۴.
  3. كتاب سليم: ص ۱۹۸. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۳۴. فرائد السمطين: ج ۱ ص ۳۱۲ ح ۲۵۰.
  4. اليقين: ص ۲۱۲.
  5. كتاب سليم: ص ۲۲۸. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۵ ح ۷۸. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۹۸.
  6. مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۴۵ بخش ۲.
  7. بصائر الدرجات: ص ۲۲۱.
  8. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۰. امالى الصدوق: ص ۲۹۰.
  9. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۶. كنز العمال: ج ۲ ص ۳۹۹.
  10. مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۴۵ بخش ۴.
  11. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۲ ح ۸۶ .