دارمیّه حجونیّه و حدیث غدیر
دارمیه حجونیه کنانیه از زنان فاضل، خردمند و فصیح قرن اول هجری و از شیعیان سرشناس و طرفداران امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود که در حجون مکه زندگی میکرد و به عدالت و ولایت مداری حضرت علی علیه السلام مشهور بود. او در حضور معاویه با استناد به حدیث غدیر، به روشنی از ولایت علی علیه السلام دفاع و با استدلال محکم، علت محبت خود به علی علیه السلام و دشمنی با معاویه را بیان کرد.
اتمام حجت دارميّه با حديث غدير[۱]
اگر تعداد بانوانى كه نام آنان به عنوان راوىِ داستان غدير در تاريخ و كتب حديث مانده است، با آنچه در موارد ديگر كه توسط آنان گزارش شده مقايسه گردد، خواهيم ديد كه حضور زنان در نقل ماجراى غدير خم و يا استدلال به آن حضور چشمگير است. از جمله احتجاج دارميه حجونيه كنانيه است. او از شيعيان معروف و بسيار مشهور حضرت امیرمؤمنان علیه السلام بوده است. به نحوى كه آوازه اش تا بدان حد پيچيده بود كه معاویه موقع ورود به مکّه از وى سراغ گرفت. اين موضوع خود به خوبى مى تواند نمايانگر شدت ارادت اين بانوى شيعه و محب اهل بیت علیهم السلام باشد.[۲] در اينجا ماجرا و اتمام حجت دارميه حجونيه با حديث غدير را مى آوريم:
ابوالقاسم جارالله محمود بن عمر زمخشرى (م ۵۳۸ ق) صاحب تفسير «الكشّاف» در باب چهل و يكم كتاب «ربيع الابرار» داستان احتجاج دارميه را چنين آورده است:
حج معاوية فطلب امرأة يقال لها دارميّة الحجونية من شيعة علي علیه السلام، و كانت سوداء ضخمة، فقال: كيف حالك يا بنت حام ؟قالت: بخير، و لست بحام أدعى، إنما أنا امرأة من كنانة .
قال: صدقت، هل تعلمين لم دعوتك؟قالت: يا سبحان اللّه!و أنّى لي بعلم الغيب؟قال: لأسألك لم أحببت عليا و أبغضتني؟و واليته و عاديتني؟ قالت: أو تعفيني؟قال: لا، قالت: أما إذا أبيت فإني أحببت عليا على عدله في الرعية، و قسمه بالسوية، و أبغضتك على قتال من هو أولى بالأمر منك، و طلب ما ليس لك. و واليته على ما عقد له رسول اللّه من الولاء، و حبه للمساكين، و إعظامه لأهل الدين. و عاديتك على سفك الدماء، و شق العصا. قال: فلذلك انتفخ بطنك، و كبر ثديك، و عظمت عجيزتك.
قالت: يا هذا، بهند يضرب المثل لأبي. قال: لا تغضبي فإنّا لم نقل إلا خيرا، إذا انتفخ بطن المرأة تم خلق ولدها، و إذا كبر ثدي المرأة حسن غذاء ولدها، و إذا عظمت عجيزتها رزن مجلسها، فسكنت. فسألها عن كلام علي، فقالت: كان كلامه يجلو القلوب من العمى كما يجلو الزيت الطست. فقال: هل من حاجة؟قالت: أو تفعل إذا سألت؟قال: لك اللّه عليّ بالوفاء. قالت: تعطيني مائة ناقة حمراء فيها فحلها و راعيها. قال: تصنعين بها ما ذا؟قالت: أغذو بها الصغار، و استحيي بها الكبار، و اكتسب بها المكارم، و أصلح بها ما بين العشائر.
قال: فإن أعطيتكها لأحل عندك محل علي؟قالت: يا سبحان اللّه!أو دونه، أو دونه، أو دونه. فأنشأ يقول:
إذا لم أجد بالحلم مني عليكم # فمن ذا الذي بعدي يؤمل للحلم
خذيها هنيئا و اذكري فعل ماجد # حباك على طول العداوة و الصرم
أما و اللّه لو كان علي لما أعطاك!فقالت: لا و اللّه، و لا برة واحدة من مال المسلمين. فضحك معاوية، و أمر لها بما سألت وردها مكرمة[۳].
سالى ، معاويه به حج رفت و در پى زنى كه به نام دارميه حجونيه خوانده مى شد فرستاد. اين زن از شيعيان امیرالمؤمنین عليه السلام بود. زنى سياه چهره و قوى هيكل. معاويه پرسيد: حالت چطور است اى فرزند حام[۴]؟ گفت: به خيرم، و «حام» نيستم. من زنى از قبيله بنى كنانه ام. گفت: درست گفتى. آيا مى دانى براى چه تو را فراخواندم؟
گفت: سبحان الله! من غيب نمى دانم. گفت: تا از تو بپرسم چرا على را دوست داشتى و مرا دشمن، و با او دوستى كردى و با من دشمنى؟ گفت: آيا مرا از پاسخ معاف مى دارى؟ گفت: نه. گفت: حالا كه نپذيرفتى پس بگويم كه من امیرالمؤمنین عليه السلام را به دليل عدالتشان در مردم و تقسيم يكسانشان دوست داشتم، و با توجه به دليل درگيرى و مخالفتت با كسى كه از تو براى حكومت سزاوارتر بود و درخواستت نسبت به چيزى كه براى تو نيست، با تو دشمنى و عداوت ورزيدم.
امیرالمؤمنین علیه السلام را دوست دارم به خاطر آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله در غدير خم براى ایشان قرار دادند كه تو نيز شاهد بودى، و براى محبتشان نسبت به بيچارگان و بزرگ داشتن دين داران. و با تو دشمنى كردم به دليل خونريزى ها و تفرقه اندازيت، و به علت متفرق ساختن صفوف يكپارچه مسلمانان و ستم پيشگى ات در قضاوت و داورى ات بر اساس هواى نفس.
معاويه گفت: فلذلک انتفخ بطنک و عظم ثدياک و ربت عجيزتک (و بدين گونه مرتكب اهانت به اين بانوى بزرگوار شد). دارميه گفت: به خدا سوگند اين مطلب ضرب المثلى بود كه درباره هند (مادر معاويه) در نزد پدرم زده مى شد! (يعنى آنچه گفتى به روشنى شايسته مادرت هند است). معاويه گفت: به خودت ارفاق كن و خود دارى كن. ما كه حرف خوبى گفتيم؛ انه اذا انتفخ بطن المرأة تمّ خلق ولدها، و اذا عظم ثدياها تروى رضيعها، و اذا عظمت عجيزتها رزن مجلسها.
(و بدين وسيله خواست اهانت خويش را توجيه كند. دارميه آرام گرفت و ساكت شد). معاويه گفت: آيا على را ديده اى؟ گفت: بله، به خدا سوگند. گفت: او را چگونه يافتى؟
گفت: به خدا سوگند او را ديدم در حالتى كه حكومتى كه تو را مفتون ساخته او را مفتون نكرده بود، و نعمتى كه تو را مشغول ساخته او را به خود مشغول نكرده بود.
گفت: آيا سخن او را نيز شنيدى؟ گفت: آرى به خدا سوگند. كورى را از قلب ها مى زدود، همان گونه كه روغن زنگار ظرف را مى برد. گفت: راست گفتى. آيا نيازى نيز دارى؟
گفت: آيا اگر از تو درخواست بكنم انجام مى دهى؟ گفت: آرى. گفت: يكصد شتر سرخ موى نر به همراه چوپانشان. گفت: با اينها چه مى كنى؟
گفت: با شير آنها كودكان را تغذيه مى كنم و با خود آنها بزرگسالان را زندگى مى بخشم و كسب كرامت مى كنم و ميان خويشان صلح و صفا برقرار مى كنم.
گفت: اگر اينها را به تو بدهم، آيا پيش تو جايگاه على بن ابى طالب عليه السلام را خواهم يافت؟ دارميه (در پاسخ يادآور چند ضرب المثل گويا و دندان شكن شد) و گفت:
آب اما نه چون «صداه» (كه گواراترين چشمه است)، چراگاه اما نه چون «سعدان» (كه از بهترين گياهان چراگاهى براى شتر است)، و جوان اما نه چون مالک (كه الگوى جوانمردى در ميان ضرب المثل هاى عرب بوده است). اى عجب! بلكه حتى پائين تر از اينها.
(با اين پاسخ كوبنده دارميه، معاويه دو بيت شعر گفت با اين مضمون كه: اگر من بر شما بردبارى نكنم، پس از من از چه كسى بايد اميد بردبارى داشت؟
اينها را به گوارايى بگير، و رفتار فرد بزرگوارى را ياد كن كه در مقابل عداوت و دشمنى به تو پاداش آشتى و سلامتى مى دهد).
سپس اضافه كرد: به خدا سوگند اگر على زنده بود از اينها هيچ چيزى به تو نمى داد.
دارميه گفت: نه به خدا نمى داد، و حتى يک موى از مال مسلمانان را ! (و بدين گونه فهماند كه اين ها حق مسلمان است، و تو از مال خودت چيزى ندارى كه به اين و آن بدهى).[۵]
پانویس
- ↑ چهارده قرن با غدير: ص ۱۱۰. اسرار غدير: ص ۲۹۸. علوم حديث (مجله، سال سوم، ش ۱، بهار ۱۳۷۷، پياپى ۷) : ص ۱۷۹ - ۱۶۲: حضور بانوان در نقل حديث غدير (مرتضوى) . ماهنامه كوثر (ويژه نامه غدير، ش ۲، سال اول، ارديبهشت ۱۳۷۶) : ص ۸۵ - ۸۰ .
- ↑ بلاغات النساء: ص ۷۲.
- ↑ ربيع الأبرار و نصوص الأخبار - جلد : 3 صفحه : 152
- ↑ احتمالاً با توجه به شهرت اين زن به عنوان «دارميه» معروف به انتساب به قبيله «بنى حام» شده است، و يا معاويه تنها به انگيزه عيب جويى و بيان اينكه تو از عرب نيستى اين گونه او را مخاطب ساخته است. لذا در نقل «العقد الفريد» در پاسخ او به معاويه آمده است: اگر مرادت عيب جويى از من است، من از بنی حام نيستم. من زنى از بنى كنانه هستم.
- ↑ ربيع الابرار: باب ۴۱. اعلام النساء المؤمنات: ص ۳۳۳. اعيان الشيعة: ج ۶ ص ۳۶۴ (به نقل از العقد الفريد) . الغدير: ج ۱ ص ۲۰۸. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۲۲۲ ح ۱۱۴. بحار الانوار: ج ۳۳ ص ۲۶۰ ح ۵۳۲ . بلاغات النساء: ص ۷۲. العقد الفريد: ج ۱ ص ۲. صبح الاعشى: ج ۱ ص ۲۵۹.