منذر و هادی در قرآن

این کلام اشاره به سورهٔ رعد آیه۷ دارد که خداوند متعال می‌فرماید: وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هاد. آنان که کافر شدند می‌گویند: ای کاش آیتی از پروردگارش بر او نازل شود. تو ترساننده هستی و برای هر قومی هدایت کننده‌ای هست.[۱]

خطابهٔ غدیر از اواسط آن گذشته و پیامبر صلی الله علیه وآله دوستان و دشمنان علی علیه السلام را معرفی کرده است. به عنوان مقدمه برای معرفی حضرت مهدی علیه السلام در چند جملهٔ کوتاه، خود و علی علیه السلام و امامان را مطرح می‌نماید تا بفرماید: «خاتم الائمه حضرت مهدی علیه السلام از ماست». از جمله آیهٔ مزبور را با تغییر ضمایر با کلام خود ترکیب می‌کند.

آیهٔ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ در اوایل سورهٔ رعد است که خداوند منکرین قیامت و درخواست کنندگان عذاب دنیا را ذکر می‌کند، و نمونه‌ای از مخامصهٔ آنان را اینگونه بیان می‌کند که ای کاش آیت و معجزه‌ای بر پیامبر صلی الله علیه وآله نازل شود. خداوند به عنوان پاسخ آنان که پس از این همه معجزه در کنارِ کلام حق، باز هم آیتی می‌طلبند، مطلب را به اینجا ختم می‌کند که تو وظیفه ترساندن مردم از عذاب را به انجام رسانده‌ای و هر قومی هدایت کننده‌ای دارند.

در غدیر این فراز قرآن تفسیر شده و با شناختن «مُنْذِرٌ» که پیامبر صلی الله علیه وآله است نوبت به شناختن «هادی» می‌رسد. اینجاست که حضرت می‌فرمایند: «علی علیه السلام هادی است».

فرق منذر و هادی

جا دارد در اینجا فرق «منذر» و «هادی» را بدانیم تا این دو مقام متعالی را درک کنیم. «منذر» یعنی آنکه دیگری را از عواقب سوء کاری آگاه می‌کند و بر حذر می‌دارد. «هادی» یعنی آنکه به راه درست راهنمایی و ارشاد می‌کند، در مقابل کسی که گمراه می‌نماید.

از این معنای لغوی با یک تحلیل ادبی چنین بر می‌آید که در مرحلهٔ اولِ ظهور اسلام و تا زمانی که بنای رفیع آن مستحکم شود مسئلهٔ «انذار» کارایی بیشتری داشته تا مردم از منجلاب جاهلیت و کفر و شرک بیرون آیند. آگاهی دادن به مردم نسبت به عواقب جهل و کفر و شرک و ترساندن از عواقب آن در شکل‌های مختلف تبلیغی، برنامه‌ای بود که در طول ۲۳ سال توانست مردم را از فضای آلوده جهل و شرک بیرون آورد و به سوی باغ سرسبز اسلام بکشاند. از زیباترین تعابیر در این باره خطبهٔ حضرت زهرا علیها السلام است که می‌فرماید:

پیامبر صلی الله علیه وآله مردم را دید که هر گروهی دارای دین مخصوص به خود است و به آتش‌های افروخته خود روی آورده و بُتان خود را پرستش می‌نمایند، و با آنکه فطرتاً معرفت خدا را دارند ولی منکر او هستند. آنگاه بود که خداوند متعال به برکت پدرم حضرت محمد صلی الله علیه وآله ظلمت‌ها را به نورانیت مبدّل ساخت و از قلب‌ها قساوت را بر طرف نمود و از دیده‌ها تحیّر را زایل کرد … و مردم را از گمراهی نجات داد و از لجاجت‌ها آگاهی بخشید.[۲]

هر دو مُنذر، هر دو هادی

این بدان معنی نیست که پیامبر صلی الله علیه وآله «هادی» نبوده است، بلکه جهت مُنذر بودن به اقتضای موقعیت نقش اول را بر عهده داشته است. کما اینکه منظور آن نیست که علی علیه السلام مُنذر نبوده و فقط نقش هدایتگر را بر عهده داشته، بلکه چنان‌که از خطبه‌های آن حضرت پیداست مسئلهٔ هدایت در آن حضرت بیش از انذار کارایی داشته و خود را نشان داده است.

این مطلب شبیه آن چیزی است که در القاب هر یک از امامان علیهم السلام معتقدیم که مثلًا صفت «باقر» یا «صادق» یا «کاظم» ذاتاً در همه ائمه علیهم السلام یکسان است ولی ظهور عملی هر یک از این صفات به اقتضای شرایط موجود در عصر آن امام بیشتر بوده است.

پیامبر صلی الله علیه وآله هنگامی که می‌خواست این آیه را تلاوت کند، فرمود: «به وسیله من انذار شدید و به وسیله علی بن ابیطالب علیه السلام هدایت شدید».[۳]

موازات انذار و هدایت

نکته ظریفی که از این حدیث استفاده می‌شود موازات منذر بودن پیامبر صلی الله علیه وآله و هادی بودن علی علیه السلام است؛ یعنی هدایتگری آن حضرت مربوط به دوران بعد از شهادت پیامبر صلی الله علیه وآله نیست و در طول ۲۳ ساله بعثت نیز این مسئله مطرح بوده است.

فراز دیگری که توجه خاص پیامبر صلی الله علیه وآله را به این مطلب می‌رساند در حدیثی است که فرمود: شب معراج در گوشم این آیه طنین انداز شد:  إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ . گفتم: «خدایا! من منذر هستم، پس هادی کیست؟ خداوند فرمود: ای محمد! هادی علی بن ابی طالب علیه السلام است.[۴]

برای تأکید بیشتر پیامبر صلی الله علیه وآله عملاً این دو منصب تبلیغی را خاطر نشان کرد، و آن هنگامی بود که این آیه نازل شد. در آنجا حضرت دست بر سینهٔ مبارک خویش گذاشت و فرمود: «منذر من هستم». سپس با دست بر شانه علی علیه السلام اشاره کرد و فرمود: «یا علی! هادی تو هستی. هدایت شوندگان بعد از من به وسیله تو هدایت می‌شوند».[۵]

علی علیه السلام پرچم هدایت

از این احادیث و سیاق خود آیه می‌توان این نتیجه را گرفت که علی علیه السلام مناط و ضابطه و پرچم و علامت هدایت بوده است، چه در حیات پیامبر صلی الله علیه وآله و چه بعد از آن حضرت، چرا که در آیه و دو حدیث از سه موردِ ذکر شده هدایت‌گری علی علیه السلام به بعد از شهادت آن حضرت مقیّد نشده است، اگرچه ظهور این جهت پس از شهادت حضرتش طبعاً بیشتر می‌شود چرا که اسباب ضلالت به میان می‌آید.

در زمان پیامبر صلی الله علیه وآله و بعد از آن حضرت به وضوح می‌بینیم که بسیاری از مردم پیامبر صلی الله علیه وآله و دین او را پذیرفته‌اند، ولی ولایت علی علیه السلام را نپذیرفته‌اند. علی علیه السلام خط هدایتِ تعیین شده از سوی شخص پیامبر صلی الله علیه وآله است و آن حضرت در زمان حیات خود نیز به امامت و ولایت و محبت او امر فرموده، ولی در همان شرایط نیز پروانگانِ شمع علی علیه السلام از دشمنان یا بی‌تفاوتان نسبت به آن حضرت جدا بوده‌اند.

ادامه این روند پس از شهادت پیامبر صلی الله علیه وآله ناگهان خود را نشان داد؛ یعنی همان منافقینی که در حیات پیامبر صلی الله علیه وآله به صورت خزنده تن به راه هدایت نمی‌دادند و دشمنی می‌کردند، با فقدان «مُنذر» دست به کار ایجاد جاده ضلالت و تخریب راه هدایت شدند.

قرآن برای همیشه مردم را متوجه کرد که چراغ راه هدایت، علی علیه السلام است و از همین راهِ روشن باید دانست که هر کس در راه دیگری باشد در ضلالت است، و این اعتقادی است که پیامبر صلی الله علیه وآله آن را در یک جمله خلاصه کرده است: وَلَوْ لا انْتَ یا عَلِیُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدی

یا علی! اگر تو نبودی مؤمنان پس از من شناخته نمی‌شدند».[۶]

یعنی علی علیه السلام منجی و معرف مؤمنان است و مهم این است که مؤمنین شناخت شوند، اگرچه منافقان و کافران و گمراهان به راه دلخواه خود بروند.

روند ادامه هدایت

نکته فراموش نشدنی در این بین، آن است که اگر علی علیه السلام هدایت کننده مردم است روزی که او نباشد و از این جهان به حضور پروردگار رود، آیا دیگر مردم هدایت کننده‌ای نخواهند داشت؟ این خط امامت و ولایت که در غدیر تعیین شد به قدری حساب شده و دقیق است که با معرفی جانشینان علی علیه السلام ادامه این خط هدایت را تا آخرین روز دنیا نشان داده است. پس این منصب هدایت وقتی با عنوان علی علیه السلام مطرح می‌شود همهٔ دوازده امام علیهم السلام را شامل است. امیرالمؤمنین علیه السلام در بیان آیه  إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ  می‌فرماید: «بنابر این پیامبر صلی الله علیه وآله منذر و ترساننده است و من هدایت کننده‌ام به آنچه حضرتش آورده است».[۷] امام باقر علیه السلام در ذیل آیه می‌فرماید: «در هر زمانی امامی از ما هست که مردم آن زمان را به آنچه پیامبر صلی الله علیه وآله آورده هدایت می‌کند».[۸]همچنین امام صادق علیه السلام در بیان همین آیه می‌فرماید: «هر امامی هدایت کننده مردم قرنی است که در آن زندگی می‌کند».[۹]

امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید:هیچ‌یک از ما امامان نیست مگر آنکه همه اهل ولایت خود را می‌شناسد، و این همان است که خداوند عز و جل می‌فرماید:  إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ .[۱۰]

هادی و هدایتگر

مَعَاشِرَ النَّاسِ أَلَا وَ إِنِّی مُنْذِرٌ وَ عَلِیٌ هادٍ؛ ای مردم! همانا من هشدار دهنده و علی علیه السلام هدایت گر است.

پروردگار عالم که هر روز در شأنی خاصّ است، هدایت و راهنمایی بندگان نیز یکی از شئوناتش می‌باشد، چنانچه که خود فرمود:  إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی ؛ بی شکّ هدایت (به معنای واقعیاش و با تمام مواردش) بر ماست.[۱۱]

باری تعالی همزمان با خلقت اشیاء امر هدایت– چه تکوینی و چه تشریعی– مخلوقات را آغاز می‌کند:  الَّذی خَلَقَنی فَهُوَ یَهْدین  ؛ [ابراهیم علیه السلام فرمود: خدای من] کسی است که مرا آفریده، پس او مرا هدایت می‌کند.[۱۲]

خداوند که آفریدگار عالم هستی است، می‌داند که چطور مخلوقاتش را هدایت کند و به سمت کمالش بکشاند:  قالَ رَبُّنَا الَّذی أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی  ؛ [موسی علیه السلام خطاب به فرعون] فرمود: پروردگار ما کسی است که هر چیزی را می‌آفریند، سپس هدایتش می‌کند.[۱۳]

انسانها که از حیث خلقت با دیگر مخلوقات متفاوت هستند، هدایتشان نیز فرق دارد، از این رو اسبابی ویژه برای هدایت آنها فراهم نمود؛ کتابهایی را نازل و پیامبرانی را ارسال فرموده و هدایتی خاصّ به نام هدایت تشریعی بر انسان تفضّل کرده است. فرستادگان و پیغام آوران خویش را، خود هدایت کرد تا آماده برای ارشاد سائر بندگان شوند.

جالب است که با تأمّل در آیات قرآن متوجّه می‌شویم که همهٔ پیامبران- چه به صراحت و چه به اشاره-تعبیر هدایت درحقّشان به کار گرفته شده است، از همان آغاز سلسلهٔ نبوّت تا پایان آن؛ به این معنی که همهٔ انبیاء تحت هدایت و ارشاد مستقیم خداوند متعال بودهاند و به‌طور اختصاصی هدایت یافتهٔ او هستند.

نگاهی به آیات هدایت انبیاء اولوالعزم و برخی از انبیاء دیگر در ادامه می‌اندازیم:

حضرت آدم علیه السلام  ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدی ؛ سپس پروردگارش او را برگزید، پس توبهاش را پذیرفت و هدایتش کرد.[۱۴]

حضرت نوح علیه السلام  ... وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْل … ؛ و نوح علیه السلام را پیش از این هدایتش کردیم.[۱۵]

حضرت ابراهیم علیه السلام  شاکِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیم  ؛ [و] نعمتهای او را شکرگزار بود. [خدا] او را برگزید و به راهی راست هدایتش کرد.[۱۶]

حضرت موسی علیه السلام  وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْهُدی وَ أَوْرَثْنا بَنی إِسْرائیلَ الْکِتابَ … ؛ به راستی به موسی هدایت را عطاء نمودیم و به بنی اسرائیل کتاب را به ارث گذاشتیم.[۱۷]

حضرت عیسی علیه السلام و شجرهٔ طیبهٔ حضرت ابراهیم علیه السلام  وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنا … وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ - وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عیسی وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحینَ - وَ إِسْماعیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ کلاًّ فَضَّلْنا عَلَی الْعالَمینَ - وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ . و به او [ابراهیم] اسحاق و یعقوب علیهم السلام را بخشیدیم، و همه را به راه راست درآوردیم، … و از نسل او داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون علیهم السلام را [هدایت کردیم‏] و اینگونه، نیکوکاران را پاداش می‌دهیم. و زکریّا و یحیی و عیسی و الیاس علیهم السلام را که همه از شایستگان بودند، و اسماعیل و یسع و یونس و لوط علیهم السلام، که جملگی را بر جهانیان برتری دادیم. و از پدران و فرزندان و برادرانشان برخی را [بر جهانیان برتری دادیم‏]، و آنان را برگزیدیم و به راه راست راهنمایی کردیم.[۱۸]

خاتم النبیین حضرت محمد صلی الله علیه وآله

 قُلْ إِنَّنی هَدانی رَبِّی إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ دیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکین ؛ بگو: «آری! پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده است: دینی پایدار، آیین ابراهیمِ حق‌گرای! و او از مشرکان نبود.»[۱۹]

این فضل و بخشش بی واسطهٔ الهی، تنها نصیب انبیاء و جانشینان خداوند شده است و همین باعث می‌شود که صلاحیّت هدایت و ارشاد بندگان را پیدا کنند. پیشتر گذشت که معطی شیء نمی‌تواند فاقد شیء باشد، بنابراین کسی شأنیّت و شایستگی هدایت افراد را دارد که خود هدایت یافتهٔ پروردگار عالم باشد و به راه آگاه باشد. به این برهان محکم عقل، خداوند متعال اشاره می‌فرماید: ئ أَ فَمَنْ یَمْشی مُکِبًّا عَلی وَجْهِهِ أَهْدی أَمَّنْ یَمْشی سَوِیًّا عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ ؛ پس آیا آن کس که نگونسار راه می‌پیماید هدایت یافته‌تر است یا آن کس که ایستاده بر راه راست می‌رود؟

از آن جهت که پیامبران در مسألهٔ هدایت، واسطهٔ بین خالق و مخلوق هستند، به خواست خدا دارای هدایتی خدادادی هستند و سائر مردم با تبعیّت و اقتداء به آنها راه را می‌یابند. به این هدایت الهیه خداوند اشاره می‌کند:  ذلِکَ هُدَی اللَّهِ یَهْدی بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُونَ - أُولئِکَ الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرینَ - أُولئِکَ الَّذینَ هَدَی اللَّهُ … 

این، هدایت خداست که هر کس از بندگانش را بخواهد بدان هدایت می‌کند. و اگر آنان شرک ورزیده بودند، قطعاً آنچه انجام می‌دادند از دستشان می‌رفت. آنان کسانی بودند که کتاب و داوری و نبوّت بدیشان دادیم و اگر اینان [=مشرکان‏] بدان کفر ورزند، بی‌گمان، گروهی [دیگر] را بر آن گماریم که بدان کافر نباشند. اینان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده است.[۲۰]

این همان هدایتی است که خداوند عالم به بندگانش وعده داده است:  ... فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقی ؛ پس هر کس هدایت مرا دنبال کند، گمراه و تیره (بد) بخت نخواهد شد.[۲۱]  ... فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ ؛ آنان که هدایتم را پیروی کنند بر ایشان بیمی نیست و غمگین نخواهند شد.

خداوند می‌خواهد به خلائق لطف نماید و آنها را از چاه ضلالت بیرون آورد، اما مردمِ نادان و کم خرد دائماً از پذیرش ارشاد و راهنمایی پروردگار سرباز می‌زنند و دنبال بهانه می‌گردند تا راه گریزی بیابند و در صدد این بر آیند که راه هدایت را خود انتخاب کنند.

پیامبرانی دلسوز یکی پس از دیگری می‌آیند تا آنها را بیدار کنند، امّا باز از سرکشی خود دست برنمی‌دارند، خیال می‌کنند که می‌توانند مسیر هدایت را بیابند در حالی که در نهایت گمراهی قرار گرفتهاند. در آیهٔ کریمه می‌خوانیم:  وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ - قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ بِأَهْدی مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَکُمْ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُون .

و بدینگونه در هیچ شهری پیش از تو هشداردهنده‌ای نفرستادیم مگر آنکه خوشگذرانان آن گفتند: «ما پدران خود را بر آیینی [و راهی‏] یافته‌ایم و ما از پی ایشان راهسپریم.» [پیامبر آن­ها می] گفت: «آیا هدایت کننده‌تر از آنچه پدران خود را بر آن یافته‌اید برای شما بیاورم؟» مردم گفتند: «ما [نسبت‏] به آنچه بدان فرستاده شده‌اید کافریم.»[۲۲]

پیامبران که در نهایت مهربانی و بدون هیچ چشم داشتی در بین مردم پیامهای آسمانی خدا را ابلاغ می‌نمودند، چیزی جز تمسخر و اذیّت نشنیدند و ندیدند:  یا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ ما یَأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُن ؛ دریغا بر این بندگان! هیچ فرستاده‌ای بر آنان نیامد مگر آنکه او را ریشخند می‌کردند.[۲۳]

بلکه بسیاری از آنها به دست مردم ناسپاس به قتل رسیدند:  ... وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ  ؛.. و به خشم خدا گرفتار آمدند؛ چرا که آنان به نشانه‌های خدا کفر ورزیده بودند، و پیامبران را به ناحق می‌کشتند؛ این، از آن روی بود که سرکشی نموده، و از حدّ درگذرانیده بودند.»[۲۴]

پیشوایان هدایت

چنان‌چه تا به حال معلوم شد، هدایتی که پروردگار عالم برای بندگانش در نظر دارد، تنها با هادیانی آسمانی و مشخص شده از طرف خودش تحقّق می‌یابد، نه این که هرکس بتواند آن را ادّعا نماید. به مقتضای سنّت قطعی خداوند، زمین هیچگاه از چنین راهنمایانی خالی نیست. عدّهای از آنها پیام اصلی هدایت و شریعت را با عنوان پیامبر و رسول زمان می‌آوردند و مردم را بشارت و انذار می‌دادند.

برخی از آنان هم پس از او نگهبانان و جانشینان او به‌شمار می‌آمدند و در پیشبرد أهداف و آرمانهای باقی مانده می‌کوشیدند و برنامهٔ هدایت الهی را ادامه می‌دادند. آنها همچون پیامبر صلی الله علیه وآله تربیت یافته، دست نشانده و انتخاب شدهٔ خدا بوده و از ویژگیهای انبیاء برخوردار بودهاند، اینگونه نبوده که به صِرف معاشرت و مصاحبت با پیامبر صلی الله علیه وآله زمان بتوانند این منصب را به دست آورند.

اگر فرض کنیم که جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله در امر هدایت هر کسی می‌تواند باشد، مسلّماً این سخن با حکمت خداوند منافی خواهد بود؛ زیرا که معنی ندارد پیامبرانی بفرستد که عمری سختیها و زحمات فراوان را تحمّل کند و مردم را هدایت نماید و بعد از درگذشت پیامبر صلی الله علیه وآله مردم را اجازه دهد که به گمراهی پیشین خود بازگردند. باید کسانی باشند که همتای او در مسیر هدایت عمل می‌کنند و دستگیری مردم می‌نمایند.

مذهب حقّهٔ تشیّع بر این مبنای محکم استوار و برقرار است و همهٔ شئوناتی که هر پیامبری باید داشته باشد را برای وصیّ او هم لازم می‌داند، به جز نبوّت که اختصاص به پیامبر دارد و فارق اصلی او و جانشینش می‌باشد.

از جمله، امام باید شأنیّت هدایت را داشته باشد و بتواند مسیر حقّ از باطل را تشخیص دهد که برگشت به همان مسألهٔ علم او دارد. (در مسائل مطرح شده اذعان داریم که مسألهٔ علم، به منزلهٔ ریشه و اساسی است برای مباحثی همچون حقّ و باطل، هدایت و …، اما دلیل جدا کردن آنها و اختصاص موضوع به آن وجود جزئیات و امتیازاتی است که بیانشان سهلتر به نظر آمد).

از این خصلت (= هدایتگری) کسی جز خداوند متعال نمی‌تواند خبر بدهد و تنها او می‌تواند چنین انسانی را معرّفی بنماید، به خاطر همین است که شیعه می‌گوید: خداوند متعال تنها باید امام را انتخاب کند، همانطوری که پیامبران را خود اصطفاء و اختیار می‌کند.

دلیل این مسئله هم این است که اصل هدایت به دست خود اوست و او حقیقتاً می‌داند چه کسی هدایت یافتهتر و مناسبتر برای این مقام بالا می‌باشد. به این برهان عقلی در آیات متعدّدی اشارت به عمل آمده است که توجّه به آنها دل آدمی را روشن می‌کند:

 وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْض … ؛ و پروردگار تو به هر که [و هر چه‏] در آسمانها و زمین است داناتر است.[۲۵]

و ایضاً فرمود:  إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ یَضِلُّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ  باری، پروردگار تو به [حالِ‏] کسی که از راه او منحرف می‌شود داناتر است، و او به [حالِ‏] راه‌یافتگان [نیز] داناتر است.[۲۶]

و سپس فرمود:  ... فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدی سَبیلاً ؛ و پروردگار شما به هر که راه‌یافته‌تر باشد، داناتر است.[۲۷]

خداوند می‌داند که از بین مردم هدایت نزد چه کسی است و چه کسی از آن کاملاً محروم است؟

حضرت موسی علیه السلام خطاب به قوم خویش فرمودند:  وَ قالَ مُوسی رَبِّی أَعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدی مِنْ عِنْدِهِ وَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ … ؛ و موسی گفت: «پروردگارم به [حال‏] کسی که از جانب او رهنمودی آورده و [نیز] کسی که فرجام [نیکویِ‏] آن سرا برای اوست، داناتر است.»[۲۸]

رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز از سوی خداوند متعال، در آیهٔ کریمه فرمود:  ... قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدی وَ مَنْ هُوَ فی ضَلالٍ مُبین ؛ بگو: پروردگارم بهتر می‌داند چه کس هدایت آورده و چه کس در گمراهی آشکاری است؟[۲۹]

مخالفان مذهب حقّ گمان می‌کنند که هر کسی صحابه پیامبری باشد، می‌تواند بعد از او زمام هدایت مردم را به دست بگیرد. روایتی جعلی که به نظر بسیاری از علمای أهل تسنّن هم ضعیف است، در این زمینه نقل شده است که می‌گوید: أَصْحَابِی کَالنُّجُومِ بِأَیِّهِمُ اقْتَدَیْتُمُ اهْتَدَیْتُمْ؛ اصحاب من مانند ستارگان هستند، به هر کدام اقتداء کنید، هدایت می‌یابید.»

باید از خود بپرسیم که آیا معقول است که اصحاب امر به اقتداء به یکدیگر شده باشند؟ زیرا که این حدیث پیامبر صلی الله علیه وآله شامل حال مسلمانان معاصر هم می‌شود، و این لازمه اش این است که صحابه دنبال یکدیگر بروند.

ثانیاً صحابهای که بعضی قاتل و بعضی مقتول، بعضی ظالم و بعضی مظلوم، بعضی لاعن و بعضی ملعونند چگونه ممکن است تمسّک به هر کدام از آنها موجب هدایت باشد؟

پانویس

  1. رعد /۷.
  2. بحار الانوار، ج ۲۹، ص ۲۴۱–۲۴۰.
  3. المائة منقبة، ص ۲۲.
  4. بحار الانوار، ج ۳۵، ص ۴۰۱.
  5. المسترشد، ص ۳۶۰.
  6. بحار الانوار، ج ۳۹، ص ۱۹؛ ج ۹۹، ص ۱۰۶.
  7. همان، ج ۸۹، ص ۷۹.
  8. همان، ج ۲۳، ص ۵.
  9. الغیبة، نعمانی، ص ۱۱۰.
  10. الیقین، ص ۴۸۹؛ غدیر در قرآن، ج۲، ص ۱۷۴–۱۷۱.
  11. لیل / ۱۲‏.
  12. شعراء /۷۸.
  13. طه /۵۰.
  14. طه / ۱۲۲‏.
  15. انعام / ۸۴.
  16. نحل / ۱۲۱‏.
  17. غافر / ۵۳.
  18. انعام / ۸۷ – ۸۴.
  19. انعام / ۱۶۱.
  20. انعام / ۹۰–۸۸.
  21. طه/ ۱۲۳.
  22. زخرف / ۲۴ – ۲۳.
  23. یس / ۳۰.
  24. بقره / ۶۱.
  25. اسراء / ۵۵‏
  26. انعام / ۱۱۷.
  27. اسراء / ۸۴.
  28. قصص / ۲۸.
  29. قصص / ۸۵.