پرش به محتوا

بشیر و نذیر در قرآن

از ویکی غدیر

این کلام اشاره است به آیه شریفه: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هاد[۱] که در روایاتی شأن نزول این آیه چنین آمده است: قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ وَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله یَدَهُ عَلَی صَدْرِهِ فَقَالَ أَنَا الْمُنْذِرُ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی مَنْکِبِ عَلِیٍّ وَ قَالَ أَنْتَ الْهَادِی یَا عَلِیُّ یَهْتَدِی بِکَ الْمُهْتَدُونَ مِنْ بَعْدِی. ابن‌عباس گوید: چون این آیه نازل شد رسول خدا صلی الله علیه وآله دستش را بر سینهاش قرار داده فرمود: من منذر هستم و آنگاه با دستش به علیj اشاره کرد و فرمود: ای علی! تو هادی هستی و بعد از من هدایت یافتگان به وجود تو هدایت می‌شوند.[۲]

همچنین در آیهٔ ۱۸۸ سورهٔ اعراف خداند متعال می‌فرماید: قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ، إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ؛ بگو برای خود مالک منفعت و ضرری نیستم مگر آنچه خدا بخواهد، و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیاری انجام می‌دادم و بدی به من نمی‌رسید. من نیستم جز ترساننده و بشارت دهنده برای قومی که ایمان می‌آورند.[۳]

در مرحله‌ای قبل از بیان جلوه‌های حضرت بقیة اللَّه الاعظم ارواحنا فداه، جملات خطابه غدیر خصایصی از نبوت محمدی و امامت علوی را مطرح می‌کند که به اعلی درجه در خاتم امامت به ظهور خواهد پیوست. از جمله مسئله انذار و بشارت است که حضرت با اقتباس از قرآن این دو کلمه را به همان ترتیب قرآنی در کلام خود ترکیب فرموده است.

دو کلمه «نذیر» و «بشیر» در قرآن در پنج مورد به کار رفته و چهار مورد با کلمه «منذر» و «مبشِّر» است. در همه موارد این دو صفت برای پیامبر صلی الله علیه وآله ذکر شده و در آیه ۴ سوره «فصلت» توصیفی برای قرآن است. آیه‌ای که برای عنوان این قسمت انتخاب شد از نظر جمله‌بندی نزدیکترین آیه به جمله استفاده شده در خطابه غدیر است.

به‌طور کلی در همه مواردِ این عبارات در قرآن، تأکید بر این است که فرستادگان خداوند پیام‌آور ترس از عذاب الهی و بشارت به بهشت جاودانند، و وظیفه آنان آگاه نمودن مردم به این دو مهم حیاتی بشر است که دانستن آن به قیمت دنیا و آخرتش تمام می‌شود.

آنچه در تفسیر قرآنی غدیر چشمگیر است تقسیم این دو مأموریت الهی بین پیامبر و امیرالمؤمنین علیه السلام است، در حالی که در قرآن هر دو منصب به پیامبر صلی الله علیه وآله نسبت داده شده است. مطالعه کیفیت تبلیغ آن حضرت در طول ۲۳ سال به وضوح نشان می‌دهد که شیوه انذار و بشارت همواره به صورتی مرکب در برنامه حضرت حضور داشته و این مهم چه در تلاوت آیات قرآن بر مردم و چه در فرمایشات خود آن حضرت مشهود است؛ بنابراین دقتی افزون لازم است که سرّ تفکیک این دو منصب در خطبه غدیر را روشن سازد.

برای به دست آوردن این سرّ بزرگ لازم است دو جهتِ جداگانه بررسی شود:

یکی اینکه با این صراحت قرآن که پیامبر صلی الله علیه وآله هم بشیر و هم نذیر است، چگونه می‌توان عبارت خطبه غدیر را که می‌گوید: «بشیر علی بن ابی طالب علیه السلاماست» با آن منطبق ساخت. دیگر اینکه با مطالعه کیفیت تبلیغی علی علیه السلام در بشارت و انذار، چگونه می‌توانیم این تفکیک را به اثبات برسانیم.

علی علیه السلام چگونه بشیر است؟

در پاسخ به سؤال اول این نکته درخور توجه است که وقتی پیامبر عظیم الشأن صلی الله علیه وآله درباره مقام خود از یک سو و در بیان آیاتی که خود از طرف پروردگار آورده از سوی دیگر سخن می‌گوید و چنین خطابه‌ای را در برابر آن جمعیت عظیم و برای ابدیتِ بشر ادا می‌کند، واضح است که توجه به این دوگونگی بین کلام خود و آیه قرآن دارد و در گفتن آن تعمّد دارد، و دقیقاً اهرم سخن را بر همان چیزی که برای ما سؤال‌انگیز شده قرار می‌دهد تا ما را متوجه مطلبی مهم کند.

نکته دیگری که در پاسخ به سؤال اول نباید فراموش شود وقایع ناگوار و شکننده‌ای است که بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله اتفاق افتاده و علی علیه السلام را خانه نشین کرده و ما را به دنبال بشیر بودن علی علیه السلام به جستجو وامی‌دارد. آنچه پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله به وقوع پیوست انحراف از برنامه حساب شده الهی بود که بر پایه «امامت ادامه نبوت» استوار بود. خطی که آغاز آن نبوت حضرت آدم علیه السلام بود و با استمرار شش هزار ساله بین انبیاء و اوصیائشان به حضرت محمد صلی الله علیه وآله و اوصیائش رسیده بود و ختم آن آخرین روز دنیا با حضور حضرت مهدی علیه السلام باید می‌بود. چنین دریافتی از مسئله نبوت و امامت تحت عنوان «رسالت» قابل جمع است و معنای آن ابلاغ دستورات الهی به مردم است که به اقتضاءات مختلف گاهی بر عهده نبی و گاهی بر عهده وصی است؛ و اینجاست که «امام» بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله «بشیر» است همچون خود او، آن هم بشارتی عظیم به سعادتی ابدی.

سقیفه، نظام الهی بشریت را به ناکجا آباد کشاند تا آنجا که خود هم در تحلیل آن متحیر ماند. او خلافت را سلطنت دانست، جمع اموال مردم برای خود دانست، در جا زدن مردم در جهل و بازگشت به جاهلیت دانست، مخالفت صریح با قول و عمل پیامبر صلی الله علیه وآله دانست، اهانت و جسارت علنی به ساحت قدس پیامبر صلی الله علیه وآله و یادگارانش دانست، زیر پاگذاشتن نصّ قرآن دانست. پیداست در چنین فرهنگی پرونده ابلاغ دستورات الهی با رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله بسته می‌شود و مردم از داشتن هرگونه نذیر و بشیری قطع امید می‌کنند و در واقع راه خدا را در بن‌بست می‌بینند.

غدیر امّا برنامه اصیل الهی برای مردم جهان است. در این فرهنگ تبلیغ و مبلّغ الهی همیشه و به گونه‌هایی که خدا بخواهد حاضر است. گاهی منذر است و گاهی مُبشّر! او مأمور خداست که افتخارش به رساندن امر الهی است؛ او سلطان مستبدّ متکبر نیست که همچون سقیفه سخن باطل خویش را تا آنجا که قدرت دارد پیش ببرد حتی اگر آتش به پا کند که اهل خانه وحی بسوزند!!

او مسئول اموال مردم است که عدالت الهی را بر آن جاری کند؛ و آن قدر در اموال مردم بی‌محابا عمل نمی‌کند که همچون سقیفه دیوان عطایا درست کند و بیت المال مسلمین را بین مردم طبقه‌بندی کند و به همه یکسان ندهد![۴]

او به اموال مردم احترام می‌گذارد و آن دست درازی را ندارد که همچون سقیفه دست بر فدک بیندازد و در یک چشم برهم زدن نمایندگان حضرت زهرا سلام الله علیها را از آن بیرون کند و آن باغ‌های سبز را با خون بیالاید![۵] او شکمی به گشادی اموال همه مردم ندارد که همچون عثمان و معاویه هر روز قطعه‌ای از اموال مردم را مصادره کند و به تصرف خود درآورد و به خویشان و دوستان خود ببخشد.[۶]

او معدن علم است و در جستجوی کسانی است که آن علوم را از او دریافت کنند و از جهل مردم رنج می‌برد، نه مانند سقیفه که نشر و تدوین کلام پیامبر صلی الله علیه وآله و تفسیر و تبیین قرآن را رسماً ممنوع کنند و فقط قرائت قرآن را مجاز بدانند، و طالبین معارف قرآنی را زندانی و تبعید کنند.[۷] او کسی نیست که چون سردمداران سقیفه سیر قهقرایی مردم جزء برنامه‌اش باشد و از این مسیر جاهلیت لذت ببرد.

او خود را نایب پیامبر صلی الله علیه وآله می‌داند و حلال و حرام محمد صلی الله علیه وآله را تا روز قیامت مستدام می‌شمارد، و ضد خدا و رسولش نیست که همچون دومی علناً حلال آنان را حرام، و حرام آنان را حلال نماید و بدعت‌های متعدد در دین بگذارد.

بنابراین اگر وصایت و خلافت آن باشد که در غدیر اعلام شد، امام با نبی در مأموریت الهی فرقی ندارند و هر دو نذیر و بشیرند و هر دو یک راه را به مردم نشان می‌دهند و یک دین الهی را به مردم معرفی می‌کنند. این سخن آنگاه جا افتاده‌تر می‌شود که علی علیه السلام را «نفس» پیامبر صلی الله علیه وآله بدانیم که روایات متعددی به ضمیمه آیه «انفسنا» در قرآن مؤید این مطلب است. اینجاست که نذیر و بشیر بودن در محمد صلی الله علیه وآله و علی علیه السلام یکسان است و اعجاب‌برانگیز، و جای هیچ سؤالی نمی‌ماند.

علی علیه السلام چگونه نذیر است؟

پاسخ به سؤال دوم که علی علیه السلام چگونه به عنوان بشیر معرفی شده در حالی که به نظر می‌رسد «نذیر» بودن نیز درباره آن حضرت مصداق دارد؟ در این باره می‌توان مسائلی شبیه آنچه در آیه «منذر و هادی» گفته شد مطرح کرد. این استنباط بعید نیست که بگوییم پیامبر صلی الله علیه وآله روزگار سخت ترساندن مردم را به سر آورد و- اگر سقیفه نبود- پس از پیامبر صلی الله علیه وآله آغاز روزهای بشارت مردم به خیر دنیا و آخرت در سایه زحمات ۲۳ ساله آن حضرت بود. سلمان فارسی در روزهای غصب خلافت خطابه‌ای برای مردم ایراد کرد و گفت: قسم به آنکه جان سلمان به دست اوست، اگر خلافت را به علی علیه السلام می‌سپردید از بالای سرتان و از زیر پایتان نعمت‌های الهی را می‌خوردید، و حتی اگر پرندگان را از آسمان صدا می‌زدید پاسخ شما را می‌دادند و اگر ماهیان را از دریاها فرا می‌خواندید به سوی شما می‌آمدند. هیچ ولیِّ خدایی فقیر نمی‌شد و هیچ سهمی از فرایض الهی به بیراهه نمی‌رفت و در حکم خدا حتی دو نفر اختلاف نمی‌کردند.[۸]

این بود روزهای سراسر بشارت و شادی و سرور که سقیفه آن را به وحشت و غم و اندوه مبدل ساخت، و نگذاشت «بشیرِ» اسلام علی بن ابیطالب علیه السلام هر روز با خبرهایی شیرین روح مسلمین را طراوتی دیگر بخشد و نعمت‌های مادی و معنوی الهی را بشارت عملیِ مردم قرار دهد.

آری علی علیه السلام بار دیگر نذیر بودن را آغاز کرده بود تا مردمِ بازگشته به جاهلیت را حرکتی دهد و پیش ببرد تا لایق بشارت شوند، امّا حضور سقیفه در همیشه تاریخ نگذاشت خلیفه حقیقی پیامبر صلی الله علیه وآله با انذار و بشارت خویش مسیر تخریب شده را مانند اول باز سازی نماید، مگر عده کمی که با انذارها ساخته شدند و بشارت‌های حضرت را هدف زندگی خود قرار دادند.[۹]

پانویس

  1. رعد / ۷.
  2. کشف الغمه، ج۱، ص ۴۲۹.
  3. اعراف/۱۸۸.
  4. بحار الانوار، ج ۳۱، ص ۴۶–۴۵.
  5. همان، ج ۲۹، ص ۴۱۵–۱۰۵.
  6. همان، ج ۳۱، ص ۲۱۸.
  7. تذکرة الحفاظ، ج ۱، ص ۵، ۱۳؛ الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۸۷.
  8. بحار الانوار، ج ۲۹، ص ۸۰.
  9. غدیر در قرآن، ج۲، ص ۱۸۰–۱۷۶.