امامت و خاتمیت

از ویکی غدیر

چکیده[۱]

مسئله مهم در ارتباط امامت و نبوت، تبیین چگونگی ارتباط امامت با پایان نبوت است. بررسی این مسئله با تفکیک شئون امام و دانستن چگونگی تحقق آن ممکن است. مطابق رهنمود آیات و روایات، دانشِ حلال و حرام و هم چنین آگاهی از قرآن توسط پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) به ائمه اطهار انتقال یافته است، لذا نقش امام نسبت به این علوم، تبیین و تفسیر می باشد و امام شاخصی برای رفع اختلاف و آشکار نمودن علوم انتقالی از پیامبر است.

امام علاوه بر جایگاه کمال بخشی و تحقق بخشیدنِ استمرار ختم نبوت، نقش هدایت ویژه یا همان امامت به معنای خاص آن را هم بر عهده دارد، از این رو جایگاه و شأن هدایتی مخصوص امام، اقتضای علم و آگاهی مناسب با آن را دارد. در حقیقت با خاتمیت، دوران نزول و تشریع قوانین جدید به اتمام رسیده است و این گونه نیست که لازمه خاتمیت پایان یافتن تمام مناصب و شئونات همراه با پیامبر باشد.

کلیدواژه ها: هدایت، قرآن، خاتمیت، امام، حلال و حرام.

مقدمه

سؤال محوری نوشتار حاضر این است که امامت و برخورداری امام از برخی شئون پیامبر چگونه با موضوع خاتمیت قابل جمع است؟ این پرسش که به صورت کلی و با اجمال مطرح می شود، مکتب تشیع را به دلیل نسبت دادن شئون پیامبر خاتم، به افرادِ معینی پس از ایشان، متهم به تزلزل در اعتقاد یقینی خاتمیت می نماید و مفهوم خاتمیت را در این مکتب، مفهومی سست و رقیق شده معرفی می کند. کسانی که به طرح مسئله تناقض امامت و خاتمیت پرداخته اند، مواردی را به عنوان منزلت استمراریافته پس از خاتم الانبیاء در تفکر شیعه مطرح نموده اند که مسئله خاتمیت مُهر پایانی به تحقق این ویژگی ها برای انسان های پس از خاتم النبیین می باشد؛ و اگر کسی یکی یا همه این شئون را برای فرد یا افرادی پس از آخرین پیامبر الهی مطرح نماید به همان میزان ضربه به مسئله خاتمیت زده و تزلزل در آن عقیده ایجاد نموده است؛ اما این خصوصیت ها و ویژگی ها کدم اند؟ برای دست یابی به این ویژگی ها مروری بر پرسش های مطرح شده در این زمینه لازم است.

سؤال این است که «چگونه می شود پس از پیامبر خاتم کسانی درآیند و به اتکاء وحی و شهود، سخنانی بگویند که نشانی از آن ها در قرآن و سنت نبوی نباشد و درعین حال تعلیم و تشریع و ایجاب و تحریمشان در رتبه وحی نبوی بنشیند و عصمت و حجیت سخنان پیامبر را پیدا کند و باز هم در خاتمیت خللی نیفتد؟ پس خاتمیت چه چیزی را منع و نفی می کند و به حکم خاتمیت، وجود و وقوع چه امری ناممکن می شود؟ و چنان خاتمیت رقیقی که همه شئون نبوت را برای دیگران میسور و ممکن می سازد، بودونبودش چه تفاوتی دارد؟» (بهمن پور، سبحانی، سروش، خاتمیت و امامت، ص۵۴ _ ۵۵).

«سخن در این است که امامت را شرط کمال دین شمردن و امامان را برخوردار از وحی باطنی و معصوم و مفترض الطاع_ة دانستن _ چنان که شیعیان می دانند _ چگونه باید فهمیده شود که با خاتمیت ناسازگار نیفتد و سخنشان در رتبه سخن پیامبر ننشیند و حجیت گفتار او را پیدا نکند؟» (همان، ص۲۴).

این ها گزیده های اصلی شبهاتی است که به زبان امروز گفته شده است _ هرچند ریشه آن ها را باید در افکار افرادی مثل اقبال و دهلوی و حتی پیش تر از آن جست وجو نمود (قدردان قرا ملکی، امامت، ص۱۵۶_۱۵۷) _ و در آن علاوه بر نمایش تنافی میان امامت و خاتمیت، ادعا شده است امامان شیعه برخوردار از وحی و حق تشریع می باشند. از آن جا که این ادعا درباره پیشوایان شیعه با استناد به مطالبی درون مذهبی مطرح شده است، این مقاله بر آن است تا پاسخی متین با استناد به آیات و روایات (فریقین) ارائه و روشن نماید که نقش و جایگاهی که قرآن و روایات برای مقام امامت بیان داشته اند، با تصویر مطرح شده برای امام در این سخنان تناسبی ندارد. فهم نادرست و برداشت غیر متکی به منابع اصیل از منزلت امام و رابطه آن با نبوت، زیربنای ابهاماتی چند در مسئله امامت و چگونگی امکان آن پس از ختم نبوت شده است.

بررسی گونه رابطه امام با قرآن به عنوان آخرین آیین و کتاب الهی و چگونگی پیوند امام با مؤمنین و مردم پس از ختم نبوت و هم چنین وجه ارتباطی امام با احکام و حلال و حرام سه بعدی است که تصویر نادرست ارائه شده از آن، سبب توهم تعارض امامت با خاتمیت شده است. از این رو لازم است با تحلیل محورهای سه گانه، به نقش و جایگاه امام در منظومه عقیدتی شیعه نزدیک شویم و به این پرسش پاسخ دهیم که آیا مفهوم امامت، مرز خاتمیت را درمی نوردد و یا بدون هیچ تعارض و تنافی، وجود پیوندی عمیق میان این دو ضرورت دارد؟ این تبیین نیاز به بررسی مسئله هدایت، ریشه ها و گونه های آن، خصوصیت هدایت انسان، نقش پیامبر در این هدایت و سرانجام نقش هدایتی امام دارد.

پیشینه

در زمینه امامت عامه و مباحث مربوط به آن در نهج البلاغه و سخنان امام علی(علیه السلام) تحقیقات زیر انجام گرفته است.

_ امامت از دیدگاه نهج البلاغه ، عباسعلی عمید زنجانی ، تهران، بنیاد نهج البلاغه ، ۱۳۷۹.

_ امامت از منظر نهج البلاغه، کاظم ارفع ، تهران ، پیام عدالت ، ۱۳۸۲.

_ امامت در نهج البلاغه ، محمدتقی شریعتی ، تهران ، بعثت ، ۱۳۵۷.

_ امامت و رهبری امت در پرتو سخنان امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه، علی رضا کمالی، قم، نجم الهدی ‫، ۱۳۹۴.

_ امامت عامه در نهج البلاغه، مهدی قندی، مجله: پژوهش های نهج البلاغه، شماره ۳۷، علمی _ پژوهشی/ISC (۱۴ صفحه، از ۱۱۹_۱۳۲)، تابستان ۱۳۹۲.

_ امامت خاصه در نهج البلاغه، مهدی قندی، مجله: پژوهش های نهج البلاغه، شماره ۳۹، علمی _ پژوهشی/ISC (۱۰ صفحه، از ۱۲۳_۱۳۲)، زمستان ۱۳۹۲.

_ امامت علی(علیه السلام) در نهج البلاغه: نص یا بیعت؟، معصومه دولت آبادی، مجله: پژوهش نامه علوی، سال چهارم، شماره ۱، علمی _ پژوهشی/ISC (۳۲ صفحه، از ۱_۳۲)، بهار و تابستان ۱۳۹۲.

حق هدایت و گونه های آن

اشاره

باورها و رفتار انسان که منجر به کسب ملکاتی برای او می شود همیشه همراه او خواهد بود. از این رو خداوند نیاز به کمال انسان را پاسخ و هدایت را حق منحصر خود دانسته است {إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الهُدَی} (بقره/۱۲۰)؛ «هدایت، تنها هدایت الهی است».

آیات قرآن دلالت می کنند که حقِّ هدایتِ ذاتی، تنها برای آن کسی است که ذاتاً مهتدی باشد یعنی به غیر خود نیازی ندارد تا بتواند هادی دیگران گردد (یونس/۳۵).

از این رو قرآن کریم بر اساس خالقیت و توحید ربوبی و تشریعی که از آن با الفاظ مالکیت و تدبیر امر تعبیر نموده، سرپرستی و سعادتمندی و به کمال رساندن انسان را با توجه به علم و قدرت مطلق خداوند متعال، حق منحصر او دانسته است.

هدایت الهی را می توان از جهت مراتب هدایت و بهره مندان از آن، به سه بخش زیر تقسیم نمود:

الف. هدایت عام

قرآن بیانگر وجود هدایتی عام برای تمام موجودات از طرف خداوند متعال می باشد؛ هدایتی که اشیاء به واسطه آن به سوی کمال و هدف های خود راهنمایی و سوق داده می شوند.

هیچ مخلوق و موجودی از تحت این قانون فراگیر بیرون نیست و خداوند این هدایت را برای همه، حقی بر عهده خود دانسته است:

{قَالَ رَبُّنَا الَّذی أَعْطی کُلَّ شَی ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی} (طه/۵۰)؛ «پروردگار ما همان کسی است که به هر موجودی، آن چه را لازمه آفرینش او بوده داده سپس هدایت کرده است».

ب. هدایت نوع انسان

در خصوص انسان که موجودی زنده و صاحب شعور است که حیاتش در همبستگی بینش و کوشش و فهم و عمل او ظاهر می شود و علمش در تنظیم فعلش تأثیرگذار می باشد و کارش در افزایش فهم او سودمند است؛ هدایت او در رهبری و راهنمایی های علم و عمل انسان آشکار می گردد و با افزایش اندیشه و انسجام عمل، حیاتش که وسیله هم آهنگی کوشش و بینش اوست رشد می نماید (جوادی آملی، هدایت در قرآن، ص ۴۰).

پس انسان نیازمند هدایتی تشریعی است، که این راهنمایی و بیان قانون الهی، از طریق ابلاغ دین برای تمامی انسان ها صورت پذیرفته و خداوند متعال راه را به مؤمن و کافر نشان داده است {إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً} (انسان/۳)؛ «ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس».

آیه دلالت دارد که خداوند علاوه بر هدایت تکوینی تمام موجودات، خصوص انسان را از هدایت تشریعی نیز برخوردار نموده است.

ج. هدایت ویژه (هدایت پس از هدایت)

کمال انسان وابسته به افعال اختیاری و ارادی او است، منشأ افعال انسان را اعتقادات نظری و عملی او تشکیل می دهد که درنتیجه برخورد با حوادث، آن چه را در قوه و استعداد دارد به فعلیت می رساند تا نهفته های خود را به سرانجام و کمال لایق خود یعنی سعادت یا ضلالت نائل سازد. از این رو تشریع الهی تنها برای نظام بخشیدن به جوامع بشری نیست، بلکه برای تکمیل خلقت اوست تا او را به هدفی که در خلقتش می باشد نزدیک نماید (طباطبایی، المیزان، ج ۳، ص ۲۹۹).

واکنش مثبت انسان به این هدایت تشریعی، می تواند هدایتی افزون را برای او فراهم آورد. رسیدن به این هدایت ویژه یا پاداشی، با حُسن اختیار و پذیرش هدایت تشریعی است.

{وَمَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهدِ قَلْبَهُ} (تغابن/۱۱)؛ «و هر کس به خدا ایمان آورد، خداوند قلبش را هدایت می کند».

{وَ الَّذینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدیً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ} (محمد/۱۷)؛ «کسانی که هدایت یافته اند، خداوند بر هدایتشان می افزاید و روح تقوا به آنان می بخشد».

از این هدایت به ایصال به مطلوب و تسدید و تأیید نیز تعبیر شده است.

{قَدْجَاءَکُم مِّنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتَابٌ مُّبِینٌ یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَمِ} (مائده/ ۱۵_۱۶)؛ «از طرف خدا، نور و کتاب آشکاری به سوی شما آمد. خداوند به برکت آن، کسانی را که از خشنودی او پیروی کنند، به راه های سلامت، هدایت می کند».

در این آیات همان گونه که سخن از نور و کتاب مبین _ برای هدایت همه انسان ها از طرف خداوند _ شده است؛ از هدایت مؤمنان طالبِ رضوان نیز سخن به میان آمده است. خداوند متعال در آیات زیادی به این ولایت و هدایت ویژۀ مؤمنین اشاره نموده است (آل عمران/۱۲ و ۶۸؛ بقره/۲۵۸، یونس/۹، انعام/۱۲۲).

د. انتقال هدایت به انسان

ارتباط مستقیم و دیدن خدا برای انسان امری محال است، از این رو خداوند از اسبابی مرتبط برای انتقال فیض و پیام خود به انسان استفاده نمود: {وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن یُؤْمِنُواْ إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَی إِلَّا أَن قَالُواْ أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَّسُولاً قُل لَّوْ کانَ فیِ الْأَرْضِ مَلَئِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئنِّینَ لَنزَّلْنَا عَلَیهِم مِّنَ السَّمَاءِ مَلَکاً رَّسُولاً} (اسراء/۹۴_ ۹۵)؛ «تنها چیزی که بعد از آمدن هدایت، مانع شد مردم ایمان بیاورند، این بود (که از روی نادانی و بی خبری) گفتند: آیا خداوند بشری را به عنوان رسول فرستاده است. بگو: اگر در روی زمین فرشتگانی (نیز زندگی می کردند و) با آرامش گام برمی داشتند، ما فرشته ای را به عنوان رسول، بر آن ها می فرستادیم (چراکه راهنمای هر گروهی باید از جنس خودشان باشد)».

آیه به دو مطلب اشاره دارد: یک: زندگی بشر، زمینی و مادی است. دو: هدایت الهی تنها از راه وحی امکان پذیر است، اما همه افراد قابلیت دریافت وحی الهی را ندارند، از این رو خداوند سبحان از میان خودِ انسان ها افرادی را که از شرایط و توان دریافت و انتقال برخوردار باشند انتخاب نمود. امام صادق(علیه السلام) در بیان اثبات نبوت و رسالت یا همان طریق انتقال هدایت تشریعی، از این استدلال بهره می جوید (کلینی، کافی، ج۱، ص ۱۶۸، ح ۱).

آیه ۱۵۱ سوره بقره درباره این انعام بزرگ می فرماید: «همان گونه (که با تغییر قبله، نعمت خود را بر شما کامل کردیم)، رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاک کند و به شما، کتاب و حکمت بیاموزد و آن چه را نمی دانستید، به شما یاد دهد».

مفاد جمله {وَیُعَلِّمُکُم مَّا لَمْ تَکُونُواْ تَعْلَمُونَ} در آیه دلالت می کند که بدون هدایت پیامبر هرگز انسان ها نمی توانند به علوم وحیانی دست رسی پیدا کنند. به همین دلیل، ولایت، اطاعت و هدایت که از امور اختصاصی برای خداست، به پیامبران و برگزیدگانِ از انسان ها برای تحقق یافتن هدایت الهی نسبت داده شده و خداوند ایشان را واجب الاطاعة، ولیّ و هادی معرفی نموده است: {النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ} (احزاب/۶)؛ «پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است».

و خداوند اطاعت برگزیدگان خود را در کنار اطاعت خویش قرار داده و به آن امر می نماید {مَّن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَن تَوَلَّی فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیهِمْ حَفِیظاً} (نساء/۸۰)؛ «کسی که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده و کسی که سر باز زند، تو را نگهبان (و مراقب) او نفرستادیم». ثمره این اطاعت، هدایت یعنی همان امر و هدفی که خداوند به سبب آن با انسان ارتباطِ وحیانی برقرار نمود معرفی شده است: {وَ إِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُواْ} (نور/۵۴)؛ «امّا اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد».

ختم نبوت

خاتمیت ملازم با کمال است چراکه ممکن نیست دین و آیینی خود را خاتم ادیان بداند، ولی داعیه کمال نداشته باشد. خداوند، حضرت محمد(صلی الله علیه واله) را رسماً آخرین دریافت کننده وحی و هدایت تشریعی معرفی می نماید (احزاب/۴۰).

از این رو قرآن کتاب ذکر و هدایتی برای همه عالمین (انعام/۹۰) و بیانگر تمام نیازهای نقش آفرین در سعادت بشر، دانسته می شود: {وَ نَزَّلْنَا عَلَیکَ الْکِتَابَ تِبْیاناً لِّکُلِّ شَی ءٍ} (نحل/۸۹)؛ «و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است». {مَّا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَابِ مِن شَی ءٍ} (انعام/۳۸)؛ «ما هیچ چیز را در این کتاب، فروگذار نکردیم».

پس از فروآمدن و دریافت کامل دین، نیاز انسان ها برای دست یابی به کمال و سعادت، با شرایط جدید هم آهنگ خواهد شد؛ و این نیاز و فقر ذاتی نسبت به هدایت الهی هیچ گاه پایان نمی پذیرد. این نیاز به طورکلی در دو جهت استمرار می یابد:

الف. نیاز انسان ها به قرآن.

ب. نیاز به هدایت ویژه و خاص الهی. خداوند تبارک وتعالی مطابق دلالت و بیان آیات قرآن، به هر دوی این نیازها پاسخ داده و زمینه هدایت خود را استمرار و آن را کمال بخشیده است.

نیاز به قرآن، هدایت با قرآن و مفسران قرآن

نیاز به هدایت، نیاز ذاتی انسان است و متعلق به زمان و دوره ای خاص نیست. قرآن به عنوان وحی خداوند به پیامبر، خواستار لوازمی برای تحقق بخشیدن به هدایت در تمام عصر پس از ختم نبوت می باشد. ضرورت این امور از آن روست که جنبه هایی از نیازِ به تجدید دین که در دوران های گذشته صورت پذیرفته است، تکرار نشود و تحقق خاتمیت دین اسلام که داعیه هدایت عمومی و گسترده تمام انسان ها در همه زمان ها را دارد دچار خلل و اشکال نگردد. دلیل این امر از آن رو نیست که دین خاتم نیاز به تکامل دارد، بلکه به جهت تحقق خاتمیت و فائق آمدن آن بر همه زمان هاست تا ختمیت آن در تمام دورانِ پس از نزول دین خاتم تحقق و تبلور یابد.

قرآن یکی از زمینه های نیاز به تجدد دین در دوره های گذشته را، مسئله اختلاف و چنددستگی پس از نزول کتاب و شریعت دانسته است و منشأ اختلاف را بغی، حسد و ظلم معرفی می نماید (آل عمران/۱۹)، اموری که امکان بروز آن در تمام دوران ها و برای طیف گسترده ای از انسان ها وجود دارد. طبق گزارش قرآن، این اختلاف با محوریت همان کتاب هدایت صورت می پذیرفته است؛ یعنی عمده مشکلات پس از تحریف، بر سر تفسیر و تبیین و در وحله بعد، اجرای دستورات الهی بوده است (بقره/۲۱۳). آیه ۶۴ سوره نحل یکی از دلائل فرستادن کتاب (قرآن) به پیامبر خاتم(صلی الله علیه واله) را، تبیین آن چه در آن اختلاف و تشتت راه یافته بیان می کند: {وَ مَا أنزَلْنَا عَلَیکَ الْکِتَابَ إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَ هُدًی وَ رَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ}؛ «ما قرآن را بر تو نازل نکردیم مگر برای این که آن چه را در آن اختلاف دارند، برای آن ها روشن کنی و (این قرآن) مایه هدایت و رحمت است برای قومی که ایمانمی آورند». دلیل بروز اختلاف را باید در فهم قرآن جست وجو نمود. به عبارتی؛ آیه ۱۵۹ آل عمران و آیاتی همانند آن _ در ضمن بازدارندگی _ از وجود زمینه تحقق چنددستگی و اختلاف در قرآن خبر می دهند. آیه هفتم سوره آل عمران با طرح وجود آیات متشابه و نیاز آیات قرآن به تأویل، اشاره به آفت هایی می کند که ممکن است مسلمانان در مواجهه با قرآن با آن روبه رو شوند. آیاتِ بیانگر وجود و لزوم تأویل بر دو امر دلالت دارند:

الف. وجود زمینه استفاده ناصحیح و برداشت غلط از آیات، که در روایات نبوی به تفسیر به رأی تعبیر شده است.

ب. نیاز به تفسیر و تبیین آیات، به دلیل اجمال و ذو وجوه بودن مفاهیم و معانی آن.

این که قرآن چرا دربردارنده آیات متشابه و نیازمند تأویل است، عمده دلیل آن وجود بطون فراوان و معارف عمیقی است که در قالب الفاظی محدود بیان شده است؛ اما آیا خداوند متعال برای جلوگیری از تنازع و اختلاف و فهم تأویل و تفسیر آیات قرآن، که برای هدایت و سعادت همیشگی بشر نازل شده است، راهکار و ابزاری را قرار داده است یا نه؟

پاسخ این است که خداوند سبحان یکی از شئون پیامبر را تبیین و تفسیر قرآن بیان نموده است؛ اما جامعه و مسلمانان پس از پیامبر آیا گرفتار اختلاف و برداشت های گوناگون از قرآن نمی شود؟

اگر چنین امری استمرار خواهد داشت _ هم چنان که تاریخ پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه واله) وجود اختلاف وسیع و گسترده را تصدیق می نماید _ این نیاز پس از عصر حضور پیامبر، چگونه پاسخ داده می شود؟

و در مقام ثبوت آیا خداوند لوازم آن را در نظر گرفته است؟

به تعبیری؛ آیا هادی و هدایتگری که آن هدایت اصلی را نگاهبانی و محافظت کند و از ایجاد موانع بر سر آن جلوگیری و حافظ دین باشد وجود دارد؟

این شیوه از استدلال را می توان در مناظرات هشام بن حکم با عمرو بن عبید در مسجد بصره و با مردی شامی در محضر امام صادق(علیه السلام) مشاهده نمود (ر.ک: صدوق، الامالی، ص۵۸۹، ح۱۵؛ کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۹، ح۳، ص۱۷۱، ح۴؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۹۴). در سخنان و کلمات ائمه اطهار نیز این گونه تبیین را می توان ملاحظه نمود (ر.ک: صدوق، علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۹۵).

در بیان چگونگی استمرار تبیین و تفسیر قرآن پس از پیامبر، آیه ۵۹ از سوره نساء به این نقطه حساسِ حیات اسلام اشاره دارد. خداوند در کنار ذکر رسول، از افرادی نام می برد که وظیفه مردم نسبت به آن ها را پس از حیاتِ پیامبر، اطاعت و لزوم اجابت به فرامین ایشان بیان می نماید.

آیه ۴۳ سوره رعد در کنار آیه هفتم سوره آل عمران، دلیلِ بر آگاهی ائمه(علیهم السلام) _ مصداق تام اولی الامر _ از علم کامل به قرآن است و بیانگر منافات نداشتن آیه هفتم سوره آل عمران با آگاهی اهل بیت(علیهم السلام) از تأویل قرآن می باشد.

آیه {قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَینِی وَ بَینَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ} (رعد/۴۳)؛ «بگو کافی است که خداوند و کسی که علم کتاب (و آگاهی بر قرآن) نزد اوست، میان من و شما گواه باشند»، برهانی در برابر منکران رسالت پیامبر(صلی الله علیه واله) است و خداوند در این آیه کسی که آگاهی کامل و کافی از قرآن دارد را، شاهد بر صدق و راستی رسالت پیامبر(صلی الله علیه واله) معرفی می نماید.

مصداق «وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ» مطابق روایات، کلمات پیامبر و سخنان بزرگان صحابه و اقرار مفسرانِ قرآن، حضرت امام علی(علیه السلام) می باشد (ر.ک: آلوسی، روح المعانی، ج ۷، ص ۱۶۶؛ طبرسی، مجمع البیان، ج ۶، ص ۴۶۲؛ طباطبایی، المیزان، ج ۱۱، ص ۳۸۶؛ طبرسی، الاحتجاج، ج ۱، ص ۱۵۹).

ائمه اطهار و به ویژه امیرالمؤمنین(علیه السلام)، علم و آگاهی خود به ظاهر و باطن قرآن را در سایه تعلیم پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) بیان نموده اند، هم چنان که دو آیه مذکور با توجه به قرائن موجود در آن ها دلالت بر الهی بودن و گستردگی علم ایشان می نماید. ائمه اطهار(علیهم السلام) تأکید فراوانی بر نفی نبوت خود داشته و روایات زیادی بر این امر دلالت دارد.

این گونه روایات را می توان به چند دسته تقسیم نمود، ازجمله: موضع گیری های ائمه(علیهم السلام) در برابر جریان های انحرافی مثل غلات، تبیین نقش حقیقی خود، نفی صریح نبوت در جهت شکل دهی بینش صحیح شیعه نسبت به امام و امامت.

امام صادق(علیه السلام) به ابو بصیر می فرماید: ای ابو محمد من از کسی که در پندارش از انبیاء باشم، برائت و بیزاری می جویم (کشی، رجال کشی، ص۲۹۷، ح۵۲۹؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۷، ح ۶۰).

نقش امام نسبت به احکام

اشاره

تا این جا، به رابطه امام با قرآن پرداخته شد و با استناد و کمک گرفتن از اصول قرآنی و روایات فریقین به چگونگی این رابطه و میزان این پیوند استدلال گردید؛ اما مسئله دیگری که می توان آن را به صورت مستقل مطرح نمود رابطه امام با موضوعِ حلال و حرام الهی است. هرچند از مسئله پیش این پیوند روشن می شود، اما برای منقح تر شدن آن، با تمسک به کلماتِ خود ائمه(علیهم السلام) به تبیینِ گونه پیوند امام با احکام و به بررسی اثبات یا نفی نقش امام در تعیین و تشریعِ حلال و حرام می پردازیم.

بیان شد که از مسائل مربوط با موضوع امامت، مسئله حق تشریع می باشد. حق تشریع امام عبارت دانسته شده است از تعلیم و تشریع و ایجاب و تحریمی مستقل از جانب امام، بدون وساطت پیامبر، که در رتبه وحی به پیامبر می نشیند و امام افزون بر شریعت محمدی و بیان حلال و حرام های جدید و بی سابقه، بیانات خود را از جهت حجیت و لزوم اطاعت همانند سخنان پیامبر خاتم بداند (بهمن پور، سبحانی، سروش، خاتمیت و ولایت، ص۵۴ _ ۵۵)، اما آیا حلال و حرامی که پیشوایان شیعه بیان داشته اند به اتکای وحی و شهود شخصی ایشان _ همانند پیامبر _ است (ر.ک: همان) یا ائمه شیعه به مجاری دیگری برای بیانِ حلال و حرام و احکام متکی بوده اند.

به تعبیر دیگر؛ آیا ائمه برای خود حق جعل و تشریعِ حلال و حرامی افزون بر حلال و حرام نازل شده بر حضرت رسول(صلی الله علیه واله) قائل بوده اند؟ اگر این گونه نبوده است سرنوشت سخنانی از ایشان که در ظاهر نو _ و بی نشان در قرآن و سنت نبوی _ است چگونه خواهد بود؟ و آیا پاسخ این مسئله در روایات تبیین شده است؟ ختم نبوت به معنای پایان پذیرفتن نزول شریعت و حلال و حرام جدید است و دیگر دینی ناسخ و یا تکمیل کننده دین اسلام نخواهد آمد؛ اما این گفتار مغایر با این ادعا نیست که، شریعت اسلام و حلال و حرام آن به صورت کامل و رافع نیاز بشریت تا پایان دوران حیات او در زمین، در زمان حیات پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) به عموم مردم عرضه نشده است، _ و به گفته برخی _ پارادوکس درون دینی نمی آفریند؛ زیرا مرحله نزول و مرحله تبیین می تواند دووحله و زمان جدا از یک دیگر باشد. پیشوایان شیعه مدعی آن نیستند که حلال و حرامی جدید و افزون بر حلال و حرام نازل شده بر پیامبر، به جامعه اسلامی عرضه کرده اند، بلکه شأن خود را تکمیلِ در بیان شریعت و حلال و حرام الهی، آن هم با تأکید بر دریافت کامل آن از طریق پیامبر دانسته اند (مفید، الاختصاص، ص۳۱۳؛ صفار، بصائرالدرجات، ص۳۹۳، ح ۵).

روایات متعددی از بهره مندی ائمه از اموری خبر می دهند که ایشان را از سایر مردم برتری می دهد و جامعه و افراد آن را نسبت به معلومات ایشان نیازمند معرفی می نمایند:

«اِنَّ عِندَنا ما لا نَحتاجُ اِلی احدٍ وَالنّاسُ یَحتاجُونَ اِلَینا» (صفار، بصائرالدرجات، ص ۱۵۴ ح ۷؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۴۴، ح ۷۸)؛ نزد ما مسائل و اموری است که ما را نیازمند کسی نمی کند ولی مردم را محتاج به ما می نماید».

روایات، منبع دریافت علم حلال و حرام را منحصراً قلب پیامبر(صلی الله علیه واله) معرفی کرده اند (ر.ک: شاکر، منابع علم امام، ص ۳۵_ ۱۲۵). از این رو تفسیر ختم نبوت به معنای تعطیلی در عرضه حلال و حرام و شریعت اسلام، تفسیری بدون پشتوانه و دلیل است، همان گونه که ابلاغ و رساندن ندای اسلام توسط علما و فرزانگان پرورش یافته در مکتب اسلام به معنای اختلال در حقیقت ختم نبوت نمی باشد.

اما ائمه(علیهم السلام) احکام و بیاناتی که به ظاهر بی سابقه تلقی می شوند را از چه منشأ و مصدری نقل می کنند؟ در تعدادی از روایات به منابع و روش های انتقال علم حلال و حرام به اهل بیت(علیهم السلام) اشاره شده است؛ که به دو منبع اصلی در این موضوع مطابق بیانات ائمه(علیهم السلام) به صورت مختصر اشاره می شود.

هزار در (اَلْفُ بابٍ): امیرالمؤمنین(علیه السلام) محتوای الْف باب را، حلال و حرام و محدوده آن را تمام احکام موردنیاز تا قیامت بیان می نماید:

«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ عَلَّمَنِی أَلْفَ بَابٍ مِنَ الْحَلَالِ وَالْحَرَامِ وَمِمَّا کَانَ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ کُلُّ بَابٍ مِنْهَا یفْتَحُ أَلْفَ بَابٍ فَذَلِکَ أَلْفُ أَلْفِ بَابٍ حَتَّی عَلِمْتُ عِلْمَ الْمَنَایا وَ الْبَلَایا وَفَصْلَ الْخِطابِ » (مفید، الاختصاص، ص۲۸۳؛ صفار، بصائرالدرجات، ص۳۵۷، ح۱۴)؛

«رسول خدا(صلی الله علیه واله) به من هزار در از حلال و حرام آموخت از گذشته و آینده تا قیامت، هر دری گشاینده هزار در است پس آن هزار هزار (یک میلیون) در است به گونه ای که علم منایا، بلایا و فصل الخطاب را از آن دانستم».

جامعة: جامعه، صحیفه ای بزرگ، نگاشته امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) به املاء پیامبر است.

در روایات این صحیفه نیز پاسخ گوی نیازهای مردم در حلال و حرام معرفی شده است، به گونه ای که اموری جزئی (همانند، ارش الخدش والجلدة ونصف الجلدة) را نیز دربرمی گیرد (شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۸۶؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۷۲؛ صفار، بصائرالدرجات، ص ۱۵۴، ح ۷؛ کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۳۸، ح۱).

محمد بن عبدالملک نقل می کند با حدود شصت نفر در محضر امام صادق(علیه السلام) بودیم که حضرت به بیان اوصاف صحیفه ای با طول هفتاد ذراع پرداخت و فرمود: خداوند هیچ حلال و حرامی را خلق نکرد که در این صحیفه نباشد (صفار، بصائرالدرجات، ص ۱۴۵، ح ۱۹، ص ۱۴۶، ح۲۱، ص ۱۴۹، ح ۱۴).

حضرت امام صادق(علیه السلام) در مقابل جریانِ قیاس، که احکام و حلال و حرام دین را با تمسک به قیاس به دست می آورد، موضوع جامعه را یادآور و جریان متمسک به قیاس را به سبب امکان دست رسی به احکام واقعی، باطل و موجب دور شدن از دین می داند (ر.ک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۷، ح۱۴؛ صفار، بصائرالدرجات، ص ۱۴۶، ح۲۳، ص ۱۴۹، ح۱۶؛ شاکر، منابع علم امام، ص۶۲ _۸۲).

ذکر این نکته نیز مناسب است که مقصود روایات از مسئله افزایش علم امام، افزوده شدنِ علمی غیر از حلال و حرام است، این موضوع در سؤال سلیمان دیلمی از امام صادق(علیه السلام) به روشنی بیان شده است (مفید، الاختصاص، ص ۳۱۳؛ صفار، بصائرالدرجات، ص۳۹۳، ح۵) که این فزونی علم مربوط به مسئله هدایت ویژه می باشد.

الف. مراحل ابلاغ و انتقال حلال و حرام

با ملاحظه آن چه گذشت روشن می شود، روایات از دو مرحله درباره تحقّق علم به حلال و حرام الهی سخن گفته اند. اول: نزول کامل و جامع دین و حلال و حرام الهی به شخص پیامبر عظیم الشأن(صلی الله علیه واله) در زمان حیات ایشان. دوم: مرحله انتقال کامل دین و حلال و حرام محمدی و امکان دست رسی به آن پس از حیات پیامبر برای جامعه اسلامی و انسانی. به عبارتی؛ امکان دست رسی و دریافت حلال و حرامِ کاملی که به پیامبر خاتم(صلی الله علیه واله) نازل شده با رحلت ایشان منتفی نگردید، بلکه پیامبر مسیری مشخص و روشن برای جامعه اسلامی در دریافت احکام واقعی الهی مشخص نمود که در آن امکان دست رسی کامل به حلال و حرام الهی فراهم می باشد (طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۵۳؛ سُلیم بن قیس، کتاب سُلیم، ص ۶۵۷).

اندیشمندان علم اصول به مراتب و مراحل حکم تا مرتبه بعث و تنجّز اشاره و برای حکم از مرحله اقتضاء تا مرتبه تنجّز، مراحل و مراتبی قائل اند که مکلف نسبت به همه مراحل آن، وظیفه و تکلیف یکسانی ندارد (محقق خراسانی، کفایة الاصول، ص ۲۷۷_ ۲۷۸).

از این رو میان صدور و انشاء احکام و میان فعلیت و تنجز، لزوم پیوست و تنیدگی نمی باشد، و به تعبیر اصولی؛ در دین خاتم، تمامی احکام و حلال و حرام از مرتبه اقتضاء و انشاء گذشته و به مرتبه فعلیت رسیده به گونه ای که نمی توان مدعی شد احکام تا قبل از مرحله فعلیت رسیده و به مرحله ابلاغ به پیامبر و نزول از لوح محفوظ نرسیده است. پس همه احکام و حلال و حرام در اختیار پیامبر قرار گرفته است و این گفتار علاوه بر ادله نقلی، لازمه ادعای خاتمیت و اکمال دین است؛ اما نکته ظریفی که در این میان وجود دارد آن است که میان مرتبه و مرحله فعلیت و تنجز _ یعنی رسیدن به دست مردم و اطلاع یافتن آن ها از احکام _ شیعه مدعی وجود فاصله و عدم انتقال تمامی احکام به متنِ جامعه هم عصر پیامبر است.

با توجه به این، حجیت گفتار امام در بیان حلال و حرام صرف نظر از عصمت شخصی ائمه که آیه تطهیر به روشنی بر آن دلالت دارد (ر.ک: فخر رازی، مفاتیح الغیب، ذیل آیه)، ریشه در عصمت پیامبر در دریافت وحی و احکام و حلال و حرام الهی دارد، چراکه آن چه امام از حلال و حرام بیان می نماید و اطاعت خود را بر مردم لازم می داند، همان است که از پیامبر گرفته و پیامبر نیز احکام و حلال و حرام را از جانب خداوند دریافت نموده است: «إِنَّمَا الْوُقُوفُ عَلَینَا فِی الْحَلَالِ وَالْحَرَامِ، فَأَمَّا النُّبُوَّةُ فَلَا» (کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۷۰).

عبدالله بن عجلان از امام باقر(علیه السلام) در تبیین آیه {أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلیِ الْأَمْرِ مِنکُمْ} (نساء/۵۹)، نقل می کند: «هِیَ فِی علیٍّ وفِی الائمة، جَعَلَهُمُ اللهُ مواضعَ الانبیاء غیر انَّهُمْ لایحلُّون شیئاً و لایُحرِّمونَه» (عیاشی، کتاب التفسیر، ج۱، ص۲۵۲، ش۱۷۳)؛ این آیه مربوط به علی و فرزندان ایشان می باشد که خداوند ایشان را در جایگاه انبیاء قرار داده است، اما ایشان چیزی را حلال و حرام نمی نمایند».

مقصود روایت آن است که، ایشان از نزد خدا حلال و حرامی را _ با وحی یا شهود _ دریافت نمی کنند بلکه آن چه به مردم می گویند همانی است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) به آن ها تعلیم داده است. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در این رابطه می فرماید: از پیامبر آموختم آن چه جبرئیل بر او در هر روز، از حلال و حرام و سنت و امرونهی که در مورد چه چیز و در شأن چه کسی نازل گشته نازل می نمود (صفار، بصائرالدرجات، ص ۱۹۷، ح۱؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۲۳، ص۱۹۶، ح۲۵).

و اگر اخباری مشعر و یا ظاهر در ولایت تشریعی به معنای تفویضِ تشریع برخی امور به امام از جانب خداوند متعال باشد، با فرض صحت سند، به اعتماد قرائن عقلی و نقلی و به دلیل ضرورت خاتمیت و اکمال دین، به تفویض اظهار برخی احکام که نزد ایشان مخزون و نگهداری می شود، حمل می گردد و یا مقصود آن ها واگذاری تشخیص مصادیق و تبیین جهت و حدود احکام به ذهن ثاقب و ضمیر مؤید و روشن امام(علیه السلام) است که چه بسا با استنباط افراد عادی درک نمی شود (صافی، امامت و مهدویت، ص۷۱_۷۳).

در احادیث علاوه بر انتقال و دریافت علم پیامبر توسط امام(علیه السلام)، از اعطاء فهم ویژه برای امام صحبت به میان آمده است. پیامبر(صلی الله علیه واله) در توصیف اهل بیت(علیهم السلام) می فرماید: «أَعْطَاهُمُ اللَّهُ فَهْمِی وَ عِلْمِی، أَعْطَاهُمُ اللَّهُ فَهماً وَعِلماً» (صفار، بصائرالدرجات، ص۴۹؛ صدوق، امالی، ص۲۱۶، ح۷، ص۶۷۳، ح ۸)

ب. استمرار هدایت یا هدایت پس از هدایت

شأن امام تنها خلاصه در هدایت تبیینی و شاخص بودن او در مسائل اختلافی نمی شود، تا پس از تبیین شریعت و احکام و حل اختلافات، نیاز اساسی به امام رفع و امام تنها به عنوان یک عالم نیکوکار (علماء ابرار) معرفی شود، بلکه دیگر شئون هدایتی امام از او شخصیت و جایگاهی بی مثال به نمایش می گذارد.

هفتمین آیه از سوره رعد دلالت روشنی بر یک سنت دائم و مستمر الهی دارد؛ سنتی که درباره آن صحبت شد، یعنی مسئله هدایت و هدایت کننده (قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۳۵۹). تحقق هدایت نیازمند ابزاری است و خداوند ابزار تحقق هدایت انسان ها را، تعیین هادی و راهنما و امامی هدایت یافته از میان خود آن ها قرار داده است و این را سنتی در میان همه گروه ها معرفی نموده است؛ اما مسئله هدایت پس از ختم نبوت _ که مطابق دلالت آیه {وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ} (رعد/۷)، ضرورتی است متعین شده _ چگونه انجام می پذیرد؟ به عبارت دیگر؛ راهنمایان و هادیان پس از نزول قرآن و ختم نبوت چه مرحله و چه گونه ای از هدایت را نسبت به انسان ها بر عهده دارند؟ بررسی این مسئله پاسخی است به گونه پیوند امام با مؤمنین. هدایت هادی در دین اسلام را می توان شامل دو بخش اصلی نمود:

یک. هدایت تبیینی که با معیار و شاخص بودن هادی و امام نسبت به تمام امور، در آیات و روایات بیان شده است. امام احیاءکننده آن چه از دین فراموش شده و یا اختلافی که ایجاد گردیده می باشد، او مبین صحیح قواعد و معارف دین و بازدارنده از سقوط در دره های لغزان ضلالت و گمراهی است. که در تعبیری کلی می توان نقش هادی پس از پیامبر را، تبیین نمودن و شاخص بودن او دانست. طبق روایات، این نوع هدایت در همیشه تاریخ بوده و خواهد بود، هرچند نسبت به شرایع و ادیان گوناگون به صورت های مختلف و با حدود و مرزهای متفاوتی محقق شده است. امام صادق می فرماید: «لَمْ تَخْلُ الْأَرْضُ مُنْذُ کَانَتْ مِنْ حُجَّةٍ عَالِمٍ یحْیی فِیهَا مَا یمِیتُونَ مِنَ الْحَق» (قمی، تفسیر قمی، ج۲، ص ۳۷۹)؛ «زمین هیچ گاه از حجتی که عالم باشد خالی نیست تا آن چه از حق تضییع می شود، زنده نماید». البته این نیاز نسبت به عالمان و راهنمایان پس از ختم رسالت، نیازی متفاوت بیان شده است و مطابق آیه ۳۰ سوره ملک هیچ دانش و دانشمند و عالمی جایگزین ائمه اطهار(علیهم السلام) نمی تواند باشد. چگونگی این نوع از هدایت توسط امام، با آن چه گذشت، روشن گردید.

دو. هدایت خاص و ویژه که مربوط به تک تک انسان ها و خصوصاً سالکین طریق اسلام می باشد. در این هدایت، جنبه معنوی و روحی انسان موردتوجه است و محدوده آن به افراد مرتبط با هادی ازلحاظ جسمی منحصر نمی گردد. این هدایت را هدایت معنوی و یا ایصالی می توان نامید. روشن است هدایت هر گروه، متناسب با توانایی ها و کشش های ایشان تحقق می پذیرد، که این امر وابسته به تکامل دین و قوانین از جانبی و پذیرش و رفتار متناسب ایمان آورندگان به آن آیین و شریعت در هر عصر و دوره ای است (صافی، امامت و مهدویت، ج ۳، ص ۵۹؛ ابن عربی، التفسیر لابن العربی، ج ۱،ص ۳۳۷).

این دو امر زمینه تحقق بخش تکامل آیین و تحقق بخش مراحل بالاتری از هدایت پس از مرحله ابتدایی پذیرش شریعت می باشد. از آن جاکه با پایان دوران انزال شریعت و دین، جامع ترین و کامل ترین آیین و قوانین و احکام نازل و زمینه قرار گرفتن آن در اختیار انسان ها فراهم گردید، امکان تعالی روحی انسان و نیاز به هدایت های پس از پذیرش این آیین و در سایه آن، که قرآن از آن به هدایت پس از هدایت تعبیر می کند و در هر فرد انسان متناسب با خود او می باشد، زمینه و انگیزه دریافت هدایت را در انسان ها با ظرفیتی که توسط دین اسلام ایجاد شده، اوج داده است؛ هدایتی که خداوند خود را تنها مسئول و تنها مجری آن خوانده است. این امر در کنار مطالبی که بیان شد، جهت و سبب احتیاج به امام که از برترین شئون و وظایف الهی او دست گیری و به تعبیری ایصال به مقصد است را تا حدودی نمایان و روشن می کند.

بی تردید مراد از هدایت در آیه هفتم سوره رعد هدایت الهی است، که به امر خدا صورت می پذیرد، چراکه قرآن تعبیر هدایت را برای غیر از هدایت الهی به کار نبرده و لفظ و واژه مقابل آن را ضلالت معرفی نموده، یعنی هر راهی به جز صراط مستقیم الهی را مقابل هدایت معرفی نموده است. با ختم نبوت، پیامبری دیگر نخواهد آمد، پیامبری که مطابق آیات قرآن و روایات، علاوه بر جنبه دریافت وحی و ابلاغ آن، هادی و امام جامعه نیز می باشد، امّا مسئله هدایت و امامت با مسئله نبوت و خاتمیت ترادف و تلازم همیشگی ندارد تا با ختم نبوت، این امر نیز پایان یابد. بلکه نیاز به آن در دین اسلام به سبب قابلیت ها و ژرفای معارف و دقایق و نورانیت آن بیش تر است.

ج. مصداق هادی در عصر پس از پیامبر و نقش او

مصداق هادی در آیه {وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ} (رعد/۷)، پس از دوران حضور پیامبر کیست؟ و آیا روایاتی که در بیان و تفسیر آیه صادر شده است به مسئله هدایت خاص نیز اشاره نموده اند؟ احادیث و روایات از طریق اهل سنت و شیعه اتفاق بر این دارند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام) را به عنوان مصداق هادی در آیه معرفی فرموده است. مفسرینی چون سیوطی در (الدرالمنثور، ج۴، ص۴۵) و فخر رازی در (مفاتیح الغیب، ج۱۹، ص۱۴) و آلوسی در (روح المعانی، ج۷، ص۱۰۲_۱۰۳)، در کنار محدثین اهل سنت در کتب تفسیری و حدیثی از ابن عباس و غیر او نقل کرده اند: وقتی آیه «إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» نازل گردید، رسول الله(صلی الله علیه واله) دست خود را بر سینه اش نهاد و فرمود: من منذر هستم و با دست به سوی شانه امام علی(علیه السلام) اشاره نمود و فرمود: اَنتَ الهادِی یا عَلِی: تو هدایت کننده ای یا علی. ادامه روایت پاسخِ مسئله دوم است، حضرت رسول(صلی الله علیه واله) پس از معرفی امام علی(علیه السلام) به عنوان مصداق آیه در هادی، می فرماید: «بِکَ یَهتَدِی المُهتَدُونَ مِن بَعدِی»، این تعبیر در مورد هادی بودن حضرت نسبت به هدایت یافتگان، دلالت بر هدایتی مضاعف و پس از هدایت ابتدایی می نماید. آلوسی با دریافت این نکته می نویسد: کم ترین مطلبی که از آیه به دست می آید این است که هدایت یافتگان پس از رسول خدا با علی هدایت می شوند «وَ ذَلِکَ لایستدعی الّا اثباتُ مرتبةِ الارشاد» (آلوسی، روح المعانی، ج۷، ص۱۰۳).

در اکثر روایات ذیل آیه، به این امر اشاره رفته است که هدایت هادیان پس از پیامبر در راستای شریعت خاتم النبیین می باشد. امام باقر(علیه السلام) مصداق منذر را رسول خدا(صلی الله علیه واله)معرفی و در ادامه می فرماید: «لِکُلِّ زَمَانٍ مِنَّا هَادٍ یهْدِیهِمْ إِلَی مَا جَاءَ بِهِ نَبِی اللهِ» (فیض کاشانی، الصافی، ج ۳، ص ۵۹؛ عروسی، نورالثقلین، ج ۲، ص ۴۸۴)؛ «در هر دوره ای از ما هدایت گرانی هستند که به سوی آن چه پیامبر خدا آورده هدایت می کنند».

پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) می فرماید: «أَنَا الْمُنْذِرُ وَ عَلِی الْهَادِی إِلَی أَمْرِی» (شریف لاهیجی، التفسیر، ج ۲ ص ۵۷۸؛ عیاشی، التفسیر، ج ۲، ص ۲۰۴؛ ر.ک: فرات کوفی، التفسیر، ص ۲۰۶)؛ «من انذاردهنده و علی هدایت کننده به امور من است».

از این روایات استفاده می شود که مسئله هدایتی که برای ائمه اطهار(علیهم السلام) مطرح است، امری جدا و مستقل از دین اسلام نیست، بلکه در راستای آن و ادامه یافتن یک شأن از شئون پیامبر مطرح می باشد که مربوط به مؤمنین است. از این رو امیرالمؤمنین پس از قرائت آیه می افزاید «فالهادی بعد النبی(صلی الله علیه واله)، هادٍ لاُمّتِهِ عَلَی ما کانَ مِن رسول الله» (عروسی، نورالثقلین، ج۲، ص۴۸۴)؛ «هادی پس از پیامبر، هدایت کننده امت به آن چه پیامبر آورده، می باشد.

از آیات قرآن دو گروه آیات به وضوح بر وجود و تحقق هدایتِ ویژه دلالت می نماید، هرچند آیات فراوانی بر هدایت پس از هدایت ارشاد دارد.

یک. آیاتی که به تبیین مسئله امام و امامت پرداخته اند.

دو. آیاتی که به تبیین مسئله شهید و شاهد پرداخته اند.

مسئله امامت در قرآن با داستان حضرت ابراهیم(علیه السلام) ارتباط یافته است. روشن است که نبوت بیگانه از منصب و مسئله هدایت به معنای راهنمایی نیست، اما مقام دیگری که قرآن برای برخی از انبیاء خبر می دهد، مقام امامت است، که هرجا نامی از امامت برده می شود (امامت مثبت، نه منفی) متعرض مسئله هدایت هم می شود:

{وَ جَعَلْنَا مِنهُمْ أَئِمَّةً یَهدُونَ بِأَمْرِنَا} (سجده/۲۴)؛ «و از آنان امامان (و پیشوایانی) قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می کردند»، تعرضی که بیانگر و دلیل بر تفسیر کلمه امامت می باشد (طباطبایی، المیزان، ج ۱، ص ۲۷۲-۲۷۳).

امر در آیه به معنای ارائة الطریق نیست، که شأن نبوت است و صرفِ راهنمایی از طریق نصیحت و موعظه نیست. دلیل این ادعا آن است که ابراهیم باوجود آن که نبی بود، خداوند متعال در کهولت سن او را مشرف به مقام امامت می نماید (همان)، اگر مراد ارائه طریق بود، ابراهیم خلیل پیش تر این هدایت را بر عهده داشت (ر.ک: کلینی، الکافی، ج۱، ص ۱۷۵، ح۴؛ مفید، الاختصاص، ص ۲۲_۲۳)، بلکه مقصود ایصال به مطلوب، تصرف در نفوس و باطن هدایت شدگان برای انتقال به کمال و جایگاه برتر و فراهم نمودن این امور است.

این گونه هدایت و تصرف در باطن، نیازمند لوازم و توانایی هایی است، از این رو در روایات، امام را مفترض الطاعة توصیف نموده و این وصف را نیز برتر از مقام نبوت شمرده اند (صفار، بصائرالدرجات، ص۵۰۹، ح۱۲؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۴۱، ح ۱۶)، چراکه نقش امام و وسعتِ میدان آن و تأثیرگذاری و هدایت او که مربوط به روح و باطن امور می شود، امام را نیازمند برخورداری از شرایط و توانایی های خاصی از جانب خداوند متعال می کند. داستان موسی و عالمی که موسای نبی، امر به تبعیت از او شده بود، شاهدی قرآنی بر این امر است.

حضرت امام رضا(علیه السلام) در نامه ای به مأمون اشاره کلی به این نیاز و لزوم توانایی نموده است (صدوق، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج۲، ص۱۲۵). ثقه الاسلام کلینی از ابوخالد کابلی نقل می کند، از امام باقر(علیه السلام) درباره آیه هشتم سوره تغابن پرسیدم:

«فَامِنُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنزَلْنَا وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ»؛ «حال که چنین است، به خدا و رسول او و نوری که نازل کرده ایم ایمان بیاورید و بدانید خدا به آن چه انجام می دهید آگاه است»، حضرت لفظ نور را به ائمه اطهار(علیهم السلام) تفسیر نمود، سپس فرمود: سوگند به خدا نور امام در قلب مؤمنین از نور خورشید فروزان تر است و امام قلب مؤمنین را نورانی می کند و خدا از هر کس بخواهد این نور را دریغ می کند پس قلب های ایشان تاریک می شود (کلینی، الکافی، ج۱، ص ۱۹۵، ح۴ و ص۱۹۴، ح۱؛ قمی، تفسیر قمی، ج۲، ص۳۷۱).

مسئله شهادت در قرآن و رابطه آن با هدایت و امامت

مسئله شهادت از موضوعاتی است که آیاتی از قرآن بر آن دلالت دارد. این گروه از آیات بر شاهد بودن رسول اکرم و شهادت دادن حضرت نسبت به اعمال مردم دلالت می نماید. آیاتی در کنار شهادت پیامبر و انبیاء از افراد و گروهی نام برده است که مسئله شاهد بودن نسبت به ایشان نیز مطرح شده است. هرچند موضوع شهادت در قرآن منحصر به مسئله رفتار و اعمال انسان نیست، اما آن چه اکنون با توجه به موضوع مقاله مدنظر است، شهادت بر اعمال انسان هاست، پس از پذیرش این نکته که موضوع شهادت بر اعمال ازلحاظ زمانی، منحصر به قیامت نمی باشد.

حقیقت شهادت عبارت است از تحمل و دیدن حقایق اعمال که مردم در دنیا انجام می دهند (طباطبایی، المیزان، ج ۱، ص۵۳، ج ۳، ص۱۱۵).

مفسران در ذیل آیه {وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِکَ شهِیداً عَلَی هَؤُلَاءِ} (نحل/۸۹)؛ «(به یاد آورید) روزی را که از هر امتی، گواهی از خودشان بر آن ها برمی انگیزیم و تو را گواه بر آنان قرار می دهیم پس از تبیین دلالت آیه بر وجود شهید و شاهدی در هر جمع و قرنی (فخررازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۸۷ _ ۸۸)، این سؤال را طرح کرده اند که به دلیل اطلاق آیه، مصداق آیه در عصر پس از پیامبر(صلی الله علیه واله) چه کسی خواهد بود؟ گروهی از مفسرین سنی مطابق دلالت آیه، این گزاره را ثابت دانسته اند که لازم است در هرزمانی بعد از زمان خاتم المرسلین، شهید و گواهی وجود داشته باشد. اجماع امت و حجیت آن طبق این دیدگاه شاهد و گواه پس از پیامبر(صلی الله علیه واله) می باشد (همان، ج۲۰، ص ۲۵۷_ ۲۵۸؛ آلوسی، روح المعانی، ج۷، ص۴۵۰_۴۵۱)، امّا اشکال این دیدگاه آن است که در مسئله شهادت، دو طرف و دو گروه وجود دارد، یعنی شاهد و مشهود.

اگر قرار است تمام امت قولشان حجت باشد و شاهد باشند، مشهودِ این شهادت چه کسانی هستند، اگر مقصود مردم عصر بعد باشد، که با دلالت آیه بر وجود شاهد و مشهودٌعلیه در هر عصر ناسازگار است و اگر شاهد و مشهودٌعلیه هم یکی باشند، با آن چه از ظاهر آیه استفاده می شود که شاهدان جزئی و برخی از امت اند و از میان آن ها انتخاب شده اند و میان این دو تفاوت وجود دارد (حداقل ازلحاظ مرتبه و جایگاه شهادت) منافات دارد.

ازجمله آیاتی که به شهادت اخروی و دنیوی برخی شاهدان اشاره دارد آیه ۱۰۵ سوره توبه است. این آیه به مسئله عرضه اعمال و رؤیت رفتار و کردار انسان ها به وسیله خدا و رسول او و مؤمنین خبر می دهد (طوسی، التبیان، ج۵، ص ۲۹۵). علامه طباطبایی در رابطه با دلالت آیه بر شهادت و رؤیت اعمال در دنیا می نویسد: جمله {سَتُرَدُّونَ إِلی عَالِمِ الْغَیبِ وَ الشَّهادَةِ فَینَبِّئُکمُ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ} (توبه/۱۰۵)؛ «به زودی، به سوی دانای نهان و آشکار، بازگردانده می شوید و شما را به آن چه عمل می کردید، خبر می دهد»، دلیل بر این مطلب است که جمله {وَقُلِ اعْمَلُواْ فَسَیرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ} (همان)؛ «بگو عمل کنید، خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را می بینند»، ناظر به قبل از قیامت است و مربوط به دنیا می شود چراکه می فرماید: سپس برمی گردید به عالم غیب و شهادت، از این رو معلوم می شود این رؤیت و دیدن قبل از برگشتن به عالم قیامت و مربوط به دنیا می باشد (طباطبابی، المیزان، ج ۹، ص ۳۷۹_۳۸۰). و از آنجاکه رؤیت به عمل نسبت داده شده و عمل به دو گروهِ اعمال قلبی و اعمال جوارحی تقسیم می شود، پس لازم است خداوند سبحان و رسول و مؤمنین رائی و آگاه به هر دو باشند (فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۶، ص۱۴۲) مقصود از رؤیت و عرضه اعمال به پیامبر و مؤمنینی از امت اسلام، مرتبط با مسئله هدایت، آن هم از نوع هدایت پس از هدایت و یا همان ایصال به مطلوب و نقش و وظیفه امامت و امام در این مرحله می باشد؛ زیرا آیه در مقام ترغیب و ترهیب است و این امور فرع بر ابلاغ و آگاهی از احکام و دستورات الهی است، که خداوند پس از مرحله رساندن اوامر توسط پیام آور خود، از انسان ها، صحنه کار و عمل را طلب می کند تا متناسب با عمل هر شخص، گونه هدایتی مناسب و مربوط به آن را برای او محقق سازد و این نقش پس از مرحله ابلاغ و بیان، تجلی می یابد. از آن جاکه پیامبر اسلام خاتم انبیاء است، صحنه تبلور این گونه هدایت، با توجه به در دست قرار گرفتن بهترین برنامه ها و دستورات، بیش تر موردتوجه و نیاز به نظر می رسد، از همین رو خداوند از مؤمنینی در کنار پیامبر نام می برد تاتحقق بخش زنجیره کامل هدایتی باشند که خداوند آن را تنها در اختیار خود خوانده است (ر.ک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۰، ح۲، ص۱۹۱، ح۴؛ عیاشی، التفسیر، ج۱، ص۶۲، ح۱۱۰؛ دیلمی، ارشادالقلوب، ج۲، ص۲۹۷؛ صفار، بصائرالدرجات، ص۶۳، ح ۱۱). از این رو، بحث عرضه اعمال و هدایت در ادامه تجلی و استمرار خاتمیت _ نه ادامه نبوت _ مطرح می باشد، چراکه اساس و بلکه تمام امور بر مبنای آن چه پیامبر دریافت کرده می باشد. در تفسیر فرات کوفی در ذیل آیه {لِیَکُون الرَّسول شَهِیداً عَلَیکُم} روایت شده: «فالرسول الشهید علینا بما بلّغنا عن الله ونحن الشّهداء علی الناس» (فرات، التفسیر، ص۲۷۵؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۲۳، ص۳۳۷، ح۸)؛ رسول شاهد بر ما است به آن چه از جانب خدا بر ما ابلاغ می کند و ما شاهدان بر مردم می باشیم». طرح موضوعِ دعا نمودن، خوشحال شدن، حمد نمودن و یا استغفار کردن پیامبر یا امام (ر.ک: کلینی، الکافی، ج ۱، ص۲۱۹، ح۴، ج۸، ص۲۵۴، ح۳۶۱؛ صفار، بصائرالدرجات، ص۴۴۴، ح۷، ص۴۳۰، ح ۱۱، ص ۵۱۵، ح۳۷؛ طوسی، امالی، ص ۴۰۸) می تواند به مسئله هدایتی که در هدف از عرضه اعمال بیان شد، دلالت داشته باشد. در بسیاری از روایات تأکید شده که عرضه اعمال در هرروز صورت می گیرد (صدوق، معانی الاخبار، ص ۳۹۲ ح ۳۷؛ عیاشی، التفسیر، ج۲، ص۱۰۹، ش۱۲۲ و ۱۲۶؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۲۳، ص ۳۴۷، ح۴۷، ص۳۴۸، ح۵۲).

نتیجه

با توجه به آن چه گذشت روشن می شود که منزلت امام، حلقه تحققِ هدایت و ولایت الهی است و امام در جایگاه خود علاوه بر تبعیت از پیامبر در آیین و شریعت، مسئولیت بقاء و حفظ شریعت خاتم را نیز بر عهده دارد و با دست گیری از سالکین به سمت خدا، وظیفه بلند هدایت گری پس از هدایت (همان امامت) را به دوش می کشد؛ و این شئون تعارضی با خاتمیت نداشته بلکه قرآن و روایات بر این حقیقت دلالت می نماید.

منابع

قرآن کریم، ترجمه: محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم، انتشارات المصطفی، ۱۳۸۸ ش.

۱. ابن عربی، ابوعبدالله محیی الدین محمد، تفسیر ابن عربی ، تحقیق: سمیر مصطفی رباب ، بیروت، دار احیاء التراث العربی ، ۱۴۲۲ ق ،

۲. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم ، تحقیق: علی عبدالباری عطیة، بیروت ، دارالکتب العلمیه ، ۱۴۱۵ ق .

۳. بهمن پور؛ سبحانی [آیت الله]؛ سروش، خاتمیت و ولایت، قم، نشر سمپاد، ۱۳۸۹ ش.

۴. جوادی آملی، عبدالله، هدایت در قرآن، قم، نشر اسراء، دوم، ۱۳۸۵.

۵. دیلمی، حسن بن ابی الحسن، إرشاد القلوب، قم، انتشارات شریف رضی، ۱۴۱۲.

۶. سلیم بن قیس، کتاب سلیم، قم، انتشارات الهادی، ۱۴۱۵

۷.سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ ق .

۸. شاکر، محمدتقی، منابع علم امام (علیه السلام) [پایان نامه]، قم، دانشکده علوم حدیث، ۱۳۹۰.

۹.شریف لاهیجی، محمد بن علی ، تفسیر شریف لاهیجی ، تحقیق: میر جلال الدین حسینی ارموی، تهران ، دفتر نشر داد، ۱۳۷۳ ش .

۱۰. صافی، لطف الله، امامت و مهدویت، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۹۱.

۱۱.صدوق، محمد بن علی، الأمالی، تهران، انتشارات کتابخانه اسلامیه، ۱۳۶۲..

۱۲.صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، قم، انتشارات مکتبة الداوری، ۱۳۸۵.

۱۳.صدوق، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، تهران، انتشارات جهان، ۱۳۷۸ ق.

۱۴.صدوق، محمد بن علی، معانی الأخبار، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ۱۳۶۱

۱۵.صفار، محمد بن حسن بن فروخ، بصائرالدرجات، قم، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی، ۱۴۰۴ ق.

۱۶.طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، ۱۴۱۷ ق.

۱۷. طبرسی فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، تهران ، انتشارات ناصرخسرو، ۱۳۷۲ ش .

۱۸. طبرسی، ابو منصور احمد بن علی، الإحتجاج، مشهد مقدس، نشر مرتضی، ۱۴۰۳ ق.

۱۹. طوسی، محمد بن حسن ، الأمالی، قم، انتشارات دارالثقافة، ۱۴۱۴ ق.

۲۰.طوسی، محمد بن حسن ، التبیان فی تفسیر القرآن ، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۰۹ ق.

۲۱.عروسی، عبد علی بن جمعه ، تفسیر نور الثقلین ، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی، قم ، انتشارات اسماعیلیان ، چاپ ۱. چهارم ، ۱۴۱۵ ق .

۲۱.عیاشی، محمد بن مسعود، کتاب التفسیر، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی، تهران ، چاپخانه علمیه ، ۱۳۸۰ ق.

۲۲. فخررازی، فخرالدین ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب ، بیروت، دار احیاء التراث العربی ، چاپ: سوم ، ۱۴۲۰ ق .

۲۳. فرات کوفی، ابوالقاسم فرات بن ابراهیم ، تفسیر فرات الکوفی ، تحقیق: محمدکاظم محمودی، تهران ، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی ، ۱۴۱۰ ق .

۲۴.فیض کاشانی، ملا محسن ، تفسیر الصافی ، تحقیق: حسین اعلمی، تهران ، انتشارات الصدر، چاپ دوم ، ۱۴۱۵ ق .

۲۵.قدردان قرا ملکی، محمدحسن، امامت، تهران، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۸.

۲۶.قمی، علی بن ابراهیم بن هاشم، تفسیر قمی، قم، مؤسسه دارالکتاب، ۱۴۰۴ ق.

۲۷. کشی، محمد بن عمر، رجال الکشی، مشهد، انتشارات دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸.

۲۸.کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، ۱۳۶۵.

۲۹.مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، ۱۴۰۴.

۳۰.محقق خراسانی، محمدکاظم، کفایة الاصول، قم، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)، ۱۴۰۹.

۳۱.مفید، محمد بن نعمان، الإختصاص، قم، انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید، ۱۴۱۳ ق.

۳۲.مفید، محمد بن نعمان، الإرشاد، قم، انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید ۱۴۱۳ ق.

منبع

مجموعه مقالات كنگره بازخواني ابعاد شخصيتي اميرالمومنين علي عليه السلام جلد ۴.

پانویس

  1. محمد تقی شاکر؛ استادیار و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم اسلامی امام صادق(علیه السلام).