نقد و بررسی آراء فخر رازی در تفسیر آیه ولایت

از ویکی غدیر

چکیده[۱]

فهم قرآن برای همگان معتبر و قابل استناد است؛ اما گروهی برآنند که این فهم اعتباری ندارد. یکی از دلایل ایشان آن است که اصولاً فهم قرآن به شکل صحیح برای غیرمعصومین علیهم السلام ممکن نیست. در این پژوهش، نظریه عدم امکان فهم قرآن یا به عبارتی انحصار فهم قرآن به روایات معصومین علیهم السلام مورد بررسی قرار می گیرد. نظریه انحصار فهم قرآن به روایات معصومین علیهم السلام به عنوان یکی از دلایل مکتب تفسیر روایی محض مطرح است که مبتنی بر عدم جواز تفسیر قرآن با غیر روایات است. حاصل این تفکر بسته شدن باب تدبر و فهم قرآن برای غیرمعصوم است. این دیدگاه در میان دانشمندان و مفسرین اهل سنت و شیعه طرفدارانی دارد. قائلین به این دیدگاه برای اثبات نظریه خویش دلایلی چند مطرح نموده اند. در این پژوهش به روش توصیفی - تحلیلی ابتدا به بیان برخی از دلایل مطرح شده از سوی طرفداران نظریه انحصار فهم قرآن به روایات معصومین علیهم السلام اشاره می شود و سپس دلایل مدعیان این نظریه، با عنایت به سخنانی که از امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه در زمینه قرآن موجود است، مورد نقد و بررسی قرار می گیرد. از نتایج تحقیق می توان این را دانست که با توجه به سخنان امام علی علیه السلام در نهج البلاغه، امکان تدبر و فهم آیات قرآن برای غیر معصومین نیز فراهم است.

مقدمه

امکان فهم قرآن یکی از مهم ترین مبانی تفسیر قرآن نزد فریقین است. قرآن کریم در میان سایر کتب آسمانی دارای خصیصه ای منحصر به فرد است و آن این که دارای ظاهر و باطن است. [۲]

مردم در زمینه فهم قرآن در یک سطح نیستند و امکان فهم قرآن با تمام ویژگی های آن، برای همه میسر نیست. امکان فهم ظواهر قرآن در صورت فراهم بودن شرایط آن برای مردم میسر است و حتی بخشی از بطون قرآن نیز برای مردم قابل فهم است. اما دسترسی کامل به فهم قرآن در اختیار معصومین علیهم السلام است. برخی از اندیشمندان فهم قرآن را در انحصار معصومین علیهم السلام دانسته و برای این عقیده دلایل متعددی ارائه نمودند. این دلایل از گذشته تاکنون مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته است و در این پژوهش با تکیه بر رهیافت هایی از نهج البلاغه، دلایل معتقدین به انحصار فهم قرآن را مورد نقد و ارزیابی قرار داده ایم.

قرآن کریم آخرین نسخه وحیانی است که مفاهیم عالی و بلند خود را با هدف هدایت گری و در سطوح مختلف و برای اقشار گوناگون با زبان های مختلف، از جمله زبان عرفی و قابل فهم برای همگان ارایه نموده است. قرآن کریم به تعبیر حضرت علی علیه السلام دارای ظاهری زیبا و باطنی عمیق است.[۳]

مسئله مهمی که در این جا مطرح می شود، عبارت است از این که آیا امکان فهم قرآن در سطح ظاهر و باطن برای بشر میسر است؟ و آیا این فهم اعتبار دارد یا خیر؟ دیدگاه هایی در بحث امکان فهم قرآن مطرح گردیده؛ گروهی قرآن و مفاهیم درون آن را دور از دسترس بشر قلمداد کرده و به موازات همین دیدگاه، قائل به عدم اعتبار فهم قرآن توسط غیرمعصومین شدند. قائلین به این دیدگاه، دلایل محکمی مطرح نمودند، از جمله این که قرآن به جهت ابهامی که دارد قابل فهم نیست و پیروی از ظواهر قرآن اعتماد بر ظن است که افاده علم نمی کند و انسان نمی تواند بدون توجه به روایات، از معارف قرآن بهره مند گردد و اساساً فهم های غیرمعصومین اعتباری ندارد. هم چنین برداشت های غیرمعصومین از قرآن، مصداق تفسیر به رأی است. در مقابل این دیدگاه، اکثریت قریب به اتفاق اندیشمندان مسلمان، قائل به امکان فهم قرآن و اعتبار آن هستند. و دلایل مطرح شده از سوی قائلین به عدم امکان فهم قرآن توسط غیرمعصومین را، مورد نقد و بررسی قرار داده اند. اعتقاد به امکان و اعتبار فهم قرآن، مطلب حقی است که در بیانات حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه نیز مؤیداتی دارد. امیرالمؤمنین علی علیه السلام قرآن ناطق است و سزاوارترین فرد برای معرفی قرآن و تبیین اهداف و مقاصد آن است. قرآن ناطق است که به حقیقت قرآن صامت کاملاً آشناست.[۴]

کلید بهره مندی از مفاهیم و معارف هدایت بخش قرآن، در گرو اعتقاد به امکان فهم قرآن است. امکان فهم قرآن از ضروری ترین مباحث در رابطه با تفسیر قرآن است و از مبانی مهم آن شمرده می شود. ارائه دلایل امکان فهم قرآن از طرق متعدد و به ویژه از منظر نهج البلاغه، به تقویت این عقیده کمک بسیاری می نماید. نتیجه اعتقاد به این نظر، بازشدن باب تدبر و بهره مندی از معارف قرآن است که سبب تألیف و نگارش تفاسیر گوناگون با روش ها و گرایش های متعدد شده که همگی در دسترس ماست و همه این ها از آثار اعتقاد به اعتبار این فهم است.

پیشینه

پژوهش های متعددی در رابطه با موضوع امکان فهم قرآن و اعتبار این فهم صورت گرفته که می توان به مواردی چند اشاره نمود.

الف) مقاله ای باعنوان «امکان و جواز فهم قرآن»، توسط محمدتقی مصباح یزدی، در فصلنامه معرفت، به شماره ۱۲۲ در سال ۱۳۸۶ به نگارش درآمده است که در آن به بیان تفاوت دیدگاه ها، در زمینه امکان یا عدم امکان فهم قرآن، پرداخته شده و دلایل موافقین و مخالفین بیان شده است.

ب) محمدباقر سعیدی روشن نیز در کتاب «تحلیل زبان قرآن و روش شناسی فهم آن» که توسط پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و در سال ۱۳۸۳ چاپ و انتشار یافته، بحث امکان فهم قرآن را با ارائه مبانی اصولی و زیرساخت های اعتقادی که تأثیر به سزایی در شیوه و روش فهم، اصول و قواعد فهم و معیارها و منطق فهم قرآن دارد، به بحث کشیده است.

ج) آقای علی اکبر بابایی در اثر خویش به نام «مکاتب تفسیری» که توسط پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، در سال ۱۳۸۶ انتشاریافته، به مکتب تفسیری روایی محض اشاره و مجموعه دیدگاه های مدعیان این مکتب را به تفصیل مورد بررسی و نقادی قرار داده است و به اثبات امکان فهم قرآن برای غیرمعصومین پرداخته.

د) مقاله ای باعنوان «امکان فهم قرآن» توسطه محمدعلی مهدوی راد و سیدمصطفی احمدزاده در مجله مشکات، به شماره ۹۴ در سال ۱۳۸۶ به چاپ رسیده است که در آن نویسندگان کوشش نموده اند به این سؤال که آیا قرآن برای انسان قابل فهم است با نگاه برون دینی و درون دینی پاسخ دهند.

ه-) آقای فتح الله نجارزادگان در کتاب «تفسیر تطبیقی» که توسط مرکز جهانی علوم اسلامی به سال ۱۳۸۳ منتشر گردیده، به موضوع امکان فهم و جواز تفسیر قرآن از منظر فریقین اشاره نموده است.

و) پایان نامه آقای عبدالرحیم خلف مراد با عنوان پژوهشی «درباره امکان فهم قرآن» به سال ۱۳۸۲ در دانشکده اصول الدین قم، به رشته تحریر درآمده است.

ز) پایان نامه ای با موضوع «امکان و جواز تفسیر قرآن» توسط غلام حسن محسنی، دانش آموخته مقطع کارشناسی ارشد جامعة المصطفی العالمیة در سال ۱۳۸۸ به نگارش درآمده است.

ح) کتابی تحت عنوان «مبانی فهم و تفسیر قرآن، با تکیه بر آموزه های نهج البلاغه» توسط آقای حامد پوررستمی نگارش شده، اما در این کتاب تنها به چهار اندیشه راهبردی و مبنایی کلان در حوزه مبانی تفسیر قرآن پرداخته شده است: قدسیت قرآن، وجوه پذیری قرآن، ناطقیت قرآن و ترجمان خواهی.

مقالاتی هم که قرآن را از منظر نهج البلاغه بررسی کرده اند به این جنبه یا نپرداخته اند یا بسیار اندک و حتی آن دسته از مقالات که به بررسی فهم و تفسیر قرآن از منظر نهج البلاغه همت گماشته اند، باز مشاهده می شود که در این زمینه حق مطلب را انجام نداده اند، مثلاً مقاله ای تحت عنوان «مبانی فهم قرآن در نگاه امام علی علیه السلام» در مجله پژوهش های قرآنی، توسط آقای سیدحسین هاشمی منتشرشده است که شاید به موضوع مورد بحث ما تنها در حد یک صفحه اشاره کرده است.

آن چه گفته آمد، بخشی از مهم ترین پژوهش های صورت گرفته در زمینه موضوع امکان فهم قرآن است، اما متذکر می شویم که تاکنون اثری در این زمینه که با محوریت بیانات امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه باشد، صورت نگرفته است.

دیدگاه های دانشمندان در عرصه فهم قرآن

الف) عدم امکان فهم قرآن برای غیرمعصومین

این دیدگاه به عنوان یک دیدگاه افراطی مطرح شده است. خاستگاه این دیدگاه به عصر صحابه برمی گردد. خلیفه اول و دوم از مخالفین تفسیر و فهم قرآن بوده اند و دیگران را نیز از تفسیر برحذر می داشته اند. از مسروق روایت شده است که از تفسیر بپرهیزید، زیرا تفسیر یعنی از خدا روایت کردن.[۵]

ابن سعد در طبقات روایت کرده است که قاسم بن محمدبن ابی بکر و سالم بن عبدالله بن عمر از تفسیر قرآن خودداری می کردند، و هرگاه از ابووائل شقیق بن سلمه چیزی از معنای قرآن را می پرسیدند، می گفت: «قد أصاب الله الذی به أراد»؛ «خدا هرچه را که از آن اراده کرده باشد، خطا نکرده است».[۶] در میان شیعیان نیز این دیدگاه مطرح شده و گروهی که به اخباریون معروف اند، از این دیدگاه پیروی کرده و البته دلایلی چند، که همگی قابل مناقشه است را، جهت اثبات مدعای خود مطرح نموده اند. از منظر اینان قرآن تنها برای مخاطبانش یعنی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام قابل فهم است و تنها آنان باید به تفسیر قرآن بپردازند. از قائلین به این دیدگاه می توان به محمدامین استرآبادی (م ۱۰۳۳ق) اشاره نمود (کسار، ۱۴۲۴، ص۲۵)، شیخ حر عاملی (م ۱۱۰۴ق) در دو اثر خویش وسائل الشیعه و فوائدالطوسیة از این دیدگاه حمایت کرده و دلایلی را برشمرده است. تفاسیر روایی محض که صرفاً روایاتی را که یک نحوه ارتباط با آیات کریمه قرآن داشته، جمع آوری و در ذیل آیات ذکر کرده اند و خود هیچ گونه اجتهادی جز تشخیص روایات مناسب با آیات نداشته و در معنا و مراد آیات هیچ رأی ای ابراز نکرده اند، در این گروه جای می گیرند. از جمله تفاسیر دانشمندانی چون سیوطی و ابن ابی حاتم رازی و محمدبن مسعود عیاشی و عبدعلی بن جمعه عروسی حویزی و سیدهاشم بحرانی که به ترتیب تفاسیر: الدرالمنثور، تفسیر القرآن العظیم، تفسیر العیاشی، نورالثقلین و البرهان فی تفسیرالقرآن را تألیف کرده اند.[۷]

ب) امکان فهم ظاهر قرآن توسط غیرمعصومین

در مقابل گروهی اعتقادشان بر این است که قرآن را می توان فهمید و راه فهم آن بر ما بسته نیست، منتها انسان فقط به فهم ظواهر قرآن یعنی ترجمه و معنای لغوی قرآن موفق می شود و غیرمعصومین تنها می توانند به تفسیر همین ظواهر بپردازند. براساس این دیدگاه، تنها لایه های سطحی آیات قرآن برای انسان قابل کشف است. نتیجه این دیدگاه بسته شدن باب بسیاری از معارف قرآنی برای انسان است. بخشی از آیات قرآن متکفل بیان مباحث توحیدی است که قائلین به این دیدگاه معتقدند تنها راه نجات، اعتراف و قرائت صرف کتاب و سنت است و بحث و جدل در آیات توحیدی قرآن کاری خطاست. از سفیان بن عیینه نقل شده است که هرآن چه خداوند درباره خودش در کتابش آورده است، تفسیرش همان تلاوتش است و باید در برابرش سکوت کرد. [۸]

اما در مکتب اهل بیت علیهم السلام و پیروان راستین ایشان راه برای شناخت آیات قرآن، از جمله آیات توحیدی برای انسان بسته نیست. هرکس به فراخور میزان دانش و بینش خود و به میزان ظرفیت وجودی اش، می تواند از قرآن بهره مند گردد.

ج) امکان فهم لایه های ظاهری و لایه هایی از باطن قرآن

این دیدگاه بر آن است انسان علاوه بر درک ظواهر قرآن و برداشت های سطحی، توانایی درک و فهم لایه های عمیق تر قرآن را نیز داراست و لازمه آن اعتبار و حجیت این فهم و تفسیر باطنی آن است. نکته مهم این است که در مسئله فهم قرآن باید به سطوح مختلف درک و اندیشه مخاطبان نیز توجه نمود. در مقدمه هشتم تفسیر صافی آمده است؛ از روایات مشهور در زمینه ظاهر و باطن قرآن روایت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) هست که فرمودند: «إِنَّ لِلْقُرْآنِ بَطْناً وَ لِلْبَطْنِ ظَهْرا».[۹] علامه طباطبایی هم در این باره می گوید: ظهور یک معنای ساده ابتدائی از آیه و ظهور معنای وسیع تری به دنبال آن و هم چنین ظهور و پیدایش معنائی در زیر معنائی در سرتاسر قرآن مجید جاری است. در عین حال افهام در توانائی درک و تفکر معنویات که از جهانی وسیع تر از ماده می باشند مختلفند و مراتب گوناگون دارند.[۱۰]

بنابراین غیرمعصومین تنها لایه هایی از باطن قرآن را می توانند درک نمایند و برای فهم لایه های عمیق تر باید به معصومین رجوع نمایند. توضیح این که در قرآن کریم براساس آیه 7 سوره آل عمران با دو گروه از آیات مواجهیم؛ آیات محکم و آیات متشابه. براساس روایت امام باقر علیه السلام که فرمودند: «مَا فِی الْقُرْآنِ آیةٌ إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ وَ مَا فِیهِ حَرْفٌ إِلَّا وَ لَهُ حَدٌّ وَ لِکُلِّ حَدٍّ مَطْلَعٌ». [۱۱]

همه آیات قرآن اعم از محکم و متشابه، دارای ظاهر و باطن هستند. امکان فهم ظواهر آیات محکم با تحصیل علومی مانند لغت، صرف، نحو، اشتقاق، معانی و بیان و ... برای همگان میسر است. فهم قرآن در سطوح بالاتر که شامل آیات متشابه و لایه های باطنی قرآن می باشد، برای همگان میسر نیست و علاوه بر تحصیل علومی که بیان شد، مستلزم تزکیه، تدبر و تعقل بیشتر می باشد. در این پژوهش این دیدگاه با استناد به نهج البلاغه به اثبات می رسد.

بررسی دلایل طرفداران دو دیدگاه اول

طرفداران این رویکرد، برای اثبات نظریه خویش دلایلی دارند که در ادامه می آید. در این جا ابتدا دیدگاه مدعیان را مطرح و سپس به نقد آن پرداخته و با اقامه مستنداتی از نهج البلاغه پاسخ داده می شود.

الف) عدم وجود دلیل بر جواز تمسک به کلام غیرمعصومین در مسائل ضروری دین

محمدامین استرآبادی، اولین دلیل این مکتب را در فصلی باعنوان «الفصل الثانی فی بیان انحصار مدرک ما لیس من ضروریات الدین» مطرح کرده، بدین معنا که دلیل آشکاری بر جواز تمسّک به غیر کلام ائمه اطهار علیهم السلام در مسائل ضروری دین وجود ندارد.

وی پس از طرح عنوان مدعای خود گفته است: «برای من دلیل هایی است: دلیل اوّل آشکارنبودن دلالت قطعی و اذن در جواز تمسک در مسائل نظری دین، به غیرکلام عترت پاک است و در جواز تمسّک به کلام آنان شکی نیست. پس آن متعین است و دلیل هایی که در کتاب های اهل تسنن و کتاب های متأخرین شیعه بر جواز تمسّک به غیر کلام آنان ذکر شده، مورد اشکال است.». [۱۲]

بررسی و نقد

در پاسخ به این سخن باید گفت که قرآن کریم به زبان عربی فصیح نازل شده: ﴿إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾[۱۳] و روش تفهیم آن همان روشی است که عقلا در محاورات خود به کار می گیرند. عقلا آن چه را که از هر کلامی طبق مفاهیم عرفی کلمات در زمان صدور و قواعد ادبی مخصوص به آن با توجه به قراین متصل و منفصل می فهمند، کاشف مراد گوینده می دانند و به آن استدلال و احتجاج می کنند. این روش در همه زمان ها و در محاورات همه انسان ها معمول بوده است. این روش مورد تایید قرآن است؛ زیرا می فرماید: ﴿وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیبَینَ لَهُمْ﴾ [۱۴]بنابراین آن چه از ظاهر آیات قرآن طبق مفاهیم عرفی کلمات در زمان نزول و قواعد زبان عربی فصیح با توجه به قراین متصل و منفصل آیات فهمیده می شود، کاشف از مراد خدای متعال و حجت است. [۱۵]

پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) نیز برای محاوره و گفت وگوهای معمولی خویش و برای فهماندن مقصودش، یک روش مخصوص به خود در پیش نگرفته بود، بلکه او هم مانند افراد دیگر جامعه و همانند قوم و عشیره خود، با همان روش معمول و متعارف که عموم مردم در محاوره ها و گفت وگوهای روزمره خویش داشتند سخن می گفت.[۱۶]

از کلام حضرت در نهج البلاغه نیز می توان چنین استظهار نمود که قرآن کریم در تفهیم مفاهیم و حقایق الهی از اسلوب های مشکل و دشوار کلامی استفاده ننموده، بلکه قرآن در ارائه مفاهیم از روش های متعارف در بین مردم استفاده نموده است. برای همین به مواردی اشاره می شود. حضرت در جایی فرمودند: «کتاب پروردگار میان شماست که بیان کننده حلال و حرام، واجب و مستحب، ناسخ و منسوخ، مباح و ممنوع، خاصّ و عام، پندها و مثل ها، مطلق و مقید، محکم و متشابه می باشد، عبارات مجمل خود را تفسیر، و نکات پیچیده خود را روشن می کند.»[۱۷] از این بیان به خوبی روشی که قرآن برای تفهیم آیاتش به کار برده استفاده می شود. چه این که می فرماید: قرآن کریم در میان مردم است و دور از دسترس نیست. قرآن کریم مقاصد خود را تبیین و روشن فرموده و آیات مجمل و ابهام انگیز خود را تفسیر نموده است و در نهایت این که نکات غامض (غیرواضح) خود را تبیین نموده است. این روشی است که قرآن در تفهیم آیاتش به مردمان پیموده است. حضرت در جایی دیگر فرمودند: «کتاب خدا، قرآن، در میان شما سخنگویی است که هیچ گاه زبانش از حق گویی کند و خسته، و همواره گویاست.»[۱۸] هم چنین در همین خطبه آمده است: «این قرآن است که با آن می توانید راه حق را بنگرید و با آن سخن بگویید و به وسیله آن بشنوید. بعضی از قرآن از بعضی دیگر سخن می گوید، و برخی بر برخی دیگر گواهی می دهد[۱۹] و در ادامه چنین آمده: «ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ ینْطِقَ وَ لَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ...»؛[۲۰] از قرآن بخواهید تا سخن گوید.» همه این بیانات به امکان فهم ظواهر آیات قرآن برای مردم اشاره دارد؛ به ویژه عبارت «فَاسْتَنْطِقُوهُ» که از سه حرف اصلی (ن.ط.ق) تشکیل یافته با رفتن به باب استفعال به معنای طلب درخواست و طلب نطق کردن است؛ [۲۱]توضیح این که برای عبارت استنطاق قرآن، دو نوع برداشت وجود دارد:

اول. استنطاق قرآن و دسترسی کامل به ظاهر و باطن قرآن، تنها در اختیار معصومین علیهم السلام است. این برداشت از عبارت اخرای کلام یعنی «وَ لَنْ ینْطِقَ» بدون در نظرگرفتن قسمت اول کلام استفاده می شود. این برداشت با دیدگاه انحصار فهم قرآن به روایات، همسو است. [۲۲] دوم. قرآن کریم در دسترس مردم است و مردم می توانند با ظرفیت های متفاوت از ظاهر و باطن آن بهره مند شوند. این برداشت از سخن حضرت مؤید دیدگاه ما در فهم قرآن است، زیرا جمله: «وَلَنْ ینْطِقَ وَ لَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ» ظهور در عدم فهم و اعتبار این فهم برای دیگران ندارد، بلکه مراد آن است که قرآن خود به خود سخن نمی گوید و خبره ای باید که آن را به سخن وادارد، این استدلال از آن رو صحیح است که اثبات شیء نفی ماعدا نمی کند و نمی گوید دیگران نمی توانند آن را استنطاق نماند. هم چنین شهید صدر در این زمینه تعبیری دارد و می گوید: تعبیر به «استنطاق» جالب ترین تعبیر از نحوه تفسیر موضوعی است. انسان با قرآن به گفت وگو می نشیند؛ انبوه نیازهای روز را در پیشگاه آن قرار می دهد و پاسخ سؤال و راه حلّ مشکل را از آن درخواست می کند. [۲۳]

ب) براساس روایات متقن، فهم قرآن در انحصار معصومین علیهم السلام است

یکی دیگر از دلایل قائلین به انحصار فهم قرآن به معصومین و در نتیجه عدم امکان فهم آن برای مردم، استناد به برخی از روایات است. شیخ حر عاملی در وسائل در کتاب القضاء فصلی بازکرده با عنوان «بَابُ عَدَمِ جَوَازِ اسْتِنْبَاطِ الْأَحْکَامِ النَّظَرِیةِ مِنْ ظَوَاهِرِ الْقُرْآنِ إِلَّا بَعْدَ مَعْرِفَةِ تَفْسِیرِهَا مِنَ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام»، و در این فصل به برخی از روایات اشاره نموده است. نظیر این روایت امام باقرعلیه السلام خطاب به قتاده: «... یا قَتَادَةُ إِنَّمَا یعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ.».[۲۴]

شیخ در کتاب فوائدالطوسیه خویش در فائده 48 نیز همین بحث را مطرح نموده و می گوید: روایات در این زمینه به حد تواتر است. از مجموع نصوص وارده در این زمینه که در دلالتشان نهایت صراحت و وضوح را دارند، می توان نتیجه گرفت که علم به محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و غیر از آن، همگی نزد معصومین علیهم السلام است و شناخت ظاهر و باطن قرآن در گرو رجوع به ایشان است. [۲۵]

بررسی و نقد

در پاسخ به این استدلال باید گفت، اگر چنین برداشتی از روایات صحیح باشد، پس تکلیف آن دسته از آیات قرآن که همگان را به اموری مانند تدبر، تحدی و تعقل در آیات قرآن دعوت کرده است، چه می شود؟ آیاتی نظیر: ﴿وَ لَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ﴾ ؛[۲۶] ﴿أَفَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً﴾ ؛[۲۷] ﴿أَ فَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها﴾.[۲۸] از این آیات به خوبی فهمیده می شود که بخشی از معانی (معارف، احکام و مواعظ) قرآن کریم برای عموم قابل فهم و آسان است و هرکسی با تحصیل علوم مقدماتی و پیش نیاز، می تواند با تدبر در آیات، به مطالبی آگاه شود و از آن پند بگیرد.[۲۹]

این نکته نیز قابل ذکر است که مراد از روایاتی که قائلین به انحصار فهم قرآن به معصومین علیهم السلام، به آن ها استناد کرده اند، احاطه تام بر همه ابعاد قرآن اعم از ظاهر و باطن، مطلق و مقید، عام و خاص و ناسخ و منسوخ و نظایر آن است [۳۰]، درحالی که مدعای ما در این جا، فهم لایه هایی از باطن قرآن است، نه همه سطوح باطنی قرآن کریم.

در نهج البلاغه فراوان به تدبر و اندیشیدن در قرآن سفارش شده است. حضرت در جایی فرمودند: قرآن را فرا گیرید که نیکوترین سخن هاست و در آن بیندیشید که بهار دل هاست[۳۱]، این سخن امام با عنایت به عدم تقیید آن به شرطی، بدین معناست که قرآن کریم کتابی است که درب های فهم آن به روی مردم باز است و این مستلزم ارتباط با قرآن از طریق علم و تفقه است. انسان های پرهیزکار و متقی در تعامل با قرآن این گونه اند، همان طور که حضرت در وصف ایشان می فرماید: پرهیزکاران قرآن را جزء جزء و شمرده و سنجیده می خوانند، و با خواندن آن اندوهی معنوی در خود پدید می آورند، و داروی درد خود را از آن به دست می آورند.[۳۲] بنابراین با استناد به نهج البلاغه تدبر و اندیشیدن در کلام وحی، دستوری است عمومی و دلیل امکان فهم قرآن است.

از طرفی قرآن کتاب هدایت است، کتاب نور است و روشنگر دل هاست. این ویژگی های قرآن که در بیان حضرت آمده و به آن اشاره می شود و به هیچ شرطی هم مقید نشده است، با عدم امکان فهم قرآن در تناقض است. زیرا کتابی که منبع نور و هدایت است، نمی تواند مبهم و غامض باشد. به همین خاطر حضرت درباره قرآن فرمودند: «وَ فِیهِ [تِبْیانُ کُلِ] تِبْیانٌ لِکُلِّ شَی ءٍ وَ ذَکَرَ أَنَّ الْکِتَابَ یصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ أَنَّهُ لَا اخْتِلَافَ فِیهِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً وَ إِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ...»[۳۳]؛ در قرآن بیان هر چیزی است. و یادآور شدیم که بعض قرآن گواه بعض دیگر است و اختلافی در آن نیست. پس خدای سبحان فرمود: «اگر قرآن از طرف غیرخدا نازل می شد، اختلافات زیادی در آن می یافتند.» همانا قرآن دارای ظاهری زیبا و باطنی ژرف و ناپیداست.

و در جایی دیگر فرمودند: «آگاه باشید! همانا این قرآن پنددهنده ای است که نمی فریبد و هدایت کننده ای است که گمراه نمی سازد، و سخن گویی است که هرگز دروغ نمی گوید. کسی با قرآن همنشین نشد مگر آن که بر او افزود یا از او کاست، در هدایت او افزود و از کوردلی و گمراهی اش کاست».[۳۴]

ج) ابهام در قرآن، مانع فهم صحیح است

شیخ حر عاملی در حمایت از مکتب انحصار فهم قرآن با روایات، روایاتی را نقل نموده است. در یکی از این روایات چنین آمده است که شخصی از امام باقر علیه السلام سؤالاتی راجع به قرآن پرسید و امام علیه السلام در بخشی از کلام خویش فرمود: «إِنَّ لِلْقُرْآنِ ظَاهِراً وَ بَاطِناً وَ مَعَانِی وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً وَ... فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ الْکِتَابَ مُبْهَمٌ فَقَدْ هَلَکَ وَ أَهْلَکَ».[۳۵]

ایشان در توضیح قسمت آخر این روایت می گوید: قرآن کریم برای همه مبهم نیست و امام معصوم از آن آگاهی کامل دارد و اگر این گونه نباشد، در روایت تناقض پیدا می شود. هم چنین در روایتی دیگر در همین باب آورده که امام باقر علیه السلام به جابربن یزید فرمودند: «یا جَابِرُ وَ لَیسَ شَی ءٌ أَبْعَدَ مِنْ عُقُولِ الرِّجَالِ مِنْ تَفْسِیرِ الْقُرْآنِ...».[۳۶]

بررسی و نقد

در پاسخ باید گفت که این نوع از روایات نمی تواند دلیل بر عدم امکان فهم قرآن و انحصار فهم آن به معصومین باشد. حاصل این تفکر که قرآن برای غیرمعصوم مبهم است، خنثی نمودن بیان، نور و لسان مبین بودن قرآن است. چنین ادّعا و اعتقادی، عملا مساوی است با منسوخ و متروک دانستن قرآن و موجب خطرهایی خواهد بود، که کمترین این خطرها، ایجاد فاصله بین توده مردم و قرآن، و منع قهری و اجباری از تمسّک به قرآن است. و این در حالی است که ما سفارش های اکید و تصریحات فراوانی درباره ترغیب مردم به تمسّک به قرآن داریم [۳۷]علاوه بر این، مدعای این نوشته آن است که آن چه که معصومین درباره تفسیر قرآن بیان داشته اند، باید به عنوان قرائن مدنظر قرار گیرد و در فهم قرآن لحاظ گردند.

در پاسخ به ادعای فوق براساس نهج البلاغه می توان به این سخن امام اشاره نمود که فرمودند:

«کِتَابَ رَبِّکُمْ فِیکُمْ مُبَیناً حَلَالَهُ وَ حَرَامَهُ ... وَ مُبَیناً غَوَامِضَه»[۳۸] یعنی کتاب پروردگار میان شماست، که بیان کننده حلال و حرام، ... عبارات مجمل خود را تفسیر، و نکات پیچیده خود را روشن می کند. با لحاظ این که کلمه مبیناً حال برای قرآن است یعنی خود قرآن چنین حالتی دارد و هرکس بدان مراجعه نماید، متوجه این تبیین می گردد.

در جایی دیگر فرمودند: «و یادآور شدیم که: بعض قرآن گواه بعض دیگر است و اختلافی در آن نیست. پس خدای سبحان فرمود: «اگر قرآن از طرف غیرخدا نازل می شد، اختلافات زیادی در آن می یافتند»[۳۹]

همان گونه که مشاهده می کنیم روایات در این باب دو گونه اند؛ روایاتی که قائلین به انحصار فهم به معصومین به آن ها استناد می کنند؛ مانند دو روایتی که بیان شد. و روایاتی که از نهج البلاغه برای نقد دیدگاه ایشان آورده ایم. در جمع این روایات می توان چنین گفت که روایت اول که می فرماید: «فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ الْکِتَابَ مُبْهَمٌ فَقَدْ هَلَکَ وَأَهْلَکَ.» در تایید گفتار ماست. بنابراین استدلال شیخ به این روایت و امثال آن ناتمام است. نهایت چیزی که می توان گفت این است که فهم کامل و تام قرآن در اختیار معصوم بوده و غیرمعصوم تنها به فهم ظاهری و سطح محدودی از باطن قرآن نائل می شود. روایت دومی که شیخ به آن اشاره نموده، نقطه مقابل بیان حضرت در نهج البلاغه است که در رابطه با فهم و اندیشیدن در قرآن آمده است. بنابراین فهم قرآن امکان دارد، اما دارای سطوحی است که دست یابی به برخی از سطوح آن برای غیرمعصوم نیز امکان دارد.

د) فهم غیرمعصوم از قرآن، مصداق تفسیر به رأی است

مدعیان انحصار فهم قرآن به معصومین علیهم السلام، به روایات منع تفسیر به رأی استدلال کردند؛ از جمله روایت امام رضا علیه السلام از پدرش، از حضرت علی علیه السلام از رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) که فرمودند: «قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ مَا آمَنَ بِی مَنْ فَسَّرَ بِرَأْیهِ کَلَامِی.» [۴۰]و روایت: «عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ قَالَ: وَمَنْ فَسَّرَ بِرَأْیهِ آیةً مِنْ کِتَابِ اللَّهِ فَقَدْ کَفَرَ.» [۴۱]، هم چنین روایت: «عَنِ النَّبِی، قَالَ: مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیهِ فَأَصَابَ الْحَقَّ فَقَدْ أَخْطَأَ.» [۴۲]و مضمون برخی از روایات که تفسیر قرآن را به جز به واسطه اثر صحیح یا نص صریح که همان روایات معصومین هست، جایز نمی شمارند [۴۳]براساس این نوع روایات، آن چه از ظواهر قرآن فهمیده می شود، اگر از غیرمعصوم باشد و یا مستند به کلام معصوم نباشد، مصداق تفسیر به رأی بوده که به شدت مورد نکوهش قرار گرفته است. بنابراین فهم قرآن منحصر در روایات است.

بررسی و نقد

در پاسخ ابتدا معنای تفسیر به رأی که در این نوع از احادیث آمده را روشن نموده و سپس به اصل استدلال پاسخ می دهیم. تفسیر به رأی آن است که مفسّر بی توجه به قواعد محاوره و ادبیات عرب و قراین کلام و صرفاً براساس دیدگاه شخصی و غیر مستند خود، قرآن را تفسیر کند. یا آن که پیش از مراجعه به قرآن، دیدگاهی را برگزیند؛ سپس آن را بر آیه تحمیل کند و همان را مراد خداوند از آیه مورد بحث خود قرار دهد.[۴۴] حال سؤال این است که آیا این نوع روایات به معنای بطلان فهم انسان های غیرمعصوم است؟ پاسخ این که اولاً منظور از رأی، اعتقادی است که در اثر اجتهاد به دست می آید، گاهی هم کلمه «رأی» بر سخنی اطلاق می شود که ناشی از هوای نفس و استحسان باشد، و به هر حال از آن جا که کلمه نامبرده در حدیث اضافه بر ضمیر«ه» شده، فهمیده می شود که این نوع روایات نخواسته است، مسلمانان را در تفسیر قرآن از مطلق اجتهاد نهی کند، تا لازمه اش این باشد که مردم را در تفسیر قرآن صرفاً مامور به پیروی روایات وارده از پیامبر و ائمه اهل بیتش علیهم السلام کرده باشد، آن طور که اهل حدیث خیال کرده اند. بلکه خواسته است از خودسری در تفسیر نهی کند، چون کلمه «رأی» را بر ضمیر «ه» اضافه کرده، و این اضافه اختصاص و انفراد و استقلال را می رساند. پس خواسته است بفرماید مفسر نباید در تفسیر آیات قرآنی به اسبابی که برای فهم کلام عربی در دست دارد اکتفاء نموده، کلام خدا را با کلام مردم مقایسه کند، برای این که کلام خدا با کلام بشری فرق دارد[۴۵]، براساس سخن علامه طباطبایی می توان دو شکل برای تفسیر به رأی برشمرد:

اول. تفسیر به رأی که در اثر استقلال و خودسری در رأی شخصی و عدم توجه به اصول و قواعد تفسیر قرآن و روایات تفسیری صورت می گیرد.

دوم. تفسیر به رأی که براساس اجتهاد انسان و با رعایت موازین و قواعد تفسیر قرآن و توجه به روایات تفسیری صورت می گیرد.

مراد از این دسته از روایات، تقبیح کسی است که هدفش فهم اراده و مقصود خداوند نیست و تنها هدفش تحمیل رأی خود بر قرآن است؛ زیرا جمله فسّر القرآن برأیه، یعنی یجعل رأیه تفسیراً للقرآن، یعنی رأی خود را تفسیر قرآن قرار می دهد.

 کلام حضرت در نهج البلاغه مؤید سخن ماست و تفسیر قرآن طبق امیال و خواسته ای شخصی را مصداق تفسیر به رأی ممنوع دانسته است؛

«وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّی عَالِماً وَ لَیسَ بِهِ فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَأَضَالِیلَ مِنْ ضُلَّالٍ وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاکاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ قَدْ حَمَلَ الْکِتَابَ عَلَی آرَائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَی أَهْوَائِه» [۴۶] دیگری که او را دانشمند نامند، امّا از دانش بی بهره است، یک دسته از نادانی ها را از جمعی نادان فراگرفته، و مطالب گمراه کننده را از گمراهان آموخته، و به هم بافته، و دام هایی از طناب های غرور و گفته های دروغین بر سر راه مردم افکنده، قرآن را بر امیال و خواسته های خود تطبیق می دهد، و حق را به هوس های خود تفسیر می کند.

حضرت در این بیان به توصیف گروهی که قرآن را با رأی شخصی تفسیر می کنند، پرداخته که در مقابل گروهی دیگرند که در مورد آن ها فرموده: «اختیار خود را به قرآن سپرده و قرآن را راهبر و پیشوای خود قرار داده است، هرجا که قرآن باراندازد فرود آید، و هرجا که قرآن جای گیرد مسکن گزیند» [۴۷]بنابراین روشن است که تفسیر قرآن مادام که از روی جهل و خودخواهی نباشد و براساس اصول و قواعد موردقبول در تفسیر قرآن صورت بگیرد، ممنوع نیست. براساس کلام حضرت در نهج البلاغه که فرمودند: «و رأی و نظر خود را برابر قرآن متّهم کنید، و خواسته های خود را با قرآن نادرست بشمارید.»[۴۸] قرآن میزان سنجش آراء است.

در جایی دیگر درباره ویژگی های حکومت حضرت مهدی علیه السلام می فرماید:

«یعْطِفُ الرَّأْی عَلَی الْقُرْآنِ إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَی الرَّأْی.»[۴۹] ؛ او (حضرت مهدی علیه السلام) درحالی که به نام تفسیر، نظریه های گوناگون خود را بر قرآن تحمیل می کند، نظریه ها و اندیشه ها را تابع قرآن می سازد».

بنابراین فهم قرآن تا زمانی که براساس مبادی اصولی و قواعد شناخته شده تفسیری صورت گیرد، معتبر خواهد بود. در غیر این صورت، هرگونه تلاش برای فهم قرآن بدون در نظرداشتن اصول و قواعد تفسیر و براساس رأی شخصی، غیر معتبر است.

هـ) به استناد آیات، در موارد اختلاف، تنها باید به اهل بیت علیهم السلام رجوع کرد

قائلین به انحصار فهم قرآن به روایات، برای اثبات نظر خویش به برخی از آیات استناد کرده اند. گروهی از این آیات بر وجوب رجوع به کتاب و رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) دلالت دارند، مانند آیه شریفه: ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَی ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ...﴾[۵۰] که در استدلال به آن گفته اند عبارت: ﴿فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ بر وجوب رجوع به قرآن و پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) با هم دلالت دارد. پس مکلف با رجوع به یکی از آن دو، از تکلیفی که برعهده اش هست، برائت پیدا نمی کند، لکن کسی که به پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) رجوع کند، به دلیل آیات فراوان و روایات متواتر و آن چه که بر فرمان به پیروی رسول(صلی الله علیه و آله وسلم) دلالت می کند، به هر دو رجوع کرده است. اما کسی که به کتاب تنها رجوع کند، به لحاظ احتمال نسخ و غیر آن و علم نداشتن به تفسیر رسول(صلی الله علیه و آله وسلم) نسبت به آن، رجوع کننده به هر دو نمی باشد.[۵۱]

آن چه از این آیه و آیات مشابه فهمیده می شود، این است که در منازعات در کنار رجوع به کلام خدا، به پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) نیز باید رجوع شود و در تعیین حق، به قرآن تنها اکتفا نشود. اما اگر مدلول آیه ای آشکار بود و یا با تلاش علمی مناسب آشکار گردید و با فحص کامل احراز شد که نسخ نشده و پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) قید و قرینه یا تفسیر خاصی برای آن بیان نکرده است، این نوع از آیات نه تنها بر جایزنبودن استدلال به آن دلالت ندارد، بلکه فرمان به رجوع به کلام خدا اقتضا می کند که به آن آیه نیز توجه شود و مورد استدلال قرار گیرد. [۵۲] در حقیقت، استدلال به این آیه از دو جهت مخدوش است، یکی این که استدلال به هر آیه ای فرع بر فهم قرآن و اعتبار آن فهم است و دیگر آن که در متن این آیه نکته ای وجود دارد که مدعای ما را اثبات می کند و آن جمله «فردّوه إلی الله» است که روشن است رد به خدا یعنی تعیین وضع و حکم تنازع به واسطه قرآن کریم و این یعنی قرآن برای غیرمعصومین فی الجمله هم قابل فهم است و هم این فهم معتبر و قابل استدلال است. این استدلال را با کلام امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه و در نامه به مالک اشتر نخعی فرماندار مصر می توان پاسخ داد. در بخشی از این نامه چنین آمده: «وَ ارْدُدْ إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ مَا یضْلِعُکَ مِنَ الْخُطُوبِ وَیشْتَبِهُ عَلَیکَ مِنَ الْأُمُورِ فَقَدْ قَالَ اللَّهُ [سُبْحَانَهُ] تَعَالَی لِقَوْمٍ أَحَبَّ إِرْشَادَهُمْ {یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَی ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ} فَالرَّدُّ إِلَی اللَّهِ الْأَخْذُ بِمُحْکَمِ کِتَابِهِ وَالرَّدُّ إِلَی الرَّسُولِ الْأَخْذُ بِسُنَّتِهِ الْجَامِعَةِ غَیرِ الْمُفَرِّقَة... »[۵۳]؛ «و اموری که برای تو شبهه ناکند، به خدا، و رسول خدا بازگردان، زیرا خدا برای مردمی که علاقه داشته، هدایتشان کند، فرموده است: «ای کسانی که ایمان آوردید، از خدا و رسول و امامانی که از شما هستند اطاعت کنید، و اگر در چیزی نزاع دارید، آن را به خدا و رسولش بازگردانید.» پس بازگرداندن چیزی به خدا، یعنی عمل کردن به قرآن، و باز گرداندن به پیامبر، یعنی عمل کردن به سنّت او که وحدت بخش است، نه عامل پراکندگی».

براساس کلام حضرت در نهج البلاغه، رجوع به قرآن و بیانات پیامبر، زمانی ضرورت پیدا می کند که با موراد شبهه انگیز مواجه می شویم. در این موراد که امکان فهم صحیح برای ما وجود ندارد، طبق سخن حضرت در نهج البلاغه، ضرورت دارد علاوه بر قرآن به بیانات رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) نیز توجه نمود. بنابراین این نوع از آیات بر عدم امکان فهم قرآن برای غیرمعصوم دلالت ندارد، بلکه بر جواز رجوع به قرآن دلالت دارد. این کلام امام در نهج البلاغه که «وَ عَلَی کِتَابِ اللَّهِ تعْرَضُ الْأَمْثَالُ»[۵۴]نیز مؤید همین برداشت است، زیرا می فرماید: امور شبهه ناک به قرآن عرضه می گردد. درباره معنای «امثال» گفته شده شاید منظور دلایل و یا احادیث باشد[۵۵]، بنابراین قرآن کریم مرجع مستقل و مطمئنی است که در امور مشکل و شبهه ناک می توان به آن مراجعه نمود و پاسخ مناسبی برای آن ها یافت. البته در کنار قرآن رجوع به معصومین علیهم السلام نیز مورد تاکید است.

و) پیروی از ظواهر قرآن، اعتماد بر ظن است که افاده علم نمی کند

قائلین به انحصار فهم قرآن به روایات، برای اثبات نظریه شان به گروهی دیگر از آیات قرآن نیز استناد کرده اند. در این آیات بر بی اعتباری ظن و گمان اشاره شده است. مانند این آیات که می فرماید: ﴿وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ﴾[۵۶] ﴿إِنْ یتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یخْرُصُونَ﴾[۵۷]؛ ﴿وَ لا تَقْفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا﴾[۵۸] ایشان در استدلال به این گروه از آیات گفته اند: این آیات به صراحت بر مذمت پیروی از ظن و گمان دلالت دارند و چون استناد به ظواهر آیات قرآن و فهم ظاهری قرآن افاده علم نمی کند، مصداق ظن و گمان است، بنابراین نمی توان به آن اعتماد نمود.[۵۹]

بررسی و نقد

بی اعتباری ظن و گمان و تبعیت از آن، امری بدیهی است، هم چنان که در این آیات آمده است. اما سخن در این است که آیا فهم برخاسته از ظواهر آیات نیز، ظنی و بی اعتبار است؟ به نظر می رسد این برداشت از آیات مربوطه برداشت صحیحی نیست. به این استدلال چند نقد وارد است:

اول. اگر براساس همین آیات، پیروی از ظن و گمان بی اعتبار باشد، پس همین برداشتی که از سوی مدعیان مطرح شده نیز، بی اعتبار خواهد بود. یعنی در صورت قبول این فرض، فهمی که خود مدعیان از این نوع آیات به دست آورده اند نیز به نوعی ظن و گمان است، بنابراین نمی توان به این آیات استدلال نمود.

دوم. قرآن کریم کتاب مبین است، نور است و با مردم با زبان عربی مبین سخن گفته است. در قرآن تعابیری مانند «یا ایها الناس» و «یا ایها الذین آمنوا» داریم که حکایت از عنایت ویژه قرآن به مردم دارد. بنابراین فهم ظواهر قرآن بعد از فحص و احراز نبودن قید و قرینه ای در قبال آن، کاشف مراد خدای متعال است و استدلال به آن ظنّی نیست تا مشمول نکوهش آیه واقع شود.[۶۰]

سوم. نگرش معصومین علیهم السلام و صحابه جلیل القدر و مفسرین بزرگ برخلاف این برداشت بوده و هست؛ زیرا این بزرگان با قبول حجیت ظواهر قرآن، دست به تفسیر آیات قرآن زده اند و هم اکنون اقوال ایشان در دست ماست.

در نهج البلاغه از قرآن کریم با عناوینی چون نور[۶۱]، تبیان [۶۲]یاد شده که نشان می دهد ظواهر قرآن قابل فهم است و فهم ما مصداق ظن و گمان نیست. در خطبه اشباح آمده است: «فَانْظُرْ أَیهَا السَّائِلُ فَمَا دَلَّکَ الْقُرْآنُ عَلَیهِ مِنْ صِفَتِهِ فَائْتَمَّ بِهِ وَ اسْتَضِئْ بِنُورِ هِدَایتِه...»[۶۳]؛ ای پرسش کننده، درست بنگر آن چه را که قرآن از صفات خدا بیان می دارد، به آن اعتماد کن و از نور هدایتش بهره گیر.» براساس این بیان، بخشی از قرآن کریم به بیان صفات خداوند پرداخته و نتیجه ای که از این کلام به دست می آید این است که مردم باید به ظواهر قرآن اعتماد کنند و اوصاف خدا را از این رهگذر بشناسند. بنابراین نمی توان گفت فهم قرآن ظن بی اعتبار است و نمی توان به ظواهر قرآن اعتماد نمود.

یکی دیگر از دلایل حجیت ظواهر قرآن استناد به آیات و بیان معنای برخی از آیات توسط حضرت است. به عنوان نمونه می توان به این مورد اشاره کرد که حضرت فرمود: «الزُّهْدُ کُلُّهُ بَینَ کَلِمَتَینِ مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ {لِکَیلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ}.»[۶۴]؛ «تمام زهد میان دو کلمه از قرآن است. خدای سبحان می فرماید: تا بر آن چه از دست دادید اندوه نخورید، و بر آن چه به دست آورده اید شادمان نگردید».

براساس آن چه که گذشت، قرآن با لحاظ شرایطی قابل فهم برای غیرمعصوم است و علاوه بر لایه های ظاهری، لایه هایی از باطن آن نیز برای دو گروه قابل فهم است: یکی کسانی که باطن خود را تصفیه کرده اند و دیگر کسانی که تدبر عمیق در قرآن نموده اند. دلیل این دو امر آیات و روایات بسیاری است. از جمله آیه: {وَمِنْهُمْ مَنْ یسْتَمِعُ إِلَیکَ وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ یرَوْا کُلَّ آیةٍ لا یؤْمِنُوا بِها حَتَّی إِذا جاؤُکَ یجادِلُونَکَ یقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ}[۶۵]؛ «پاره ای از آن ها به تو گوش فرامی دهند، ولی بر دل های آنان پرده ها افکنده ایم تا آن را نفهمند و در گوش آن ها سنگینی قرار داده ایم و (آن ها به قدری لجوجند) که اگر تمام نشانه های حق را ببینند ایمان نمی آورند، تا آن جاکه وقتی به سراغ تو می آیند با تو به پرخاشگری برمی خیزند و کافران می گویند این ها افسانه های پیشینیان است».

دلیل دیگر اصطلاح راسخان در علم است، یعنی کسانی که عالم به تأویل که همان معانی باطنی هستند، در قرآن مجید در دو مورد، راسخ در علم به کار رفته است: یکی در آیه 7 آل عمران: {وَ ما یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم} و دیگری در سوره نساء آیه 162 آن جاکه می فرماید: {لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ}؛ «دانشمندان و راسخان در علم از اهل کتاب، به آن چه بر تو نازل شده و آن چه پیش از تو نازل گردیده، ایمان می آورند».

از منظر بسیاری از دانشمندان و مفسران، منظور از راسخان در علم کسانی هستند که در علم و دانش، ثابت قدم و صاحب نظرند، اعم از معصوم و غیرمعصوم، زیرا مفهوم این کلمه یک مفهوم وسیع است که همه دانشمندان و متفکران را در برمی گیرد، ولی در میان آن ها افراد ممتازی هستند که درخشندگی خاصی دارند و طبعاً در درجه اول، در میان مصادیق این کلمه قرار گرفته اند و هنگامی که این تعبیر ذکر می شود، قبل از همه نظرها متوجه آنان می شود و اگر مشاهده می کنیم در روایات متعددی «راسخون فی العلم» به پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و ائمه هدی علیهم السلام تفسیر شده، روی همین نظر است، زیرا آیات و کلمات قرآن مفاهیم وسیعی دارد که در میان مصادیق آن افراد نمونه و فوق العاده ای دیده می شود که گاهی در تفسیر آن ها تنها از آنان نام می برند.

دلیل مطلب فوق آن است که در اصول کافی از امام باقر یا امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: پیامبر خدا بزرگ ترین راسخان در علم بود و تمام آن چه را خداوند بر او نازل کرده بود، از تاویل و تنزیل قرآن می دانست، خداوند هرگز چیزی بر او نازل نکرد که تاویل آن را به او تعلیم نکند و او و اوصیای وی همه این ها را می دانستند.

روایات فراوان دیگری در کتاب اصول کافی و سایر کتب حدیث در این زمینه آمده است که نویسندگان تفسیر نورالثقلین و تفسیر برهان در ذیل این آیه آن ها را جمع آوری نموده اند و همان طور که اشاره شد، تفسیر «راسخون فی العلم» به پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و ائمه هدی علیهم السلام منافاتی با وسعت مفهوم این تعبیر ندارد، لذا از ابن عباس نقل شده که می گفت: من هم از راسخان در علم هستم، منتها هرکس به اندازه وسعت دانشش از اسرار و تاویل آیات قرآن، آگاه می گردد، و آنان که علمشان از علم بی پایان پروردگار سرچشمه می گیرد، طبعاً به همه اسرار و تاویل قرآن آشنا هستند، درحالی که دیگران تنها قسمتی از این اسرار را می دانند». [۶۶]

البته با عنایت به تأویلات صادر شده از اهل بیت علیهم السلام، باید گفت مراحلی از تأویلات که رابطه ای با ظاهر آیات ندارند، برای ما قابل فهم نیست و اختصاص به خود اهل بیت علیهم السلام دارد و اگر عصمت آن ها نبود، برای ما قابل پذیرش نیز نبود و تنها علت قبول آن ها عصمت ایشان است، زیرا هیچ راه دیگری برای فهم آن ها و استنادشان به خدا در دست نداریم. مانند این که مردی از امام علی علیه السلام می پرسد معنی این که در تشهد پای راستت را بلند می کنی و دیگری را رها می کنی چیست؟ امام علیه السلام پاسخ می دهد: تأویل آن این است که خدا، باطل را نابود کن و حق را پایدار گردان.[۶۷]

نتیجه

فهم قرآن و اعتبار این فهم، هم در عرصه ظاهر و هم در قلمرو باطن در انحصار معصومین علیهم السلام نیست و از سوی دیگر علاوه بر این که فحص از کلام و سخنان ایشان در برداشت از قرآن لازم است، لایه هایی از معانی باطنی نیز در انحصار ایشان بوده است و دیگران راهی برای فهم مستقیم این سطح از معانی باطنی ندارند. نظریه انحصار فهم قرآن به روایات معصومین(علیهم السلام)که از سوی برخی مطرح گردیده، به علت اتکا به دلایل سست و غیرمتقن مورد تایید نیست. ارزش گذاری به عقل و درایت و هم چنین تاکید و سفارش به تدبر و اندیشیدن در کلام وحی که امکان فهم قرآن را برای مردم به ارمغان آورده، روشی است که معصومین علیهم السلام به آن سفارش نموده اند. در این پژوهش به استناد سخنان ارزشمند امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه دلایل قائلین به عدم امکان فهم قرآن برای غیرمعصومین را مورد نقد و بررسی قرار دادیم و دریافتیم که فهم قرآن با جمود در روایات و عدم بهره گیری از عقل و اندیشه بسیار محدود خواهد شد و سبب مهجوریت قرآن و کاهش بهره مندی از قرآن خواهد گشت. با مراجعه به سخنان حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه که در رابطه با قرآن صادر شده اند، می توان امکان فهم قرآن برای غیرمعصومین را اثبات کرد.

پانویس

  1. علی کریم پور قراملکی؛ استادیار و عضو هیئت علمی جامعة المصطفی العالمیة.
  2. وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۱۹۲.
  3. نهج البلاغه، خطبه ۱۸.
  4. تفسیر تسنیم، سال اول، شماره۲.
  5. ر.ک: تاریخ عمومی حدیث، ص۷۷.
  6. مکاتب تفسیری، ج۱، ص۲۶۹.
  7. مکاتب تفسیری، ج۱، ص۲۷۳.
  8. الالهیات، ج۱، ص۸۷.
  9. تفسیر الصافی، ج۱، ص۵۹.
  10. قرآن در اسلام، ص۳۵.
  11. تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۱.
  12. الفوائد المدنیة، ص۲۵۴.
  13. یوسف/۲.
  14. ابراهیم/۴.
  15. مکاتب تفسیری، ج۱، ص۲۷۴.
  16. البیان، ص۲۶۱.
  17. نهج البلاغه، خطبه ۱.
  18. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۳.
  19. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۸.
  20. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۸.
  21. تاج العروس، ج۱۳، ص۴۵۹.
  22. پژوهش های قرآن و حدیث، ص۱۳۹.
  23. المدرسة القرآنیة، ص۲۱.
  24. وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۱۸۵.
  25. الفوائد الطوسیة، ص۱۹۲.
  26. قمر/۱۷.
  27. نساء/۸۲.
  28. محمد/۲۴.
  29. مکاتب تفسیری، ص۲۷۶.
  30. تفسیر تسنیم، ج۱، ص۹۰.
  31. نهج البلاغه، خطبه ۱۱۰.
  32. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳.
  33. نهج البلاغه، خطبه ۱۸.
  34. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶.
  35. وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۱۹۲.
  36. وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۱۹۲.
  37. مبانی و روش های تفسیر قرآن ، ص۲۷۵.
  38. نهج البلاغه، خطبه ۱.
  39. نهج البلاغه، خطبه ۱۸.
  40. وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۴۵.
  41. وسائل الشیعة، ج۲۷، ص ۶۰.
  42. وسائل الشیعة، ج۲۷، ص ۲۰۵.
  43. الفوائد المدنیة، ص۳۵۶.
  44. قرآن شناسی، ج۲، ص۸۱.
  45. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۷۶.
  46. نهج البلاغه، خطبه ۸۷.
  47. نهج البلاغه، خطبه ۸۷.
  48. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶.
  49. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۸.
  50. نساء/۵۹.
  51. الفوائد الطوسیة، ص۱۸۷.
  52. مکاتب تفسیری، ج۱، ص۲۸۴.
  53. نهج البلاغه، نامه۵۳.
  54. نهج البلاغه، خطبه، ۷۵.
  55. بحارالأنوار، ج۳۱، ص۵۰۲.
  56. نساء/۱۵۷.
  57. یونس/۶۶.
  58. اسراء/۳۶.
  59. الفوائد الطوسیة، ص۱۸۹.
  60. مکاتب تفسیری، ج۱، ص۲۸۸.
  61. نهج البلاغه، خطبه، ۱۵۶.
  62. نهج البلاغه، خطبه ۱۸.
  63. نهج البلاغه، خطبه ۹۱.
  64. نهج البلاغه، حکمت ۴۳۹.
  65. اعراف/۲۵.
  66. تفسیر نمونه، ج۲۰، ص۴۴۰-۴۳۹.
  67. من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۳۲۰.

فهرست منابع

  • استنطاق قرآن؛ حسین صفره، پژوهش های قرآن و حدیث، شماره یک، دوره ۴۳، ص۱۳۹، ۱۳۸۹ش.
  • الكافي‏؛ محمد بن يعقوب بن اسحاق‏ كلينى، م۳۲۹ ق، تحقیق: على اكبر غفارى و محمد آخوندى، تهران: دار الكتب الإسلامية، چهارم، ۱۴۰۷ ق.
  • الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل؛ جعفرسبحانی، قم:مرکز العالمی للدراسات الاسلامیة ، ۱۴۱۲ ق.
  • بحارالانوار؛  محمدباقر مجلسی، م ۱۱۱۰ ق، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، دوم، ۱۴۰۳ق.
  • البیان فی تفسیر القرآن؛ سید ابوالقاسم خوئی، م ۱۳۷۱ ش، بی نا، قم: مؤسسة احیاء آثار الإمام الخوئی، بی تا.
  • تاج العروس من جواهر القاموس؛ زبیدی، بیروت: دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، ۱۴۱۴ق.
  • تاریخ عمومی حدیث؛ مجید معارف، تهران: انتشارات کویر، دهم، ۱۳۸۸ش.
  • تفسیر الصافی؛ محمد محسن فیض کاشانی، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چاپ دوم، ۱۴۰۲ق.
  • تفسیر العیاشی؛ محمدبن مسعودعیاشی، تهران،: المطبعة العلمیة، اول، ۱۳۸۰ش.
  • تفسیر تسنیم؛ عبدالله جوادی آملی، قم: نشر اسراء، اول، ۱۳۸۳ش.
  • تفسیر نمونه؛ ناصر مکارم شیرازی، تهران: دار الکتب الاسلامیة، پنجم،۱۳۷۴ش.
  • تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة؛ حرّ عاملی، محمدبن حسن، پنجم، قم: مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، ۱۴۰۹ق.
  • فهم القرآن؛ علی جوادکسار، اول، تهران: عروج، ۱۴۲۴ق.
  • الفوائد الطوسیة؛ محمدبن حسن حرّ عاملی، قم: چاپخانه علمیه، ۱۴۰۳ق.
  • الفوائد المدنیة و بذیلة الشواهد المکیة؛ محمدامین استرآبادی، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، سوم،۱۴۲۶ق.
  • قرآن در اسلام؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، تهران: دار الکتب الاسلامیة، دوم، ۱۳۵۳ش.
  • قرآن شناسی؛ محمدتقی مصباح یزدی، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، دوم،۱۳۸۰ش.
  • مبانی و روش های تفسیر قرآن؛ عباسعلی عمید زنجانی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سوم، ۱۳۷۳ش.
  • مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ فضل بن حسن طبرسی، تهران: انتشارات ناصر خسرو، سوم، ۱۳۷۲ش.
  • المدرسة القرآنیة؛ سیدمحمدباقرصدر، بیروت: دار التعارف، بی تا.
  • مکاتب تفسیری؛ علی اکبر بابایی، تهران: پژوهشکده حوزه و دانشگاه، اول،۱۳۸۶ش.
  • من لایحضره الفقیه؛ محمدبن علی ابن بابویه (صدوق)، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، ششم،۱۴۱۳ق.
  • المیزان فی تفسیر القرآن؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، پنجم،۱۴۱۷ق.