پاره های به جا مانده کتاب فضائل علی بن ابی طالب علیه السلام و الولایة

محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب طبری آملی (۲۲۴–۲۸ شوال ۳۱۰) محدّث، مفسّر، فقیه و مورّخ برجسته سُنّی مذهب قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری، شخصیت و عالمی شناخته شده است که درباره او تحقیقات و مطالعات فراوانی صورت گرفته و نیازی به تکرار آن در اینجا نیست.[۱] در مقایسه او و نوشته‌هایش با آنچه که از عالمان بغداد این قرن می‌شناسیم، بدون تردید می‌توان برتری وی را در بیشتر زمینه‌های علمی؛ مانند فقه،[۲] حدیث، تفسیر و به ویژه تاریخ بر معاصرانش تشخیص داد. به علاوه، در تاریخ تفکّر سنی، به لحاظ کثرت تألیفات‌خوب و ماندنی، تنها می‌توان او را در ردیف برخی از بزرگترین مؤلفان سنّی مانند خطیب بغدادی، ابن جوزی، شمس الدین ذهبی و ابن حَجَر قرار داد. نفوذ چشمگیر نوشته‌های او، به ویژه دو کتاب «تاریخ» و «تفسیر» اش بر آثاری که پس از او نگارش یافته، برای شناخت برجستگی وی کافی است.

ما درباره باورهای مذهبی او در جای دیگری به تفصیل سخن گفته و شرایط مذهبی ناهنجار حاکم بر بغداد را که سبب شد تا طبری در برابر حنابله و افراطیون اهل حدیث قرار گیرد، شرح داده‌ایم.[۳] بدون مطالعه آن مطالب، دست‌کم نمی‌توان دلیل تمایل طبری را به نگارش اثری تحت عنوان «کتاب الولایه» را که گردآوری طرق حدیث غدیر است، دریافت. حنابله بغداد، که دشمنی با امام‌علی علیه السلام را از دوران اموی به ارث برده بودند، به صراحت به انکار فضائل امام می‌پرداختند. این انکار به حدّی بود که خشم ابن‌قُتَیْبه، عالمِ محدّثِ سنّیِ اهلِ حدیث را برانگیخت.[۴]

به علاوه، نگرش حدیثی و اخباری عثمانی‌مذهب‌ها و اصرارشان بر برخی از احادیث مجعول اما منسوب به پیامبر صلی الله علیه و آله، سبب شد تا آنان اجازه کوچک‌ترین تخطّی از ظواهر احادیث مزبور را به دیگر دانشمندان دنیای اسلام ندهند. در این میان طبری که خود را یک سر و گردن بالاتر از همه آنان و حتی احمد بن حنبل می‌دید، این فشار را برنتافت و در زمینه‌های مختلف، به مخالفت با اهل حدیث پرداخت.

در این باره که چرا طبری کتاب الولایه را تألیف کرد، در عنوان بعدی سخن خواهیم گفت. آنچه در اینجا لازم است بگوییم این است که، بدون تردید این اثر که اصل آن- بر حسب اطلاعات موجود- برجای نمانده، کتابی است از محمد بن جریر طبری، مورّخ معروف بغداد. در این باره، در کهن‌ترین منابع از یک نسل پس از طبری تا قرن دهم، نصوص متقنی در اختیار است که آنها را مرور خواهیم کرد. این درست است که یک یا دو طبری دیگر هم داریم که یکی از آنها شیعه و صاحب «المسترشد»[۵] و دیگری نویسنده کتاب «دلائل الامامة» است؛[۶] اما احتمال نسبت دادن کتاب طرق حدیث غدیر به آن عالم شیعه، ناشی از بی‌اطلاعی از نصوص متقن تاریخی و به کلی ناشی از حدس و گمانهایی غیر تاریخی است.[۷]

عنوان کتاب

کتاب طبری، مانند بسیاری از رساله ها و کتاب های کهن، دارای چندین نام مختلف شده است. دلیلش آن است که قدما در نقل از اینگونه کتابها، گاه به اقتضای موضوع کلّی کتاب، نامی را که خود می خواستند و آن را مطابق با محتوای کتاب می دیدند، بر آن اطلاق می کردند. نکته دیگر آن که، همانگونه که از این نام ها بر می آید، برخی نام مجموعه ای از مطالب متنوع است که کنار هم قرار گرفته و برخی دیگر از این نامها، نام بخشی و فصلی از همان کتاب است که احیانا به صورت مستقل نیز تدوین شده است. برای نمونه، عنوان «فضائل اهل البیت» یا «مناقب اهل البیت» که ابن طاوس برای کتاب طبری از آن یاد و استفاده کرده نامی کلی است که «حدیث الولایه» می توانسته بخشی از آن باشد؛ بخشی که خود به صورت کتابی مستقل نیز درآمده است.

عنوان «کتاب الولایه» افزون بر آن که مکرر توسط استفاده کنندگان از این اثر بکار رفته توسط ابن شهرآشوب در اثری کتابشناسانه عنوان شده است.[۸]

عنوان دیگر «الرد علی الحرقوصیه» در «رجال النجاشی» آمده و تصریح شده است که کتابی است از طبری مورخ عامی مذهب در باره حدیث غدیر: «له كتاب الردّ علي الحرقوصية، ذكر طرق خبر يوم الغدير».[۹] ابن طاوس نیز تصریح کرده است که طبری نام کتابش را «الرد علی الحرقوصیه» گذاشته است.[۱۰]

عقیده ابن طاوس بر آن است که انتخاب این نام به این سبب بوده است که احمد بن حنبل از نسل حرقوص بن زهیر، رهبر خوارج بوده و به همین دلیل از سوی طبری این نام انتخاب شده است.[۱۱] روزنتال این احتمال را مطرح کرده است که حرقوص در لغت به معنای مگس یا پشه باشد و به احتمال، طبری این تعبیر را برای ابوبکر بن ابی داود سجستانی، که کتاب الولایه را در رد بر او نوشته است، به قصد تحقیر او استفاده کرده است.[۱۲]

شاید بتوان این احتمال را نیز افزود که این نام، اشاره به فلسفه نگارش این اثر دارد که طبری آن را در رد بر فردی ناصبی نگاشته است. از آنجا که خوارج دشمن امام علی علیه السلام بوده اند و حرقوص بن زهیر رهبر آنان بوده، طبری چنین نامی را برای کتاب خود انتخاب کرده تا حنابله افراطی را خارجی و ناصبی مسلک نشان دهد نه آن که بحث از نسب احمد در میان بوده باشد.

عنوان «رسالة فی طرق حدیث غدیر» نیز عنوانی است که با مضمون کتاب به راحتی سازگار است.[۱۳] در این میان، گلبرگ عنوان «کتاب الولایه» و «کتاب المناقب» را در دو جا آورده است؛ در حالی که خود وی به این نکته اشاره دارد که ممکن است کتاب الولایه بخشی از کتاب فضائل یا کتاب مناقب باشد.[۱۴]

آنچه در عمل رخ داده، این است که استفاده کنندگان از این کتاب، گاه نام کتاب فضائل علی علیه السلام یا مناقب را آورده اند، اما حدیث غدیر را نقل کرده اند؛ مانند ابن شهرآشوب در مناقب، که نام کتاب الولایه را آورده و فضائل را از آن نقل کرده است. پیداست که دقتی در این کار صورت نگرفته است. اکنون که بنای جمع آوری نقل های برجای مانده این کتاب است، بهتر است احادیثی که از این کتاب در فضائل امام بجز حدیث غدیر نقل شده به عنوان کتاب فضائل و احادیث غدیر هم تحت عنوان کتاب الولایة گردآوری شود.

کتاب غدیر و مناقب طبری دراختیار چه کسانی بوده است؟

روشن است که، این کتاب در اختیار چندین نفر از مؤلفان، مورّخان و محدثان بزرگ اسلامی تا قرن نهم بوده است.[۱۵] فهرست اجمالی نام این افراد عبارت است از: قاضی نعمان اسماعیلی (م ۳۶۳ق) که بیشترین نقل را از این کتاب دارد. نجاشی(۳۷۲- ۴۵۰ق) که از نام کتاب یاد کرده و طریق خود را به آن یادآور شده است. شیخ طوسی (م ۴۶۰ق)، همین طور. یاقوت حموی (م ۶۲۶ق) که گزارشی از چگونگی تألیف این اثر به دست داده است. ابن بطریق (م ۶۰۰ق) که به تعداد طرق نقل حدیث غدیر در این کتاب تصریح کرده است. ابن شهرآشوب (م ۵۸۸ق) که او نیز نام این کتاب را در شرح حال وی آورده و در جای دیگر خبر شمار طرق نقل شده برای حدیث غدیر در این کتاب را ارائه کرده و در المناقب، در چندین مورد از آن نقل کرده است. ابن طاووس (م ۶۶۴ق) که هم از آن یاد و هم نقل کرده است. شمس الدین ذهبی (۷۴۸ق) که آن را دیده و چندین حدیث از آن نقل کرده است. ابن کثیر (م ۷۷۴ق) که کتاب را دیده و چندین روایت نقل کرده است و ابن حجر (م ۸۵۲ق) که او نیز کتاب را دیده است.

در واقع این مطلب به قدری واضح و روشن است که نیازی به اثبات آن نیست. گفتنی است که در سالهای اخیر هیچ کس به اندازه استاد علامه مرحوم سید عبدالعزیز طباطبایی که عمرش را وقف تحقیق در باره امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام کرده، به معرفی این اثر نپرداخت.[۱۶]

اکنون مروری بر آنچه که درباره این اثر گفته شده است، خواهیم داشت. مفصل ترین نقلها از این کتاب توسط قاضی نعمان ابوحنیفه نعمان بن محمد تمیمی مغربی، نویسنده، دانشمند و قاضی اسماعیلی مذهب دولت فاطمی (م۳۶۳ق) در مجلد نخست «شرح الأخبار فی فضائل الائمة الاطهار» او آمده که در این باره به تفصیل سخن خواهیم گفت.

ابوالعباس احمد بن علی نجاشی (م۴۵۰ق) در باره طبری و کتاب غدیر می نویسد: «أبوجعفر الطّبري عاميّ، له كتاب الردّ علي الحرقوصية، ذكر طرق خبر يوم الغدير، أخبرنا القاضي أبوإسحاق إبراهيم بن مخلّد، قال: حدّثنا أبي، قال: حدّثنا محمد بن جرير بكتابه الردُّ علي الحرقوصية.»[۱۷]

شیخ طوسی (م ۴۶۰ق) در باره این کتاب نوشته است: «محمد بن جرير الطبري، أبوجعفر، صاحب التاريخ، عاميّ المذهب. له كتاب خبرغدير خمّ، تصنيفه و شرح أمره. أخبرنا أحمد بن عبدون، عن أبي بكر الدوري، عن ابن كامل، عنه.»[۱۸]

یحیی بن حسن معروف به ابن بطریق (۵۲۳- ۶۰۰ق) می نویسد: «و قد ذكر محمد بن جرير الطبري، صاحب التاريخ خبر يوم الغدير و طرقه من خمسة و سبعين طريقا، و افرد له كتابا سمّاه كتاب الولاية».[۱۹]

ابن شهرآشوب (م ۵۸۸ق) نیز از کتاب الولایه طبری یاد کرده است: «أبوجعفر محمد بن جرير بن يزيد الطبري صاحب التاريخ، عاميّ، له كتاب غدير خمّ و شرح أمره، و سمّاه كتاب الولاية.»[۲۰] وی در کتاب «مناقب آل أبی طالب» از آن روایاتی نقل کرده است که بدان خواهیم پرداخت.

شیخ سدیدالدین محمود حمصی رازی از علمای قرن هفتم هجری نیز در اثبات تواتر حدیث غدیر به نوشته های اصحاب حدیث استناد کرده و می نویسد: «لأنّ أصحاب الحديث أوردوه من طرق كثيرة، كمحمد بن جريرالطبري فإنّه أورده من نيّف وسبعين طريقا في كتابه.»[۲۱]

احمد بن موسی بن طاوس که از علمای میانه قرن هفتم هجری است نیز در همین زمینه می نویسد: «و ساقه [ای الحديث الغدير] أبوجعفر محمد بن جرير الطبري صاحب التفسير و التاريخ الكبير من خمسة و سبعين طريقا.»[۲۲]

رضی الدین علیّ ابن طاوس (۵۸۹- ۶۶۴ق) در مواردی از کتاب مناقب اهل البیت طبری مطالبی نقل کرده،[۲۳] (۲۳) و در مواردی نیز از کتاب الولایه او یاد کرده که گزارش آن را خواهیم آورد. وی در باره کتاب الولایه طبری می نویسد: «و من ذلك ما رواه محمد بن جرير الطبري صاحب التاريخ الكبير صنّفه و سمّاه كتاب الردّ علي الحرقوصية، روي فيه حديث يوم الغدير و ما نصّ النبيّ علي عليّ عليه السلام بالولاية و المقام الكبير، و روی ذلك من خمس و سبعين طريقا.»[۲۴]

همچنین در مورد دیگری می نویسد:«واما الذي ذكره محمد بن جرير صاحب التاريخ فإنّه في مجلّد.»[۲۵]

و در جای دیگر می نویسد: «و قد روي الحديث فی ذلك محمد بن جرير الطبري صاحب التاريخ من خمس و سبعين طريقا و أفرد له كتابا سمّاه حديث الولاية.»[۲۶]

شمس الدین ذهبی (م۷۴۸ق) می نویسد: «و لمّا بلغه أنّ ابن أبي داود تكلّم في حديث غدير خمّ، عمل كتاب الفضائل و تكلّم علي تصحيح الحديث. قلت: رأيت مجلّدا من طرق الحديث لابن جرير فاندهشْتُ له لكثرة الطرق».[۲۷] خواهیم دید که شمس الدین الذهبی (۶۷۳- ۷۴۸ق) که به احتمال تنها جزو دوم این کتاب را دیده، چندین روایت از آن در کتاب «طرق حدیث من کنت مولاه» نقل کرده است. وی در موردی می نویسد: «قال محمد بن جرير الطبري فی المجلّد الثاني من كتاب غدير خم له، و أظنّه بمثل جميع هذا اليتاب نسب إلي التشيع، فقال...»[۲۸]

ابن کثیر (م۷۷۴ق) در ضمن شرح حال طبری در ذیل حوادث سال ۳۱۰ می نویسد: «و قد رأيت له كتابا جمع فيه أحاديث غدير خمّ في مجلدين ضخمين».[۲۹]

ابن حَجَر عسقلانی (۷۷۳- ۸۵۲ق) با ارائه آنچه که مزّی در «تهذیب الکمال» آورده، می نویسد: وی چیزی افزون بر آنچه ابن عبدالبرّ در «الاستیعاب» دارد، نیاورده، جز آن که حدیث موالاة را نقل کرده،[۳۰] در حالی که طبری در تألیفی چندین برابر آنچه ابن عقده در جمع طرق این روایت آورده،[۳۱] طرق حدیث غدیر را فراهم آورده است: «و قد جمعه ابن جرير الطبري في مؤلف فيه أضعاف من ذكر و صحّحه و اعتني بجمع طرقه أبوالعباس بن عقدة فأخرجه من حديث سبعين صحابيا أو أكثر.»[۳۲]

انگیزه طبری در تألیف کتاب الولایه

در باره علت تألیف کتاب الولایه از سوی طبری، در چندین منبع، به آن اشاره شده است. خلاصه ماجرا آن است که عالمی سجستانی نام فرزند سجستانی صاحب سنن مطلبی در انکار حدیث غدیر گفت که سبب تألیف این اثر از سوی طبری شد. در اینجا گزارش این رویداد را در منابع کهن پی می گیریم. قدیمی ترین منبعی که دلیل تألیف این کتاب را مطرح کرده، قاضی نعمان (م۳۶۳ق) است.

وی می نویسد: «فمن ذلك انّ كتابه الذي ذكرناه و هو كتاب لطيف بسيط ذكر فيه فضائل عليّ عليه السلام و ذكر أنّ سبب بسطه إيّاه، إنّما كان لأنّ سائلاً سأله عن ذلك لأمر بلغه عن قائل زعم أنّ عليّا عليه السلام لم يکن شهد مع رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله حَجّة الوداع الّتي قيل أنّه قام فيها بولاية علي بغدير خمّ ليدفع بذلك بزعمه عنه الحديث لقول رسول اللّه صلّي اللّه عليه وآله: من كنت مولاه فهذا علي مولاه. فأكثر الطّبري التعجب من جهل هذا القائل و احتجّ علي ذلك بالروايات الثابتة علي قدوم عليّ من اليمن علي رسول اللّه صلّي اللّه عليه وآله»(۳۳)یاقوت حموی بخش عمده آگاهی های خود درباره طبری را از ابوبکر ابن کامل گرفته است. ابتدا در شمارش تألیفات طبری، از جمله می نویسد:و کتاب فضائل علی بن أبیطالب رضی الله عنه تکلّم فیأوّله بصحّة الاخبار الواردة فی غدیرخمّ، ثم تلاه بالفضائل و لم یتمّ.(۳۴)پس از آن، با اشاره به این که طبری همه کسانی را که در باره او سخنی گفته بودند، بخشید مگر کسانی را که او را متهم به بدعت کرده بودند، از وی ستایش کرده و به نقل از ابوبکر بن کامل می نویسد:و کان إذا عرف من إنسان بدعة أبعده و أطرحه. و کان قد قال بعض الشیوخ ببغداد بتکذیب حدیث غدیر خمّ، و قال: إنّ علیّ بن أبیطالب کان بالیمن فی الوقت الذی کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله بغدیر خمّ.و قال هذا الإنسان فی قصیدة مزدوجةٍ یصف فیه بلدًا بلدًا و منزلاً منزلاً یُلَوِّح فیها إلی معنی حدیث غدیر خمّ فقال:ثمّ مَرَرنا بغدیر خمّ کم قائل فیه بزور جَمّعلی علیٍّ و النبیّ الأمیّو بلغ أباجعفر ذلک، فابتدأ بالکلام فی فضائل علیّ بن ابی طالب علیه السلام و ذکر طریق حدیث خُمّ، فکَثُر الناس لاستماع ذلک و استمع [اجتمع] قوم من الرّوافض من بسط لسانه بما لایَصْلُحُ فی الصّحابة فابتدأ بفضائل ابی بکر و عمر.(۳۵)در دو متن بالا، نام کسی که چنین اشکالی را مطرح کرده، نیامده است. اما شمس الدین ذهبی به نقل از ابومحمد عبداللّه بن احمد بن جعفر فَرَغانی که او را دوست طبری دانسته اند(۳۶) و بیشترین آگاهی های موجود در باره طبری از اوست و ذیلی هم بر تاریخ طبری نگاشته(۳۷) در این باره توضیح بیشتری داده است:و لمّا بلغه [الطبری] أنّ ابن أبیداود تکلّم فی حدیث غدیر خمّ، عمل کتاب الفضائل و تکلّم علی تصحیح الحدیث.(۳۸)ذهبی در جای دیگری هم ضمن برشمردن تألیفات طبری می نویسد:و لما بلغه أنّ ابابکر بن ابی داود تکلّم فی حدیث غدیر خمّ، حمل کتاب الفضائل، فبدأ بفضل الخلفاء الراشدین، وتکلّم علی تصحیح حدیث غدیر خمّ، واحتجّ لتصحیحه.(۳۹)اصل این عبارت از آن فرغانی بوده که شکل کامل آن را ابن عساکر نقل کرده است. وی پس از برشمردن آثار طبری به تفصیل، می نویسد:و لمّا بلغه أنّ أبابکر بن أبیداود السجستانی [م ۳۱۶] تکلّم فی حدیث غدیر خمّ عمل کتاب الفضائل، فبدأ بفضل أبیبکر و عمر و عثمان و علی رحمة اللّه علیهم و تکلّم علی تصحیح حدیث غدیر خمّ واحتجّ لتصحیحه و أتی من فضائل أمیر المؤمنین علیّ بما انتهی الیه و لم یتمّ الکتاب، و کان ممّن لایأخذه فی دین اللّه لومة لائم...(۴۰)در متون کلامی شیعه نیز در وقت بحث از غدیر به اشکال ابوبکر عبداللّه ابن ابی داود سلیمان سجستانی اشاره شده و به برخورد طبری نیز با او اشارت رفته است؛ از جمله سید مرتضی در «الذخیره» سخن سجستانی را باطل دانسته و به برخورد طبری با او اشاره می کند.(۴۱) همو در «الشافی» با اشاره به این که خبر غدیر را تمامی راویان شیعه و سنی روایت کرده اند، به عنوان اشکال، از انکار سجستانی یاد کرده است. شریف مرتضی در پاسخ، ضمن اینکه اظهار کرده نظر سجستانی نظر شاذ و نادری است، از تبرّی بعدی او در مواجه با طبری، از این نظرش هم یاد کرده است.(۴۲)در همین منابع آمده است که سجستانی این نسبت را تکذیب کرده و گفته است: که وی نه اصل حدیث، بلکه منکر این شده است که مسجد غدیر خم آن روزگار هم وجود داشته است. ابوالصلاح حلبی نیز در «تقریب المعارف» پس از اشاره به تواتر حدیث غدیر می نویسد:و لایقدح فی هذا ما حَکاه الطبریّ عن بن أبیداود السجستانی من إنکار خبر الغدیر... علی أنّ المضاف إلی السجستانی من ذلک موقوف علی حکایة الطبری، مع مابینهما من الملاحاة والشنآن وقد اُکذب الطّبری فی حکایته عنه، وصرّح بأنّه لم ینکر الخبر و إنّما أنکر أن یکون المسجد بغدیر خمّ متقدّما و صنّف کتابا معروفا یتعذّر ممّا قرفه به الطبری ویتبرّأ منه.(۴۳)

منبع

فصلنامه میقات حج، دوره ۹، شماره ۳۴، دی ۱۳۷۹.

پانویس

  1. نک: تاریخ الاسلام ذهبی، ص ۳۲۰- ۳۱۰- ۲۸۶- ۲۷۹ در پاورقی آنجا ده‌ها منبع برای شرح حال وی‌آمده است. نیز در لسان المیزان، ج ۵، ص ۷۵۷، ش ۷۱۹۰ به همین ترتیب مآخذ شرح حال وی از مصادر مختلف فراهم آمده است. سیوطی در رساله‌ای که با عنوان «التنبیه بمن یبعثه‌اللَّه علی رأس کلّ مائة» نگاشته، طبری را از کسانی دانسته که شایسته است فرد برگزیده در آستانه سال ۳۰۰ هجری باشد. نک: خلاصة عبقات الأنوار، ج ۶، ص ۹۴ قم، ۱۴۰۴ به نقل از رساله یاد شده.
  2. طبرانی م ۳۶۰ محدث بزرگ و صاحب سه معجم صغیر، اوسط و کبیر، وقتی از طبری نقل می‌کند، او را با «الطبری الفقیه» نام می‌برد. نک: المعجم الکبیر، ج ۹، ص ۲۹۲.
  3. مقاله «اهل حدیث» و «کتاب صریح السنه طبری» در «مقالات تاریخی»، دفتر دوم. و نیز مقاله «نقش‌احمد بن حنبل در تعدیل مذهب اهل سنت» در «مقالات تاریخی» دفتر ششم.
  4. ابن قتیبه با اشاره به برخورد واکنشی اهل حدیث در برابر رافضه که مقام علی علیه السلام را بیش از حد بالامی‌برند، به کوتاهی آنها در نقل احادیث فضائل امام اشاره کرده می‌نویسد: آنان او را از ائمة الهدی خارج کرده، از جمله ائمه فتن می‌دانند و عنوان خلافت را برای او ثابت نمی‌کنند به بهانه آن که مردم بر او اجتماع نکردند، اما در عوض یزید بن معاویه را خلیفه می‌دانند، چون مردم بر او اجماع کرده‌اند. پس از آن می‌نویسد:«و تحامی کثیر من المحدثین أن یحدثوا بفضائله- کرّم‌اللَّه وجهه- أو یظهروا ما یجب له، و کل تلک الأحادیث لها مخارج صحاح. و جعلوا ابنه الحسین علیه السلام خارجیّا شاقّا لعصا المسلمین، حلال الدم، لقول النبی صلّی‌اللَّه علیه و سلم: «من خرج علی امّتی و هم جمیع، فاقتلوه کائنا من کان». و سوّوا بینه فی الفضل و بین اهل الشوری لأن عمر لو تبیّن له فضله لقدّمه علیهم و لم‌یجعل الامر شوری بینهم. و أهملوا من ذکره او روی حدیثا من فضائله حتی تحامی کثیر من المحدثین أن یتحدثوا بها و عنوا بجمع فضائل عمرو بن العاص و معاویة کأنهم لایریدونهما بذلک وإنّما یریدونه. فإن قال قائل: «أخو رسول‌اللَّه صلّی‌اللَّه علیه و سلم علیّ وأبوسبطیه الحسن و الحسین و أصحاب الکساء علیّ و فاطمة و الحسن و الحسین» تمعرت الوجوه و تنکّرت العیون و طرّت حسائک الصدور. وإن ذکر ذاکر قول النبی صلّی‌اللَّه علیه و سلم: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» و «أنت منّی‌بمنزلة هارون من موسی»، و أشباه هذا، التمسوا لتلک الأحادیث المخارج لینقصوه و یبخسو حقه بُغْضاً منهم للرّافضة و الزاماً لعلیّ علیه السلام بسببهم ما لایلزمه و هذا هو الجهل بعینه. و السلامة لک أن لاتهلک بمحبّته و لاتهلک ببغضته و أن «لا تتحمّل» ضغنا علیه بجنایة غیره، فإن فعلت فأنت جاهل مفرط فی بغضه وإن تعرف له مکانة من رسول‌اللَّه صلّی‌اللَّه علیه و سلم بالتربیة و الإخوة و الصهر و الصبر فی مجاهدة أعدائه و بذل مهجته فی الحروب بین یدیه مع مکانه فی العلم و الدین و البأس و الفضل من غیر أن تتجاوز به الموضع الذی وضعه به خیار السلف لما تسمعه من کثیر فضائله فهم کانوا أعلم به و بغیره و لأنّ ما أجمعوا علیه هو العیان الذی لاشکّ فیه، و الأحادیث المنقولة قد یدخلها تحریف و شوب و لو کان إکرامک لرسول‌اللَّه صلّی‌اللَّه علیه و سلم هو الذی دعاک إلی محبة من نازع علیا و حاربه و لعنه إذ صحب رسول‌اللَّه صلّی‌اللَّه علیه و سلم و خدمه و کنت قد سلکت فی ذلک سبیل المستسلم لأنت بذلک فی علیّ علیه السلام أولی لسابقته و فضله و خاصته و قرابته و الدناوة التی جعلهااللَّه بینه و بین رسول‌اللَّه صلّی‌اللَّه علیه و سلم عند المباهلة، حین قال تعالی «قُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُم» فدعا حسنا و حسینا «وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُم» فدعا فاطمة علیها السلام «وَأنْفُسَنا و أَنْفُسَکُم» فدعا علیا علیه السلام. و من أراداللَّه تبصیره بصّره و من أراد به غیرذلک حیّره». الاختلاف فی اللفظ، صص ۴۱- ۴۳ بیروت، دارالکتب العلمیه.
  5. تحقیق احمد المحمودی، قم، مؤسسة الثقافة الاسلامیة لکوشانپور، ۱۴۱۵ به مقدمه مصحح.
  6. تحقیق قسم الدراسات الاسلامیة مؤسسة البعثه، قم، ۱۴۱۳.
  7. البدایة و النهایه، ج ۱۱، صص ۱۲ و ۱۶۷، ذیل حوادث سال ۳۱۰؛ ذریعه، ج۱۶، ص۳۵؛ شرح الاخبار، ج ۱، صص ۱۳۱- ۱۳۲ پاورقی. کلبرگ با اشاره به حدس آقابزرگ در این که مقصود از کتاب مناقب اهل البیت که ابن طاوس آن را به طبری مورخ نسبت داده، کتابی از طبری شیعی است، می نویسد: ظاهرا هیچ منبعی حدس آقابزرگ را تأیید نمی کند. کتابخانه ابن طاوس، ص ۳۹۸، ش ۳۵۶.
  8. معالم العلما، ص ۱۰۶؛ عمدة عیون صحاح الأخبار، ص ۱۵۷.
  9. رجال النجاشی، ص 322.
  10. قبال الاعمال، ج ۲، ص ۳۰.
  11. الطرائف، ص ۱۴۲.
  12. کتابخانه ابن طاوس، ص ۲۸۸.
  13. برای اطلاعات بیشتر در این زمینه، نک: کتابخانه ابن طاوس، ص ۲۸۶.
  14. کتابخانه ابن طاوس، ص ۲۸۶، ش ۱۷۱؛ ص ۳۹۸، ش ۳۵۶.
  15. شگفت آن که فؤاد سزگین به هیچ روی متوجه منقولات این کتاب طبری نشده و از آن در فهرست کتابهای طبری یاد نکرده است. وی تنها در پاورقی همان صفحه، به نقل از بروکلمان و با اشاره به سخن نجاشی، از رساله الرد علی الحرقوصیه یاد نموده، بدون آن که به باقی مانده های این اثر مهم در کتابهای بعدی اشاره کند. (تاریخ التراث العربی، ج۱، التدوین التاریخی، ص ۱۶۸)
  16. الغدیر فی التراث الاسلامی، صص ۳۵- ۳۷؛اهل البیت فی المکتبة العربیه، صص ۶۶۱- ۶۶۴.
  17. رجال النجاشی، ص ۳۲۲.
  18. کذا. و فی مورد آخر: کتاب خبر غدیر خم و شرح امره، تصنیفه. فهرسة کتب الشیعة و اصولها، تحقیق السید عبدالعزیز الطباطبائی، قم، ۱۴۲۰، ص ۴۲۴، ش ۶۵۵
  19. عمدة عیون صحاح الاخبار، ص ۱۵۷.
  20. معالم العلماء، ص ۱۰۶
  21. المنقذ من الضلال، ج ۱، ص ۳۳۴.
  22. بناء المقالة الفاطمیة فی نقض الرسالة العثمانیة، (مؤسسة آل البیت، صص ۲۹۹- ۳۰۰.
  23. الیقین، ص ۲۱۵.
  24. اقبال الاعمال، ج ۲، ص ۳۰.
  25. همان، ج ۲، ص ۲۴۸.
  26. الطرائف، ص ۱۴۲ و نک : ص ۱۵۴.
  27. تذکرة الحفاظ، ج ۲، ص ۷۱۳.
  28. طرق حدیث من کنت...، ص ۶۲.
  29. البدایة و النهایه، ج 11 و 12، ص 167.
  30. تهذیب الکمال، ج ۲۰، ص ۴۸۴.
  31. در فتح الباری (ج ۷، ص ۶۱) بدون اشاره به کتاب طبری می نویسد: «و أوعب من جمع مناقبه [یعنی علیّا] من الأحادیث الجیاد النسائی فی کتاب الخصائص؛ و اما حدیث من کنت مولاه فَعَلیّ مولاه، فقد أخرجه الترمذی و النسائی و هو کثیرالطرق جدّا، و قد استودعها ابن عقدة فی کتاب مفرد؛ و کثیر من أسانیدها صحاح و حسان.
  32. تهذیب التهذیب، ج۷، ص ۲۹۷. نسخه ای از کتاب ابن عقده تحت عنوان «جمع طرق حدیث الغدیر» در اختیار ابن حجر بوده است. نک : مقالات تاریخی، دفتر ششم، مقاله منابع تاریخی ابن حجر در الاصابه، ص ۳۶۳.