برخورد منافقین با اصحاب پیامبر پس از غدیر

يكى از برنامه‏ هاى منافقین اين بود كه وقتى با سلمان و مقداد و ابوذر و عمار ملاقات مى‏ كردند به آنان مى‏ گفتند:

ما به محمد ایمان آورده ‏ايم و در برابر بیعت على و فضيلت او سر تسليم فرود آورده‏ ايم و مانند شما اوامر او را اجرا مى ‏كنيم.

به خصوص ابوبکر و عمر و بقيه نُه نفرى كه سرشناس ‏تر در نفاق بودند، گاهى كه در راه با سلمان و اصحابش رو به رو مى ‏شدند از آنان احساس انزجار مى‏ كردند و مى‏ گفتند:

«اينان اصحاب ساحر و احمق هستند»، كه منظورشان پيامبر و على ‏عليهما السلام بود. سپس به يكديگر مى ‏گفتند:

از اينان بپرهيزيد كه مبادا از گوشه ‏هاى سخنانتان درباره كفر محمد و آنچه درباره على گفته با اطلاع شوند و خبر آن را براى او ببرند و باعث هلاک شما شود.

آنگاه ابوبكر به اصحاب منافقش مى‏ گفت:

اينک مرا بنگريد كه چگونه آنان را به مسخره مى‏ گيرم و شر آنان را از شما دفع مى ‏كنم! وقتى به آنان نزديک شدند ابوبكر گفت: مرحبا به سلمان فرزند اسلام، كه محمد آقاى مردم درباره او گفته است:

«اگر دين از ستاره ثريا آويخته باشد مردانى از فارسى زبانان خود را به آن مى ‏رسانند، و اين سلمان افضل آنان است» و منظور او تو بوده است.

و مرحبا به تو كه درباره‏ ات گفته: «سَلْمانُ مِنّا اَهْلَ الْبَيْتِ»: «سلمان از ما اهل‏ بیت است»، و با اين سخن تو را با جبرئيل قرين ساخته كه در روز كساء از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد:

آيا من هم از شمايم؟

او گفت: «تو هم از مايى»، و سپس جبرئیل به ملكوت اعلى رفت و به ملائکه ديگر افتخار كرد و گفت: «چه كسى مثل من است؟ افتخار برايم باد كه از اهل ‏بيت محمد هستم»!

آنگاه ابوبكر رو به مقداد كرد و گفت: مرحبا به تو اى مقداد! تو همان كسى هستى كه پيامبر درباره تو به على گفت:

يا على، مقداد برادر تو در دين است و از شدت محبتى كه به تو دارد و دشمنى كه با دشمنانت دارد و از ولايتى كه به اوليائت و عداوتى كه با اعداى تو دارد گويا پاره ‏اى از تن توست.

اما ملائكه آسمان‏ ها و حُجُب محبت بيشترى به على دارند و شدت دشمنى آنان با دشمنان او بيشتر است. پس خوشا به حالت اى مقداد! خوشا به حالت!

سپس ابوبکر رو به ابوذر كرد و گفت: مرحبا به تو اى ابوذر! تو همان كسى هستى كه پيامبر درباره ‏ات گفت:

«زمين بر خود حمل نكرده و آسمان سايه نينداخته بر گوينده ‏اى كه راستگوتر از ابوذر باشد».

از پيامبر پرسيدند: خداوند به چه چيزى او را فضیلت و شرافت داده است؟ او گفت:

«زيرا او به برکت على برادرم گوينده توانايى است و در شرايط مختلف ثناخوان او و نسبت به مسخره كنندگان و دشمنان او سرزنش كننده و با اولياء و دوستان او مُوالى و دوست است، و به زودى خدا او را در بهشت از بهترين ساكنين آن قرار مى ‏دهد و تعدادى كه عدد آن را جز خدا نمى ‏داند از حوريان و غلمان و پسران بهشتى خدمتكار او خواهند بود».

آنگاه ابوبكر به عمار گفت: اهلاً و سهلاً و مرحباً به تو اى عمار! تو با ولايت برادر پيامبر - با آنكه شخص آرام و آسايش طلبى هستى و از عبادات فقط واجبات و مستحبات را انجام مى‏ دهى-به درجه‏ اى رسيده ‏اى كه آنان كه شب و روز بدن خود را به مشقت عبادت مشغول مى‏ كنند و شب را به نماز و روز را به روزه سپرى مى‏ كنند، بدان دست نيافته ‏اند.

همچنين به درجه‏ اى رسيده‏ اى كه آنان كه بخشنده اموال‏ اند به آن نرسيده ‏اند اگر چه همه اموال دنيا در اختيار آنان باشد و آن را ببخشند.

مرحبا بر تو! پيامبر تو را براى برادرش على يار خالص و مدافع او انتخاب كرده تا آنجا كه خبر داده تو به زودى در راه محبت او كشته مى‏ شوى و روز قيامت در زمره بهترين يارانش محشور مى‏ شوى.

خدا مرا هم به مثل عمل تو و اصحابت موفق گرداند، به گونه ‏اى كه براى من هم خدمت گزارى محمد رسول الله و برادرش على ولى الله ميسر گردد، و همچنين دشمنى با دشمنانشان و خالص بودن با دوستانشان با پذيرش ولايت و پيروى از او حاصل شود. اين گونه خداوند به زودى ما را هم وقتى با هم ملاقات كنيم سعادتمند مى‏ نمايد.

سلمان و اصحابش برخورد ظاهرى آنان را مى‏ پذيرفتند همان گونه كه خدا امر فرموده بود، و از كنار آنان مى‏ گذشتند. آنگاه ابوبكر به اصحابش مى ‏گفت:

مسخره من نسبت به اينان را چگونه ديديد؟ و چگونه شر آنان را از خودم و از شما دفع كردم؟

آنان در پاسخ او گفتند: هميشه راه خير را پيش بگيرى تا مادامى كه زنده هستى! ابوبكر در پاسخ آنان گفت:

معامله شما با اينان بايد اين گونه باشد تا روزى كه فرصتى به دست آوريد، چرا كه عاقلِ فهميده كسى است كه غصه را گلوگير كند تا فرصتى به چنگ آورد!

سپس نزد همفكران خود از منافقین و متمردين بازگشتند، همانان كه در تکذیب پيامبر صلى الله عليه و آله شريک آنان بودند كه آنچه حضرت درباره فضيلت امیرالمؤمنین‏ علیه السلام و منصوب شدن او به عنوان امام بر همه مكلفين از طرف خدا آورده بود تكذيب كردند.

وقتى نزد دوستان خود رفتند گفتند: «اِنّا مَعَكُمْ»: «ما با شماييم» طبق آنچه با هم نقشه كشيديم كه اگر براى محمد اتفاقى افتاد على را از اين امر مانع مى‏ شويم.

پس شما را گول نزند و به وحشت نيندازد آنچه از ما در تأييد آنان مى ‏شنويد و آنچه از ما مى ‏بينيد كه با جرئت سخنانى را در مدارا با آنان مى ‏گوييم، چرا كه با اين كار آنان را به مسخره گرفته‏ ايم.

اينجا بود كه خداى عز و جل فرمود: يا محمد، «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ»: «خدا اينان را مسخره مى‏ كند» و به سزاى استهزايشان آنان را در دنيا و آخرت مجازات مى ‏كند، «وَ يَمُدُّهُمْ فى طُغْيانِهِمْ»[۱]:

«و آنان را در ادامه طغيانشان آزاد مى‏ گذارد» و به آنان مهلت مى‏ دهد و با مداراى خود به تأنّى با آنان رفتار مى‏ كند و به توبه دعوتشان مى ‏نمايد؛ و اگر سراغ مغفرت آيند به آنان وعده ‏هاى نيک مى‏ دهد. اما آنان متحيرند و از كار قبيح خود دست بر نمى‏ دارند و از هر اذيتى نسبت به محمد و على‏ عليهما السلام -  كه برايشان ممكن باشد -  كوتاهى نمى‏ كنند.

آن روز منافقينى كه همراه پيامبر صلی الله علیه و آله و على‏ عليه السلام براى ديدن آن معجزات به بيرون مدينه رفته بودند، به شهر بازگشتند در حالى كه آن آيات مفصل سوره بقره درباره آنان نازل شده بود.[۲]

منبع

واقعه قرآنى غدير: ص ۱۸۲  - ۱۷۶.

پانویس

  1. بقره /  ۱۵.
  2. بحار الانوار: ج ۶ ص ۳۰ و ج ۳۰ ص ۲۲۳ - ۲۶۶ و ج ۳۷ ص ۱۴۲ - ۱۴۸. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۵۴ - ۱۶۱.