پرش به محتوا

دارمیّه حجونیّه و حدیث غدیر

از ویکی غدیر

دارمیه حجونیه کنانیه از زنان فاضل، خردمند و فصیح قرن اول هجری و از شیعیان سرشناس و طرفداران امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود که در حجون مکه زندگی می‌کرد و به عدالت و ولایت‌ مداری حضرت علی علیه السلام مشهور بود. او در حضور معاویه با استناد به حدیث غدیر، به روشنی از ولایت علی علیه السلام دفاع و با استدلال محکم، علت محبت خود به علی علیه السلام و دشمنی با معاویه را بیان کرد.

اتمام حجت دارميّه با حديث غدير[۱]    

اگر تعداد بانوانى كه نام آنان به عنوان راوىِ داستان غدير در تاريخ و كتب حديث مانده است، با آنچه در موارد ديگر كه توسط آنان گزارش شده مقايسه گردد، خواهيم ديد كه حضور زنان در نقل ماجراى غدير خم و يا استدلال به آن حضور چشمگير است. از جمله احتجاج دارميه حجونيه كنانيه است. او از شيعيان معروف و بسيار مشهور حضرت امیرمؤمنان‏ علیه السلام بوده است. به نحوى كه آوازه ‏اش تا بدان حد پيچيده بود كه معاویه موقع ورود به مکّه از وى سراغ گرفت. اين موضوع خود به خوبى مى‏ تواند نمايانگر شدت ارادت اين بانوى شيعه و محب اهل ‏بیت‏ علیهم السلام باشد.[۲] در اينجا ماجرا و اتمام حجت دارميه حجونيه با حديث غدير را مى‏ آوريم:

ابوالقاسم جارالله محمود بن عمر زمخشرى (م ۵۳۸ ق) صاحب تفسير «الكشّاف» در باب چهل و يكم كتاب «ربيع الابرار» داستان احتجاج دارميه را چنين آورده است:

حج معاوية فطلب امرأة يقال لها دارميّة الحجونية من شيعة علي علیه السلام، و كانت سوداء ضخمة، فقال: كيف حالك يا بنت حام‌ ؟قالت: بخير، و لست بحام أدعى، إنما أنا امرأة من كنانة .

قال: صدقت، هل تعلمين لم دعوتك؟قالت: يا سبحان اللّه!و أنّى لي بعلم الغيب؟قال: لأسألك لم أحببت عليا و أبغضتني؟و واليته و عاديتني؟ قالت: أو تعفيني؟قال: لا، قالت: أما إذا أبيت فإني أحببت عليا على عدله في الرعية، و قسمه بالسوية، و أبغضتك على قتال من هو أولى بالأمر منك، و طلب ما ليس لك. و واليته على ما عقد له رسول اللّه من الولاء، و حبه للمساكين، و إعظامه لأهل الدين. و عاديتك على سفك الدماء، و شق العصا. قال: فلذلك انتفخ بطنك، و كبر ثديك، و عظمت عجيزتك‌.

قالت: يا هذا، بهند يضرب المثل لأبي. قال: لا تغضبي فإنّا لم نقل إلا خيرا، إذا انتفخ بطن المرأة تم خلق ولدها، و إذا كبر ثدي المرأة حسن غذاء ولدها، و إذا عظمت عجيزتها رزن مجلسها، فسكنت. فسألها عن كلام علي، فقالت: كان كلامه يجلو القلوب من العمى كما يجلو الزيت الطست. فقال: هل من حاجة؟قالت: أو تفعل إذا سألت؟قال: لك اللّه عليّ بالوفاء. قالت: تعطيني مائة ناقة حمراء فيها فحلها و راعيها. قال: تصنعين بها ما ذا؟قالت: أغذو بها الصغار، و استحيي بها الكبار، و اكتسب بها المكارم، و أصلح بها ما بين العشائر.

قال: فإن أعطيتكها لأحل عندك محل علي؟قالت: يا سبحان اللّه!أو دونه، أو دونه، أو دونه. فأنشأ يقول:

إذا لم أجد بالحلم مني عليكم # فمن ذا الذي بعدي يؤمل للحلم

خذيها هنيئا و اذكري فعل ماجد # حباك على طول العداوة و الصرم‌

أما و اللّه لو كان علي لما أعطاك!فقالت: لا و اللّه، و لا برة واحدة من مال المسلمين. فضحك معاوية، و أمر لها بما سألت وردها مكرمة[۳].

سالى ، معاويه به حج رفت و در پى زنى كه به نام دارميه حجونيه خوانده مى‏ شد فرستاد. اين زن از شيعيان امیرالمؤمنین عليه السلام بود. زنى سياه چهره و قوى هيكل. معاويه پرسيد: حالت چطور است اى فرزند حام[۴]؟ گفت: به خيرم، و «حام» نيستم. من زنى از قبيله بنى‏ كنانه‏ ام. گفت: درست گفتى. آيا مى ‏دانى براى چه تو را فراخواندم؟

گفت: سبحان الله! من غيب نمى‏ دانم. گفت: تا از تو بپرسم چرا على را دوست داشتى و مرا دشمن، و با او دوستى كردى و با من دشمنى؟ گفت: آيا مرا از پاسخ معاف مى‏ دارى؟ گفت: نه. گفت: حالا كه نپذيرفتى پس بگويم كه من امیرالمؤمنین ‏عليه السلام را به دليل عدالتشان در مردم و تقسيم يكسانشان دوست داشتم، و با توجه به دليل درگيرى و مخالفتت با كسى كه از تو براى حكومت سزاوارتر بود و درخواستت نسبت به چيزى كه براى تو نيست، با تو دشمنى و عداوت ورزيدم.

امیرالمؤمنین علیه السلام را دوست دارم به خاطر آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله در غدير خم براى ایشان قرار دادند كه تو نيز شاهد بودى، و براى محبتشان نسبت به بيچارگان و بزرگ داشتن دين داران. و با تو دشمنى كردم به دليل خونريزى ‏ها و تفرقه اندازيت، و به علت متفرق ساختن صفوف يكپارچه مسلمانان و ستم پيشگى ‏ات در قضاوت و داورى‏ ات بر اساس هواى نفس.

معاويه گفت: فلذلک انتفخ بطنک و عظم ثدياک و ربت عجيزتک (و بدين گونه مرتكب اهانت به اين بانوى بزرگوار شد). دارميه گفت: به خدا سوگند اين مطلب ضرب‏ المثلى بود كه درباره هند (مادر معاويه) در نزد پدرم زده مى‏ شد! (يعنى آنچه گفتى به روشنى شايسته مادرت هند است). معاويه گفت: به خودت ارفاق كن و خود دارى كن. ما كه حرف خوبى گفتيم؛ انه اذا انتفخ بطن المرأة تمّ خلق ولدها، و اذا عظم ثدياها تروى رضيعها، و اذا عظمت عجيزتها رزن مجلسها.

(و بدين وسيله خواست اهانت خويش را توجيه كند. دارميه آرام گرفت و ساكت شد). معاويه گفت: آيا على را ديده ‏اى؟ گفت: بله، به خدا سوگند. گفت: او را چگونه يافتى؟

گفت: به خدا سوگند او را ديدم در حالتى كه حكومتى كه تو را مفتون ساخته او را مفتون نكرده بود، و نعمتى كه تو را مشغول ساخته او را به خود مشغول نكرده بود.

گفت: آيا سخن او را نيز شنيدى؟ گفت: آرى به خدا سوگند. كورى را از قلب‏ ها مى‏ زدود، همان گونه كه روغن زنگار ظرف را مى‏ برد. گفت: راست گفتى. آيا نيازى نيز دارى؟

گفت: آيا اگر از تو درخواست بكنم انجام مى‏ دهى؟ گفت: آرى. گفت: يكصد شتر سرخ موى نر به همراه چوپانشان. گفت: با اينها چه مى‏ كنى؟

گفت: با شير آنها كودكان را تغذيه مى‏ كنم و با خود آنها بزرگسالان را زندگى مى‏ بخشم و كسب كرامت مى‏ كنم و ميان خويشان صلح و صفا برقرار مى‏ كنم.

گفت: اگر اينها را به تو بدهم، آيا پيش تو جايگاه على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را خواهم يافت؟ دارميه (در پاسخ يادآور چند ضرب‏ المثل گويا و دندان ‏شكن شد) و گفت:

آب اما نه چون «صداه» (كه گواراترين چشمه است)، چراگاه اما نه چون «سعدان» (كه از بهترين گياهان چراگاهى براى شتر است)، و جوان اما نه چون مالک (كه الگوى جوانمردى در ميان ضرب المثل‏ هاى عرب بوده است). اى عجب! بلكه حتى پائين ‏تر از اينها.

(با اين پاسخ كوبنده دارميه، معاويه دو بيت شعر گفت با اين مضمون كه: اگر من بر شما بردبارى نكنم، پس از من از چه كسى بايد اميد بردبارى داشت؟

اينها را به گوارايى بگير، و رفتار فرد بزرگوارى را ياد كن كه در مقابل عداوت و دشمنى به تو پاداش آشتى و سلامتى مى‏ دهد).

سپس اضافه كرد: به خدا سوگند اگر على زنده بود از اينها هيچ چيزى به تو نمى ‏داد.

دارميه گفت: نه به خدا نمى‏ داد، و حتى يک موى از مال مسلمانان را ! (و بدين گونه فهماند كه اين ها حق مسلمان است، و تو از مال خودت چيزى ندارى كه به اين و آن بدهى).[۵]

پانویس

  1. چهارده قرن با غدير: ص ۱۱۰. اسرار غدير: ص ۲۹۸. علوم حديث (مجله، سال سوم، ش ۱، بهار ۱۳۷۷، پياپى ۷) : ص ۱۷۹  - ۱۶۲: حضور بانوان در نقل حديث غدير (مرتضوى) . ماهنامه كوثر (ويژه ‏نامه غدير، ش ۲، سال اول، ارديبهشت ۱۳۷۶) : ص ۸۵  - ۸۰ .
  2. بلاغات النساء: ص ۷۲.
  3. ربيع الأبرار و نصوص الأخبار - جلد : 3  صفحه : 152
  4. احتمالاً با توجه به شهرت اين زن به عنوان «دارميه» معروف به انتساب به قبيله «بنى‏ حام» شده است، و يا معاويه تنها به انگيزه عيب‏ جويى و بيان اينكه تو از عرب نيستى اين گونه او را مخاطب ساخته است. لذا در نقل «العقد الفريد» در پاسخ او به معاويه آمده است: اگر مرادت عيب جويى از من است، من از بنی حام نيستم. من زنى از بنى‏ كنانه هستم.
  5. ربيع الابرار: باب ۴۱. اعلام النساء المؤمنات: ص ۳۳۳. اعيان الشيعة: ج ۶ ص ۳۶۴ (به نقل از العقد الفريد) . الغدير: ج ۱ ص ۲۰۸. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۲۲۲ ح ۱۱۴. بحار الانوار: ج ۳۳ ص ۲۶۰ ح  ۵۳۲ . بلاغات النساء: ص ۷۲. العقد الفريد: ج ۱ ص ۲. صبح الاعشى: ج ۱ ص ۲۵۹.