ثعالبی
اِعتراف به مفاد حديث غدير[۱]
در كتاب «عوالم العلوم» فهرستى از راويان حديث و شعرا و اهل لغت عامه كه معنى «اولى» را معناى اصلى كلمه مولى دانسته اند آورده است[۲]، كه يكى از آن ها ابواسحاق ثعلبى (م 427 ق) است.
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: دلالت حديث غدير، و عنوان: علمابحث در سند و متن حديث غدير.
روايت حديث غدير[۳]
يكى از علما و بزرگان اهل سنت كه حديث غدير را نقل كرده احمد بن محمد بن ابراهيم ثعلبى نيشابورى، ابواسحاق (م 427 يا 437 ق) است.
ثعلبى در تفسيرش حديث غدير را با اشاره به ماجراى غدير روايت كرده است.[۴]
ابن خلّكان[۵]او را توثيق كرده و در علم تفسير بسيار ستوده است. عبدالغافر بن اسماعيل فارسى در كتاب «سياق تاريخ نيشابور» او را بسيار ستوده و توثيق كرده است.
روايتِ كامل ماجراى حارث فهرى در غدير[۶]
از جمله دلايل قطعى بر دلالت حديث غدير بر امامت اميرالمؤمنين عليه السلام، ماجراى حارث فهرى و عذاب الهى با سنگ آسمانى و نزول آياتى از سوره معارج است.
اين ماجرا را شمارى از بزرگان اهل سنت نقل كرده اند، كه از جمله آنان احمد بن محمد بن ابراهيم ثعلبى (ثعالبى) نيشابورى، ابواسحاق (م 427 يا 437 ق) است.
ابواسحاق ثعلبى در «الكشف و البيان» گويد: از سفيان بن عُيَينه پرسيدند: آيه «سَألَ سائِلٌ» درباره چه كسى نازل شده است؟ وى گفت: مطلبى از من پرسيدى كه پيش از تو كسى مرا از آن نپرسيده است.
پدرم، از جعفر بن محمد و او از پدرانش عليهم السلام نقل كرده كه چون رسول خداصلى الله عليه وآله به غدير خم رسيد، ندا داد و مردم گرد آمدند. پس دست على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت و فرمود:
هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است.
خبر اين رخداد در شهرها پيچيد و پراكنده گشت و به حارث بن نعمان فِهرى رسيد. او بر شتر ماده اش سوار شد و خود را به ابطح رساند. از شترش پياده شد و آن را خوابانيد و بست. سپس نزد پيامبرصلى الله عليه وآله - كه اصحابش گرداگرد او بودند - رفت و گفت: اى محمد، از جانب خدا به ما دستور دادى شهادت دهيم كه معبودى به جز او نيست و تو فرستاده اويى، آن را از تو پذيرفتيم. فرمان دادى كه پنج نوبت نماز بگزاريم، آن را از تو پذيرفتيم. دستور دادى كه زكات بدهيم، آن را پذيرفتيم. فرمان دادى كه در ماه رمضان روزه بگيريم، آن را از تو پذيرفتيم. دستور دادى كه حج گزاريم، آن را نيز پذيرفتيم. اما تو به اينها راضى نشدى تا اينكه دو بازوى پسرعمويت را بالا بردى و او را بر ما برترى دادى و گفتى: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است. آيا اين از سوى تو است يا از سوى خداى عزوجل؟ پيامبرصلى الله عليه وآله پاسخ داد: سوگند به خدايى كه معبودى جز او نيست اين از سوى خداست.
حارث بن نعمان روى گرداند و به سوى مركبش رفت، در حالى كه مى گفت: خدايا، اگر آنچه محمد مى گويد حق است، سنگى از آسمان بر ما بباران يا عذابى دردناک بر ما فرو بفرست.
هنوز حارث به مركبش نرسيده بود كه خدا سنگى بر او افكند، كه بر سرش خورد و از مقعدش بيرون آمد و او را كشت. سپس خداى عزوجل اين آيات را فرو فرستاد: «سَألَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ * لِلكافِرينَ لَيسَ لَهُ دافِعٌ»: خواهنده اى عذابى را در خواست كرد كه از آن كافران است و هيچ بازدارنده اى از آن نيست.[۷]
دانشمندان اهل تسنّن بسيار از تفسير و ديگر مؤلفات ثعلبى نقل و به روايات او استشهاد و اعتماد كرده اند، از جمله: قرطبى، نَوَوى، كمال الدين دميرى، نورالدين حلبى، حسين دياربكرى، محمد بن معتمدخان بدخشى و احمد بن باكثير مكّى.[۸]
به خصوص در مورد اسانيد روايى تفسير ثعلبى نزد اهل سنت نيز تفسير ثعلبى از كتاب هاى شناخته شده و مورد اعتماد اهل سنت است. آنان اين كتاب را با اسانيد خود از مؤلفش روايت مى كنند، و روايات آن را نقل و به آنها اعتماد مى نمايند، از جمله: عزّالدين ابن اثير[۹]و ابومحمد بن محمدامير در رساله اسانيدش.
ياقوت حَمَوى و ابن خَلِّكان و ذهبى و ابن وردى و صفدى و يافعى و ابن شحنه و ابن قاضى شُهبه و سيوطى و ولى اللَّه دهلوى[۱۰]: وى را توثيق كرده و ستوده اند، به خصوص در تفسير و ادبيات.
او تأليفات بسيار دارد، از جمله تفسيرى به نام «الكشف و البيان عن تفسير القرآن» و «الكامل فى علم القرآن» و «العرائس». ثعلبى از ابوطاهر بن خزيمه، امام ابوبكر بن مهران مُقرى و ابوالقاسم قشيرى روايت كرده است. ابوالحسن واحدى شاگرد او است. ابوالقاسم قشير، عبدالغافر بن اسماعيل و ذهبى فارسى نيز وى را ستوده اند.
نقلِ آيه تبليغ براى غدير
- ↑ اسرار غدير: ص 113. چهارده قرن با غدير: ص 121.
- ↑ عوالم العلوم: ج 3/15 ص 59.
- ↑ چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص 259.
- ↑ الكشف و البيان: ج 4 ص 92.
- ↑ وفيات الاعيان: ج 1 ص 6 .
- ↑ چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص493-495.
- ↑ الكشف و البيان: ج 10 ص 35.
- ↑ تفسير قرطبى: ج 13 ص 250 و ج 14 ص180، 181. تهذيب الاسماء و اللّغات: ج 1 ص 96. حياة الحيوان: «كلب». انسان العيون: ج 1 ص 99. تاريخ الخميس: ج 1 ص 3. مفتاح النجا (مخطوط). وسيلة المآل (مخطوط).
- ↑ اسد الغابة: ج 1 ص 8 .
- ↑ معجم الادباء: 12 ص 262. وفيات الاعيان: ج 1 ص61، 62. العِبَر فى خبر من غَبَر: حوادث سال 427. تتمّة المختصر: حوادث سال 427. الوافى بالوفيات: ج 8 ص 33. مرآة الجنان: حوادث سال 427. روض المناظر: حوادث سال 427. طبقات الشافعية: ج 1 ص 207. بُغيَة الوُعاة فى طبقات اللغويّين و النُحاة: ج 1 ص 356.