سامری
آيه «وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ»[۱]
بزرگترين امتحان بشريت در غدير مطرح شد. امتحانى همه جانبه كه اتمام حجت آن به نحو اكمل انجام گرفت و براى هيچ كس به هيچ دليل و بهانه اى راه گريز نماند.
در اين امتحان عظيم، هم جهاتى كه مى توانست سر منشأ آزمايش باشد متعدد بود، و هم عللى كه مى توانست انگيزه شيطانى براى سقوط در امتحان باشد در جلوه هاى مختلف به ميان آمد.
پيامبر صلى الله عليه وآله در خطابه بلند خود، اين شرايط امتحان را براى مردم تبيين فرمود تا با آمادگى كامل به استقبال آن بروند. اين آينده تلخِ امتحان را حضرتش در غدير به اشارت و صراحت پيشبينى فرمود و مراحل چنين امتحان بزرگى را با استشهاد به ۱۱ آيه تضمين شده در خطبه غدير بيان فرمود. از جمله اين آيات آيه ۷۱ سوره صافات است:
«وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ»:
«قبل از آنان اكثر پيشينيان گمراه شدند».
در اينجا اين آيه از دو بُعد قابل بررسى است:
متن خطبه غدير
مَعاشِرَ النّاسِ، قَدْ ضَلَّ قَبْلَكُمْ اكْثَرُ الاوَّلينَ:
اى مردم، قبل از شما اكثر پيشينيان گمراه شدند.[۲]
تحليل اعتقادى
حضرت موسى عليه السلام مسايل مختلفى با قوم خود داشت كه آنان در هر يك سقوط ارزش اكثريت را بيشتر به نمايش مىگذاشتند، تا آنجا كه به مردم فرمود: »يا قَوْمِ، لِمَ تُؤْذُونَنِى وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّى رَسُولُ اللَّه إِلَيْكُمْ«××× 1 صف / 5 . ×××: »اى قوم، چرا مرا اذيت مىكنيد در حالى كه مىدانيد من فرستاده خدا به سوى شمايم«!
يكى از آن مراحل حساس اين بود كه بعد از آن همه تلاشِ حضرت موسىعليه السلام براى ساختار اعتقادى بنىاسرائيل، به مجرد مشاهده بتپرستان تقاضاى بت كردند!! »وَ جاوَزْنا بِبَنِى إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلى أَصْنامٍ لَهُمْ، قالُوا يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ«××× 2 اعراف / 138. ×××: »بنى اسرائيل را از دريا عبور داديم.
آنان به قومى رسيدند كه در برابر بتان كُرنش مىكردند. گفتند: اى موسى، براى ما هم خدايى )بُتى( قرار ده همان گونه كه آنان بتهايى دارند. فرمود: شما قومى هستيد كه جهل مىورزيد« .
مسئله عجل و سامرى مرحله عجيبترى بود كه نشان داد مردم با غيبت پيامبرانشان چگونه باطن خود را بروز مىدهند و اين اكثريتِ به ظاهر تسليمِ اوامر خدا و رسول، چگونه به طور ناگهانى به كفر باز مىگردند:
»وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ، أَ لَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لا يُكَلِّمُهُمْ وَ لا يَهْدِيهِمْ سَبِيلاً، اتَّخَذُوهُ وَ كانُوا ظالِمِينَ«××× 3 اعراف / 148. ×××: »قوم حضرت موسى بعد از رفتن او به كوه طور، از زينتهاى خود گوساله بيجانى كه صدايى داشت براى پرستش انتخاب كردند. آيا نمىبينند كه با آنان سخن نمىگويد و آنان را به راهى هدايت نمىكند؟ آن گوساله را برگزيدند در حالى كه با اين اقدامشان ظلم كردند« .
مىبينيم كه خداوند به تعمدِ آن اكثريت در رجوع به بتپرستى و جهالت و عدم تفكر و تعقلشان در چنين انتخابى و نهايتاً به ظالم بودنشان در چنين حركتى تصريح مىفرمايد. آنگاه بىاعتنايى اين اكثريت را به يادآورىهاى جانشينِ حضرت موسىعليه السلام چنين بيان مىكند:
»وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِى وَ أَطِيعُوا أَمْرِى، قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى«××× 1 طه / 91 90. ×××: »هارون قبلاً به آنان گفت: اى قوم، شما گول گوساله و سامرى را خورديد و پروردگار شما رحمن است. تابع من باشيد و امر مرا اطاعت كنيد. گفتند: همچنان در برابر آن كرنش خواهيم كرد تا موسى به نزد ما باز گردد« .
عكسالعمل پيامبرى كه هرگز انتظار نداشت اكثريت مردم با غيبت چند روزه او اينچنين بيراهه روند و سر از غليظترين نوع آن يعنى بتپرستى در آورند، در قرآن خواندنى است: »وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِى مِنْ بَعْدِى، أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ، وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ«××× 2 اعراف / 150. ×××: »آنگاه كه موسى با غضب و تأسف به نزد قوم خود بازگشت گفت: بعد از من چه بد رفتار كرديد! آيا براى عذاب پروردگارتان عجله داشتيد؟ آنگاه حضرت موسى الواح را به سويى انداخت و سر برادرش را گرفته )به عنوان مؤاخذه( او را به سوى خود مىكشيد« .
از اين عجيبتر پاسخ هارون است كه اكثريت او را تنها گذاشتند و تصميم به قتل او گرفتند، و اين نشانه كمال بىاعتمادى به اكثريت است. يعنى حضرت موسىعليه السلام با توجه به اينكه اكثريت ايمان دارند و اگر هم مشكلى پيش آيد همان اكثريت لااقل به فاصله چهل روز مىتوانند هارون را كمك كنند تا او باز گردد با مردم خداحافظى كرد و به كوه طور رفت. آيا احتمال مىداد همه او را تنها بگذارند؟ آيا احتمال مىداد حتى تصميم به قتل او بگيرند؟
قرآن اين صحنه را از قول هارون چنين نقل مىكند: »قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِى وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِى، فَلا تُشْمِتْ بِىَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ«××× 1 اعراف / 150. ×××: »هارون گفت: اى پسر مادرم، اين قوم مرا خوار كردند و ضعيف شمردند و نزديك بود مرا بكشند، پس دشمنان را بر من شاد مكن و مرا با قوم ظالم قرار مده« .
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن / آيه »وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ« .