عذاب منکرین غدیر
وَ اَنْ يُعَذِّبَهُ عَذاباً نُكْراً اَبَدَ الآبادِ وَ دَهْرَ الدُّهُورِ. فَاحْذَرُوا اَنْ تُخالِفُوهُ، فَتَصْلُوا ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ اُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ
و او را برای همیشه و تا روزگار باقی است به عذاب دردناک خود کیفر دهد پس، از مخالفت کردن با او جداً پرهیز کنید که نتیجهاش افتادن در آتشی است که هیزم آن مردم و سنگها است که برای کافران آماده شده است
کیفیت عذاب منکرین غدیر
در اوایل خطابهٔ غدیر قبل از آنکه پیامبر صلی الله علیه وآله امیرالمؤمنین علیه السلام را بر سر دست بلند کند، برای ورود به مطلب اصلی درباره شئون و مقامات امام بعد از خود مطالبی بیان فرمود. آنگاه به عنوان امتحانی سخت که پیش روی مردم است یادآور شد که خداوند نسبت به منکرین و مخالفین او هیچ عفو و بخششی نخواهد داشت و آنان را دچار عذاب کافران خواهد نمود. پیامبر صلی الله علیه وآله این مطلب را با تضمین قسمت آخر آیه ۸ سوره طلاق و بخش دوم آیه ۲۴ سوره بقره در کلام خود، با تغییر مختصری آورده است. در آیه ۸ سوره طلاق کلمه «عَذَّبْناها» را به «انْ یُعَذِّبَهُ» تغییر داده و در آیه ۲۴ سوره بقره کلمه «نار» را که در آیه با «الف و لام» و «آلتی» است به صورت نکره و بدون موصول آورده است؛ بنابراین جمله النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا … را به صورت ناراً وَقُودُها … فرموده است.
در قرآن آیه ۸ سوره طلاق دربارهٔ امتهایی است که سرکشی از امر پروردگار و رسولانش را از حد گذراندند و خداوند با آنان برخورد بسیار شدیدی نمود و کیفر سختی در دنیا و آخرت برایشان در نظر گرفت. اما مضمون آیه ۲۴ سوره بقره، در موارد دیگری از قرآن هم آمده، ولی تنها موردی که متن خطبه به آن نزدیکتر است آیه ۲۴سوره بقره است.
این آیه دربارهٔ کسانی است که در آنچه بر پیامبر صلی الله علیه وآله نازل شده شک دارند. خداوند از آنان میخواهد که با کمک شریکان خود سورهای نظیر سورههای قرآن بیاورند، و سپس به این آیه میرسد که هرگز نمیتوانید، و اگر نتوانستید بترسید از آتشی که برای کافران آماده شده و در آن انسانها و سنگها به جای هیزم سوزانده میشوند. آنچه از عبارات شدید این جمله به ضمیمه آوردن آیه در پایان این فراز از خطبه میآموزیم، کفرِ منکرین ولایت و امامت حضرت علی علیه السلام و سرکش بودن آنان از اوامر الهی به حکم قرآن است.
پیامبر صلی الله علیه وآله در این قسمت خطابه ابتدا تابلوی با عظمت غدیر را بلند میکند و میفرماید: اِنَّهُ امامٌ مِنَ اللَّهِ؛ علی از طرف خدا امام است». آنگاه به عنوان نتیجهگیری، خدا را در این اعتقاد طرف پاسخ مردم قرار میدهد و دو مسئله دربارهٔ ولایت مطرح مینماید: یکی انکار ولایت و دیگری مخالفت با علی علیه السلام.
بنابراین دو گروه، مورد کلام پیامبر صلی الله علیه وآله هستند: یکی کسانی که به امامت علی علیه السلام اعتقاد ندارند و اصلاً آن را نپذیرفتهاند، و دیگری کسانی که عملاً به مخالفت با او برخاسته در مقابل او قد عَلَم کردهاند، اگرچه در دل، خلافت او را قبول داشته باشند و به حقانیت او اقرار نمایند مانند کسانی که به خاطر مسائل مادی دست از آن حضرت کشیدند و به معاویه پیوستند.
آنگاه در بیان سزای این دو گروه پنج تأکید به کار گرفته است:
- حَتْمٌ عَلَی اللَّه، که با این عبارت حتمی و قطعی بودن آن را یادآور شده است.
- لَنْ که کلمه نفی مؤکّد و در مواردی نفی ابدی است و به معنای «هرگز» است.
- اَبَدَ الآباد، که ابدی بودن را- گذشته از کلمه «لَنْ» - با کلمه «ابَد» آورده، و با اضافه به «آباد» مؤکّدتر شده است.
- دَهْرَ الدُّهُورِ، که تأکید دیگری بر ابدی بودن است.
- احْذَرُوا، که کلمه اعلان خطر است و تأکید دیگری به حساب میآید.
با این تأکیدات جزای آنان را در دو جهت ذکر کرده است:
۱. خداوند آنان را نمیبخشد، که این مطلب در قالب عبارات زیر است:
- لَنْ یَتُوبَ اللَّهُ عَلی اَحَدٍ اَنْکَرَ وِلایَتَهُ وَ لَنْ یَغْفِرَ لَهُ ؛ خدا هرگز توبه کسی که ولایت او را انکار کند نمیپذیرد و هرگز او را نمیآمرزد.
۲. خداوند آنان را عذاب فوقالعاده مینماید، که این مطلب با عبارات زیر آمده است:
- وَ اَنْ یُعَذِّبَهُ عَذاباً نُکْراً اَبَدَ الآبادِ وَ دَهْرَ الدُّهُورِ ؛ بر خداست که منکرین ولایت را عذاب شدیدی تا ابدیت بیانتها و تا آخر روزگاران نماید.
- فَاحْذَرُوا اَنْ تُخالِفُوهُ ؛ بر حذر باشید و بترسید از اینکه با او مخالفت کنید.
- فَتَصْلُوا ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ اُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ ؛ در اثر مخالفت با علی علیه السلام گرفتار آتشی شوید که هیزم آن مردم و سنگها هستند و برای کافران آماده شده است.
بنابراین نقاط حساس این فراز از خطابه غدیر در سه جهت خلاصه میشود:
جهت اول: ولایت از اصول دین
مخالفت با علی علیه السلام و انکار ولایت او بازی با آتش جهنم است، و کسی نباید از کنار این پایه بزرگ اعتقادی با بیتوجهی عبور کند، و محبت و ولایت آن حضرت را از مستحبات فکری خویش به حساب آورد. ولایت مطلقهٔ امامان معصوم علیهم السلام که از اصول دین است، باید در اعتقاد یک مسلمان با تمام جوانب آن روشن باشد و پاسخهای شفافی برای قبر و قیامت درباره آن داشته باشد و نقطهای را پیش روی خود ببیند که کوتاهی در آن مساوی با عذاب الهی است.
جهت دوم: عذاب شدید برای انکار ولایت
عذابی که برای انکار ولایت و مخالفت با علی علیه السلام در نظر گرفته شده عذاب شدیدی است که خود پیامبر صلی الله علیه وآله از آن به «عذاب نُکْر» یاد میکند. «نُکْر» به معنای شدید و غیرعادی است، و منظور آن است که نسبت به عذاب سایر اهل جهنم فوقالعاده است.
دو جهت غیرعادی بودن آن را قرآن تصریح کرده و پیامبر صلی الله علیه وآله هم در خطبه فرموده است: یکی اینکه هیزم آن سنگ است، و مانند آتشهای معمولی از چوب و روغن و امثال آن نیست. دیگر اینکه خود انسانهای مستحق آتش هیزم[۱] آنند، که نه فقط در آتش معذب میشوند، بلکه خودشان هیزمی برای عذاب دیگران میگردند.
جهت سوم: انکار ولایت، کفر است
انکارِ ولایت علی علیه السلام و مخالفت با آن حضرت فقط گناه نیست، بلکه سرکشی از امر پروردگار و تجاوز از حد و مساوی با کفر است، چرا که صریحاً میفرماید: اگر با حضرت علی علیه السلام مخالفت کنید با عذابی که برای کافرین آماده شده معذب خواهید شد. همچنین آیه عَذاباً نُکْراً را میآورد که آغاز آن عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها است، و این بدان معنی است که ضدیت با حضرت علی علیه السلام مساوی با کفر است.
مجازات منکرین ولایت
طبق آنچه که در خطبهٔ غدیر، پیامبر صلی الله علیه وآله در مورد منکرین ولایت فرمودند، خداوند متعال مجازات منکرین ولایت را بر خود حتمی نموده است، همانگونه که فرمودند: حَتْماً عَلَی اللَّهِ انْ یَفْعَلَ ذلِکَ بِمَنْ خالَفَ امْرَهُ وَ انْ یُعَذِّبَهُ …؛ حتمی است بر خداوند که با کسی که با او مخالفت نماید چنین کند و او را عذاب نماید…».
لذا حضرت علی علیه السلام در مورد نحوهٔ برخورد خود با دوستان و دشمنان اینگونه میفرمایند: مَنْ أَحَبَّنِی وَجَدَنِی عِنْدَ مَمَاتِهِ بِحَیْثُ یُحِبُّ وَ مَنْ أَبْغَضَنِی وَجَدَنِی عِنْدَ مَمَاتِهِ بِحَیْثُ یَکْرَهُ؛ هر که مرا دوست داشته باشد، در هنگام مرگش مرا آن گونه که خوشایند اوست بیابد و هرکه مرا دشمن داشته باشد، به هنگام مرگش مرا بدان گونه که ناراحت شود بیابد.»[۲]
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: «وقتی فرشته مرگ برای گرفتن روح کافر نازل میشود، همراه خود سیخی آتشین دارد که با آن روح کافر را میگیرد. همچنین این بلا برای حاکمان ظالم یا کسانی که مال یتیمی را خورده باشند یا شهادت دروغ داده باشند، حتی اگر مسلمان هم باشد، اتفاق خواهد افتاد و اختصاصی به کافر ندارد».[۳]لذا عذاب منکرین ولایت فقط به قیامت وعده داده نشده است، بلکه در همین دنیا، لحظات جان دادن و عالم برزخ نیز آنها را مجازت مینماید. در ذیل به چهار مقطع زمانی اشاره شده که با بعضی از شواهد تاریخی چند نمونه را طبق روایات متذکر میشویم.
الف: مجازات منکرین ولایت در دنیا و لحظه جان دادن
گرچه غالباً خداوند به منکرین ولایت در دنیا مهلت داده و مورد عذاب قرار نمیدهد اما طبق شواهد تاریخی در دنیا نیز بعضی از این گروه و افراد را برای عبرت دیگران عذاب آنها را آشکار نموده است. که در ذیل به بعضی از این شواهد در تاریخ اشاره مینماییم:
۱. حارث فهری (ماجرای سنگ آسمانی)
بر سر «حارث فهری» نشانهٔ پشتیبانی الهی از غدیر و ولایت بود، که در آخرین ساعات روز سوم مراسم غدیر اتفاق افتاد. حارث به تحریک سایر منافقین با دوازده نفر از اصحابش نزد پیامبر صلی الله علیه وآله آمد و گفت: «آیا اینکه دربارهٔ علی علیه السلام گفتی: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ …، از جانب پروردگار بود یا از پیش خود گفتی؟ حضرت در جواب فرمودند: «خداوند به من وحی کرده و واسطهٔ بین من و خدا جبرئیل است و من اعلان کنندهٔ پیام خدا هستم و بدون اجازهٔ پروردگارم خبری را اعلان نمیکنم». حارث گفت: «خدایا! اگر آنچه محمد صلی الله علیه وآله میگوید حق و از جانب توست سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذاب دردناکی بر ما بفرست». خداوند سنگی از آسمان بر او فرستاد که از مغزش وارد شد و همانجا او را هلاک کرد؛ و آیهٔ سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِع دربارهٔ او نازل شد.[۴]
۲. کسانی که شهادت ندادند به بلا گرفتار شدند
در بین حاضرینِ مجالس استشهاد، افرادی بودند که در غدیرخم حضور داشتند، ولی از بیان حق دریغ ورزیدند، و به خاطر این کتمان حق در همین دنیا به بلاهایی مبتلا شدند، یعنی به دعا و نفرین امیرالمؤمنین علیه السلام گرفتار شدند که فرمود: اَللَّهُمَ مَنْ کَتَمَ هَذِهِ الشَّهَادَةَ وَ هُوَ یَعْرِفُهَا، فَلَا تُخْرِجْهُ مِنَ الدُّنْیَا حَتَّی تَجْعَلَ بِهِ آیَةً یُعْرَفُ بِهَا؛ بارالها! کسی که جریان غدیر خم را به خوبی میداند و از بیان آن دریغ ورزیده و به شهادت دادن به آن را کتمان میکند او را از دنیا مبر تا اینکه به سزای این عملش علامتی در بدن او قرار دهی که مردم با آن علامت او را بشناسند.[۵]
در ذیل به چند نمونه از این افراد اشاره مینماییم:
- ابوحمزه انس بن مالک (متوفای ۹۰–۹۱ یا ۹۳ هجری) به بلای پیسی مبتلا شد.
- براء بن عازب انصاری (متوفای ۷۱ یا ۷۲ ق) کور شد و به قولی مبتلا به پیسی شد و شاید به هر دو بلا گرفتار شده باشد.
- جریر بن عبداللّه بجلی (متوفی ۵۱ یا ۵۴ هجری) مانند زمان جاهلیت از دنیا رفت.
- زید بن ارقم خزرجی (متوفای ۶۶ یا ۶۸ ق) کور شد.
- عبدالرحمان بن مُدلِج: به بلای دردناکی مبتلا شد.
- یزید بن ودیعه.[۶]
اشعث بن قیس؛ خالد بن یزید
شیخ صدوق از جابر بن عبداللّه انصاری نقل میکند که آن دو «اشعث بن قیس و خالد بن یزید» از شهادت ابا کردند و حضرت آنها را نفرین کرد.[۷]آری! این افراد در غدیر خم بودند و در مجلس استشهادات علی بن ابیطالب علیه السلام حضور داشتند، ولی شهادت ندادند؛ لذا از نفرین مظلومانهٔ مولای متقیان جان سالم به در نبرده و هر یک به بلایی گرفتار شدند.
ب: مجازات منکرین ولایت در عالم برزخ
مسخ و عذاب برزخی منکرین ولایت
کسانی که منکرِ ولایت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام و اولادش باشند، در دنیا، در عالم برزخ و در قیامت مسخ میشوند و به صورت «سوسمار» و «ماهی جری» در میآیند. چند نمونه از آنها را متذکر میشویم:
۱. اصبغ بن نباته روایت کرده است: جمعی از منافقین نزد حضرت علی علیه السلام آمدند و عرض کردند: شما میگویید: «ماهی جری»[۸] مسخ شده و حرام است؟ فرمود: آری. عرض کردند: دلیلش را برای ما بیان کن. آن حضرت (در حالیکه جمعیت با ایشان بودند) نزد فرات آمد و صدا زد: اناس، اناس، «جری ماهی» ازداخل آب جواب داد: «لبیک». فرمود: کیستی؟ گفت: از اشخاصی هستم که ولایت تو را بر ما عرضه کردند، نپذیرفتم و مسخ شدیم. سپس گفت: یا علی! در میان کسانی که الآن با شما هستند اشخاصی میباشند که مانند ما مسخ میشوند و به سرنوشت ما مبتلا میگردند.
سپس گفت: ما اهل قریه ای در کنار دریا بودیم. خداوند، ولایت تو را بر ما عرضه داشت نپذیرفتیم و به این علت مسخمان کرد. بعضی در دریا و بعضی در خشکی به سر میبریم. آنها که در خشکی هستند به شکل «سوسمار و موش صحرایی» هستند. حضرت فرمود: گفتار او را شنیدید، به خدا قسم! اینها مانند زنان شما حیض میشوند.
۲. در روایت دیگری آمده است: مردی از خوارج با امیرالمؤمنین علیه السلام برخورد کرد در حالی که دو «ماهی جری» به همراه خود داشت و آنها را با جامه اش پوشانده بود. حضرت فرمود: ای مرد! پدر و مادرت را از بنی اسرائیل به چند خریدهای؟ مرد گفت: چه بسیار ادعای علم غیب میکنی! فرمود: آنها را بیرون آور. وقتی بیرون آورد حضرت فرمود: چه کسانی هستید؟ یکی گفت: پدر این شخص و دیگری گفت: مادر او میباشم؟[۹]
۳. امام صادق علیه السلام فرمود:
روزی، پدرم امام محمد باقر علیه السلام در کنار کعبه با مردی گفتگو میکرد. ناگهان دید جانوری شبیه «سوسمار» میجنبد و دهانش حرکت میکند. پدرم به آن مرد فرمود: آیا میدانی این جانور چه میگوید و منطقش چیست؟ عرض کرد: خیر نمیدانم. فرمود: (این گوشه ای از عالم برزخ است یک نفر از بنی امیه از دنیا رفته به این صورت درآمده است) و میگوید: اگر عثمان را به بدی یاد کنی، حتماً به علی علیه السلام ناسزا میگویم.[۱۰]
مسخ و عذاب مروان و عبدالملک
عذاب برزخی عده ای از مجرمان مسخ شدن و به شکل حیوانات درآمدن است. از جملهٔ آنها مروان حکم و فرزندش عبدالملک است. بنی امیّه هنگامِ مرگ به صورت سوسمار مسخ میشدند و شکل و قیافه انسانی را از دست میدادند. حتی فرزندان آنان مسخ شدن ایشان را میدیدند. از جمله مروان حکم (که یکی از خلفای بنی امیّه است). همان مروانی که سختترین دشمن پیامبر صلی الله علیه وآله و اهل بیت است و حضرت رسول صلی الله علیه وآله در زمان حیات خود او را از مدینه بیرون کرد و عثمان در زمان خلافت خود با پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله مخالفت کرد و او را به مدینه برگردانید.
همان مروانی که بعد از شهادت امام حسن علیه السلام آن جنایت بزرگ را انجام داد و به عایشه خبر داد که: بنی هاشم قصد دارند جنازه امام حسن علیه السلام را کنار قبر جدش دفن کنند و آن زن را سوار بر قاطر کرد و کنار حرم پیامبر خدا صلی الله علیه وآله آورد و او هم دستور تیرباران کردن جنازه امام علیه السلام را صادر کرد و ناچار آن حضرت را مظلومانه در بقیع دفن کردند.
همان مروانی که به ولید، فرماندار مدینه پیشنهاد قتل امام حسین علیه السلام را میدهد و بعد هم به امام حسین علیه السلام میگوید: اگر با یزید بیعت کنی سعادت دنیا و آخرت را خواهی داشت. همان پیر ملحد و کافری که بعد از معاویه صغیر «پسر یزید» به خلافت رسید و غاصبانه آن را به چنگ آورد و مدتی خلافت کرد.
از جمله پسرش عبدالملک (پنجمین خلیفه اموی) موقع مرگ، در حالی که فرزندانش اطراف او بودند، همه دیدند قیافه او عوض شد و از شکل انسانیت خارج گردید و به شکل سوسماری درآمد. فرزندانش متعجب شده و حیران ماندند که او را چه کنند؟ ناگهان دیدند آن قیافه مسخ شده ناپدید شد آنها (جهت حفظ آبرویشان) تنه درخت بزرگی را آوردند و خارج از دید مردم آن را به صورت ظاهر کفن کردند و تشییع و دفن نمودند تا مردم خبردار نشوند.[۱۱]
مجازات مجرمین در قتلهٔ کربلا توسط مختار و امثال آن
همانگونه که تاریخ گواهی داده است خداوند متعال به دست بعضی از انسانها منکرین و ظالمین در حق اهل بیت علیهم السلام از جمله قتلهٔ حضرت سید الشهدا علیه السلام را مجازات سخت نموده است. البته باید متذکر شویم که مجازات اصلی آنها علاوه بر آخرت در همین دنیا در زمان رجعت به دست امام زمان علیه السلام انجام خواهد گرفت.
مجازات منکرین ولایت در زمان رجعت
رجعت، از جمله اعتقادات شیعه بوده و عدم اعتقاد به آن باعث خروج از دین میباشد؛ لذا طبق آنچه به ما رسیده است، معتقدیم؛ گروهی از خوبان عالم و گروهی از بدان به این دنیا بازگردانده خواهند شد بدین ترتیب که خوبان عالم در محضر ائمه علیهم السلام توفیق بهرهمندی از حکومت اهل بیت علیهم السلام را برده و دشمنان و منکرین ولایت به دست صاحبان ولایت مجازات خود را در این دنیا علاوه بر آخرت خواهند چشید. علاوه بر موارد ذکر شده در قسمتهای قبل در اینجا به چند مورد از دشمنان و مخالفان امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمه علیهم السلام اشاره میکنیم:
۱. ابوبکر و عمر
امیرمؤمنان علیه السلام به حارث همدانی فرمود: آیا آنچه من میبینم، تو هم میبینی؟ عرض کرد: چگونه چنین چیزی ممکن است؟! خدا به شما نوری داده (که با آن میتوانید عوالم دیگر رامشاهده کنید) و آنچه خدا به شما عنایت کرده، به هر کس عطا نکرده است. حضرت فرمود: این اولی (ابوبکر) است که بر ترعه ای[۱۲] از آتش التماس میکند که برای او طلب آمرزش کنم؛ خدا او را نیامرزد.
پس از لحظاتی دو مرتبه حضرت همان سؤال را از حارث پرسید و او هم همان پاسخ را تکرار کرد، حضرت فرمود: این دومی (عمر) است بر تپه ای از آتش التماس میکند که برای او طلب مغفرت نمایم. خدا او را نیامرزد.[۱۳]
در ضمن روایتی آمده است که سلمان به امیرمؤمنان علیه السلام عرض کرد: از هنگام شهادت پیامبر صلی الله علیه وآله تا حال من همیشه محزون هستم، و از حضرت خواست تا با کرامتی او را شاد گردانند. از جمله معجزاتی که حضرت به او نشان داد آن بود که از او پرسیدند: آیا دوست داری عمر را ببینی! او پاسخ داد: آری.
سلمان دید لبهای مبارک حضرت تکان میخورد (و آهسته ذکری میگوید)، پس از دید فرشتگان (عذاب) با خشونت و شدت مردی را که بر گردنش زنجیر آهنین بود آوردند، آتش از بینی و دهانش به طرف آسمان شعله میکشید، دود همه جا را فرا گرفته بود، ملائکه عذاب از پشت سر او را میزدند تا حرکت کند، از شدت عطش زبانش از پشت بیرون آمده بود!
هنگامی که نزدیک شد سلمان دید او عمر است. عمر به امیرمؤمنان گفت: یا امیرالمؤمنین! به فریادم برس! من تشنه ام، من در عذابم! حضرت خطاب به فرشتگان فرمود: بر عذاب او بیفزایید. زنجیرها بیشتر شد، ملائکه عذاب بیشتر شدند، آتش هم بیشتر گشته و با خواری و ذلت او را گرفتند.
حضرت فرمود: ای سلمان! از هنگامی که عمر از دنیا رفته تاکنون هر روز ملائکه او را بر من عرضه میدارند و من هم به آنها میگویم: عذابش را بیشتر کنید و این برنامه تا قیامت ادامه دارد.[۱۴]
۲. ابن ملجم مرادی
یکی از شقاوتمندترین مردم عالم که امام بر حق خود را به شهادت رساند و در برابر اعمال ننگینش به عذابهای گوناگون برزخی رسید، عبدالرحمان بن ملجم مرادی است.
از ابوالقاسم بن محمد روایت شده است که گفت: در مسجد الحرام جماعتی را در مقابل مقام حضرت ابراهیم علیه السلام دیدم اجتماع کردهاند. گفتم: این اجتماع برای چیست؟ در جواب گفتند: راهبی مسلمان شده است، به مکه آمده و از داستان عجیبی خبر میدهد.
پیش رفتم پیرمردی عظیم الجثه و بزرگ، پشمینه پوش با کلاهی از پشم را دیدم نشسته بود و میگفت: کنار دریا میان صومعه خود مشغول عبادت بودم. روزی به دریا نگاه کردم دید، مرغی بزرگ مانند کرکس آمد و برفراز سنگی نشست و یک چهارم از بدن مردی را قی کرد و رفت. بازآمد و یک چهارم دیگر او را قی کرد تا چهار مرتبه اعضای آن مرد را قی کرد. پس آن مرد، انسان کاملی شد و برخاست.
من از دیدن این قضیه در تعجب شدم! باز دیدم همان مرغ آمد و یک ربع او را بلعید و رفت و بدین طریق در چهار مرتبه او را بلعید و رفت؟! در حیرت شدم که این چیست و این مرد کیست؟ اعمال و افعال او چه بوده است؟ تاسف خوردم که چرا از وی نپرسیدم و از قضیه او سؤال نکردم.
روز دوم نیز آمد و در چهار مرتبه هر دفعه یک چهارم او را قی کرد. در این مرتبه وقتی اعضای او کامل شد. از صومعه بیرون دویدم و او را به خدا سوگند دادم و گفتم: ای مرد! کیستی؟ جوابم را نداد. بازگفتم: به حق آن کسی که تو را آفریده است سوگند میدهم بگو چه کسی هستی و چه کاره بودهای؟ قضیه تو با این مرغ چیست؟ در جواب گفت: «عبدالرحمان بن ملجم مرادی» هستم و علی بن ابیطالب علیه السلام را کشتهام. خداوند این مرغ را بر من گماشته است که هر روز مرا بدینگونه که دیدی عذاب کند. از او پرسیدم: علی بن ابیطالب علیه السلام کیست؟ گفت: پسر عموی حضرت محمد صلی الله علیه وآله و وصی اوست. وقتی آنها را شناختم مسلمان شدم و اکنون به حج خانه خدا و زیارت حضرت رسول صلی الله علیه وآله مشرف شدهام.[۱۵]
حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام موافق وصیّت امیرالمؤمنین علیه السلام ابن ملجم ملعون را به یک ضربت به جهنّم فرستاد، و به روایت دیگر حکم کرد که او را گردن زدند. و امّ الهیثم دختر اسود نخعی خواستار شد تا جسدش را به او سپردند پس آتشی برافروخت و آن جسد پلید را در آتش بسوخت.
۳. معاویة بن ابوسفیان
معاویة بن ابوسفیان، در اثر ظلم و ستمهایی که در دنیا مرتکب شده و حق کُشیهایی که در طول عمر خود انجام داده است از عذاب برزخی مصون نمیباشد و او را در برزخ با بدترین شکنجهها تا روز قیامت عذاب میکنند.
امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی با پدرم عازم تشرف به خانه خدا بودیم، پدرم از جلو و من از عقب سر او حرکت میکردیم تا به موضعی رسیدیم که آن را «ضجنان» میگویند. ناگهان مردی پدیدار شد، به گردنش زنجیرهایی بود که آن را با خود حمل میکرد و آنها روی زمین میکشید. رو به من آورد و گفت: مرا آب دهید، (که الآن از تشنگی هلاک میشوم!)
پدرم متوجه من شد و فریاد زد: ای فرزند! آبش نده، خداوند او را آب ندهد! (این معاویه بن ابی سفیان است). و مرد دیگری پیوسته دنبالش در حرکت بود و زنجیرش را در دست داشت و با آن، او را در پایینترین نقطه از نقاط آتش انداخت (و حال او تا روز قیامت چنین خواهد بود)[۱۶]
در روایتی دیگر عذاب او را چنین نقل میکند: روزی حضرت رسول صلی الله علیه وآله در خانه دختر عموی خود «ام هانی» خواهر امیرالمؤمنین علیه السلام خوابیده بود. ناگهان وحشت زده از خواب بیدار شد. «اُمّ هانی» سؤال کرد: چرا ناراحتید؟!
فرمود: ای ام هانی! الان که خواب بودم خداوند متعال قیامت و سختیهای، جهنم و عذابهای آن را به من نشان داد. در جهنم به معاویه و عمروعاص برخوردم، دیدم هر دو در وسط آتش سوزان جهنم ایستاده بودند و مالکین جهنم سرهای آنان را با سنگهای آتشین میکوبیدند و به آنان میگفتند: آیا به ولایت و امامت علی بن ابی طالب علیه السلام ایمان آوردید؟!
ابنعباس میگوید: (روز قیامت) علی علیه السلام از حجاب عظمت خارج میشود در حالی که خوشحال و خندان است. فریاد میزند و میگوید: به خدای کعبه، خدا درباره من حکم کرد. در این هنگام، خداوند معاویه را به سوی آتش روانه میکند و علی علیه السلام در کنار پل صراط میایستد و درباره اصحاب و شیعیان و اهل بیت خود شفاعت مینماید.[۱۷]
۴. یزید بن معاویه
حال که عذاب برزخی معاویه را خواندید و از آن اطلاع پیدا کردید. عذاب برزخی یزید فرزند آن را هم بخوانید. ابتدا به هلاکت رسیدن یزید و بعد از آن عذاب برزخی او را بیان میکنیم. یزید بن معاویة بن ابی سفیان، بعد از قضیهٔ خونین کربلا و به شهادت رساندن اهل بیت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله در صحرای سوزان نینوا، درسال ۶۱ هجری قمری، خودش هم در اثر ظلم و جنایاتی که درباره مردم به خصوص مردم مدینه و مکه روا داشت در سال ۶۳ هجری با طرز عبرتانگیزی در کاخ شخصی خودش به هلاکت رسید و به زندگی سراسر ننگ و پرماجرای او خاتمه داده شد و بدن خبیث او را در کنار قبرستان باب الصغیر (قبرستان عمومی شام) به گودالی از گودالهای جهنم به نام «قبر» فرو بردند.
در سال ۶۶ وقتی مختار بن ابی عبیده ثقفی قیام کرد و توابین اطراف او را گرفتند و به خون خواهی امام حسین علیه السلام و یارانش بلند شدند. اول، کسانی را که در قتل و کشتار کربلا شرکت داشتند به هلاکت رساندند و بدن بعضی ازآنان را در آتش قهر خود سوزاندند و مرهمی بر دل اهل بیت علیهم السلام شد.
بعد از به هلاکت رساندن آنها، کسانی که جلوتر به درک واصل شده بودند قبرهایشان را شکافتند و بدن خبیث شان را بیرون آوردند و آتش زدند. وقتی به قبر یزید رسیدند، او را شکافتند که بدنش را آتش زنند، دیدند چیزی در قبر نیست. فقط به اندازه قامت یک انسان، داخل قبر خاکستر است. معلوم شد آتش قهر و غضب الهی جلوتر او را سوزانده است. نقل شده است: آن ملعون را در بعضی از جزیرهها دیدهاند که او را سرنگون در مقابل آبی آویختهاند و آن شقی و بدبخت پیوسته از تشنگی در برابر آب فریاد و ناله میکند، اما کسی به او آب نمیدهد.
نیز نقل شده است: وقتی یزید بن معاویه هلاک شد بعد از آن به صورت سگی درآمده و با نهایت تشنگی در بیابانها سرگردان است و دائماً از دور سراب به شکل آب در چشمش ظاهر میشود. وقتی به آن میرسد، چیزی غیر از سراب وجود ندارد.[۱۸]
۵. عبیدالله بن زیاد
عذاب برزخی طبق قانون تجسم اعمال گریبان عبیدالله بن زیاد را در همین دنیا گرفت. در ماجرای قیام مختار که در سال ۶۶ و ۶۷ هجری قمری واقع شد، «عبیدالله بن زیاد» در کنار موصل به دست ابراهیم پسر «مالک اشتر»، کشته شد، ابراهیم سرهای بریده ابن زیاد و دشمنان را برای مختار فرستاد در حالی که او مشغول غذا خوردن بود.
وقتی مختار چشمش به سرهای قاتلین امام حسین علیه السلام افتاد. گفت: حمد و سپاس مخصوص خداوند است. سپس گفت: وقتی سر مقدس امام علیه السلام را نزد «عبیدالله» آوردند او مشغول غذا خوردن بود و اکنون که سر نحس آن ملعون را پیش من آوردند مشغول غذا خوردن ام.
عمار بن عمیر گوید: بعد از آن که مختار قیام کرد و قاتلین کربلا را به هلاکت رسانید و سرهای خبیث آنها را از بدنشان جدا کرد. سر عبیدالله و اصحابش را در مکانی برای تماشا و عبرت گذاشته بود. من هم برای تماشای آنها رفته بودم. دیدم مردم فریاد میزنند: بازآمد. وقتی توجه کردم دیدم مار سفید و بزرگی آمد از تمام سرها گذشت تا به سر عبیداله رسید، از بینی او داخل شد و از گوشش بیرون آمد، از گوش او داخل شد و از بینیاش بیرون آمد و این کار ادامه داشت (تا روز قیامت هم ادامه خواهد داشت).
بعد از آن مختار سرهای نحس دشمنان را با نامه ای به مکه، پیش محمد بن حنیفه فرستاد، هنگامی که سرها را نزد محمد بن حنیفه بردند او هم مشغول غذا خوردن بود. محمد بن حنفیه میگوید: در این هنگام عرض کردم: خدایا! مرا نمیران تا این که سربریده «عبیدالله» را کناره سفرهام بنگرم. الحمد لله خدا دعایم را اجابت رسانید.
بعد، سر آن ملعون را پیش عبدالله بن زبیر بردند، او هم دستور داد سر را بالای نیزه زدند. ناگهان بادی آمد و آن را به زمین انداخت، در این هنگام ماری آمد و داخل بینی او شد. باز آن را بالای نیزه زدند. دو مرتبه باد آن را انداخت و مار از داخل بینی او رفت. این عمل سه مرتبه تکرار شد. عبدالله بن زبیر دستور داد سر را در درهای از درههای مکه انداختند.[۱۹]
شیخ عباس قمی مینویسد: وقتی سر مبارک امام حسین علیه السلام را در مجلس عبیدلله مقابل او قرار دادند. آن ملعون، با چوب خیزران مکرر بر لب و دندان امام علیه السلام میزد. شاید بر اساس «تجسم اعمال» همان چوب (در عالم برزخ) به صورت مار درآمده و مکرر از بینی آن وارد میشد و از گوشش بیرون میآمده، تا مردم در همین دنیا مجازات ننگین او را ببینند.[۲۰]
۶. دوستداران بنی امیه
ابو عیینه میگوید: در خدمت امام محمد باقر علیه السلام بودم که مردی وارد شد و گفت: یابن رسولالله! من از اهل شام هستم، شما را دوست دارم و از دشمنان شما بیزاری میجویم. پدری داشتم از دوستداران بنی امیه که دارای مال و ثروتی زیاد بود. به غیر از من هم فرزند دیگری نداشت، منزل او در رمله بود و باغی داشت که فقط خودش در آن رفت و آمد میکرد. وقتی از دنیا رفت درصدد پیدا کردن مال پدرم برآمدم ولی آن را پیدا نکردم. یقین دارم پدرم آن مال را مخفی کرده است؛ زیرا من شیعه و از پیروان شما بودم و او با من عداوت و دشمنی داشت.
امام باقر علیه السلام فرمود: آیا دوست داری که پدرت را ببینی و از مخفی گاه مال از او بپرسی و پدرت جای آن را به تو نشان دهد؟ عرض کرد: آری، قسم به خدا که محتاج و مستمندم. حضرت نامهای نوشت و آن را مهر کرد و به مرد شامی داد و فرمود: این نوشته را به جانب بقیع ببر و در وسط قبرستان بایست و به آواز بلند ندا کن و بگو: «یا درجان» پس شخصی که عمامه بر سر دارد نزد تو حاضر میشود. نوشته را به او بده و بگو: من فرستاده محمد بن علی علیه السلام هستم و هر چه میخواهی از او باز پرس، آن مرد هم نوشته را گرفت و رفت.
ابوعیینه میگوید: چون روز دیگر شد، خدمت امام باقر علیه السلام رفتم تا از قضیه اطلاع حاصل کنم. دیدم آن مرد هم، در خانه امام علیه السلام منتظر اذن دخول است. وقتی اجازه دادند همگی داخل خانه شدیم. مرد شامی عرض کرد: خدا بهتر میداند که علم خود را در کجا قرار دهد.
بعد عرض کرد: شب گذشته به قبرستان بقیع رفتم. و به دستور شما عمل کردم. همان ساعت شخصی پیش آمد و من مطلب خود را بیان کردم. گفت: از اینجا حرکت نکن تا پدرت را حاضر کنم. آن شخص رفت و با مردی سیاه حاضرشد و گفت: ای مرد! این پدر تو است هر چه خواهی از او بپرس. گفتم: پدر من نیست. جواب داد: چرا او پدر تو است، لکن شراره آتش و دود جهنم او را به این حالت درآورده است. گفتم: پدر من هستی؟ جواب داد: بلی. گفتم: این چه حالت است که در تو میبینم؟
گفت: ای فرزند! من از دوستداران بنی امیه بودم و آنان را بر اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله ترجیح میدادم. از این رو خداوند متعال مرا به این حالت درآورد و به عذاب مبتلا کرد. چون از دوستداران اهل بیت بودی با تو دشمن بودم، از این روی تو را از مال خود محروم کردم و امروز پشیمانم. بعد گفت: ای فرزند! به جانب آن باغ برو و زیر فلان درخت زیتون را حفر کن پولها آنجاست آن را که صدهزار درهم میباشد بردار. پنجاه هزار درهم را به حضرت امام باقر علیه السلام تقدیم کن و بقیه آن، مال خودت باشد. سپس آن مرد گفت: الان میروم مال را پیدا میکنم و حق شما را میآورم. ابو عیینه میگوید: سال بعد از حضرت سؤال کردم: آن مرد شامی چه کرد؟ فرمود: او پنجاه هزار درهم را نزد من آورد، با آن دین خود را پرداختم و زمینی خریدم و مقداری را به حاجتمندان اهل بیت علیهم السلام دادم.[۲۱]
۷. حجاج بن یوسف
یکی از کسانی که جزای اعمال ننگین خود را، هم در دنیا و هم عالم برزخ دید و سختتر از آن را در قیامت خواهد دید، حجاج بن یوسف ثقفی فرماندار عبدالملک مروان در عراق است. حجاج در مدت فرمانداریش صد و پنجاه هزار نفر از شیعیان و فرزندان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را به شهادت رسانید و همین مقدار در زندان او شکنجه میشدند. همان جنایت کاری که دستور میداد موقع غذا خوردن شیعیان را در کنار سفره او، مقابل چشمش سر ببرند و آهن قرمز شدهای را به جای رگهای بریده گردن آنها گذارند تا خون قطع شود و بدنها در اثر قطع شدن خون بالا و پایین روند و آن ملعون غذا بخورد و لذت ببرد. آخرین کسی که به دست آن خونآشام روزگار به شهادت رسید «سعید بن جبیر» که یکی از شیعیان و علمای برجسته و شاگردان ممتاز امام سجاد علیه السلام و از مفسران بزرگ قرآن بود.
حجاج به دژخیمان و جلادان خود دستور داده بود هر کجا «سعید» را بیابید دستگیر کنید و نزد من آورید. بعد از دستگیری «سعید» و گفت و گوهای تندی که بین او و حجاج رد و بدل شد، حجاج دستور داد: سر از بدن «سعید» جدا کنند و او را در ماه شعبان ۹۵ در سن ۹۴ سالگی به شهادت رسانید. «سعید» در آخرین لحظات عمر خود، او را نفرین کرد و چنین گفت: «خدایا! حجاج را بعد از من بر هیچکس مسلط نکن.» خداوند هم دعای او را به اجابت رسانید و پانزده روز بیشتر از شهادت «سعید» نگذشته بود که حجاج بر اثر بیماری سختی در بستر مرگ افتاد.
در مدت مرضش، گاهی بی هوش میشد و گاهی به هوش میآمد. هنگام به هوش آمدن میگفت: «مرا با سعید بن جبیر چه کار؟ در این مدت هر وقت به خواب میرفت و بی هوش میشد میدید «سعید» نزد او میآید و لباس او را میگیرد و میگوید: «ای دشمن خدا! به چه جرم و گناهی مرا کشتی؟» در اثر ناراحتی و شکنجه روحی که در خواب به او هجوم میآورد، وحشت زده بیدار میشد و فریاد میزد. با این وضع بود تا به درک واصل شد. این عذاب دنیایی حجاج تا هنگام مرگ بود.
حجاج نه تنها عذاب روحی خود را در دنیا دید، بلکه در عالم برزخ هم تا روز قیامت او را عذاب میکنند و عذابهای برزخی او متفاوت است. به چند نمونه از آنها توجه کنید. اشعث جدانی نقل میکند: شبی حجاج را با بدترین حال در خواب دیدم. از او پرسیدم: خداوند در مقابل آن همه کشتار و اعمال ننگین تو چه کرد؟ گفت: به ازای هر انسانی که کشته بودم یک مرتبه مرا کشتند. گفتم: دیگر چه؟ گفت: بعد از آن امر شد که مرا به آتش برند. گفتم: دیگر چه کردند؟ گفت: این شکنجه و عذاب تا روز قیامت ادامه خواهد داشت.[۲۲]
نیز در این رابطه عمر بن عبدالعزیز میگوید: بعد از مرگ حجاج، او را در عالم خواب به صورت یک لاشه گندیده دیدم. به او گفتم: «خدا با تو چه کرد؟»
گفت: خداوند، برای هر کسی که کشته بودم، یک بار مرا کشت، ولی در عوض قتل «سعید بن جبیر» هفتاد بار مرا به قتل رسانید.[۲۳]نوعی دیگر از عذاب برزخی حجاج که یکی از بندگان خالص خدا با چشم خود تماشا کرد و برای مردم بیان نموده است را نقل میکنیم: شخصی گوید: در مسجد الحرام طواف میکردم. چون به نماز میایستادم غلامی را میدیدم که با حال خضوع نماز میخواند و با احدی سخن نمیگفت.
با خود گفتم: از این غلام بوی آشنایی میآید. روزی به نزد او رفتم و گفتم: ای بنده خدا! لحظه ای توقف کن تا با تو سخن گویم. گفت: از مولای خود اجازه ندارم، امشب از او اذن میطلبم و فردا سخن تو را گوش میکنم. روز دیگر پیش او رفتم و گفتم: به این طریق که عبادت میکنی میدانم در نزد خداوند متعال قرب و منزلتی داری، آیا تا حال هیچ از خدای خود خواستهای که برآورده شده باشد. گفت: آری، روزی در حال مناجات گفتم: «خدایا! مردی از اهل آتش را به من بنما و نشان بده تا او را ببینم».
ناگاه آوازی شنیدم که گفتند: ای فلان! به فلان وادی برو و مشاهده کن. چون به آنجا رسیدم شخصی را دیدم که همه اعضای او سیاه شده است و آتش در وی افتاده بود. مار عظیمی بر گردن او پیچیده است و هر لحظه او را نیش میزند. از او پرسیدم: ای بدبخت! کیستی و در دنیا چه کرده و چه عملی انجام دادهای که به این عذاب گرفتار شدهای؟ گفت من حجاج بن یوسف هستم. از برای ظلم و تعدی بسیار که بر مسلمانان کردهام مرا عذاب میکنند، و آن نوع دیگر است اما این عذابی که الآن مشاهده میکنی برای آن است که روزی به عالمی ظلم کردم و او را رنجانیدم آن عالم دلش به درد آمد و مرا نفرین کرد و از نزد من آزرده خاطر بیرون رفت و این عذاب که میبینی در اثر آن عالم است.
۸. وزیر و خلیفه عباسی
یکی از وزیران خلیفه عباسی به عذاب برزخی گرفتار شد و عذابش آن قدر قوی بود که به بدن او هم سرایت کرده و آن را سوزانده و شعلههای آتش و دود آن از قبر بیرون آمده و فضا را آلوده کرده است. صاحب «کشف الغمه» در باب کرامات حضرت موسی بن جعفر علیه السلام مینویسد: از بزرگان عراق شنیدم که یکی از خلفاء عباسی، وزیری داشت کبیرالشأن، دارای مال و منال و در اداره امور لشکری و کشوری کوشا و توانا و سخت مورد علاقه خلیفه بود.
وقتی آن وزیر از دنیا رفت برای تلافی و جبران خدمتگزاریهای او دستور داد جنازه او را در حرم مطهّر حضرت موسی بن جعفر علیه السلام مجاور ضریح مقدّس دفن کردند. متولی حرم مطهّر که مردی باتقوا و خدمتگزار به حرم بود، آن شب را در رواق ماند و همانجا به خواب رفت. در عالم خواب دید قبر وزیر شکافته شد و آتش از آن شعله ورگردید و از دودی که در آن بود بوی گند استخوان سوخته بلند است و به طوری شعله زیاد بود که حرم و صحن پر از دود و آتش شد. در این هنگام مشاهده میکند که امام هفتم علیه السلام ایستاده و با صدای بلند متولی را صدا میزند و میفرماید: ای متولّی! برو و به خلیفه (نام خلیفه را میبرد) بگو: به سبب دفن این ظالم و مجاورت او در کنار قبر من مرا اذیت و آزار رساندی و ناراحتم کردی.
متولّی ترسان و لرزان، به طوری که تمام اعضا و جوارح او را وحشت فرا گرفته بود از خواب بیدار میشود و فوراً آنچه را که در خواب دیده و واقع شده بود مفصل برای خلیفه مینویسد و به او گزارش میدهد. خلیفه هم، همان شب از بغداد به کاظمین میآید و حرم را خلوت میکند. دستور میدهد قبر وزیر را بشکافند و جسد خبیثش را بیرون آورده و جای دیگر دفن کنند. وقتی قبر را در حضور خلیفه میشکافند مشاهده میکنند که در قبر جز خاکستر بدن سوخته شده چیز دیگری وجود ندارد و اثری از بدن و حتی استخوانهای وزیر نیست.[۲۴]
۹. مأمون الرشید
مأمون الرشید عباسی در اثر ظلم و جنایتی که انجام داد و امام هشتم علیه السلام را به شهادت رساند به عذاب برزخی دچار آمد و عذاب برزخی او چنین است: شیخ محمد باقر مکی از بعضی موثقین نقل میکند: وقتی به مسافرت میرفتم وسط دریا کشتی شکست و من به جزیرهای افتادم. در آن جزیره میمونی را دیدم که از چاهی آب میکشید و در حوضی که آنجا بود میریخت! در این حال مشاهده کردم، فیلی از دور پیدا شد و تا کنار چاه آمد و آن میمون را با زجر و عذاب کشت و به زیر پاهای خود نرم کرد و تمام آبهای حوض را خورد و رفت. طولی نکشید دیدم آن میمون زنده شد و شروع به آب کشیدن کرد و داخل آن حوض میریخت. روز بعد دیدم همان فیل آمد میمون را کشت و به زیر دست و پای خود نرم کرد و آبهای حوض را خورد و رفت. باز میمون زنده شد و شروع به آب کشیدن کرد.
میگوید: من از دیدن این امر عجیب بسیار متعجب شدم و در حیرت فرورفتم. آن میمون گویا فهمید که من از این قضیه در تعجب هستم. نگاهی به من کرد و گفت: ای فلانی! مگر مرا نمیشناسی. گفتم: خیر، جواب گفت: خدا لعنت کند دشمنان آل محمد علیهم السلام را. آیا تا حال اسم مأمون عباسی را شنیدهای؟ گفتم: بلی. گفت: من همان مأمون الرشید هستم. از وقتی مردهام به سبب ظلمی که به حضرت امام رضا علیه السلام کردهام خدای متعال، مرا به این عذاب گرفتار کرده است که هر روز آب بکشم و داخل این حوض بریزم، این فیل بیاید مرا با این نحو بکشد و آبهای حوض را بخورد و باز خدا مرا زنده کند. بدان که خوراک من در این جزیره از فضلههای همین فیل است و کار من هم فقط آب کشیدن برای این فیل میباشد.[۲۵]
۱۰. دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام
عذاب دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل بیت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله بسیار سخت و تا روز قیامت ادامه دارد. داوود رقی گفت: خدمت امام صادق علیه السلام عرض کردم: یابن رسولالله! از وضعیت دشمنان حضرت علی علیه السلام و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله اسلام برایم بیان فرمایید؟
فرمود: از عذابشان سخن بگویم و بیان کنم که چگونه است؟ یا عذاب برزخی ایشان را به تو نشان دهم؟ کدام برای تو بهتر است؟ عرض کردم: دیدن عذاب برزخی برای من بهتر است. به فرزند خود موسی بن جعفر علیه السلام فرمود: برو و چوب قضیب مرا بیاور. موسی بن جعفر علیه السلام رفت چوب و عصای آن حضرت را آورد.
فرمود: ای موسی! عصا را به زمین بزن. وقتی زد زمین شکافته شد و دریای سیاهی ظاهر گشت. باز عصا را به دریا زد آن هم شکافته شد و سنگی بزرگ نمایان گردید. مرتبه سوم عصا را به سنگ زد، دری از آن باز شد. جمع زیادی مشاهده شدند که صورتهایشان سیاه و ازرق چشم بودند در حالی که کُند و زنجیر به دست و پایشان بود و با بدترین وضعی در عذاب و شکنجه به سر میبردند. دائماً فریاد میزدند و میگفتند: یا محمد! یا محمد!
مأمورین عذاب، با تازیانه بر سر و صورت آنها میزدند و به ایشان میگفتند: ای دروغ گویان! دروغ میگویید، نه شما کاری به محمد صلی الله علیه وآله دارید و نه آن حضرت کاری با شما دارد. داود رقی گوید: عرض کردم: ایشان چه کسانی هستند که به این وضع عذاب میشوند و در غُل و زنجیر به سر میبرند؟ فرمود: اولی و دومی و سومی، ابوسفیان و معاویه و یک یک را نام برد تا اهل سقیفه و اصحاب فتنه که «همان طلحه و زبیر» باشند و بنی امیه و عدهای از انصار و جماعات مختلف دیگری که همه از مخالفان و دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام بودند که خداوند هر صبح و شام بر عذاب آنها بیفزاید و عذابهای تازهتری به آنها بچشاند. وقتی همه حاضرین، صاحبان عذاب را دیدند و ایشان را شناختند، امام صادق علیه السلام به آن سنگ خطاب کرد و فرمودند: ای سنگ! تا موقع قیامت به هم آی و آنان را بپوشان.[۲۶]
ج: مجازات منکرین ولایت در قیامت
طبق آیات الهی و آنچه پیامبر صلی الله علیه وآله در خطبهٔ غدیر در مورد مجازات منکرین ولایت با تعابیر عَذاباً نُکْراً… ؛ عذاب شدید» استفاده نمودهاند، واضح میگردد که عذاب در دنیا، لحظات جان دادن و عالم برزخ برای دشمنان غدیر، در مقابل عذاب آخرتی که زمان و مقدارِ آن نزد خداوند است و برای آنها مهیا شده است، بسیار ناچیز میباشد؛ لذا در ذیل فقط به گوشهای از بیان روایات در مورد عذاب اولین و دومین غاصب خلافت میپردازیم:
اصحاب صحیفه در تابوت جهنم
حضرت علی علیه السلام فرمودند: جز یک مطلب چیزی نمیگویم. شما را به خدا یادآور میشوم ای چهار نفر- که منظور حضرت، من (سلمان) و ابوذر و زبیر و مقداد بود-، من از پیامبر صلی الله علیه وآله شنیدم که میفرمود: صندوقی از آتش وجود دارد که در آن دوازده نفرند، شش نفر از اولین و شش نفر از آخرین. (آن صندوق) در چاهی در قعر جهنّم در صندوق قفلشده دیگری است. بر در آن چاه صخرهای است که هر گاه خداوند بخواهد جهنّم را شعلهور نماید آن صخره را از در آن چاه برمیدارد و جهنّم از شعله و حرارت آن چاه شعلهور میشود.
حضرت علی علیه السلام فرمود: شما شاهد بودید که از پیامبر صلی الله علیه وآله درباره آنان و «اوّلین» سؤال کردم، فرمود: امّا «اوّلین» عبارتند از: فرزند آدم که برادرش (هابیل) را کشت، و فرعون فرعونها، و نمرود که با حضرت ابراهیم علیه السلام دربارهٔ خداوند به منازعه پرداخت و دو نفر از بنی اسرائیل که کتابشان را تحریف کردند و سنّتشان را تغییر دادند، یکی از آنان کسی بود که یهودیان را یهودی نمود و دیگری نصاری را نصرانی کرد. و ابلیس ششم آنان است. و امّا «آخرین» عبارتند از دجال و این پنج نفر، اصحاب صحیفه[۲۷] و نوشته و جبت و طاغوتی که بر سر آن باهم عهد بستهاند و بر عداوت با تو- ای برادرم- هم پیمان شدهاند، و بعد از من بر علیه تو متحد میشوند. این و این، که پیامبر صلی الله علیه وآله آنان را برای ما نام برد و برشمرد. سلمان میگوید: ما گفتیم: راست گفتی، ما شهادت میدهیم که این مطلب را از پیامبر صلی الله علیه وآله شنیدیم.[۲۸]
هفت نفر اهل جهنم
اسحاق بن عمّار صیرفی میگوید: به حضرت ابو الحسن موسی بن جعفر علیه السلام گفتم: فدایت شوم، برای من درباره آن دو تن سخنی بگو، زیرا من از پدرت درباره آن دو سخنان فراوانی شنیدهام. امام علیه السلام فرمود:
ای اسحاق! اوّلی به منزله گوساله و دوّمی به منزله سامری بود. گفتم: فدایت شوم، بیشتر بفرمایید. فرمود: به خدا سوگند! آنها مردم را یهودی و نصرانی و مجوسی کردند، خدا آنان را نیامرزد. گفتم: فدایت گردم، باز هم درباره آن دو بفرمایید. فرمود: سه گروهند که خدا به آنان نظر رحمت نمیافکند و آنان را پاک نمیگرداند و عذابی دردناک خواهند داشت. گفتم: فدایت شوم، آنها کیانند؟ فرمود: کسی که ادعای امامت کند و از جانب خدا نباشد، و کسی که بر امامی که از جانب خدا تعیین شده است طعنه زند، و کسی که گمان کند آن دو تن از اسلام بهرهای داشتهاند.
گفتم: فدایت گردم، درباره آن دو برای من بیشتر توضیح دهید. فرمود: ای اسحاق! برای من یکسان است که آیهای محکم از کتاب خدا را محو کنم، یا نبوّت محمّد صلی الله علیه وآله را انکار نمایم، یا وجود خدا را منکر شوم، یا کسی را در امامت بر علی بن ابی طالب علیه السلام مقدّم دارم. گفتم: فدایت شوم، باز هم بیشتر بفرمایید.
فرمود: ای اسحاق! در دوزخ وادیی است به نام «سقر» که از روزی که خدا آن را آفریده شعلهای نکشیده است، و اگر خدا به او اجازه دهد که به اندازه سوراخ سوزنی شعله برکشد همه اهل زمین را میسوزاند، و دوزخیان از حرارت آن وادی و تعفّن و کثافت و سایر عذابهایی که در آن است به خدا پناه میبرند. در آن وادی کوهی از آتش است که اهل آن وادی از حرارت و تعفّن و کثافت و سایر عذابهای آن کوه به خدا پناه میجویند، و در آن کوه درّهای است که تمامی اهل آن کوه از حرارت و تعفّن و کثافت و سایر عذابهای آن درّه به خدا پناه میبرند، و در آن درّه، چاهی است که اهل آن درّه از حرارت و تعفّن و کثافت و عذابهای دیگر آن چاه به خدا پناه میجویند، و در آن چاه، اژدهایی است که تمامی اهل آن چاه از حرارت و تعفّن و کثافت آن اژدها و زهری که در نیش آن است به خدا پناه میبرند، و در شکم آن اژدها هفت صندوق است که پنج تن از امّتهای گذشته و دو تن از این امّت در آن قرار دارند.
راوی میگوید: گفتم: فدایت شوم آن پنج تن و آن دو تن کیانند؟ فرمود: آن پنج تن یکی قابیل است که هابیل را کشت، و دیگری نمرود است که با ابراهیم درباره پروردگارش به مجادله برخاست و گفت: «من هم زنده میکنم و میمیرانم» و سومی فرعون است که گفت: «من بلند مرتبهترین پروردگار شمایم»، و چهارمی یهود است که مردم را یهودی کرد، و پنجمی بولس است که گروهی را نصرانی نمود، و از این امّت دو تن اعرابی هستند.[۲۹]
پانویس
- ↑ بقره/ ۲۴ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرین . ... فَاتَّقُوا بِذَلِکَ عَذَابَ النَّارِ الَّتِی وَقُودُهَا حَطَبُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ حِجَارَةُ الْکِبْرِیتِ أَشَدُّ الْأَشْیَاءِ حَرّاً أُعِدَّتْ تِلْکَ النَّارُ لِلْکافِرِینَ بِمُحَمَّدٍ وَ الشَّاکِّینَ فِی نُبُوَّتِهِ، وَ الدَّافِعِینَ لِحَقِّ أَخِیهِ عَلِیٍّ، وَ الْجَاحِدِینَ لِإِمَامَتِهِ. التفسیر الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص ۲۰۲.
- ↑ صحیفة الإمام الرضا علیه السلام، ص ۸۶؛ بحارالانوار، ج ۶، ص ۱۸۸.
- ↑ کافی، ج ۳، ص ۲۵۴–۲۵۳.
- ↑ بحارالانوار، ج ۸، ص۶؛ و ج ۳۵، ص۳۲۳–۳۲۰.
- ↑ الغدیر، ج۱، ص ۳۸۹.
- ↑ همان، ج۱، ص ۳۸۷.
- ↑ خصال، شیخ صدوق، ج۱، ص ۲۱۹.
- ↑ جِرّی یا (جِریث) (به کسر جیم وتشدید راء)، نوعی ماهی بدون پولک میباشد که از ماهیهای حرام گوشت است که خوردن آنها حران است و خورنده تعزیر میشود. خرید و فروش آن نیز باطل است و در برخی روایات جری از مسوخ شمرده شده که خداوند گروهی از بنی اسرائیل را به صورت آن مسخ کرده است. وسائل الشیعه، ج ۲۴، ص۱۰۷؛ السرائر، ج۲، ص۲۲۲.
- ↑ پیشگوییهای پیشوایان، ص ۲۱۰ و ۲۱۱.
- ↑ بحارالانوار، ج ۶، ص ۲۳۵.
- ↑ بحارالانوار، ج ۶، ص ۲۳۵.
- ↑ تُرعه معانی متعدد دارد، به قرینهٔ روایت بحارالانوار، ج ۳۰، ص ۳۷۸ مراد از آن در مقام حفره و کانال است. فیومی در معنای آن گوید: و یقال للموضع یحفر الماء من جانب النهر. (المصباح المنیر، ص ۷۴).
- ↑ بصائر الدرجات، ص ۴۲۱؛ بحارالانوار، ج ۳۰، ص ۱۹۵، و ۴۰، ص ۱۸۵.
- ↑ نفس الرحمان، ص ۳۴۷–۳۴۵ به نقل از النعمانیه، ج۴، ص ۲۳۹–۲۳۷.
- ↑ منتهی الآمال، ج۱، ص ۴۴۰.
- ↑ معادشناسی، ج ۲، ص ۳۳۸.
- ↑ دارالسلام، ج ۲، ص ۳۳۸.
- ↑ تحفة الرضویه و کرامات رضویه، در معجزات امام هشتم علیه السلام، ص۲۳۸.
- ↑ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۳۶.
- ↑ منتهی الامال، ج ۱، ص ۲۹۹.
- ↑ بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۲۴۵.
- ↑ دارالسلام نوری، ج ۱، ص ۱۴۷.
- ↑ بهجة الآمال، ج ۴، ص ۳۵۵.
- ↑ کشف الغمه، ج ۳، ص ۸.
- ↑ روضات زاهرات، در معجزات بعد از وفات، سید نصراله موسوی آیتی.
- ↑ بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۸۴.
- ↑ اصحاب صحیفهٔ ملعونه، همان پنج نفری هستند که در حجة الوداع در بین خود معاهدهای نوشتند و امضاء کردند که اگر پیامبر کشته شد یا از دنیا رفت نگذارند خلافت به اهل بیتش برسد، و آنها عبارتند از: ابوبکر، عمر، ابو عبیده جراح، معاذ بن جبل و سالم مولی ابی حذیفه.
- ↑ اسرار آل محمد علیهم السلام، ترجمه کتاب سلیم، ص ۲۴۱.
- ↑ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ترجمه انصاری، ص ۴۱۹.