حسن بن حسن (مثنی): تفاوت میان نسخه‌ها

۲۵۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳ دسامبر ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۳۶: خط ۱۳۶:
شانزده. اين حديث به چند وجه مذهب حق را تأييد می كند
شانزده. اين حديث به چند وجه مذهب حق را تأييد می كند


علی ‏رغم اينكه اهل‏ سنت اين گفتار را به حسن مثنّى نسبت می ‏دهند تا به پندار خود مذهب حق را رد كنند، اما تأمّل در آن نشان می ‏دهد كه اين كلام به وجوه بسيارى مؤيّد مذهب شيعه است:
علی ‏رغم اينكه [[اهل‏ سنت]] اين گفتار را به حسن مثنّى نسبت می ‏دهند تا به پندار خود مذهب حق را رد كنند، اما تأمّل در آن نشان می ‏دهد كه اين كلام به وجوه بسيارى مؤيّد مذهب شيعه است:


وجه اول: اين گفتار مفيد آن است كه عبارت: هان اى مردم، بی گمان على ولىّ‏ امر شما و پس از من سرپرست و قائم در ميان مردم است، مانند نصوص وارد شده در نماز و زكات و روزه و حجّ، نصّ صريح در [[امامت]] و خلافت است، و به سبب نصّ بودن آشكارا به جانشينى علی عليه السلام دلالت می كند، و در دلالت آن قصور و التباس و ابهام وجود ندارد. چنانكه عبارات نبوى وارد شده در نماز و زكات و ديگر واجبات دينى چنين است.
وجه اول: اين گفتار مفيد آن است كه عبارت: هان اى مردم، بی گمان على ولىّ‏ امر شما و پس از من سرپرست و قائم در ميان مردم است، مانند نصوص وارد شده در نماز و زكات و روزه و حجّ، نصّ صريح در [[امامت]] و خلافت است، و به سبب نصّ بودن آشكارا به [[جانشین|جانشینی]] علی عليه السلام دلالت می كند، و در دلالت آن قصور و التباس و ابهام وجود ندارد. چنانكه عبارات نبوى وارد شده در نماز و زكات و ديگر واجبات دينى چنين است.


اما اگر پيامبر صلى الله عليه وآله درباره جانشينى علی عليه السلام همين سخن را می ‏فرمود، باز هم متعصّبان ايمان نمی ‏آوردند و نمی ‏پذيرفتند! بلكه براى اين جمله احتمالات بعيد می آوردند؛ مثلاً مى ‏گفتند: مراد از «امر» محبت و نصرت است نه اِمارت و خلافت.
اما اگر پيامبر صلى الله عليه وآله درباره جانشينى علی عليه السلام همين سخن را می ‏فرمود، باز هم متعصّبان ايمان نمی ‏آوردند و نمی ‏پذيرفتند! بلكه براى اين جمله احتمالات بعيد می آوردند؛ مثلاً مى ‏گفتند: مراد از «امر» محبت و نصرت است نه اِمارت و خلافت.
خط ۱۴۴: خط ۱۴۴:
يا مراد مقام قطبيّت و امامت باطنى است؛ به اين معنى كه قيام در ميان مردم يعنى اينكه از او علوم باطنى را فراگيرند و در اين جهات به او اقتدا كنند و بس! و به سبب اين احتمالات، كلام را از اينكه نصّ صريح در امامت و خلافت باشد خارج كنند و پيامبر صلى الله عليه و آله را به تقصير در ابلاغ رسالت الهى و قصور در بيان پيرامون مسائل مهم و اساسى نسبت دهند!
يا مراد مقام قطبيّت و امامت باطنى است؛ به اين معنى كه قيام در ميان مردم يعنى اينكه از او علوم باطنى را فراگيرند و در اين جهات به او اقتدا كنند و بس! و به سبب اين احتمالات، كلام را از اينكه نصّ صريح در امامت و خلافت باشد خارج كنند و پيامبر صلى الله عليه و آله را به تقصير در ابلاغ رسالت الهى و قصور در بيان پيرامون مسائل مهم و اساسى نسبت دهند!


اما چون بايد مقام نبوت را از اين كاستی ها منزّه دانست، اين احتمالات با قرائن قطعى گرداگرد كلام دفع می شوند، و كلمه «امر» در عبارت «امر شما» به امامت و خلافت حمل می گردد.
اما چون بايد مقام نبوت را از اين كاستی ها منزّه دانست، اين احتمالات با قرائن قطعى گرداگرد كلام دفع می شوند، و كلمه «امر» در عبارت «امر شما» به [[امامت]] و خلافت حمل می گردد.


ما در پرتو اين مقدمه می ‏گوييم: حديث غدير نصّ در امامت است: هر چند متعصّبان بكوشند تا با احتمالات بعيد آن را از دلالتش دور كنند، زيرا ما اين احتمالات را با قرائن قطعى رد می كنيم. از همه اينها به دست می ‏آيد كه گفتار منسوب به حسن مثنّى مؤيّد مرام شيعه است، و هر كس به آن احتجاج كرده از اين نكته غفلت داشته، يا خود را به غفلت زده است!
ما در پرتو اين مقدمه می ‏گوييم: حديث غدير نصّ در امامت است: هر چند متعصّبان بكوشند تا با احتمالات بعيد آن را از دلالتش دور كنند، زيرا ما اين احتمالات را با قرائن قطعى رد می كنيم. از همه اينها به دست می ‏آيد كه گفتار منسوب به حسن مثنّى مؤيّد مرام شيعه است، و هر كس به آن احتجاج كرده از اين نكته غفلت داشته، يا خود را به غفلت زده است!


وجه دوم: اين گفتار دلالت قيد «پس از من» بر اتصال خلافت امام‏ عليه السلام به رسالت پيامبرصلى الله عليه و آله را اثبات می كند. پس اينكه بعضى از اهل ‏سنت قيد موجود در كلام نبوى: علی عليه السلام پس از من ولىّ شماست، و مانند آن را بر انفصال [[خلافت]] امام‏ عليه السلام به رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله حمل كرده ‏اند باطل می شود.
وجه دوم: اين گفتار دلالت قيد «پس از من» بر اتصال [[خلافت]] امام‏ عليه السلام به رسالت [[حضرت محمّد صلی الله علیه وآله|پیامبرصلی الله علیه و آله]] را اثبات می كند. پس اينكه بعضى از اهل ‏سنت قيد موجود در كلام نبوى: علی عليه السلام پس از من ولىّ شماست، و مانند آن را بر انفصال [[خلافت]] امام‏ عليه السلام به رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله حمل كرده ‏اند باطل می شود.


وجه سوم: اگر عبارت «هان اى مردم، هر آينه على ولى امر شما پس از من و كسى است كه به امر من در ميان مردم قيام می كند» نصّ صريح در امامت و خلافت باشد و بی‏شک و شبهه به مطلوب دلالت كند، به ‏گونه ‏اى كه مجالى براى هيچ تأويل و احتمالى بر جاى نگذارد، ساير نصوص امامت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام كه مشتمل بر واژگان «امامت» يا «خلافت» است -  و پيشتر بعضى از آنها را گفتيم -  به قطع و يقين دالّ بر مطلوب خواهد بود. به اين سبب، تاويلات تاويل‏گران و احتمالات متعصّبان بر باد می ‏رود.
وجه سوم: اگر عبارت «هان اى مردم، هر آينه على ولى امر شما پس از من و كسى است كه به امر من در ميان مردم قيام می كند» نصّ صريح در امامت و خلافت باشد و بی‏شک و شبهه به مطلوب دلالت كند، به ‏گونه ‏اى كه مجالى براى هيچ تأويل و احتمالى بر جاى نگذارد، ساير نصوص امامت [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] كه مشتمل بر واژگان «امامت» يا «خلافت» است -  و پيشتر بعضى از آنها را گفتيم -  به قطع و يقين دالّ بر مطلوب خواهد بود. به اين سبب، تاويلات تاويل‏گران و احتمالات متعصّبان بر باد می ‏رود.


هفده. معارضه گفتار منسوب به حسن مثنّى با آنچه از نوه او روايت مى‏كنند
هفده. معارضه گفتار منسوب به حسن مثنّى با آنچه از نوه او روايت مى‏كنند
خط ۱۵۶: خط ۱۵۶:
افزون بر اينها، اين حديثى كه به حسن مثنّى نسبت می دهند، اگر صدق و جواز استدلال به آن پذيرفته شود، با آنچه از نوه وى محمد بن عبداللَّه بن حسن مثنّى روايت می ‏كنند در تعارض است. فخرالدين رازى در تفسير آيه «وَ اُولُوا الأرحامِ بَعضُهُم أولى بِبَعضٍ»<ref>انفال /  ۷۵</ref>محمد بن عبداللَّه بن حسن بن حسن بن على بن ابیطالب -  كه خدا از همگی ‏شان راضى باشد -  در نامه‏اش به ابوجعفر منصور (خلفيه عبّاسى)به اين آيه تمسّک كرد كه امام پس از رسول‏ خداصلى الله عليه و آله على بن ابی‏طالب است‏  و گفت كه اين آيه به ثبوت اولويّت دلالت می ‏كند، و چون در آيه معيّن نشده كه ثبوت اين اولويت در چه چيزى است، بايد آن را بر همه چيز حمل كرد. مگر چيزى كه با دليل از شمول اولويت خارج شود.
افزون بر اينها، اين حديثى كه به حسن مثنّى نسبت می دهند، اگر صدق و جواز استدلال به آن پذيرفته شود، با آنچه از نوه وى محمد بن عبداللَّه بن حسن مثنّى روايت می ‏كنند در تعارض است. فخرالدين رازى در تفسير آيه «وَ اُولُوا الأرحامِ بَعضُهُم أولى بِبَعضٍ»<ref>انفال /  ۷۵</ref>محمد بن عبداللَّه بن حسن بن حسن بن على بن ابیطالب -  كه خدا از همگی ‏شان راضى باشد -  در نامه‏اش به ابوجعفر منصور (خلفيه عبّاسى)به اين آيه تمسّک كرد كه امام پس از رسول‏ خداصلى الله عليه و آله على بن ابی‏طالب است‏  و گفت كه اين آيه به ثبوت اولويّت دلالت می ‏كند، و چون در آيه معيّن نشده كه ثبوت اين اولويت در چه چيزى است، بايد آن را بر همه چيز حمل كرد. مگر چيزى كه با دليل از شمول اولويت خارج شود.


در اين صورت، امامت نيز در اين اولويت جاى خواهد گرفت. روا نيست كه گفته شود: ابوبكر از خويشاوندان است، زيرا نقل شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله سوره برائت را به او داد تا به قوم ابلاغ كند. سپس على‏ عليه السلام را پشت سر او فرستاد و فرمان داد كه على ‏عليه السلام ابلاغ‏ كننده سوره باشد، و فرمود: اين سوره را تنها مردى ابلاغ می كند كه از من است. اين دلالت می ‏كند كه ابوبكر از او نبود. اين است وجه استدلال به اين آيه.<ref>تفسير رازى: ج ۱۵ ص ۲۱۳. </ref>
در اين صورت، [[امامت]] نيز در اين اولويت جاى خواهد گرفت. روا نيست كه گفته شود: [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] از خويشاوندان است، زيرا نقل شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله سوره برائت را به او داد تا به قوم ابلاغ كند. سپس على‏ عليه السلام را پشت سر او فرستاد و فرمان داد كه على ‏عليه السلام ابلاغ‏ كننده سوره باشد، و فرمود: اين سوره را تنها مردى ابلاغ می كند كه از من است. اين دلالت می ‏كند كه ابوبكر از او نبود. اين است وجه استدلال به اين آيه.<ref>تفسير رازى: ج ۱۵ ص ۲۱۳. </ref>


اما آنچه به حسن مثنّى نسبت داده ‏اند، قطعاً دروغى است كه به او بسته‏ اند و استدلال به آن هرگز روا نيست؛ ابوالعباس مبرّد نامه‏ هاى ردّ و بدل شده ميان منصور دوانيقى و محمد بن عبداللَّه بن حسن علوى -  كه بر او شوريده بود -  را آورده، كه ابتدا نامه تهديدآميز منصور و سپس پاسخ محمد بن عبداللَّه را آورده است. وى در آن نامه می گويد:
اما آنچه به حسن مثنّى نسبت داده ‏اند، قطعاً دروغى است كه به او بسته‏ اند و استدلال به آن هرگز روا نيست؛ [[ابوالعباس مبرّد]] نامه‏ هاى ردّ و بدل شده ميان منصور دوانيقى و محمد بن عبداللَّه بن حسن علوى -  كه بر او شوريده بود -  را آورده، كه ابتدا نامه تهديدآميز منصور و سپس پاسخ محمد بن عبداللَّه را آورده است. وى در آن نامه می گويد:


... بی ترديد میدانى كه حق، حق ماست، و شما به سبب ما به دنبال آن رفتيد و با يارى پيروان ما براى رسيدن به آن برخاستيد و به فضل ما از آن بهره ‏مند گشتيد. نيک میدانى كه پدر ما على‏ عليه السلام جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله و امام بود. چگونه شما وصايت و امامت را به جاى ما كه زنده هستيم به ارث برديد؟ شما می ‏دانيد كه هيچ يک از بنی ‏هاشم به مانند فضيلت ما دست نمی يابد... .
... بی ترديد میدانى كه حق، حق ماست، و شما به سبب ما به دنبال آن رفتيد و با يارى پيروان ما براى رسيدن به آن برخاستيد و به فضل ما از آن بهره ‏مند گشتيد. نيک میدانى كه پدر ما على‏ عليه السلام جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله و امام بود. چگونه شما وصايت و امامت را به جاى ما كه زنده هستيم به ارث برديد؟ شما می ‏دانيد كه هيچ يک از بنی ‏هاشم به مانند فضيلت ما دست نمی يابد... .
خط ۱۶۸: خط ۱۶۸:
هيجده. طعن علماى اهل ‏سنت در ائمه‏ عليهم السلام و فرزندانشان
هيجده. طعن علماى اهل ‏سنت در ائمه‏ عليهم السلام و فرزندانشان


اهل‏ سنت در مانند اين مورد كه مى‏خواهند بر شيعه غالب شوند، حسن مثنّى را محترم می ‏دارند و پيروى و فرمانبردارى از او را واجب می شمارند. حال آنكه متعصّبان ايشان امامان معصوم دوازده ‏گانه‏ عليهم السلام را قدح می ‏كنند و اجماعشان را از اعتبار می ‏اندازند و در عدالتشان خدشه می ‏نمايند!
اهل‏ سنت در مانند اين مورد كه مى‏ خواهند بر شيعه غالب شوند، حسن مثنّى را محترم می ‏دارند و پيروى و فرمانبردارى از او را واجب می شمارند. حال آنكه متعصّبان ايشان امامان معصوم دوازده ‏گانه‏ عليهم السلام را قدح می ‏كنند و اجماعشان را از اعتبار می ‏اندازند و در عدالتشان خدشه می ‏نمايند!


عقيده متعصّبان ايشان -  مانند پدر دهلوى در «قرّة العينين» -  درباره خود ائمه و سرور آنان اميرالمومنين ‏عليهم السلام اين است: همانان كه اماميه به عصمتشان معتقدند و اطاعت و انقياد از آنان را واجب مى‏دانند. با اين وصف، آيا رواست كسانى كه امامان معصوم ‏عليهم السلام را قدح می ‏كنند، شيعه ايشان را با سخنى كه به يكى از فرزندان آنان نسبت می دهند ملزم گردانند؟! و آيا گوش فرادادن به چنين استدلالى از چنين كسانى رواست؟!
عقيده متعصّبان ايشان -  مانند پدر دهلوى در «قرّة العينين» -  درباره خود ائمه و سرور آنان [[امیرالمؤمنین علی علیهم السلام|امیرالمومنین ‏علیهم السلام]] اين است: همانان كه اماميه به عصمتشان معتقدند و اطاعت و انقياد از آنان را واجب مى ‏دانند. با اين وصف، آيا رواست كسانى كه امامان معصوم ‏عليهم السلام را قدح می ‏كنند، شيعه ايشان را با سخنى كه به يكى از فرزندان آنان نسبت می دهند ملزم گردانند؟! و آيا گوش فرادادن به چنين استدلالى از چنين كسانى رواست؟!


اهل‏ سنت نسبت به فرزندان ائمه‏ عليهم السلام نيز چنين رفتارى دارند! آنان هر گاه می ‏خواهند به خيال خود از راه تمسّك به سخن يكى از منسوبان ائمه‏ عليهم السلام بر شيعيان چيره شوند -  چه او آن سخن را گفته باشد يا به او نسبت داده باشند -  آن سخن را با گراميداشت و احترام بسيار گوينده ‏اش ياد می كنند، با اين روش استدلالشان در الزام شيعه به فرجام برسد! در حالى كه همينان شمار كثيرى از فرزندان ائمه اهل‏ بيت‏ عليهم السلام را طعن و در كتاب‏ هاى رجالى ايشان را تضعيف می كنند و اخبارشان را از درجه اعتبار ساقط می ‏كنند. از اين نمونه است:
اهل‏ سنت نسبت به فرزندان ائمه‏ عليهم السلام نيز چنين رفتارى دارند! آنان هر گاه می ‏خواهند به خيال خود از راه تمسّک به سخن يكى از منسوبان ائمه‏ عليهم السلام بر شيعيان چيره شوند -  چه او آن سخن را گفته باشد يا به او نسبت داده باشند -  آن سخن را با گراميداشت و احترام بسيار گوينده ‏اش ياد می كنند، با اين روش استدلالشان در الزام شيعه به فرجام برسد! در حالى كه همينان شمار كثيرى از فرزندان ائمه اهل‏ بيت‏ عليهم السلام را طعن و در كتاب‏ هاى رجالى ايشان را تضعيف می كنند و اخبارشان را از درجه اعتبار ساقط می ‏كنند. از اين نمونه است:


ذهبى و ابن‏ حَجَر درباره محمد بن جعفر بن محمد بن على هاشمى حسينى: ابن‏ عدى در «الكامل» و بخارى و خطيب بغدادى و حاكم او را تضعيف كرده ‏اند.<ref>۱ ميزان الاعتدال فى نقد الرجال ۵۰۰ / ۳ . لسان الميزان ۱۰۳ / ۵. الاصابة ۴۲۸ / ۱، ضمن شرح حال خضرعليه السلام</ref>ذهبى درباره على بن جعفر: او و رواياتش را تضعیف كرده، و گفته كه تِرمِذى حديث او را نه صحيح دانسته است و نه حسن<ref>ميزان الاعتدال فى نقد الرجال: ج ۳ ص ۱۱۷. </ref>ذهبى درباره حسن بن محمد بن يحيى بن حسن بن جعفر بن عبداللَّه بن حسين بن زين‏ العابدين على بن حسين‏ عليه السلام: دروغگو و رافضى است. خدا از او درگذرد.<ref>ميزان الاعتدال فى نقد الرجال: ج ۱ ص ۵۲۱ . </ref>ذهبى درباره حسين بن زيد (بن على بن حسين‏ عليه السلام) : ابن ‏مدينى درباره ‏اش گفته كه در او ضعف هست.<ref>ميزان الاعتدال فى نقد الرجال: ج ۱ ص ۴۹۲. </ref>
ذهبى و ابن‏ حَجَر درباره محمد بن جعفر بن محمد بن على هاشمى حسينى: ابن‏ عدى در «الكامل» و بخارى و خطيب بغدادى و حاكم او را تضعيف كرده ‏اند.<ref>۱ ميزان الاعتدال فى نقد الرجال ۵۰۰ / ۳ . لسان الميزان ۱۰۳ / ۵. الاصابة ۴۲۸ / ۱، ضمن شرح حال خضرعليه السلام</ref>ذهبى درباره على بن جعفر: او و رواياتش را تضعیف كرده، و گفته كه تِرمِذى حديث او را نه صحيح دانسته است و نه حسن<ref>ميزان الاعتدال فى نقد الرجال: ج ۳ ص ۱۱۷. </ref>ذهبى درباره حسن بن محمد بن يحيى بن حسن بن جعفر بن عبداللَّه بن حسين بن زين‏ العابدين على بن حسين‏ عليه السلام: دروغگو و رافضى است. خدا از او درگذرد.<ref>ميزان الاعتدال فى نقد الرجال: ج ۱ ص ۵۲۱ . </ref>
 
ذهبى درباره حسين بن زيد (بن على بن حسين‏ عليه السلام) : ابن ‏مدينى درباره ‏اش گفته كه در او ضعف هست.<ref>ميزان الاعتدال فى نقد الرجال: ج ۱ ص ۴۹۲. </ref>


== پانویس ==
== پانویس ==