ورود دوستان اهل بیت علیهم السلام به بهشت

پیامبر صلی الله علیه وآله در این فراز به آیات ۴۵ و ۴۶ سورهٔ جحر و همچنین آیهٔ ۷۳ سورهٔ زمر اشاره نمودهاند همانگونه که خداوند متعال می‌فرماید:

آیه اول: إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ، ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِینَ. متقین در بهشت‌ها و چشمه سارها هستند. با سلام و امنیت داخل آن شوید.[۱]

آیه دوم: وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ؛ کسانی که تقوا پیشه کردند گروه گروه به سوی بهشت برده می‌شوند تا هنگامی که به آن می‌رسند و درهای آن باز می‌شود، خزانه دارانش به آنها می‌گویند: سلام بر شما، پاکیزه شدید، پس برای همیشه داخل آن شوید.[۲]

در خطبه غدیر پس از آنکه پیامبر صلی الله علیه وآله از اصل مسئله امامت فراغت یافت به معرفی دوستان و دشمنان امامت پرداخت. در این فراز از اواسط خطبه مسئله ورودِ با جلالت آنان به بهشت را با اقتباس از دو آیه قرآن در کلام خود بیان فرمود. در این ترکیبِ کلام آیه سوره حجر از صورت امر و ضمیر «ها» در کلمه «ادخلوها» به صورت غایب و ذکر کلمه «جنت» آمده و «یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ» شده است. قسمت آخر آیه سوره زمر نیز با تصرفی در کلمات، به جای قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها جمله تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ بالتسلیم آمده و سپس بقیه آیه عیناً ذکر شده است.[۳]

آیات سوره حجر ضمن اتمام حجت‌های خدا بر ابلیس است که وقتی بر آدم سجده نکرد مورد مؤاخذه قرار گرفت تا آنجا که خدا به او فرمود: وعده گاه گمراه شوندگان به دست تو جهنم است، و در مقابل وعدهگاه متقین بهشت است که با سلامتی وارد آن خواهند شد.

آیه سوره زمر در زمینه ترسیم روز قیامت است که از آیه ۶۸ آغاز می‌شود و از نفخه صور بیان می‌کند تا نوبت به جهنم و بهشت می‌رسد که متقین به سمت بهشت برده می‌شوند و خزانه دارانش با سلام و تحیت آنان را وارد می‌کنند و بشارت ابدیت به آنان می‌دهند، و دنباله مطلب تا آخر این سوره ادامه می‌یابد.

از جهت تفسیری دو نقطه مهم در کلام مبارک پیامبر صلی الله علیه وآله پیرامون این دو آیه در خطبه غدیر نهفته است: یکی ارتباط تقوی و ولایت، و دیگری تشریفات خاص برای ورود با جلالت شیعیان به بهشت.

== الف. ارتباط تقوی و ولایت‌[۴] ==

موضوع این دو آیه در قرآن «متقین» هستند که پیامبر صلی الله علیه وآله آن را به اولیا و دوستان دوازده امام علیهم السلام تأویل فرموده است. نکته بسیار مهم ارتباط تقوی و ولایت است که طبعاً نقطه مقابل آن تلازم بی‌تقوایی با نپذیرفتن ولایت خواهد بود. دریافت دقیق از این ارتباط نیاز به توضیحی درباره معنای تقوی دارد که باید با درنظر گرفتن موارد کاربرد و تأثیر آن در زندگی و نیز نتایج و اهداف مطلوب از آن بیان شود.

«تقوی» به معنای ترس از خدا و اطاعت از فرامین اوست، و اصل آن از «وقی» به معنای «حفظ از خطر» است، که در تقوای اصطلاحی منظور از خطر همان عذاب الهی و آتش جهنم است، که باعث ترس از خدا و عمل به دستورات او می‌شود.

با توجه به معنای دقیقی که ذکر شد تقوی فقط در عمل خود را نشان نمی‌دهد تا هنگام گناه ما را بازدارد، بلکه ظهور آثار تقوی در دو موقعیت در زندگی انسان‌ها بروز می‌کند: یکی در مقام اعتقاد و فکر است و دیگری در مقام عمل، که در مقام عمل نیز تأثیر یافته از گناه قلب و فکر است.

فرامین الهی از تعیین خلیفه پیامبر صلی الله علیه وآلهگرفته تا نماز و روزه و تا حرمت دروغ و غیبت همگی نیاز به تقوی دارد تا در اطاعت از پروردگار آن گونه که او دستور داده باشیم. همان گونه که اگر کسی ترس از خدا نداشته باشد دروغ می‌گوید و نماز نمی‌خواند، به همان صورت از پذیرفتن ولایت و صاحب اختیاری علی بن ابیطالب علیه السلام سر باز می‌زند. در حالی که می‌بینیم دو مورد اول مربوط به اعمال است، ولی قبول ولایت یک اعتقاد و یک امر قلبی است. قابل توجه اینکه بی‌تقوایی و گناه در فکر و اعتقاد بسیار مهمتر از بی‌تقوایی در عمل است، زیرا گناهِ عملی فقط به اندازه خودش جهنم به دنبال دارد ولی گناهِ اعتقادی آثار گسترده‌ای در عمل دارد چرا که اعمال در سایه اعتقاد جهت می‌یابند، مثلًا کسی که ولایت ائمه معصومین علیهم السلام را پذیرفت چگونگی نماز را از ایشان فرا می‌گیرد، ولی کسی که ولایت ایشان را قبول نکرد حتی اگر نماز بخواند کیفیت نماز او مورد رضای الهی نیست چرا که از راه غلط آموخته است.

عمق این ارتباط دو سویه بین تقوی و ولایت در احادیث به خوبی تبیین شده است.

امام صادق علیه السلام در حدیثی ایمان آوردن شیعیان را مظهر تقوای آنان معرفی می‌کند و می‌فرماید: الْمُتَّقُونَ شیعَتُنَا الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ؛[۵] متقین، شیعیان ما هستند که به غیب ایمان می‌آورند.

در حدیث دیگری امام باقر علیه السلام مطلق اطاعت از فرامین الهی را در کنار تقوی و تفسیر گونه‌ای بر آن قرار داده می‌فرماید: وَاللَّهِ ما شیعَتُنا الّا مَنِ اتَّقَی اللَّهَ وَ اطاعَهُ؛[۶] به خدا قسم! شیعه ما نیست مگر کسی که از خدا می‌ترسد و او را اطاعت می‌کند.

نقطه مقابل این ارتباط، تلازم بین بی‌تقوایی و ردّ ولایت امامان علیهم السلام است. اگر مخالفین و دشمنان اهل بیت علیهم السلام تقوی داشتند و از خدا می‌ترسیدند و اطاعت او را می‌نمودند در رأس همه اطاعت‌ها قبول ولایت ائمه علیهم السلام بود که با دستور مستقیم و مؤکد خداوند توسط همان پیامبری نازل شد که نماز و روزه و حج و حرمت دروغ و غیبت و تهمت و ربا و غیر اینها نازل شد. این سرپیچی از امر الهی به معنای بی‌تقوایی و نترسیدن از خدا و عذابی است که برای نافرمانان مقرّر فرموده است.

جا دارد در اینجا به سخنان چند نفر از معترضین بر ابوبکر در روزهای اول غصب خلافت اشاره شود که وقتی او را در چنین اقدام عظیمی بر ضد ولایت توبیخ می‌کردند از واژه «تقوی» استفاده کردند و او را در حضور مردم بی‌تقوی معرفی می‌نمودند.

سلمان در مسجد به پاخاست و در حالی که ابوبکر بر فراز منبر بود خطاب به او گفت: یا ابابَکْرٍ، اتَّقِ اللَّهَ وَ قُمْ عَنْ هذَا الْمَجْلِسِ وَ دَعْهُ لِاهْلِهِ یَأْکُلُوا بِهِ رَغَداً الی یَوْمِ الْقِیامَةِ لا یَخْتَلِفُ عَلی هذِهِ الْامَّةِ سَیْفانِ … وَ انْ ابَیْتُمْ لَتَحْلِبُنَّ بِهِ دَماً وَ لَیَطْمَعَنَّ فیهَا الطُّلَقاءُ وَ الطُّرَداءُ وَ الْمُنافِقُونَ؛ ای ابوبکر! تقوی پیشه کن و از این‌جایی که نشسته‌ای برخیز و آن را به اهلش واگذار کن که تا روز قیامت با خوشی آن را به کار گیرند و دو شمشیر از این امت با یکدیگر اختلاف پیدا نکنند … و اگر نپذیرید از آن خون خواهید دوشید و آزاد شدگان و مطرود شدگان و منافقان در خلافت طمع خواهند کرد.[۷]

می‌بینیم که سلمان دو سوی تقوی و بی‌تقوایی را به خوبی تبیین می‌کند و نشان می‌دهد که آثار سوء این بی‌تقوایی تا کجا پیش می‌رود که باید امتی خون بدوشند و نا اهلان دنباله این راه غلط را بگیرند، چنان‌که این اتفاق به وقوع پیوست و چه خون‌های ناحقی که در پی این غصب خلافت در طول قرن‌ها ریخته شد و چه کسانی حکومت مردم را در دست گرفتند که فتنه‌های عظیمی از دستشان صادر شد. آیا این بی‌تقوایی با یک دروغ یا غیبت یا زنا یا ربا قابل مقایسه است؟ آیا هزاران دروغ و غیبت و زنا و ربا ثمره غصب خلافت نبود؟!

در همان مجلس مقداد برخاست و چنین گفت: ارْجِعْ یا ابابَکْرٍ عَنْ ظُلْمِکَ وَ تُبْ الی رَبِّکَ وَ الْزِمْ بَیْتِکَ وَ ابْکِ عَلی خَطیئَتِکَ وَ سَلِّمِ الْامْرَ لِصاحِبِهِ الَّذی هُوَ اوْلی بِهِ مِنْکَ … اتَّقِ اللَّهَ وَ بادِرِ الْاسْتِقالَةَ قَبْلَ فَوْتِها؛ ای ابوبکر! از ظلم خود باز گرد و نزد پروردگارت توبه کن و در خانه‌ات بنشین و بر گناهت گریه کن، و امر خلافت را به صاحب آن که از تو به آن سزاوارترست تسلیم نما … تقوی پیشه کن و هرچه زودتر آنچه تصرف کرده‌ای بازگردان قبل از آنکه وقت آن بگذرد.[۸]

در این کلامِ مقداد هم توبه از آن بی‌تقوایی و گریه بر چنین گناهی مطرح شده و به او تقوی را سفارش می‌کند که لازمه‌اش را باز پس دادن خلافتِ غصب شده می‌داند.

در همان مجلس ابوایوب انصاری نیز بی‌تقوایی مردم در یاری غاصبین خلافت و تنها گذاشتن خلیفه منصوب شده الهی را موضوع سخن خویش قرار داد و چنین گفت: اتَّقُوا عِبادَ اللَّهِ فی اهْلِ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ وَ رَدُّوا الَیْهِمْ حَقَّهُمُ الَّذی جَعَلَهُ اللَّهُ لَهُمْ … فَتُوبُوا الَی اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ؛ ای بندگان خدا! درباره اهل بیت پیامبرتان از خدا بترسید و تقوی پیشه کنید، و حق آنان را که خدا برایشان قرار داده به آنان بازگردانید … در پیشگاه خدا توبه کنید، که خداوند توبه پذیر و مهربان است.[۹]

با توجه به سخن فوق معلوم می‌شود موضوعیت تقوی درباره اهل بیت علیهم السلام و حقوقشان معنای دقیقِ ارتباط بین تقوی و ولایت است، همان گونه که بازگرداندن حقشان توبه از این گناه و نشانه ترس از خداست.[۱۰]

ب. تشریفات ورود شیعیان به بهشت

نکته دومی که از تضمین دو آیه مزبور در این قسمت از خطابه غدیر قابل توجه است عنایت خاص پروردگار در روز قیامت به کسانی است که ولایت ائمه علیهم السلام را پذیرفته‌اند. لطف این کرامت در آن است که این اقلیت در آن غوغای اکثریت تقوی و ترس از خدا را فراموش نکردند و امر الهی درباره صاحب اختیارشان را به گوش جان خریدند و بر دیده منت نهادند و از خدای خود برای چنین نعمتی سپاسگزاری کردند.

در روز قیامت نوبت خداست که سرفرازی این اقلیت مظلوم را بر همه معلوم نماید و به رخ آن اکثریت ظالم بکشد.

در این دو آیه، چهار عنایت الهی به شیعیان اهل بیت علیهم السلام- که مظهر تقوایند- چنین آمده است:

  1. با سلام وارد بهشت می‌شوند.
  2. در آن غوغای محشر در امن و امانند.
  3. بهشت در انتظار قدوم آنان است، و به محض آمدن، درهای بهشت به رویشان باز می‌شود.
  4. ملائکه موکل بر بهشت برای آنان سه خبر خوش دارند:

سلام بر شما! پاکیزه شدید! تا ابد در بهشت خواهید بود! البته احادیث بسیار مفصلی درباره کرامت خداوند درباره شیعیان در روز قیامت وارد شده، تا آنجا که همه مردم جهان در آن روز آرزو می‌کنند که ای کاش از «فاطمیین» و «علویین» بودند و به آن همه عنایت الهی دست می‌یافتند.[۱۱]

چرا مؤمنان را سوی بهشت می‌کشند؟

یکی از موضوعات بسیار قابل توجه در باب محبت اهل بیت علیهم السلام و کیفیت بردن آنها به بهشت در آیهٔ ۷۳ سورهٔ زمر اینگونه آمده است که مؤمنان و اهل تقوی را به سوی بهشت می‌کشند در حالی که در مرود دوزخیان برای بردن آنها به سوی بهشت چنین تعبیراتی شده است؛ لذا در پاسخ به این پرسش به بان یکی از مراجع تقلید در ذیل این آیهٔ شریفه اکتفاء می‌نماییم:

حضرت آیت اللّه شیخ بشیر نجفی از مراجع تقلید نجف اشرف در جمع طلاب حوزه علمیه نجف با ذکر نکته ای زیبا از اثرات محبت اهل بیت علیهم السلام گفت:

چند سالی بود که معنی و تفسیر آیه ۷۳ سوره زمر،  وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْاْ رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً  یعنی مؤمنان را به سمت بهشت می‌کشند، مرا به خود مشغول کرده بود. از خود پرسیدم در این آیه چرا گفته شده به سمت بهشت می‌کشند. تمام کتب و تفاسیر مختلف را دیدم و نتیجهای حاصل نشد تا اینکه به روایتی از امام صادق علیه السلام در بحار الانوار برخورد کردم که می‌فرمایند: «مؤمنان و دوستان سید الشهدا علیه السلام در روز حساب از خدا می‌خواهند قبل از ورود به بهشت مولایشان حسین را ملاقات کنند».

در ادامه این روایت آمده است که: «امام به دیدار محبان می‌آید، این ملاقات بسیار طولانی می‌شود». امام صادق علیه السلام می‌فرمایند که هر دو طرف غرق تماشا هستند و هیچ‌کدام چشم برنمی‌دارند نه امام، محبان خود را رها می‌کند نه دوستان، سیدالشهدا علیه السلام از مولای خود دل می‌بُرند.

حضرت آیت الله نجفی گفت: در این روایت بود که تفسیرآیه ۷۳ سوره زمر را متوجه شدم. ملاقات میان امام حسین علیه السلام و محبانش آنقدر طولانی می‌شود که خداوند به مأموران بهشت می‌فرماید: این مؤمنان و دوستان حسینیم علیه السلام را به طرف بهشت بکشید تا ملاقات پایان یابد. و این نشان از زیبایی محبت امام حسین علیه السلام در قلوب محبان آن حضرت است.

پانویس

  1. حجر /۴۶–۴۵.
  2. زمر / ۷۳.
  3. غدیر در قرآن، ج۲، ص ۳۵۵.
  4. خداوند در قرآن متقین را معرفی فرموده است به اینکه ایشان اهل تصدیق هستند: وَ الَّذی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ. (زمر/ ۳۳) حال با توجه به روایت امام باقر علیه السلام مشخص می‌شود که تصدیقی که سبب تقوا می‌شود نسبت به ولایت اولیاء و برائت از دشمنانشان می‌باشد: الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام إِنَّمَا یَعْبُدُ اللَّهَ مَنْ یَعْرِفُ اللَّهَ فَأَمَّا مَنْ لَا یَعْرِفُ اللَّهَ فَإِنَّمَا یَعْبُدُهُ هَکَذَا ضَلَالًا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ قَالَ تَصْدِیقُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَصْدِیقُ رَسُولِهِ صلی الله علیه وآله وَ مُوَالاةُ عَلِیٍّ علیه السلام وَ الِائْتِمَامُ بِهِ وَ بِأَئِمَّةِ الْهُدَی وَ الْبَرَاءَةُ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عَدُوِّهِمْ هَکَذَا یُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ. الکافی، ج ۱، ص۱۸۰. در نسخه تفسیر عیاشی آمده: … یُصَدِّقُ اللَّهَ وَ یُصَدِّقُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ فِی مُوَالاةِ عَلِیٍّ ….
  5. بحار الانوار، ج ۲، ص ۲۱، ح ۵۹.
  6. همان، ج ۷۰، ص ۹۷.
  7. بحار الانوار، ج ۲۸، ص ۳۰۱.
  8. بحار الانوار، ج ۲۸، ص ۱۹۶.
  9. همان، ص ۲۰۱، ۲۱۳، ۲۱۹.
  10. غدیر در قرآن، ج۲، ص ۳۶۰.
  11. در این باره به جلد ۸ بحار الانوار مراجعه شود.