غدیر در ترکیه

نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۹:۵۰ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها)

مقاله درباره غدير[۱]

۱۴۲۳ براى اولين بار برنامه بى ‏سابقه ‏اى را تجربه كرد. افرادى از مليت‏ هاى مختلف جهان فراخوانده شدند، تا در برنامه ‏اى كه گفتمان ملت‏ ها درباره غدیر را تداعى مى‏ كرد، احساس خود را از اين واقعه در مقاله ‏اى به تصویر كشند.

در اين برنامه ۲۱۴ نفر از ۳۶ كشور جهان با ۲۷ زبان مختلف شركت كردند، كه همه سعى كرده بودند دريافت درونیشان را از واقعه عظيم غدير نشان دهند، و برداشت خود را با ذوق و سليقه ‏اى كه ظرافت اين ماجرا مى‏ طلبد، با زيباترين كلام به رشته قلم درآورند، كه يكى از اين كشورها تركيه است.

يادى از خدمت گذاران آينده ولايت از منبر غدير[۲]

غدير شادترين روز عمر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بود، اما در پشت پرده مسائلى

جريان داشت كه چهره مباركش را غم‏آلود كرده بود. آنچه

پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏دانست بسيارى از مردم نمى‏دانستند.

آن‏حضرت مى‏دانست كه در آينده همين على عليه‏السلام را كه بر فراز

دستانش است خانه‏نشين خواهند كرد، و او «صبرت و فى العين

قذى و فى الحلق شجى» خواهد گفت!

اما در كنار همين مظلوميت كمرشكن، پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏ديد روزى را

كه شاگردان مكتبش نداى آسمانى غدير را از دوردست قرنها

مى‏شنوند و پيامش را به جهانيان عرضه مى‏كنند.

پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در آن روز آينده‏هايى را مى‏نگريست كه راه غدير توسط

شاگردان مكتب او ادامه مى‏يابد و داستان غدير با خون نوشته

مى‏شود. اين گونه بود كه در آن روز غم و شادى در هم آميخته

بود، و خنده و اشك را با هم به نمايش گذاشته بود.

به نام خدايى كه اتمام نعمت و اكمال دين را با غدير قرار داد. روزى كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله

حزن و شادى را با هم داشت!!

آن روز يك بار ديگر خورشيد نبوى رخسار خود را عيان مى‏كرد. او با قامت

استوار خود قدم به جلو مى‏گذاشت و براى ايراد خطبه‏اى آماده مى‏شد. اين بار نه مثل

هميشه بود. حتى راه رفتن او فرق كرده بود. همه در اين فكر بودند كه چه خبر است و

چه خواهد شد؟

ديگر همه صداها و هلهله‏ها خاموش شده بود. گويا مردم حتى نفس هم

نمى‏كشيدند. فقط صداى تپش قلبها بود كه در سينه‏ها حبس شده بود، و هر آن احتمال

داشت از قفس سينه‏ها آزاد شود و تا آسمانها پر كشد.

پيامبر خدا در جايگاه مخصوص خود بر فراز منبر مثل كوه، استوار ايستاده بود.

همه چيز آماده سخنرانى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بود. پس از لحظاتى ايراد خطبه را آغاز فرمود،

خطبه‏اى كه تا آن زمان چنين خطبه‏اى از آن‏حضرت نشنيده بوديم.

آنچه در در غدير مبهم مى‏نمود دو نكته بود: يكى حزن شديدى كه در چهره

پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله عيان بود، و ديگر شعف و شادى كه در چشمان مباركش برق مى‏زد.


من كه اصحاب پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را خوب مى‏شناختم، مى‏دانستم چه نقشه‏ها در مورد

آينده رهبرى جهان اسلام كشيده‏اند. من از منافقانى كه در صف مسلمين و مؤمنين

بودند خبر داشتم، كه چه كينه‏هايى در دل دارند! آنان بازماندگان هلاك‏شدگان بدر و

احد بودند كه هنوز زنده بودند!!

يقين دارم كه آنچه من مى‏دانستم پيامبر خدا صدها برابرش را مى‏دانست. من كه

نمى‏دانستم در آينده على عليه‏السلام را خانه‏نشين خواهند كرد. من نمى‏دانستم كه زمانه بر

على عليه‏السلام آن قدر سخت خواهد گرفت كه خواهد گفت: «صبرت و فى العين قذى و فى

الحلق شجى». نمى‏دانستم كار به جايى خواهد رسيد كه على عليه‏السلام با چاه درد دل كند. اينها

اخبارى بود كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به ما نگفته بود.

شايد در غدير خم بعد از مراسم عمومى، پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با على عليه‏السلام چنين نجوايى كرده

باشد:

على جان، غصه مخور. تكليف الهى بود. بايد اين مردم امتحان مى‏شدند تا مؤمن و

منافق، و صفهاى حقيقت پيشه‏گان از غير آنان جدا مى‏شد.

اما على جان، مى‏بينم روزى را كه شاگردان مكتب تو و فرزندانت صداى مرا در غدير

مى‏شنوند و اين پيام مرا به جهانيان عرضه مى‏كنند.

شايد على عليه‏السلام هم به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله چنين عرض كرده باشد:

باشد سرورم، سرم فداى يك لحظه عمر شما.

سرورم! مگر تا حال ديده‏اى كه اين على در مقابل شما چون و چرا كند؟!

سرورم! آن روز اسماعيل آماده ذبح به دست ابراهيم شد؛ و امروز هم من على

آماده شهادت در راه اعتلاى دين تو خواهم شد.

سرورم! على شرمنده تو است. چه كند كه يك جان دارد و بس. اگر جانهايى داشت

يقينا فداى تو مى‏كرد.

پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در آن روز كارهايى انجام داد تا براى هيچ كس عذرى باقى نماند. از بيعت

مردان تا زنان و از شعر حسان تا سلام بر اميرمؤمنان، همه و همه براى آن بود كه اتمام

حجت شود كه از فرداى آن روزها به على عليه‏السلام به عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كنند.


اما افسوس و صد افسوس! اى كاش فقط «اميرالمؤمنين» نمى‏گفتند؛ ديگر چرا

تنهايش گذاشتند و خانه‏نشينش كردند؟!

اينها فلسفه حزن در چهره پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بود در آن هنگام كه بالاى منبر خطبه خواند در

حالى كه دست على عليه‏السلام در دست او بود.

اما از نگاهى ديگر چشمان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در غدير از شعف مى‏درخشيد و شادى در

ديدگان حضرتش نمايان بود. مؤمنان حاضر در غدير از اين نگاه اميدوار مى‏شدند، و

نسبت به آينده خوشبين مى‏گرديدند. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در آن روز آينده‏هايى را مى‏نگريست كه

راه غدير توسط شاگردان و فرزندان مكتب او ادامه مى‏يابد. روزى با خون و روزى با قلم

داستان غدير نوشته مى‏شود.

خدايا، ما فريادِ «من كنت مولاه فهذا على مولاه» را در غدير؛ و فريادِ «هل من ناصر

ينصرنى» را از قتلگاه حسين شهيد عليه‏السلام شنيديم! پس توفيق هر چه بهتر شنيدن و دقيق‏تر

عمل كردن به اين دو شعار دين را به غلامان حجة بن الحسن عليه‏السلام نصيب فرما.

منبع

دانشنامه غدیر،جلد ۶،صفحه ۲۳.

پانویس

  1. غدير در احساس ملت‏ ها: ص۵-۸.
  2. على ‏اكبرمظلومى.