سلیم بن قیس هلالی (ابوصادق): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲: خط ۲:
چهار كتاب را بايد به عنوان اولين كتاب ‏هايى نام برد كه [[غدیر]] را ثبت كرده ‏اند. در كنار «كتابُ علىٍ ‏عليه السلام» و «مصحف فاطمة عليها السلام»، اولين كتاب از تأليفات بشرى و در بين آثار نوشتارى بر جاى مانده از دوران [[معصومین‏ علیهم السلام]] كه مسئله غدير را در خود ثبت كرده «[[کتاب سلیم بن قیس الهلالی (کتاب)|کتاب سلیم بن قیس الهلالی]]» است.
چهار كتاب را بايد به عنوان اولين كتاب ‏هايى نام برد كه [[غدیر]] را ثبت كرده ‏اند. در كنار «كتابُ علىٍ ‏عليه السلام» و «مصحف فاطمة عليها السلام»، اولين كتاب از تأليفات بشرى و در بين آثار نوشتارى بر جاى مانده از دوران [[معصومین‏ علیهم السلام]] كه مسئله غدير را در خود ثبت كرده «[[کتاب سلیم بن قیس الهلالی (کتاب)|کتاب سلیم بن قیس الهلالی]]» است.


اين كتاب كه در سال‏ هاى اوليه بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه وآله [[تألیف]] شده و مؤلف آن در سال ۷۶ هجرى درگذشته، دور از چشم غاصبين [[جانشین|خلافت]] در موارد مختلف كتاب خود مسئله غدير را آورده و حتى در يک [[حدیث]] مستقل ماجراى غدير را به طور كامل منعكس نموده است.<ref>كتاب سليم بن قيس الهلالى: ص ۱۴۵، ۱۵۳، ۱۶۷، ۱۷۸، ۱۷۹، ۱۹۵، ۱۹۸، ۲۰۴، ۲۰۸، ۲۴۰، ۲۷۲، ۲۸۹، ۲۹۶، ۳۱۴، ۳۲۱، ۳۵۵، ۳۶۶، ۴۱۰، ۴۱۵، ۴۲۵.</ref>
اين كتاب كه در سال‏ هاى اوليه بعد از شهادت [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] [[تألیف]] شده و مؤلف آن در سال ۷۶ هجرى درگذشته، دور از چشم غاصبين [[جانشین|خلافت]] در موارد مختلف كتاب خود مسئله غدير را آورده و حتى در يک [[حدیث]] مستقل ماجراى غدير را به طور كامل منعكس نموده است.<ref>كتاب سليم بن قيس الهلالى: ص ۱۴۵، ۱۵۳، ۱۶۷، ۱۷۸، ۱۷۹، ۱۹۵، ۱۹۸، ۲۰۴، ۲۰۸، ۲۴۰، ۲۷۲، ۲۸۹، ۲۹۶، ۳۱۴، ۳۲۱، ۳۵۵، ۳۶۶، ۴۱۰، ۴۱۵، ۴۲۵.</ref>


به تعبير ديگر: سليم بن قيس هلالى كه صاحب اولين كتاب در اسلام است و تأليف اين كتاب را در اوايل حكومت عمر آغاز كرده و در زمان حجاج به پايان رسانده است، واقعه غدير را در مواضع مختلف كتابش به مناسبت‏ هاى مختلف از قول افراد مختلفى از حاضران غدير نقل نموده است.
به تعبير ديگر: سليم بن قيس هلالى كه صاحب اولين كتاب در اسلام است و تأليف اين كتاب را در اوايل حكومت عمر آغاز كرده و در زمان حجاج به پايان رسانده است، [[واقعه غدیر]] را در مواضع مختلف كتابش به مناسبت‏ هاى مختلف از قول افراد مختلفى از حاضران غدير نقل نموده است.


در يک مورد هم داستان مفصل آن ماجرا را از ابوسعيد خدرى نقل كرده است. بدين صورت كتاب او، اولين موردى است كه در راستاى ابلاغ غدير به نسل‏ هاى آينده فرهنگ مكتوب را به كار گرفته است و چه زيبا تأثير خود را در طول چهارده قرن به ظهور رسانده كه تقريباً همه كتب حديثى و تاريخى ما واقعه غدير را از كتاب سليم نقل كرده ‏اند، و خود كتاب هم تا امروز باقى است و به عنوان اولين مدرک مكتوب غدير در ميراث علمى [[اسلام]] مى‏ درخشد.<ref>كتاب سليم: حديث‏ هاى ۸، ۱۱، ۱۴، ۲۵، ۲۶، ۳۹، ۴۲، ۵۵، ۶۰ .</ref>
در يک مورد هم داستان مفصل آن ماجرا را از [[سعد بن مالک انصاری (ابوسعید)|ابوسعید خدری]] نقل كرده است. بدين صورت كتاب او، اولين موردى است كه در راستاى ابلاغ غدير به نسل‏ هاى آينده فرهنگ مكتوب را به كار گرفته است و چه زيبا تأثير خود را در طول چهارده قرن به ظهور رسانده كه تقريباً همه كتب حديثى و تاريخى ما واقعه غدير را از كتاب سليم نقل كرده ‏اند، و خود كتاب هم تا امروز باقى است و به عنوان اولين مدرک مكتوب غدير در ميراث علمى [[اسلام]] مى‏ درخشد.<ref>كتاب سليم: حديث‏ هاى ۸، ۱۱، ۱۴، ۲۵، ۲۶، ۳۹، ۴۲، ۵۵، ۶۰.</ref>


اين اثر در حضور چهار امام [[تألیف]] شده و به تأييد سه امام رسيده و اصحاب ائمه ‏عليهم السلام آن را مى‏ شناخته ‏اند و احاديث آن رانقل كرده ‏اند. اين كتاب بيش از پنجاه موضوع از معارف غدير را در سيزده [[حدیث]] ثبت كرده است.
اين اثر در حضور چهار امام [[تألیف]] شده و به تأييد سه امام رسيده و اصحاب ائمه ‏عليهم السلام آن را مى‏ شناخته ‏اند و احاديث آن رانقل كرده ‏اند. اين كتاب بيش از پنجاه موضوع از معارف غدير را در سيزده [[حدیث]] ثبت كرده است.


اين يادگار هزار و چهار صد ساله هم اكنون موجود است و متن عربى و [[ترجمه]] فارسى و اردو و انگليسى آن بارها چاپ شده است.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۶۶، ۱۵۹، ۲۳۲ و ج ۲ ص ۳۴. كتاب سليم: مقدمه.</ref>
اين يادگار هزار و چهار صد ساله هم اكنون موجود است و متن [[عربی]] و [[ترجمه]] [[فارسی]] و [[اردو (زبان)|اردو]] و [[انگلیسی]] آن بارها چاپ شده است.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۶۶، ۱۵۹، ۲۳۲ و ج ۲ ص ۳۴. كتاب سليم: مقدمه.</ref>


== تحقيق سليم در مورد غدير<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۱۳، ۲۷، ۲۸.</ref> ==
== تحقيق سليم در مورد غدير<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۱۳، ۲۷، ۲۸.</ref> ==
ابان از سليم نقل مى ‏كند كه گفت: در بيمارى ابوذر -  كه در زمان حكومت عمر مبتلا شده بود -  نزد او حاضر بودم. عمر به عنوان عيادت نزد او آمد، در حالى كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و سلمان و مقداد هم نزد او بودند و ابوذر به آن حضرت وصيت كرده و نوشته بود و شاهد گرفته بود.
[[ابان بن تغلب|ابان]] از سليم نقل مى ‏كند كه گفت: در بيمارى [[ابوذر غفاری|ابوذر]] -  كه در زمان حكومت [[عمر بن خطاب|عمر]] مبتلا شده بود -  نزد او حاضر بودم.


وقتى عمر بيرون رفت مردى از فاميل ابوذر -  كه از پسرعموهاى او از طايفه بنى‏غفار بود -  گفت: چه مانعى داشت به اميرالمؤمنين عمر وصيت می‏كردى؟!
عمر به عنوان عيادت نزد او آمد، در حالى كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و سلمان و مقداد هم نزد او بودند و ابوذر به آن حضرت وصيت كرده و نوشته بود و شاهد گرفته بود.


ابوذر گفت: من به اميرالمؤمنين حقيقى وصيت كرده ‏ام. پيامبرصلى الله عليه وآله به ما -  كه چهل نفر از عرب و چهل نفر از عجم بوديم دستور داد و ما بر على‏ عليه السلام به عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كرديم، و همين حاكم كه او را «اميرالمؤمنين» ناميدى (يعنى عمر) در بين ما بود.
وقتى عمر بيرون رفت مردى از فاميل ابوذر -  كه از پسرعموهاى او از طايفه بنى ‏غفار بود گفت: چه مانعى داشت به اميرالمؤمنين عمر وصيت می‏كردى؟!


هيچ يک از عرب و عجم در اين باره اعتراضى به پيامبر صلى الله عليه وآله نكرد مگر همين شخص و رفيق بى‏ مقدارش كه او را جانشين خود قرار داد. اين دو گفتند: آيا اين حقى از جانب خدا و رسولش است؟ حضرت غضب كرد و فرمود: به خدا قسم آرى، حقى از جانب خدا و رسولش است. خداوند اين دستور را به من داده و من به شما دستور دادم.
[[ابوذر غفاری|ابوذر]] گفت: من به اميرالمؤمنين حقيقى وصيت كرده ‏ام. [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] به ما -  كه چهل نفر از [[عرب]] و چهل نفر از [[عَجَم|عجم]] بوديم -  دستور داد و ما بر على‏ عليه السلام به عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كرديم، و همين حاكم كه او را «اميرالمؤمنين» ناميدى (يعنى عمر) در بين ما بود.


سليم مى‏ گويد: عرض كردم: اى ابوالحسن، و تو اى سلمان و تو اى مقداد، آيا گفتار ابوذر را تأييد مى‏ كنيد؟ گفتند: آرى، راست مى‏ گويد. گفتم: چهار نفر عادل‏اند كه اگر فقط يكى از آنان برايم نقل مى‏ كرد در صدق و راستى او شک نمى‏ كردم، ولى چهار نفر شما براى اطمينان من و بصيرتم محكم‏ تر است.
هيچ يک از عرب و عجم در اين باره اعتراضى به پيامبر صلى الله عليه و آله نكرد مگر همين شخص و رفيق بى‏ مقدارش كه او را جانشين خود قرار داد.


گفتم: اصلحک اللَّه، آيا نام هشتاد نفر از عرب و غير عرب را ذكر مى‏ كنى؟ سلمان نام يک يک آنها را ذكر كرد. اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و ابوذر و مقداد گفتند: «سلمان راست مى ‏گويد». رحمت خدا و مغفرتش بر او و بر آنان باد.
اين دو گفتند: آيا اين حقى از جانب خدا و رسولش است؟ حضرت غضب كرد و فرمود: به خدا قسم آرى، حقى از جانب خدا و رسولش است. خداوند اين دستور را به من داده و من به شما دستور دادم.


از جمله كسانى كه سلمان نام برد: ابوبكر، عمر، ابوعبيده، معاذ، سالم، پنج نفر اصحاب شورى<ref>اصحاب شورى به جز اميرالمؤمنين‏ عليه السلام عبارتند از: عثمان، طلحه، زبير، عبدالرحمان بن عوف، سعد بن ابى ‏وقاص.</ref>، عمار بن ياسر، سعد بن عباده و بقيه اصحاب عقبه و اُبَىّ بن كعب و ابوذر و مقداد، و عده ديگرى كه اكثرشان از اهل بدر بودند و اكثر آنها از انصار بودند. در ميان ايشان ابوالهيثم بن تَيِّهان، خالد بن وليد، ابو ايوب، اسيد بن حضير و بشير بن سعيد بودند.
سليم مى‏ گويد: عرض كردم: اى ابوالحسن، و تو اى سلمان و تو اى مقداد، آيا گفتار ابوذر را تأييد مى‏ كنيد؟


سليم مى ‏گويد: گمان مى‏كنم با همه اين افراد ملاقات كردم و از فرد فرد آنان در تنهايى و خلوت در اين مورد سؤال كردم. بعضى از آنان سكوت كردند و پاسخى ندادند و حقيقت را [[کتمان]] كردند.
گفتند: آرى، راست مى‏ گويد. گفتم: چهار نفر عادل‏اند كه اگر فقط يكى از آنان برايم نقل مى‏ كرد در صدق و راستى او شک نمى‏ كردم، ولى چهار نفر شما براى اطمينان من و بصيرتم محكم‏ تر است.


بعضى از آنان هم آن را نقل كردند و گفتند: فتنه ‏اى به ما برخورد كه قلب و گوش و چشم ما را گرفت! و آن هنگامى بود كه ابوبكر ادعا كرد از پيامبر صلى الله عليه وآله شنيده است كه بعد از آن فرموده: «ما اهل‏ بيتى هستيم كه خداوند ما را گرامى داشته و آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده و خداوند نمى‏ گذارد نبوت و خلافت براى ما اهل‏ بيت جمع شود» !
گفتم: اصلحک الله، آيا نام هشتاد نفر از عرب و غير عرب را ذكر مى‏ كنى؟ سلمان نام يک يک آنها را ذكر كرد. اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و ابوذر و مقداد گفتند: «سلمان راست مى ‏گويد». رحمت خدا و مغفرتش بر او و بر آنان باد.


هنگامى كه على ‏عليه السلام را براى بيعت آورده بودند به اين مطلب استدلال كرد و چهار نفر كه نزد ما از خوبان بودند و مورد تهمت نبودند او را تصديق كرده و برايش شهادت دادند كه عبارت بودند از: ابوعبيده، سالم، عمر، معاذ. و ما گمان كرديم آنان راست مى ‏گويند.
از جمله كسانى كه سلمان نام برد: [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]]، [[عمر بن خطاب|عمر]]، [[ابوعبیده جرّاح|ابوعبیده]]، [[معاذ بن جبل|معاذ]]، [[سالم مولی ابی حذیفه|سالم]]، پنج نفر اصحاب شورى<ref>اصحاب شورى به جز اميرالمؤمنين‏ عليه السلام عبارتند از: عثمان، طلحه، زبير، عبدالرحمان بن عوف، سعد بن ابى ‏وقاص.</ref>، [[عمار بن یاسر عنسی (ابوالیقظان)|عمار بن یاسر]]، [[سعد بن عباده انصاری|سعد بن عباده]] و بقيه اصحاب عقبه و اُبَىّ بن كعب و [[ابوذر غفاری|ابوذر]] و [[مقداد بن عمرو کندی|مقداد]]، و عده ديگرى كه اكثرشان از اهل [[بدر (جنگ)|بدر]] بودند و اكثر آنها از [[انصار]] بودند.


سليم مى‏ گويد: افرادى كه با آنان ملاقات كردم همچنين گفتند: وقتى على‏ عليه السلام بيعت نمود به ما خبر داد كه پيامبرصلى الله عليه وآله چه مطالبى گفته و خبر داده است كه اين پنج نفر در بين خود مكتوبى نوشته‏ اند و در آن با يكديگر عهد بسته ‏اند و در كنار كعبه هم پيمان شده ‏اند كه «اگر محمد از دنيا برود يا كشته شود بر عليه على قيام كنند و خلافت را از او سلب كنند».
در ميان ايشان [[ابوالهیثم بن التیهان|ابوالهیثم بن تَيِّهان]]، [[خالد بن ولید]]، ابو ايوب، [[اسید بن حضیر]] و [[بشیر بن سعید]] بودند.


اميرالمؤمنين‏ عليه السلام چهار نفر را كه سلمان و ابوذر و مقداد و زبير بودند شاهد گرفت، و آنان هم گواهى دادند، و اين بعد از آن بود كه بيعت لعنت شده و گمراه كننده ابوبكر بر گردن ما قرار گرفته بود. و ما دانستيم كه على ‏عليه السلام از قول پيامبرص لى الله عليه وآله مطلب باطلى نقل نمى‏ كند كه نيكان از اصحاب محمد صلى الله عليه وآله به آن شهادت دهند ... .
سليم مى ‏گويد: گمان مى ‏كنم با همه اين افراد ملاقات كردم و از فرد فرد آنان در تنهايى و خلوت در اين مورد سؤال كردم. بعضى از آنان سكوت كردند و پاسخى ندادند و حقيقت را [[کتمان]] كردند.


ابان مى‏ گويد: اين حديث را براى حسن بصرى نقل كردم. او گفت: سليم و ابوذر راست گفته‏ اند. سپس حسن بصرى فضائل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را بر شمرد تا آنجا كه گفت: پيامبر صلى الله عليه وآله او را در روز غدير خم نصب كرد و براى او صاحب اختيارى بر مردم را واجب كرد همانطور كه براى خود واجب كرده بود، و فرمود: هر كس من صاحب اختيار اويم على صاحب اختيار اوست؛ و به او گفت: تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى هستى و اين سخن را به هيچ يک از اهل‏بيتش و احدى از امتش جز او نفرموده است.<ref>كتاب سليم: حديث ۱۹.</ref>
بعضى از آنان هم آن را نقل كردند و گفتند: فتنه ‏اى به ما برخورد كه قلب و گوش و چشم ما را گرفت! و آن هنگامى بود كه ابوبكر ادعا كرد از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده است كه بعد از آن فرموده:
 
«ما اهل‏ بيتى هستيم كه خداوند ما را گرامى داشته و آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده و خداوند نمى‏ گذارد نبوت و خلافت براى ما اهل‏ بيت جمع شود» !
 
هنگامى كه على ‏عليه السلام را براى [[بیعت]] آورده بودند به اين مطلب استدلال كرد و چهار نفر كه نزد ما از خوبان بودند و مورد تهمت نبودند او را تصديق كرده و برايش شهادت دادند كه عبارت بودند از:
 
ابوعبيده، سالم، عمر، معاذ. و ما گمان كرديم آنان راست مى ‏گويند.
 
سليم مى‏ گويد: افرادى كه با آنان ملاقات كردم همچنين گفتند: وقتى على‏ عليه السلام بيعت نمود به ما خبر داد كه [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] چه مطالبى گفته و خبر داده است كه اين پنج نفر در بين خود مكتوبى نوشته‏ اند و در آن با يكديگر عهد بسته ‏اند و در كنار كعبه هم پيمان شده ‏اند كه «اگر محمد از دنيا برود يا كشته شود بر عليه على قيام كنند و خلافت را از او سلب كنند».
 
[[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] چهار نفر را كه سلمان و ابوذر و مقداد و زبير بودند شاهد گرفت، و آنان هم گواهى دادند، و اين بعد از آن بود كه بيعت لعنت شده و گمراه كننده ابوبكر بر گردن ما قرار گرفته بود.
 
و ما دانستيم كه على ‏عليه السلام از قول پيامبر صلى الله عليه و آله مطلب باطلى نقل نمى‏ كند كه نيكان از اصحاب محمد صلى الله عليه وآله به آن شهادت دهند ... .
 
ابان مى‏ گويد: اين حديث را براى حسن بصرى نقل كردم. او گفت: سليم و ابوذر راست گفته‏ اند.
 
سپس حسن بصرى فضائل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را بر شمرد تا آنجا كه گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله او را در روز غدير خم نصب كرد و براى او صاحب اختيارى بر مردم را واجب كرد همانطور كه براى خود واجب كرده بود، و فرمود:
 
هر كس من صاحب اختيار اويم على صاحب اختيار اوست؛ و به او گفت: تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى هستى و اين سخن را به هيچ يک از اهل‏بيتش و احدى از امتش جز او نفرموده است.<ref>كتاب سليم: حديث ۱۹.</ref>


== روايت حديث غدير<ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۱۶۹.</ref> ==
== روايت حديث غدير<ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۱۶۹.</ref> ==
يكى از [[تابعین]] كه [[حدیث غدیر]] را از صحابه نقل كرده سليم بن قيس هلالى، ابوصادق (م ۹۰ ق) است. سليم بن قيس در مواضع متعدد از كتاب ارزشمند خود حديث غدير را روايت نموده است. سليم بن قيس از جمله كسانى است كه به او و كتابش -  كه هم اكنون هم موجود و در دسترس است -  در نزد شيعه و [[اهل‏ سنت]] استدلال مى ‏شود.
يكى از [[تابعین]] كه [[حدیث غدیر]] را از صحابه نقل كرده سليم بن قيس هلالى، ابوصادق (م ۹۰ ق) است. سليم بن قيس در مواضع متعدد از كتاب ارزشمند خود حديث غدير را روايت نموده است.
 
سليم بن قيس از جمله كسانى است كه به او و كتابش -  كه هم اكنون هم موجود و در دسترس است -  در نزد شيعه و [[اهل‏ سنت]] استدلال مى ‏شود.


== كتاب سليم و آيات غدير<ref>غدير در قرآن: ج ۳ ص ۵۰۷، ۵۰۸ .</ref> ==
== كتاب سليم و آيات غدير<ref>غدير در قرآن: ج ۳ ص ۵۰۷، ۵۰۸ .</ref> ==
خط ۴۹: خط ۶۹:
با در نظر گرفتن اين ارتباط عميق، هر كتابى كه در اعتقادات، [[حدیث]]، [[تاریخ]] و [[تفسیر]] در [[اسلام]] نوشته شده، به عنوان يكى از اساسى‏ ترين فرازهاى دين «آيات غدير» را مطرح ساخته و به تبيين آن پرداخته است.
با در نظر گرفتن اين ارتباط عميق، هر كتابى كه در اعتقادات، [[حدیث]]، [[تاریخ]] و [[تفسیر]] در [[اسلام]] نوشته شده، به عنوان يكى از اساسى‏ ترين فرازهاى دين «آيات غدير» را مطرح ساخته و به تبيين آن پرداخته است.


اولين كتاب در اسلام كه واقعه غدير را مطرح كرده «كتاب سليم بن قيس هلالى» است، كه در موارد متعددى از آن آيه «تبليغ» و «[[تمام نعمت|اکمال]]» مطرح شده و ارتباط مستقيم آن با واقعه غدير از لسان پيامبر و امامان‏ عليهم السلام بيان شده است.
اولين كتاب در اسلام كه واقعه غدير را مطرح كرده «كتاب سليم بن قيس هلالى» است، كه در موارد متعددى از آن آيه «تبليغ» و «[[تمام نعمت|اکمال]]» مطرح شده و ارتباط مستقيم آن با واقعه غدير از لسان پيامبر و [[امامان علیهم السلام و سرپرستی قرآن|امامان‏ علیهم السلام]] بيان شده است.


پس از آن هم تفاسير و كتاب‏هاى تاريخى و اعتقادى اين حقيقت بزرگ را درباره غدير ثبت كرده‏ اند، به گونه‏اى كه هر جا سخن از «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ...» و «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينِكُمْ...» به ميان آمده، فوراً غدير مطرح شده است، و هر جا سخن از غدير بوده فوراً اين آيات تداعى شده است.
پس از آن هم تفاسير و كتاب‏ هاى تاريخى و اعتقادى اين حقيقت بزرگ را درباره غدير ثبت كرده‏ اند، به گونه ‏اى كه هر جا سخن از «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ...» و «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينِكُمْ...» به ميان آمده، فوراً غدير مطرح شده است، و هر جا سخن از غدير بوده فوراً اين آيات تداعى شده است.


اين حقيقت غديرى قرآنى، كم كم شكل جدى ترى به خود گرفته، و با شبهه افكنى ‏هايى كه دشمنان از فشار عظمت آن به ميان آورده ‏اند، توجه بيشترى را به خود جلب كرده است؛ به گونه‏ اى كه در كتاب‏ هاى تاريخى و حديثى به صورت فصلى خاص با عنوان «آيات غدير» يا «غدير در قرآن» مطرح شده است.
اين حقيقت غديرى قرآنى، كم كم شكل جدى ترى به خود گرفته، و با شبهه افكنى ‏هايى كه دشمنان از فشار عظمت آن به ميان آورده ‏اند، توجه بيشترى را به خود جلب كرده است؛ به گونه‏ اى كه در كتاب‏ هاى تاريخى و حديثى به صورت فصلى خاص با عنوان «آيات غدير» يا «غدير در قرآن» مطرح شده است.


== پانویس ==
== پانویس ==