بیعت: تفاوت میان نسخه‌ها

۶۷۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۵ نوامبر ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۹۹: خط ۷۹۹:
پيداست كه شكل عمومى بيعت همان دست دادن است، ولى اين دست دادن در واقع حاكى از عهد بستن و تصميم به وفادارى قلبى و نيز پيمان لسانى است.
پيداست كه شكل عمومى بيعت همان دست دادن است، ولى اين دست دادن در واقع حاكى از عهد بستن و تصميم به وفادارى قلبى و نيز پيمان لسانى است.


در غدير چند جهت وجود داشت كه به خاطر آن قبل از بيعت با دست، بيعت لسانى كه به شكل اقرار زبانى و به صورت گفتن بود انجام گرفت و حضرت متن گفتار را هم تعيين كردند. اين جهات عبارتند از:
در غدير چند جهت وجود داشت كه به خاطر آن قبل از بيعت با دست، بيعت لسانى كه به شكل اقرار زبانى و به صورت گفتن بود انجام گرفت و حضرت متن گفتار را هم تعيين كردند.


جهت اول: بيعت با دست احتياج به تفسير دارد، و بايد معلوم شود براى چه بيعت مى ‏كنند. اين اقرار لسانى در واقع مفسّر بيعت با دست بود كه بعد از خطبه انجام شد.
اين جهات عبارتند از:


جهت دوم: ممكن بود عده ‏اى پس از [[خطبه غدیر|خطبه]] براى بيعت با دست حاضر نشوند و خود را از صحنه كنار بكشند و بعد بگويند: «ما بيعت نكرديم» . لذا حضرت ابتدا به صورت لسانى بيعت گرفت و فرمود: «هركس توانست با دست بيعت مى‏ كند و هر كس نتوانست با زبان اقرار كرده است» .
'''جهت اول:''' بيعت با دست احتياج به تفسير دارد، و بايد معلوم شود براى چه بيعت مى ‏كنند. اين اقرار لسانى در واقع مفسّر بيعت با دست بود كه بعد از خطبه انجام شد.


جهت سوم: اگر متن و عبارات براى بيعت لسانى تعيين نمى‏ شد ممكن بود هر يک از مردم طبق ذوق و سليقه خود عباراتى را بكار برد كه از نظر اعتبار رسمى و قانونى جاى سؤال و اشتباه باشد، و گذشته از هرج و مرج در واقع هر كس به مطلبى  كه مغايرت ‏ها و زياده و نقيصه ‏هايى با ديگران داشت اقرار كرده بود.
'''جهت دوم:''' ممكن بود عده ‏اى پس از [[خطبه غدیر|خطبه]] براى بيعت با دست حاضر نشوند و خود را از صحنه كنار بكشند و بعد بگويند: «ما بيعت نكرديم».


جهت چهارم: اگر متن تعيين نمى‏ شد ممكن بود عده ‏اى فتنه ‏گر، عبارات خاصِ شبهه ‏ناكى را آماده كنند و با آن زمينه سقوط ارزش اين بيعت را آماده سازند.
لذا حضرت ابتدا به صورت لسانى بيعت گرفت و فرمود: «هركس توانست با دست بيعت مى‏ كند و هر كس نتوانست با زبان اقرار كرده است».


جهت پنجم: به خاطر كثرت جمعيت و كمى وقت و مساعد نبودن شرايط توقف مردم، اين احتمال قوى بود كه عده‏ اى واقعاً فرصت بيعت با دست را پيدا نكنند، و لذا مى‏ بايست اين بيعت لسانى انجام مى‏ شد.
'''جهت سوم:''' اگر متن و عبارات براى بيعت لسانى تعيين نمى‏ شد ممكن بود هر يک از مردم طبق ذوق و سليقه خود عباراتى را بكار برد كه از نظر اعتبار رسمى و قانونى جاى سؤال و اشتباه باشد، و گذشته از هرج و مرج در واقع هر كس به مطلبى  كه مغايرت ‏ها و زياده و نقيصه ‏هايى با ديگران داشت اقرار كرده بود.


پس از روشن شدن اين جهت، مى ‏پردازيم به اين نكته كه پيامبرصلى الله عليه وآله بيعت با دست و بيعت لسانى را به چه صورت انجام دادند:
'''جهت چهارم:''' اگر متن تعيين نمى‏ شد ممكن بود عده ‏اى فتنه ‏گر، عبارات خاصِ شبهه ‏ناكى را آماده كنند و با آن زمينه سقوط ارزش اين بيعت را آماده سازند.


'''بيعت عملى'''
'''جهت پنجم:''' به خاطر كثرت جمعيت و كمى وقت و مساعد نبودن شرايط توقف مردم، اين احتمال قوى بود كه عده‏ اى واقعاً فرصت بيعت با دست را پيدا نكنند، و لذا مى‏ بايست اين بيعت لسانى انجام مى‏ شد.


پس از روشن شدن اين جهت، مى ‏پردازيم به اين نكته كه پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت با دست و بيعت لسانى را به چه صورت انجام دادند:
=== بيعت عملى ===
دستور پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد بيعت با دست در غدير چنين بود:
دستور پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد بيعت با دست در غدير چنين بود:


الف) در اثناء خطبه متذكر شدند كه پس از [[خطبه غدیر|خطبه]] شما را به دست دادن به عنوان بيعت دعوت خواهم كرد.
'''الف)''' در اثناء خطبه متذكر شدند كه پس از [[خطبه غدیر|خطبه]] شما را به دست دادن به عنوان بيعت دعوت خواهم كرد.


ب) دستور دادند تا مردم ابتدا با خود او (پيامبر صلى الله عليه و آله) به عنوان اقرار به سخنانش در حق امامان ‏عليهم السلام بيعت كنند، و سپس با شخص على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام بيعت نمايند.
ب) دستور دادند تا مردم ابتدا با خود او (پيامبر صلى الله عليه و آله) به عنوان اقرار به سخنانش در حق امامان ‏عليهم السلام بيعت كنند، و سپس با شخص على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام بيعت نمايند.
خط ۸۲۳: خط ۸۲۶:
ج) اين بيعت با دست را حاكى از بيعت با قلب و جان دانستند.
ج) اين بيعت با دست را حاكى از بيعت با قلب و جان دانستند.


'''بيعت لسانى'''
=== بيعت لسانى ===
 
و اما بيعت لسانى را در پنج عبارت فرمودند:
و اما بيعت لسانى را در پنج عبارت فرمودند:


الف) همگى‏ تان اين متن را بگوئيد: «......» كه همان متن مفصل را حضرت برايشان تعيين فرمودند.
'''الف)''' همگى‏ تان اين متن را بگوئيد: «......» كه همان متن مفصل را حضرت برايشان تعيين فرمودند.


ب) اى مردم، آنچه به شما گفتم تكرار كنيد.
'''ب)''' اى مردم، آنچه به شما گفتم تكرار كنيد.


ج) اى مردم، چه مى‏ گوئيد؟ [[خداوند]] اَصوات را مى‏ شنود و از پنهان‏ هاى نفس‏ ها خبر دارد. (كنايه از اينكه اگر چه اصوات به هم مخلوط است و از باطن ‏ها هم كسى خبر ندارد، ولى خداوند ناظر و شاهد است) .
'''ج)''' اى مردم، چه مى‏ گوئيد؟ [[خداوند]] اَصوات را مى‏ شنود و از پنهان‏ هاى نفس‏ ها خبر دارد. (كنايه از اينكه اگر چه اصوات به هم مخلوط است و از باطن ‏ها هم كسى خبر ندارد، ولى خداوند ناظر و شاهد است) .


د) بگوئيد سخنى را كه خداوند به خاطر آن از شما راضى شود.
'''د)''' بگوئيد سخنى را كه خداوند به خاطر آن از شما راضى شود.


ه) بگوئيد: «حمد و سپاس خداى را كه ما را به اين مطلب [[هدایت]] كرد، و اگر خداوند هدايت نكرده بود هدايت نمى ‏يافتيم» .
'''هـ)''' بگوئيد: «حمد و سپاس خداى را كه ما را به اين مطلب [[هدایت]] كرد، و اگر خداوند هدايت نكرده بود هدايت نمى ‏يافتيم» .


== لعن بر بيعت شكنان غدير<big><ref><big>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۹.</big></ref></big> ==
== لعن بر بيعت شكنان غدير<ref><big>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۹.</big></ref>==
در ماجراى غصب [[خلافت]] و بردن [[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] براى بيعت با [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]]، سلمان مى ‏گويد: على‏ عليه السلام را نزد ابوبكر رساندند در حالى كه مى‏ فرمود:
در ماجراى غصب [[خلافت]] و بردن [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] براى بيعت با [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]]، [[سلمان فارسی(محمّدی)|سلمان]] مى ‏گويد: على‏ عليه السلام را نزد ابوبكر رساندند در حالى كه مى‏ فرمود:


به  خدا قسم، اگر شمشيرم در دستم قرار مى‏ گرفت مى‏ دانستيد كه هرگز به اين كار دست نمى ‏يابيد. به خدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمى ‏كنم، و اگر چهل نفر برايم ممكن مى‏ شد جمعيت شما را متفرق مى ‏ساختم، ولى خدا لعنت كند اقوامى را كه با من بيعت كردند و سپس مرا خوار نمودند.<ref><big>كتاب سليم: حديث ۴.</big></ref>
به  خدا قسم، اگر شمشيرم در دستم قرار مى‏ گرفت مى‏ دانستيد كه هرگز به اين كار دست نمى ‏يابيد. به خدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمى ‏كنم، و اگر چهل نفر برايم ممكن مى‏ شد جمعيت شما را متفرق مى ‏ساختم، ولى خدا لعنت كند اقوامى را كه با من بيعت كردند و سپس مرا خوار نمودند.<ref><big>كتاب سليم: حديث ۴.</big></ref>


== مراسم همزمان با بيعت در غدير<big><ref><big>سخنرانى استثنائى غدير: ص ۸۰ .</big></ref></big> ==
== مراسم همزمان با بيعت در غدير<ref><big>سخنرانى استثنائى غدير: ص ۸۰ .</big></ref>==
براى آنكه عصاره خطبه يک ساعته غدير براى همه معلوم شده و نقطه تمركز اين خطابه جهانى تا ابد روشن باشد، مسئله اعلان عمومى آن در نظر گرفته شد. از آثار اين برنامه آن بود كه عده ‏اى مريض القلب نتوانند فرازهاى ديگرى از [[خطبه]] را با اهميت‏ تر از فراز اصلى آن نشان دهند و مسير فكرى خطبه را به انحراف بكشانند.
براى آنكه عصاره خطبه يک ساعته غدير براى همه معلوم شده و نقطه تمركز اين خطابه جهانى تا ابد روشن باشد، مسئله اعلان عمومى آن در نظر گرفته شد.


در حالى كه مردم به نوبت براى بيعت مى‏ آمدند، پيامبرصلى الله عليه وآله به منادى خود دستور داد تا در جاى جاى غدير گردش كند و پيام اصلى غدير را با صداى بلند بين مردم تكرار كند كه متن آن از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله چنين تعيين شد: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»
از آثار اين برنامه آن بود كه عده ‏اى مريض القلب نتوانند فرازهاى ديگرى از [[خطبه]] را با اهميت‏ تر از فراز اصلى آن نشان دهند و مسير فكرى خطبه را به انحراف بكشانند.


سيل جمعيتى كه در هر سوى بيابان غدير در انتظار نوبت بيعت بودند، ناگهان با منادى [[پیامبر صلی الله علیه و آله]] رو به رو شدند كه با صداى بلند عصاره غدير را در گوش مردم تكرار مى ‏كرد و بار ديگر توجه آنان را به نقطه حساس غدير جلب مى‏ نمود.
در حالى كه مردم به نوبت براى بيعت مى‏ آمدند، [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] به منادى خود دستور داد تا در جاى جاى غدير گردش كند و پيام اصلى غدير را با صداى بلند بين مردم تكرار كند كه متن آن از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله چنين تعيين شد:


نتيجه اين اعلام آن بود كه همه بدانند آن مراسم مفصل بر گِرد اين جمله در طواف است، و اگر اين فراز غدير ناديده گرفته شود حق بزرگ پيامبر صلى الله عليه و آله ضايع شده است. در نگاهى ديگر اگر كسى مفهوم اين جملات را دريابد همه غدير را دريافته است، و درک كامل اين عبارات جز در سايه فهم همه جوانب واقعه غدير امكان پذير نخواهد بود.<big><ref>بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷ و ج ۴۰ ص ۴۱. امالى الشيخ المفيد: ص ۵۷ .</ref></big>
«مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ».  


== مفهوم بيعت و جوانب آن'''<big><ref> نقش غدير در امامت حضرت اميرعليه السلام (استادولى) : ص ۴۶-۶۱ . اسرار غدير: ص ۲۲۵. غدير در گذر زمان (مهدى ‏پور) : ص ۶۲-۶۵ ، ۷۵-۱۱۹ .</ref></big>''' ==
سيل جمعيتى كه در هر سوى بيابان غدير در انتظار نوبت بيعت بودند، ناگهان با منادى پیامبر صلی الله علیه و آله رو به رو شدند كه با صداى بلند عصاره غدير را در گوش مردم تكرار مى ‏كرد و بار ديگر توجه آنان را به نقطه حساس غدير جلب مى‏ نمود.
 
نتيجه اين اعلام آن بود كه همه بدانند آن مراسم مفصل بر گِرد اين جمله در طواف است، و اگر اين فراز [[غدیر]] ناديده گرفته شود حق بزرگ پيامبر صلى الله عليه و آله ضايع شده است.
 
در نگاهى ديگر اگر كسى مفهوم اين جملات را دريابد همه غدير را دريافته است، و درک كامل اين عبارات جز در سايه فهم همه جوانب واقعه غدير امكان پذير نخواهد بود.<ref>بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷ و ج ۴۰ ص ۴۱. امالى الشيخ المفيد: ص ۵۷ .</ref>
 
== مفهوم بيعت و جوانب آن'''<ref> نقش غدير در امامت حضرت اميرعليه السلام (استادولى) : ص ۴۶-۶۱ . اسرار غدير: ص ۲۲۵. غدير در گذر زمان (مهدى ‏پور) : ص ۶۲-۶۵ ، ۷۵-۱۱۹ .</ref>'''==
يكى از دلائل [[امامت]] و ولايت على‏ عليه السلام بيعتى است كه با آن حضرت در غدير خم صورت گرفت. در مورد بيعت در غدير خم از چند دريچه مى ‏توان سخن گفت:
يكى از دلائل [[امامت]] و ولايت على‏ عليه السلام بيعتى است كه با آن حضرت در غدير خم صورت گرفت. در مورد بيعت در غدير خم از چند دريچه مى ‏توان سخن گفت:


خط ۸۵۷: خط ۸۶۵:
در ميان عرب رسم اين بود كه هر گاه خريد و فروشى صورت مى‏ دادند، پس از آنكه صيغه مربوطه خوانده مى‏ شد و معامله صورت مى ‏گرفت، با يكديگر دست مى ‏دادند يا دست بر دست يكديگر مى‏ زدند كه نشانه قطعى شدن معامله بود. اين عمل را مصافقه و بيعت و آن معامله را بيع مى‏ گفتند.
در ميان عرب رسم اين بود كه هر گاه خريد و فروشى صورت مى‏ دادند، پس از آنكه صيغه مربوطه خوانده مى‏ شد و معامله صورت مى ‏گرفت، با يكديگر دست مى ‏دادند يا دست بر دست يكديگر مى‏ زدند كه نشانه قطعى شدن معامله بود. اين عمل را مصافقه و بيعت و آن معامله را بيع مى‏ گفتند.


سپس معناى آن را تعميم دادند و در هر قرار داد و پيمانى كه با يكديگر مى‏ بستند دست بيعت مى‏ دادند، زيرا با اين كار گويا بيعت كننده طاعت و تسليم خود را، و بيعت شونده نصرت و يارى خود را مى ‏فروشد و به طرف مقابل واگذار مى‏ نمايد. به اين وسيله هر يک از بيعت كنندگان خود را در مقابل ديگرى متعهد و مسئول مى‏ دانست و حق شكستن آن پيمان را نداشت، و پيمان ‏شكنى بى‏ دليل يكى از خيانت‏ هاى بزرگ شمرده مى‏ شد.
سپس معناى آن را تعميم دادند و در هر قرار داد و پيمانى كه با يكديگر مى‏ بستند دست بيعت مى‏ دادند، زيرا با اين كار گويا بيعت كننده طاعت و تسليم خود را، و بيعت شونده نصرت و يارى خود را مى ‏فروشد و به طرف مقابل واگذار مى‏ نمايد.
 
به اين وسيله هر يک از بيعت كنندگان خود را در مقابل ديگرى متعهد و مسئول مى‏ دانست و حق شكستن آن پيمان را نداشت، و پيمان ‏شكنى بى‏ دليل يكى از خيانت‏ هاى بزرگ شمرده مى‏ شد.


=== انواع بيعت ===
=== انواع بيعت ===
بيعت به خاطر اهدافى صورت مى‏ گرفت، و در اسلام در عهد رسول ‏خدا صلى الله عليه وآله بيعت‏ هاى گوناگونى صورت گرفته است:
بيعت به خاطر اهدافى صورت مى‏ گرفت، و در اسلام در عهد رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله بيعت‏ هاى گوناگونى صورت گرفته است:
 
'''الف)''' براى پذيرش [[اسلام]] و تعهد عملى به آن: مانند بيعت اول در عقبه، كه پيش از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله دوازده تن از مسلمانان [[مدینه]] در موسم حج به مکه آمدند و در عقبه منى با آن حضرت بيعت كردند كه شرک نورزند، دزدى و زنا نكنند، فرزندان خود را نكشند و... .


الف) براى پذيرش [[اسلام]] و تعهد عملى به آن: مانند بيعت اول در عقبه، كه پيش از هجرت پيامبرصلى الله عليه وآله دوازده تن از مسلمانان مدينه در موسم حج به مکه آمدند و در عقبه منى با آن حضرت بيعت كردند كه شرک نورزند، دزدى و زنا نكنند، فرزندان خود را نكشند و... .
'''ب)''' براى حمايت و نصرت: مانند بيعت دوم در عقبه، كه در يكى ديگر از مراسم حج هفتاد و سه مرد و دو زن از مسلمانان مدينه در همان عقبه خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدند و با حضرتش بيعت كردند كه از او حمايت كنند همانگونه كه از خانواده خود حمايت مى ‏كنند.


ب) براى حمايت و نصرت: مانند بيعت دوم در عقبه، كه در يكى ديگر از مراسم حج هفتاد و سه مرد و دو زن از مسلمانان مدينه در همان عقبه خدمت پيامبرصلى الله عليه وآله رسيدند و با حضرتش بيعت كردند كه از او حمايت كنند همانگونه كه از خانواده خود حمايت مى ‏كنند.
'''ج)''' براى امرى خاص مثل جنگ و صلح: مانند بيعت رضوان يا بیعت شجره، كه در سال ششم هجرى پيامبر صلى الله عليه و آله با گروهى از مسلمانان عازم عمره شدند و [[مشرکین|مشرکان]] [[مکّه|مکه]] در محلى به نام حدَيبيه راه را بر آنان بسته و مانع حركت و ورود ايشان به مكه شدند.


ج) براى امرى خاص مثل جنگ و صلح: مانند بيعت رضوان يا بیعت شجره، كه در سال ششم هجرى پيامبرصلى الله عليه وآله با گروهى از مسلمانان عازم عمره شدند و مشركان مكه در محلى به نام حدَيبيه راه را بر آنان بسته و مانع حركت و ورود ايشان به مكه شدند. پيامبرصلى الله عليه وآله در آنجا از همراهان خود بيعت گرفت كه تا دم مرگ پايدارى كنند و از ميدان نگريزند و ... . سرانجام كار به مصالحه كشيد كه به صلح حدیبیه مشهور است.
پيامبر صلى الله عليه و آله در آنجا از همراهان خود بيعت گرفت كه تا دم مرگ پايدارى كنند و از ميدان نگريزند و ... . سرانجام كار به مصالحه كشيد كه به صلح حدیبیه مشهور است.


=== اركان و شرايط بيعت ===
=== اركان و شرايط بيعت ===
خط ۸۷۷: خط ۸۸۹:
'''سوم: بيعت بايد درباره امرى مشروع صورت گيرد.'''
'''سوم: بيعت بايد درباره امرى مشروع صورت گيرد.'''


در تاريخ اسلام بيعت ‏هايى اعم از حق و ناحق، فراوان به چشم مى‏ خورد:
در [[تاریخ]] [[اسلام]] بيعت ‏هايى اعم از حق و ناحق، فراوان به چشم مى‏ خورد:
 
بيعت در سقيفه درباره [[خلافت]] خليفه اول واجد شرايط لازم نبود، زيرا به بيعت كنندگان مهلت تأمل و انديشه داده نشد و نوعى اجبار در ميان بود و نارضايتى بسيارى از اصحاب را به دنبال داشت.<ref>سقيفه (عسكرى) : ص ۶۳،۵۴ .</ref>


بيعت در سقيفه درباره [[خلافت]] خليفه اول واجد شرايط لازم نبود، زيرا به بيعت كنندگان مهلت تأمل و انديشه داده نشد و نوعى اجبار در ميان بود و نارضايتى بسيارى از اصحاب را به دنبال داشت.<ref>سقيفه (عسكرى) : ص ۶۳،۵۴ .</ref> حتى عمر گفت: كانت بيعة ابى‏ بكر فلتة، وقى اللَّه شرها. فمن عاد لمثلها فاقتلوه<ref>صحيح بخارى: ج ۸ ص ۲۱۰، باب رجم الحبلى. مسند احمد: ج ۱ ص ۵۵ . سيره ابن‏ هشام: ج ۴ ص ۳۰۹.</ref>: بيعت با [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] با شتاب انجام گرفت، و خداوند شر آن را بازداشت. پس هر كه دوباره چنين عمل كند او را بكشيد.
حتى عمر گفت: كانت بيعة ابى‏ بكر فلتة، وقى اللَّه شرها. فمن عاد لمثلها فاقتلوه<ref>صحيح بخارى: ج ۸ ص ۲۱۰، باب رجم الحبلى. مسند احمد: ج ۱ ص ۵۵ . سيره ابن‏ هشام: ج ۴ ص ۳۰۹.</ref>: بيعت با [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] با شتاب انجام گرفت، و خداوند شر آن را بازداشت. پس هر كه دوباره چنين عمل كند او را بكشيد.


بيعتى كه معاويه براى فرزند پليدش يزيد از مردم گرفت نيز بيعت ناحق بود، زيرا هيچ يک از شرايط را نداشت. آرى، هرگز نمى‏ توان با طاغوت دست بيعت داد. همچنين نمى‏ توان با كسى براى ريختن خون شخص بى‏ گناهى بيعت كرد، و اگر هم چنين بيعتى صورت گيرد لازم الاجرا نخواهد بود.
بيعتى كه معاويه براى فرزند پليدش يزيد از مردم گرفت نيز بيعت ناحق بود، زيرا هيچ يک از شرايط را نداشت. آرى، هرگز نمى‏ توان با طاغوت دست بيعت داد. همچنين نمى‏ توان با كسى براى ريختن خون شخص بى‏ گناهى بيعت كرد، و اگر هم چنين بيعتى صورت گيرد لازم الاجرا نخواهد بود.


پيامبر گرامى اسلام ‏صلى الله عليه وآله فرمود: على المرء المسلم السمع و الطاعة فيما احب و كره، الا ان يؤمر بمعصية فلا سمع و لا طاعة<ref> جامع الاصول: ج ۴ ص ۶۵ .</ref>: بر مرد مسلمان است كه فرمان حاكم اسلامى را بشنود و به كار بندد، مگر آنكه به نافرمانى خدا مأمور شود، كه در اين صورت شنيدن و فرمان بردن جايز نيست.
پيامبر گرامى اسلام ‏صلى الله عليه و آله فرمود: على المرء المسلم السمع و الطاعة فيما احب و كره، الا ان يؤمر بمعصية فلا سمع و لا طاعة<ref> جامع الاصول: ج ۴ ص ۶۵ .</ref>:


و [[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین ‏علیه السلام]] فرمود: لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق<ref>نهج البلاغه: حكمت۱۶۵.</ref>: نبايد از مخلوق در كارى كه نافرمانى خالق است اطاعت كرد.
بر مرد مسلمان است كه فرمان حاكم اسلامى را بشنود و به كار بندد، مگر آنكه به نافرمانى خدا مأمور شود، كه در اين صورت شنيدن و فرمان بردن جايز نيست.
 
و امیرالمؤمنین ‏علیه السلام فرمود: لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق<ref>نهج البلاغه: حكمت۱۶۵.</ref>: نبايد از مخلوق در كارى كه نافرمانى خالق است اطاعت كرد.


=== اهميت و نقش بيعت ===
=== اهميت و نقش بيعت ===
بيعت پيمانى است كه بيعت كننده با بيعت شونده مى‏ بندد، و وفاى به آن از اهم واجبات است. در اسلام كمتر حكمى است كه به اندازه وفاى به عهد و پيمان نسبت به آن تأكيد شده باشد: «و اوفوا بالعهد ان العهد كان مسئولاً»<ref>اسراء / ۳۴.</ref>: به عهد و پيمان وفا كنيد زيرا از وفاى به عهد سؤال خواهد شد. و در وصف نيكوكاران فرموده: «الموفون بعهدهم اذا عاهدوا»<ref>بقره /  ۱۷۷. </ref>: و آنان كه چون پيمان بندند وفا كنند. و از عهد شكنى به سختى نكوهش نموده و آن را از اوصاف فاسقان برشمرده است: «الذين ينقضون عهد اللَّه من بعد ميثاقه» .<ref>بقره / ۲۷.</ref>
بيعت پيمانى است كه بيعت كننده با بيعت شونده مى‏ بندد، و وفاى به آن از اهم واجبات است. در اسلام كمتر حكمى است كه به اندازه وفاى به عهد و پيمان نسبت به آن تأكيد شده باشد:


امام كاظم‏ عليه السلام فرمود: ثلاث موبقات: نكث الصفقة و ترك السنة و فراق الجماعة<ref>بحار الانوار: ج ۶۷ ص ۱۸۵. </ref>: سه چيز موجب هلاكت است: بيعت شكنى، ترک سنت، و جدايى از جماعت.
«و اوفوا بالعهد ان العهد كان مسئولاً»<ref>اسراء / ۳۴.</ref>: به عهد و پيمان وفا كنيد زيرا از وفاى به عهد سؤال خواهد شد.
 
و در وصف نيكوكاران فرموده: «الموفون بعهدهم اذا عاهدوا»<ref>بقره /  ۱۷۷. </ref>:
 
و آنان كه چون پيمان بندند وفا كنند. و از عهد شكنى به سختى نكوهش نموده و آن را از اوصاف فاسقان برشمرده است: «الذين ينقضون عهد اللَّه من بعد ميثاقه».<ref>بقره / ۲۷.</ref>
 
[[امام کاظم‏ علیه السلام]] فرمود: ثلاث موبقات: نكث الصفقة و ترك السنة و فراق الجماعة<ref>بحار الانوار: ج ۶۷ ص ۱۸۵. </ref>: سه چيز موجب هلاكت است: بيعت شكنى، ترک سنت، و جدايى از جماعت.


[[امام رضا علیه السلام|حضرت رضا علیه السلام]] فرمود: لا يعدم المرء دائرة السوء مع نكث الصفقة<ref>بحار الانوار: ج ۶۷ ص ۱۸۶.</ref>: شخص بيعت شكن از عواقب وخيم آن در امان نيست.
[[امام رضا علیه السلام|حضرت رضا علیه السلام]] فرمود: لا يعدم المرء دائرة السوء مع نكث الصفقة<ref>بحار الانوار: ج ۶۷ ص ۱۸۶.</ref>: شخص بيعت شكن از عواقب وخيم آن در امان نيست.


و امام صادق ‏عليه السلام فرمود: من نكث صفقة الامام جاء الى اللَّه اجذم<ref> بحار الانوار: ج ۲ ص ۲۶۷.</ref>: هر كس بيعت امام را بشكند روز قيامت دست بريده نزد خدا خواهد آمد.
و [[امام صادق ‏علیه السلام]] فرمود: من نكث صفقة الامام جاء الى الله اجذم<ref> بحار الانوار: ج ۲ ص ۲۶۷.</ref>: هر كس بيعت امام را بشكند روز قيامت دست بريده نزد خدا خواهد آمد.


رسول اكرم ‏صلى الله عليه وآله فرمود: لا دين لمن لا عهد له<ref> بحار الانوار: ج ۷۵ ص ۹۶.</ref> كسى كه به عهد و پيمانش وفادار نيست دين ندارد.
رسول اكرم ‏صلى الله عليه و آله فرمود: لا دين لمن لا عهد له<ref> بحار الانوار: ج ۷۵ ص ۹۶.</ref> كسى كه به عهد و پيمانش وفادار نيست دين ندارد.


بى‏ شک محترم شمردن عهد و پيمان در تمام شئون زندگى فردى و اجتماعى هر ملتى اثر مستقيم دارد و هر ملتى كه اين سرمايه بزرگ را از دست بدهد آسيب‏ هاى فراوانى را متحمل خواهد شد.
بى‏ شک محترم شمردن عهد و پيمان در تمام شئون زندگى فردى و اجتماعى هر ملتى اثر مستقيم دارد و هر ملتى كه اين سرمايه بزرگ را از دست بدهد آسيب‏ هاى فراوانى را متحمل خواهد شد.


لزوم پايبندى به عهد و پيمان به حدى است كه در پيمان‏ هايى كه با دشمن بسته مى ‏شود نيز تا زمانى كه خيانتى از آنها آشكار نشده باشد بايد به آن وفادار بود. [[قرآن|قرآن کریم]] مى‏ فرمايد: «فما استقاموا لكم فاستقيموا لهم»<ref> توبه / ۷.</ref>: تا آنان با شما بر سر عهد و پيمانند شما هم بر سر پيمان باقى باشيد. و نيز مى‏ فرمايد: «و اما تخافنّ من قوم خيانة فانبذ اليهم على سواء»<ref>انفال / ۵۸ .</ref>: و اگر از خيانت قومى در شكستن عهد و پيمان بيمناک بودى تو نيز برابر كار آنان اعلام عدم تعهد كن.
لزوم پايبندى به عهد و پيمان به حدى است كه در پيمان‏ هايى كه با دشمن بسته مى ‏شود نيز تا زمانى كه خيانتى از آنها آشكار نشده باشد بايد به آن وفادار بود.
 
[[قرآن|قرآن کریم]] مى‏ فرمايد: «فما استقاموا لكم فاستقيموا لهم»<ref> توبه / ۷.</ref>: تا آنان با شما بر سر عهد و پيمانند شما هم بر سر پيمان باقى باشيد.
 
و نيز مى‏ فرمايد: «و اما تخافنّ من قوم خيانة فانبذ اليهم على سواء»<ref>انفال / ۵۸ .</ref>: و اگر از خيانت قومى در شكستن عهد و پيمان بيمناک بودى تو نيز برابر كار آنان اعلام عدم تعهد كن.
 
امیرالمؤمنین ‏علیه السلام در عهدنامه خود به [[مالک اشتر]] مى ‏نويسد: و ان عقدت بينک و بين عدوک عقدة او البسته منک دمه، فحط عهدک بالوفاء و ارع دمتک بالامانة و اجعل نفسك جنة دون ما اعطيت.


[[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین ‏علیه السلام]] در عهدنامه خود به [[مالک اشتر]] مى ‏نويسد: و ان عقدت بينک و بين عدوک عقدة او البسته منک دمه، فحط عهدک بالوفاء و ارع دمتک بالامانة و اجعل نفسك جنة دون ما اعطيت. فانه ليس من فرائض اللَّه شى‏ء الناس اشد عليه اجتماعاً -  مع تفرق اهوائهم و تشتت آرائهم -  من تعظيم الوفاء بالعهود<ref>نهج البلاغه: نامه۵۳.</ref>:
فانه ليس من فرائض الله شى‏ء الناس اشد عليه اجتماعاً -  مع تفرق اهوائهم و تشتت آرائهم -  من تعظيم الوفاء بالعهود<ref>نهج البلاغه: نامه۵۳.</ref>:


اگر ميان خود و دشمنت پيمانى منعقد نمودى يا او را امان دادى، نسبت به عهد و پيمان خود وفادار باش و امان خود را محترم بشمار و خود را در برابر آن سپر ساز، زيرا در ميان واجبات الهى هيچ امرى نزد مردم -  با اختلافاتى كه در عقايد و آراء خود دارند -  مانند وفاى به عهد مورد اتفاق و احترام نيست.
اگر ميان خود و دشمنت پيمانى منعقد نمودى يا او را امان دادى، نسبت به عهد و پيمان خود وفادار باش و امان خود را محترم بشمار و خود را در برابر آن سپر ساز، زيرا در ميان واجبات الهى هيچ امرى نزد مردم -  با اختلافاتى كه در عقايد و آراء خود دارند -  مانند وفاى به عهد مورد اتفاق و احترام نيست.
خط ۹۰۹: خط ۹۳۷:
پس از روشن شدن معناى بيعت و اهميت آن، به ويژه در مسائل اجتماعى و سياسى، لازم به ذكر است كه بيعت گاهى خود عامل ايجاب شرعى يک امر است، يعنى بيعت سبب مى‏ شود كه امرى واجب گردد، مانند بيعت نصرت و حمايت در محدوده قوانين شرع، كه پيش از بيعت وجوب نداشته است.
پس از روشن شدن معناى بيعت و اهميت آن، به ويژه در مسائل اجتماعى و سياسى، لازم به ذكر است كه بيعت گاهى خود عامل ايجاب شرعى يک امر است، يعنى بيعت سبب مى‏ شود كه امرى واجب گردد، مانند بيعت نصرت و حمايت در محدوده قوانين شرع، كه پيش از بيعت وجوب نداشته است.


و گاه بيعت در امرى صورت مى‏ گيرد كه وجوب آن بر بيعت سبقت دارد و نقش بيعت فقط اعلام و اظهار اطاعت و تقويت و حمايت است، در حالى كه اگر بيعت هم صورت نمى ‏گرفت آن اطاعت واجب بود. مانند بيعتى كه مردم با [[پیامبر صلی الله علیه و آله]] يا [[جانشین]] به حق او مى‏ كنند. به تعبير ديگر: گاه بيعت مشروعيت مى‏ آورد، و گاه مشروعيت موجود را فعليت مى‏ بخشد.
و گاه بيعت در امرى صورت مى‏ گيرد كه وجوب آن بر بيعت سبقت دارد و نقش بيعت فقط اعلام و اظهار اطاعت و تقویت و حمايت است، در حالى كه اگر بيعت هم صورت نمى ‏گرفت آن اطاعت واجب بود.
 
مانند بيعتى كه مردم با پیامبر صلی الله علیه و آله يا [[جانشین]] به حق او مى‏ كنند. به تعبير ديگر: گاه بيعت مشروعيت مى‏ آورد، و گاه مشروعيت موجود را فعليت مى‏ بخشد.


مسئله وكالت و ولايت از همين قبيل است. كسى كه به شخصى در كارى وكالت مى ‏دهد، قبل از دادن وكالت، وكيل حق تصرف در كار او را ندارد. ولى قرار دادى كه ميان موكل و وكيل منعقد مى‏ گردد به شخص وكيل مشروعيت مى ‏بخشد كه در كار موكل دخالت كند.
مسئله وكالت و ولايت از همين قبيل است. كسى كه به شخصى در كارى وكالت مى ‏دهد، قبل از دادن وكالت، وكيل حق تصرف در كار او را ندارد. ولى قرار دادى كه ميان موكل و وكيل منعقد مى‏ گردد به شخص وكيل مشروعيت مى ‏بخشد كه در كار موكل دخالت كند.


اما در مورد ولايت چنين نيست. مثلاً پدر بر فرزند دختر باكره خود ولايت دارد و ازدواج او بايد با اذن پدر صورت گيرد، خواه دختر اين ولايت را بپذيرد و خواه نه.
اما در مورد ولايت چنين نيست. مثلاً پدر بر فرزند دختر باكره خود ولايت دارد و [[عروسی|ازدواج]] او بايد با اذن پدر صورت گيرد، خواه دختر اين ولايت را بپذيرد و خواه نه.


در واقع تا پدر امضا نكند آن ازدواج جايز نمى ‏گردد، و چنان نيست كه با نپذيرفتن دختر ولايت پدر سلب شود. آرى، اِعمال ولايت يعنى فعليت يافتن آن، با پذيرفتن دختر صورت مى‏ گيرد و مشروط به پذيرفتن او است.
در واقع تا پدر امضا نكند آن ازدواج جايز نمى ‏گردد، و چنان نيست كه با نپذيرفتن دختر ولايت پدر سلب شود. آرى، اِعمال ولايت يعنى فعليت يافتن آن، با پذيرفتن دختر صورت مى‏ گيرد و مشروط به پذيرفتن او است.
خط ۹۲۱: خط ۹۵۱:
اما چون مردم به دلايلى كه جاى ذكرش نيست همراهى نكردند و دست بيعت به ديگران سپردند و آن حضرت ياران كافى نداشت تا حق خويش را بستاند كناره ‏گيرى اختيار نمود، و پس از كشته شدن عثمان و بيعت عمومى مردم با ايشان و فراهم شدن قدرت، ولايت شرعى خويش را فعليت بخشيد و در فعليت آن به بيعت عمومى استناد مى‏ كرد.
اما چون مردم به دلايلى كه جاى ذكرش نيست همراهى نكردند و دست بيعت به ديگران سپردند و آن حضرت ياران كافى نداشت تا حق خويش را بستاند كناره ‏گيرى اختيار نمود، و پس از كشته شدن عثمان و بيعت عمومى مردم با ايشان و فراهم شدن قدرت، ولايت شرعى خويش را فعليت بخشيد و در فعليت آن به بيعت عمومى استناد مى‏ كرد.


در واقع منظور حضرتش اين بود كه اقبال عمومى مردم سبب شد ولايت شرعى من تحقق خارجى بپذيرد و عملاً زمام حكومت را به دست گيرم، نه آنكه مردم به ولايت من مشروعيت بخشيدند. و اگر صرف بيعت مردم مشروعيت بخش بود، بيعت مردم با يزيد حكومت وى را مشروع و قانونى مى‏ ساخت و آنگاه -  نعوذ باللَّه ‏امام حسين‏ عليه السلام مقصر شناخته مى ‏شد!
در واقع منظور حضرتش اين بود كه اقبال عمومى مردم سبب شد ولايت شرعى من تحقق خارجى بپذيرد و عملاً زمام حكومت را به دست گيرم، نه آنكه مردم به ولايت من مشروعيت بخشيدند.
 
و اگر صرف بيعت مردم مشروعيت بخش بود، بيعت مردم با يزيد حكومت وى را مشروع و قانونى مى‏ ساخت و آنگاه -  نعوذ باللَّه ‏امام حسين‏ عليه السلام مقصر شناخته مى ‏شد!


آرى، به خاطر همين ثبوت ولايت شرعى است كه مى ‏بينيم آن حضرت در برخى از سخنان خود اظهار مى‏ دارد كه اگر يارانى مى ‏يافتم حق خود را مى‏ گرفتم، بنابراين سكوت آن حضرت از سر بى‏ ياورى بود نه مشروع دانستن حكومت ‏هاى پيشين، چنانكه آن حضرت فرموده است:
آرى، به خاطر همين ثبوت ولايت شرعى است كه مى ‏بينيم آن حضرت در برخى از سخنان خود اظهار مى‏ دارد كه اگر يارانى مى ‏يافتم حق خود را مى‏ گرفتم، بنابراين سكوت آن حضرت از سر بى‏ ياورى بود نه مشروع دانستن حكومت ‏هاى پيشين، چنانكه آن حضرت فرموده است:


فنظرت فاذاً ليس لى معين الا اهل‏ بيتى، فضننت بهم عن الموت. و اغضيت على القدى، و شربت على الشجا، و صبرت على اخذ الكظم و على امر من طعم العلقم<ref>نهج البلاغه: خطبه ۲۶. بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۴۱۷ به بعد. </ref>: پس نگاه كردم ديدم جز خاندان خود (و چند يار انگشت شمار) ياورى ندارم، پس حيفم آمد كه آنان را به كام مرگ بفرستم. بنابراين خار در چشم و استخوان در گلو را تحمل كردم، و با آنكه غصه گلويم را مى‏ فشرد و ميوه‏اى تلخ را فرو مى‏ بردم صبر ورزيدم.
فنظرت فاذاً ليس لى معين الا اهل‏ بيتى، فضننت بهم عن الموت. و اغضيت على القدى، و شربت على الشجا، و صبرت على اخذ الكظم و على امر من طعم العلقم<ref>نهج البلاغه: خطبه ۲۶. بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۴۱۷ به بعد. </ref>:
 
پس نگاه كردم ديدم جز خاندان خود (و چند يار انگشت شمار) ياورى ندارم، پس حيفم آمد كه آنان را به كام مرگ بفرستم. بنابراين خار در چشم و استخوان در گلو را تحمل كردم، و با آنكه غصه گلويم را مى‏ فشرد و ميوه‏اى تلخ را فرو مى‏ بردم صبر ورزيدم.


=== بيعت شكنى ===
=== بيعت شكنى ===
مهم‏ترين مسئله در اين بخش اين است كه آيا بيعت را بى ‏دليل و به دلخواه خود مى‏ توان شكست؟ آيا در [[اسلام]] جايز است كه يک روز با حاكم اسلامى بيعت كرد و روز ديگر به بهانه‏ هاى واهى و غير شرعى نقض آن را خواستار شد؟ آيا اگر نسلى با حاكم اسلامى بيعت كرد و نسل بعد با وجود نسل قبل كه بر عهد و بيعت خود پايدار است، بدون دليل شرعى، عدم ادامه بيعت با آن حاكم را خواستار شود، بايد دست از بيعت شست و صحنه را ترک كرد و به خواسته نسل جديد تن داد؟!
مهم‏ترين مسئله در اين بخش اين است كه آيا بيعت را بى ‏دليل و به دلخواه خود مى‏ توان شكست؟ آيا در [[اسلام]] جايز است كه يک روز با حاكم اسلامى بيعت كرد و روز ديگر به بهانه‏ هاى واهى و غير شرعى نقض آن را خواستار شد؟


اينها پرسش ‏هايى است كه در همه زمان ‏هاى قبل طرح شده و مستلزم پاسخگويى است. از مراجعه به روايات و تواريخ اسلامى و ماجراهاى صدر اسلام و گفتگوهايى كه صورت گرفته به دست مى ‏آيد كه نقض بيعت به آسانى جايز نيست، بلكه بايد يكى از اصول بيعت شكسته باشد تا نقض بيعت جايز گردد.
آيا اگر نسلى با حاكم اسلامى بيعت كرد و نسل بعد با وجود نسل قبل كه بر عهد و بيعت خود پايدار است، بدون دليل شرعى، عدم ادامه بيعت با آن حاكم را خواستار شود، بايد دست از بيعت شست و صحنه را ترک كرد و به خواسته نسل جديد تن داد؟!
 
اينها پرسش ‏هايى است كه در همه زمان ‏هاى قبل طرح شده و مستلزم پاسخگويى است.
 
از مراجعه به روايات و تواريخ اسلامى و ماجراهاى صدر اسلام و گفتگوهايى كه صورت گرفته به دست مى ‏آيد كه نقض بيعت به آسانى جايز نيست، بلكه بايد يكى از اصول بيعت شكسته باشد تا نقض بيعت جايز گردد.


مثلاً حاكم اسلامى شرايط لازم را از دست بدهد، يا معلوم گردد كه بيعت بر سر امرى ناروا صورت پذيرفته است، يا پس از بيعت كار خلاف شرعى از بيعت كننده خواسته شود. در اين مواقع تخلف جايز است و نقض بيعت روا مى‏ گردد. و گرنه هر بيعت ‏شكنى ممكن است بهانه تراشى كند و به دلايل واهى و غير منطقى نقض بيعت كند.
مثلاً حاكم اسلامى شرايط لازم را از دست بدهد، يا معلوم گردد كه بيعت بر سر امرى ناروا صورت پذيرفته است، يا پس از بيعت كار خلاف شرعى از بيعت كننده خواسته شود. در اين مواقع تخلف جايز است و نقض بيعت روا مى‏ گردد. و گرنه هر بيعت ‏شكنى ممكن است بهانه تراشى كند و به دلايل واهى و غير منطقى نقض بيعت كند.


اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى‏ فرمايند: و لكل ضلة علة، و لكل ناكث شبهة<ref> نهج البلاغه: خطبه ۱۴۸. </ref>: هر گمراهى سببى دارد، و هر عهدشكن را شبهه ‏اى و عذر و بهانه ‏اى در دست است. به همين دليل، على‏ عليه السلام پس از عهدشكنى طلحه و زبير، توسط ابن‏ عباس براى زبير پيام مى ‏فرستد: عرفتنى بالحجاز وانكرتنى بالعراق! فما عدا مما بدا<ref>نهج البلاغه: خطبه۳۱.</ref>: در حجازم شناختى و در عراقم انكار كردى! پس چه رخ داد كه تو را از بيعت خود منصرف ساخت؟
اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى‏ فرمايند: و لكل ضلة علة، و لكل ناكث شبهة<ref> نهج البلاغه: خطبه ۱۴۸. </ref>: هر گمراهى سببى دارد، و هر عهدشكن را شبهه ‏اى و عذر و بهانه ‏اى در دست است.


مى‏ بينيم كه امام‏ عليه السلام از زبير براى پيمان شكنى او دليل مى‏ طلبد و علت مى‏ جويد. پس معلوم مى‏ شود كه نقض بيعت دلبخواهى نيست و نبايد از روى هوا و هوس صورت گيرد. و هنگامى كه [[زبیر بن عوام قرشی|زبیر]] براى پيمان شكنى خود دليل مى ‏آورد كه من از اول بيعت واقعى نكردم بلكه به ظاهر دست بيعت دادم و در دل مخالف بودم، فرمود: او چنين مى ‏پندارد كه تنها دست بيعت داده و با دل بيعت نكرده! بنابراين به بيعت خود [[اقرار]] دارد و نسبت به يک امر باطنى مدعى است. پس بايد بر اثبات مدعايش دليل مقبول بياورد، و الا به همان بيعتى كه از آن دست برداشته است باز گردد.<big><ref> نهج البلاغه: خطبه ۸ .</ref></big>
به همين دليل، على‏ عليه السلام پس از عهدشكنى [[طلحة بن عبیدالله تمیمی|طلحه]] و زبير، توسط ابن‏ عباس براى زبير پيام مى ‏فرستد: عرفتنى بالحجاز وانكرتنى بالعراق! فما عدا مما بدا<ref>نهج البلاغه: خطبه۳۱.</ref>: در حجازم شناختى و در عراقم انكار كردى! پس چه رخ داد كه تو را از بيعت خود منصرف ساخت؟
 
مى‏ بينيم كه امام‏ عليه السلام از زبير براى پيمان شكنى او دليل مى‏ طلبد و علت مى‏ جويد. پس معلوم مى‏ شود كه نقض بيعت دل بخواهى نيست و نبايد از روى هوا و هوس صورت گيرد.
 
و هنگامى كه [[زبیر بن عوام قرشی|زبیر]] براى پيمان شكنى خود دليل مى ‏آورد كه من از اول بيعت واقعى نكردم بلكه به ظاهر دست بيعت دادم و در دل مخالف بودم، فرمود: او چنين مى ‏پندارد كه تنها دست بيعت داده و با دل بيعت نكرده! بنابراين به بيعت خود [[اقرار]] دارد و نسبت به يک امر باطنى مدعى است.
 
پس بايد بر اثبات مدعايش دليل مقبول بياورد، و الا به همان بيعتى كه از آن دست برداشته است باز گردد.<ref> نهج البلاغه: خطبه ۸ .</ref>


=== علل بيعت شكنى ===
=== علل بيعت شكنى ===
همه اين بحث‏ ها و پافشارى ‏ها براى آن است كه گاه عهد شكنى دليل موجه و منطقى ندارد، بلكه علل و عوامل گوناگونى موجب آن مى‏ گردد كه در اين بخش به پاره ‏اى از آنها اشاره مى‏ شود:
همه اين بحث‏ ها و پافشارى ‏ها براى آن است كه گاه عهد شكنى دليل موجه و منطقى ندارد، بلكه علل و عوامل گوناگونى موجب آن مى‏ گردد كه در اين بخش به پاره ‏اى از آنها اشاره مى‏ شود:


الف) مغالطه كارى: على‏ عليه السلام درباره پيمان شكنان جمل كه به بهانه انتقام خون [[عثمان بن عفّان|عثمان]] شورش كردند، در حالى كه خود شريک در اين كار بودند و دست پيش گرفتند كه پس نيفتند، مى ‏فرمايد: واللَّه ما انكروا علىّ منكراً، و لا جعلوا بينى و بينهم نصفاً. و انهم ليطلبون حقاً هم تركوه، و دماً هم سفكوه<ref>نهج البلاغه: خطبه ۱۳۷،۲۲. </ref>: به خدا سوگند، اينان كار ناشايسته ‏اى در من سراغ ندارند و ميان من و خود انصاف ندادند. و آنان حقى را مى ‏طلبند كه خود ترک كرده ‏اند، و از خونى (خون عثمان) دم مى ‏زنند كه خود بر زمين ريخته ‏اند.
'''الف) مغالطه كارى:''' على‏ عليه السلام درباره پيمان شكنان جمل كه به بهانه انتقام خون [[عثمان بن عفّان|عثمان]] شورش كردند، در حالى كه خود شريک در اين كار بودند و دست پيش گرفتند كه پس نيفتند، مى ‏فرمايد:
 
واللَّه ما انكروا علىّ منكراً، و لا جعلوا بينى و بينهم نصفاً. و انهم ليطلبون حقاً هم تركوه، و دماً هم سفكوه<ref>نهج البلاغه: خطبه ۱۳۷،۲۲. </ref>:
 
به خدا سوگند، اينان كار ناشايسته ‏اى در من سراغ ندارند و ميان من و خود انصاف ندادند. و آنان حقى را مى ‏طلبند كه خود ترک كرده ‏اند، و از خونى (خون عثمان) دم مى ‏زنند كه خود بر زمين ريخته ‏اند.


ب) رشک و حسد: و نيز درباره همان افراد مى ‏فرمايد: ان هؤلاء قد تمالؤوا على سخطه امارتى... . و انما طلبوا هذه الدنيا حسداً لمن افاءها اللَّه عليه<ref> نهج البلاغه: خطبه ۱۶۹.</ref>: اينان بر ناخشنودى از حكومت من اتفاق كرده ‏اند... . تنها انگيزه اينان در طلب اين دنيا رشكى است كه بر كسى كه خداوند حكومت را به او باز گردانده، مى‏ برند.
'''ب) رشک و حسد:''' و نيز درباره همان افراد مى ‏فرمايد: ان هؤلاء قد تمالؤوا على سخطه امارتى... . و انما طلبوا هذه الدنيا حسداً لمن افاءها اللَّه عليه<ref> نهج البلاغه: خطبه ۱۶۹.</ref>:


ج) فريب خوردگى: آن حضرت درباره فريبكارى معاويه و دستيارانش با مردم شام، در نامه ‏اى به معاويه مى‏ نويسد: و الب عالمكم جاهلكم، و قائمكم قاعدكم<ref>نهج البلاغه: خطبه ۵۵ . </ref>: و داناى شما نادانتان را و ايستاده شما نشسته‏ تان را بر ضد من شورانيد.
اينان بر ناخشنودى از حكومت من اتفاق كرده ‏اند... . تنها انگيزه اينان در طلب اين دنيا رشكى است كه بر كسى كه خداوند حكومت را به او باز گردانده، مى‏ برند.


د) عدالت گريزى: آن حضرت در نامه‏ اى به [[سهل بن حنیف انصاری]] -  فرماندار مدينه -  درباره كسانى كه بيعت شكستند و به سوى معاويه گريختند، مى‏ نويسد: از فرار آنان نگران مباش و اندوه مخور. در گمراهى آنان همين بس كه از هدايت و حق گريختند و به كوردلى و نادانى شتافتند... . آنان از عدالت به سوى منافع ناحق گريختند.<ref> نهج البلاغه: خطبه۷۰.</ref>
'''ج) فريب خوردگى:''' آن حضرت درباره فريبكارى معاويه و دستيارانش با مردم شام، در نامه ‏اى به معاويه مى‏ نويسد: و الب عالمكم جاهلكم، و قائمكم قاعدكم<ref>نهج البلاغه: خطبه ۵۵ . </ref>:
 
و داناى شما نادانتان را و ايستاده شما نشسته‏ تان را بر ضد من شورانيد.
 
'''د) عدالت گريزى:''' آن حضرت در نامه‏ اى به [[سهل بن حنیف انصاری]] -  فرماندار مدينه -  درباره كسانى كه بيعت شكستند و به سوى [[معاویة بن ابی سفیان|معاویه]] گريختند، مى‏ نويسد:
 
از فرار آنان نگران مباش و اندوه مخور. در گمراهى آنان همين بس كه از هدايت و حق گريختند و به كوردلى و نادانى شتافتند... . آنان از عدالت به سوى منافع ناحق گريختند.<ref> نهج البلاغه: خطبه۷۰.</ref>


عوامل ديگرى هم هست چون: دنيا طلبى، قبيله گرايى، ترس، طمع، و... ، كه از شرح آنها خوددارى مى ‏كنيم.
عوامل ديگرى هم هست چون: دنيا طلبى، قبيله گرايى، ترس، طمع، و... ، كه از شرح آنها خوددارى مى ‏كنيم.


=== برخورد با بيعت شكنان ===
=== برخورد با بيعت شكنان ===
با توجه به اينكه نقض بيعت و عهد شكنى ممكن است ناحق و غير منطقى باشد. اگر زمانى فرا رسد كه اكثر بيعت كنندگان بدون دليل شرعى و معقول دست از بيعت كشيدند و عهد شكستند، اما گروه اندكى از آنان بر سر عهد و وفا ماندند و شرايط به گونه ‏اى بود كه اين عده اندک توان مقابله با آن [[اکثریت]] را داشتند بايد مقاومت كنند و به يارى حاكم اسلامى بشتابند، و اكثريت عهدشكن را وادار به تسليم و التزام به عهد خود كنند.
با توجه به اينكه نقض بيعت و عهد شكنى ممكن است ناحق و غير منطقى باشد. اگر زمانى فرا رسد كه اكثر بيعت كنندگان بدون دليل شرعى و معقول دست از بيعت كشيدند و عهد شكستند، اما گروه اندكى از آنان بر سر عهد و وفا ماندند و شرايط به گونه ‏اى بود كه اين عده اندک توان مقابله با آن [[اکثریت]] را داشتند بايد مقاومت كنند و به يارى حاكم اسلامى بشتابند، و اکثريت عهدشكن را وادار به تسليم و التزام به عهد خود كنند.


و اگر چنين نباشد، جامعه اسلامى دچار هرج و مرج شده، هر روز ممكن است عده ‏اى شيّاد افراد بسيارى را به دنبال خودكشند و هر روز بيعتى صورت گيرد و فرداى آن شكسته گردد.
و اگر چنين نباشد، جامعه اسلامى دچار هرج و مرج شده، هر روز ممكن است عده ‏اى شيّاد افراد بسيارى را به دنبال خودكشند و هر روز بيعتى صورت گيرد و فرداى آن شكسته گردد.


على ‏عليه السلام درباره برخورد با پيمان شكنان و متجاوزان مى‏ فرمايد: الا و قد امرنى اللَّه بقتال اهل البغى و النكث والفساد فى الارض<ref>نهج البلاغه: خطبه ۱۹۲.</ref>: هان، بدانيد كه خداوند مرا به پيكار با ستمگران و پيمان شكنان و تبهكاران در زمين فرمان داده است.
على ‏عليه السلام درباره برخورد با پيمان شكنان و متجاوزان مى‏ فرمايد: الا و قد امرنى اللَّه بقتال اهل البغى و النكث والفساد فى الارض<ref>نهج البلاغه: خطبه ۱۹۲.</ref>:
 
هان، بدانيد كه خداوند مرا به پيكار با ستمگران و پيمان شكنان و تبهكاران در زمين فرمان داده است.
 
و درباره برخورد با پيمان شكنان جمل فرمود: فان ابوا اعطيتهم حدّ السيف و كفى به شافياً من الباطل و ناصراً للحق<ref> نهج البلاغه: خطبه ۲۲. </ref>:


و درباره برخورد با پيمان شكنان جمل فرمود: فان ابوا اعطيتهم حدّ السيف و كفى به شافياً من الباطل و ناصراً للحق<ref> نهج البلاغه: خطبه ۲۲. </ref>: پس اگر سر تافتند و زير بار نرفتند دم شمشير حواله آنان كنم، و همين درمان باطل و ياور حق است و بس.
پس اگر سر تافتند و زير بار نرفتند دم شمشير حواله آنان كنم، و همين درمان باطل و ياور حق است و بس.


و هنگامى كه پيمان شكنان [[جمل]] وارد بصره شدند و به بسيج كردن مردم پرداختند، عثمان بن حنیف انصاری -  كه از جانب آن حضرت فرماندار آنجا بود -  نامه ‏اى براى حضرتش فرستاد و او را از احوال آنان با خبر ساخت. امام ‏عليه السلام در پاسخ نوشت: اگر به سايه طاعت بازگشتند، اين همان چيزى است كه ما دوست داريم، و اگر شرايط دست به دست هم داد و آنان را به دشمنى و سرپيچى كشاند، بى‏ درنگ به يارى فرمانبرانت بر آن نافرمانان حمله كن و آنان را تار و مار ساز.<ref>نهج البلاغه: خطبه ۴.</ref>
و هنگامى كه پيمان شكنان [[جمل]] وارد بصره شدند و به بسيج كردن مردم پرداختند، عثمان بن حنیف انصاری -  كه از جانب آن حضرت فرماندار آنجا بود -  نامه ‏اى براى حضرتش فرستاد و او را از احوال آنان با خبر ساخت. امام ‏عليه السلام در پاسخ نوشت: اگر به سايه طاعت بازگشتند، اين همان چيزى است كه ما دوست داريم، و اگر شرايط دست به دست هم داد و آنان را به دشمنى و سرپيچى كشاند، بى‏ درنگ به يارى فرمانبرانت بر آن نافرمانان حمله كن و آنان را تار و مار ساز.<ref>نهج البلاغه: خطبه ۴.</ref>
خط ۹۶۵: خط ۱٬۰۲۳:


=== مفهوم بيعت غدير ===
=== مفهوم بيعت غدير ===
«بيعت غدير» در متن خطبه مطرح شده و در واقع التزام به محتواى آن است. «بيعت» يعنى دست دادن به عنوان اقرار و پذيرفتن مقام كسى و در پى آن وعده وفادارى به موجبات و لوازم آن. لذا در بيعت بايد موضوع اصلى آن و وعده ‏هايى كه به عنوان وفادارى داده مى‏ شود مشخص شود. همچنين ارزش و پشتوانه بيعت و ضامن و شاهد آن و كيفيت و شكل آن بايد تعيين گردد.
«بيعت غدير» در متن خطبه مطرح شده و در واقع التزام به محتواى آن است. «بيعت» يعنى دست دادن به عنوان اقرار و پذيرفتن مقام كسى و در پى آن وعده وفادارى به موجبات و لوازم آن.
 
لذا در بيعت بايد موضوع اصلى آن و وعده ‏هايى كه به عنوان وفادارى داده مى‏ شود مشخص شود. همچنين ارزش و پشتوانه بيعت و ضامن و شاهد آن و كيفيت و شكل آن بايد تعيين گردد.


پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله در [[خطبه غدیر]]، همه اين جوانب را دقيقاً تعيين فرمودند كه يک يک آنها در همين عنوان (بيعت) آورده شده است.
پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله در [[خطبه غدیر]]، همه اين جوانب را دقيقاً تعيين فرمودند كه يک يک آنها در همين عنوان (بيعت) آورده شده است.
خط ۹۷۱: خط ۱٬۰۳۱:
پيامبر عظيم ‏الشأن ‏صلى الله عليه وآله براى اينكه هر يک از حجاج حاضر در غدير -  كه بالغ بر ۱۲۰۰۰۰ نفر بودند -  بتوانند به محضر مولاى متقيان ‏عليه السلام برسد و دست بيعت بدهد و نگويد كه من دور بودم و نشنيدم، سه روز در سرزمين غدير ماندند و فرصت دادند كه هر كس بيايد و دست [[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین ‏علیه السلام]] را در دست بگيرد و با عنوان «اميرالمؤمنين» حضرتش را مخاطب قرار بدهد.
پيامبر عظيم ‏الشأن ‏صلى الله عليه وآله براى اينكه هر يک از حجاج حاضر در غدير -  كه بالغ بر ۱۲۰۰۰۰ نفر بودند -  بتوانند به محضر مولاى متقيان ‏عليه السلام برسد و دست بيعت بدهد و نگويد كه من دور بودم و نشنيدم، سه روز در سرزمين غدير ماندند و فرصت دادند كه هر كس بيايد و دست [[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین ‏علیه السلام]] را در دست بگيرد و با عنوان «اميرالمؤمنين» حضرتش را مخاطب قرار بدهد.


اين مطلب در آخر خطبه پيامبر صلى الله عليه وآله به صراحت آمده است. هنگامى كه [[خطبه غدیر|خطبه]] به پايان رسيد، همه فرياد برآوردند: شنيديم و با دل و جان فرمان خدا و پيامبرصلى الله عليه وآله را اطاعت كرديم. آنگاه همه گرداگرد [[پیامبر صلی الله علیه و آله]] گرد آمدند و دست داده و بيعت نمودند. از نخستين كسانى كه دست بيعت دادند ابوبكر و عمر و عثمان و معاويه، و سپس ديگر مهاجران و [[انصار]] بودند. روز بيستم كه تمام شد، پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله نماز مغرب و عشا را يک جا خواندند و بيعت را سه روز ادامه دادند.
اين مطلب در آخر خطبه پيامبر صلى الله عليه وآله به صراحت آمده است. هنگامى كه [[خطبه غدیر|خطبه]] به پايان رسيد، همه فرياد برآوردند:
 
شنيديم و با دل و جان فرمان خدا و پيامبرصلى الله عليه وآله را اطاعت كرديم. آنگاه همه گرداگرد [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] گرد آمدند و دست داده و بيعت نمودند.
 
از نخستين كسانى كه دست بيعت دادند [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] و [[عثمان بن عفّان|عثمان]] و [[معاویة بن ابی سفیان|معاویه]]، و سپس ديگر [[مهاجرین|مهاجران]] و [[انصار]] بودند. روز بيستم كه تمام شد، پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله نماز مغرب و عشا را يک جا خواندند و بيعت را سه روز ادامه دادند.
 
هر گروهى كه بيعت مى‏ كرد پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله مى‏ فرمود: الحمد اللَّه الذى فضّلنا على جميع العالمين: سپاس خدايى را كه ما را بر همه عالميان برترى داد.<ref>الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶ . روضة الواعظين (ابن‏ فتّال) : ج ۱ ص ۲۳۵. اليقين: ص ۳۶۱. الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۳۰۴. تفسير صافى: ج ۳ ص ۳۱۲. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۱۷. عوالم العلوم: ج ۱۵ قسم ۳ ص ۱۹۴. الغدير: ج ۱ ص ۲۷۰. يوم الانسانيّه: ص ۱۳۰.</ref>


هر گروهى كه بيعت مى‏ كرد پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله مى‏ فرمود: الحمد اللَّه الذى فضّلنا على جميع العالمين: سپاس خدايى را كه ما را بر همه عالميان برترى داد.<ref>الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶ . روضة الواعظين (ابن‏ فتّال) : ج ۱ ص ۲۳۵. اليقين: ص ۳۶۱. الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۳۰۴. تفسير صافى: ج ۳ ص ۳۱۲. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۱۷. عوالم العلوم: ج ۱۵ قسم ۳ ص ۱۹۴. الغدير: ج ۱ ص ۲۷۰. يوم الانسانيّه: ص ۱۳۰.</ref>
بيعت در عهد جاهلى رايج بود؛ طرفين در مورد خاصى قرار داد مى ‏بستند و بر آن اساس بيعت مى ‏كردند. با توجه به تعهدى كه بيعت كننده انجام مى‏ داد و بر عهده مى ‏گرفت و بر آن ملتزم مى ‏شد، در اسلام نفى نشد و در موارد زيادى پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله از مردم بيعت گرفت.


بيعت در عهد جاهلى رايج بود؛ طرفين در مورد خاصى قرار داد مى ‏بستند و بر آن اساس بيعت مى ‏كردند. با توجه به تعهدى كه بيعت كننده انجام مى‏ داد و بر عهده مى ‏گرفت و بر آن ملتزم مى ‏شد، در اسلام نفى نشد و در موارد زيادى پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله از مردم بيعت گرفت.
و گرنه از نظر شيعيان بيعت حالت تعيين كننده ندارد، زيرا از نظر شيعيان همانگونه كه بايد پيامبر صلى الله عليه و آله از سوى خداوند تعيين شود و مردم هيچ حق گزينشى در اين رابطه ندارند، امام نيز بايد از سوى خداوند تعيين و معرفى شود و مردم حق گزينش ندارند.


و گرنه از نظر شيعيان بيعت حالت تعيين كننده ندارد، زيرا از نظر شيعيان همانگونه كه بايد پيامبرصلى الله عليه وآله از سوى خداوند تعيين شود و مردم هيچ حق گزينشى در اين رابطه ندارند، امام نيز بايد از سوى خداوند تعيين و معرفى شود و مردم حق گزينش ندارند. چنانكه در آيات فراوان به آن تصريح شده است. از جمله:
چنانكه در آيات فراوان به آن تصريح شده است. از جمله:


«و ربک يخلق ما يشاء و يختار ما كان لهم الخيرة»<ref>قصص /  ۶۸ .</ref>: پروردگارت آنچه را كه بخواهد مى‏ آفريند و بر مى‏ گزيند آنها حق گزينش ندارند.
«و ربک يخلق ما يشاء و يختار ما كان لهم الخيرة»<ref>قصص /  ۶۸ .</ref>: پروردگارت آنچه را كه بخواهد مى‏ آفريند و بر مى‏ گزيند آنها حق گزينش ندارند.
خط ۹۸۳: خط ۱٬۰۴۹:
«و ما كان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضى اللَّه و رسوله امراً ان يكون لهم الخيرة من امرهم»<ref> احزاب /  ۳۶.</ref>:
«و ما كان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضى اللَّه و رسوله امراً ان يكون لهم الخيرة من امرهم»<ref> احزاب /  ۳۶.</ref>:


«براى هيج مرد يا زن مؤمنى اين حق نيست كه چون خدا و پيامبرش اگر چيزى را براى آنها معين كرد آنها حق گزينش داشته باشند» .
«براى هيج مرد يا زن مؤمنى اين حق نيست كه چون خدا و پيامبرش اگر چيزى را براى آنها معين كرد آنها حق گزينش داشته باشند».


از نظر شيعيان، مشروعيت حاكم اسلامى منحصراً از نصّ صريح [[خداوند]] نشأت مى‏ گيرد. ولى از نظر عامه با بيعت و تفویض از سوى مردم نيز حكومت مشروعيت پيدا مى‏ كند.
از نظر شيعيان، مشروعيت حاكم اسلامى منحصراً از نصّ صريح [[خداوند]] نشأت مى‏ گيرد. ولى از نظر عامه با بيعت و تفویض از سوى مردم نيز حكومت مشروعيت پيدا مى‏ كند.
خط ۹۹۷: خط ۱٬۰۶۳:
قرطبى: با بيعت يک نفر اجماعاً لزوم اطاعت ثابت مى‏ شود.<ref>الجامع الاحكام القرآن (قرطبى) : ج ۱ ص ۲۶۹. </ref>
قرطبى: با بيعت يک نفر اجماعاً لزوم اطاعت ثابت مى‏ شود.<ref>الجامع الاحكام القرآن (قرطبى) : ج ۱ ص ۲۶۹. </ref>


و اينک شمارى از بيعت ‏ها كه توسط شخص پيامبرصلى الله عليه وآله گرفته شده است:
و اينک شمارى از بيعت ‏ها كه توسط شخص پيامبر  صلى الله عليه و آله گرفته شده است:


# بيعت عشيره، كه به هنگام نزول آيه «و انذر عشيرتک الاقربين» براى وصايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام گرفته شد.<ref>فضائل الخمسة: ج ۱ ص ۳۳۳.</ref>
# بيعت عشيره، كه به هنگام نزول آيه «و انذر عشيرتک الاقربين» براى وصايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام گرفته شد.<ref>فضائل الخمسة: ج ۱ ص ۳۳۳.</ref>
خط ۱٬۰۰۳: خط ۱٬۰۶۹:
# بيعت عقبه دوم، در سال ۱۳ بعثت، از ۷۲ نفر از اهل يثرب كه از آن حضرت حمايت كنند.<ref> السيرة النبوية: ج ۱ ص ۹۷.</ref>
# بيعت عقبه دوم، در سال ۱۳ بعثت، از ۷۲ نفر از اهل يثرب كه از آن حضرت حمايت كنند.<ref> السيرة النبوية: ج ۱ ص ۹۷.</ref>
# بيعت براى جنگ در آستانه [[بدر (جنگ)|جنگ بدر]].<ref>بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۲۷۸.</ref>
# بيعت براى جنگ در آستانه [[بدر (جنگ)|جنگ بدر]].<ref>بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۲۷۸.</ref>
# بيعت رضوان در سال هشتم هجرت با ۱۵۰۰ نفر از مهاجران و [[انصار]] در حديبيه، كه در [[قرآن|قرآن کریم]] بيان شده است.<ref>فتح /  ۱۸.</ref>
# بيعت رضوان در سال هشتم هجرت با ۱۵۰۰ نفر از [[مهاجرین|مهاجران]] و [[انصار]] در حديبيه، كه در [[قرآن|قرآن کریم]] بيان شده است.<ref>فتح /  ۱۸.</ref>
# بيعت فتح، پس از فتح مكه بر فراز كوه صفا.<ref>سنن نسائى: ج ۷ ص ۱۴۱.</ref>
# بيعت فتح، پس از فتح مكه بر فراز كوه صفا.<ref>سنن نسائى: ج ۷ ص ۱۴۱.</ref>
# بيعت زنان، كه آن نيز در قرآن آمده است.<ref> ممتحنه /  ۱۲.</ref>
# بيعت زنان، كه آن نيز در قرآن آمده است.<ref> ممتحنه /  ۱۲.</ref>
# بيعت غدير، كه ۱۲۰۰۰۰ نفر با آن حضرت دست داده و براى [[خلافت]] و وصايت آن حضرت بيعت كردند.<ref> مناقب ابن شهرآشوب: ج ۳ ص ۴۵.</ref>
# بيعت غدير، كه ۱۲۰۰۰۰ نفر با آن حضرت دست داده و براى [[خلافت]] و وصايت آن حضرت بيعت كردند.<ref> مناقب ابن شهرآشوب: ج ۳ ص ۴۵.</ref>
# بیعت زنان، طشتى نهادند و [[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] دستش را در آب فرو برد و طرف ديگر طشت را پوشاندند. [[بانوان]] مى ‏آمدند و از زير پوشش دست در آب فرو مى ‏بردند و اعلام بيعت مى ‏كردند. همانگونه كه در فتح مکه با پيامبر صلى الله عليه وآله بيعت كردند و [[قرآن|قرآن کریم]] از آن خبر داده است.<ref> ممتحنه /  ۱۲.</ref>
# بیعت زنان، طشتى نهادند و [[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] دستش را در آب فرو برد و طرف ديگر طشت را پوشاندند. [[بانوان]] مى ‏آمدند و از زير پوشش دست در آب فرو مى ‏بردند و اعلام بيعت مى ‏كردند. همانگونه كه در فتح مکه با پيامبر صلى الله عليه وآله بيعت كردند و [[قرآن|قرآن کریم]] از آن خبر داده است.<ref> ممتحنه /  ۱۲.</ref>
# بيعت خصوصى در مورد برخى از اشخاص، همانند حضرت خديجه در شب ارتحالش؛ كه پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله از او براى ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بيعت گرفت.<ref>بحار الانوار: ج ۱۸ ص ۲۳۳. </ref>
# بيعت خصوصى در مورد برخى از اشخاص، همانند حضرت خديجه در شب ارتحالش؛ كه پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله از او براى ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بيعت گرفت.<ref>بحار الانوار: ج ۱۸ ص ۲۳۳. </ref>


از ديدگاه شيعيان بيعت تعيين كننده نيست، ولى اگر كسى بيعت كرد بايد آن را نقض نكند. و لذا يكى از علل غيبت حضرت بقيةاللَّه‏ عليه السلام در احاديث اين است كه بيعت ستمگران بر گردن آن حضرت نباشد.<ref>كمال الدين: ص ۴۴. </ref>
از ديدگاه شيعيان بيعت تعيين كننده نيست، ولى اگر كسى بيعت كرد بايد آن را نقض نكند. و لذا يكى از علل غيبت [[امام زمان علیه السلام|حضرت بقية الله‏ عليه السلام]] در احاديث اين است كه بيعت ستمگران بر گردن آن حضرت نباشد.<ref>كمال الدين: ص ۴۴. </ref>


و به همين دليل در جاى جاى نهج ‏البلاغه بيعت ‏شكنى نكوهش شده است.<ref> نهج البلاغه، خطبه ‏هاى: ۱۹۲،۱۳۷،۷۵،۳، و... . </ref>
و به همين دليل در جاى جاى نهج ‏البلاغه بيعت ‏شكنى نكوهش شده است.<ref> نهج البلاغه، خطبه ‏هاى: ۱۹۲،۱۳۷،۷۵،۳، و... . </ref>


== مفهوم مولى در بيعت غدير<big><ref> اسرار غدير: ص  ۱۱۴-۱۱۶ ،۱۱۸ . چهارده قرن با غدير: ص ۱۲۸. </ref></big> ==
== مفهوم مولى در بيعت غدير<ref> اسرار غدير: ص  ۱۱۴-۱۱۶ ،۱۱۸ . چهارده قرن با غدير: ص ۱۲۸. </ref>==
اگر در سراسر [[خطبه غدیر]] دقت كنيم خواهيم ديد كه اكثر مطالب آن تفسير و توضيحى براى روشن كردن كامل معنى «مولى» و مصداق آن، و ارزش الهى «ولايت» در اجتماع و ارتباط آن با توحيد و نبوت و وحى است.
اگر در سراسر [[خطبه غدیر]] دقت كنيم خواهيم ديد كه اكثر مطالب آن تفسير و توضيحى براى روشن كردن كامل معنى «مولى» و مصداق آن، و ارزش الهى «ولايت» در اجتماع و ارتباط آن با توحيد و نبوت و وحى است.


بنا بر اين در حالى كه خود [[پیامبر صلی الله علیه و آله]] مقصود و مراد از «مولى» را روشن كرده، و همه حاضرين در غدير -  كه شاعر بزرگ عرب [[حسان بن ثابت|حسّان]] هم در ميان آنان بوده -  معناى صاحب اختيارى را از آن فهميدند و بر سر همين مفهوم بلند بيعت نمودند، معنى ندارد براى فهميدن منظور آن حضرت به لغت‏ ها و لغت‏ نامه ‏ها و معانى عرفى اين كلمه مراجعه كنيم، چه آنها با تفسير خودِ حضرت مطابق باشد و چه نباشد!
بنا بر اين در حالى كه خود پیامبر صلی الله علیه و آله مقصود و مراد از «مولى» را روشن كرده، و همه حاضرين در غدير -  كه شاعر بزرگ عرب [[حسان بن ثابت|حسّان]] هم در ميان آنان بوده -  معناى صاحب اختيارى را از آن فهميدند و بر سر همين مفهوم بلند بيعت نمودند، معنى ندارد براى فهميدن منظور آن حضرت به لغت‏ ها و لغت‏ نامه ‏ها و معانى عرفى اين كلمه مراجعه كنيم، چه آنها با تفسير خودِ حضرت مطابق باشد و چه نباشد!


در واقع يكى از قرائن مهم در كنار جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ...» -  كه مبيّن معناى آن هم هست -  مسئله بيعت است كه در اثناء خطبه مطرح شده و به صورت لسانى انجام شده و بعد از خطبه هم با دست انجام شد، و همه اينها به عنوان قبول امارت و ولايت مى‏ تواند باشد نه معناى ديگر.
در واقع يكى از قرائن مهم در كنار جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ...» -  كه مبيّن معناى آن هم هست -  مسئله بيعت است كه در اثناء خطبه مطرح شده و به صورت لسانى انجام شده و بعد از خطبه هم با دست انجام شد، و همه اينها به عنوان قبول امارت و ولايت مى‏ تواند باشد نه معناى ديگر.
خط ۱٬۰۲۳: خط ۱٬۰۸۹:
در واقع بيعت و [[تبریک]] حاضرين غدير و گفتگوهايى كه دوست و دشمن در غدير داشته ‏اند معلوم مى ‏كند مخاطبين از اين جمله معناى ولايت و امارت را فهميده‏ اند و پيامبر صلى الله عليه وآله برداشتِ آنان را رد نكردند و يا اصلاحى نسبت به آن نداشتند.
در واقع بيعت و [[تبریک]] حاضرين غدير و گفتگوهايى كه دوست و دشمن در غدير داشته ‏اند معلوم مى ‏كند مخاطبين از اين جمله معناى ولايت و امارت را فهميده‏ اند و پيامبر صلى الله عليه وآله برداشتِ آنان را رد نكردند و يا اصلاحى نسبت به آن نداشتند.


== موضوع اصلى بيعت غدير<big><ref>اسرار غدير: ص ۲۲۵. </ref></big> ==
== موضوع اصلى بيعت غدير<ref>اسرار غدير: ص ۲۲۵. </ref>==
عنوان اصلى بيعت در غدير عبارت بود از [[اقرار]] و قبولِ [[امامت]] اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و امامان از فرزندان او تا آخرينِ آنها كه حضرت مهدى‏ عليه السلام بوده و امامتشان تا روز قيامت است، با قبول تمام شئون و مقاماتى كه درباره آنان در متنِ خطبه ذكر شده است.
عنوان اصلى بيعت در غدير عبارت بود از [[اقرار]] و قبولِ [[امامت]] اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و امامان از فرزندان او تا آخرينِ آنها كه حضرت مهدى‏ عليه السلام بوده و امامتشان تا روز قيامت است، با قبول تمام شئون و مقاماتى كه درباره آنان در متنِ خطبه ذكر شده است.


پس موضوع اصلى بيعت غدير فقط [[امامت]] و [[خلافت|خلافتِ]] على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام نيست، بلكه امامت همه [[ائمه اثنی عشر|ائمه‏ علیهم السلام]] است كه امامتشان تا روز قيامت ادامه دارد و قبل و بعد از ايشان امامى نيست و كسى جز آنها حق چنين ادعايى را ندارد. مردم كه با على ‏عليه السلام بيعت كردند، در واقع مستقيماً با همه امامان بيعت نمودند.
پس موضوع اصلى بيعت غدير فقط [[امامت]] و [[خلافت|خلافتِ]] على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام نيست، بلكه امامت همه ائمه‏ علیهم السلام است كه امامتشان تا روز قيامت ادامه دارد و قبل و بعد از ايشان امامى نيست و كسى جز آنها حق چنين ادعايى را ندارد. مردم كه با على ‏عليه السلام بيعت كردند، در واقع مستقيماً با همه امامان بيعت نمودند.


== نتيجه بيعت غدير<big><ref>اسرار غدير: ص ۲۲۹. ژرفاى غدير: ص ۱۱۲. </ref></big> ==
== نتيجه بيعت غدير<ref>اسرار غدير: ص ۲۲۹. ژرفاى غدير: ص ۱۱۲. </ref>==
<big> </big> اگر چه با وجود نص، نيازى به بيعت [[غدیر]] نبود، و مردم مثل ساير موارد منصوص اسلام، بايد [[خلافت]] را هم مى ‏پذيرفتند، ولى اين بيعت عمومى به عنوان يک حق قانونى و اجتماعى نيز مطرح بود كه در مقابل كار عمّال سقيفه قرار مى‏ گرفت. يعنى وقتى مى‏ گفتند: در سقيفه ما با بيعت مردم خلافت ابوبكر را درست كرديم، در مقابلشان گفته مى‏ شد: بيعت غدير قبل از آن و با حضور جميعتى بيشتر و با حضور شخص پيامبر صلى الله عليه وآله و به ضميمه نص الهى بوده است.
<big> </big> اگر چه با وجود نص، نيازى به بيعت [[غدیر]] نبود، و مردم مثل ساير موارد منصوص اسلام، بايد [[خلافت]] را هم مى ‏پذيرفتند، ولى اين بيعت عمومى به عنوان يک حق قانونى و اجتماعى نيز مطرح بود كه در مقابل كار عمّال سقيفه قرار مى‏ گرفت. يعنى وقتى مى‏ گفتند: در سقيفه ما با بيعت مردم خلافت ابوبكر را درست كرديم، در مقابلشان گفته مى‏ شد: بيعت غدير قبل از آن و با حضور جميعتى بيشتر و با حضور شخص پيامبر صلى الله عليه وآله و به ضميمه نص الهى بوده است.


خط ۱٬۰۳۵: خط ۱٬۱۰۱:
ولى بيعت [[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] انتخاب افضل بود، كه اين افضليت به نص رسول‏ صلى الله عليه وآله بود، گذشته از آنكه نص انتصابى آن حضرت نيز بود و بيعت به عنوان اقرار گرفتن و قبول آنچه حضرت مى‏ خواست بود تا اگر كسى بيعت ديگرى را پذيرفت معلوم باشد كه قبلاً بيعت غدير را گردن نهاده بوده است.
ولى بيعت [[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] انتخاب افضل بود، كه اين افضليت به نص رسول‏ صلى الله عليه وآله بود، گذشته از آنكه نص انتصابى آن حضرت نيز بود و بيعت به عنوان اقرار گرفتن و قبول آنچه حضرت مى‏ خواست بود تا اگر كسى بيعت ديگرى را پذيرفت معلوم باشد كه قبلاً بيعت غدير را گردن نهاده بوده است.


== يكى از دو ركن غدير: بيعت<big><ref>جايگاه غدير (دشتى) : ص ۱۳-۱۷ ،۱۱۲-۱۳۵.</ref></big> ==
== يكى از دو ركن غدير: بيعت<ref>جايگاه غدير (دشتى) : ص ۱۳-۱۷ ،۱۱۲-۱۳۵.</ref>==
<big> </big> آنچه در مورد واقعه بى‏ نظير غدير خم بايد بيشتر مورد توجه قرار گيرد اينكه مبادا با سطحى‏ نگرى گفته يا نوشته شود. چرا كه دشمنان ما اصرار شديد در پنهان نگاه داشتن حقائق مى‏ كنند و با هزار و يک بهانه و عذرتراشى و شيوه ‏هاى گوناگون سعى در مطرح نشدن واقعيت‏ هاى مسلّم تاريخى دارند. پس بايد گويندگان ما با ژرف ‏انديشى در حماسه غدير سخن گويند، و نويسندگان ما در حاشيه غدير قلم بزنند و در عمق حقائق به شناگرى بپردازند.
<big> </big> آنچه در مورد واقعه بى‏ نظير غدير خم بايد بيشتر مورد توجه قرار گيرد اينكه مبادا با سطحى‏ نگرى گفته يا نوشته شود. چرا كه دشمنان ما اصرار شديد در پنهان نگاه داشتن حقائق مى‏ كنند و با هزار و يک بهانه و عذرتراشى و شيوه ‏هاى گوناگون سعى در مطرح نشدن واقعيت‏ هاى مسلّم تاريخى دارند. پس بايد گويندگان ما با ژرف ‏انديشى در حماسه غدير سخن گويند، و نويسندگان ما در حاشيه غدير قلم بزنند و در عمق حقائق به شناگرى بپردازند.


هر چند اينكه در شعر و سخن و مرثيه و غديريه، بايد [[ابلاغ ولایت]] روز غدير بيان شود، ولى مهم‏ تر اين است كه ژرفاى نورانى غدير شكافته شود و ضرورت ژرف ‏انديشى در حماسه غدير بيان شود.
هر چند اينكه در شعر و سخن و مرثيه و غديريه، بايد [[ابلاغ ولایت]] روز غدير بيان شود، ولى مهم‏ تر اين است كه ژرفاى نورانى غدير شكافته شود و ضرورت ژرف ‏انديشى در حماسه غدير بيان شود.


همانگونه رسول‏ اللَّه ‏صلى الله عليه وآله از همان آغاز [[بعثت]]، ولايت حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را [[ابلاغ غدیر|ابلاغ]] كرد، و پس از آن بارها و بارها بر منبر مدينه ولايت على و يازده نفر از فرزندان پاكش‏ عليهم السلام را به گوش مردم رساند.
همانگونه رسول‏ الله ‏صلى الله عليه و آله از همان آغاز [[بعثت]]، ولايت حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را [[ابلاغ غدیر|ابلاغ]] كرد، و پس از آن بارها و بارها بر منبر مدينه ولايت على و يازده نفر از فرزندان پاكش‏ عليهم السلام را به گوش مردم رساند.


همانگونه كه نام على و امامان پس از آن بزرگ‏ عليهم السلام در كتاب‏ هاى [[تورات]] و انجيل آمده است.
همانگونه كه نام على و امامان پس از آن بزرگ‏ عليهم السلام در كتاب‏ هاى [[تورات]] و انجيل آمده است.


همانگونه كه در آستانه نبرد خيبر و احد و [[تبوک]]، ده‏ ها [[حدیث]] و روايت از رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله در سراسر بلاد اسلامى پخش شد؛ كه على‏ عليه السلام را به عنوان «ولىّ» و «وصى» پس از خود معرفى فرمود.
همانگونه كه در آستانه نبرد [[خیبر]] و احد و [[تبوک]]، ده‏ ها [[حدیث]] و [[فرهنگ غدیر در تاریخ|روایت]] از رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله در سراسر بلاد اسلامى پخش شد؛ كه على‏ عليه السلام را به عنوان «ولىّ» و «وصى» پس از خود معرفى فرمود.


و نيز [[منزلت(حدیث)|حدیث منزلت]]:« اَنتَ مِنِّى بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَى» كه پيش از غدير مطرح شده بود.
و نيز [[منزلت(حدیث)|حدیث منزلت]]:« اَنتَ مِنِّى بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَى» كه پيش از غدير مطرح شده بود.


اگر پيش از غدير رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را در ده ‏ها سخنرانى و صدها حديث و روايت مطرح فرمود، پس «ابلاغ ولايت» پيش از غدير خم نيز تحقق يافته بود. پس بايد ديد:
اگر پيش از غدير رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را در ده ‏ها سخنرانى و صدها حديث و روايت مطرح فرمود، پس «ابلاغ ولايت» پيش از غدير خم نيز تحقق يافته بود. پس بايد ديد:


در غدير خم كدام حقيقت آشكارا مطرح شد؟
در غدير خم كدام حقيقت آشكارا مطرح شد؟


چه وظيفه مهمى را رسول‏ خداصلى الله عليه وآله سامان داد؟
چه وظيفه مهمى را رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله سامان داد؟


اوج خشم و كينه ‏توزى [[منافقین]] و سران احزاب براى چه بود؟
اوج خشم و كينه ‏توزى [[منافقین]] و سران احزاب براى چه بود؟
خط ۱٬۰۵۸: خط ۱٬۱۲۴:
چه گذشت كه ديگر تحمل خود را از دست دادند و قصد جان پيامبر صلى الله عليه وآله را كردند؟
چه گذشت كه ديگر تحمل خود را از دست دادند و قصد جان پيامبر صلى الله عليه وآله را كردند؟


اگر تنها ابلاغ ولايت بود كه آن همه ماجراهاى تلخ را دامن نمى ‏زدند، زيرا در [[مدینه]] بارها ولايت حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را شنيدند و اعتراض نكردند، و به آينده بدون پيامبر صلى الله عليه وآله چشم دوخته بودند.
اگر تنها ابلاغ ولايت بود كه آن همه ماجراهاى تلخ را دامن نمى ‏زدند، زيرا در [[مدینه]] بارها ولايت حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را شنيدند و اعتراض نكردند، و به آينده بدون پيامبر صلى الله عليه و آله چشم دوخته بودند.


آيا در غدیر چه گذشت كه عاشقان ولايت خشنود و منافقین نا اميد شدند و همه آرزوهاى شيطانى خود را بر باد رفته ديدند؟ تا جايى كه شمشير كشيدند و در تاريكى شب راه را بر پيامبر صلى الله عليه وآله بستند، و تنها خدا نخواست تا توطئه شوم آنها شكل گيرد. درست است كه ظاهر آيه «بَلِّغ مَا اُنزِلَ اِليک» [[ابلاغ ولایت]] را مى‏ رساند، اما بايد ديد «ما اُنزل» چيست.
آيا در غدیر چه گذشت كه عاشقان ولايت خشنود و منافقین نا اميد شدند و همه آرزوهاى شيطانى خود را بر باد رفته ديدند؟ تا جايى كه شمشير كشيدند و در تاريكى شب راه را بر پيامبر صلى الله عليه و آله بستند، و تنها خدا نخواست تا توطئه شوم آنها شكل گيرد. درست است كه ظاهر آيه «بَلِّغ مَا اُنزِلَ اِليک» [[ابلاغ ولایت]] را مى‏ رساند، اما بايد ديد «ما اُنزل» چيست.


در يک كلمه: سزاست كه با ژرف ‏نگرى شايسته ‏اى در مورد حماسه غدير باشد، چرا كه روز غدير روز تحقق ولايت دوازده امام؛ از حضرت [[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین]] تا حضرت مهدى‏ عليهم السلام است، كه با ابلاغ ظاهرى آغاز شد و با بيعت رسول‏ خداصلى الله عليه وآله رنگ جاودانه گرفت، و با بيعت ۱۲۰ هزار حاجى از سراسر بلاد اسلامى پشتوانه مردمى و اجرائى يافت.
در يک كلمه: سزاست كه با ژرف ‏نگرى شايسته ‏اى در مورد حماسه غدير باشد، چرا كه روز غدير روز تحقق ولايت دوازده امام؛ از حضرت [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین]] تا [[امام زمان علیه السلام|حضرت مهدی‏ علیهم السلام]] است، كه با ابلاغ ظاهرى آغاز شد و با بيعت رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله رنگ جاودانه گرفت، و با بيعت ۱۲۰ هزار حاجى از سراسر بلاد اسلامى پشتوانه مردمى و اجرائى يافت.


با ثبت اين حقيقت در تاريخ، و نيز سرودن اشعار غدير -  كه در حضور رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله آغاز شد -  و شهادت هزاران شاهد صادق از مهاجر و [[انصار]]، منافقانِ منتظرِ فرصت را تاب تحمل نماند. تا جايى كه هجوم آوردند، و البته تا هميشه تاريخ رسوا شدند و چهره زشتشان پديدار گشت.
با ثبت اين حقيقت در تاريخ، و نيز سرودن اشعار غدير -  كه در حضور [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|رسول‏ خدا صلی الله علیه و آله]] آغاز شد -  و شهادت هزاران شاهد صادق از [[مهاجرین|مهاجر]] و [[انصار]]، منافقانِ منتظرِ فرصت را تاب تحمل نماند. تا جايى كه هجوم آوردند، و البته تا هميشه تاريخ رسوا شدند و چهره زشتشان پديدار گشت.


== پانویس ==
== پانویس ==