ابوبکر بن ابی قحافه: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۴۸: خط ۷۴۸:


==== نكته سوم: پيمان شكنان كيانند؟ ====
==== نكته سوم: پيمان شكنان كيانند؟ ====
خداوند متعال با نزول اين آيه در موقعيتى كه ابوبكر و عمر صريحاً گفتند: «لا نُسَلِّمُ لَهُ ما قالَ ابَداً»، به ما مى‏ فهماند كه اينان پيمان شكنند و براى آينده اسلام و مسلمين نقشه ‏هايى در سر دارند، و از سوى ديگر با اين پيمان شكنى و قسم‏ هاى دروغى كه بر نشكستن پيمان خود ياد مى‏ كنند مانند كسى‏ اند كه رشته‏ هاى خود را پنبه مى ‏كند.
خداوند متعال با نزول اين آيه در موقعيتى كه ابوبكر و [[عمر بن خطاب|عمر]] صريحاً گفتند: «لا نُسَلِّمُ لَهُ ما قالَ ابَداً»، به ما مى‏ فهماند كه اينان پيمان شكنند و براى آينده [[اسلام]] و مسلمين نقشه ‏هايى در سر دارند، و از سوى ديگر با اين پيمان شكنى و قسم‏ هاى دروغى كه بر نشكستن پيمان خود ياد مى‏ كنند مانند كسى‏ اند كه رشته‏ هاى خود را پنبه مى ‏كند.


==== نكته چهارم: جمع ‏بندى آيات درباره غدير ====
==== نكته چهارم: جمع ‏بندى آيات درباره غدير ====
خط ۸۵۰: خط ۸۵۰:
آن دو برخاستند و بيعت كردند و سخنى نگفتند.<ref>كتاب سليم: ص ۳۵۶.</ref>
آن دو برخاستند و بيعت كردند و سخنى نگفتند.<ref>كتاب سليم: ص ۳۵۶.</ref>


البته موارد اهانت ‏هاى منافقين و در رأس آن ها ابوبكر و عمر به پيامبر صلى الله عليه و آله و [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] در غدير بسيار است.
البته موارد [[اهانت منافقین به پیامبر در غدیر|اهانت]] ‏هاى [[منافقین]] و در رأس آن ها ابوبكر و عمر به پيامبر صلى الله عليه و آله و [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] در غدير بسيار است.


=== مورد پنجم ===
=== مورد پنجم ===
خط ۸۵۹: خط ۸۵۹:
اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود: تعجب است از محبت اين مرد (عمر) و رفيقش قبل از او (ابوبكر) كه در قلوب اين امت جاى گرفته و تسليم آنان در برابر او در هر چيزى كه بدعت گذاشته است.
اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود: تعجب است از محبت اين مرد (عمر) و رفيقش قبل از او (ابوبكر) كه در قلوب اين امت جاى گرفته و تسليم آنان در برابر او در هر چيزى كه بدعت گذاشته است.


سليم مى‏ گويد: سپس اميرالمؤمنين ‏عليه السلام رو به عباس و اطرافيانش كرد و مواردى از كارهاى آن دو نفر را ذكر كرد، و از جمله فرمود: عمر بود كه در روز غدير خم وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله مرا براى ولايت منصوب كرد، او و رفيقش (ابوبكر) با هم گفتگو كردند. او گفت: «در اينكه كار پسر عمويش را بالا ببرد هيچ كوتاهى نمى ‏كند». و ديگرى گفت: «در اينكه بازوى پسر عمويش را بلند كند هيچ كوتاهى نمى‏ كند».
سليم مى‏ گويد: سپس اميرالمؤمنين ‏عليه السلام رو به عباس و اطرافيانش كرد و مواردى از كارهاى آن دو نفر را ذكر كرد، و از جمله فرمود:
 
عمر بود كه در روز غدير خم وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله مرا براى ولايت منصوب كرد، او و رفيقش (ابوبكر) با هم گفتگو كردند. او گفت: «در اينكه كار پسر عمويش را بالا ببرد هيچ كوتاهى نمى ‏كند». و ديگرى گفت: «در اينكه بازوى پسر عمويش را بلند كند هيچ كوتاهى نمى‏ كند».


همچنين در حالى كه من منصوب شده بودم به رفيقش (ابوبكر) گفت: «اين واقعاً كرامت و بزرگى است». رفيقش با تندى به او نگاه كرد و گفت: «نه به خدا قسم، ابداً اين سخن او را گوش نمى‏ دهم و از او اطاعت نمى‏ كنم».
همچنين در حالى كه من منصوب شده بودم به رفيقش (ابوبكر) گفت: «اين واقعاً كرامت و بزرگى است». رفيقش با تندى به او نگاه كرد و گفت: «نه به خدا قسم، ابداً اين سخن او را گوش نمى‏ دهم و از او اطاعت نمى‏ كنم».
خط ۸۶۸: خط ۸۷۰:


== اهانت ابوبكر به پيامبر صلى الله عليه و آله در مسير غدير<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۶۳ .</ref>==
== اهانت ابوبكر به پيامبر صلى الله عليه و آله در مسير غدير<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۶۳ .</ref>==
در راه بازگشت پيامبر صلى الله عليه و آله از سفر حجةالوداع به سوى غدير، پس از توقف حضرت در منزل «قُديد» و دعاهاى آن حضرت در مورد مودّت و اخوت و وصايت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام، از ميان جمعيت عظيم كاروان -  كه ناظر ماجرا بودند -  ابوبكر و عمر به كنايه گفتند: به خدا قسم! يک پيمانه خرما در مَشكى پوسيده نزد ما محبوب‏ تر است از آنچه محمد از پروردگارش خواسته است. چه مى‏ شد اگر از پروردگارش درخواست ملائكه‏ اى مى ‏كرد كه او را در برابر دشمنانش كمک كنند، يا گنجى كه فقر او را جبران كند! به خدا قسم على را به هر كارى دعوت مى‏ كند او هم مى ‏پذيرد!!
در راه بازگشت پيامبر صلى الله عليه و آله از سفر حجةالوداع به سوى غدير، پس از توقف حضرت در منزل «قُديد» و دعاهاى آن حضرت در مورد مودّت و اخوت و وصايت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام، از ميان جمعيت عظيم كاروان -  كه ناظر ماجرا بودند -  ابوبكر و عمر به كنايه گفتند:
 
به خدا قسم! يک پيمانه خرما در مَشكى پوسيده نزد ما محبوب‏ تر است از آنچه محمد از پروردگارش خواسته است.
 
چه مى‏ شد اگر از پروردگارش درخواست ملائكه‏ اى مى ‏كرد كه او را در برابر دشمنانش كمک كنند، يا گنجى كه فقر او را جبران كند! به خدا قسم على را به هر كارى دعوت مى‏ كند او هم مى ‏پذيرد!!
 
اين حركت تخريب كننده بر قلب مبارک پيامبر صلى الله عليه و آله سنگينى كرد، و حقاً از كسانى كه به عنوان اصحابش گِرد او را گرفته بودند چنين انتظارى نداشت.


اين حركت تخريب كننده بر قلب مبارک پيامبر صلى الله عليه و آله سنگينى كرد، و حقاً از كسانى كه به عنوان اصحابش گِرد او را گرفته بودند چنين انتظارى نداشت. لذا به جبرئيل فرمود: «خدايم مى ‏داند كه من از قريش چه كشيده ‏ام، آن هنگام كه نبوت مرا نپذيرفتند تا به من دستور جهاد با آنان را داد، و لشكريانى از آسمان به كمک من فرستاد كه مرا يارى كردند. پس چگونه بعد از من اقرار خواهند كرد»؟
لذا به جبرئيل فرمود: «خدايم مى ‏داند كه من از قريش چه كشيده ‏ام، آن هنگام كه نبوت مرا نپذيرفتند تا به من دستور جهاد با آنان را داد، و لشكريانى از آسمان به كمک من فرستاد كه مرا يارى كردند. پس چگونه بعد از من اقرار خواهند كرد»؟


اينجا بود كه آيات ۱۲ تا ۲۴ سوره هود نازل شد. اين آيات از يک سو دلگرمى براى پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه به خاطر حركات منافقين رنجيده خاطر نشود و مسئله اعلان ولايت ترک نشود، و از سوى ديگر عين گفتار مسخره آميز ابوبكر و عمر در آيه آمده بود.
اينجا بود كه آيات ۱۲ تا ۲۴ سوره هود نازل شد. اين آيات از يک سو دلگرمى براى پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه به خاطر حركات منافقين رنجيده خاطر نشود و مسئله اعلان ولايت ترک نشود، و از سوى ديگر عين گفتار مسخره آميز ابوبكر و عمر در آيه آمده بود.
خط ۸۷۷: خط ۸۸۵:


== برخورد ابوبكر با اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام پس از غدير<ref>واقعه قرآنى غدير: ص۱۷۶-۱۸۲.</ref>==
== برخورد ابوبكر با اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام پس از غدير<ref>واقعه قرآنى غدير: ص۱۷۶-۱۸۲.</ref>==
يكى از برنامه ‏هاى منافقين اين بود كه وقتى با سلمان و مقداد و ابوذر و عمار ملاقات مى‏ كردند به آنان مى ‏گفتند: «ما به محمد ايمان آورده ‏ايم و در برابر بيعت على و فضيلت او سر تسليم فرود آورده ‏ايم و مانند شما اوامر او را اجرا مى ‏كنيم».
يكى از برنامه ‏هاى منافقين اين بود كه وقتى با سلمان و مقداد و ابوذر و عمار ملاقات مى‏ كردند به آنان مى ‏گفتند:
 
«ما به محمد ايمان آورده ‏ايم و در برابر بيعت على و فضيلت او سر تسليم فرود آورده ‏ايم و مانند شما اوامر او را اجرا مى ‏كنيم».
 
به خصوص ابوبكر و عمر و بقيه نُه نفرى كه سرشناس ‏تر در نفاق بودند، گاهى كه در راه با سلمان و اصحابش رو به رو مى ‏شدند از آنان احساس انزجار مى‏ كردند و مى‏ گفتند:
 
«اينان اصحاب ساحر و احمق هستند»، كه منظورشان پيامبر و على‏ عليهما السلام بود.


به خصوص ابوبكر و عمر و بقيه نُه نفرى كه سرشناس ‏تر در نفاق بودند، گاهى كه در راه با سلمان و اصحابش رو به رو مى ‏شدند از آنان احساس انزجار مى‏ كردند و مى‏ گفتند: «اينان اصحاب ساحر و احمق هستند»، كه منظورشان پيامبر و على‏ عليهما السلام بود. سپس به يكديگر مى‏ گفتند: «از اينان بپرهيزيد كه مبادا از گوشه‏ هاى سخنانتان درباره كفر محمد و آنچه درباره على گفته با اطلاع شوند و خبر آن را براى او ببرند و باعث هلاکت شما شود».
سپس به يكديگر مى‏ گفتند: «از اينان بپرهيزيد كه مبادا از گوشه‏ هاى سخنانتان درباره كفر محمد و آنچه درباره على گفته با اطلاع شوند و خبر آن را براى او ببرند و باعث هلاکت شما شود».


آنگاه ابوبكر به اصحاب منافقش مى‏ گفت: «اينک مرا بنگريد كه چگونه آنان را به مسخره مى‏ گيرم و شر آنان را از شما دفع مى‏ كنم»! وقتى به آنان نزديک شدند ابوبكر گفت: مرحبا به سلمان فرزند اسلام، كه محمد آقاى مردم درباره او گفته است:
آنگاه ابوبكر به اصحاب منافقش مى‏ گفت: «اينک مرا بنگريد كه چگونه آنان را به مسخره مى‏ گيرم و شر آنان را از شما دفع مى‏ كنم»!
 
وقتى به آنان نزديک شدند ابوبكر گفت: مرحبا به سلمان فرزند اسلام، كه محمد آقاى مردم درباره او گفته است:


«اگر دين از ستاره ثريا آويخته باشد مردانى از فارسى زبانان خود را به آن مى‏ رسانند، و اين سلمان افضل آنان است» و منظور او تو بوده است.
«اگر دين از ستاره ثريا آويخته باشد مردانى از فارسى زبانان خود را به آن مى‏ رسانند، و اين سلمان افضل آنان است» و منظور او تو بوده است.


و مرحبا به تو كه درباره ‏ات گفته: «سَلْمانُ مِنّا اَهْلَ الْبَيْتِ»: «سلمان از ما اهل‏ بيت است»، و با اين سخن تو را با جبرئيل قرين ساخته كه در روز كساء از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: آيا من هم از شمايم؟ او گفت: «تو هم از مايى»، و سپس جبرئيل به ملكوت اعلى رفت و به ملائكه ديگر افتخار كرد و گفت: «چه كسى مثل من است؟ افتخار برايم باد كه از اهل‏ بيت محمد هستم»!
و مرحبا به تو كه درباره ‏ات گفته: «سَلْمانُ مِنّا اَهْلَ الْبَيْتِ»: «سلمان از ما اهل‏ بيت است»، و با اين سخن تو را با جبرئيل قرين ساخته كه در روز كساء از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد:


آنگاه ابوبكر رو به مقداد كرد و گفت: مرحبا به تو اى مقداد! تو همان كسى هستى كه پيامبر درباره تو به على گفت: «يا على، مقداد برادر تو در دين است و از شدت محبتى كه به تو دارد و دشمنى كه با دشمنانت دارد و از ولايتى كه به اوليائت و عداوتى كه با اعداى تو دارد گويا پاره‏اى از تن توست. اما ملائكه آسمان‏ ها و حُجُب محبت بيشترى به على دارند و شدت دشمنى آنان با دشمنان او بيشتر است. پس خوشا به حالت اى مقداد! خوشا به حالت!
آيا من هم از شمايم؟ او گفت: «تو هم از مايى»، و سپس جبرئيل به ملكوت اعلى رفت و به ملائكه ديگر افتخار كرد و گفت: «چه كسى مثل من است؟ افتخار برايم باد كه از اهل‏ بيت محمد هستم»!
 
آنگاه ابوبكر رو به مقداد كرد و گفت: مرحبا به تو اى مقداد! تو همان كسى هستى كه پيامبر درباره تو به على گفت:
 
«يا على، مقداد برادر تو در دين است و از شدت محبتى كه به تو دارد و دشمنى كه با دشمنانت دارد و از ولايتى كه به اوليائت و عداوتى كه با اعداى تو دارد گويا پاره‏اى از تن توست.
 
اما ملائكه آسمان‏ ها و حُجُب محبت بيشترى به على دارند و شدت دشمنى آنان با دشمنان او بيشتر است. پس خوشا به حالت اى مقداد! خوشا به حالت!


سپس ابوبكر رو به ابوذر كرد و گفت: مرحبا به تو اى ابوذر! تو همان كسى هستى كه پيامبر درباره‏ ات گفت: «زمين بر خود حمل نكرده و آسمان سايه نينداخته بر گوينده ‏اى كه راستگوتر از ابوذر باشد».
سپس ابوبكر رو به ابوذر كرد و گفت: مرحبا به تو اى ابوذر! تو همان كسى هستى كه پيامبر درباره‏ ات گفت: «زمين بر خود حمل نكرده و آسمان سايه نينداخته بر گوينده ‏اى كه راستگوتر از ابوذر باشد».


از پيامبر پرسيدند: خداوند به چه چيزى او را فضيلت و شرافت داده است؟ او گفت: «زيرا او به بركت على برادرم گوينده توانايى است و در شرايط مختلف ثناخوان او و نسبت به مسخره كنندگان و دشمنان او سرزنش كننده و با اولياء و دوستان او مُوالى و دوست است، و به زودى خدا او را در بهشت از بهترين ساكنين آن قرار مى ‏دهد و تعدادى كه عدد آن را جز خدا نمى‏ داند از حوريان و غلمان و پسران بهشتى خدمتكار او خواهند بود».
از پيامبر پرسيدند: خداوند به چه چيزى او را فضيلت و شرافت داده است؟ او گفت:


آنگاه ابوبكر به عمار گفت: اهلاً و سهلاً و مرحباً به تو اى عمار! تو با ولايت برادر پيامبر -  با آنكه شخص آرام و آسايش طلبى هستى و از عبادات فقط واجبات و مستحبات را انجام مى ‏دهى -  به درجه‏اى رسيده ‏اى كه آنان كه شب و روز بدن خود را به مشقت عبادت مشغول مى‏ كنند و شب را به نماز و روز را به روزه سپرى مى‏ كنند، بدان دست نيافته ‏اند.
«زيرا او به بركت على برادرم گوينده توانايى است و در شرايط مختلف ثناخوان او و نسبت به مسخره كنندگان و دشمنان او سرزنش كننده و با اولياء و دوستان او مُوالى و دوست است، و به زودى خدا او را در بهشت از بهترين ساكنين آن قرار مى ‏دهد و تعدادى كه عدد آن را جز خدا نمى‏ داند از حوريان و غلمان و پسران بهشتى خدمتكار او خواهند بود».


همچنين به درجه ‏اى رسيده ‏اى كه آنان كه بخشنده اموال‏ اند به آن نرسيده ‏اند اگر چه همه اموال دنيا در اختيار آنان باشد و آن را ببخشند. مرحبا بر تو! پيامبر تو را براى برادرش على يار خالص و مدافع او انتخاب كرده تا آنجا كه خبر داده تو به زودى در راه محبت او كشته مى‏ شوى و روز قيامت در زمره بهترين يارانش محشور مى‏ شوى.
آنگاه ابوبكر به [[عمار بن یاسر عنسی (ابوالیقظان)|عمار]] گفت: اهلاً و سهلاً و مرحباً به تو اى عمار! تو با ولايت برادر پيامبر -  با آنكه شخص آرام و آسايش طلبى هستى و از عبادات فقط واجبات و مستحبات را انجام مى ‏دهى -  به درجه ‏اى رسيده ‏اى كه آنان كه شب و روز بدن خود را به مشقت عبادت مشغول مى‏ كنند و شب را به نماز و روز را به روزه سپرى مى‏ كنند، بدان دست نيافته ‏اند.
 
همچنين به درجه ‏اى رسيده ‏اى كه آنان كه بخشنده اموال‏ اند به آن نرسيده ‏اند اگر چه همه اموال دنيا در اختيار آنان باشد و آن را ببخشند.
 
مرحبا بر تو! پيامبر تو را براى برادرش على يار خالص و مدافع او انتخاب كرده تا آنجا كه خبر داده تو به زودى در راه محبت او كشته مى‏ شوى و روز قيامت در زمره بهترين يارانش محشور مى‏ شوى.


خدا مرا هم به مثل عمل تو و اصحابت موفق گرداند، به گونه‏ اى كه براى من هم خدمتگزارى محمد رسول اللَّه و برادرش على ولى اللَّه ميسر گردد، و همچنين دشمنى با دشمنانشان و خالص بودن با دوستانشان با پذيرش ولايت و پيروى از او حاصل شود. اين گونه خداوند به زودى ما را هم وقتى با هم ملاقات كنيم سعادتمند مى ‏نمايد.
خدا مرا هم به مثل عمل تو و اصحابت موفق گرداند، به گونه‏ اى كه براى من هم خدمتگزارى محمد رسول اللَّه و برادرش على ولى اللَّه ميسر گردد، و همچنين دشمنى با دشمنانشان و خالص بودن با دوستانشان با پذيرش ولايت و پيروى از او حاصل شود. اين گونه خداوند به زودى ما را هم وقتى با هم ملاقات كنيم سعادتمند مى ‏نمايد.


سلمان و اصحابش برخورد ظاهرى آنان را مى ‏پذيرفتند همان گونه كه خدا امر فرموده بود، و از كنار آنان مى ‏گذشتند. آنگاه ابوبكر به اصحابش مى‏ گفت: مسخره من نسبت به اينان را چگونه ديديد؟ و چگونه شر آنان را از خودم و از شما دفع كردم؟
سلمان و اصحابش برخورد ظاهرى آنان را مى ‏پذيرفتند همان گونه كه خدا امر فرموده بود، و از كنار آنان مى ‏گذشتند.
 
آنگاه ابوبكر به اصحابش مى‏ گفت: مسخره من نسبت به اينان را چگونه ديديد؟ و چگونه شر آنان را از خودم و از شما دفع كردم؟
 
آنان در پاسخ او گفتند: هميشه راه خير را پيش بگيرى تا مادامى كه زنده هستى!
 
ابوبكر در پاسخ آنان گفت: معامله شما با اينان بايد اين گونه باشد تا روزى كه فرصتى به دست آوريد، چرا كه عاقلِ فهميده كسى است كه غصه را گلوگير كند تا فرصتى به چنگ آورد!
 
سپس نزد همفكران خود از منافقين و متمردين بازگشتند، همانان كه در [[تکذیب]] پيامبر صلى الله عليه و آله شريک آنان بودند كه آنچه حضرت درباره فضيلت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و منصوب شدن او به عنوان امام بر همه مكلفين از طرف خدا آورده بود تكذيب كردند.
 
وقتى نزد دوستان خود رفتند گفتند: «اِنّا مَعَكُمْ»: «ما با شماييم» طبق آنچه با هم نقشه كشيديم كه اگر براى محمد اتفاقى افتاد على را از اين امر مانع مى‏ شويم.
 
پس شما را گول نزند و به وحشت نيندازد آنچه از ما در تأييد آنان مى‏ شنويد و آنچه از ما مى‏ بينيد كه با جرئت سخنانى را در مدارا با آنان مى‏ گوييم، چرا كه با اين كار آنان را به مسخره گرفته ‏ايم.


آنان در پاسخ او گفتند: هميشه راه خير را پيش بگيرى تا مادامى كه زنده هستى! ابوبكر در پاسخ آنان گفت: معامله شما با اينان بايد اين گونه باشد تا روزى كه فرصتى به دست آوريد، چرا كه عاقلِ فهميده كسى است كه غصه را گلوگير كند تا فرصتى به چنگ آورد!
اينجا بود كه خداى عز و جل فرمود: يا محمد، «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ»: «خدا اينان را مسخره مى‏ كند» و به سزاى استهزايشان آنان را در دنيا و آخرت مجازات مى ‏كند، «وَ يَمُدُّهُمْ فى طُغْيانِهِمْ»<ref>بقره/۱۵.</ref>:


سپس نزد همفكران خود از منافقين و متمردين بازگشتند، همانان كه در تكذيب پيامبر صلى الله عليه و آله شريک آنان بودند كه آنچه حضرت درباره فضيلت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و منصوب شدن او به عنوان امام بر همه مكلفين از طرف خدا آورده بود تكذيب كردند. وقتى نزد دوستان خود رفتند گفتند: «اِنّا مَعَكُمْ»: «ما با شماييم» طبق آنچه با هم نقشه كشيديم كه اگر براى محمد اتفاقى افتاد على را از اين امر مانع مى‏ شويم. پس شما را گول نزند و به وحشت نيندازد آنچه از ما در تأييد آنان مى‏ شنويد و آنچه از ما مى‏ بينيد كه با جرئت سخنانى را در مدارا با آنان مى‏ گوييم، چرا كه با اين كار آنان را به مسخره گرفته ‏ايم.
«و آنان را در ادامه طغيانشان آزاد مى ‏گذارد» و به آنان مهلت مى‏ دهد و با مداراى خود به تأنّى با آنان رفتار مى‏ كند و به توبه دعوتشان مى‏ نمايد؛ و اگر سراغ مغفرت آيند به آنان وعده ‏هاى نيک مى‏ دهد.


اينجا بود كه خداى عز و جل فرمود: يا محمد، «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ»: «خدا اينان را مسخره مى‏ كند» و به سزاى استهزايشان آنان را در دنيا و آخرت مجازات مى ‏كند، «وَ يَمُدُّهُمْ فى طُغْيانِهِمْ»<ref>بقره/۱۵.</ref>: «و آنان را در ادامه طغيانشان آزاد مى ‏گذارد» و به آنان مهلت مى‏ دهد و با مداراى خود به تأنّى با آنان رفتار مى‏ كند و به توبه دعوتشان مى‏ نمايد؛ و اگر سراغ مغفرت آيند به آنان وعده ‏هاى نيک مى‏ دهد. اما آنان متحيرند و از كار قبيح خود دست بر نمى‏ دارند و از هر اذيتى نسبت به محمد و على‏ عليهما السلام -  كه برايشان ممكن باشد -  كوتاهى نمى‏ كنند.
اما آنان متحيرند و از كار قبيح خود دست بر نمى‏ دارند و از هر اذيتى نسبت به محمد و على‏ عليهما السلام -  كه برايشان ممكن باشد -  كوتاهى نمى‏ كنند.


آن روز منافقينى كه همراه پيامبر و على‏ عليهما السلام براى ديدن آن معجزات به بيرون مدينه رفته بودند، به شهر بازگشتند در حالى كه آن آيات مفصل سوره بقره درباره آنان نازل شده بود.<ref>بحار الانوار: ج ۶ ص ۳۰ و ج ۳۰ ص۲۲۳-۲۶۶ و ج۳۷ ص۱۴۲-۱۴۸. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۱۵۴-۱۶۱.</ref>
آن روز منافقينى كه همراه پيامبر و على‏ عليهما السلام براى ديدن آن معجزات به بيرون مدينه رفته بودند، به شهر بازگشتند در حالى كه آن آيات مفصل سوره بقره درباره آنان نازل شده بود.<ref>بحار الانوار: ج ۶ ص ۳۰ و ج ۳۰ ص۲۲۳-۲۶۶ و ج۳۷ ص۱۴۲-۱۴۸. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۱۵۴-۱۶۱.</ref>


== برخورد تند پيامبر صلى الله عليه و آله با ابوبكر پيش از مراسم غدير<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۷۱. </ref>==
== برخورد تند پيامبر صلى الله عليه و آله با ابوبكر پيش از مراسم غدير<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۷۱. </ref>==
هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و كاروان همراه حضرت به غدير رسيده و حضرت فرمان استقرار در آنجا را داد، فوراً افرادى را مأمور كرد تا مواظب پراكنده شدن كاروان باشند. از يک سو فرمان داد تا منادى ندا كند:
هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و كاروان همراه حضرت به غدير رسيده و حضرت فرمان استقرار در آنجا را داد، فوراً افرادى را مأمور كرد تا مواظب پراكنده شدن كاروان باشند.
 
از يک سو فرمان داد تا منادى ندا كند:


«همه مردم متوقف شوند، و آنان كه پيشتر رفته ‏اند باز گردند، و آنان كه پشت سر هستند خود را برسانند» تا آهسته آهسته همه جمعيت در محل از پيش تعيين شده جمع گردند.
«همه مردم متوقف شوند، و آنان كه پيشتر رفته ‏اند باز گردند، و آنان كه پشت سر هستند خود را برسانند» تا آهسته آهسته همه جمعيت در محل از پيش تعيين شده جمع گردند.


آن حضرت همزمان با اين اعلام گروهى را فرستاد تا پيش رفتگان را باز گردانند و به آنان درباره بازگرداندن ابوبكر و عمر به طور خاص سفارش كرد! مأموران به سرعت تاختند و آن گروه را كه به سركردگى ابوبكر و عمر تا نزديكى‏ هاى جُحفه پيش رفته بودند به سمت غدير بازگرداندند و پيامبر صلى الله عليه و آله آن دو نفر را به شدت مورد مؤاخذه قرار داد.
آن حضرت همزمان با اين اعلام گروهى را فرستاد تا پيش رفتگان را باز گردانند و به آنان درباره بازگرداندن ابوبكر و عمر به طور خاص سفارش كرد! مأموران به سرعت تاختند و آن گروه را كه به سركردگى ابوبكر و عمر تا نزديكى‏ هاى [[وادی جحفه|جُحفه]] پيش رفته بودند به سمت غدير بازگرداندند و پيامبر صلى الله عليه و آله آن دو نفر را به شدت مورد مؤاخذه قرار داد.


اين گونه بود كه دومين نقشه منافقين با آنكه اجرا شد ولى با اقدام به موقع پيامبر صلى الله عليه و آله خنثى گرديد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۹ و ج ۳۷ ص ۲۰۴. </ref>
اين گونه بود كه دومين نقشه منافقين با آنكه اجرا شد ولى با اقدام به موقع پيامبر صلى الله عليه و آله خنثى گرديد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۹ و ج ۳۷ ص ۲۰۴. </ref>


== بى ‏تقوايى در غصب خلافت و در مقابل غدير<ref>غدير در قرآن: ج ۲ ص۳۵۴-۳۵۹.</ref>==
== بى ‏تقوايى در غصب خلافت و در مقابل غدير<ref>غدير در قرآن: ج ۲ ص۳۵۴-۳۵۹.</ref>==
از جمله آيات تضمين شده در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير اين آيات است:
از جمله آيات تضمين شده در كلام [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] در [[خطبه غدیر]] اين آيات است:


«إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِى جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ . ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ»<ref>حجر/۴۵، ۴۶.</ref>: «متقين در بهشت‏ ها و چشمه سارها هستند . با سلام و امنيت داخل آن شويد».
«إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِى جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ . ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ»<ref>حجر/۴۵، ۴۶.</ref>: «متقين در بهشت‏ ها و چشمه سارها هستند . با سلام و امنيت داخل آن شويد».
خط ۹۲۵: خط ۹۶۵:
«وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ»<ref>زمر/۷۳.</ref>: «كسانى كه تقوا پيشه كردند گروه گروه به سوى بهشت برده مى‏شوند تا هنگامى كه به آن مى‏رسند و درهاى آن باز مى‏شود خزانه دارانش به آنها مى ‏گويند: سلام بر شما پاكيزه شديد پس براى هميشه داخل آن شويد».
«وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ»<ref>زمر/۷۳.</ref>: «كسانى كه تقوا پيشه كردند گروه گروه به سوى بهشت برده مى‏شوند تا هنگامى كه به آن مى‏رسند و درهاى آن باز مى‏شود خزانه دارانش به آنها مى ‏گويند: سلام بر شما پاكيزه شديد پس براى هميشه داخل آن شويد».


در خطبه غدير نيز، پس از آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله از اصل مسئله امامت فراغت يافت به معرفى دوستان و دشمنان امامت پرداخت.
در خطبه غدير نيز، پس از آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله از اصل مسئله امامت فراغت يافت به معرفى دوستان و دشمنان [[امامت]] پرداخت.
 
در اين فراز از اواسط خطبه مسئله ورودِ با جلالت آنان به [[بهشت]] را با اقتباس از دو آيه قرآن در كلام خود بيان فرمود:
 
«الا انَّ اوْلِيائَهُمُ الَّذينَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِسَلامٍ آمِنِينَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ بِالتَّسْليمِ، يَقُولُونَ »سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ»:


در اين فراز از اواسط خطبه مسئله ورودِ با جلالت آنان به بهشت را با اقتباس از دو آيه قرآن در كلام خود بيان فرمود:
«بدانيد اولياء و دوستان امامان كسانى هستند كه با سلامتى و در حال امن وارد بهشت مى ‏شوند و ملائكه با سلام به ملاقات آنان مى‏ آيند و مى‏ گويند:


«الا انَّ اوْلِيائَهُمُ الَّذينَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِسَلامٍ آمِنِينَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ بِالتَّسْليمِ، يَقُولُونَ »سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ» : «بدانيد اولياء و دوستان امامان كسانى هستند كه با سلامتى و در حال امن وارد بهشت مى ‏شوند و ملائكه با سلام به ملاقات آنان مى‏ آيند و مى‏ گويند: «سلام بر شما، پاكيزه شديد. پس براى هميشه داخل بهشت شويد».<ref>اسرار غدیر: ص۱۵۲ بخش۷.</ref>
«سلام بر شما، پاكيزه شديد. پس براى هميشه داخل بهشت شويد».<ref>اسرار غدیر: ص۱۵۲ بخش۷.</ref>


از جهت تفسيرى دو نقطه مهم در كلام مبارک پيامبر صلى الله عليه و آله پيرامون اين دو آيه در خطبه غدير نهفته است: يكى ارتباط تقوى و ولايت، و ديگرى تشريفات خاص براى ورود با جلالت شيعيان به بهشت.
از جهت تفسيرى دو نقطه مهم در كلام مبارک پيامبر صلى الله عليه و آله پيرامون اين دو آيه در [[خطبه غدیر]] نهفته است:
 
يكى ارتباط تقوى و ولايت، و ديگرى تشريفات خاص براى ورود با جلالت شيعيان به بهشت.


در مورد ارتباط تقوى و ولايت بايد گفت: موضوع اين دو آيه در قرآن «متقين» هستند كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را به اوليا و دوستان دوازده امام‏ عليهم السلام تأويل فرموده است.
در مورد ارتباط تقوى و ولايت بايد گفت: موضوع اين دو آيه در قرآن «متقين» هستند كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را به اوليا و دوستان دوازده امام‏ عليهم السلام تأويل فرموده است.


نكته بسيار مهم ارتباط تقوى و ولايت است كه طبعاً نقطه مقابل آن تلازم بى‏ تقوايى با نپذيرفتن ولايت خواهد بود.
نكته بسيار مهم ارتباط [[تقوی]] و ولايت است كه طبعاً نقطه مقابل آن تلازم بى‏ تقوايى با نپذيرفتن ولايت خواهد بود.


نقطه مقابل اين ارتباط، تلازم بين بى‏ تقوايى و ردّ ولايت امامان‏ عليهم السلام است. اگر مخالفين و دشمنان اهل ‏بيت‏ عليهم السلام تقوى داشتند و از خدا مى‏ ترسيدند و اطاعت او را مى‏ نمودند در رأس همه اطاعت‏ ها قبول ولايت ائمه ‏عليهم السلام بود كه با دستور مستقيم و مؤكد خداوند توسط همان پيامبرى نازل شد كه نماز و روزه و حج و حرمت دروغ و غيبت و تهمت و ربا و غير اين ها نازل شد. اين سرپيچى از امر الهى به معناى بى‏ تقوايى و نترسيدن از خدا و عذابى است كه براى نافرمانان مقرّر فرموده است.  
نقطه مقابل اين ارتباط، تلازم بين بى‏ تقوايى و ردّ ولايت امامان‏ عليهم السلام است.  
 
اگر مخالفين و دشمنان اهل ‏بيت‏ عليهم السلام تقوی داشتند و از خدا مى‏ ترسيدند و اطاعت او را مى‏ نمودند در رأس همه اطاعت‏ ها قبول ولايت ائمه ‏عليهم السلام بود كه با دستور مستقيم و مؤكد خداوند توسط همان پيامبرى نازل شد كه نماز و روزه و حج و حرمت دروغ و غيبت و تهمت و ربا و غير اين ها نازل شد.  
 
اين سرپيچى از امر الهى به معناى بى‏ تقوايى و نترسيدن از خدا و عذابى است كه براى نافرمانان مقرّر فرموده است.  


جا دارد در اينجا به سخنان چند نفر از معترضين بر ابوبكر در روزهاى اول غصب خلافت اشاره مى ‏شود كه وقتى او را در چنين اقدام عظيمى بر ضد ولايت توبيخ مى‏ كردند از واژه «تقوى» استفاده كردند و او را در حضور مردم بى ‏تقوى معرفى مى ‏نمودند.
جا دارد در اينجا به سخنان چند نفر از معترضين بر ابوبكر در روزهاى اول غصب خلافت اشاره مى ‏شود كه وقتى او را در چنين اقدام عظيمى بر ضد ولايت توبيخ مى‏ كردند از واژه «تقوى» استفاده كردند و او را در حضور مردم بى ‏تقوى معرفى مى ‏نمودند.


سلمان در مسجد بپاخاست و در حالى كه ابوبكر بر فراز منبر بود خطاب به او گفت: يا ابابَكْرٍ، اتَّقِ اللَّه وَ قُمْ عَنْ هذَا الْمَجْلِسِ وَ دَعْهُ لاهْلِهِ يَأْكُلُوا بِهِ رَغَداً الى يَوْمِ الْقِيامَةِ لا يَخْتَلِفُ عَلى هذِهِ الْامَّةِ سَيْفانِ... ، وَ انْ ابَيْتُمْ لَتَحْلِبُنَّ بِهِ دَماً وَ لَيَطْمَعَنَّ فيهَا الطُّلَقاءُ وَ الطُّرَداءُ وَ الْمُنافِقُونَ:
سلمان در مسجد بپاخاست و در حالى كه ابوبكر بر فراز منبر بود خطاب به او گفت:
 
يا ابابَكْرٍ، اتَّقِ اللَّه وَ قُمْ عَنْ هذَا الْمَجْلِسِ وَ دَعْهُ لاهْلِهِ يَأْكُلُوا بِهِ رَغَداً الى يَوْمِ الْقِيامَةِ لا يَخْتَلِفُ عَلى هذِهِ الْامَّةِ سَيْفانِ... ، وَ انْ ابَيْتُمْ لَتَحْلِبُنَّ بِهِ دَماً وَ لَيَطْمَعَنَّ فيهَا الطُّلَقاءُ وَ الطُّرَداءُ وَ الْمُنافِقُونَ:


اى ابوبكر، تقوى پيشه كن و از اين جايى كه نشسته ‏اى برخيز و آن را به اهلش واگذار كن كه تا روز قيامت با خوشى آن را به كار گيرند و دو شمشير از اين امت با يكديگر اختلاف پيدا نكنند ... ، و اگر نپذيريد از آن خون خواهيد دوشيد و آزاد شدگان و مطرود شدگان و منافقان در خلافت طمع خواهند كرد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۳۰۱. </ref>
اى ابوبكر، تقوى پيشه كن و از اين جايى كه نشسته ‏اى برخيز و آن را به اهلش واگذار كن كه تا روز قيامت با خوشى آن را به كار گيرند و دو شمشير از اين امت با يكديگر اختلاف پيدا نكنند...، و اگر نپذيريد از آن خون خواهيد دوشيد و آزاد شدگان و مطرود شدگان و منافقان در خلافت طمع خواهند كرد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۳۰۱. </ref>


مى‏ بينيم كه سلمان دو سوى تقوى و بى ‏تقوايى را به خوبى تبيين مى ‏كند و نشان مى‏ دهد كه آثار سوء اين بى ‏تقوايى تا كجا پيش مى‏ رود كه بايد امّتى خون بدوشند و نااهلان دنباله اين راه غلط را بگيرند، چنانكه اين اتفاق بوقوع پيوست و چه خون‏ هاى ناحقى كه در پى اين غصب خلافت در طول قرن‏ ها ريخته شد و چه كسانى حكومت مردم را در دست گرفتند كه فتنه‏ هاى عظيمى از دستشان صادر شد.
مى‏ بينيم كه سلمان دو سوى تقوى و بى ‏تقوايى را به خوبى تبيين مى ‏كند و نشان مى‏ دهد كه آثار سوء اين بى ‏تقوايى تا كجا پيش مى‏ رود كه بايد امّتى خون بدوشند و نااهلان دنباله اين راه غلط را بگيرند، چنانكه اين اتفاق بوقوع پيوست و چه خون‏ هاى ناحقى كه در پى اين غصب خلافت در طول قرن‏ ها ريخته شد و چه كسانى حكومت مردم را در دست گرفتند كه فتنه‏ هاى عظيمى از دستشان صادر شد.
خط ۹۴۹: خط ۱٬۰۰۱:
آيا اين بى‏ تقوايى با يک دروغ يا غيبت يا زنا يا ربا قابل مقايسه است؟ آيا هزاران دروغ و غيبت و زنا و ربا ثمره غصب خلافت نبود؟!
آيا اين بى‏ تقوايى با يک دروغ يا غيبت يا زنا يا ربا قابل مقايسه است؟ آيا هزاران دروغ و غيبت و زنا و ربا ثمره غصب خلافت نبود؟!


در همان مجلس مقداد برخاست و چنين گفت: ارْجِعْ يا ابابَكْرٍ عَنْ ظُلْمِكَ وَ تُبْ الى رَبِّكَ وَ الْزِمْ بَيْتِكَ وَ ابْكِ عَلى خَطيئَتِكَ وَ سَلِّمِ الامْرَ لِصاحِبِهِ الَّذى هُوَ اوْلى بِهِ مِنْكَ... . اتَّقِ اللَّه وَ بادِرِ الاسْتِقالَةَ قَبْلَ فَوْتِها:
در همان مجلس مقداد برخاست و چنين گفت:


اى ابوبكر، از ظلم خود باز گرد و نزد پروردگارت توبه كن و در خانه ‏ات بنشين و بر گناهت گريه كن، و امر خلافت را به صاحب آن كه از تو بدان سزاوارترست تسليم نما ... . تقوى پيشه كن و هر چه زودتر آنچه تصرف كرده ‏اى بازگردان قبل از آنكه وقت آن بگذرد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۹۶. </ref>
ارْجِعْ يا ابابَكْرٍ عَنْ ظُلْمِكَ وَ تُبْ الى رَبِّكَ وَ الْزِمْ بَيْتِكَ وَ ابْكِ عَلى خَطيئَتِكَ وَ سَلِّمِ الامْرَ لِصاحِبِهِ الَّذى هُوَ اوْلى بِهِ مِنْكَ... . اتَّقِ اللَّه وَ بادِرِ الاسْتِقالَةَ قَبْلَ فَوْتِها:
 
اى ابوبكر، از ظلم خود باز گرد و نزد پروردگارت توبه كن و در خانه ‏ات بنشين و بر گناهت گريه كن، و امر خلافت را به صاحب آن كه از تو بدان سزاوارترست تسليم نما... .
 
تقوى پيشه كن و هر چه زودتر آنچه تصرف كرده ‏اى بازگردان قبل از آنكه وقت آن بگذرد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۹۶. </ref>


در اين كلام مقداد هم توبه از آن بى‏ تقوايى و گريه بر چنين گناهى مطرح شده و به او تقوى را سفارش مى‏ كند كه لازمه ‏اش را باز پس دادن خلافتِ غصب شده مى ‏داند.
در اين كلام مقداد هم توبه از آن بى‏ تقوايى و گريه بر چنين گناهى مطرح شده و به او تقوى را سفارش مى‏ كند كه لازمه ‏اش را باز پس دادن خلافتِ غصب شده مى ‏داند.
خط ۹۶۳: خط ۱٬۰۱۹:
با توجه به سخن فوق معلوم مى ‏شود موضوعيت تقوى درباره اهل‏ بيت و حقوقشان معناى دقيقِ ارتباط بين تقوى و ولايت است، همان گونه كه باز گرداندن حقشان توبه از اين گناه و نشانه ترس از خداست.
با توجه به سخن فوق معلوم مى ‏شود موضوعيت تقوى درباره اهل‏ بيت و حقوقشان معناى دقيقِ ارتباط بين تقوى و ولايت است، همان گونه كه باز گرداندن حقشان توبه از اين گناه و نشانه ترس از خداست.
== بيعت ابوبكر با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در غدير<ref>ژرفاى غدير: ص ۱۵۰. واقعه قرآنى غدير: ص۱۲۰، ۱۲۱. اولین میراث مکتوب درباره غدیر: ص۹.</ref>==
== بيعت ابوبكر با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در غدير<ref>ژرفاى غدير: ص ۱۵۰. واقعه قرآنى غدير: ص۱۲۰، ۱۲۱. اولین میراث مکتوب درباره غدیر: ص۹.</ref>==
پس اتمام خطبه غدير و دستور پيامبر صلى الله عليه و آله براى بيعت همگانى با اميرالمؤمنين ‏عليه السلام، بعد از بيعت مقداد و سلمان و ابوذر و حذيفه و ابن مسعود و عمار و بريده اسلمى، از اولين افرادى كه هنگام بيعت بايد براى بيعت حضور مى ‏يافتند [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و عمر و عثمان و طلحه و زبير و معاويه و مغيره و ابوموسى اشعرى بودند كه پيامبر صلى الله عليه و آله تأكيد خاصى بر بيعت آنان داشت.
پس اتمام [[خطبه غدیر]] و دستور پيامبر صلى الله عليه و آله براى بيعت همگانى با [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین ‏علیه السلام]]، بعد از بيعت [[مقداد بن عمرو کندی|مقداد]] و [[سلمان فارسی(محمّدی)|سلمان]] و [[ابوذر غفاری|ابوذر]] و [[حذیفة بن یمان یمانی|حذیفه]] و ابن مسعود و [[عمار بن یاسر عنسی (ابوالیقظان)|عمار]] و بریده اسلمی، از اولين افرادى كه هنگام بيعت بايد براى بيعت حضور مى ‏يافتند [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] و [[عثمان بن عفّان|عثمان]] و [[طلحة بن عبیدالله تمیمی|طلحه]] و [[زبیر بن عوام قرشی|زبیر]] و [[معاویة بن ابی سفیان|معاویه]] و [[مغیرة بن شعبه|مغیره]] و [[ابوموسی اشعری]] بودند كه پيامبر صلى الله عليه و آله تأكيد خاصى بر بيعت آنان داشت.


جالب اينكه تنها كسانى كه از ميان آن جمعيت انبوه بدون اعتراض بيعت نكردند ابوبكر و عمر بودند كه گفتند:
جالب اينكه تنها كسانى كه از ميان آن جمعيت انبوه بدون اعتراض بيعت نكردند ابوبكر و عمر بودند كه گفتند:


«آيا اين بيعت از طرف خداست يا از طرف رسولش» ؟! كه اشاره به همان ساختگى بودن برنامه غدير بود. حضرت فوراً اين حركت را پاسخى قاطع داد و فرمود: «بلى امرى است كه هم از طرف خدا و هم از طرف رسولش است».
«آيا اين بيعت از طرف خداست يا از طرف رسولش» ؟! كه اشاره به همان ساختگى بودن برنامه غدير بود.
 
حضرت فوراً اين حركت را پاسخى قاطع داد و فرمود: «بلى امرى است كه هم از طرف خدا و هم از طرف رسولش است».


با اين همه وقتى بيعت كردند و بيرون آمدند گفتند: «درباره آنچه گفت هرگز تسليم او نخواهيم شد».<ref>التحصين (سيد ابن طاووس): ص ۵۳۷.</ref>
با اين همه وقتى بيعت كردند و بيرون آمدند گفتند: «درباره آنچه گفت هرگز تسليم او نخواهيم شد».<ref>التحصين (سيد ابن طاووس): ص ۵۳۷.</ref>
خط ۹۸۰: خط ۱٬۰۳۸:


== تحركات ابوبكر پس از بازگشت به مدينه<ref>واقعه قرآنى غدير: ص۱۷۶-۱۸۲.</ref> ==
== تحركات ابوبكر پس از بازگشت به مدينه<ref>واقعه قرآنى غدير: ص۱۷۶-۱۸۲.</ref> ==
پس از بازگشت از غدير، در حالى كه مسافرين مدينه بعد از سفر يک ماهه خود در فكر استراحت و آرامش بودند، منافقين ورود به مدينه را آغازى براى زمينه‏ سازى اهداف خود مى ‏دانستند. كسانى كه صحيفه ملعونه را امضا كرده بودند و نقشه‏ هاى پى در پى كشيده بودند و بسيارى از نقشه‏ هاى خود را به اجرا در آورده بودند، با برخوردهاى دوگانه و ظاهرسازى‏ هاى فريبكارانه نقشه‏ هاى جدى بر ضد غدير را به مرحله عمل نزديک مى‏ كردند.
پس از بازگشت از غدير، در حالى كه مسافرين مدينه بعد از سفر يک ماهه خود در فكر استراحت و آرامش بودند، منافقين ورود به مدينه را آغازى براى زمينه‏ سازى اهداف خود مى ‏دانستند.
 
كسانى كه صحيفه ملعونه را امضا كرده بودند و نقشه‏ هاى پى در پى كشيده بودند و بسيارى از نقشه‏ هاى خود را به اجرا در آورده بودند، با برخوردهاى دوگانه و ظاهرسازى‏ هاى فريبكارانه نقشه‏ هاى جدى بر ضد غدير را به مرحله عمل نزديک مى‏ كردند.


پيامبر صلى الله عليه و آله در صدد اين بود كه به آنان بفهماند هم از نفاق آنان آگاه است و هم از نقشه‏ هاى آنان خبر دارد و هم قادر بر خنثى كردن تمام توطئه‏ هاى آنان در چشم بر هم زدنى است و در برابر آنان عاجز نيست.
پيامبر صلى الله عليه و آله در صدد اين بود كه به آنان بفهماند هم از نفاق آنان آگاه است و هم از نقشه‏ هاى آنان خبر دارد و هم قادر بر خنثى كردن تمام توطئه‏ هاى آنان در چشم بر هم زدنى است و در برابر آنان عاجز نيست.
خط ۹۸۶: خط ۱٬۰۴۶:
همچنين مى‏ خواست به آنان بفهماند آنچه از مدارا و آزاد گذاشتن آنان به چشم مى‏ خورد فقط براى امتحان مردم و مقدرى است كه پروردگار امر فرموده است.
همچنين مى‏ خواست به آنان بفهماند آنچه از مدارا و آزاد گذاشتن آنان به چشم مى‏ خورد فقط براى امتحان مردم و مقدرى است كه پروردگار امر فرموده است.


اين اظهارات دو رويانه منافقين از يک سو و آن مقابله جدى و عميق پيامبر صلى الله عليه و آله از سوى ديگر، ماجرايى را به وجود آورد كه هشت آيه قرآن درباره آن نازل شد؛ و اتمام حجتى بى ‏نظير بر منافقين آن روز و پيروان آنان تا روز قيامت انجام گرفت.
اين اظهارات دو رويانه [[منافقین]] از يک سو و آن مقابله جدى و عميق [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] از سوى ديگر، ماجرايى را به وجود آورد كه هشت آيه قرآن درباره آن نازل شد؛ و اتمام حجتى بى ‏نظير بر منافقين آن روز و پيروان آنان تا روز قيامت انجام گرفت.


منافقين تحركات خود را با دورويى آغاز كردند تا كسى از توطئه‏ هاى آنان بويى نبرد. آنان نزد پيامبر صلى الله عليه و آله مى ‏آمدند و منافقانه اظهار مى ‏كردند:
[[منافقین]] تحركات خود را با دورويى آغاز كردند تا كسى از توطئه‏ هاى آنان بويى نبرد. آنان نزد پيامبر صلى الله عليه و آله مى ‏آمدند و منافقانه اظهار مى ‏كردند:


«تو محبوب‏ ترين خلق خدا نزد خدا و خود و نزد ما را بر ما منصوب نمودى، و بدين وسيله ما را از شر ظالمين بر ما و متجاوزين در سياستمان آسوده ساختى».
«تو محبوب‏ ترين خلق خدا نزد خدا و خود و نزد ما را بر ما منصوب نمودى، و بدين وسيله ما را از شر ظالمين بر ما و متجاوزين در سياستمان آسوده ساختى».
خط ۹۹۶: خط ۱٬۰۵۶:
حضرت آنان را فرا خواند و مورد سرزنش قرار داد. آنان در مقام انكار قسم‏ هاى غليظ خوردند و آن نسبت ‏ها را ردّ كردند.
حضرت آنان را فرا خواند و مورد سرزنش قرار داد. آنان در مقام انكار قسم‏ هاى غليظ خوردند و آن نسبت ‏ها را ردّ كردند.


ابوبكر گفت: «يا رسول اللَّه، به خدا قسم، به هيچ چيز اهميت نداده ‏ام به اندازه‏ اى كه به اين بيعت اهميت مى ‏دهم! من اميدوارم كه خداوند با اين بيعت در قصرهاى بهشت براى من جاى وسيعى در نظر بگيرد، و مرا از بهترين وارد شوندگان و ساكنين آن قرار دهد»!!
ابوبكر گفت: «يا رسول اللَّه، به خدا قسم، به هيچ چيز اهميت نداده ‏ام به اندازه‏ اى كه به اين بيعت اهميت مى ‏دهم! من اميدوارم كه خداوند با اين بيعت در قصرهاى [[بهشت]] براى من جاى وسيعى در نظر بگيرد، و مرا از بهترين وارد شوندگان و ساكنين آن قرار دهد»!!


عمر گفت: پدر و مادرم به قربان تو يا رسول اللَّه، من به دخول بهشت و نجات از آتش اطمينان خاطر نيافتم مگر با اين بيعت! به خدا قسم بعد از اين عهد و پيمانى كه بر آن تعهد بستم، هرگز شكستن اين پيمان و مخالفت با آن مورد رضاى من نخواهد بود اگر چه از زمين تا عرش مرواريدهاى تازه و جواهرات گرانقيمت پر باشد و براى نقض اين بيعت به من بدهند!!
عمر گفت: پدر و مادرم به قربان تو يا رسول اللَّه، من به دخول بهشت و نجات از آتش اطمينان خاطر نيافتم مگر با اين بيعت! به خدا قسم بعد از اين عهد و پيمانى كه بر آن تعهد بستم، هرگز شكستن اين پيمان و مخالفت با آن مورد رضاى من نخواهد بود اگر چه از زمين تا عرش مرواريدهاى تازه و جواهرات گرانقيمت پر باشد و براى نقض اين بيعت به من بدهند!!