پرش به محتوا

حج در خطبه غدير

از ویکی غدیر

کلمه «صفا» - به فتح صاد- و هم چنین کلمه «مروه» - به فتح میم و واو- نام دو کوه در مکه که شخص حاجی باید میان آن دو را سعی نماید.

وجه نامیدن این دو کوه به صفا و مروه آن است که: حضرت آدم بر کوه صفا فرود آمدو حضرت حوا بر کوه مروه و چون آدم مصطفی بود، یعنی از میان مخلوقین به مقام خلافت الهی اختیار شده بود؛ لذا کوه صفا نامیده شد. و اما حضرت حوا، چون زن بود و در لغت عرب به زن «مرءه» گفته می‌شود؛ لذا کوه مروه نامیده شد. پس «مروه» همان «مرءه» است که واو آن قلب به همزه شده است.[۱]

«شعائر» - به فتح شین- جمع شعاره است که در اصل به معنای علامت و نشانه است و در اینجا مقصود علائم و نشانه‌های حج است که صفا و مروه می‌باشند. بعضی گفته‌اند: «شعائر» جمع «شعیره» و برخی از اهل لغت برآنند که مفردش «شعاره» است. اما در اینکه شعائر صیغه منتهی الجموع است اختلافی نیست.

باری، اگر ما مفرد شعائر را شعاره بگیریم، شعاره به معنای لباس زیری که به بدن بچسبد است، ولی اگر مفردش را شعیره گرفتیم، شعیره به معنای علامت و نشانه است که در صورت نخست معنای عبارت بر وجه استعاره است و در صورت دوم در معنای حقیقی استعمال شده است. یکی از اعمال واجب در حج سعی بین صفا و مروه است که حاجی باید هفت مرتبه فاصله میان دو کوه را با شرایطی که در کتب فقهی مذکور است بپیماید. این سعی یادآور پیمودن فاصلهٔ بین این دو کوه از جانب هاجر همسر دوم حضرت ابراهیم علیه السلام است که برای به دست آوردن آب برای رفع تشنگی از خود و فرزندش فاصلهٔ میان این دو کوه – که در حدود ۵/۳۷۷ متر است- را هفت مرتبه پیمود.

از امام صادق علیه السلام منقول است: سعی بین صفا و مروه جز برای شکستن غرور و نخوت گردنکشان و متکبران واجب نگردید.[۲]

«حج» در اصل لغت به معنای «قصد» است؛ چنان‌که راغب در معجم مفردات الفاظ قرآن می‌گوید: حج از لحاظ ریشه یابی لغوی به معنای قصد زیارت کردن است.

در کتاب «مجمع البحرین» آمده است: حج در لغت قصد کردن را گویند؛ لیکن در عرف فقها قصد بیت الله کردن – به خصوص- برای نزدیکی جستن به خداوند با الفاظ و افعال مخصوص و زمان معلوم.

کلمه «حج» - به فتح و کسر حاء- دو لغت است.[۳] بعضی گفته‌اند «حج» به فتح «حا» است و به کسر «حا» اسم مصدر است.

«اعتمَرَ» فعل ماضی است و مصدر آن «اعتمار» است که به معنای زیارت کردن وارد شده است. فی المثل گفته می‌شود: اعتمر الرجل، ای اذا زارَالبیت. و معتمر اسم فاعل آن است که به معنای زیارت کننده است. و به این جهت عمره را عمره گویند؛ زیرا به معنای زیارت خانه خدا است.

شرایط و مناسک حج در کتب فقهیه به‌طور مفصل مسطور است و معمولاً مراجع تقلید در هر عصر و زمان برای مقلدین خود چگونگی اعمال و شرایط حج را به صورت رساله در اختیار آنان قرار می‌دهند.[۴]

خداوند در قرآن می‌فرماید: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ؛ صفا و مروه از شعائر الهی هستند، هرکس به عنوان حج یا عمره به خانه خدا بیاید برای او اشکالی نیست که بر صفا و مروه بسیار طواف کند و هرکس کار نیک افزون بر واجب انجام دهد خداوند تشکر کننده داناست.[۵]

با توجه به این که در این فراز خطبه پیامبر صلی الله علیه وآله به آیهٔ ۱۵۸ در سوره توبه اشاره فرموده لازم است مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد. در اواخر خطبه غدیر، قسمت خاصی در زمینه حج دیده می‌شود که بدون شک بازگشت از اولین سفر حج پیامبر صلی الله علیه وآله چنین اقتضایی را داشته است. در آغاز این فرازها حضرت با تضمین بخش دوم آیه سوره بقره و اشاره‌ای به کلمه «شَعائِرِ اللَّهِ» در کلام خود به آن آیه استناد کرده است. البته در آیه قرآن إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ است، ولی در کلام پیامبر صلی الله علیه وآله «انَّ الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ» آمده است.

آیه مذکور در قرآن موقعیتی دارد که ارتباطی بین آن با آیه‌های قبل و بعد احساس نمی‌شود، ولی گویا تأکید خاصی بر شعار بودن جزئیات مراسم حج وجود دارد. مثلًا در آیه ۲ سوره مائده می‌فرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لَا الْهَدْیَ وَ لَا الْقَلائِدَ وَ لَا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ … و در آیه ۳۶ سوره حج می‌فرماید: وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَکُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ

آنچه از مجموع کلمات پیامبر صلی الله علیه وآله درباره حج در این بخش خطابه می‌توان استفاده کرد با توجه به آیه مزبور چند نکته است:

الف: در آیه قرآن «صفا و مروه» به عنوان شعائر نامبرده شده‌اند. اینکه پیامبر صلی الله علیه وآله همان آیه را در کلام خود تضمین می‌فرماید و «حج و عمره» را به جای «صفا و مروه» قرار می‌دهد، به احتمال قوی از جهت موضوع کلامی است که حضرت در آغاز آن است و آن حج است.

ب. معنی «شعار» بودن حج و ارزش آن را از حدیث و آیه زیر می‌توانیم استفاده کنیم:

۱: حضرت فرمودند: انَّما سُمِّیَتِ الشَّعائِرُ لِتَشْعَرَ النّاسُ بِها فَیَعْرِفُوها؛ شعائر را به این نام نهاده‌اند که مردم به وسیله آن احساس و درک نمایند و در نتیجه بدان معرفت پیدا کنند».[۶]

۲: خداوند در قرآن می‌فرماید: ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ؛ هر کس شعائر الهی را بزرگ بدارد این نشانه تقوای دل‌هاست.[۷]

ج. در این قسمت از خطبه، پیامبر صلی الله علیه وآله با مطرح کردن حج به عنوان یک شعار الهی سه مطلب درباره آن فرموده است: مستغنی شدن حجاج و فقر تارکین حج، آمرزش گناهان حجاج، درخواست حج کامل و تمام عیار از مردم.

د. نقطه ربط حج با ولایت و امامت که ارتباط حج با غدیر را نیز روشن می‌کند، این کلام پیامبر صلی الله علیه وآله است که در همین بخش خطبه می‌فرماید: مَعاشِرَ النّاسِ، حِجُّوا الْبَیْتَ بِکَمالِ الدّینِ وَ التَّفَقُّهِ؛ ای مردم! حج خانه خدا را با کمال دین و فهم و تفَقُّه به جای آورید.

با توجه به اینکه «کمال دین» در متن خطبه غدیر معنی شده و منظور از آن روشن است، در این عبارت هم معنای حج با کمال دین واضح خواهد بود. در متن خطبه پس از معرفی و بلند کردن و نصب امیرالمؤمنین علیه السلام به مقام خلافت می‌فرماید: اللّهُمَّ انَّکَ انْزَلْتَ الْآیَةَ فی عَلِیٍّ وَلِیِّکَ عِنْدَ تَبْیینِ ذلِکَ وَ نَصْبِکَ ایّاهُ لِهذَا الْیَوْمِ: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً.[۸] مَعاشِرَ النّاسِ، انَّما اکْمَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ دینَکُمْ بِامامَتِهِ.[۹]

خدایا! تو دربارهٔ حضرت علی علیه السلام ولیّت، هنگامی که ولایت او تبیین شد و امروز او را نصب کردی، این آیه را نازل فرمودی: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین شما راضی شدم … ای مردم! خدا دین شما را با امامت او کامل نمود.»[۱۰]

بنابر این حج با کمال دین یعنی با اعتقاد به امامت دوازده امام علیهم السلام و صاحب اختیاری مطلق آنان پس از پیامبر صلی الله علیه وآله، و این حجی است که نزد پروردگار مورد قبول است.

حلال و حرام

از آنجا که تعداد حلال و حرام و واجبات و محرمات بیش از حد شمارش است و پیامبر صلی الله علیه وآله در طول ۲۳ سال فقط معدودی از آنها را بیان فرمودند و زمینه‌ای که بتوانند همهٔ احکام را یکجا بیان فرمایند- چه از نظر ظرفیت مردم و چه از نظر شرایط اجتماعی- وجود نداشت، لذا حضرت دربارهٔ آیندهٔ احکام الهی دو جهت اساسی را پایه‌ریزی کردند:

الف: دربارهٔ احکامی که خود بیان کرده بودند دو نکته فرمودند:

  1. هرگز از آنچه گفته‌ام برنمی‌گردم که حلالی را حرام کنم یا حرامی را حلال کنم، و طبعاً هیچ‌کس دیگری هم چنین حقی را ندارد.
  2. هرگز در آنچه گفته‌ام تحت هیچ شرائطی تغییر نمی‌دهم، و طبعاً هیچ‌کس چنین حقی را نخواهد داشت.

ب: دربارهٔ آنچه از احکام که باقیمانده بود و خود نفرموده بودند، مردم را به علی بن ابی‌طالبc و یازده امام علیهم السلام که تا روز قیامت امامت آنان ادامه خواهد داشت ارجاع دادند که با این پایه‌ریزی حجت بر همگان تمام می‌شود و هیچ‌کس را عذری باقی نمی‌ماند.

در این باره سه نکتهٔ مهم فرمودند:

  1. بیان حلال و حرام احتیاج به علم آن دارد، و این علم از طرف خداوند فقط به پیامبر و ائمه علیهم السلام سپرده شده است.
  2. سخن پیامبر و ائمه علیهم السلام به عنوان سخن خداوند تلقی می‌شود و عِدل و برابر قرآن است.
  3. هیچ‌کس دربارهٔ احکام الهی جز پیامبر و ائمه علیهم السلام حق اخبار ندارد و مردم هم جز ایشان راهی به حلال و حرام ندارند. بنابر این، پیروی از هر راه دیگری بدعت و ضلالت و خلاف حکم الهی را به دست آوردن است.

پانویس

  1. علل الشرایع، ج۲، ص ۴۳۲؛ الفروع من الکافی، ج۴، ص ۱۹۱–۱۹۰.
  2. الفروع من الکافی، ج۴، ص ۴۳۴؛ وسائل الشیعه، ج۹، ص ۵۱۱.
  3. لسان العرب، ج۳، ص ۵۵.
  4. شرح و تفسیر خطبه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در غدیرخم، ص ۴۳۴–۴۳۲.
  5. بقره/ ۱۵۸.
  6. تفسیر القمی، ج ۱، ص ۱۶۰.
  7. حج/ ۳۲.
  8. اسرار غدیر، ص ۱۴۵، بخش ۴.
  9. همان، ص ۱۴۶، بخش ۵.
  10. غدیر در قرآن، ج۲، ص ۴۵۷.