انتقام کربلای غدیر در عصر ظهور

نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۲۶ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی « ==انتقام كربلاىِ غدير در عصر ظهور <ref>تجلّى غدير در عصر ظهور: ص ۲۹۷  - ۲۸۷.</ref>==...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

انتقام كربلاىِ غدير در عصر ظهور [۱]

در اينجا انعكاس خطبه غدير در دعاى ندبه را دنبال خواهيم كرد، و به يكى از اصلى‏ ترين موضوعات مشترک در اين دو مأخذ و برقرارى ارتباط منطقى بين آنها پرداخته مى ‏شود. حتى مى ‏توان باب جديدى را در اين زمينه گشود؛ بدين معنى كه نه تنها در دعاى ندبه، بلكه در تمام دعاها و زيارت نامه‏ هاى مرتبط با حضرت ولى‏ عصرعليه السلام، حتماً نشانه ‏هايى از غدير و پيامدهاى آن را مى ‏توان مشاهده كرد.

اما در اين مورد خاص، دعاى ندبه را امام صادق‏ عليه السلام به شيعيان تعليم داده تا در زمان غيبت بخوانند. به ويژه در چهار عيد بزرگ؛ يعنى جمعه، غدير، فطر و قربان. اما از آنجا كه «ندبه» به معناى عزادارى، سوگوارى، زارى و نوحه ‏سرايى است، اين سؤال مطرح مى ‏شود كه: چرا بر مزيّت خواندن آن در چهار عيد بزرگ ياد شده تأكيد گرديده است؟

در يک پاسخ كوتاه به اين سؤال، مى‏توان به روايتى از امام باقرعليه السلام استناد كرد كه فرموده ‏اند: هيچ عيدى براى مسلمانان وجود ندارد -  نه عيد فطرى و نه عيد قربانى -  جز اينكه غم و اندوه آل‏ محمدعليهم السلام در آن تجديد مى‏ شود، چرا كه مى ‏بينند حق آنها در دست ديگران است. [۲]

بنابراين، وقتى ما در روز جمعه يا اعياد ديگر اين دعا را مى‏ خوانيم، يعنى اينكه خود را به گونه ‏اى در غم و اندوه حقوق از دسته رفته آل ‏محمدعليهم السلام شريک دانسته، و با ناله و شيون به درگاه خداوند خواهان ظهور هر چه زودتر آن منتقم حقيقى هستيم، كه بيايد و اعاده حق نمايد.

اما درباره ماهيت اين حق، جا دارد كه از خود بپرسيم:

اين حق در اصل چه بوده و از چه زمانى به تاراج رفته است؟

اين حق در كجا و چگونه و طىّ چه مراحلى به شخص يا گروهى تفويض شده است؟

آيا آنگونه كه امام باقرعليه السلام فرموده ‏اند، اين حق هنوز در دست ديگران است؟

آيا در دعاى تعليم داده شده از سوى امام صادق ‏عليه السلام به شيعيانش، اشاره ‏اى به اين موضوع شده است؟

براى پاسخ به سؤال اول و دوم، كافى است خاطره غدير و تفويض حق جانشينى حضرت امیر‏ عليه السلام پس از پيامبرصلى الله عليه وآله را از سوى خداوند به ياد آورده، و سپس به مرور ماجراى سقيفه و پيامدهايش در طول تاريخ تا به امروز بپردازيم.

براى پاسخ به سؤال سوم و چهارم -  كه موضوع اصلى سخن در اينجا است - ترجيح مى‏ دهيم ابتدا دو آيه از قرآن را همراه تأويل آنها از امام معصوم‏ عليهم السلام يادآور شويم:

الف. «ظهر الفساد فى البرّ و البحر بما كسبت ايدى الناس» [۳]: فساد در خشكى و دريا به خاطر كارهايى كه مردم كرده ‏اند آشكار شد. در تأويل آن مى‏ خوانيم: به خدا سوگند تأويل اين آيه باز مى‏ گردد به زمانى كه انصار گفتند: از ما اميرى باشد و از شما نيز اميرى! [۴]

ب. «و الليل اذا يغشى و النهار اذا تجلّى»[۵] : سوگند به شب آن زمان كه سياهيش جهانى را بپوشاند و سوگند به روز آن زمان كه نورش جهانى را روشن سازد. امام باقرعليه السلام در تأويل آن به محمد بن مسلم مى‏ فرمايد: شب در اين آيه همان دومى است كه پرده سياهش را در دولتى كه برايش فراهم شده بود بر فراز ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام كشيد، و آن حضرت تا قيام حضرت قائم ‏عليه السلام صبر مى‏ كند تا مهلت او پايان پذيرد. و روز همان حضرت قائم ما اهل ‏بيت است، كه هر گاه بپا خيزد، بر دولت باطل چيره مى‏ شود. [۶]

اين آيه به خوبى نشان مى‏ دهد كه آنچه از حق اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به تاراج رفته، تا قيام حضرت قائم‏ عليه السلام هرگز اعاده نخواهد شد. همچنين فسادى كه در روز سقيفه بر خشكى و دريا گسترده شد روز به روز بر ابعادش افزوده شده، تا اينكه سرتاسر زمين را فرا گيرد، و تنها با ظهور حضرت ولى‏ عصرعليه السلام است كه بساط اين فساد برچيده خواهد شد.

بنابراين، اگر از هم اكنون به اين نتيجه قطعى برسيم چه بسا به خطا نرفته باشيم كه: غدير نقطه پايان رسالت بود و آغاز فصل تازه ‏اى از دين، كه در پرده شب پنهان شد و ناتمام ماند تا ايام ظهور، و ظهور نقطه پايان دولت شب است و ادامه آن فصلِ ناتمام كه با نور محض آشكار مى‏ گردد.

با اين همه، لازم است در تأييد و توجيه اين نتيجه قطعى، به نمونه ‏هايى از هر دو مأخذ -  يعنى خطبه غدير و دعاى ندبه -  اشاره كنيم:

در خطبه غدير:

اى مردم! اين آخرين بارى است كه من در چنين اجتماع انبوهى مى ‏ايستم. پس بشنويد و اطاعت كنيد و فرمانبردار امر پروردگارتان باشيد و بدانيد كه خداى عزوجل صاحب اختيار و معبود شماست. سپس پيامبرش كه اكنون شما را مورد خطاب قرار داده ولىّ شماست. بعد از من على‏ عليه السلام صاحب اختيار و امام شما به امر پروردگارتان است. آنگاه امامت در نسل من از فرزندان او (حضرت امیر‏ عليه السلام) خواهد بود، تا روزى كه خدا و رسولش را ملاقات كنيد.

اى مردم! من همان صراط مستقيم خداوندم كه شما را به پيروى از آن دستور داده، و پس از من على ‏عليه السلام صراط مستقيم است، و سپس فرزندانم از نسل او كه امامان هدايتگر هستند. همان كسانى كه به سوى حق هدايت نموده و بر اساس حق به عدالت رفتار مى‏ كنند.

در دعاى ندبه:

آن زمان كه روزگار پيامبرصلى الله عليه وآله به آخر رسيد، او ولىّ خود على‏ عليه السلام را براى هدايت مردمان معرفى كرد، زيرا خودش بيم دهنده بود و هر قومى را هدايتگرى بايد. سپس در حالى كه انبوه مردم در برابرش بودند فرمود: هر كس كه من مولاى اويم على‏ عليه السلام هم مولاى او است. خداوندا دوستانش را دوست بدار و دشمنانش را دشمن بدار. يارى دهنده ‏اش را يارى كن و كسى را كه دست از يارى ‏اش مى ‏كشد درمانده ساز.

و فرمود: هر كس كه من پيامبرش هستم على امير او است. و فرمود: من و على ‏عليه السلام از يک درختيم و ديگر مردمان از درختان گوناگون هستند. همچنين او را در جايگاه هارون نسبت به موسى‏ عليهما السلام قرار داد. بدين سان او (على‏ عليه السلام) پس از پيامبرصلى الله عليه وآله راهنماى هدايت از گمراهى بود، و نورى در تاريكى جهل و رشته محكم ارتباط با خداوند و راه راست او بود. در خويشاوندى ‏اش با پيامبرصلى الله عليه وآله و پيشينه ‏اش در دين جلوتر از او كسى نبود، و در مناقب كسى به گَرد منقبتى از او نمى‏ رسيد.

اما گويى رسول‏خداصلى الله عليه وآله اين واقعيت را مى‏ دانست كه امتش پس از او حق على‏ عليه السلام را رعايت نمى ‏كنند و بناى ناسازگارى با او را مى ‏نهند. چه اينكه مى‏ دانيم على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله و همراه ايشان براى تنزيل قرآن جنگيدم. تا آنجا كه خون دلاوران عرب را ريخت، و پهلوانانشان را كشت، و با گرگ صفتانشان جنگيد. از اين رو دل‏ هاى آنان پُر از كينه ‏هاى جنگ بدر و خيبر و حنين و جنگ ‏هاى ديگر گرديد.

بنابراين، مسلّم است كه آنان به دنبال فرصتى مى‏ گشتند تا انتقام خود را از فرزند ابوطالب بگيرند، و مرهمى بر زخم‏ هاى كهنه خويش بگذارند. چه فرصتى بهتر از روزگارى كه پيامبرصلى الله عليه وآله از دنيا رفته باشد!

پانویس

  1. تجلّى غدير در عصر ظهور: ص ۲۹۷  - ۲۸۷.
  2. علل الشرائع: ج ۲ ص ۳۸۹.
  3. روم /  ۴۱.
  4. الكافى (ترجمه رسولى محلاتى) : ج ۱ ص ۸۳ . البرهان: ج ۴ ص ۳۵۱.
  5. ليل /  ۲ ۱.
  6. تفسير برهان: ج ۵ ص ۶۷۷ .