پرش به محتوا

مالک بن نویره

از ویکی غدیر
مالک بن نویره
اطلاعات فردی
نام کاملابوحنظله مالک بن نویرة بن جمرة بن شداد یربوعی تمیمی حنظلی جفول
وفات۱۱ ق
نحوه درگذشتشهادت به دست خالد بن ولید
خویشان سرشناسمُتَمّم بن نویره
اطلاعات علمی
استاداناز اصحاب پیامبر صلی الله وعلیه وآله
اطلاعات فرهنگی
زمینه فعالیتاز بزرگان و روسای قبیله بنی تمیم
علت شهرتشهادت

مالک بن نویره، از سران و اشراف قبیله بنی تمیم و از صحابه پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله، شخصیتی برجسته، شاعر و صاحب دیوان شعر بود که در دوران جاهلیت و پس از اسلام، جایگاه اجتماعی بالایی داشت. پس از مسلمان شدن، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله او را به عنوان نماینده و مأمور جمع‌آوری زکات در قبیله‌اش منصوب کرد[۱] و به او اعتماد ویژه‌ای داشت. مالک به اهل بیت پیامبر علیهم السلام علاقه‌مند بود و طبق برخی روایات شیعه، پیامبر او را از اهل بهشت دانسته[۲] و به امامت علی علیه السلام رهنمون ساخته بود.[۳]

شهادت[۴]

پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله، مالک بن نویره از بیعت با ابوبکر خودداری کرد و زکات جمع‌آوری‌شده را به حکومت جدید نفرستاد. او مشروعیت خلافت ابوبکر را نپذیرفت و زکات را در میان قوم خود تقسیم کرد. این اقدام موجب شد ابوبکر او را متهم به ارتداد کند و خالد بن ولید را برای مقابله با او و قبیله‌اش اعزام نماید.

ماجرای شهادت مالک بن نویره از جنجالی‌ترین وقایع تاریخ اسلام است و در منابع شیعه و اهل سنت به تفصیل آمده است.[۵] بر اساس گزارش‌ها، مالک برای اثبات مسلمان بودن خود و رفع اتهام ارتداد، همراه همسرش لیلا بنت منهال (ام تمیم) نزد خالد بن ولید حاضر شد. اما خالد، با دیدن همسر زیبای مالک، او را به قتل رساند و همان شب با همسرش که هنوز در عده وفات بود، همبستر شد.[۶] این رفتار خالد با اعتراض شدید برخی صحابه، از جمله ابوقتاده انصاری و عبدالله بن عمر، و نیز عمر بن خطاب روبه‌رو شد. عمر بن خطاب،[۷] خالد را مستحق قصاص به خاطر قتل مالک و مستحق سنگسار به خاطر همبستر شدن با همسر او می‌دانست، اما ابوبکر از خالد حمایت کرد[۸] و او را معذور دانست.[۹]

اتمام حجت مالک بن نویره با غدیر[۱۰]

یکی ازپیامبر صلی الله علیه وآله که با غدیر اتمام حجت نموده مالک بن نویره است: مالک بن نویره رئیس قبیله بنی حنیفه بود که در اطراف مدینه سکونت داشتند. او از حاضرین در غدیر بود و همه واقعه را به چشم خود دیده و به قبیله خود بازگشته بود و برای آنان شرح داده بود. پس از انتشار خبر شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله مالک به عنوان رئیس قبیله برای تجدید عهد با مولای خود امیرالمؤمنین علیه السلام به مدینه آمد و یکسره به مسجد رفت ولی با تعجب ابوبکر را بر فراز منبر دید. مالک طاقت نیاورد و به ابوبکر گفت: تو همان برادر تیمی ما نیستی؟ گفت: بله. مالک گفت: پس آن وصیّ رسول خدا صلی الله علیه وآله که آن حضرت مرا به ولایت او امر فرموده بود، کجاست؟ مردم گفتند: ای اعرابی، چه بسا حادثه‌ای پس از حادثه دیگر رخ می‌دهد. مالک گفت: به خدا سوگند هیچ حادثه‌ای رخ نداده، بلکه شما در انجام وصیت رسول خدا صلی الله علیه وآله خیانت کردید. سپس رو به ابوبکر کرد و گفت: چه کسی تو را بر این منبر نشانده، در حالی که وصیّ پیامبر صلی الله علیه وآله نشسته است؟ ابوبکر به حاضران گفت: این اعرابی بی‌ادب را بیرون کنید. قنفذ و خالد بن ولید او را زدند و از مسجد بیرون کردند. مالک بر شتر خود سوار شد، صلوات بر رسول خدا فرستاد و این ابیات را خواند:

أطعنا رسولَ اللهِ ما کانَ بینَنا

فیا قومُ ما شَأنُ الوَصیِّ المُسَلَّمِ

أقامَ علی عَهدِ النبیِّ و أمرِهِ

فَما بالُهُ ما بَینَکم غیرُ مُکرمِ؟

ما تا زمانی که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله در میان ما بود، از او اطاعت کردیم؛ ای قوم، پس وصیّ مسلم پیامبر صلی الله علیه وآله چه شد؟ او بر عهد و فرمان پیامبر صلی الله علیه وآله باقی ماند، پس چرا در میان شما بی‌احترام است؟»[۱۱]

ابوبکر ترسید و برای مقابله با او بهانه ای که برای سایر قبایل عرب بکار می‌بست به میان آورد. ابتدا فردی را فرستاد و به عنوان نماینده خلیفه از او زکات طلب کرد. مالک گفت: زکات را باید به امام داد، و ابوبکر امام نیست تا به او زکات بدهم!! با آمدن این پاسخ برای ابوبکر، حکم ارتداد آنان را صادر کرد و خالد را با لشکری به جنگ آنان فرستاد. مالک که عمق توطئه را احساس کرده بود اذان و نماز به پاداشت تا تهمت را رد کرده باشد و بر همه معلوم کند که منظور اینان از ارتداد نپذیرفتن ابوبکر است. خالد که دستور را از قبل گرفته بود در یک اقدام مزوّانه به آنان امان داد، ولی سپس دستور داد در یک شبیخون آنان را اسیر کنند و مردانشان را بکشند و زنانشان را اسیر کنند. مالک بن نویره شهید راه غدیر شد و خالد بی شرمانه در همان شب با همسر او همبستر گردید!! و معلوم شد اینان که به مبارزه به اصطلاح مرتدین آمده بودند، خودشان تا چه حد مرتد بودند.[۱۲]

اتمام حجت با خالد بن ولید

دخل خالد بن الولید علی مالک بن نویره، فقال له خالد: یا مالک! ألم تعلم أنک ارتددت عن الإسلام بمنعک الزکاة وبمفارقک لجماعة المسلمین؟ قال مالک: أما الزکاة فقد کنت أجمعها لقومی وأردها إلیهم، وأما جماعتکم فما فارقتها، ولکنک أنت ومن معک فارقتموها. قال خالد: ألم تسمع قول أبی بکر: من لم یؤد الزکاة فقد کفر؟ قال مالک: سمعت قول رسول‌الله صلی الله علیه وآله وسلم: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه» فقال خالد: أنت تتبع علیاً؟ قال مالک: دبلی، أتبع من أمرنی رسول‌الله باتباعه، وأبایع من أمرنی رسول‌الله ببیعته، ولم أرتد عن الإسلام. فقال خالد: والله لأقتلک! فقال مالک: أشهد أن لا إله إلا الله وأن محمداً رسول‌الله، أنا علی دین الإسلام، ولم أرتد ولم أبدل. فأمر خالد بضرب عنقه، فقتل، وأخذ امرأته لیلی بنت المنهال.[۱۳]

خالد بن ولید نزد مالک بن نویره آمد و به او گفت: ای مالک! آیا نمی‌دانی که به خاطر خودداری از پرداخت زکات و جدا شدن از جماعت مسلمانان، از اسلام برگشته‌ای؟ مالک پاسخ داد: اما زکات را من برای قوم خود جمع می‌کردم و به خودشان بازمی‌گرداندم. و اما جماعت شما را ترک نکردم، بلکه این شمایید که از جماعت (واقعی) جدا شده‌اید. خالد گفت: آیا سخن ابوبکر را نشنیدی که گفت: هر کس زکات ندهد کافر است؟ مالک گفت: من سخن رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را شنیدم که فرمود: «هر که من مولای اویم، علی مولای اوست. خدایا دوست بدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر که با او دشمنی کند.» خالد گفت: تو پیرو علی هستی؟ مالک گفت: بله، من از کسی پیروی می‌کنم که رسول خدا مرا به پیروی از او فرمان داده و با کسی بیعت می‌کنم که پیامبر مرا به بیعت با او امر کرده است. من از اسلام برنگشته‌ام. خالد گفت: به خدا سوگند تو را خواهم کشت! مالک گفت: گواهی می‌دهم که جز خدای یکتا خدایی نیست و محمد فرستاده خداست. من بر دین اسلام هستم، نه مرتد شده‌ام و نه دینم را تغییر داده‌ام. پس خالد دستور داد گردنش را زدند و همسرش لیلا بنت منهال را تصاحب کرد.

پانویس

  1. (مالک) بن نویرة بن حمزة ابن شداد بن عبید بن ثعلبة بن یربوع التمیمی الیربوعی أخو متمم بن نویرة قدم علی النبی صلی الله علیه وآله وسلم وأسلم واستعمله رسول‌الله صلی الله علیه وآله وسلم علی بعض صدقات بنی تمیم… أسد الغابة - جلد 4 صفحه 295
  2. عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قال: من أحبّ أن ینظر الی رجل من أهل الجنة فلینظر الی هذا الرجل.. سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار - جلد 8 صفحه 114
  3. منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، جلد 1، صفحه 166-168
  4. بحارالأنوار، علامه مجلسی، جلد 28، صفحه 341-343
  5. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، جلد 2، صفحه 359-360
  6. الامامة و السیاسة، ابن قتیبه، جلد 1، صفحه 30-31
  7. تاریخ طبری، جلد 3، صفحه 282-283
  8. شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌الحدید، جلد 6، صفحه 50-52
  9. انساب الاشراف، بلاذری، جلد 11، صفحه 363-364
  10. چهارده قرن با غدیر: ص ۸۷. اسرار غدیر: ص ۲۸۴.
  11. قاضی نورالله شوشتری، احقاق الحق، جلد ۴، صفحه ۶۲. محدث قمی، منتهی الآمال، جلد ۱، صفحه ۱۶۷
  12. نزهة الکرام (رازی): ج ۱ ص ۳۰۱، ۳۰۲.
  13. کتاب سلیم بن قیس، تحقیق محمد باقر انصاری، صفحه ۳۳–۳۴. بحارالأنوار، جلد ۲۸، صفحه ۳۴۱–۳۴۳.