مدینه
بازگشت از غدير به مدينه پس از سفر حجةالوداع[۱]
مراسم با شكوه غدير با غروب روز بيستم ذى الحجة پايان يافت.[۲] مراسمى كه سه روز به طول انجاميد و آن روزها به عنوان «ايام الولاية» در ذهن ها نقش بست. اكنون مسلمانان با حضور ده ها هزار نفرى در بىسابقهترين مراسم اسلام و با شنيدن بلندترين و مهمترين خطابه پيامبرشان درباره جانشينى دوازده امام معصومعليهم السلام تا روز قيامت، آماده بازگشت به شهر و ديار خود مىشدند.
از سوى ديگر جايگاه منبر و محدوده اطراف آن با چيدن سنگهايى علامت گذارى شد، تا در آيندههاى تاريخ به عنوان »مسجد غدير« يادگار آن روز عظيم باشد.
با بستن بار شتران، كاروان عظيم مسلمانان آماده حركت مىشدند. اهل مكه و يمن و قبايلى كه منطقه آنان در جنوب غدير خم واقع شده بودند، از راهى كه آمده بودند باز مىگشتند و به محل سكونت خود مىرفتند. بقيه كاروان نيز به همراه پيامبرصلى الله عليه وآله به سوى مدينه حركت مىكردند تا در بين راه هر يك از قبايل به شهر و ديار خود بروند.
مقدمات حركت به طول انجاميد تا آنكه شب بيست و يكم ذىالحجة پاسى از شب گذشته، حركت كاروان به سوى مدينه آغاز شد، در حالى كه كاروان غدير پنج روز راه در پيش داشت. با حركت از غدير به سمت مدينه، در 10 كيلومترى به »جُحْفه« رسيدند، و پس از آن در 35 كيلومترى »كوه هَرْشى« در پيش بود. پس از آن به »اَبْواء« و »سَقْيا« و »عَرْج« و »اَثايَه« و »مُتَعَشّى« و »مُنصَرَف« و »رَوْحاء« و »عِرْقُ الظَّبيَة« به »مسجد شَجَره« رسيدند.
پس از توقفى كوتاه در »شجره« ، روز بيست و پنجم ذىالحجة سال دهم دقيقاً يك ماه پس از خروج از مدينه به اين شهر بازگشتند، در حالى كه بسيارى از ساكنين قبايل در مسير راه از كاروان جدا شده به شهر و ديار خود رفته بودند.
پيامبرصلى الله عليه وآله با همان هفتاد هزار نفرى كه از مدينه خارج شده بود وارد اين شهر شد، در حالى كه رسالت عظيم خود را در آرامترين و قاطعانهترين شكل به انجام رسانده بود.
از سوى ديگر خبر واقعه »غدير« در شهرها منتشر شد و به سرعت شايع گرديد و به گوش همگان رسيد، و بدون شك توسط مسافران و ساربانان و بازرگانان تا اقصى نقاط عالم آن روز يعنى ايران و روم و چين پخش شد و غير مسلمانان هم از آن با اطلاع شدند.
در بُعد ديگر، پادشاهان ممالك كه با قدرت نوپاى اسلام مخالف بودند و چه بسا چشم طمع به ايام بعد از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله دوخته بودند، با شنيدن خبر تعيين جانشينى چون اميرالمؤمنينعليه السلام نقشههاى خود را نقش بر آب ديدند.
بدين وسيله جامعه اسلامى بار ديگر قدرت خود را به نمايش گذاشت، و از حملات احتمالى بيگانه مصون ماند، و بدينگونه بود كه خداوند حجتش را بر مردم تمام كرد. چنان كه اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايد: »ما عَلِمْتُ اَنَّ رَسُولَاللَّهِصلى الله عليه وآله تَرَكَ يَوْمَ الْغَديرِ لاَحَدٍ حُجَّةً وَ لا لِقائِلٍ مَقالاً« : »پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير براى احدى عذرى، و براى كسى سخنى باقى نگذاشت« .××× 1 اثبات الهداة: ج 2 ص 115 ح 476. ×××
از اينجاست كه عمق كلام خداوند تبارك و تعالى را مىتوان دريافت كه مىفرمايد: »لَو اجْتَمَعَ النَّاسُ كُلُّهُمْ عَلى وِلايَةِ عَلِيٍّ ما خَلَقْتُ النَّارَ« : »اگر همه مردم بر ولايت على متفق بودند آتش جهنم را خلق نمىكردم« .××× 2 بحار الانوار: ج 37 ص 136 و ج 39 ص 336 247 و ج 41 ص 228. عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 68 . كشف المهم: ص 109. بصائر الدرجات: ص 201. ×××
2. زينت مدينه به پيامبرصلى الله عليه وآله با قبول ولايت در روز غدير××× 3 اسرار غدير: ص 243 - 241. چهارده قرن با غدير: ص 232 231. ×××
در آن روز از ايام سال كه مقارن با روز غدير بوده است وقايع بسيار مهمى در عالم خلقت و در تكوين جهان رخ داده، همان طور كه انبياء نيز برنامههاى مهم خود را در اين روز انجام دادهاند. اين به خاطر ارزشى است كه صاحب اين روز يعنى اميرالمؤمنينعليه السلام به آن داده است و حاكى از آن است كه واقعهاى مهمتر از آن در تاريخ عالم نبوده است كه سعى شده ساير وقايع با آن مقارن گردد و از مباركى اين روز طلب بركت و يُمن شود. از جمله عرضه ولايت بر همه مخلوقات در روز غدير است.
همانطور كه در روز غدير »ولايت« بر انسانها عرضه شد، در عالم خلقت بر ساير مخلوقات نيز عرضه شد. امام رضاعليه السلام در حديثى به وقوع اين امور در روز غدير اشاره مىفرمايد.××× 1 عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 224. ×××
از جمله آنها قبول مدينه ولايت را بعد از مكه، و زينت آن به پيامبرصلى الله عليه وآله است.
3. ياد غدير در مدينه××× 2 چهارده قرن با غدير: ص 32. واقعه قرآنى غدير: ص 174. ×××
در فاصله دو ماهه از بازگشت از حج تا رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله، روزى نبود كه سخنى درباره غدير مطرح نشود، و اين به خاطر عظمت آن برنامه جهانى بود. بسيارى از كسانى كه توفيق حضور در حج و غدير را نيافته بودند خدمت حضرت مىآمدند و درباره آن سؤالاتى مىپرسيدند.
يك چادرنشين در مسجد مدينه نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و عرض كرد: يا رسول اللَّه، حاجيان قوم ما كه در حجةالوداع همراه شما بودهاند براى ما خبر آوردهاند كه در بازگشت از حج در غدير خم ولايت و اطاعت على را واجب كردهاى. آيا اين يك دستور از جانب تو است يا از جانب خداست و واجب است؟
حضرت فرمود: از جانب خدا و واجب است، و ولايت او را هم بر اهل آسمان و هم اهل زمين واجب كرده است.××× 3 بحار الانوار: ج 40 ص 54 ح 89 . ×××
گروه ديگرى نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمدند و پرسيدند: مقصود شما از كلامتان در روز غدير چه بود كه فرموديد: »مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ«؟ حضرت فرمود:
خدا صاحب اختيار من است و به من از خودم صاحب اختيارتر است، و در برابر دستورات او مرا امرى نيست. من نيز صاحب اختيار مؤمنينم و نسبت به آنان از خودشان صاحب اختيارترم، و در برابر من آنان را امرى نيست. هر كس من صاحب اختيار اويم و نسبت به او از خودش صاحب اختيارترم على بن ابىطالب صاحب اختيار اوست و نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر است و در برابر او برايش امرى نيست.××× 1 اثبات الهداة: ج 2 ص 126 ح 535 . ×××
عدهاى از منافقين نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمدند و از آن حضرت آيت و نشانهاى خواستند. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: آيا روز غدير خم براى شما كافى نبود؟ آنگاه كه من على را به امامت منصوب نمودم، منادى از آسمان ندا داد: »اين ولى خداست، تابع او باشيد، وگرنه عذاب خدا بر شما نازل مىشود« .××× 2 اثبات الهداة: ج 2 ص 153. ×××