قرآن و رویداد غدیر
در رويداد «غدير» گذشته بر آيه «تبليغ» يعنى آيه: «يا اَيّها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك» دو آيه ديگر نازل شده و به حادثه رنگ ابدى و جاودانى بخشيده است اين دو آيه عبارتند از:
اينك پيرامون هر دو آيه به بحث و گفتگو می پردازيم :
«اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام ديناً» 1
«امروز كافران از (نابودى) دين شما نوميد شدند از آنان مترسيد و از من بترسيد، امروز دين شما را تكميل كردم و نعمت خود را به پايان رسانيدم و اسلام را به (عنوان) دين، براى شما برگزيدم».
دقت در مضمون آيه اكمال دين، می رساند كه روز نزول آيه حادثه بسيار مهمى رخ داد، كه مايه نوميدى دشمنان از پيروزى براسلام و موجب كمال دين و به پايان رسيدن نعمتهاى معنوى خدا شده است اكنون بايد ديد چه روزى می تواند حامل چنين نويدهائى باشد، و با اين خصوصيات و نشانه ها خود را در عرصه تاريخ نشان دهد؟
اكنون بايد ديد روزى كه حامل اين نويد گرانبها بود چه روزى بوده است؟!
گروهى نظر می دهند كه اين روز، همان روز «عرفه» سال دهم هجرت است كه در تاريخ به نام «حجةالوداع» معروف است ولى با توجه به حوادث تاريخى اين دو نويد گرانبها در چنين روزى تحقق نپذيرفت.
اما مسأله يأس و نوميدى به دو صورت می تواند مطرح گردد:
الف: يأس قريش و مشركان شبه جزيره يك چنين نوميدى پيش از اين روز تحقق پذيرفته بود و قريش در روز فتح مكه، و ديگر مشركان در روز اعلام بيزارى، از پيروزى اسلام كاملاً مأيوس شده بودند در اين صورت صحيح نخواهد بود كه بگوئيم در روز عرفه سال دهم حجة الوداع يأس و نوميدى مشركان جامه عمل پوشيد در حالى كه چنين كارى يك سال و اندى قبل، تحقق پذيرفته بود.
ب: يأس همه كافران روى زمين به يك چنين نوميدى تا آن روز جامه عمل نپوشيده بود.
اما مسأله تكميل دين اگر مقصود از «دين» احكام و فروع دين باشد هرگز پرونده بيان احكام الهى در روز عرفه بسته نشد بلكه يك رشته احكام مربوط به «ربا و ارث و كلاله» پس از روز عرفه«حجةالوداع» نازل شده است. 2
تنها روزى كه می تواند بستر اين دو نويد الهى باشد، همان روز «غدير» است كه با تعيين جانشين هم يأس بر دشمنان مستولى گرديد، و هم آئين خدا تكميل شد.
البته مقصود از يأس، نوميدى مخصوصى است كه با تكميل دين توأم می باشد.
و مقصود از تكميل دين، تكميل اركان و پی ريزى اسباب بقأ آنست، نه بيان فروع و جزئيات، اكنون به بيان هر دو مطلب می پردازيم:
الف: تعيين جانشين و استيلاء يأس
روزى كه پيامبر جانشين خود را رسماً تعيين كرد، در آن روز كافران در يأس و نوميدى از محو نابودى اسلام، فرو رفتند زيرا آنان تصور می كردند كه آئين اسلام قائم به شخص پيامبر است و با رحلت رسول گرامى ازميان می رود و اوضاع به حال سابق باز می گردد، وقتى مشاهده كردند كه پيامبر فرد شايسته اى را (كه از نظر علم و دانش عدالت و دادگرى، قدرت و قاطعيت بى نظير بود)، براى رهبرى تعيين كرد و مسلمانان با او بيعت كردند، از زوال اسلام نوميد گرديدند. و به كلى مأيوس شدند و ديدند كه اسلام به صورت يك آئين ريشه دار در آمد، و ديگر براى آن تزلزلى نيست .
آيات قرآنى گواهى می دهد كه كافران پيوسته چشم طمع به دين مسلمانان دوخته بودند و آخرين آرزوی آنان اين بود كه مسلمانان را از آئين خود باز دارند، و به كيش نياكان خود برگردانند چنانكه می فرمايد:
«ود كثير من اهل الكتاب لويردونكم من بعد ايمانكم كفاراً» 3
«و بسيارى از اهل كتاب آرزو كردند كه شماها را پس از ايمان، به سوى كفر بازگردانند».
ولى پيشرفت سريع اسلام در شبه جزيره و سقوط پايگاه شرك در مكه از اميد آنان می كاست ولى آخرين پناهگاه خيالى آنان اين بود كه چون آورنده آئين جديد، فرزندى ندارد كه پس از درگذشت او حكومت جوان اسلام را رهبرى كند، از اين لحاظ، اساس حكومت اسلامى پس از رحلت او فرو می ريزد و چيزى طول نمی كشد كه بر آن پيروز می شوند و وضع، به همان حال نخست باز می گردد.
قرآن سخن كافران را در اين باره براى ما نقل مىكند چنانكه می فرمايد:
«اَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرّبصُ به رَيْبَ المَنُون»4
«بلكه آنان می گويند كه او (پيامبر) شاعرى است و ما انتظار می بريم كه او دچار حوادث روزگار گردد و از دنيا برود.»
اين آخرين نقشهاى بود كه كافران به آن اميدوار بودند، ولى روزى كه رسول خدا، وصى خويش و رهبر مسلمانان را پس از خود تعيين نمود، آن روز، روزى بود كه شبحى از ترس و يأس برفراز زندگى مشركان سايه افكند و طمع آنان از بين رفت .
ب: تكميل دين
اگر آنروز با نصب خليفه و تعيين جانشين، يأس بر مشركان مستولى گرديد، آئين اسلام نيز به صورت آئين كامل درآمد، و مقصود از «اكمال دين» در آيه، بيان فروع و وظائف عملى مسلمانان نيست، بلكه فراهم ساختن بقاء و پايدارى آنست و يا تحكيم و تثبيت علل استقرار و بقاء، يعنى تعيين رهبر، دين تكميل گرديد و با در نظر گرفتن اين معنى جمله هاى آيه با هم كاملاً مربوط و متناسب می گردد. و روز تحقق اين دو حادثه معين می شود. 1- آيه اكمال دين . 2- آيه سؤال عذاب. 1- آيا روز فتح مكه می تواند داراى چنين خصوصياتى باشد؟ به طور مسلم نه، زيرا در آن روز پيمانهاى مسلمانان با مشركان به قوت خود باقى بود و هنوز مراسم حج بسان عصر جاهلى برگزار می شد،و قسمتى از احكام اسلام پس از آن فرود آمده است از اين جهت نه يأسى بركافران منطقه مستولى شده بود ونه آئين به معنى بيان فروع و نه به معنى تحكيم پايه هاى آن، تكميل گرديده بود. 2- آيا روز اعلام بيزارى از مشركان می تواند مظهر چنين روزى باشد، به تصور اينكه يأس و نوميدى در چنين روزى بر مشركان مستولى گرديد؟ باز میگوئيم نه، زيرا بيان دين به معنى احكام در آن روز پايان نيافته بود به گواه اينكه قسمتى از «حدود» و «قصاص» و احكام مربوط به «كلاله» پس از اعلام بيزارى نازل گرديده است. بنابراين تنها مسأله يأس نشانه آن روز نيست، بلكه يأس توأم با تكميل آئين؛ و هرگز در روز اعلام بيزارى اين دو نويد، به صورت توأم، در آن روز تحقق نپذيرفته بود.
مدارك نزول آيه در غدير
مفسران و محدثان اسلامى نزول آيه را در روز غدير يادآور شدهاند. و ما در اين جا به بخشى از اين مدارك اشاره می كنيم. و اگر مدارك شيعه را در اين مورد، بر مدارك اهل سنت اضافه كنيم، قهراً مسأله به عالىترين حد از «تواتر» مىرسد.
علاقمندان می توانند به كتابهاى ياد شده در زير مراجعه كنند در اين كتابها كه همگى به قلم دانشمندان اهل سنت نوشته شده است تصريح شده كه اين آيه در روز «غدير» نازل گرديده است. مانند:علامه عاليقدر مرحوم امينى در كتاب جاويد «الغدير» ج 1، ص 230 به بعد، اقوال و روايات وارد از طريق اهل سنت را كه همگى گواهى می دهند كه آيه «اليوم اكملت» در روز غدير نازل شده است به تفصيل نقل كرده است... اما روايات شيعه درباره شأن نزول آيه شريفه، در كتابهاى مربوط به امامت و در تفاسير معتبر موجود می باشد.
نكاتى چند در مورد آيه
هرگاه وفات رسول خدا (طبق نقل كلينى در كافى و نقل اهل سنت) روز دوازدهم ربيع اتفاق افتاده باشد، روز نزول آيه، روز هيجدهم ذى الحجه، روز غدير خواهد بود. البته مشروط بر اينكه روز غدير، و روز وفات پيامبر را حساب نكنيم، و دو ماه از سه ماه را پشت سر هم، 29 روز بگيريم.
«الله اكبرعلى اكمال الدين و اتمام النعمة و رضا الرب برسالتى و بالولاية لعلى (ع) من بعدى» 5
« سپاس خداوندى را بر تكميل آئين، و اتمام نعمت، و رضايت او بر رسالت من و ولايت على (ع) پس از من ».
همان طور كه ملاحظه می كنيد: پيامبر، مضمون آيه مورد بحث را در كلام خود وارد كرده است و اين خود می رساند كه آيه ياد شده درباره روز غدير نازل گرديده است .
اين حادثه و مانند آنها كه تاريخ يادآور آنها است، حاكى است كه افرادى در آغاز اسلام درباره مسئله خلافت و جانشينى رسول گرامى، حساسيت خاصى داشتند و براى انكار آن حد و مرزى نمی شناختند.
به خاطر چنين شرائط حاكم بر جوّ نزول آيه، و براى محافظت آيه از هر نوع تحريف و تغيير، از يك اصل عقلائى پيروى شده است، و آن پوشانيدن شيئى نفيس با يك رشته امور ساده كه كمتر مورد توجه قرار می گيرد.
در اين جا رسول گرامى به فرمان خدا مأمور است آيه مربوط به جانشينى را در ميان مطالب ساده قرار دهد تا كمتر مورد توجه مخالفان سرسخت قرار گيرد و از اين طريق اين سند الهى به دست آيندگان برسد.
و همگى می دانيم وضع و قرارگيرى هر آيه اى در هر جايى از سوره ها به فرمان پيامبر و دستور او بوده است و اصولاً جمع آورى قرآن به همين صورت، مدركى جز دستور پيامبر ندارد، و تاريخ جمع آورى قرآن به وسيله ياران او، فاقد ارزش تاريخى است و فقط كار ياران او نگارش قرآن به لهجه واحدى و طرد ديگر لهجه ها بوده است. و مشروح اين قسمت را بايد در تاريخ قرآن خواند. 1- الولاية تأليف طبرى (متوفاى 310 ه'). 2- تفسير ابن كثير شامى، (774 ه') ج 2، ص 14. 3- تفسير الدرالمنثور سيوطى شافعى، متوفاى (911 ه') ج 2، ص 259 و الاتقان، ج 1، ص 31 (طه 1360). 4- تاريخ ابوبكر خطيب بغدادى، متوفاى (43) ج 8، ص 290. 5- شيخ الاسلام حموينى، در فرايد السمطين باب 13. 6- خوارزمى، متوفاى (568 ه') در مناقب ص 80 و 94. 7- تاريخ ابن كثير، ج 5، ص 2101. 8- تذكره سبط ابن جوزى حنفى، متوفاى (654) ص 18. 2- بسيارى از روايات كه نزول آيه را روز غدير معرفى می كنند، يادآور می شوند كه پيامبر پس از نصب على (ع) براى خلافت چنين فرمود: 1- گروهى از مفسران مانند فخر رازى در «مفاتيح الغيب» و آلوسى در «روح المعانى» و عبده در «المنار» نقل مىكند كه پيامبر پس از نزول اين آيه، بيش از هشتاد و يك روز عمر نكرد. 3- در حالى كه اين دلائل قطع آور، بر استقلال آيه گواهى می دهند ولى خود آيه در لابلاى احكام مربوط به گوشتهاى حلال و حرام قرار گرفته است، و نكته آن برافراد آگاه از اوضاع صدر اسلام مخفى و پنهان نيست زيرا تاريخ و حديث صحيح گواهى می دهند كه پيامبر خواست، وصيتنامه اى براى امت خود تنظيم كند كه پس از وى گمراه نشوند وقتى شخصيتهاى متنفذ پى بردند كه پيامبر می خواهد درباره خلافت مطلبى بنويسد فوراً او را به هذيان گوئى متهم كردند. 6
آيه سؤال عذاب
سومين آيهاى كه پيرامون حادثه «غدير» نازل شده، آيه «سؤال عذاب است.
توضيح اينكه وقتى پيامبر گرامى على (ع) را به عنوان خليفه در روز غدير خم، به خلافت نصب نمود، اين خبر در اطراف منتشر شد، «نعمان بن حارث فهرى» خدمت پيامبر آمد و گفت: ما را به يكتائى خدا دعوت كردى، ما نيز گواهى داديم، سپس دستور دادى نماز و روزه و حج و زكات انجام دهيم، انجام داديم، به اين اندازه راضى نشدى حتى اين جوان را (اشاره به على (ع) كرد) به جانشينى خود نصب كردى آيا اين سخنى است از ناحيه خودت يا از جانب خدا ؟
پيامبر فرمود: سوگند به خدائى كه خدائى جز او نيست، از جانب خدا است در اين موقع نعمان صورت خود را ازپيامبر برگردانيد و گفت:
«اللهم ان هذاهو الحق من عندك فامطِر علينا حجارة من السماء» 7
«خداوند! اگر اين سخن حق، و از جانب تو است سنگى از آسمان بر ما فرودآر».
وقتى سخن او به پايان رسيد ناگهان سنگى از آسمان فرود آمد و او را كشت و در اين باره آيه هاى ياد شده در زير فرود آمد:
«سال سائل بعذاب واقع للكافرين ليس له دافع. من الله ذى المعارج» 8
«درخواست كننده درخواست عذاب كرد و واقع شد، اين عذاب مخصوص كافران است و هيچ كس نمی تواند آن را دفع كند از سوى خداوند كه داراى فرشتگانى است كه به آسمان سعود می كنند»9.
شأن نزول ياد شده را مفسران و محدثان شيعه و گروهى از اهل سنت كه تعداد آنها به سى نفر می رسد نقل كرده اند كه می توان از خصوصيات آنها با مراجعه به كتاب «الغدير» آگاه شد. 10
شأن نزول ياد شده مورد پذيرش علمأ اسلام بوده جز اينكه «ابن تيميه» كه با خاندان رسالت رابطه خوبى ندارد، در كتاب «منهاج السنة» كه به راستى بايد آن را «منهاج البدعة» ناميد، با طرح اشكالات هفتگانه به انكار و تكذيب آن برخاسته است و مرحوم علامه امينى در نخستين جلد «الغدير» به مجموع ايرادهاى او پاسخ منطقى داده است و ما به صورت فشرده به نقل اجمالى اين پرسشها و پاسخها می پردازيم:
پاسخ: اولاً: در روايت سيره حلبى و سبط ابن جوزى و غيره وارد شده است كه نعمان در مسجد مدينه حضور پيامبر رسيد و اين گفتگو را انجام داد.
و ثانياً: ابطح در لغت عرب به سرزمين شنزار گفته می شود و هر نقطه اى را كه سيل از آن عبور می كند، «ابطح» می گويند در اين مورد مراجعه به كتابهاى لغت كافى است .
پاسخ: ميزان در توصيف سوره هاى به مكى و مدنى بودن اكثريت آيات هر سوره است چه بسيار سوره هائى است كه مكى است ولى برخى از آيات آن در مدينه نازل شده و بالعكس و با مراجعه به قرآن هائى كه در بلاد عربى چاپ شده و در آغاز هر سوره به مكى و مدنى بودن آن سوره اشاره شده، اين مطلب روشن می گردد.
پاسخ: اين اشكال به راستى اشكال كودكانه است زيرا سخن پيرامون نزول اين آيه نيست، (ناگفته نماند كه اين آيه پس از جنگ بدر نازل شده است)، بلكه سخن درباره آيه «سأل سائل بعذاب واقع» است و نزول آيه نخست پس از حادثه ارتباطى به نزول دومى در آن مقطع ندارد.
پاسخ: سياق آيه حاكى است كه مقصود عذابى است كه گروهى را نابود سازد، بسان عذابهائى كه قرآن در تاريخ پيامبران يادآور می شود، نه عذاب يك فرد آن هم به درخواست خود وگرنه تاريخ گواهى می دهد كه افرادى با نفرين پيامبر هلاك شده اند مانند «اسود بن مطلب» و «و مالك بن طلاله» و غيره.
پاسخ: حادثهاى كه مربوط به يك فرد تعلق دارد با آنچه كه مربوط به يك جمعيت انبوه است فرق روشنى دارد، گذشته بر اين براى نقل سرگذشت دومى دواعى فراوانى وجود داشت در حالى كه درباره فضائل امام دواعى براخفاى آن بود با اين وضع اگر سى دانشمند مبرز آنرا نقل كرده اند بايد آنرا مربوط به عنايت الهى دانست كه از اين طريق به حفظ حجت خود پرداخته است .
پاسخ: شأن نزول حاكى است كه او نه تنها در برابر پيامبر تسليم نبود، بلكه تسليم خود را در برابر خدا نيز از دست داده بود زيرا گفت: اگر نصب على برخلافت از جانب خدا است عذابى بر او فرود آيد، چه ارتدادى بالاتر از اين .
پاسخ: تعداد ياران پيامبر بيش از آن است كه در كتابها و تراجم آمده است و كسانى كه به تاريخ صحابه پرداخته اند هر كدام به اندازه اطلاعات خود، توانسته است اسامى گروهى را ضبط كند و مراجعه به مقدمه كتابهاى «الاستيعاب» و «اسدالغابه»، «والاصاية» و استدرك هائى كه بر اين كتابها نوشته شده است روشنگر اين مطلب است.13
___________________________________________________
1- سوره مائده، آيات 67 و .3 و سوره معارج، آيه هاى 1 - .3 بعداً پيرامون آيه هاى دوم و سوم بحث خواهيم كرد.
2- الدرالمنثور، ج 1، ص 365 و ج 2، ص 251.
3- سوره بقره، آيه 109.
4- سوره طور، آيه 30.
5- به كتاب شريف «الغدير» ج 1، صفحات 112 مراجعه فرمائيد.
6- اين مطلب در كتابهاى تاريخ و حديث آمده است و بخارى، آن را در نقاط مختلفى ازصحيح خود نقل كرده ازآن جمله، ج 1، كتاب «العلم» ص 22، و مسلم در صحيح خود ج 2، ص 14 كتاب «وصايا» نيز آورده است .
7- سوره انفال، آيه 32.
8- سوره معارج، آيههاى 1 - 3.
9- مجمع البيان، ج 5، ص 352.
10- الغدير، ج 1، ص 439 - 246.
11- سوره انفال، آيه 32
12- سوره انفال، آيه 33 خداند هرگز آنها را عذاب نمی كند تا تو در ميان آنان هستى، و همچنين خداوند آنان را عذاب نمی كند در حالى كه استغفار كنند.
13- الغدير، ج 1، ص 248 - 266.
تفسير منشور جاويد، ج 7، ص 339 - 349. 1- سرگذشت غدير پس از مراجعت از «حجةالوداع» بوده است در حالى كه در شأن نزول دارد كه نعمان در «ابطح» خدمت پيامبر رسيد، و ابطح از آن سرزمين مكه است 3- آيه «واذ قالوا اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجارة من السماء» 11 پس از جنگ بدر و پيش از حادثه غدير نازل شده است . 4- وجود پيامبر به حكم آيه «و ما كان الله ليعذ بهم و انت فيهم و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون» 12 امان از عذاب است با وجود پيامبر، عذاب نازل نمی شود. 5- اگر چنين حادثهاى رخ داده باشد بايد بسان سرگذشت «اصحاب فيل» معروف گردد. 6- نعمان طبق شأن نزول، اصول پنجگانه را پذيرفته بود، در اين صورت چگونه بر او عذاب فرود آمد؟ 7- در كتابهاى مربوط به ضبط اسامى صحابه، نامى از نعمان بن حارث نيست . 2- سوره معارج مكى است و ده سال پيش از حادثه غدير نازل شده است در اين صورت چگونه می تواند ناظر به حادثه اى باشد كه پس از واقعه غدير رخ داده است .