فضائل قرآنی امیرالمومنین علیه السلام در خطبه غدیر
مَعاشِرَ النّاسِ، اِنَّ فَضائِلَ عَلِیِّ بْنِ ابی طالِبٍ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ قَدْ اَنْزَلَها فِی الْقُرْآنِ- اَکْثَرُ مِنْ اَنْ اُحْصِیَها فی مَقامٍ واحِدٍ، فَمَنْ اَنْبَأَکُمْ بِها وَ عَرَفَها فَصَدِّقُوهُ.
ای مردم! فضایل علی بن ابی طالب نزد خداوند- که آنها را در قرآن نازل فرموده- بیش از آن است که در یک مجلس برشمارم، هر کس به شما از آنها خبر داد و آشنا نمود او را تصدیق کنید
در این فراز رسول خدا صلی الله علیه وآله به فضائل آن حضرت که در قرآن به ما رسیده است اشاره میفرماید.چون فرصت برای بیان و تفصیل آن آیات نبود فرمودند در یک مجلس نمیتوان به تمام آن آیات اشاره گردد، در ذیل برای عدم تفصیل به قسمتی از آن آیات اشاره کرده و به بیان آدرس یک روایت اکتفا کرده و از ذکر روایات دیگر و خصوص بیان روایات از منابع عامه پرهیز نموده و برای تفصیل بیشتر به کتب مختلف تألیف شده در این زمینه ارجاع میدهیم:
۱.
أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ
[۱]ای اهل ایمان! از خدا اطاعت کنید و [نیز] از پیامبر و صاحبان امر خودتان [که امامان از اهل بیتاند و چون پیامبر دارای مقام عصمت میباشند] اطاعت کنید.
۲.
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
[۲] یقیناً ما امانت را [که تکالیف شرعیه سعادت بخش است] بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم.
۳.
فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ * وَ إِلی رَبِّکَ فَارْغَبْ
[۳]پس هنگامی که [از کار بسیار مهم تبلیغ] فراغت مییابی به عبادت و دعا بکوش * و مشتاقانه به سوی پروردگارت رو آور.
۴.
إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ
[۴]خدا قاطعانه به شما فرمان میدهد که: امانتها را به صاحبانش بازگردانید و هنگامی که میان مردم داوری میکنید، به عدالت داوری کنید.
۵.
وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ
[۵]و کسانی که ایمان آوردند و فرزندانشان [به نوعی] در ایمان از آنان پیروی کردند، فرزندانشان را [در بهشت] به آنان ملحق میکنیم و هیچ چیز از اعمالشان را نمیکاهیم.
۶.
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ
[۶]آیا کسانی را که [شکر] نعمت خدا را به کفران و ناسپاسی تبدیل کردند و قوم خود را به سرای نابودی و هلاکت درآوردند، ندیدی؟
۷.
إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمینَ * وَ إِنَّها لَبِسَبیلٍ مُقیمٍ
[۷]قطعاً در این [سرگذشت اسفبار و حادثه عبرتآموز] نشانههایی [از قدرت خدا و خواری و رسوایی مجرمان] برای هوشمندان [که جستجوگر علل حوادثاند] وجود دارد. * و آن [آثار و بقایای شهر ویران شده قوم لوط] بر سر راهی است که پابرجاست.
۸.
وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ
[۸]و بگو: عمل کنید به زودی خدا و پیامبرش و مؤمنان اعمال شما را خواهند دید.
۹.
وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً
[۹]و اگر [انس و جن] بر طریقه حق پایداری کنند حتماً آنان را از آب فراوانی سیراب خواهیم کرد.
۱۰.
وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ
[۱۰]و حال آنکه تفسیر واقعی و حقیقی آنها را جز خدا نمیداند. و و استواران در دانش [و چیره دستان در بینش].
۱۱.
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ
[۱۱]ای کسانی که ایمان آوردهاید! از خدا پروا کنید و با صادقان باشید [صادقانی که کاملترینشان پیامبران و اهل بیت رسول بزرگوار اسلام هستند.]
۱۲.
عَمَّ یَتَساءَلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظیمِ
[۱۲]درباره چه چیز از یکدیگر میپرسند؟ * از آن خبر بزرگ [قیامت کبری]
۱۳.
وَ ما تُغْنِی الْآیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ
[۱۳]ولی نشانهها و هشدارها به حال گروهی که ایمان نمیآورند، سودی نمیدهد.
۱۴.
أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ
[۱۴]بلکه آنان به مردم [که در حقیقتْ پیامبر و اهل بیت اویند] به خاطر آنچه خدا از فضلش به آنان عطا کرده، حسد میورزند.
۱۵.
وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
[۱۵]و از نوری که بر او نازل شده پیروی نمودند، اینان همان رستگارانند.
۱۶.
إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ
[۱۶]تو فقط بیمدهندهای [نه اعجاز کنندهای که هر زمان هر کس و برای هر هدفی غیر منطقی بخواهد، دست به اعجاز بزنی] وبرای هر قومی هدایتکنندهای است.
۱۷.
أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ
[۱۷]آیا کسانی که از سوی پروردگارشان بر دلیلی روشن [از بصیرت و بینش] متکی هستند و شاهدی از سوی او [چون قرآن برای تأیید] آن [دلیل روشن] از پی درآی.
۱۸.
إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ
[۱۸]مسلماً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، اینانند که بهترین مخلوقاتاند.
۱۹.
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا
[۱۹]و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت علیهم السلام] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید.
۲۰.
فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی
[۲۰]پس هر که به طاغوت [که شیطان و بت و هر طغیان گری است] کفر ورزد و به خدا ایمان بیاورد، بیتردید به محکمترین دستگیره که آن را گسستن نیست چنگ زده است.
۲۱.
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ * عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ
[۲۱]که روحالامین آن را نازل کرده است، * بر قلب تو، تا از بیم دهندگان باشی.
۲۲.
بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا * وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقی * إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی * صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی
[۲۲][ولی شما منکران لجوج به سوی راه رستگاری نمیروید] بلکه زندگی دنیا را [بر آن] ترجیح میدهید. * در حالی که آخرت بهتر و پایدارتر است. * همانا این [حقایق] در کتابهای آسمانی پیشین هست. * [در] کتابهای ابراهیم وموسی.
۲۳.
قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ
[۲۳]بگو: من شما را فقط به یک حقیقت اندرز میدهم.
۲۴.
فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ
[۲۴]پس به آنچه بر تو وحی شده تمسک بجوی، یقیناً تو بر راهی راست قرار داری.
۲۵.
وَ بَشِّرِ الَّذینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قالَ الْکافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبینٌ
[۲۵]و به کسانی که ایمان آوردهاند مژده ده که آنان را نزد پروردگارشان سابقهای نیک [و مقام، مرتبهای بلند و پاداشی شایسته] است. کافران [لجوج و بیمنطق] گفتند: همانا این مرد، جادوگری آشکار است!!.
۲۶.
هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً
[۲۶]در آنجا [که گرفتاری از همه سو انسان را احاطه میکند] یاری دادن ویژه خدای به حقّ است. او از جهت پاداش بهتر و از نظر تأمین کردن عاقبت نیکوتر است.
۲۷.
هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فی رَبِّهِمْ فَالَّذینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ
[۲۷]این دو [گروهِ حق پیشه و باطل گرا] دشمن یکدیگرند که درباره پروردگارشان در جدال و ستیزند [گروه حق پیشه، پروردگار را به صفاتی وصف میکنند که شایسته اوست و گروه باطلگرا او را به اموری میستایند که سزاوار او نیست]، پس کسانی که کافر شدند برای آنان لباسهایی از آتش [به اندازه اندامشان] بریده شده.
۲۸.
یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها
[۲۸]آنان نعمت خدا را میشناسند، سپس [از روی کبر و لجاجت] آن را انکار میکنند.
۲۹.
بَلی مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ
[۲۹][نه چنین است که میگویید] بلکه کسانی که مرتکب گناه شدند وآثار گناه، سراسر وجودشان را فرا گرفت، آنان اهل آتشند و در آن جاودانهاند.
۳۰.
أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ
[۳۰]وفا کنید تا من هم به پیمان شما [که توقع ثواب وپاداش در برابر عبادت وایمان است] وفا کنم.
۳۱.
إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا
[۳۱]قطعاً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، به زودی [خدای] رحمان برای آنان [در دلها] محبتی قرار خواهد داد.
۳۲.
یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ
[۳۲]میخواهند نور خدا را با دهانهایشان خاموش کنند در حالی که خدا کامل کننده نور خود است، گرچه کافران خوش نداشته باشند.
۳۳.
وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی
[۳۳]و هر کس از هدایت من [که سبب یاد نمودن از من در همه امور است] روی بگرداند، برای او زندگی تنگ [و سختی] خواهد بود، و روز قیامت او را نابینا محشور میکنیم.
۳۴.
وَ مَنْ یُرِدْ فیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ
[۳۴]و هر که بخواهد در آنجا با انحراف از حق روی به ستم آورد [و دست به شرک و هر گناهی بیالاید] او را عذابی دردناک میچشانیم.
۳۵.
وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ
[۳۵]آنان را نگه دارید که حتماً مورد بازپرسی قرار میگیرند.
۳۶.
إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ * فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ
[۳۶]یقیناً پرهیزکاران در بهشتها و [کنار] نهرها هستند * در جایگاهی حق و پسندیده نزد پادشاهی توانا.
۳۷.
وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ * فی جَنَّاتِ النَّعیمِ
[۳۷]و پیشی گیرندگان [به اعمال نیک] که پیشی گیرندگان [به رحمت و آمرزش] اند، * اینان مقرباناند، * در بهشتهای پر نعمتاند.
۳۸.
مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً
[۳۸]از مؤمنان مردانی هستند که به آنچه با خدا بر آن پیمان بستند [و آن ثبات قدم و دفاع از حق تا نثار جان بود] صادقانه وفا کردند، برخی از آنان پیمانشان را به انجام رساندند [و به شرف شهادت نایل شدند] و برخی از آنان [شهادت را] انتظار میبرند و هیچ تغییر و تبدیلی [در پیمانشان] ندادهاند.
۳۹.
وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعینَ
[۳۹]و همراه رکوعکنندگان رکوع کنید [که نماز خواندن با جماعت محبوب خداست].
۴۰.
إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ
[۴۰]تو فقط بیمدهندهای [نه اعجاز کنندهای که هر زمان هر کس و برای هر هدفی غیر منطقی بخواهد، دست به اعجاز بزنی] وبرای هر قومی هدایتکنندهای است.
۴۱.
فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ
[۴۱][این نور] در خانههایی است که خدا اذن داده [شأن و منزلت و قدر و عظمت آنها] رفعت یابند و نامش در آنها ذکر شود.
۴۲.
وَ اجْعَلْ لی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرینَ
[۴۲]و برای من در آیندگان نامی نیک و ستایشی والا مرتبه قرار ده.
۴۳.
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها
[۴۳]هر کس کار نیک بیاورد، پاداشش ده برابر آن است.
۴۴.
اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ
[۴۴]هنگامی که خدا و پیامبرش شما را به حقایقی که به شما [حیات معنوی و] زندگی [واقعی] میبخشد، دعوت میکنند اجابت کنید.
۴۵.
فَالَّذینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فی سَبیلی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ
[۴۵]پس کسانی که [برای خدا] هجرت کردند، و از خانههایشان رانده شدند، و در راه من آزار دیدند، و جنگیدند و کشته شدند، قطعاً بدیهایشان را محو خواهم کرد و آنان را به بهشتهایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، وارد میکنم [که] پاداشی است از سوی خدا و خداست که پاداش نیکو نزد اوست.
۴۶.
وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها
[۴۶]و بگو: [سخن] حق [که قرآن است] فقط از سوی پروردگار شماست پس هر که خواست ایمان بیاورد، و هر که خواست کافر شود، به یقین ما برای ستمکاران آتشی آماده کردهایم که سراپردههایش بر آنان احاطه دارد.
۴۷.
وَ الَّذینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ
[۴۷]و آنانکه از آیات ما بیخبرند.
۴۸.
وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکیدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفیلاً
[۴۸]و به پیمان خدا چون پیمان بستید، وفا کنید و سوگند را پس از محکم کردنش [به وسیله عزم و قصد قطعی] در حالی که خدا را بر خود ضامن و کفیل قرار دادهاید، نشکنید.
۴۹.
کَفی بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ
[۴۹]کافی است که خدا [با آیات محکم و استوار قرآنش] و کسی [چون امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب] که دانش کتاب نزد اوست، میان من و شما [نسبت به پیامبریام] گواه باشند.
۵۰.
سَلامٌ عَلی إِلْیاسینَ
[۵۰]سلام بر آل یاسین.
بالاترین فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام در آیه مباهله
تفسیر «انفسنا» در آیهٔ مباهله را میتوان در سرتاسر خطبه غدیر دریافت نمود با این توضیح وقتی در معنای «انفسنا» دقت میکنیم گاهی آنچه اول به ذهن میآید و اکثراً نیز از این معنا استفاده میکنند این است که یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام «جانِ پیامبر صلی الله علیه وآله» میباشند. اما معنای دقیق تر بدین صورت که بگوییم یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام «خود پیامبر صلی الله علیه وآله» است البته در این معنای دوم باید این نکته را متذکر شویم که منظور این نیست که دو نفر یکی هستند بلکه بدین معناست که علامه حلی در تفسیر آیهٔ شریفهٔ مباهله در «انفسنا» میفرمایند: «انفسنا» به معنای آن است که امیرالمؤمنین علیه السلام خود پیامبر صلی الله علیه وآله هستند و این بدین معناست که تمامی خصوصیات پیامبر صلی الله علیه وآله را به غیر از نبوت امیرالمؤمنین علیه السلام دارا هستند و تمامی شخصیت رسول خدا صلی الله علیه وآله که مقامی است الهی و بر شخص حضرت محمد صلی الله علیه وآله منطبق است تمامی این شخصیت بدون کاستی به غیر از نبوت فقط برای شخص حضرت علی علیه السلام و نه غیر آن و شخصیت رسول خدا صلی الله علیه وآله کاملاً با شخصیت امیرالمؤمنین یکی است و «انفسنا» یعنی همین معنا.
سیدمرتضی در کتاب «الفصول المختاره من العیون و المحاسن»[۵۱] مینویسد: شیخ مفید – که خداوند عزتش را پایدار کند- روایت کرد که روزی مأمون به امام رضا علیه السلام عرض کرد: «مرا از بزرگترین فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام که قرآن بر آن دلالت دارد، آگاه کن»؟
امام رضا علیه السلام فرمودند: «آن فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام در مباهله است. خداوند میفرماید:
فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ
؛[۵۲]پس هر که در این باره پس از دانشی که تو را حاصل آمده با تو محاجّه کند بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
آنگاه رسول خدا صلی الله علیه وآله، امام حسن و امام حسین علیه السلام را فراخواند، این دو بزرگوار پسران او بودند. و فاطمه علیها السلام را خواند، پس در این مقام [تنها] زن [در میان اهل بیت] پیامبر بود. و امیرالمومنین علیه السلام را خواند، پس به حکم خداوند عزوجل، او نفس و جان پیامبر بود. و به تحقیق ثابت است که احدی از آفریدههای خداوند سبحان، بلند مرتبهتر و با فضیلت تر از رسول خدا صلی الله علیه وآله نیست. پس به حکم خداوند عزوجل ثابت میشود احدی با فضیلتتر از نفس رسول خدا صلی الله علیه وآله نخواهد بود؟»
مأمون به حضرت عرض کرد: «مگر نه این است که خداوند «ابناء» را به صیغهٔ جمع آورده است، در حالی که رسول خدا صلی الله علیه وآله بهطور خاص دو فرزندش را فرا خواند. هم چنین خداوند «نساء» را به صیغهٔ جمع ذکر کرده و رسول خدا صلی الله علیه وآله تنها دخترش را فرا خوانده است. پس چرا جایز نیست بگوییم آنجا که خداوند به خواندن کسی که نفس پیامبر است تذکر میدهد، مراد واقعی خود پیامبر بود نه غیر او؟ در این صورت در آنچه شما بیان کردید فضیلتی برای امیرالمؤمنین علیه السلام نخواهد بود؟ امام رضا علیه السلام به او فرمود:
آنچه گفتی صحیح نیست، چرا که دعوت کننده کسی است که دیگری را دعوت کند، چنانکه آمر کسی است که به دیگری امر کند [و اتاق دعوت کننده به کسی که] خود را دعوت میکند در حقیقت صحیح نیست، چنانکه کسی که به خود امر میکند واقعاً آمر نیست. و از آنجا که رسول خدا صلی الله علیه وآله مردی غیر از امیرالمؤمنین علیه السلام را برای مباهله فرا نخواند، ثابت میشود که او نفس پیامبر است که خدای تعالی در کتب خوداراده فرموده واین حکم رادر تنزیل برای او قرار داده است. مأمون گفت: چون چنین پاسخی آمد، سؤال و شبهه نیز از بین میرود.[۵۳]
این آیه از ادلهٔ امامت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علیه السلام است. حضرت امام رضا علیه السلام این آیهٔ شریفه را از جهت دلالت بر امامت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام، بهترین و روشنترین آیه در قرآن معرفی میکند و عالمان شیعه نیز به تبعیت از امام خویش برای اثبات امامت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علیه السلام به این آیه استدلال میکنند.
تشبیه کردن حضرت علی علیه السلام به حضرت عیسی علیه السلام[۵۴]
عصر روز بیستم ذی الحجة روز سوم غدیر و ساعات پایانی برنامه سه روزه بود. غیظ منافقین نیز به درجه اعلا رسیده و آماده انفجار بود. پیامبر صلی الله علیه وآله فضیلت بلندی از مناقب علی علیه السلام بر زبان جاری فرمود و همین جرقهای بر دل منافقین شد که کینه توزانه سخنانی بر زبان جاری کنند.
در طول این سه روز پیامبر صلی الله علیه وآله در هر مناسبتی فضایل و مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل بیتش را برای مردم بیان میفرمود. در آن لحظات عدهای از اصحاب خدمت حضرت جمع بودند که ابوبکر و عمر و مغیره و عدهای دیگر از منافقین نیز در میان آنان بودند، و حارث فهری از میان آنها آمادگی بیشتری برای جسارت داشت و در واقع زبان منافقین به حساب میآمد. در این حال پیامبر صلی الله علیه وآله خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اِنَّ فیکَ شِبْهاً مِنْ عیسَی بْنِ مَرْیَمَ. لَوْ لا اَنْ تَقُولَ فیکَ طَوائُفٌ مِنْ اُمِّتی ما قالَتِ النَّصاری فی عیسَی بْنِ مَرْیَمَ لَقُلْتُ فیکَ قَوْلاً لا تَمُرُّ بِمَلَأٍ مِنَ النّاسِ اَلاّ اَخَذُوا التُّرابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْکَ یَلْتَمِسُونَ بِذلِکَ الْبَرَکَةَ.
در تو شباهتی به عیسی بن مریم وجود دارد. اگر نبود که گروههایی از امتم درباره تو سخنی را بگویند که مسیحیان درباره عیسی گفتند، درباره تو سخنی میگفتم که از کنار هر دسته از مردم که میگذشتی خاک پای تو را برمیداشتند و بدان تبرک میجستند.
شنیدن این منقبت بر منافقین گران آمد و مسخرهکنان در بین خود گفتند: «ببینید چگونه او را مثل عیسی بن مریم قرار داد! چطور چنین چیزی ممکن است» ؟! ابوبکر و عمر نیز غضب کردند و گفتند: «برای پسر عمویش به هیچ مثالی راضی نشد جز عیسی بن مریم»! در این میان حارث فهری رو به اصحاب خود کرد و گفت: «محمد برای پسر عمویش مثلی جز عیسی بن مریم پیدا نکرد. نزدیک است که او را بعد از خود پیامبر قرار دهد. خدایانمان که میپرستیدیم بهتر از این است»! در پی این حرکات منافقین آیات ۵۸ تا ۶۱ سوره زخرف نازل شد:
وَ لَمّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً اِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصُدُّونَ. وَ قالُوا ءَآلِهَتُنا خَیْرٌ اَمٌ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَکَ اِلاّ جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ. اِنْ هُوَ اِلاّ عَبْدٌ اَنْعَمْنا عَلَیْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَنی اِسْرائیلَ. وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْکُمْ مَلائِکَةً فِی الْاَرْضِ یَخْلُفُونَ. وَ اِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ
هنگامی که عیسی بن مریم مثال زده میشود قوم تو از آن رویگردان میشوند و میگویند: آیا این بهتر است یا خدایان ما؟! این سخن را جز از روی جدل بر زبان جاری نمیکنند، چرا که اینان گروهی مخاصمهگر هستند. او نیست جز بندهای که بر او تفضّل کردهایم و او را مثالی برای بنیاسرائیل قرار دادهایم. اگر میخواستیم از شما ملائکهای را قرار میدادیم که در زمین جانشین میشدند. این عملی برای آن زمان است، پس درباره آن شک نداشته باشید و از من پیروی کنید که این صراط مستقیم است.
با این فضایلی که پیامبر صلی الله علیه وآله برای علی علیه السلام بیان کرد، یکی از منافقین گفت: «محمد در مدح خود و برادرش علی زیاده روی کرد و این سخنانی که گفت از طرف خدا نبود، بلکه چون میداند سخنش را میپذیرند میخواهد ریاست خود و علی را بر ما محکم نماید»!
از طرف خدا پاسخ آمد: ای محمد، به اینان بگو: کجای این فضایل قابل انکار بود؟ خداوند عظیم و کریم و حکیم است. بندگانی را برگزیده و اطاعت نیکو و انقیاد آنان را در برابر اوامرش دیده و آنان را به کراماتی اختصاص داده و امور بندگانش را به آنان سپرده و سیاست خلقش را با تدبیر حکیمانهای که آنان را بدان موفق نموده به ایشان سپرده است. آیا پادشاهان زمین را نمیبینید که وقتی پادشاهی خدمتگزاریِ یکی از کارگزارانش را میپسندد و در آنچه از امور مملکتش به او میسپارد اطاعت درست از او میبیند، چنین کسی را برای آنچه بیرون مقر ریاستش است برمیگزیند و در سیاست لشکر و رعیت خود بر او اعتماد میکند. محمد نیز در تدبیری که پروردگارش برای او قرار داده چنین است و نیز علی بعد از او که او را وصی و جانشین خود در اهل بیتش و قضا کننده قرضهایش، و برآورنده وعدههایش و یاری دهنده دوستانش و مقابله کننده با دشمنانش قرار داده است.
منافقین با شنیدن این فرمایشات پیامبر صلی الله علیه وآله گفتند: «آنچه برای علی بن ابیطالب علیه السلام در نظر گرفته مسئله کوچکی نیست. اینها حاکم شدن درباره خون مردم و زنان و فرزندان و اموال و حقوق آنان و انساب و دنیا و آخرتشان است. باید در این باره آیت و نشانهای آورد که مناسب این ولایت باشد».
پیامبر صلی الله علیه وآله نمونههایی از آیات و معجزات ظهور یافته درباره امیرالمؤمنین علیه السلام را برشمرد و فرمود: آیا شما را کفایت نکرد نور علی که در آن شب ظلمانی هنگام خروج از خانه پیامبر ظاهر شد؟! آیا شما را کفایت نکرد که علی در مسیر راهش با چند دیوار رو به رو شد و آن دیوارها شکافته شدند و او از آنها عبور کرد و دوباره شکاف دیوارها به هم آمد؟! آیا شما را کفایت نکرد همین روز غدیر خم، آنگاه که رسول اللَّه او را به ولایت منصوب نمود درهای آسمان را دیدید که باز شده و ملائکه از آنجا بر شما مُشرِف شده و ندا میکنند: «این ولی خداست، پیرو او باشید؛ وگرنه عذاب خدا بر شما نازل میشود، پس از آن بر حذر باشید». آیا شما را کفایت نکرد آنگاه که دیدید علی بن ابیطالب راهی را میرفت که در برابر او کوههایی بودند. برای آنکه او از مسیر خود به راست و چپ نرود کوهها پیشاپیش او به حرکت درآمدند و مسیر او را باز کردند، و پس از عبور علی بار دیگر به جای خود بازگشتند؟!
آنگاه پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: «خدایا باز هم برای اینان آیات و نشانههایی ظاهر کن - که برای تو آسان است - تا حجت را بر اینان تمام کنی».
بیان فضایل حضرت امیرالمؤمینن علیه السلام در عرفات
جابر میگوید: در عرفات خدمت پیامبر صلی الله علیه وآله بودیم و علی علیه السلام در مقابل آن حضرت بود. پیامبر صلی الله علیه وآله به علی علیه السلام اشاره کرد و فرمود: یا علی! به من نزدیک شو. علی علیه السلام به آن حضرت نزدیک شد.
فرمود: کف دستت را در کف دست من بگذار. آنگاه کف دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: یا علی، من و تو از یک درخت خلق شدهایم. من ریشه آنم و تو تنه آن و حسن و حسین شاخههای آن هستند. هر کس به شاخهای از شاخههای آن بیاویزد خداوند به رحمتش او را وارد بهشت میکند. یا علی، اگر امت من روزه بگیرند تا همچون کمان قد خمیده شوند و نماز بخوانند تا همچون تیر لاغر شوند، ولی تو را مبغوض بدارند خداوند آنان را با صورت در آتش میاندازد. سعادتمند کامل عیار و سزاوار سعادت کسی است که بعد از من تو را اطاعت کند و صاحب اختیاری تو را بپذیرد، و شقی کامل عیار و سزاوار شقاوت کسی است که بعد از من عصیان تو نماید و در مقابل تو عَلَم دشمنی برافرازد.[۵۵]
بیان فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبهٔ غدیر
علاوه بر آنکه آیات زیادی در فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام ذکر شده که در فرازهای قبل به آن اشاره نمودیم در سراسر خطبهٔ غدیر نیز شاهد دهها فضیلت از آن حضرت هستیم که پیامبر صلی الله علیه وآله به آن اشاره نموند. بیان این قضیلتها نشان از حکمتهایی است که پیامبر صلی الله علیه وآله در انتخاب امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان وصی و جانشین بلافصل خود توسط خداوند مطرح مینمایند گر چه همهٔ این فضائل ذکر شده در خطبه یا خارج از خطبهٔ غدیر در جایگاههای مختلف باعث بیان عظمت و شرافت آن حضرت است، اما به عنوان علت تام در انتخاب خداوند نمیتوان یاد کرد؛ زیرا علت همان اراده پروردگار است و در علم اوست و اگر به ما این فضائل هم نمیرسید، چون خداوند انتخاب کرده باید بدون چون و چرا قبول ولایت کرده و از او اطاعت کنیم، همانگونه که از پیامبر صلی الله علیه وآله نیز چون انتخاب خداوند بود بدون چون و چرا و دلیل خواستن مسلمان شویم و اطاعت کردیم.
پانویس
- ↑ نسا / ۵۹. ر.ک. الاصول الکافی، ج۱، ص ۸۶۲.
- ↑ احزاب/ ۷۲. ر.ک. اثبات الهداه، ج۳، ص ۲۹۳.
- ↑ شرح/ ۸–۷. الاصول من الکافی، ج۱، ص ۲۹۳.
- ↑ نسا/ ۵۸. ر.ک. الاصول من الکافی، ج۱، ص ۵۸.
- ↑ طور /۲۱. ر.ک. الاصول من الکافی، ج۱، ص ۲۷۵.
- ↑ ابراهیم / ۲۸. الاصول من الکافی، ج۱، ص ۲۱۷.
- ↑ حجر / ۷۶–۷۵. الاصول من الکافی، ج۱، ص ۲۱۷.
- ↑ توبه / ۱۰۵. الاصول من الکافی، ج۱، ص ۲۱۹.
- ↑ جن / ۱۶. الاصول من الکافی، ج۱، ص ۲۲۰.
- ↑ آل عمران/ ۷. الاصول من الکافی، ج۱، ص ۲۱۳.
- ↑ توبه / ۱۱۹. ر.ک. کشف الغمه، ج۱، ص ۴۲۹.
- ↑ نبأ/ ۲–۱. ر.ک. الاصول من الکافی، ج۱، ص ۲۱۶.
- ↑ یونس/۱۰۱. ر.ک. الاصول من الکافی، ج۱، ص ۲۰۷.
- ↑ نسا / ۵۴. ر.ک. تفسیر علی بن ابراهیم، ج۱، ص ۱۴۰.
- ↑ اعراف/ ۱۵۷. ر.ک. الاصول من الکافی، ج۱، ص ۱۹۴.
- ↑ رعد / ۷. ر.ک. الاصول من الکافی، ج۱، ص ۱۹۲.
- ↑ هود / ۱۷. ر.ک. الاصول من الکافی، ج۱، ص ۱۹۰.
- ↑ بینه / ۷. ر.ک. الدرالمنثور، ج۶، ص ۳۷۹.
- ↑ آل عمران / ۱۰۳. ر.ک. غایة المرام، ص ۲۴۳، باب ۳۶، مقصد اول، ح۴.
- ↑ بقره / ۲۵۶. ر.ک. نورالثقلین، ج۱، ص ۲۶۳.
- ↑ شعرا/ ۱۹۴–۱۹۳. ر.ک. تفسیر علی بن ابراهیم، ج۲، ص ۱۲۴.
- ↑ اعلی / ۱۹–۱۶. ر.ک. تفسیر البرهان، ج۴، ص ۴۵۱.
- ↑ سبأ / ۴۶. ر.ک. تفسیر القمی، ج۲، ص ۲۰۴.
- ↑ زخرف، ۴۳. ر.ک. تفسیر البرهان، ج ۴، ص ۱۴۵.
- ↑ یونس / ۲. ر.ک. تفسیر البرهان، ج ۲، ص ۱۷۷.
- ↑ کهف / ۴۴. ر.ک. تفسیر البرهان، ج ۲، ص ۴۶۹.
- ↑ حج / ۱۹. ر.ک. تفسیر البرهان، ج ۳، ص ۸۰.
- ↑ نحل/ ۸۳. ر.ک. تفسیر البرهان، ج ۳، ص ۳۷۸.
- ↑ بقره / ۸۱. ر.ک. تفسیر البرهان، ج۲، ص ۱۲۰.
- ↑ بقره / ۴۰. ر.ک. تفسیر البرهان، ج۲، ص ۹۰.
- ↑ مریم/ ۹۶. ر.ک. تفسیر البرهان، ج۲، ص ۳۰۲.
- ↑ صف / ۸. ر.ک. تفسیر البرهان، ج۲، ص ۳۲۹.
- ↑ طه / ۱۲۴. ر.ک. تفسیر البرهان، ج۳، ص ۴۵.
- ↑ حج/ ۲۵. ر.ک. تفسیر البرهان، ج۳، ص ۸۴.
- ↑ صافات / ۲۴. ر.ک. کشف الغمه، ج۱، ص ۴۲۱.
- ↑ قمر/ ۵۴–۵۵. ر.ک. کشف الغمه، ج۱، ص ۴۲۲.
- ↑ واقعه/ ۱۲–۱۰. ر.ک. کشف الغمه، ج۱، ص ۴۲۲.
- ↑ احزاب / ۲۳. ر.ک. کشف الغمه، ج۱، ص ۴۲۵.
- ↑ بقره / ۴۳. ر.ک. کشف الغمه، ج۱، ص ۴۲۷.
- ↑ رعد / ۷. ر.ک. کشف الغمه، ج۱، ص ۴۲۹.
- ↑ نور / ۳۶. ر.ک. کشف الغمه، ج۱، ص ۴۳۸.
- ↑ شعرا / ۸۴. ر.ک. کشف الغمه، ج۱، ص ۴۳۸.
- ↑ انعام / ۱۶. ر.ک. کشف الغمه، ج۱، ص ۴۴۰.
- ↑ انفال/ ۲۴. ر.ک. کشف الغمه، ج۱، ص ۴۴۰.
- ↑ آل عمران / ۱۹۵. ر.ک. تفسیر نورالثقلین، ج۱، ص ۴۲۵.
- ↑ کهف / ۲۹. ر.ک. تفسیر علی بن ابراهیم، ج۲، ص ۳۵.
- ↑ یونس / ۷. ر.ک. تفسیر علی بن ابراهیم، ج۲، ص ۳۰۹.
- ↑ نحل/ ۹۱. ر.ک. تفسیر علی بن ابراهیم، ج۲، ص ۳۸۹.
- ↑ رعد / ۴۳. ر.ک. کشف الغمه، ج۱، ص ۴۲۹.
- ↑ صافات / ۱۳۰. ر.ک. کشف الغمه، ج۱، ص ۴۳۰.
- ↑ الفصول المختاره من العیون و المحاسن، ص ۳۸؛ بحارالانوار، ج ۳۵، ص ۲۵۷ و ج ۴۹، ص ۱۸۹–۱۸۸، ح ۲۰.
- ↑ آل عمران / ۶۱.
- ↑ جواهر الکلام، ج۳، ص ۳۱۸–۳۱۵.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۸، ص ۳۱۵، ۳۱۶، ج ۱۰ ص ۲۲۵؛ زاد المسیر (ابن جوزی)، ج ۴، ص ۱۰؛ تفسیر ثعالبی، ج ۳، ص ۲۳۹؛ کافی، ج ۱، ص ۴۲۲ ح ۴۷، ج ۸ (روضه) ص ۵۷ ح ۱۸؛ تفسیر قمی، ص ۶۹۵؛ فضائل شاذان، ص ۸۴؛ تفسیر فرات، ص۱۹۰، ۵۰۵، ح ۶۶۳؛ مناقب ابن شهر آشوب، ص ۳، ح ۴۰؛ اربعین منتجب الدین، ص ۸۳؛ العمدة (ابن بطریق)، ص ۱۰۱؛ اقبال، ص ۴۵۳ – ۴۵۹؛ حلیة الابرار، ج ۲، ص ۱۲۵؛ مدینة المعاجز، ج ۲، ص ۲۶۷ – ۲۷۶؛ عوالم العلوم، ج ۱۵/۳، ص ۵۶، ح ۲۲، ص ۶۸، ح ۴۵، ص ۱۳۰، ح ۱۸۵، ص ۳۰۶؛ بحار الانوار، ج ۸، ص ۶، ح ۱۰، ج ۱۵، ص ۶، ح ۶، ج ۳۵، ص ۳۲۰–۳۲۳، ح ۲۲، ج ۳۷ ص ۱۶۲، ۱۶۶، ۱۷۳، ۱۷۶، ج ۴۲، ص ۴۰–۴۲، ح ۱۴، ج ۹۴، ص ۱۳، ح ۲۲.
- ↑ آمالی طوسی، ص ۶۱۱؛ مناقب ابن مغازلی، ص ۹۰، ۲۹۷؛ طرائف، ص ۱۱۱؛ بحار الانوار، ص ۶۹، ج ۳۷ ص ۶۵؛ تاریخ دمشق (ابن عساکر)، ج ۴۲، ص ۶۴ و ۶۶؛ آمالی مفید، ص ۱۶۱.