مفهوم واجب الاطاعه

بیان فَاعْلَمُوا و وَ افْهَمُوهُ وَ اعْلَمُوا در این فراز از خطبه غدیر. قبل از بیان انَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ لَکُمْ وَلِیّاً وَ اماماً بدین معناست که ولایت و شناخت شخص امام با ویژگی مفترض الطاعه بودن، فهمیدنی و دانستنی است، باید ولایت درک شود و امام منتصب از طرف خداوند با علم و آگاهی پذیرفته شود. وقتی سخن از فهمیدن و دانستن است الا و لابد باید مبلغین غدیر باید ابتدا با فهم و ادراک کامل، ولایت شخص واجب الاطاعه را پذیرفته و سپس عالمانه و مهندسی شده به دیگران تبلیغ نمایند.

عملکرد حَبابهٔ والبیّه دربارهٔ امام واجب الاطاعه

در بین اصحاب ائمه علیهم السلام خواصی بودند که نسبت به شناخت و اطاعت از امام واجب الاطاعه حساسیت ویژهای را نشان داده‌اند که از جمله آن می‌توان به ویژگیهای بانو حبابهٔ والبیه در مورد اعتقاد به امامت و مقیّد بودنش به شناخت امام واجب الاطاعه اشاره نمود. ایشان در زمان خود چند امام مصعوم را درک کرده و در تمام این مدت، سعی فراوان می‌نمودتا اطرافیان خود، امام علیه السلام را بشناسند و تابع مطلق ایشان گردند. ایشان که اهمیت ولایت را به خوبی دریافته بود، در زمانه تهدیدهای شدید علیه راویان احادیث مربوط به ولایت، می‌کوشید تا روشنگر اذهان گمراه باشد و احادیثی را در این زمینه برای امت بازگو نماید. در ذیل این ارادت و محبت را ذکر می‌نماییم.

در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام خدمت آن بزرگوار رسید و در خواست معجزه برای شناخت امام واجب الاطاعه نمود، آن حضرت بر روی سنگی که در اختیار داشت مُهر زدند و به صورت برجسته با معجزه اثر آن باقی ماند، سپس فرمودند: این سنگ نزد تو بماند هر کس که چنین قدرتی داشت او امام واجب الاطاعه بعد از من است. بعد به او مژده دادند که تا زمان فرزندشان علی بن موسی الرضا علیه السلام زنده خواهد ماند.

بانو حبابه والبیه حدود ۲۳۰ سال عمر نمود. هشت امام معصوم علیهم السلام از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام تا حضرت رضا علیه السلام را درک کرد و هر کدام از این بزرگواران سنگ مخصوص را که در اختیار داشت مُهر زدند و از آن بزرگواران معجزات خاصی دید. از امام حسین علیه السلام شفای بیماری خود را گرفت. در عصر حضرت امام سجاد علیه السلام و حکومت حجاج خونریز، به حدی پیر بود که با وجود لرزش دائمی بدن به نزد امام علیه السلام آمد تا دریابد که آیا امام سجاد علیه السلام، امام واجب الاطاعه هستند یا خیر، تا مبادا از خط رهبری امام معصوم جدا گردند. بار اول در سن ۱۱۳ سالگی به دست امام زین العابدین علیه السلام جوان شد.

در زمان امام صادق علیه السلام بیماری خاصی پیدا کرد که دیگران به او طعنه می‌زدند و می‌گفتند: اگر امام تو می‌تواند شفایت دهد. آنگاه امام صادق علیه السلام او را شفا دادند. در زمان حضرت رضا علیه السلام نیز که مجدداً پیر شده بود برای بار دوم به دست آن حضرت جوان شد، ایشان احادیث اهل بیت علیهم السلام را دقیق فرا می‌گرفت و برای دیگران بازگو می‌کرد و نسبت به اطرافیان و اقوام در مورد اعتقاداتشان بی‌تفاوت نبود و آنها را به نزد امامِ معصوم زمان خود می‌برد تا اعتقاداتشان را عرضه نمایند و از صحتِ آن اطمینان حاصل نمایند.[۱]

انتخاب و انتصابی الهی

با بیان اَنَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ لَکُمْ وَلِیّاً وَ اِماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَی الْمُهاجِرینَ وَ الْانْصارِ اطاعت از امیرالمؤمینن علیه السلام همچون اطاعت از پیامبر صلی الله علیه وآله اعلان عمومی گردید و تبیین شد که انتصاب امام نیز همچون نبی به دست خداوند بوده و بدون تردید نتیجه خواهیم گرفت اطاعت از پیامبر صلی الله علیه وآله، شخص امیرالمؤمنین علیه السلام و اوصیاء ایشان علیهم السلام را نیز فراگرفته و بر عموم مردم واجب است که از این بزرگواران اطاعت نمایند. حال اگر بخواهد این اطاعت بدون اضطراب و شک صورت گیرد لازمهٔ آن این است که شخص، امام نیز همچون نبی معصوم باشد؛ لذا برای تحقق این موضوع مهم، باید شخص امام نیز همچون نبی از طرف خداوند مقام عصمت برای او تضمین گردد همانگونه که خداوند می‌فرماید:

إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا؛ در فراز خطبه آمدن «أنَّ» تأکید و «قَد» تحقیق واضح می‌کند که اطاعت و قبول ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمه علیهم السلام بر مردم قطعی بوده و تردیدی در آن نیست و غیر از این بزرگواران هیچ‌کسی جایگاهی در امامت و سرپرستی مردم ندارد؛ بنابراین قدرت انتخاب و انتصاب امام از طرف مردم گرفته شده و آنها هیچ اختیاری از خود ندارند و خداوند در این امور به هیچ عنوان امر را به مردم یا شوری واگذار نکرده است. البته این گزینش در عالم بالا و قبل از خلقت انجام شده اما در روز غدیر در روی زمین به صورت رسمی و در یک کنگره عظیم جهانی اعلان عمومی شده است.

بهره‌مندی مردم از منتخب خداوند

مهمترین روزی که خداوند بیشترین انتفاع و بهره را به عموم بشریت رسانده، غدیرخم[۲] است؛ زیرا در این روز امامان واجب الاطاعه به مردم معرفی شدهاند تا مردم دچار گمراهی نشوند. آمدن «لام» انتفاع در عبارت قَدْ نَصَبَهُ لَکُمْ نشان از بزرگترین بهره و انتفاع مردم از غدیر است همانگونه که در آیات قرآن نیز خداوند نعمتهای خود را برای انتفاع و بهرهمندی مردم با لفظ «لکم» معرفی می‌نماید و حال آنکه أَتْمَمْتُ عَلَیْکُم ثابت می‌کند که این نعمت ولایت به طریق اولی در انتفاع مردم از آن قابل مقایسه با دیگر نعمتها نخواهد بود. در ذیل آیاتی در این مورد اشاره می‌کنیم:

۱: هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأرْضِ جَمیعاً؛[۳]اوست آن کسی که آنچه در زمین است، همه را برای شما آفرید. 

۲: أنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ أزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها؛[۴]و از نشانه‌های او اینکه از [نوع‏] خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدانها آرام گیرید.

۳: أنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأرْضِ؛[۵]خدا آنچه را که در آسمانها و آنچه را که در زمین است، مسخّر شما ساخته است.

بالاترین و بزرگترین منزلت نزد خداوند متعال

بالاترین و بزرگترین منزلت نزد خداند متعال، رتبه «مفترض الطاعه» بودن است که خداوند به امام عطا نموده است. آنچه در طول تاریخ از غدیر تا به امروز در دشمنی نسبت به غدیر و اهل بیت علیهم السلام شاهد هستیم، این است که آنها نسبت به جایگاه «مفترض الطاعه» بودن اوصیاء پیامبر صلی الله علیه وآله طمع نمودهاند و برای رسیدن به مقصود خود جنایات بزرگی را مرتکب شده‌اند. شهادت مظلومانه امیرالمؤمنین علیه السلام واقعه غم بار فاطمیه و شهادت دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله و فرزند شش ماههٔ ایشان، شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام و واقعه مصیبت بار عاشورا، شهادت حضرت سیدالشهدا علیه السلام و اصحاب با وفایشان و اسارت اهل بیت او و همچنین شهادت اهل بیت علیهم السلام، همگی ثمره دشمنی با انتخاب و انتصابی است که خداوند انجام داده است؛ لذا طمع آنها فقط به همین جایگاه بوده است. علت ایمان آوردن غاصبین خلافت ترس یا اجبار نبوده، چون در آن زمان اسلام قوت چندانی نداشت، آنها اخباری از یهودیان گرفته بودند که دائرهٔ حکومت پیامبر آخرالزمان صلی الله علیه وآله جهان شمول خواهد شد و شوکت و عظمت او عالم را فرا خواهد گرفت؛ بنابراین در جایگاه امامت و خلافت بعد رسول اللّه صلی الله علیه وآله که ویژگی آن امتیاز واجب الاطاعه بوده و همهٔ مردم موظف به اطاعت از او خواهند بود، برای آنها موضع بزرگترین جایگاه طمع توسط غاصبین خلافت شد.

امام صادق علیه السلام در مورد بالاترین و بزرگترین منزلت نزد خویش، چنین می‌فرمایند: وَ اللهِ ما فِی الأرض مَنزِلَةٌ أعظَمُ عِندَ الله مِن مُفتَرَضِ الطّاعَه؛ به خدا قسم! در روی زمین، منزلتی با عظمتتر از مقام مفترض الطّاعه نزد پروردگار نیست.[۶]

مفترض الطّاعه بودن امام معصوم علیه السلام

وقتی خداوند کسی را به عنوان «مفترض الطاعه» معرفی می‌نماید یعنی:

اولاً: مردم باید طبق عمومیت و شمولی که برای «نبی»[۷]در واجب الاطاعه بودن است، از او اطاعت نمایند که این شمول، همهٔ مردم را در بر می‌گیرد و این اطاعت شامل همهٔ گروه‌ها و قشرهای جامعه، شهرها، و روستاها در سراسر عالم می‌باشد.

ثانیاً: با بیان عَلی کُلِّ مُوَحِّدٍ ماضٍ حُکْمُهُ، جازٍ قَوْلُهُ، نافِذٌ امْرُهُ، خصوصیت مفترض الطاعه بودن تبیین می‌گردد که این شخص حکمش بر هر کسی که ادعای موحّد بودن را دارد جاری بوده و اطاعت از امر و قولش بر مردم لازم و واجب است بنابراین هر حکمی کند بر مردم لازم الاجرا می‌باشد. حال اگر کسی ادعای موحد بودن داشته و قول و فعل پیامبر صلی الله علیه وآله و امام واجب الاطاعه را رد کند، ملعون خواهد بود همانگونه که پیامبر صلی الله علیه وآله در همین خطبه می‌فرمایند: مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ، مَغْضُوبٌ مَغْضُوبٌ مَنْ رَدَّ عَلَیَّ قَوْلی هذا وَ لَمْ یُوافِقْهُ؛ ملعون است ملعون است، مورد غضب است مورد غضب است کسی که این گفتار مرا ردّ کند و با آن موافق نباشد.

مهاجرین و انصار و تابعین چه کسانی هستند؟

پیامبر صلی الله علیه وآله گروه‌های مختلفی را در این فراز موظف به اطاعت از امیرالمؤمنین علیه السلام می‌کنند که در رأس آنها از مهاجرین و انصار و تابعینی یاد می‌کنند در ذیل به اجمال این سه گروه را معرفی می‌کنیم:

مهاجرین

مراد از مهاجرین، نیروهای فداکاری هستند که در صدر اسلام با پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله یا بدون ایشان از مکه به مدینه یا به شعب ابیطالب یا به حبشه مهاجرت کردند آنها کسانی هستند که به دو قبله نماز خواندند و خداوند فعل و عمل آنها را مدح نموده است همانگونه که می‌فرماید:

 وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریم .

و کسانی که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا به جهاد پرداخته، و کسانی که [مهاجران را] پناه داده و یاری کرده‌اند، آنان همان مؤمنان واقعی‌اند، برای آنان بخشایش و روزی شایسته‌ای خواهد بود.[۸]در ارزش هجرت همین بس که، امیرالمؤمنین علیه السلام در نامه‌های متعدد به معاویه و دیگران، «هجرت» را از ارزشهای اصلی خویش، ذکر نموده و می‌فرمایند: سَبَقْتُ إِلَی الْإِیمَانِ وَ الْهِجْرَةِ. من پیشگام در ایمان و هجرت بودم.[۹]و همچنین می‌فرمایند: لا الْمُهَاجِرُ کَالطَّلِیقِ؛ هرگز مهاجران چون اسیران آزاد شده نیستند.[۱۰]

بخش عظیمی از یاران رسول خدا صلی الله علیه وآله را مهاجرین تشکیل می‌دادند طبق آماری که ابن هشام می‌دهد در جنگ بدر ۸۷ نفر از مهاجرین حضور داشتند.[۱۱]

انصار

انصار نیز مثل مهاجرین از منابع اصلی نیروی انسانی پیامبر صلی الله علیه وآله بودهاند و لقب انصار را قرآن به آنها داده است. در کشاف و غیره مذکور است: رسول خدا صلی الله علیه وآله بین آنها و مهاجرین چگونه تعادل در ارزش برقرار می‌کند. بعضی انصار بر قریش خود را برتر می‌دانستند.

رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: ای انصاریان! مگرنه آن که شما ذلیل بودید و خدای تعالی شما را به واسطه من عزیز و ارجمند ساخت؟ گفتند: بلی یا رسول اللّه. سپس فرمود: مگر نه اینکه شما گمراه بودید خدای متعال به سبب من شما را هدایت کرد؟ گفتند: بلی یا رسول اللّه. بعد از آن فرمود: چرا جواب مرا نمی‌دهید؟ گفتند: چه بگوییم یا رسول اللّه؟ فرمود: در جواب من بگویید مگر نه آن که قومت تو را اخراج کردند و ما تو را جای دادیم و در پناه خود آوردیم؟ مگر نه قومت تکذیب تو را نمودند، پس ما تو را تصدیق کردیم؟ مگر نه تو را مخذول ساختند پس ما تو را نصرت دادیم؟ و بر همین طریق حضرت رسالت شمارش صفات جمیله ایشان می‌نمود تا آن که همه به زانو درآمدند و گفتند: یا رسول اللّه تن و جان ما فدای تو باد.[۱۲]

یعنی آن حضرت با یک بیان زیبا و شیوا و عادلانه در محضر مهاجر و انصار به‌طور تلویحی ارزشهای طرفین را گفت و آنها را مثل دو بال برای خود قلمداد کرد. یا موقع کلنگ زدن در خندق این شعار را می‌داد که: اللَهُمَ اغفِر الاَنصار وَ المُهاجره.[۱۳]انصاریها در جنگ بدر، فتح مکه و دیگر نبردهای پیامبر صلی الله علیه وآله نیز حضور چشم‌گیری داشتند و تعدادشان از مهاجران هم بیشتر بود.[۱۴]

تابعین

مسلمانانی هستند که با یک یا چند تن از صحابه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله ملاقات یا مصاحبت داشته‌اند یا آنها را درک کرده‌اند؛ ولی خود پیامبر صلی الله علیه وآله را ندیده‌اند. خداوند می‌فرماید:  وَ السَّابِقُونَ الْأوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأنْصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ؛ پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی و درستی از آنان پیروی کردند، خدا از ایشان خشنود است و آنان هم از خدا راضی هستند.[۱۵]

در این آیه به سه دسته از یاران رسول خدا صلی الله علیه وآله که مورد رضایت خداوند بوده‌اند اشاره می‌شود که عبارت اند از: مهاجرین، انصار و تابعین.

در مورد تابعین دو نظر است: یکی این که پیامبر صلی الله علیه وآله را درک نکردند و بعداً آمدند و معصومین دیگر را یاری کردند یا این که تابع سابقین از مهاجرین و انصار شدند با احسان و ایمان و اطاعت.[۱۶]تابعین طبق برداشت دوم کسانی هستند که یا مهاجرند یا انصار، منتها دیر به این قافله نور پیوسته‌اند و جزء  وَ السَّابِقُونَ الْأوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأنْصارِ [۱۷] نیستند، ولی جزء لاحقین هستند، به هر حال آمدهاند و خداوند هم اعلام رضایت از آنها می‌کند:  رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ [۱۸]

عصمت لازمهٔ شخص واجب الاطاعه

در ذیل آیه ۵۹ سوره نساء:  یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أطیعُوا اللَّهَ وَ أطیعُوا الرَّسُولَ وَ أولِی الْأمْرِ مِنْکُمْ  مولای متقیان علی علیه السلام می‌فرمایند: جایز نیست که از شخص گنهکار اطاعت نمود، همانا باید از خدا و رسول صلی الله علیه وآله و اولی الامر اطاعت کرد. علت اینکه خداوند امر به اطاعت رسول صلی الله علیه وآله می‌کند چون معصوم و طاهر است و امر به معصیت نمی‌کند و نیز علت آنکه خداوند امر به اطاعت از اولی الامر می‌فرماید؛ زیرا که آن‌ها معصوم و پاکیزه هستند و هرگز امر به گناه نمی‌کنند.[۱۹]

بنابراین کسی را که خداوند به عنوان امام واجب الاطاعه منصوب می‌نماید دارای مقام عصمت است همانگونه که شخص نبی چون واجب الاطاعه است باید معصوم باشد.

وجوب اطاعت از امام مفترض الطاعه در قرآن

خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید:  وَ مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أطَاعَ اللّهَ وَمَنْ تَوَلَّی فَمَا أرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً . هر کس از پیامبر فرمان برد، در حقیقت، خدا را فرمان برده، و هرکس رویگردان شود، ما تو را بر ایشان نگهبان نفرستاده‌ایم.[۲۰]

امام محمد باقر علیه السلام ذیل آیه مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أطَاعَ اللَّهَ فرمود: کلید هر چیزی خشنودی خداوند و اطاعت نمودن از امام و شناختن او می‌باشد. خداوند می‌فرماید:  مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أطَاعَ اللَّهَ وَ مَن تَوَلَّی فَمَآ أرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً . اگر شخصی تمام شبها را به عبادت مشغول باشد و تمام روزها را روزه بگیرد و جمیع اموال خود را صدقه بدهد و هر سال به حج رود و امام (زمان) و حجت خدا را نشناسد تا او را دوست داشته و اعمالش به راهنمایی آن امام بوده باشد در نزد خدا اجر و پاداشی نخواهد داشت و از اهل ایمان نیست.[۲۱]

ابی اسحاق نحوی روایت می‌کند: شنیدم حضرت امام صادق علیه السلام می‌فرمود:

خداوند پیغمبر خود را بر محبت خود تربیت داد و فرمود:  وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیم [۲۲] سپس احکام و امورات را به آن جناب واگذار نمود و فرموده:  ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا [۲۳] و فرمود:  مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أطَاعَ اللَّهَ  و رسول اکرم صلی الله علیه وآله آن‌ها را به امیرالمؤمنین حضرت علی و ائمهٔ اطهار علیهم السلام تفویض نمود. شما اصحاب، تسلیم ما ائمه علیهم السلام شدید و سایر مردم ما را انکار نمودند. به خدا قسم! ما دوست داریم شما سخن بگویید در هر چه ما سخن گفتیم و ساکت باشید در آنچه ما نگفته‌ایم. واسطه میان شما و خدا ما ائمه علیهم السلام هستیم. سوگند به خدا خیر و نیکویی برای کسی نیست هرگاه اوامر خدا و ما را مخالفت کند.[۲۴]

حسادت دشمنان در مقابل امامان واجب الاطاعه و اقرار آنها

 أمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَآ آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَیْنَاهُم مُّلْکًا عَظِیماً ؛ بلکه به مردم، برای آنچه خدا از فضل خویش به آنان عطا کرده حسادت می‌ورزند، در حقیقت، ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم، و به آنان ملکی بزرگ بخشیدیم.[۲۵]

امام صادق علیه السلام به ابوالصباح کنانی فرمود: نَحْنُ قَوْمٌ فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَنَا لَنَا الْأنْفَالُ وَ لَنَا صَفْوُ الْمَالِ وَ نَحْنُ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ وَ نَحْنُ الْمَحْسُودُونَ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ أمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ؛ ما قومی هستیم که خداوند اطاعت ما را بر شما واجب کرده است. انفال و برگزیده مال برای ماست. ماییم راسخان در علم، و ماییم محسودانی که خداوند درباره ایشان فرموده است:  أمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ  که حق تعالی اطاعت ما را بر شما فرض فرمود، و برای ماست غنایم دار الحرب.[۲۶]روزی جماعتی از زنان قریش با زنان رسول اکرم صلی الله علیه وآله حاضر بودند هر کسی از قبیله خود و حسب و نسب خود و قوم خود چیزی می‌گفت: فاطمه زهرا سلام الله علیها بر آن‌ها وارد شد، ایشان حدیث را رها کردند (ساکت شدند) یکی از آن‌ها گفت: چرا این حدیث را رها کردید؟ گفتند: زیرا در پیش او حدیث نسب و حسب محال است، او آن است که شما می‌دانید. یکی از آن‌ها گفت: ای بنی هاشم! شما را چه بوده است که همه سیادت از برای خود جمع کرده‌اید و گویی سیادت از همه‌گان ربوده‌اید؟ پدرت سید ولد آدم، و شوهرت سید عرب، و تو سیده زنان جهانی، و پسرانت سیدان جوانان اهل بهشت و عمویت حمزه سید شهیدان است. فاطمه زهرا سلام الله علیها، به پا خاست و آیهٔ  أمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ [۲۷]را قرائت فرمود.[۲۸]

مقیّد شدن به اطاعت از امیرالمؤمنین علیه السلام

قوانین الهی و قوانین بشری یک سری بایدها و نبایدهاست که انسانها موظف به رعایت آن می‌باشند و این بایدها و نبایدها همان قیودی هستند که ما را در جهت سلامت روحی و جسمی و امنیت و رسیدن به اهدافمان کمک خواهد کرد. بایدها و نبایدها امروز در مسیر جاده با علامتها و تابلوها مشخص شدهاند و راننده با حضور در جاده موظف به رعایت بوده و هر عاقلی به جهت داشتن سفری امن و راحت از این قوانین اطاعت می‌کند، هر چند رانندهٔ با تجربه و ماهری باشد؛ بنابراین حضور در جاده به معنای تبعیت و مقیّد بودن به کنترل سرعت و اطاعت از علائم راهنمایی و رانندگی است.

قوانین الهی نیز مجموعه ای از بایدها و نبایدهاست که زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی را برای جامعه مدنی الطبع ممکن می‌سازد. البته قوانین بشری محصول افرادی است که احتمال خطا و اشتباه در آنها هست و با تجربه به مرور تکمیل شده و می‌شود که گاهی بعضی از این قواینن صرفاً تاریخ مصرف داشته و برای شرایط خاصی تبیین شدهاند اما در قوانین الهی، قانون گذار خداوند متعال بوده و مجریان این قوانین نیز افرادی آسمانی و منتصب از طرف خداوند هستند لازم است ذکر شود تمامی این قوانین مطابق با فطرت و عقل بوده و دون زمان و مکان می‌باشد و تا قیامت معتبر است. رعایت قوانین الهی همان مقیّد بودن است و این تقیّد نه تنها دست و پاگیر نبوده، بلکه باعث رشد و هدایت خواهد بود  ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدیً لِلْمُتَّقین .[۲۹]

قرآن قانون اساسی اسلام بوده و نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله و اهل بیت ایشان علیهم السلام مجریانی هستند که به نیروی الهی عصمت مجهز بوده و در ابلاغ و اجرای بایدها و نبایدها از هر نوع خطا و اشتباه کاملاً مصون هستند و خداوند در مورد عصمت قانون گذاران می‌فرماید: إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً ؛ خدا فقط می‌خواهد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.[۳۰]با توجه به اینکه دعوت به بایدها و نبایدها توسط مجریان قانون صورت می‌گیرد، بنابراین هر چه این مجریان قویتر و محبوبتر باشند اطاعت و مقیّد بودن مردم برای اطاعت از این قوانین بیشتر خواهد بود.

به عنوان مثال در دعوت از ما برای شرکت در جلسه ای هر چقدر شخص دعوت کننده قویتر و در رتبه بالاتر بوده و با محبت تر باشد پذیرش بیشتر خواهد بود؛ بنابراین گاهی برای دعوت به میهمانی فقط تلفن زده می‌شود و گاهی میزبان حضوری درب منزل و گاهی چند نفر با هم می‌آیند، گاهی هم بزرگی از فامیل، در حالیکه زیر بغلهای آن را گرفته‌اند برای دعوت حضور پیدا می‌کنند.

به نظر شما در قبول دعوت کدام یک از این نوع دعوتها کارسازتر بوده و شخص دعوت شده بیشتر تحت تأثیر قرارخواهد گرفت؟ جواب واضح است، پدر بزرگ یا مادر بزرگی که با سختی از راه دور با مشقت و طی سفری طولانی، درب منزل آمده و شخصاً دعوتنامه را به من می‌دهند. ما در پذیرش بایدها و نبایدها و دعوت به دین مبین اسلام و مکتب تشیّع و پیروی از آن هیچگونه بهانه ای نداریم؛ زیرا خداوند دعوتنامه اش را به دست هرکس برای ابلاغ نداده، بلکه از بین آنچه در خزانه الهی از افراد شایسته است سرور همه برگزیدگانش را منتخب نموده و به سوی ما ارسال نموده است.

بایدها و نبایدها و دعوت به مقیّد بودن مردم برای سعادت دنیا و آخرت را منتخبین خداوند با تحمل رنجها و مشقت و آزارها به دست ما رساندهاند و این احترام بزرگی است که خداوند به بندگان خودش گذاشته است. خداوند متعال با بعثت رسول خدا صلی الله علیه وآله بزرگترین منّت را بر سر بندگانش می‌گذارد؛ زیرا در جهت پذیرش بایدها و نبایدها و مقیّد شدن احترام ویژهای گذاشته و اتمام حجت نموده است.

امروز پس از چهارده قرن این دعوتنامه درب منازل ما نیز آمده و نه تنها درب منازل ما، بلکه داخل منازل ماست. اما متأسفانه گاهی فقط به این دعوتنامه به عنوان کتابی مقدس برای نگهداری در جای خاص می‌نگریم و خیلی تصمیم جدی بر خواندن، فهمیدن و مقیّد شدن نداریم. دعوتنامهای که تماماً با فطرت ما و عقل ما سازگار است. به راستی باعث افتخار و سربلندی ماست که خداوند به دست بزرگترین و محبوبترین خلقش احکام و دستوراتش را به ما رسانده است.

از جمله پیام های مهمی که به ما رسیده، پیام بزرگ تعیین امام و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه وآله در غدیر است. خداوند در این پیام، بایدها و نبایدها تا قیامت را به دست امیرالمؤمنین علیه السلام و اوصیاء ایشان تا امام زمان علیه السلام سپرده تا فرامین الهی از خطا و انحراف تا قیامت حفظ شده و در نوع دستورات الهی و چگونگی انجام آن مردم دچار تردید و شک نشوند. اما به راستی این فرامین و دستوراتی که بعضاً در اجرایش توسط ما بی مِهری صورت می‌گیرد به چه قیمتی به دست ما رسیده است؟ قیمت رسیدن این پیامها و تقیّدها و بایدها و نبایدها، خونهایی است که به ناحق از انبیا و پیامبران و اوصیا آنها به روی زمین ریخته شده است.

امروز یک قانون یا تئوری دست‌ساز بشری که با تجربه به دست آمده و گاهی پس از گذر زمان نسخ خواهد شد چقدر مورد احترام و پذیرش است، اما نسبت به بایدها و نبایدها، شرع مقدّس اسلام و فرمایشات نبوی و علوی آنچنان شایسته و بایسته قبول و پذیرش صورت نمی‌گیرد. در حالی که بهترین شاخصهای که برای امام و معرفت امام گفته می‌شود همان خصوصیت واجب الاطاعه بودن است که این خصوصیت را پیامبر صلی الله علیه وآله در روز غدیر خم در خطبهٔ شریف خویش دقیق به آن پرداخته و تبیین نمودند: «فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَی الْمُهاجِرینَ وَ الْانْصارِ…» در غدیر خم با خطبهٔ شریف پیامبر صلی الله علیه وآله اتمام حجتی کامل شد در اینکه آن کسی که اطاعتش بر شما واجب است وصی من علی بن ابیطالب علیه السلام و اوصیا او می‌باشد.

پیامبر صلی الله علیه وآله در یک جمله، یک بایدِ کلی، که به تمام معنی همهٔ بایدها تحت همین باید است را ابلاغ نمودند و آن اینکه باید از امیرالمؤمنین علی علیه السلام اطاعت کنید و او فقط وصی من است و یک نبایدِ کلی، و آن هم اینکه نباید به غیر حضرت علی علیه السلام رجوع کرده و امام خویش قرار دهید. وجود مقدّس نبیّ مکرّم اسلام صلی الله علیه وآله شخصیتی هستند که خداوند تنها به واسطه ایشان بر مردم منّت گذاشته است و واقعاً چقدر این منّت گذاشتن به جا و درست است همانگونه که خداوند می‌فرماید:  لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبین .[۳۱]به یقین، خدا بر مؤمنان منّت نهاد [که‏] پیامبری از خودشان در میان آنان برانگیخت، تا آیات خود را بر ایشان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد، قطعاً پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند. خداوند به واسطهٔ این نعمتش بر مردم منّت دارد و نعمتهای دیگر را منّت نگذاشته و تنها شکر آنها را خواسته وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّه.[۳۲]اما بالاترین نعمت که سؤال می‌شود همان است که منّت گذاشته است:  ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیم [۳۳]

شاید گفته شود خداوند در جایی دیگر علاوه بر شخص رسول اکرم صلی الله علیه وآله بر چیز دیگری نیز منّت گذاشته باشد مثل آیه ۱۷ سوره حجرات:  یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین ‏؛ از اینکه اسلام آورده‌اند بر تو منت می‌گذارند؛ بگو: اگر [در ادعای مؤمن بودن] راستگویید، بر من از اسلام آوردن خود منت نگذارید، بلکه خداست که با هدایت شما به ایمان بر شما منّت دارد.

طبق این آیه شریفه وجود نازنین پیامبر صلی الله علیه وآله کسی است که خداوند به خاطر شخصیت هدایتگری او بر مردم منّت گذاشته و هدایت شدن مردم و اسلام آوردنشان منّت نمی‌پذیرد تا جایی که اگر کسی در قبول اسلامش و انجام فرامین منّت بگذارد عملش را باطل می‌کند همانگونه که می‌فرماید:  لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذی‏ ؛[۳۴]صدقه‌هایتان را با منت نهادن بر مستحق و آزار روحی رساندن به مستمند باطل نکنید.

علت محدثه هدایت، رسول خدا صلی الله علیه وآله هستند که در اجرای این امر مهم مبعوث شدهاند و علت مبقیّه شخص امام و وصی پیامبر صلی الله علیه وآله که منتخب از طرف خدا در غدیر معرفی شده‌اند. وقتی پیامبر صلی الله علیه وآله در خطبهٔ غدیر ائمه اثنی عشر علیهم السلام را معرفی می‌کنند آیه ۱۶۴ آل عمران را طرح کرده و می‌فرمایند: مَعاشِرَ النّاسِ، لا تَمُنُّوا عَلَیَّ بِاسْلامِکُمْ، بَلْ لا تَمُنُّوا عَلَی اللَّهِ فَیُحْبِطَ عَمَلَکُمْ … ای مردم! بر من با اسلام خود منت نگذارید و بر خداوند نیز منّت نگذارید که نتیجه اش تباه شدن اعمال شما و خشم خداوند است.

با این بیان واضح می‌شود که با معرفی علی علیه السلام، خداوند بر مردم منّت دارد که همان هدایت به دست علی و اولاده المعصومین علیهم السلام است؛ زیرا در جای دیگر خطبه، پیامبر صلی الله علیه وآله از علی علیه السلام به «هاد» هدایتگر نام بردهاند تا جاییکه می‌فرمایند: معاشِرَ النّاس اَلا و اِنّی مُنذِر و عَلی هاد که اشاره به آیه شریفه ۷ سوره رعد  إِنَّما أنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هاد  دارد؛ بنابراین خداوند نه تنها به واسطهٔ پیامبر صلی الله علیه وآله بلکه به واسطه هدایتگران تا قیامت که ائمه معصومین علیهم السلام هستند بر مردم منّت دارد. به هر صورت این نعمت عظیم  وَ أتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی [۳۵] وظیفه ای سنگین بر دوش ما گذاشت که بایدها و نبایدها را بگیریم، همانگونه که خداوند فرموده:  وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا . آنچه را پیامبر به شما عطا کرد بگیرید و از آنچه شما را نهی کرد، بازایستید.[۳۶]

آنگاه با دل و جان در جهت تبعیت و پیروی تلاش کرده و در این میدان مسابقه الهی شرکت نماییم؛ زیرا خداوند می‌فرماید:  قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی ؛ بگو: اگر خدا را دوست دارید، پس مرا پیروی کنید.[۳۷]

مهمترین باید و نباید، ابلاغ امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان امام و وصی و غیر ایشان نباید بود که در یک کنگره عظیم جهانی و بی نظیر در بین همهٔ انبیا و رسول صورت گرفت و خداوند بر این روز بر مردم منّت دارد؛ زیرا هیچ جای شک یا تردید یا اشکالی برای مردم نماند و اتمام حجت کامل گردید همانگونه که صدیقهٔ اطهر سلام الله علیها فرمودند:  وَ هَلْ تَرَکَ أَبِی یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ لِأَحَدٍ عُذْراً ؛[۳۸] آیا پدرم پیامبر پس از حادثه «غدیر خم» جایی برای عذر تراشی و بی‌تفاوتی، باقی گذاشته است؟! و همچنین امیرالمؤمنین علیه السلام نیز به عبارت دیگری چنین فرمودند: وَ لَا عَلِمْتُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله تَرَکَ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍ لِأَحَدٍ حُجَّةً وَ لَا لِقَائِلٍ مَقَالاً؛ در علم من نیست اینکه رسول خدا صلی الله علیه وآله برای کسی حجتی باقی گذاشته باشد را و برای سخنگویی مطلبی را باقی نکذاشتهاند.[۳۹]در طول ۲۳ سال رسالت پیامبر صلی الله علیه وآله موارد مختلفی و در جایگاه‌های زیادی حضرت رسول صلی الله علیه وآله نسبت به وصایت و جانشینی سخن گفتند و اعلان عمومی آن در غدیر صورت گرفته که متن خطبهٔ غدیر نیز سندی ماندگار بر اهمیت این موضوع و دعوتنامه‌ای رسمی برای ماست.

دستور تبعیت از امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه غدیر

پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: وَ اعْلَمُوا انَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ لَکُمْ وَلِیّاً وَ اماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَی الْمُهاجِرینَ وَ الْانْصارِ وَ عَلَی التّابِعینَ… و بدانید که خداوند او را سرپرست و پیشوای شما قرار داده و اطاعتش را بر همهٔ مهاجرین و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کنند، و … واجب فرموده است. پیامبر صلی الله علیه وآله امام را با شاخصه واجب الاطاعه معرفی می‌نمایند و دیگران را ملزم به پیروی و اطاعت از ایشان کرده و دو موضوع مهم را مطرح می‌کنند:

  • قبول شخص امام علیه السلام به عنوان جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله که ایمان بوده و قبول «هذا علی مولاه» است اطاعتش بر همه واجب بوده و بدون چون و چرا مردم باید از این انتخاب خداوند سر تسلیم فرود آورند و راضی باشند همانگونه که پیامبر صلی الله علیه وآله نسبت به این موضوع تأکید داشته و در خطبه غدیر چنین می‌فرمایند: مَعاشِرَ النّاسِ، قُولُوا الَّذی قُلْتُ لَکُمْ وَ سَلِّمُوا عَلی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنینَ، وَ قُولُوا: سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ ؛ ای مردم! آنچه به شما گفتم بگویید، و به علی به عنوان «امیرالمؤمنین» سلام کنید و بگویید: «شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! مغفرت تو را می‌خواهیم و بازگشت به سوی توست». اقرار و اعتراف از مردم می‌گیرند که بگویید ما نسبت به اینکه علی علیه السلام فرمانروای ما باشد شنیدیم و در قبولش اطاعت می‌کنیم. و این مطلب اشاره به آیه ۲۸۵ سوره بقره[۴۰]دارد. و در قسمتی دیگر از خطبه مردم را به اعتراف و اقرار به همین موضوع کرده و می‌فرمایند: فَقُولُوا بِاجْمَعِکُمْ: «انّا سامِعُونَ مُطیعُونَ راضُونَ مُنْقادُونَ لِما بَلَّغْتَ عَنْ رَبِّنا وَ رَبِّکَ فی امْرِ امامِنا عَلِیٍّ امیرِالْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ وُلِدَ مِنْ صُلْبِهِ مِنَ الْائِمَّةِ؛ پس همگی چنین بگویید: «ما شنیدیم و اطاعت می‌کنیم و راضی هستیم و سر تسلیم فرود می‌آوریم درباره آنچه از جانب پروردگار ما و خودت به ما رساندی درباره امر امامتِ اماممان علی امیرالمؤمنین علیه السلام و امامانی که از صلب او به دنیا می‌آیند.
  • قبول اینکه هر آنچه او می‌گوید اطاعت شود تا هدایت شویم و این نعمتی که خداوند بر ما قرار داد به عنوان امام باید حمدش انجام شود هم چنان‌که می‌فرمایند: وَ قُولُوا : الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أنْ هَدانَا اللَّهُ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ ؛ و بگویید: «حمد و سپاس خدای را که ما را به این راه هدایت کرد، و اگر خداوند هدایت نمی‌کرد ما هدایت نمی‌شدیم. فرستادگان پروردگارمان به حق آمده‌اند». این مطلب اشاره به آیه ۱۴۳ سوره اعراف[۴۱] داشته و خداوند حمد این هدایت را می‌خواهد که به دست علی علیه السلام و اوصیاء ایشان خواهد بود. در جهت پیروی نیز رسماً پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: مَعاشِرَ النّاسِ، انَا صِراطُ اللَّهِ الْمُسْتَقیمُ الَّذی امَرَکُمْ بِاتِّباعِهِ، ثُمَّ عَلِیٌّ مِنْ بَعْدی، ثُمَّ وُلْدی مِنْ صُلْبِهِ ائِمَّةُ الْهُدی یَهْدُونَ الَی الْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ؛ ای مردم! من راه مستقیم خداوند هستم که شما را به پیروی آن امر نموده، و سپس علی علیه السلام بعد از من، و سپس فرزندانم از نسل او که امامان هدایت‌اند، به حق هدایت می‌کنند و به یاری حق به عدالت رفتار می‌نمایند.

و این خود واضح است که پس از قبول علی علیه السلام و فرزندان معصوم ایشان به عنوان امام در جهت هدایت به سوی حق باید از ایشان پیروی شده و بایدها و نبایدها در اوامر آن حضرت شناخته و اجرا شود. مقیّد شدن به تابلوهای هدایت و حرکت در مسیر هدایت یعنی در امنیت و سلامت کامل در صراط مستقیم الهی بودن، لذا آنانی که بی قید و بند هستند بر صراط مستقیم نخواهند بود و قطعاً جزء ضالّین خواهند بود.

خداوند به واسطه پیامبرش علم بایدها و نبایدها را به وصی او امام المتقین علی بن ابیطالب علیه السلام داده است آنگاه که در خطبهٔ غدیر می‌فرماید: فَعِلْمُ الْامْرِ وَ النَّهْیِ لَدَیْهِ، فَاسْمَعُوا لِامْرِهِ تَسْلِمُوا وَ اطیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ انْتَهُوا لِنَهْیِهِ تَرْشُدُوا؛ پس امر او را گوش دهید تا سلامت بمانید، و او را اطاعت کنید تا هدایت شوید و نهی او را قبول کنید تا در راه درست باشید.

کسی را که خداوند قدرت امر و نهی می‌دهد قطعاً مجهز به عصمت و علمی نموده که در تمام شئونات قدرت پاسخگویی به همهٔ نیازهای بشری و غیر بشری را داشته باشد. پیامبر صلی الله علیه وآله در روز غدیر برای اطمینان مردم از تبعیت از بایدها و نبایدها در اوامر و نواهی علم الهی ایشان را به رخ مردم می‌کشد و می‌فرماید: وَ ما مِنْ عِلْمٍ الّا وَ قَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِیّاً، وَ هُوَ الْامامُ الْمُبینُ الَّذی ذَکَرَهُ اللَّهُ فی سُورَةِ یس: وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ ؛[۴۲]

هیچ علمی نیست مگر آنکه خداوند آن را در من جمع کرده است و هر علمی را که آموخته‌ام در امام المتقین جمع نموده‌ام، و هیچ علمی نیست مگر آنکه آن را به علی آموخته‌ام. اوست «امام مبین» که خداوند در سوره یس ذکر کرده است: «و هر چیزی را در امام مبین جمع کردیم». امیرالمؤمنین علیه السلام مجهز به علم قرآن و تأویل و تفسیر آن بوده و عِدل آن است، هر دو تأیید همدیگر را می‌کنند همانگونه که در خطبه غدیر فرمودند: فَکُلُّ واحِدٍ مِنْهُما مُنْبِئٌ عَنْ صاحِبِهِ وَ مُوافِقٌ لَهُ، لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْضَ؛ هر یک از این دو از دیگری خبر می‌دهد و با آن موافق است. آنها از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند.

در مورد استفاده از قرآن نیز برای هدایت مردم و بیان بایدها و نبایدها توسط امیرالمؤمنین علی علیه السلام پیامبر صلی الله علیه وآله به وضوح مطالب را بیان کرده و تسلط و احاطه ایشان را بر هر آنچه در قرآن آمده با قسم جلاله اینگونه مطرح می‌نمایند: فَوَاللَّهِ لَنْ یُبَیِّنَ لَکُمْ زَواجِرَهُ وَ لَنْ یُوضِحَ لَکُمْ تَفْسیرَهُ الَّا الَّذی انَا آخِذٌ بِیَدِهِ وَ مُصْعِدُهُ الَیَّ وَ شائِلٌ بِعَضُدِهِ وَ رافِعُهُ بِیَدَی …؛ به خدا قسم! باطن آن را برای شما بیان نمی‌کند و تفسیرش را برایتان روشن نمی‌کند مگر این شخصی که دست او را می‌گیرم و او را به سوی خود بالا می‌برم و بازوی او را می‌گیرم و با دستم او را بلند می‌کنم …

بندگان خدا موظف به اطاعت از برگزیدگان خداوند در روز غدیر بوده و بدون نگرانی از خطا و اشتباه از طرف ایشان و با آرامش و اطمینان کامل در مسیر هدایت حرکت کرده و بایدها و نبایدها را اجرا نمایند آنگاه که خداوند می‌فرمایند:  إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا ؛[۴۳]جز این نیست که همواره خدا می‌خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت علیهم السلام برطرف نماید، و شما را چنان‌که شایسته است پاک و پاکیزه گرداند.

بنابراین آنانی که توسط خداوند هدایت خاص شد و «مهدی» هستند می‌توانند به عنوان هدایتگر دیگران را هدایت نمایند؛ زیرا در اوامر و نواهی خویش دچار تردید و اشتباه نخواهند شد، همانگونه که پیامبر صلی الله علیه وآله به این مطلب مهم در خطبه اشاره کرده و فرمودند: مَعاشِرَ النّاسِ، هُوَ ناصِرُ دینِ اللَّهِ وَ الْمُجادِلُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ، وَ هُوَ التَّقِیُّ النَّقِیُّ الْهادِی الْمَهْدِیُّ؛ ای مردم! او یاری دهنده دین خدا و دفاع کننده از رسول خداست، و اوست با تقوای پاکیزه هدایت کننده هدایت شده.

وجه صغیر و کبیر، در وجود اطاعت از امیرالمؤمنین علیه السلام

پیامبر صلی الله علیه وآله گسترهٔ وسیع مخاطبین خود تا قیامت را در مورد وظیفه اطاعت از امیرالمؤمنین علیه السلام مشخص می‌نمایند تا بر همگان آشکار باشد تنها و تنها کسی که به امر الهی اطاعت از او واجب است آن حضرت بوده و به هیچ عنوان گروه یا شخص خاصی از مجموعهٔ اطاعت کنندگان خارج نبوده و نسبت به این تکلیف برای او تخفیف یا معافیت نخواهد بود؛ لذا در معرفی گروه‌های مخاطب بیان «صغیر» از دو جهت جلب توجه نموده و قابل دقت است؛ همانگونه که پیامبر صلی الله علیه وآله می‌فرمایند: فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَی الْمُهاجِرینَ وَ الْانْصارِ … وَ الصَّغیرِ وَ الْکَبیرِ؛ اطاعتش را واجب نموده است بر مهاجرین و انصار … و کوچک و بزرگ.

وجه اول: «صغیر» را در مقابل «کبیر» از لحاظ رتبه و درجه و جایگاه ببینیم بدین معنا که در هر سطحی از رتبهٔ علمی و جایگاه اجتماعی و با هر توانایی شخص موظف است از امام واجب الاطاعه پیروی نماید.

وجه دوم: «صغیر» را به معنای همان غیر مکلف در انجام فرائض ببینیم که این خود با لزوم انجام واجبات برای صغیر تناقض خواهد داشت؛ زیرا شارع مقدّس انجام واجبات از جمله نماز، روزه، خمس و بسیاری از تکالیف دیگر را فقط از کسی می‌خواهد که به سن ظاهری تکلیف رسیده باشد. اما با کمی دقت به این نتیجه می‌رسیم که همانگونه که بحث قبول ولایت و اعلان آن نسبت به دیگر احکام از طرف خداوند به صورت خاص برخورد شده است قطعاً در اینجا نیز نباید صغیر را از دائره مکلفین در مورد اطاعت از امیرالمؤمنین علیه السلام خارج کنیم، بلکه با یک توجیه دقیق می‌توان این مسئله را حل نمود به طوری که نیازی به پاک کردن صورت مسئله نباشد.

برای حل این مسئله باید سفارشات اهل بیت علیهم السلام در مورد «صغیر» دقت گردد. گرچه صغیر به سن شرعی برای انجام تکالیف در کنار بزرگسالان نرسیده است، اما می‌توان وجوب آموزش و تربیت صغیر را برای یک اطاعت عالمانه در سن بزرگسالی و شرعی هدایت و مدیریت نمود.

آموزش غدیر در خانواده برای سنین مختلف

پدر در خانواده با فرزندانی روبروست که در سنین مختلف نیازمند به دریافت آموزه‌های غدیر می‌باشند از جمله رده سنی در بین فرزندان، کودکان هستند که ظرفیت و استعداد پذیرش را داشته و پدر موظف به رساندن پیام غدیر به آنها است در ذیل به بعضی از دلائل آموزش از دوران کودکی اشاره می‌کنیم:

الف: کودکان اعضای اصلی خانواده

کودکان جزء خانواده غدیر بوده و خانواده با حضور آنها رنگ گرفته و کامل می‌شود. در تبلیغ نیز آنها باید حضور داشته باشند تا عملکرد تبلیغی اعضای خانواده کامل باشد. همانگونه که در یک میهمانی عدم حضور آنها باعث پرسش خواهد شد. نبودن آنها در جمع خانواده برای تبلیغ غدیر نیز باعث ضعف در تبلیغ شده و بالعکس حضور نونهالان عزیز در برنامه‌ها و جشنهای غدیر آن را با طراوات و شادابتر خواهد نمود.

ب: اثرگذاری و اثرپذیری زیاد در کودکان

در یک کار تبلیغی، بعضی مواقع اثر گذاری کودکان به مراتب از ده‌ها و صدها نفر بیشتر خواهد بود؛ مثلاً در واقعه عاشورا، نقش تبلیغی، تربیتی و شعائری حضرت علی اصغر، حضرت رقیه علیه السلام از بزرگ‌ترین شهدای کربلا نیز بیشتر بوده است، در مورد تعظیم شعائر حسینی نیز همین‌طور است، وقتی یک طفل خردسال را شبیه فرزندان امام حسین علیه السلام لباس خاص به او می‌پوشانیم، اثر بسیار زیادی روی مخاطب در تداعی مصیبت کربلا می‌گذارد. در مسیر پیاده‌روی اربعین، نشستن کودکان در بین جادّه و پذیرایی کردن از زوار امام حسین علیه السلام با آب یا دستمال کاغذی و غیره نقش به سزایی داشته و دیدن لحظه به لحظهٔ چنین صحنه‌هایی روضه بوده و اشک را جاری می‌نماید، در غدیر نیز کودکان می‌توانند نقش ایفاء کرده و صحنه‌های زیبا و شادی را خلق نمایند.

ج: امر به نماز برای کودکان

همانگونه که در انجام فریضهٔ نماز برای کودکان دستور و تأکید در آموزش نماز و تمرین به خواندن آن آمده؛ در غدیر نیز با آموزش دادن و با جایزه‌های ویژه می‌توانیم کودکان را در فراگیری معارف غدیر تشویق و ترغیب نماییم.

امام باقر علیه السلام فرمودند: «ما کودکان خود را وقتی پنج ساله اند به نماز امر می‌نماییم؛ اما شما کودکان خود را وقتی هفت ساله شدند به نماز امر کنید، ما کودکان خود را وقتی هفت ساله اند، به روزه وامی‌داریم؛ به اندازهای که توان دارند، نصف روز باشد یا بیشتر یا کمتر. وقتی تشنگی و گرسنگی بر آنان چیره شد، افطار می‌کنند تا اینکه به روزه عادت کنند و توان آن را بیابند؛ ولی شما کودکانتان را وقتی نُه ساله شدند، به اندازهای که توان دارند، به روزه وادارید و وقتی تشنگی بر آنان چیره شد، افطار کنند.»[۴۴]

بنابراین همانگونه که در فریضهٔ نماز، اهل بیت علیهم السلام امر به آموزش و یادگیری دادهاند؛ در تبلیغ غدیر و اطاعت از امیرالمؤمنین علیه السلام نیز آموزشِ اطاعت و تبلیغ بر عهدهٔ پدران است و فرزندان نیز از جمله کودکان باید گوش به فرمان بوده و اطاعت نمایند و این همان وجوب است که با عبارت فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَی… وَ الصَّغیر وَ الکبیر… فهمیده می‌شود؛ بنابراین منظور از وجوب در اینجا توسط صغیر، همان وجوب یادگیری غدیر است.

د: امر به حج برای صغیر

عبدالرّحمن بن حجّاج گوید: «در آن سال ما مجاور مکّه بودیم و روز ترویه (هشتم ذی الحجّه) خواستیم احرام ببندیم، از امام صادق علیه السلام پرسیدم: همراه ما فرزند خردسالی است، حضرت فرمود: به مادرش بگویید با حمیده (همسر حضرت) دیدار کند و از او بپرسد که با کودکانش چه کند؟ آن زن رفت و از حمیده پرسید؛ حمیده پاسخ داد: چون روز ترویه شود، کودک را عریان کنید، غسلش دهید، همان گونه که مُحرِم، عریان می‌شود. سپس از طرف او احرام ببندید و او را در موقفها هم وقوف دهید. روز عید قربان، از طرف او به جمرات، سنگ بزنید و سرش را بتراشید. سپس او را به زیارت خانهٔ خدا ببرید و به خدمتکار بگویید که او را دور خانهٔ خدا و بین صفا و مروه، طواف دهد.[۴۵] همان گونه که کودکان همانند بزرگترها نیستند، ولی با کمک آنها می‌توانند حج به جا آورند و ثواب آن برای والدین است، برای تحقق تبلیغ غدیر و اطاعت از امیرالمؤمنین علیه السلام نیز این والدین هستند که باید نقش ایفاء کرده و کودکان را در ادای این امر مهم کمک نمایند.

هـ: امر به تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها

روزی امام صادق علیه السلام ابوهارون را مخاطب ساخت و از تعلیم تسبیح حضرت فاطمه سلام الله علیها به کودکان سخن فرمود: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: یَا أَبَا هَارُونَ إِنَّا نَأْمُرُ صِبْیَانَنَا بِتَسْبِیحِ فَاطِمَةَ سلام الله علیها کَمَا نَأْمُرُهُمْ بِالصَّلَاةِ فَالْزَمْهُ فَإِنَّهُ لَمْ یَلْزَمْهُ عَبْدٌ فَشَقِیَ؛[۴۶]ای ابوهارون! ما تسبیح فاطمه سلام الله علیها را به فرزندان خود سفارش می‌کنیم همچنان که آن‌ها را به نماز توصیه می‌کنیم. تو نیز بر آن مداومت کن؛ زیرا هر بنده‌ای که بر آن مواظبت و مداومت کند، سرانجام نیکو خواهد داشت.

و: امر کودکان به لعن بر دشمنان

در حدیثی امام صادق علیه السلام فرمودند: ما طائفهٔ بنی هاشم به کوچک و بزرگمان امر می‌کنیم که جبت و طاغوت را مورد سب خود قرار داده و از آنها بیزاری بجویند.[۴۷]

پانویس

  1. الکافی، ج‏۱، ص ۳۴۶؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص ۱۳۵؛ رجال کشی، ص ۱۱۵.
  2.  … الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ … (مائده ۳).
  3. بقره / ۲۹.
  4. روم /۲۱.
  5. لقمان / ۲۰.
  6. بصائر الدّرجات، ج ۱، ص ۵۰۹.
  7.  النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏ … (احزاب ۶).
  8. انفال / ۷۴.
  9. نهج البلاغه، خ۵۶، ص۱۴۶(فیض الاسلام).
  10. همان، نامه۱۷، ص۸۶۴.
  11. سیره ابن هشام، ج۲، ص۳۶۳.
  12. منهج الصادقین، ج۹، ص۲۲۸: (لاعیش الاّ عیش الآخره اللهم اغفر الانصار والمهاجره)
  13. فروع ابدیت، ج۲، ص۱۲۶.
  14. ر. ک. سیره ابن هشام، ج۲، ص۳۶۳ و ۶۱۵.
  15. توبه /۱۰۰.
  16. منهج الصادقین، ج۹، ص۲۳۴.
  17. توبه / ۱۰۰.
  18. توبه / ۱۰۰.
  19. کتاب سلیم بن قیس، ص۴۰۵.
  20. [۲۰].
  21. الکافی، ج۲، ص۱۹.
  22. قلم / ۴.
  23. حشر/ ۷.
  24. الکافی، ج۱، ص۲۶۵.
  25. نساء/ ۵۴
  26. تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۴۷؛ البرهان، ج۱، ص ۴۵.
  27. نساء / ۵۴.
  28. تفسیر منهج الصادقین، ج۲، ص۲۱۷.
  29. بقره / ۳.
  30. احزاب / ۳۳.
  31. آل عمران / ۱۶۴.
  32. نحل / ۱۱۴.
  33. تکاثر/۸.
  34. بقره/۲۶۴.
  35. مائده/۳.
  36. حشر/۷.
  37. آل عمران/۳۱.
  38. الخصال، ج۱، ص ۱۷۳.
  39. احتجاج، ج۱، ص۷۵.
  40.  آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیر ؛ پیامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شده ایمان آورده، و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتاب‌ها و پیامبرانش، ایمان آورده‌اند [و بر اساس ایمان استوارشان گفتند:] ما میان هیچ‌یک از پیامبران او فرق نمی‌گذاریم. و گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم، ای پروردگار ما! آمرزشت را خواهانیم و بازگشت [همه] به سوی توست.
  41.  وَ لَمَّا جاءَ مُوسی لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنین ‏؛ زمانی که موسی به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با وی سخن گفت، عرض کرد: ای پروردگار من، جمال با کمال ذات بی‌نهایتت را [به قلب من] بنمای تا تو را [به رؤیت ویژه باطنی] بنگرم. خدا فرمود: هرگز مرا نخواهی دید، ولی به این کوه بنگر اگر [پس از جلوه من] بر جای خود ثابت و برقرار ماند، تو هم مرا خواهی دید. چون پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را متلاشی نمود و موسی بی‌هوش شد، چون به هوش آمد گفت: تو منزّهی [از اینکه مشاهده شوی،] به سویت بازگشتم، و من [در میان مردم این روزگار] نخستین باور کننده [این حقیقت که هرگز دیده نمی‌شوی] هستم
  42.  وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقیم ‏ (زخرف /۶۱).
  43. یس /۱۲.
  44. احزاب/۳۳.
  45. تهذیب الاحکام، ج۵، ص۴۱۰، ح۱۴۲۵؛ الکافی، ج۴، ص۳۰۱، ح۵ تقریباً با همان الفاظ؛ وسائل الشیعه، ج۸، ص۲۰۷، ح۱۴۸۲۱.
  46. الکافی، ج‏۳، ص ۳۴۳؛ الأمالی صدوق، ص ۵۷۹.
  47. رجال کشی، ص۱۸۰؛ معجم رجال الحدیث، ج۱۵، ص۱۲۹؛ غدیر در خانواده، ص ۹۴–۹۱.