چکیده

۱. ظهور انتهای تفصیلی صراط مستقیم غدیر است.

۲. ظهور تجلی کامل تعالی بشر است.

۳. اسلام بدون غدیر بی محتواست، و غدیر بدون ظهور تجلیگاه جهانی نخواهد داشت.

۴. برای جبران غدیر از دست رفته توسط سقیفه باید دست بیعت با وارث غدیر برای عصر ظهور داد.

۵. در عصر ظهور معلوم خواهد شد که مردم چقدر به غدیر نیاز داشتند و چه چیزی را پشت پا انداختند.

۶. غدیر نشان داد که انسان ها وقتی آزاد باشند باز هم خوب را که غدیر است بر نمی گزینند و بد را که سقیفه است انتخاب می کنند.

۷. غدیر مأیوس کردن دشمنان از نابودی دین خدا بود.

۸. غدیر بشارت کمال دین و تمام نعمت و رضایت خدا و اهانت به شیطان و ناامیدی ستمگران بود.

۹. امام غدیر آن پیشوای هدایتگری است که رسالت جهانی ختم نبوت را بر عهده دارد.

۱۰. انسان راهرو کمال است با برنامه مدون غدیر.

۱۱. غدیر استمرار حلقه پیوند انسان با آفریدگار اوست.

۱۲. غدیر بهترین شیوه بهره برداری از جهان هستی را در اختیار انسان قرار می دهد.

۱۳. مردم چاره ای جز بازگشت به سوی غدیر ندارند که معنای آن حرکت به سوی ظهور است.

۱۴. غدیر نماد حق است که در عصر ظهور خود را نشان خواهد داد.

۱۵. خط غدیر در پی عدالت فراگیر و همه جانبه در جهان است.

۱۶. مردم به خاطر قطع ارتباط با امام غدیر به انواع گناهان آلوده شدند و گناهان را با فقر و سختی تاوان دادند.

۱۷. با ظهور صاحب غدیر رفاه همگانی مردم جهان را فرا می گیرد.

۱۸. غدیر آغاز ظهور است و ظهور پایان غدیر.

غدير ابتداى راه مستقيمى است كه انتها و تفصيل آن ظهور است. آفريدگار هستى‏ بخش غدير را از آن روى پديدآورد تا انسان را در بستر تعالى و تكامل قرار دهد و دوران سعادت و رستگارى بشريت را در دوران ظهور رقم زند و تجلّى كامل آن را به جهان هستى نشان دهد.

غدير آغاز راهى است كه پايان آن ظهور خواهد بود. اسلام بدون غدير بى‏ محتوا خواهد بود، و غدير بدون ظهور تجليگاه جهانى و آرمانى نخواهد داشت. كوتاهى و عدم وفاى به عهد الهى در روز غدير، موجب محروميت جهان بشرى از اين فيض بزرگ الهى شد.

براى جبران اين رفتار بايستى دست بيعت با وارث غدير داد، چرا كه ظهور شكوهمند او آخرين و شيرين ‏ترين مرحله طراحى آفرينش است. ظهور او پايان همه ناكامى ‏ها، نابسامانى‏ ها و تلخى‏ هاى زندگى انسان است.

فقط در دوران طلايى ظهور حقيقت غدير براى جهانيان جلوه‏گر خواهد شد، و انسان‏ها در خواهند يافت كه در تمام دوران هستى خود چقدر بدان نياز داشتند. در آن عصر در مى ‏يابند كه طعم شيرين زندگى راستين انسانى در كوثر غدير نهفته بوده، كه لذت غدير در زمزم زلال و گواراى ظهور تجلى كرده است.

غدير و آزمون الهى

غدير آن آزمون الهى است كه در بستر آزادى و انتخاب انسان شكل گرفت، و همان شاهراه هدايت است كه: إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا [۱] را معنى بخشيد، تا انسان با كمالِ آزادى در انتخاب راه مستقيم و سعادت، غدير را برگزيند يا راه سقيفه و گمراهى و شقاوت و بدبختى را.

پيمان غدير در شرايطى بسته شد كه شياطين و منافقانى به كمين نشسته بودند كه همچون خفاشان شب ‏پرست منتظر غروب آفتاب رسالت بودند؛ تا عرصه را از دست آفتاب ولايت بربايند و دنيا را در ظلمت جهل و عناد و گمراهى خويش فرو برند، و دوران تاريک غيبت و حرمان از مولاى مهربان را شكل دهند.

اما پديد آورنده غدير خداى مهربان در آن روز، كفرورزان را از دين حق -  كه همان ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است -  نااميد و مأيوس كرد و فرمود: «اليوم يئس الذين كفروا من دينكم»[۲]: امروز آنان كه كفر ورزيدند از دين شما مأيوس گشتند.

در آن روز خداى متعال رهپويان غدير را با پنج مژده مسرور ساخت: اکمال دین، اتمام نعمت، رضا و خشنودى خداى رحمن، اهانت به شيطان، نااميدى و يأس منكران.

البته حقيقتِ يأس كفرورزان در عصر ظهور تحقق خواهد يافت. جابر مى ‏گويد: امام باقر علیه السلام در ذيل اين آيه شريفه فرمود: يوم يقوم القائم ‏عليه السلام يئس بنوامية. فهم الذين كفروا يئسوا من آل‏ محمد عليهم السلام[۳]: آن روز روز ظهور قائم (آل ‏محمد) عليه السلام است و بنی ‏امیه نوميد مى‏ شوند. آنها هستند كه كفر ورزيدند و از آل‏ محمد عليهم السلام نوميد مى‏ گردند.

بنا بر آنچه گفته شد، غدير همان آغاز يک راه است كه پايان آن ظهور خواهد بود، و اسلام بدون غدير بى ‏محتوى خواهد بود، و غدير بدون ظهور تجليگاه جهانى و آرمانى نخواهد داشت.

غدير و رسالت جهانى

غدير آن پيشواى هدايتگرى است كه رسالت جهانى خاتم پيامبران ‏صلى الله عليه و آله را به عهده گرفت و امت را امامت كرد، تا هدف غايى خداى بزرگ از ارسال رسولش را محقق سازد؛ آنجا كه فرمود:

«هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون»[۴]: او كسى است كه رسولش را با هدايت و آئين حق فرستاد تا آن را بر همه آئين ‏ها پيروز گرداند گر چه شرک ورزان كراهت داشته باشند.

در اين آيه نكاتى چند در نگاه ابتدايى قابل تأمّل و انديشه است:

الف) خداى سبحان از لطف بى ‏پايانش براى كمال و سعادت انسان، پيامبرش ‏صلى الله عليه و آله را فرستاد.

ب) او پيامبر و فرستاده خويش را انتخاب فرمود.

ج) دو هدف مهم و حياتى عبارتند از: هدايت انسان به كمال آفرينشى خود، و آيينِ حق كه آيين‏ هاى باطل و نسخ شده الهى را كنار زند و مكاتب بشرى را بيرون سازد.

د) پيروزى در برابر همه آيين‏ هاى الهى نسخ شده و مكاتب بشرى.

هـ) منكران حق يا كفرورزانند يا مشركان، كه تمام گروه ‏هاى باطل را در بر مى‏ گيرد.

امام کاظم ‏علیه السلام در تفسير آيه شريفه «هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون» چنين مى ‏فرمايد: هو الذى امر رسوله بالولايه لوصيه -  و الولاية هى دين الحق -  ليظهره على الدين كله؛ يظهره على جميع الاديان عند قيام القائم ‏عليه السلام. يقول اللَّه: «و اللَّه متمّ نوره»؛ ولايه القائم‏ عليه السلام. «و لو كره الكافرون» بولايه على ‏عليه السلام[۵]:

او است كه رسولش را به ولايت وصيش امر كرد، و ولايت همان دين حق است. تا آن را بر هر دينى پيروز گرداند؛ يعنى آن را در زمان قيام قائم ‏عليه السلام بر همه دين‏ها پيروز سازد. خدا مى‏ فرمايد: «و خداوند تمام كننده نور خود است»؛ يعنى ولايت قائم ‏عليه السلام، «اگر چه كافران» به ولايت على ‏عليه السلام «كراهت داشته باشند».

در سخن ديگرى ابوبصير مى ‏گويد: امام صادق‏ علیه السلام فرمود: و اللَّه ما نزل تأويلها بعد و لا ينزل تأويلها حتى يخرج القائم‏ عليه السلام. فاذا خرج القائم‏ عليه السلام، لم يبق كافر باللَّه العظيم و لا مشرك بالامام الا كره خروجه...[۶]: به خدا سوگند اين آيه تحقق نيافته و تحقق نمى ‏يابد تا روزى كه قائم ‏عليه السلام ظهور كند. هنگامى كه او ظهور كند هيچ كافر به خداى بزرگ و يا مشرک به امام نمى‏ ماند مگر آنكه ظهور او را دوست نخواهد داشت... .

عصر ظهور و بازگشت به غدير

خداى مهربان در نظام حكيمانه و والاى خويش، در طراحى آفرينش انسان و جهان محتوايى متقن و اصيل دارد. انسان راهروِ كمال است، اما با برنامه مدوّنِ دين حق.

عامل اصلى و عنصر اساسى در اين نقشه الهى همان وجود راهنماست، كه در واقع حلقه واسطى است كه حلقه‏ هاى ديگر اين مجموعه را به هم پيوند مى ‏دهد، و هم او به آفرينش جهان و عبادت انسان معنى مى ‏بخشد و نظام هستى را هدفمند مى‏ سازد.

بنابراين، غدير استمرار حلقه پيوند انسان با آفريدگار و خداى مهربان است، و اين سنت تغيير ناپذير خداوند متعال در جهان و لازمه اختيار و انتخاب انسان است. از اين رو انسان با اختيار خود با غدير و امام معصوم آن يعنى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بیعت مى‏ كند و از او پيروى مى‏نمايد. در پرتو مكتب او تربيت مى‏ شود، و در راستاى اهداف و آرمان‏ هاى الهى اين مكتب فداكارى مى ‏نمايد، و بر عهد و پيمان خود پايبند است.

در نتيجه، آفريدگار او نيز به عهد و پيمان خود وفا مى ‏كند، و سعادت دنيا و جهان آخرت را به او ارزانى مى ‏دارد كه مى ‏فرمايد: «اوفوا بعهدى اوف بعهدكم»[۷]: به عهد من وفا كنيد من نيز به عهد شما وفا مى ‏نمايم.

سَماعه مى ‏گويد: امام صادق ‏علیه السلام در ذيل اين آيه شريفه مى‏ فرمايد: «بولايه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام اوف لكم بالجنة»[۸]: به ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام وفا كنيد، من نيز براى شما به عهد بهشت وفا مى ‏كنم.

با عنايت به اين روايت نورانى، غدير با دوران ظهور فرزند اميرالمؤمنين‏ عليه السلام يعنى حضرت صاحب ‏الامر عليه السلام ارتباط مستقيمى دارد. غدير در دو بُعد جلوه‏گر شد: بُعد معنوى، بُعد دنيايى.

در بُعد معنوى، انسان را در مراتب ايمان و كمال و رشد و تكامل روحى به سوى قرب حضرت حق بالا مى ‏برد. در بُعد دنيايى بهترين شيوه بهره‏ بردارى از جهان هستى را در اختيار انسان قرار مى‏ دهد و او را عظمت مى ‏بخشد.

همه اين موارد با اختيارِ انسان رقم مى‏ خورد، و آنگاه كه انسان با غدير بيعت نكرد و يا بيعت آن را شكست و سالار آن را تنها گذاشت، چنين شد كه دوران غيبت و محروميّت از راهنماى پيوند دهنده نظام هستى با آفريدگار و انسان شكل گرفت، و پرده ‏اى ميان او و راهنماى مهربان و مربى هدايتگر افكنده شد، و آفتاب عالم تاب غدير در پشت ابرهاى سياه جهل و عناد و كفر و نفاق ماند، و سراسر گيتى را با حكومت غاصب حبترى[۹] سياهى فرا گرفت.

اسرار و رازهاى غدير همچنان در سينه صاحب آن اميرِ عالم هستى ماند كه فرمود: كان لرسول‏ الله ‏صلى الله عليه وآله سرّ لا يعلمه الاّ قليل... ، و لولا طغاة هذه الامّة لبثثت هذا السرّ[۱۰]: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رازى داشت كه جز اندكى آن را نمى‏دانستند ... ، و اگر طاغوت‏ هاى اين امت نبودند اين راز را فاش و منتشر مى كردم.

آرى، اين اسرار جز براى تعداد اندكى از نزديك‏ترين دوستان اميرالمؤمنين ‏عليه السلام فاش نشد، چرا كه مردم توانِ درک و پذيرش حقايق معنوى را نداشتند.

اين شيوه در ميان معصومين‏ عليهم السلام ادامه داشت، تا آنگاه كه آخرين وصى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام يعنى حضرت مهدى ‏عليه السلام قيام نمايد؛ كه خداى سبحان مى‏ فرمايد: «و الليل اذا يسر»[۱۱]: سوگند به شب آنگاه كه سپرى شود.

امام صادق‏ علیه السلام در تفسیر اين آيه كريمه مى‏ فرمايد: هى دولة حَبتر، فهى تسرى الى قيام القائم ‏عليه السلام[۱۲]: منظور از شب همان دولت حبتر است، كه تا قيام قائم‏ عليه السلام ادامه مى ‏يابد.

و آنگاه كه انسان در پايان دوران غيبت به خود آمد و به عهد خود وفا كرد، ظهور تحقق خواهد يافت. به سخن ديگر، اگر مردم به سوى غدير و آرمان‏ هاى آن بازگشتند و با نخستين امام معصوم عهد و پيمان دوباره بستند و غدير در همه جا فراگير شد، ظهور خواهد شد.

به راستى اگر انسان‏ هاى امروزى به ويژه مسلمانان -  كه در دنياى لبريز از ستم و تباهى و فساد زندگى مى‏ كنند و چنين دنيايى نتيجه دورى از مكتب غدير و پيمان شكستن با صاحب آن و ولايت است -  از اين دنيا خسته و آزرده ‏اند، چاره‏اى جز بازگشت به غدير و پيمان مجدد با صاحب ولايت ندارند. نتيجه اين اقدام خردمندانه حركت به سوى ظهور خواهد بود، كه تحقق بخشنده به آرمان‏ هاى غدير است.

امام عصر عليه السلام در اين زمينه مى ‏فرمايد: و لو ان اشياعنا -  وفّقهم اللَّه لطاعته -  على اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد عليهم، لما تأخّر عنهم اليُمن بلقائنا و لتعجّلت لهم السعادة ...[۱۳]: اگر شيعيان ما كه خداوند به طاعت خويش موفقشان بدارد در وفا به پيمانى كه با ما دارند يكپارچه و همدل مى‏ شدند، هرگز ملاقات ما و سعادت حضور در محضر ما با معرفت حقيقى به تأخير نمى‏افتاد و به زودى نصيبشان مى‏ شد.

آرى، كوتاهى و عدم وفاى به عهد و پيمان الهى در روز غدير، موجب محروميت جهان بشرى از اين فيض بزرگ الهى شد. اينک براى جبران اين رفتار، بايستى دست بیعت با وارث غدير داد، چرا كه ظهور شكوهمند او آخرين و شيرين‏ ترين مرحله طراحى آفرينش است. ظهور او پايان همه ناكامى ‏ها و نابسامانى ‏ها و تلخى‏هاى زندگى انسانى است.

فقط در دوران طلايىِ ظهور حقيقت غدير براى جهانيان جلوه‏گر خواهد شد، و انسان‏ها در خواهند يافت كه در تمام دوران هستى خود چقدر بدان نياز داشتند. در آن عصر در مى‏يابند كه طعم شيرين زندگى راستين انسانى در كوثر غدير نهفته بود، كه لذت غدير در زمزم زلال و گواراى ظهور تجلى كرده است، و هم اينک رازهاى سينه دروازه دانش نبوى حضرت مرتضى على ‏عليه السلام از زبان ترجمان الهى، حضرت بقية الله الاعظم ‏عليه السلام رازگشايى مى‏ شود، آنجا كه به كميل مى ‏فرمايد:

يا كميل! ان رسول‏ الله‏ صلى الله عليه وآله ادّبه اللَّه عزوجل، و هو ادّبنى، و انا اؤدّب المؤمنين و اورّث الادب المكرّمين. يا كميل! ما من علم الا و انا افتحه، و ما من سرّ الا و القائم ‏عليه السلام يختمه[۱۴]: اى كميل! به راستى خداوند متعال رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله را تربيت كرد، و او به تربيت من پرداخت، و من نيز مؤمنان را تربيت مى‏كنم و آداب زندگى را براى مردم گرامى به ارث مى‏ گذارم. اى كميل! هيچ دانشى نيست مگر آنكه من آن را آغاز كنم، و هيچ رازى نيست مگر آنكه قائم‏ عليه السلام پرده از آن برداشته و آن را به پايان مى‏ رساند.

آرى، در آن زمان انسان خود و جهان هستى را خواهد فهميد، و در آن دوران شكوهمند ساكنانِ باغ سرسبز و پرطراوت ظهور خواهند فهميد كه شجره طيبه آفرينش به بار نشسته است. گر چه باغبانِ مهربان از همان آغاز در بيابان‏ هاى گرم و سوزان غدير، انسان‏ ها را از كوير گرم و كشنده گمراهى و تباهى شيطان ‏ها و طاغوت ‏ها آگاه ساخت، و به اين باغِ زندگى‏ بخش و روح ‏افزا فراخواند.

جلوه ‏هايى از غدير در عصر ظهور

اكنون در چند محور به جلوه‏ هايى از غدير در عصر ظهور نگاهى گذرا داريم:

الف) غدير نماد حقّ

در جهان هستى دو راه پيش روى انسان قرار دارد، كه در مسير زندگى خود با اختيار خويش يكى را بر مى‏ گزيند: راه حق، راه باطل.

حق در لغت به معناى ثبوت، استحكام، صحت و مطابقت است، و هر چه ثابت باشد و هيچ شكى در آن راه نداشته باشد از آن به حق تعبير مى ‏نمايند. از طرفى حق نقيض باطل است، و هر چيز زايل شونده و نابود شدنى را باطل گويند. بنابراين، باطل نابود است و حق ثابت و ماندنى، كه هرگز از بين نمى‏ رود و عوض نمى‏ شود و همواره محفوظ است. قرآن كريم مى‏ فرمايد: «فما ذا بعد الحق الا الضلال»[۱۵]: بعد از حق چيزى جز ضلالت و گمراهى وجود ندارد.

غدير نماد كامل حق را پس از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به جهانيان عرضه كرد. در حديث شريف -  كه بيش از ۲۰ صحابى آن را از پيامبر رحمت ‏صلى الله عليه و آله نقل كرده ‏اند و بين شيعه و سنّى قطعى است -  پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله فرمود: «على ‏عليه السلام مع الحق و الحق مع على‏ عليه السلام»[۱۶]: على ‏عليه السلام همراه با حق است و حق همراه على عليه السلام است.

جلوه كامل اين نماد حق آنگاه خواهد بود، كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مى‏ فرمايد: اذا نادى مناد من السماء: ان الحق فى آل محمد عليهم السلام. فعند ذلك يظهر المهدى ‏عليه السلام على افواه الناس و يشربون ذكره فلا يكون لهم ذكر غيره[۱۷]: آنگاه كه منادى آسمانى بانگ برآورد: به راستى حق با آل محمد عليهم السلام است. نام مقدس مهدى‏ عليه السلام بر سر زبان ‏ها مى‏ افتد و مهر و محبت او در دل‏ها جاى مى‏ گيرد و كارى جز ياد او نخواهند داشت.

و در اين هنگام اين آيه كريمه تأويل خواهد شد كه: «جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقاً»[۱۸]: حق آمد و باطل نابود شد به يقين باطل نابود شدنى است. امام باقر علیه السلام مى ‏فرمايد: اذا قام القائم ‏عليه السلام ذهبت دولة الباطل[۱۹]: آنگاه كه حضرت قائم‏ عليه السلام قيام كند دولت باطل نابود خواهد شد.

آرى چرخ گردون هماره به كام ستمگران نخواهد چرخيد و كابوس خفقان و اختناق براى هميشه زندگى انسان‏ها را تيره و تار نخواهد ساخت. به زودى روزگارى فراخواهد رسيد كه در آن روزگار طومار ستم در هم خواهد پيچيد و پرچم حق بر فراز پهنه گيتى به اهتزاز در خواهد آمد.

ب) غدير و عدالت علوى

قرآن کریم به هنگام سخن از هدف از بعثت انبياء عليهم السلام عدالت و دادگرى را مطرح مى‏ كند و مى‏ فرمايد: «لقد ارسلنا رسلنا بالبيّنات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط»[۲۰]: ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها كتاب آسمانى و ميزان شناسايى حق از باطل فرو فرستاديم تا مردم به عدالت قيام كنند.

برنامه پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله نيز كه سرآمد و خاتم پيامبران الهى ‏عليهم السلام است، اجرا و پياده كردن قسط و عدل در بين مردم بود. تا با تحقق گلواژه عدالت و دادگرى در بُعد فردى و اجتماعى، انسان گمشده خود در تمام قرون و اعصار را به دست مى ‏آورد.

عدالت نبوى با همه ابعادش به وسيله خداوند متعال توسط رسول اكرم‏ صلى الله عليه وآله به نفسِ نفيس حضرت على‏ عليه السلام واگذار شد و به طور عملى و نظرى با همه ابعادش به دست جانشينان معصوم ‏عليهم السلام -  هر چند محدود -  استمرار يافت. تا در عصر ظهور با دست تواناى حضرت امام مهدى‏ عليه السلام عدالت و دادگرى به طور كامل در پهناى گيتى اجرا و پياده شود، و زمين و زمان از عدالت و دادگرى لبريز گردد، و انسان آن عصر با تمام وجود عدالت حقيقى را -  كه هماره در زلال فطرت خود با آن آشنا بوده اما در هيچ دورانى آن را نديده بود -  احساس و ادراک كند.

عملكرد حكومت‏ هاى باطل پس از پيامبر رحمت‏ صلى الله عليه وآله و عدم پيروى از سنّت و روش آن حضرت، جامعه مسلمانان را به مسيرى سوق داده بود كه دست عدل الهى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را بسته بود، و به جهت عدم كشش جامعه حضرتش از اين روند گله و شكوه مى ‏نمودند. شيخ كلينى در اين زمينه سخنرانى بسيار جانسوزى را از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نقل مى‏ كند.[۲۱]

اما با اين وصف در سخنى زيبا، پيامبرخدا صلى الله عليه و آله عدل علوى را چنين بازگو مى‏ كند و خطاب به جانشين خود مى ‏فرمايد: انت اولهم ايماناً و اوفاهم بعهد اللَّه و اقومهم بامر اللَّه و اقسمهم بالسويّة و اعدلهم فى الرعيّه[۲۲]: تو نخستين كسى بودى از آنان كه ایمان آوردى و به عهد الهى از همه آنان باوفاتر و در انجام دستورات الهى از همه پايدارترى و در تقسيم بيت ‏المال از همه بيشتر مساوات را در نظر مى‏گيرى و نسبت به رعيّت عادل‏ تر هستى.

عدالت و دادگرى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در دوران چند ساله حكومت ظاهرى خود ضرب ‏المثلى براى نسل‏ هاى بعد شد. اما خط سقيفه و باطل گرايان تا روز ظهور راه عدل و داد را مسدود كردند، و در سايه ظلم و جور و بيداد چيزى جز تباهى انسان و انحراف او از صراط مستقيم و دگرگونى هويت راستين انسان به جهان ارائه ندادند.

غافل از آنكه خط راستين غدير -  كه در پى عدل الهى است -  رستگارى و نيک بختى و كمال را براى انسان‏ها رقم مى ‏زند، و پايان آن نيز مرحله ‏اى زيبا و شيرين و ديدنى خواهد بود.

از اين رو خلف صالح اميرالمؤمنين ‏عليه السلام -  آن ذخيره الهى و معرفى شده در روز غدير -  با پرچم عدل و داد علوى ظهور خواهد كرد، و عدالت فراگير و همه جانبه را در جهان هستى برقرار خواهد كرد. در اين زمينه روايات و دعاهاى فراوانى رسيده كه مهدويت و عدالت قرين يكديگرند.

به سخن ديگر، مهدى‏ عليه السلام يعنى عدالت، و عدالت همه جانبه و فراگير يعنى مهدى‏ عليه السلام. امام مهدى‏ عليه السلام همان حاكم معصوم و دادگر در پهنه گيتى و آخرين پناه انسان در جهانى لبريز از ظلم و ستم است، كه مردم خسته از اين دوران به او پناه مى ‏آورند.

پيامبر گرامى‏ صلى الله عليه وآله در توصيف عدالت در زمان فرزندش حضرت امام مهدى‏ عليه السلام مى‏ فرمايد: تأوى اليه امته كما يأوى النحل الى يعسوبها. يملأ الارض عدلاً كما مُلئت جوراً، حتى يكون الناس على مثل امرهم الاول. لا يوقَظ نائماً و لا يُهرق دماً[۲۳]: مردم به مهدى عليه السلام مهر مى ‏ورزند و به او پناه مى‏ برند، آن سان كه زنبوران عسل به ملكه خود پناه مى‏برند. او عدالت را در سراسر گيتى مى‏ گستراند، چنانكه از ستم پر شده باشد؛ به گونه‏ اى كه صفا و صميميت دوران آغاز اسلام را به آنها باز مى‏ گردد. هيچ خفته ‏اى را بى‏ جهت بيدار نمى ‏كنند و هيچ خونى به ناحق ريخته نمى‏ شود.

به راستى روزگار رهايى و درخشان ظهور حضرت امام مهدى ‏عليه السلام ديدنى است. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در توصيف آن روزگار با شكوه و تقابل آن با روزگار ناهمگون مدّعيان عدالت و باطل‏گرايان به ناحق، درباره دادگرى فرزندش مى ‏فرمايد:

يعطف الهوى على الهدى اذا عطفوا الهدى على الهوى، و يعطف الرأى على القرآن اذا عطفوا القرآن على الرأى... . فيريكم كيف عدل السيرة، و يحيى ميّت الكتاب و السنة[۲۴]: آنگاه كه ديگران هواى نفس را بر هدايت مقدم بدارند او اميال نفسانى را به هدايت بر مى ‏گرداند، و هنگامى كه ديگران قرآن را با رأى خود تفسير كنند او آراء و افكار را به قرآن باز مى‏گرداند، و به شما مردم نشان مى ‏دهد كه چه نيكو مى‏ توان به عدالت رفتار نمود. او آموزه‏ هاى فراموش شده قرآن و سنت را زنده مى‏ نمايد.

در سخن ديگر امام باقر علیه السلام در توصيف دادگرى مهدى اهل‏ بيت‏ عليه السلام مى‏ فرمايد: اذا قام قائم اهل‏ البيت قسّم بالسويّة، و عدل فى الرعيّة. فمن اطاعه فقد اطاع اللَّه، و من عصاه فقد عصى اللَّه...[۲۵]: هنگامى كه قائم اهل ‏بيت ‏عليه السلام قيام كند مال را به طور مساوى تقسيم مى‏ كند، و عدالت را ميان رعيّت و مردم اجرا مى‏نمايد. هر كس از او اطاعت كند در واقع از خدا اطاعت كرده، و هر كس از او نافرمانى كند در واقع از خدا نافرمانى كرده است.

روشن است كه سخن درباره عدالت حضرت امام مهدى ‏عليه السلام و جلوه آن در عصر شكوهمند امام مهربانى ‏ها فراوان است، كه در جاى خود به تفصيل بايستى در عرصه نظرى از نظر ماهيت، مبانى، ابعاد، شاخص ‏ها، آثار و... ، و در عرصه عملى از نظر شيوه ‏هاى اجرا، نمونه ‏ها و مصاديق آن مورد پژوهش و بررسى قرار گيرد.

ج) عصر ظهور و جلوه‏ هايى از سيره علوى

ترديدى نيست كه دوران ظهور حضرت امام مهدى ‏عليه السلام در واقع استمرار حركت پيامبران و امامان ‏عليهم السلام و اهداف و آرمان‏ هاى آنان، همان اهداف و آرمان‏ هاى پيامبران الهى و پيشوايان معصوم ‏عليهم السلام است.

به تعبير ديگر: حضرت مهدى‏ عليه السلام ادامه دهنده راه حضرت محمد مصطفى‏ صلى الله عليه وآله، على مرتضى، فاطمه زهرا و ديگر ائمه اطهار عليهم السلام است، و در يک سخن استمرار نبوّت و امامت است. از اين رو است كه در روايات فراوانى از سيره و روش هدايتگرى حضرت مهدى‏ عليه السلام سخن به ميان آمده، و سيره آن حضرت همان سيره رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله و على مرتضى‏ عليه السلام بيان شده است. در روايتى بسيار زيبا امام صادق‏ عليه السلام در ضمن حديثى مى‏فرمايد: ان يسير فيهم بسيرة رسول ‏اللَّه‏ صلى الله عليه وآله، و يعمل فيهم بعمله...[۲۶]: مهدى‏ عليه السلام در ميان آنان به سيره پيامبرخدا صلى الله عليه و آله رفتار مى‏ كند، و راه و روش او را انجام مى ‏دهد.

در سخن ديگرى حمّاد بن عثمان مى‏ گويد: پيشواى ششم حضرت امام صادق‏ عليه السلام در ضمن حديثى فرمود: ان قائمنا اهل‏ البيت‏ عليهم السلام اذا قام لبس ثياب على‏ عليه السلام و سار بسيرة على ‏عليه السلام[۲۷]: هنگامی كه قائم ما اهل‏ بيت‏ عليهم السلام قيام كند، همچون على‏ عليه السلام لباس خواهد پوشيد و به سيره و روش على‏ عليه السلام رفتار خواهد كرد.

بنا بر روايت ديگر، حتى شيوه زندگى حضرت على ‏عليه السلام در عصر ظهور در زندگى حضرت امام مهدى ‏عليه السلام جلوه مى ‏كند. در حديثى آمده است: يسير بسيرة رسول ‏اللَّه‏ صلى الله عليه وآله، و لا يعيش الا عيش اميرالمؤمنين‏ عليه السلام[۲۸]: او از سيره جدش رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله پيروى مى ‏كند، ولى شيوه زندگى او همچون شيوه زندگى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام است.

د) رفاه همگانى و نزول بركات آسمانى

به راستى اگر همه مردم دنيا با اختيار خود غدير را مى‏ پذيرفتند و از اميرالمؤمنين و يازده فرزند آن بزرگوار عليهم السلام پيروى مى‏ كردند، جهان هستى امروزه جلوه ديگرى داشت. مردم در يک مسير مستقيم الهى به سوى كمال و سعادت دنيا و آخرت حركت مى‏ كردند و خير و نيكى زندگى آنان را فرا مى‏ گرفت.

چرا كه در زیارت جامعه کبیره مى ‏خوانيم: ان ذكر الخير كنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه و مأواه و منتهاه[۲۹]: آنگاه كه سخن از خير و نيكى شود، شما آغاز آن و اصل و فرع و معدن و جايگاه و پايان آن هستيد.

در آن دوران، از فقر و گناه و ستم و جور و ذلت و سركشى خبرى نخواهد بود. چرا كه مردم هر زمان با امام در ارتباط بوده، و بركات از آسمان بر آنان فرو خواهد ريخت و زمين بركات خود را بر مردم آشكار خواهد ساخت. حضرت فاطمه زهرا عليها السلام در اين زمينه در سخن گهربارى مى ‏فرمايند:

و تاللَّه لو مالوا عن المحجّة اللائحة و زالوا عن قبول الحجّة الواضحة لردّهم اليها و حملهم عليها و لسار بهم سيراً سُجحاً... ، و لبان لهم الزاهد من الراغب، و الصادق من الكاذب ؛ «و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذّبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون»[۳۰]:

به خدا سوگند! اگر تمام امت از راه سعادت منحرف شده و از پذيرش راه روشن خوددارى مى‏ كردند، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام همه آنان را به راه مى‏ آورد و به آرامى و صحيح و سالم به سعادت و خوشبختى مى‏ كشاند؛ به گونه‏اى كه نه خود خسته شود و نه آنان ملول گردند. در نهايت آنان را به سرچشمه آبى گوارا و مطلوب و عارى از هر خس و خاشاک مى‏ رساند و سيراب باز مى ‏گرداند و در پنهان و آشكارا آنها را نصيحت مى ‏نمود... .

در آن هنگام زاهد از دنيا طلب و راستگو از دروغگو تميز داده و شناخته مى‏ شد؛ (خداوند مى ‏فرمايد: )«اگر مردم شهرها و آبادى ‏ها ایمان مى ‏آوردند و پرهيزكارى پيشه مى ‏كردند البته درهاى آسمان را به رحمت و بركات به روى آنان مى‏ گشوديم و به زمين اجازه مى ‏داديم تا خير و بركات خود را برون اندازد ولى مردم آيات الهى را تكذيب كردند و به اعمال زشت پرداختند ما نيز آنان را به كيفر زشتشان مجازات كرديم».[۳۱]

اَسفا كه مردم -  جز اندكى -  غدير را نپذيرفتند و از فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله درباره اميرالمؤمنين و هدايتگران پس از او عليهم السلام اطاعت نكردند، و دروازه شهر علم نبوى را بستند و جهان هستى را با ايجاد ابرهاى سياه در برابر آفتاب امامت به تاريكى ‏نشاندند.

هدايتگران را پس از پيامبرِ رحمت‏ صلى الله عليه و آله خانه‏ نشين نمودند، و جوامع بشرى را به صورت آشكار از بهره‏ گيرى از اين انوار محروم ساختند، و دوران آخرالزمان را تشكيل دادند، كه در آن دوران مردم به علت قطع ارتباط با امام ‏زمانشان به انواع و اقسام گناهان و آلودگى ‏ها مبتلا هستند، و در زندگى خويش گناهان را با فقر و بيمارى و سختى تاوان مى‏ دهند.

اما در عصر ظهور اين ايده اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و اين آرمان غديرى به منصه ظهور و بروز مى ‏رسد، و به دست با كفايت فرزند برومندش امام مهدى ‏عليه السلام رفاه همگانى سراسر جهان را فرا مى‏ گيرد. جهان آباد مى‏ گردد و مردم از همه مواهب الهى برخوردار مى‏ شوند، و در سايه آن به كمالات عالى مى ‏رسند.

امام باقر علیه السلام در سخن زيبايى از امام حسین‏ علیه السلام در وصف آن عصر چنين نقل مى‏ كند: و لا يبقى على وجه الارض اعمى و لا مُقعَد و لا مُبتلى الا كشف اللَّه عنه بلاءه بنا اهل‏البيت و لينزلنّ البركة من السماء الى الارض حتى ان الشجرة لتقصف بما يريد اللَّه فيها من الثمرة... . و ذلك قوله تعالى: «و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذّبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون»[۳۲]:

در آن دوران در روى زمين نابينا و زمين‏ گير و مبتلايى نخواهد بود، مگر اينكه خداوند به وسيله ما اهل‏ بيت بلا را از او بر طرف مى ‏كند، و چنان بركت از آسمان به زمين نازل مى‏ شود كه شاخه درخت از زيادى ميوه مى‏ شكند... . و اين است معناى گفتار خداوند متعال كه مى‏ فرمايد: «اگر مردم شهرها و آبادى‏ ها ايمان مى ‏آوردند و پرهيزكارى پيشه مى ‏كردند البته درهاى آسمان را به رحمت و بركات به روى آنان مى‏ گشوديم و به زمين اجازه مى‏ داديم تا خير و بركات خود را برون اندازد ولى مردم آيات الهى را تکذیب كردند و به اعمال زشت پرداختند ما نيز آنان را به كيفر زشتشان مجازات كرديم».[۳۳]

در سخن ديگرى پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله مى‏ فرمايد: يرضى عنه ساكن السماء و ساكن الارض. لا يدع السماء من قطرها شيئاً الا صبّه مدراراً، و لا يدع الارض من نباتها شيئاً الا اخرجته حتى يتمنّى الاحياء الاموات ليروا العدل...[۳۴]: ساكنان زمين و آسمان به او خشنود مى‏ شوند. آسمان بارانش را فرو مى‏ فرستد، زمين گياهان خود را مى ‏روياند، تا جايى كه زنده ‏ها آرزو مى ‏كنند كه اى كاش مردگان آنها زنده بودند و عدالت را مشاهده مى ‏كردند.

هـ) فراخوان به ولايت علوى

از مسائل مهم و حياتى كه به طور كامل در عصر باشكوه ظهور حضرت بقية الله الاعظم‏ عليه السلام تجلّى مى ‏كند، مسئله امامت و ولايت على‏ عليه السلام و بيزارى از دشمنان آن بزرگوار است. مسئله امامت و ولايت جزء برنامه تبليغى پيامبران الهى و از مهم‏ ترين مأموريت ‏هاى پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله بود.

اين مسئله سرنوشت‏ساز از عالم نور تا روز انذار و از روز انذار تا روز غدير، در جاى جاى رسالت الهى پيامبر گرامى‏ صلى الله عليه و آله قرار داشت، و آن بزرگوار در هر فرصت و موقعيت و در ميان هر گروه و جماعت و در هر جنگ و نبردى از اين حقيقت پرده بر مى‏داشت، و با عبارات و كلمات مختلف آن را به ديگران مى‏ رساند.

ارزش و جايگاه اين مسئله مهم آنگاه روشن مى ‏شود كه ملاحظه مى ‏كنيم خداى سبحان با سنجش الهى خويش تمام رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله خود را در كفّه‏ اى از ترازو قرار مى‏دهد و مسئله امامت و ولايت على‏ عليه السلام را در كفّه ديگر قرار داده، و اعلام مى‏دارد در صورتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير اين مسئله مهم را به صورت رسمى و علنى در اجتماع باشكوه مسلمانان اعلام نكند، رسالت او بى ثمر باقى‏ خواهد ماند!

البته پيشوايان معصوم‏ عليهم السلام نيز در طول دوران امامت خويش اهتمام ويژه ‏اى به اين امر مهم و حياتى داشتند؛ به گونه ‏اى كه در دوران غيبت نيز جرعه ‏نوشان خمّ غدير رسالت مهمى را در اين باره به دوش داشته و نسل به نسل اين فرهنگ اصيل الهى را زنده و پابرجا نگاه داشته، و بدين وسيله با امام‏زمان خويش ارتباط معنوى برقرار مى ‏كنند.

اما اوج اين مسئله آنگاه خواهد بود كه در عصر ظهور، امام مهدى‏ عليه السلام مردم را به طور عموم و فراگير به اين مسئله مهم فراخواهد خواند. امام باقر علیه السلام در سخنى طولانى به بخشى از برنامه ‏هاى حياتى امام مهدى‏ عليه السلام در عصر ظهور مى‏ پردازد و با تعبير بسيار لطيفى مى ‏فرمايد:

و الله لكأنّى انظر اليه و قد اسند ظهره الى الحجر ثم ينشد الله حقه... . فيدعو الناس الى كتاب الله و سنّة نبيّه عليه و آله السلام، و الولاية لعلى بن ابى‏ طالب، و البرائة من عدوه[۳۵]: گويى مى ‏بينم او را كه به حجرالاسود تكيه داده و مردم را به حق خود سوگند مى ‏دهد... . او مردم را به سوى كتاب خدا و سنت پيامبرش ‏صلى الله عليه و آله و ولايت على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام و بيزارى از دشمنان او فرا مى‏ خواند.

به راستى اگر مردم در همان فراخوانى غدير، ولايت و امامت را با جان و دل و از روى اختيار مى‏ پذيرفتند، ديگر دوران غيبت شكل نمى‏ گرفت و اين همه لكه‏ هاى ننگ در صفحه تاريخ در اثر جنايات سقيفه ‏نشينان باقى نمى‏ ماند.

پغدير و ظهور و منتظران

در اينجا سخنى هم با رهپويان غدير و منتظران ظهور آخرين نور غدير مى‏توان داشت. غدير از همان زمان همچون چشمه ‏اى در بيابان مى جوشد، و ما بايد براى رساندن پيام حيات بخش اين چشمه جوشان، چون رودهاى خروشان بخروشيم، و در ابلاغ آن به مردمان با تمام توان از دل و جان بكوشيم، و پيام آسمانى پيامبر رحمت‏ صلى الله عليه و آله را ابلاغ كنيم. آن حضرت با تأكيد بسيار و نهايت اصرار فرمود: فليبلّغ الحاضر الغائب و الوالد الولد الى يوم القيامة[۳۶]: هان اى مردم! اين پيام و اعلام م درباره ولايت على‏ عليه السلام را بايد هر كس حاضر است به آنكه غايب است و هر پدرى به فرزندش تا دامنه قيامت برساند.

آنگاه با شناخت به نخستين حجت الهى يعنى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام تا آخرين حجّت الهى يعنى صاحب ‏الزمان‏ عليه السلام، كمر همت به يارى آنان ببنديم، چرا كه غدير آغاز ظهور است و ظهور پايان غدير!

بيعت با ظهور همان بيعت با غدير است؛ كه منتظِر ظهور مى‏ گويد: اى آخرين يادگار غدير و اى امام مهربانى‏ها ! در دوران دردناک هجران شما چشم دل ما به نور الهى شما روشن است. ما با همان نور غدير در پى ظهور خواهيم بود، و براى فرا رسيدن دوران شكوهمند ظهور تلاش خواهيم كرد. تا از چشمه ‏ساران زلال ولايت غدير و ظهور بهره‏مند شويم.

منبع

غدير در عصر ظهور: ص ۱۱۷ - ۱۴۰.

پانویس

  1. انسان /  ۳.
  2. مائده /  ۳.
  3. بحار الانوار: ج ۵۱ ص ۵۴ ح ۳۹. تفسير العياشى: ج ۱ ص ۲۹۲ ح ۱۹.
  4. توبه /  ۳۳.
  5. الكافى: ج ۱ ص ۴۳۲ ح ۹۱.
  6. بحار الانوار: ج ۵۱ ص ۳۲۴.
  7. بقره /  ۴۰.
  8. الكافى: ج ۱ ص ۴۳۱. بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۳۵۸.
  9. «حبتر» كنايه از نخستين غاصب حق خلفاى الهى است. بحار الانوار: ج ۳۵ ص ۳۳۶.
  10. بحار الانوار: ج ۹۲ ص ۳۰۷.
  11. فجر /  ۴.
  12. بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۷۸.
  13. الاحتجاج: ج ۲ ص ۴۹۹. بحار الانوار: ج ۵۳ ص ۱۷۶.
  14. تحف العقول: ص ۱۷۱. بحار الانوار: ج ۷۴ ص ۴۴۹.
  15. يونس‏ عليه السلام /  ۳۲.
  16. الاحتجاج: ج ۱ ص ۷۵.
  17. الملاحم و الفتن: ص ۵۹ . منتخب الاثر: ج ۲۱۵ ح ۶۶ .
  18. اسراء /  ۸۱ .
  19. الكافى: ج ۸ ص ۲۸۸. بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۳۱۳.
  20. حديد /  ۲۵.
  21. الكافى: ج ۸ (الروضه) ص ۵۸ ح ۲۱.
  22. الخصال: ج ۲ ص ۳۶۳.
  23. منتخب الاثر: ص ۴۷۸. الملاحم و الفتن: ص ۷۰.
  24. نهج البلاغه: خطبه ۱۳۸. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۵۴۹ و ج ۵۱ ص ۱۳۰.
  25. الغيبة (نعمانى): ص ۲۴۳. بحار الانوار: ج ۵۲ ص ۳۵۱.
  26. الارشاد: ص ۳۹۱. بحار الانوار: ج ۵۲ ص ۳۳۷.
  27. الكافى: ج ۱ ص ۴۱۱. بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۳۳۶.
  28. روزگار رهايى: ج ۱ ص ۵۰۲ .
  29. فرازى از زيارت جامعه كبيره.
  30. اعراف /  ۹۶.
  31. الاحتجاج: ج ۱ ح ۵۰ . بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۵۹.
  32. اعراف /  ۹۶.
  33. الخرائج: ج ۲ ص ۸۵۰ . بحار الانوار: ج ۵۳ ص ۶۳ .
  34. التشريف بالمنن: ص ۱۴۶ ح ۱۷۵. بحار الانوار: ج ۵۱ ص ۱۰۴.
  35. تفسير العياشى: ج ۲ ص ۵۷ . بحار الانوار: ج ۵۲ ص ۳۴۲.
  36. الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۲ . بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۱۱.