جاهلیت و نفاق صحابه
جاهليت و نفاق صحابه[۱]
از جمله مشهورترين آيات غدير آيه اى است كه پس از اتمام مراسم حج و در مسير مكه به سوى غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد:آیه 67 سوره مائده است:
«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»اى پيامبر آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ كن و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده اى و خدا تو را از شر مردم حفظ مى كند خداوند قوم كافر را هدايت نمى كند.آنچه در اين جا قابل ذكر است اين كه: دستور اعلان ولايت على عليه السلام از مدينه بر پيامبر صلى الله عليه وآله نازل شد و كاروان عظيم با دو هدف حج و ولايت حركت كرد. هم زمان با شروع حج مراحل جدى معرفى اميرالمؤمنين عليه السلام آغاز شد. هنگام عشاى روزه عرفه، خداوند بار ديگر دستور و برنامه منصوب كردن اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام را به پيامبرصلى الله عليه وآله داد.اين مسئله از مهمترين خطراتى بود كه جامعه مسلمين را تهديد مى كرد و اين به دو علت بود: يكى آنكه فاصله چندانى با جاهليت گذشته نداشتند و بازگشت به آن مشكل نبود، و ديگر اينكه از ورودشان به اسلام هم دير زمانى نمى گذشت و هنوز پايه هاى اسلام در دل مردم آن چنان كه بايد مستحكم نشده بود.
با اين اعلام كه خبر از نزديكى برنامه مى داد پيامبرصلى الله عليه وآله تكذيب مردم و تحريكات منافقين را به ياد آورد و خود را در شرايطى سخت احساس كرد .[۲] و آن قدر گريست كه محاسن شريفش پر از اشك شد و فرمود:
«انَّ قَوْمى حَديثُوا عَهْدٍ بِالْجاهِلَيَّةِ، ضَرَبْتُهُمْ عَلَى الدّينِ طَوْعاً وَ كَرْهاً حَتَّى انْقادُوا لى، فَكَيْفَ اذا حَمَلْتُ عَلى رِقابِهِمْ غَيْرى».[۳]:اى جبرئيل، دير زمانى نيست كه قوم من از جاهليت فاصله گرفته اند. من اينان را به اختيار خودشان يا به كمك جنگ ها به انقياد خود درآورده ام. اكنون اگر بخواهم ديگرى را بر آنان حاكم كنم چه خواهد شد؟[۴]اين جهت را پيامبرصلى الله عليه وآله به چند تعبير ياد كردند: «قوم من به جاهليت قريب العهد هستند. من با آنان براى قبول دين جنگيده ام و با اختيار يا اكراه در برابرم تسليم شده اند. پس چگونه خواهد بود اگر بر آنان ديگرى را حاكم كنم» ؟و يا فرمود: «انَّ النّاسَ حَديثُوا عَهْدٍ بِالاسْلامِ».[۵]«مردم تازه مسلمان شده اند» ؛ و يا در روايت آمده: «فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله مِنْ قَوْمِهِ أَنْ يَرْجِعُوا إِلى جاهِلِيَّةٍ».[۶]: «پيامبرصلى الله عليه وآله از قوم خود ترسيد كه به جاهليت باز گردند» .به تعبير ديگر: اين يك امر طبيعى است كه هركس تازه متوجه اشتباه خود شده و از فكرى دست برداشته و گرايش جديدى پيدا كرده، زمانى لازم دارد تا آخرين بقاياى گذشته را از جان و تن خويش بزدايد، و در عمق و جوانب راه نو پرورده شود.در چنين موقعيتى نوسانات وارده قبل از پخته شدن فكر، ممكن است باعث بازگشت به گذشته و دست برداشتن از اعتقاد جديد شود. شكى نيست كه فاصله آن روز اسلام با اولين اعلان خروج از جاهليت 23 سال بيشتر نبود. چه بسيار بودند كسانى كه فاصله آنان با جاهليت به ده سال اخير پس از هجرت پيامبرصلى الله عليه وآله باز مى گشت. عده اى از آنان با جاهليت يك سال بيشتر فاصله نداشتند و از فتح مكه مسلمانى را آغاز كرده بودند.درباره چنين جمعيتى كه هنوز با افكار و تعصبات جاهلى دست و پنجه نرم مى كردند و هنوز ريشه هاى اعتقادى اسلام را به خوبى درنيافته بودند، راه بازگشت به جاهليت چندان دشوار نبود، به خصوص آنكه يادآورى خاطره هاى جنگ هاى بدر و احد و خندق و خيبر و فتح مكه نيز عوامل آماده اى براى تحريك آنان بود.
اين نكته جدى نيز در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله به عنوان يكى از علل ترس از فتنه مردم مطرح شد و حضرت چنين تعبير فرمود: »انَّ قَوْمى حَديثُوا عَهْدٍ بِالْجاهِلِيَّةِ، ضَرَبْتُهُمْ عَلَى الدّينِ طَوْعاً وَ كَرْهاً حَتَّى انْقادُوا لى، فَكَيْفَ اذا حَمَلْتُ عَلى رِقابِهِمْ غَيْرى«××× 1 عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 297. ×××: »سابقه قوم من با جاهليت نزديك است. من با آنان براى قبول دين به اختيار يا با كراهت جنگيدهام تا آنكه در برابر من تسليم شدهاند. پس چگونه خواهد بود اگر بر آنان ديگرى را حاكم كنم« ؟
در حديث ديگرى تازه مسلمان بودن آنان را مطرح مىكند و مىفرمايد: »انَّ النّاسَ حَديثُوا عَهْدٍ بالاسْلامِ فَاخْشى انْ يَضْطَرِبُوا«××× 2 عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 142 ح 211. ×××: »سابقه مردم با اسلام نزديك است، مىترسم به اضطراب بيفتند« .
در حديث ديگر از اين احساس چنين تعبير شده است: »كَرِهَ رَسُولُ اللَّهصلى الله عليه وآله انْ يَتَّهِمُوهُ لانَّهُمْ كانُوا حَديثى عَهْدٍ بِجاهِلِيَّةٍ«××× 3 امالى الصدوق: ص 290 ح 10. عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 40. ×××: »پيامبرصلى الله عليه وآله ترسيد او را متهم كنند چرا كه به جاهليت نزديك بودند« ، و يا چنين آمده است: »فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّهصلى الله عليه وآله انْ يَرْجِعُوا جاهِلِيَّةً«××× 4 بحار الانوار: ج 37 ص 171 ح 51 . ×××: »پيامبرصلى الله عليه وآله ترسيد مردم به اعتقاد جاهليت بازگردند« .
اين بود كه فعلاً چيزى در اين باره به مردم نگفت و صلاح دانست كه اطلاعى نداشته باشند تا مبادا او را متهم كنند.××× 5 عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 39. امالى الصدوق: ص 290 ح 10. ×××
با پايان حجةالوداع و حركت از مكه به سوى غدير، در سه مرحله اين فرمان تكرار شد و نزول آيه در اين سه مرحله انجام گرفت. جبرئيل در بين راه آمد و از طرف خداوند سلام رساند و چنين خواند: »يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ« : »اى رسول خدا، برسان آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده است« .
در مرحله اول همين مقدار از آيه نازل شد و در پى آن پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: اى جبرئيل، دير زمانى نيست كه مردم مسلمان شدهاند. مىترسم با اعلان ولايت على مضطرب شوند و اطاعت نكنند و اهل نفاق تفرقه ايجاد كنند، و به جاهليت باز گردند، چرا كه دشمنى آنان و عداوتشان با على روشن است. اگر ممكن است از خدا بخواه تا مرا از اين مأموريت معاف فرمايد.
جبرئيل بازگشت و روز بعد دوباره نازل شد و اين هنگامى بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله هنوز كنار بركه نرسيده بود، اما وارد منطقه غدير شده بود. اين بار جبرئيل چنين گفت: يا محمد، خداى تعالى مىفرمايد: »يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ« : »اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرساندهاى« .
در اين مرحله دوم يك فراز به آيه اضافه شد، و جبرئيل دستور آورد كه بايد فردا در منزل بعدى كه كاروان پياده مىشوند، ولايت علىعليه السلام را بر مردم اعلام كنى.
در پى اين دستور پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: اى جبرئيل، از اصحابم مىترسم كه با من مخالفت كنند و اهل نفاق بر من طعن وارد كنند. قريش در ضديت با اين موضوع مطالبى به من گفتهاند××× 1 عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 96 ح 109. بحار الانوار: ج 37 ص 193 ح 77. تفسير فرات: ص 195. ×××، و من بر جان خود و على ترس دارم.××× 2 اليقين: ص 373. ××× از خدا بخواه كه در اعلان چنين مطلبى حفظ از شر مردم را براى من ضمانت كند.
بار ديگر جبرئيل بالا رفت، و روز بعد هنگامى نازل شد كه پيامبرصلى الله عليه وآله كنار بركه غدير خم رسيده و پنج ساعت از طلوع آفتاب گذشته بود. در آنجا جبرئيل چنين گفت: يا رسول اللَّه، خداى تعالى مىفرمايد: »يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ« : »اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرساندهاى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مىكند« .
در اين مرحله سوم كه ضمانت حفظ از طرف خدا هم به آيه اضافه شد، پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: به خدا قسم از اين مكان حركت نخواهم كرد تا رسالت پروردگارم را ابلاغ نمايم.××× 1 عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 142 ح 211. ××× اين تهديدى از طرف پروردگار من است كه اگر رسالت او را ابلاغ نكنم مرا عذاب خواهد كرد. آگاه باشيد كه از هيچ كس ترسى ندارم و امر خداى عزوجل را به اجرا در خواهم آورد. اگر مرا تكذيب هم كنند برايم بهتر از عقوبت خداوندى در دنيا و آخرت است.××× 2 عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 39. امالى الصدوق: ص 290 ح 10. ×××