سرزنش کنندگان
مرحوم مصطفوی در بیان مادهٔ «لوم» میفرماید: هُوَ انتِقَادٌ عَن حَالَةٍ أَو عَمَلٍ وَاقِعٍ مُشَافَهَةً، وَ إن کَانَ فِی الوَاقِعِ حَسَنًا إِلَّا إِنَّه بِنَظَرِ المُنتَقِدِ غَیرُ صَالِحٍ وَ عَلَی خِلَافِ صَلَاحِ العَامِلِ «لوم» انتقادی است زبانی و رو در رو از حالت یا عملی، و اگر چه آن عمل در واقع نیکو باشد، منتهی آن کار به نظر منتقد کار ناشایست و بر خلاف صلاح عامل میباشد.
علی علیه السلام کسی است که در اجرای حق و عدالت جز به خدا نمیاندیشد و از سرزنش سرزنش کنندگان در این راه باکی ندارد؛ زیرا هدف او فقط جلب خشنودی خدا است، و این هم یکی از بهترین مدالهای افتخار در راه عبودیت و بندگی است؛ زیرا تا وقتی سالک الی اللّه در اجرای عدالت و خواستههای حق طالب رضای مخلوق باشد، به ناچار باید کار را گونهای به سر منزل مقصود برساند که خشنودی مخلوق حاصل گردد، یا اگر آن خشنودی حاصل است خدشه دار نگردد. و چون رضای حق- نوعاً- مغایر با رضای خلق است، پس جمع میان آن دو ممکن نیست. از این رو، باید طالب رضای خلق، رضای خدا را پشت سر بگذارد و بر طبق امیال خلق حکم کند و در مسیری که آنان ترسیم میکنند قدم بردارد. و اینجا است که حق سرکوب شده و باطل خود را نشان میدهد. اما اگر امر بر عکس باشد، یعنی همیشه و در تمام امور طالب رضای حق باشد و بر رضای مخلوق خط بطلان بکشد، عدل و عدالت پیاده میشود و جامعه به سوی سعادت هدایت شده و از مزایای الهی و انسانی برخوردار میگردد. بدیهی است – در این صورت- کسانی که طالب باطل هستند چون باطل مطابق با امیال نفسانی آنها است، به حرفهای بی اصل و تهمتهای ناروا انسان را سرزنش و بلکه متهم میسازند و هر چه میخواهند میگویند، و گاهی کار به تکفیر هم میکشد.
پس چه باید کرد؟! اینجاست که میگوییم: انسان، یا مؤمن به خدا و رسول است یا نیست. اگر واقعاً مؤمن است، باید راه خدا را در پیش بگیرد و مسیر خود را ادامه داده و به گفتار مردم توجهی نکند از هرگونه تهمت ناروا در راه حق باکی نداشته باشد و این همان راهی است که انبیا و اوصیا رفتند.
اکنون قضاوت با عقلای مُنصف است. مگر شخص رسول خدا صلی الله علیه وآله و بلکه تمام انبیاء علیهم السلام مورد شماتت و استهزا، و حتی اتهام دشمنان خود قرار نگرفتند؟ اگر پاسخ مثبت باشد- که قطعاً چنین است- میگوییم چرا چنین شد؟ در پاسخ باید گفت: چون آنها خواستار حق و پیاده شدن آن در جامعه بودند و این اهداف با خواستههای شیاطین انسی منافات داشته و دارد. به راستی رسول خدا صلی الله علیه وآله چه کرده بود که آن حضرت را اُذن، مجنون، ساحر، کذّاب و امثال آن خواندند؟! باید پاسخ داد که حق بود و حق میگفت و به حق دعوت میکرد.
در اینجا هم رسول خدا صلی الله علیه وآله از طرف حق، علی علیه السلام را به امامت معرفی میکند که صد در صد به نفع مردم خداجو است؛ ولی اکثریت مردم که بندهٔ زر خرید دنیا هستند و لحظه ای به زیان آن قدم برنمیدارند، مخالفت میکنند و پیامبر صلی الله علیه وآله را متهم میسازند که مراعات قرابت علی علیه السلام کرده است و او را بر مردم امیر قرار داده است. اما چون رسول خدا صلی الله علیه وآله مصداق کامل
وَ لَا تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ
است توجهی ندارد و دستور حق را انجام میدهد، و شهادت میدهد که علی علیه السلام هم بعد از من چنین است؛ یعنی او را به جرم حق طلبی و حق جویی، از حقوق مسلمش محروم کرده و ۲۵ سال خانه نشین میکنند. اما با این وجود، او دست از دین برنداشته و همچنان جانبدار حق و عدالت است. پس چنین کسی شایسته رهبری حق و امامت است.[۱]
از نکات بارز و صفات برجسته حضرت علی علیه السلام این بود که هنگامی که کار مربوط به خدا میشد، ملامت و سرزنش هیچکسی را به خود راه نمیداد، و لذا به هنگام اجرای قانون، نخست از خود آغاز کرده تا کوچکترین فرد جامعه را یکسان میشمارد، حتی به خویشان و نزدیکان خود امتیازی نمیداد و این شاید به زبان آسان باشد، اما در عمل بسیار دشوار است. به عنوان نمونه دو مورد از رفتار عادلانه امیرالمؤمنین علیه السلام با نزدیکانش را بیان میکنیم:
نمونهٔ اول: جناب عقیل برادر بزرگتر حضرت امیرمؤمنان علیه السلام که افراد زیادی را تحت تکفل داشت، روزی به خدمت امام شرفیاب شد و از فقر و تنگدستی خود و خانوادهاش سخن گفت، حضرت فرمودند: به هنگام تقسیم بیتالمال میتوانم از سهمیه خودم چیزی به تو بدهم، اما هیچ امتیازی برای تو بر سایر مسلمین نمیتوانم قائل بشوم و اگر امتیازی برای تو که برادرم هستی قائل شوم، من خائن خواهم بود.
نمونهٔ دوم: امّ هانی، خواهر امیر مؤمنان علیه السلام و بانوی با شخصیت قریش، روزی با یکی از کنیزان خود به حضور برادر شرفیاب شده و تقاضای صلهای نمود، حضرت نسبت به او و کنیزش بهطور مساوی رفتار کرد، و به هرکدام مقداری مساوی با دیگری داد، امّ هانی از این رفتار برادر کمی آزرده خاطر گشت، که چرا برای او امتیازی حتی بر کنیز خود قائل نشدهاند؟ امّا حضرت فرمودند که این روش اسلام است، که باید به همه مسلمین حقوقی مساوی از بیت المال پرداخت کرد.
حضرت زهرا صلی الله علیها درخطبه فدکیه فرمودند: مَکْدُوداً فی ذاتِ اللَّهِ، مُجْتَهِداً فی اَمْرِ اللَّهِ، قَریباً مِنْ رَسُولِاللَّهِ، سَیِّداً فی اَوْلِیاءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً کادِحاً، لا تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ؛ حضرت علی علیه السلام سخت در راه خدا مبارزه کرد و در انجام دستورات الهی سختکوش و تلاشگر بود. او نزدیکترین اشخاص به رسول خدا صلی الله علیه وآله بود. او سرآمد و سرور اولیای خدا بود، مهیای خیر خواهی بود که در این راه جدیّت و فعالیت داشت، و سرزنش سرزنش کنندگان هم در او که در راه خدا کوشش میکرد اثر نداشت. (تنها رضای حق برای او منظور نظر بود نه رضای مخلوق).[۲]
گاهی از اوقات، نکوهش نکوهشگران، انسانهای صالح و جهادگر را از ادامه دادن به جهاد و حرکت در مسیر الهی سست و دلسرد کرده و احیاناً به کلی بازمیدارد و این نشانهٔ ضعف نفس انسان است. انسانهای قوی الاراده و با استقامت، با ارادهای پولادین در راه خدا گام نهاده و جهاد میکنند و برنامههای دینی خود را انجام میدهند. و نقد و انتقاد جاهلانهٔ جاهلان و نکوهش نکوهش کنندگان، آنان را از ادامهٔ راهی که در پیش گرفتهاند بازنمیدارند.
مصداق اتم این ویژگی نورانی، امیرالمؤمنین علی علیه السلام بوده، چنانکه ایشان میفرماید: وَ إِنِّی لَمِنْ قَوْمٍ لَا تَأْخُذُهُمْ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِم... و من از گروهی هستم که ازملامت توبیخ کنندگان، در راه خدا بیم ندارند.[۳]
و این نکته قابل توجه است که انسانهای پاک و با فضیلت، بیندیشند که چه کسانی مردان خدا را ملامت میکنند؟ آیا آنان افرادی محترم و شریفند؟ نه، بلکه افرادی جاهل و فرومایهاند. و آیا آنان برای خدا و در راه حق ملامت میکنند؟ نه، بلکه آنان در مسیر طرفداری از باطل، مردان خدا رامسخره و استهزاء کرده و توبیخ و سرزنش مینمایند.
إِنَّ الَّذینَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذینَ آمَنُوا یَضْحَکُون* وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ یَتَغامَزُون * وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلی أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَکِهین* وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّون
. همانا آن کافران به مؤمنان میخندیدند- و آنان را مسخره میکردند- و چون بر ایشان میگذشتند، اشاره چشم و ابرو با هم ردّ و بدل میکردند. و هر گاه به سوی خانواده و افراد خود بازمیگشتند به ناز و شادی و خنده، بازمیگشتند و هر گاه آنان را میدیدند میگفتند: آنها گمراهانند….[۴]
و نیز در زیارت آن حضرت در روز غدیر میخوانیم:لَا تَأْخُذُکَ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ؛ ملامت ملامت کنندگان، تو را از ادامهٔ راه خدا بازنداشت.
و در دعای شریفه ندبه راجع به آن برگوار میخوانیم: وَ لَا تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ؛ ملامت ملامت کننده، آن حضرت را نگرفت و از راهی که میرفتند برنگردانیده و بازنداشت.[۵]
در غیبت نعمانی است که ابو بصیر گفت حضرت باقر علیه السلام فرمود: یَقُومُ الْقَائِمُ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ وَ کِتَابٍ جَدِیدٍ وَ قَضَاءٍ جَدِیدٍ عَلَی الْعَرَبِ شَدِیدٌ لَیْسَ شَأْنُهُ إِلَّا السَّیْفَ لَا یَسْتَتِیبُ أَحَداً وَ لَا یَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ؛ قائم به امر جدید و کتاب جدید و حکم جدید که بر عرب دشوار است قیام میکند، کار وی شمشیر (و جنگ) است توبه هیچکس را قبول نمیکند، و ملامت دشمنان او را از هدفش بازنمیدارد.[۶]
نواده آن حضرت، بانوی پر افتخار اسلام حضرت فاطمه دختر امام حسین علیه السلام در کوفه ضمن خطابهٔ آتشینی که ایراد کردند جد بزرگوار خود امیرالمؤمنین علیه السلام را به این افتخار بسیار بزرگ ستوده و به زبان التجا به دربار الهی و در مقام شکایت از کوفیان و انتقاد قدر نشناسی آنان از پدر و جدش میگوید: لَمْ تَأْخُذْهُ فِیکَ لَوْمَةُ لَائِمٍ وَ لَا عَذْلُ عَاذِل ...خداوند ملامت ملامت کننده و نه عیب جوئی عیب جوینده، جدم امیرالمؤمنین علیه السلام را از استقامت در راه تو بازنداشت. و اکنون آن بزرگ انسانی که همه، او را بدین صفت ستودهاند فرزند خود را امر میکند که اینچنین استوار و پابرجا در راه خدا باشد و با اراده قوی حرکت کند و سخنهای جاهلانهٔ نابخردان در او اثر نداشته باشد.[۷]
الحسین علیه السلام (کِتَابٌ عَنِ الحُسَینِ علیه السلام إلَی مُعَاوِیَه فِیهِ): أَ لَسْتَ الْقَاتِلَ حُجْراً أَخَا کِنْدَة وَ الْمُصَلِّینَ الْعَابِدِینَ الَّذِینَ کَانُوا یُنْکِرُونَ الظُّلْمَ وَ یَسْتَعْظِمُونَ الْبِدَعَ وَ لا یَخافُونَ فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ؛ امام حسین علیه السلام (در نامهٔ امام حسین علیه السلام به معاویه آمده است): «آیا تو همان معاویهای نیستیکه حجربنعدی را با آن افرادی که اهل نماز و عبادت و با ظلم و بدعت مخالف بودند و در راه خدا از هیچگونه ملامتی باک نداشتند شهید نمودی» ؟![۸]
مصادیق بارز فراز وَ لا تَأخذُهُ فِی اللّهِ لومَةُ لائِم طبیعت کار این چنین است که حسودان و بدخواهان به خاطر بیلیاقتی خودشان، سعی میکنند در قبال اعمال شایستهٔ خوبان بدگویی و سرزنش کنند که یکی از ویژگیهای برجستهٔ هر مؤمنی این است که در انجام حقّ هیچ اعتنایی به حرف و سخن عیب جویان و طعنه زنان نکند، بلکه با قاطعیّت به انجام کار خود بپردازد و در مسیر حقّ سست نشود. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند:
أَمَرَنِی رَبِّی بِسَبْعِ خِصَالٍ: … وَ أَنْ لَا یَأْخُذَنِی فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ، وَ أَنْ أَقُولَ الْحَقَّ وَ إِنْ کَانَ مُرّاً؛ پروردگارم مرا به هفت خصلت امر فرموده است که از جمله این است: و سرزنش هیچ سرزنش کنندهای مرا بازندارد، حقّ را بگویم هر چند تلخ باشد.[۹]
بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله علی علیه السلام که در کلاس حقّ، دانش آموز پیامبر خدا صلی الله علیه وآله است بارزترین ظلم ستیز و حقّ طلب عالم میباشد. تو همانگونه بودی که رسول خدا صلی الله علیه وآله دربارهات گفت: نیرومند در بدنت، متواضع در نفست، بزرگ نزد خداوند، کبیر در زمین و جلیل در آسمان، نسبت به شخص تو بر احدی جای نکتهگیری و عیب جوئی وجود ندارد و نه برای گویندهای جای عیب بودی، و نه برای شخص طمّاع نسبت به تو طمع و چشم داشتی و نه به ناحقّ و نابجا کسی به تو امیدی تواند داشت. و خوار و ناتوان نزد تو عزیز و نیرومند است تا حقّ او را از سرکش و ستمکار بگیری، و توانای عزیز نزد تو خوار و ذلیل است تا اینکه حق مظلوم را از او بستانی.[۱۰]
این فراز از خطبه در واقع، برگرفته از آیهٔ کریمه است که در مدح مؤمنان خاصّ خداوند سخن میگوید:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیم
؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، هر کس از شما از دین خود برگردد، به زودی خدا گروهی [دیگر] را میآورد که آنان را دوست میدارد و آنان [نیز] او را دوست دارند. [اینان] با مؤمنان، فروتن، [و] بر کافران سرفرازند. در راه خدا جهاد میکنند و از سرزنش هیچ ملامتگری نمیترسند. این فضل خداست. آن را به هر که بخواهد میدهد، و خدا گشایشگر داناست.[۱۱]
مرحوم طبرسی در مجمع البیان ابتداء بیان میکنند که در مصداق و موصوف آیهٔ کریمه آراء مختلفی ارائه شده است، که عبارتند از: أبوبکر و یارانش، أهل یمن، أهل فرس و فارسیها (سلمان و هم ملّتهای او)، انصار، و بالاخره امیرمؤمنان علی بن أبیطالب علیه السلام و شیعیانش. سپس نظر آخر را اختیار میکنند و میفرماید: عمار، حذیفه، ابنعباس، امام باقر و امام صادق علیه السلام همه روایت نمودهاند: مقصودِ آیه، علی علیه السلام و اصحاب اوست که پس از پیامبر صلی الله علیه وآله با بیعت شکنان جمل و ستمکاران صفین و خوارج نهروان جنگیدند.[۱۲]
طبرسی در ادامه به تأیید روایت مذکور میپردازد و میگوید: مؤید این که مقصود آیه علی علیه السلام است، این است که پیامبر صلی الله علیه وآله علی علیه السلام را پیش از این، به همین اوصاف که در آیه آمده توصیف کرده است و این مطلب تازه ای نیست:
هنگامی که او را برای فتح خیبر مأمور کرد، فرمود: «فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست بدارد و خدا و رسول، او را دوست دارند. او کسی است که همواره به سوی دشمن حملهور است و هیچگاه از دشمن فرار نمیکند. از میدان نبرد باز نخواهد گشت تا خداوند قلعههای خیبر را به دستش فتح کند». آن گاه پرچم را به دست علی علیه السلام داد.
صفات دیگر، از قبیل نرمی با مؤمنان و سختی با کافران و جهاد در راه خدا و بیمناک نبودن از سرزنش مردم، همه در امیرالمؤمنین علی علیه السلام جمع است و هیچکس نمیتواند منکر آن شود، زیرا سختگیری او نسبت به اهل شرک و مهربانی او نسبت به مؤمنان و مواردی که اسلام را از خطر سقوط حفظ کرد، بر احدی پوشیده نیست.
در روایت است که در روز جنگ بصره، علی علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند! اهل این آیه، تا امروز جنگ نکرده بودند» و همین آیه را تلاوت کرد.[۱۳]مرحوم طبرسی به عنوان یکی از تأییدات دیگر روایت «خاصف النعل» را ذکر میکنند که در قتال با ناکثین، قاسطین و مارقین اصحاب امیرمؤمنان علی علیه السلام حقانیّت خود را در دفاع و حمایت از حقّ نشان دادند، هم با گفتار و هم با کارزار.
ابنعباس (در اجتماع مردم بصره) به خطبه ایستاد و خدا را سپاس و ستایش کرد و گفت: ای مردم! برای عزیمت نزد امام خود آماده شوید و در راه، (ساز و برگ) سبک و سنگین خود را برگیرید و به جان و مال خویش به جهاد پردازید، زیرا شما با گروهی که (حرام خدا را) حلال شمرده و از حق سرتافتهاند، و با کسانی که قرآن نمیخوانند و حکم کتاب (خدا) را نمیشناسند پیکار میکنید. همراه با امیر مؤمنان، و پسر عمّ پیامبر خدا صلی الله علیه وآله، (یعنی) کسی که امر به معروف و نهی از منکر میکند و برای حق میرزمد و بر راه هدایت میرود و به حکم قرآن فرمان میدهد، کسی که در حکومت خود رشوه نمیدهد و از تبهکاران تملّق نمیگوید و در راه خدا از سرزنش هیچ ملامتگری نمیهراسد.[۱۴]
عبدالله بن زیاد غلام عثمان بن عفان میگوید: عمار را شنیدم که در جنگ جمل میگفت: به خدا سوگند! اگر آن قدر ما را بزنید تا به کوههای هجر [در مکه] برسیم، یقین داریم که ما بر حقّ و شما بر باطل هستید.
همو میگوید: و شنیدم میگفت: به خدا سوگند! تاویل این آیه جز برای امروز نازل نشده:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ
؛[۱۵]ای کسانی که ایمان آوردهاید، هر کس از شما از دین خود برگردد، به زودی خدا گروهی [دیگر] را میآورد که آنان را دوست میدارد و آنان [نیز] او را دوست دارند.
خلاصه و نتیجه این که مصداق أتمّ و اکمل آیهٔ کریمه تنها امیرالمؤمنین علی علیه السلام و شیعیانشان هستند که به حقّ چنگ زدند و سرزنش هیچ ملامتگری را اعتناء ننمودند. و رسول خدا صلی الله علیه وآله به اعجاز الهی در خطابهٔ غدیر پیش از وقوع حادثه، به نعت منعوت و مدح ممدوح پرداختهاند.
بیان امیرالمؤمنین علیه السلام به حارث همدانی
چه خوب است که در آخر این بحث به روایت حقّ نمای حارث همدانی در موضوع حقّانیّت و حقیقت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نگاهی بیندازیم، این روایت به درستی تکلیف خیلی از مدعیان و پیروان دروغین امیرالمؤمنین علی علیه السلام را روشن میکند.
اصبغ بن نباته میگوید: حارث همدانی در میان گروهی از شیعیان که من هم در میانشان بودم به خدمت امیر مؤمنان علی بن ابیطالب علیه السلام آمد. حارث خمیده راه میرفت و زمین را با عصای خمیدهاش فرو میکوفت. او بیمار بود. امیر مؤمنان علیه السلام به او که منزلتی در پیشش داشت رو کرد و فرمود: حارث حالت چگونه است؟ او گفت: ای امیر مؤمنان! روزگار به من صدمه زده و کشمکش اصحابتان بر در خانه، خشم درونم را افزوده است. حضرت فرمودند: کشمکش ایشان درباره چیست؟ او عرض کرد: دربارهٔ شما و آزمونی بر محور شما؛ یکی تندرو و أهل غلوّ و دیگری میانهرو و پیمانشکن و گروهی دیگر در شکّ و تردیدی که نمیدانند گام در پیش بگذارند یا پس بکشند.
حضرت فرمودند: فَحَسْبُکَ یَا أَخَا هَمْدَانَ، أَلَا إِنَّ خَیْرَ شِیعَتِی النَّمَطُ الْأَوْسَطُ، إِلَیْهِمْ یَرْجِعُ الْغَالِی، وَ بِهِمْ یَلْحَقُ التَّالِی بس است ای برادر همدانی! بدان که بهترین شیعیان من گروه میانهاند؛ غلوّکننده به آنان بازمیگردد و عقب افتاده به ایشان میپیوندد. عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت! کاش این پرده را از دلهای ما برمیداشتی و ما را درباره کارمان بینا میساختی؟ حضرت فرمودند: باشد! تو کسی هستی که حقّ برایت مشتبه شده است، [اما بدان:] دین خداوند با افراد شناخته نمیشود، بلکه با نشانه ای راستین شناخته میگردد. پس حقّ را بشناس تا اهل آن را بشناسی.
ای حارث! همانا حقّ بهترین سخن است و کسی که آشکارا حقّ را بگوید جهادگر است. من تو را به حق آگاه میکنم. پس گوشَت را به من بسپار و سپس به هرکس از یارانت که استوار بود خبر بده. بدان که من بندهٔ خدا و برادر فرستادهاش و نخستین تصدیقکنندهٔ اویم. او را در حالی تصدیق کردم که هنوز حضرت آدم علیه السلام میان روح و بدن بود. سپس منم که به راستی نخستین تصدیقکنندهاش در امّت شما هستم، پس ما نخستینها و واپسینها هستیم.
ای حارث! بدان که من یار مخصوص و ویژهٔ او و برادر تنی و جانشین و دوست و همراز اویم. فهم کتاب [خدا] و حکم جداکنندهٔ میان حق و باطل و علم سدهها و حوادث به من داده شد. هزار کلید به من سپرده شده است که هرکدام گشاینده هزار دروازه است، که هر دروازه منتهی به هزار هزار (= میلیون) عهد و دوران است.
و افزون بر اینها من با شب قدر یاری شدم. و این برای من و برای کسانی از فرزندان من که آن را نگاه دارند جریان دارد مادامی که شب و روز برقرارند، تا زمانی که خداوند وارث زمین و هرکسی شود که روی آن است. ای حارث! به خدایی که دانه را شکافت و انسان را پدیدآورد سوگند! افزون بر اینها دوست و دشمن در جاهای بسیاری مرا خواهند شناخت. در هنگام مرگ و در صراط و هنگام تقسیم.
عرض کرد: کدام تقسیم ای سرور من؟ حضرت فرمودند: تقسیم دوزخ، که من آن را به درستی تقسیم میکنم، میگویم: این دوست من و این دشمن من است. سپس امیرمؤمنان علیه السلام دست حارث را گرفت و فرمود: ای حارث! دست تو را چنان گرفتهام که رسول خدا صلی الله علیه وآله دست مرا گرفت هنگامی که از حسدورزی قریش و منافقان شکایت کردم و چنین فرمود: چون روز قیامت شود بند و ریسمانی از صاحب عرش والا میگیرم و تو ای علی دامن مرا میگیری و فرزندان تو دامن تو را میگیرند و شیعیانتان دامن شما را میگیرند. و خداوند با پیامبرش و پیامبر صلی الله علیه وآله با وصیّاش چه میکند؟
ای حارث! کوتاه سخن اینکه تو با محبوبت خواهی بود و سه مرتبه فرمود: برای تو است آنچه بهشمار آوردهای (و اندوختهای). و حارث درحالیکه عبایش را شادمانه میکشید، گفت به پروردگارم سوگند! پس از این مهم نیست که چه هنگام مرگ را دیدار میکنم یا مرگ مرا دیدار میکند.
جمیل بن صالح [یکی از راویان این حدیث] گفته است: سیّد بن محمّد در کتابش چنین سروده است:
| قَوْلُ عَلِـیٍّ لِحَارِثٍ عَجَبٌ | یَـا حَـارِ هَمْدَانَ مَنْ یَمُتْ یَرَنِی | |
| یَعْرِفُنِـی طَرْفُـهُ وَ أَعْرِفُهُ | وَ أَنْتَ عِنْـدَ الصِّـرَاطِ تَعْرِفُنِـی | |
| أَسْقِیکَ مِـنْ بَارِدٍ عَلَی ظَمَأٍ | أَقُولُ لِلنَّارِ حِینَ تُعْرَضُ لِلْعَرْضِ | |
| دَعِیهِ لَا تَقْرَبِیهِ إِنَّ لَـهُ | کَمْ ثَمَّ أُعْجُوبَةٍ لَهُ حَمَلَا | |
| مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ قُبُلًا | بِنَعْتِهِ وَ اسْمِـهِ وَ مَـا فَعَلَا | |
| فَلَا تَخَفْ عَثْرَةً وَ لَا زَلَـلًا | تَخَالُـهُ فِـی الْحَلَاوَةِ الْعَسَـلَا | |
| دَعِیهِ لَا تَقْبَلِـی الرَّجُلَا | حَبْـلًا بِحَبْـلِ الْوَصِـیِّ مُتَّصِـلا |
سخن علی علیه السلام به حارث چه شگفت است! آنجا او امر شگفتی را به دوش گرفت.
ای حارث همدان! هر کس بمیرد مرا میبیند چه مؤمن و چه منافق.
دیدگان او مرا میشناسند و من او را به صفات و نام و آنچه کرده است میشناسم.
و تو در صراط مرا میشناسی. پس، از لغزش و گمراهی هراس نکن.
تو را در تشنگی به آبی خنک سیراب میکنم که در شیرینی آن را عسل پنداری.
به آتش وقتی که روی میآورد میگویم او را رها کن.
این مرد را در بر مگیر او را رها کن. به او نزدیک مشو، چرا که برای او طنابی است که به طناب وصی پیوسته است.[۱۶]
پانویس
- ↑ شرح و تفسیر خطبه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در غدیرخم، ص ۱۶۵–۱۶۴.
- ↑ فرازی از خطبه فدکیه؛ احتجاج، ج۱، ص۱۰۱.
- ↑ نهجالبلاغه پایان خطبه ۲۳۴ معروف به خطبه قاصعه.
- ↑ مطففین / ۳۳–۳۰.
- ↑ مفاتیح الجنان، ص ۳۷۳.
- ↑ غیبت نعمانی ص۲۳۳؛ مهدی موعود، ص ۱۱۲۵.
- ↑ نفس المهموم طبع جدید، ص ۳۹۷.
- ↑ تفسیر اهل بیت علیهم السلام، ج۴، ص۹۴؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۲۱۲.
- ↑ الأصول الستة عشر، ص ۲۴۱.
- ↑ بحار الأنوار، ج۹۷، ص ۳۷۹.
- ↑ مائده / ۵۴.
- ↑ ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص ۷۸.
- ↑ ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن با کمی تصرّف، ج۷، ص ۷۹.
- ↑ پیکار صفین، ترجمه وقعة صفین، ص ۱۶۳.
- ↑ مائده / ۵۴؛ نبرد جمل (ترجمه وقعة الجمل)، ص ۱۱۳.
- ↑ آمالی شیخ طوسی، ج۲، ص ۵۴۳ و ۵۴۱ و ۵۳۹ ترجمه حسنزاده.