غدیر در افغانستان: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۲۴: خط ۱۲۴:
آرى دو گل پيچک به نبرد اهريمن بر جهاز شتران در هم پيچيده ‏اند. على عليه ‏السلام تكيه‏ گاه محمد صلى ‏الله ‏عليه‏ و‏ آله است و محمد صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله پشت گرمىِ على عليه ‏السلام، و دستان گلريز ولايت سبد سبد هدايت به طواف ‏گرانش مى ‏دهد، كه بيعت با على عليه ‏السلام بيعت با رسول صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏آله است، كه آن دو يكى و يک دست‏ اند كه غدير قبله ‏نماى سرشت آدمى است، و على عليه‏ السلام رازِ كِششِ قبله ‏نما.
آرى دو گل پيچک به نبرد اهريمن بر جهاز شتران در هم پيچيده ‏اند. على عليه ‏السلام تكيه‏ گاه محمد صلى ‏الله ‏عليه‏ و‏ آله است و محمد صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله پشت گرمىِ على عليه ‏السلام، و دستان گلريز ولايت سبد سبد هدايت به طواف ‏گرانش مى ‏دهد، كه بيعت با على عليه ‏السلام بيعت با رسول صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏آله است، كه آن دو يكى و يک دست‏ اند كه غدير قبله ‏نماى سرشت آدمى است، و على عليه‏ السلام رازِ كِششِ قبله ‏نما.


دست بيعت‏ گير على عليه ‏السلام بر بلنداى دست رسول صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله، در بيعت‏ گيرى جاودانه مانى بر كيش پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏ آله است، يعنى تفسير راز «أنا مدينة العلم و علىٌ بابُها».


دست بيعت‏ گير على عليه ‏السلام بر بلنداى دست رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، در بيعت‏گيرى جاودانه مانى بر
دست او بر بلنداى دست احمد صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله، سخن‏گوى سپردنى از بالاست! آرى پيامبرصلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله دستان او را بالا گرفت تا دستان افراشته فرشتگان براى بيعت به دستان او رسد، كه اول


كيش پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است، يعنى تفسير راز «أنا مدينة العلم و علىٌ بابُها».
بيعت آسمانى ‏ها آنگه بخٍ بخٍ زمينيان!!


غدير رازِ مانايى آيين و ليلة المبيت ثانى است. اگر ديروزها پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله جانش را به


دست او بر بلنداى دست احمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، سخن‏گوى سپردنى از بالاست! آرى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله
دستان على عليه ‏السلام به زنهار داد، امروز جانِ جانش ـ آيين و كيش‏اش ـ را به دستان او سپرد.


دستان او را بالا گرفت تا دستان افراشته فرشتگان براى بيعت به دستان او رسد، كه اول
وَه! كه در هر تنگنا و گرماى آرامش سوز اباالحسن در بستر سختى‏ هاست، تا جانِ ابو بتول پاسبانى شود، و راستى كه اين سپاس دارد.


بيعت آسمانى‏ها آنگه بخٍ بخٍ زمينيان!!
رازِ غدير دست سپارى على عليه‏ السلام به پيامبر خدا به فرمان دادار بود، كه على عليه ‏السلام از غدير


بى‏ دست شد. اگر آنى دست از جانِ جانِ رسول صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏ آله مى‏ گرفت دُرّ پرمايه فرو مى‏ شكست و غايتمندى آفرينش از پا مى ‏نشست. و اين است راز نبودِ دستانى كه طناب را در سقيفه از گردن باز كند؛ پهلوى همسرش را از ميخ درب بيرون كشد؛ بر فرق خود جان پناه سازد؛ جگر حسنش را به دست گيرد؛ اكبر و عباسش را بردارد؛ سفيد گلوى اصغر شش ماهه ‏اش را بپوشاند؛ از پيشانى و دلِ حسينش تير بيرون كشد و خنجر گلو بُرْ از شمر بستاند ...!! آرى از انديشه ‏كده ولايت و غدير است كه درفش فتنه كوركن بر چشم نيرنگ فرو مى‏ بارد، و از غنچه باغِ غدير است كه گلو سپيد شش ماهه به پختگى و سرخى مى ‏رسد و گاه چيدنش مى‏ گردد.


غدير رازِ مانايى آيين و ليلة المبيت ثانى است. اگر ديروزها پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله جانش را به
جحفه، پرده آخر عرضه ولايت را به چشم مى ‏ديد؛ و چون نيمروز هجدهم بر بنى ‏آدم عرضه شد، با سُرمه بخٍ بخٍ همه خويش را آراستند و به ضرب شور به آهنگ شيدايى به پيروىِ مولا على دستان سبک بال گشتند و بر آسمان فرو رفتند. از سبک‏ شدگى هر ساله غدير ما نيز دست بر آسمان مى ‏يازيم و دست در دست هم يک دست مى‏ گرييم.


دستان على عليه‏السلام به زنهار داد، امروز جانِ جانش ـ آيين و كيش‏اش ـ را به دستان او سپرد.
در برداشت پايانىِ جشنواره غدير، صف تربيت يافته ‏گان است كه دستانشان اختيار و فرمان بردارىِ‏ شان را به دستان مرد آيين و نگهبان كيش ـ به عهد الست ـ مى‏ گذارد.


وَه! كه در هر تنگنا و گرماى آرامش سوز اباالحسن در بستر سختى‏هاست، تا جانِ
در برداشت‏ هاى پايانى، درفشِ الهى چشمانِ فتنه را هزار درفشه ساخت، و دستان پيامبرش را باز نشست، كه يک بار هم كه شده بر تخت آرامش به تماشا نشيند؛ و رسول خسته جان به سايه‏ سار بوته آسايش بر كناره چشمه خشنودى، نسيم آرامش را پذيرا شد.


ابوبتول پاسبانى شود، و راستى كه اين سپاس دارد.
از بلندا مى ‏نگرد ...! راستى چگونه تمدن محمد صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله افراشته سازد؟ چگونه از بيابان گردانِ خويش‏ كُش، سكان داران محبت و يگانگى آورد؟ آرى، اينک معمار اوست. راستى اين بذر را چگونه بايد شكوفاند؟ بر اين بيابان چگونه بايد ژاله باراند؟ و غدير رازِ بارش است. راز پيمايش بذر «الست» است.


بنگر كه در اين تمدن، فاصله ديوارها هم از شرم فرو ريخته ‏اند، و همه دوشادوش به يک كلبه خانه دارند. راز غدير يك كلبه ‏گرى و همه كلبه ‏اى است. ديوار اين كلبه امن تنها مرزهاى ولايت است. وَه! به زمزمه «ولاية على بن ابى‏ طالب حصنى، فمن دخل حصنى اَمِنَ من عذابى»، فرشتگان گزمه پاسدارى مى ‏دارند. غدير نمايش ولايت بود، يعنى آموزشِ ولايت ‏پذيرى، ولايت‏ گروى، و غديرى بودن.


رازِ غدير دست سپارى على عليه‏السلام به پيامبر خدا به فرمان دادار بود، كه على عليه‏السلام از غدير
غدير جرس بيدارى و بانگ فرمانبردارى خداوندگار بود. دريغ كه مردمان چه زود فراموشى گزيدند، و بيعت يگانگى شكستند و هر يک به سويى گريختند، و غدير غريب و تنها ماند.


بى‏دست شد. اگر آنى دست از جانِ جانِ رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏گرفت دُرّ پرمايه فرو مى‏شكست
بى‏ شاخه گل در باغ كردار، بى‏ چلچراغ در سرسراى رفتار، سِيْلِ غدير دوستان، سينه پر داغِ دل، همه دريا مى ‏كنيم، و دريا همه از آنِ آن دست والا. باورمندى پيشه مى ‏داريم و راست گويى برمى‏ گزينيم، تا مگر جامه حق ‏پويى ارزانیمان گردد، و شوق نامه دل رها مى ‏سازيم كه: «الحمد للّه‏ الذى جعلنا من المتمسكين بولاية على بن ابى ‏طالب عليه ‏السلام».


و غايتمندى آفرينش از پا مى‏نشست. و اين است راز نبودِ دستانى كه طناب را در
تاک ولايت به غدير، انگبين آيين به پاسبانى برگرفت. در گذر روزگار از اين مُوْ اشک‏ ها تراويد. از ناى بريده پيوسته نداى پاسدارى داد، و بر گوش آفرينش جاودانگى را از زمزم غدير زمزمه داشت.


سقيفه از گردن باز كند؛ پهلوى همسرش را از ميخ درب بيرون كشد؛ بر فرق خود جان
== شيرين ‏كامى در غدير و تلخ كامى در سقيفه<ref>عبدالخالق كريمى</ref> ==
احساسى دوگانه از غدير، موشكافى خاص را مى‏ رساند كه به گونه ‏اى همه جانبه به ماجرا نگريسته، و شيرينى آغاز غدير را در كنار تلخى آينده آن چشيده و چشانده است.


پناه سازد؛ جگر حسنش را به دست گيرد؛ اكبر و عباسش را بردارد؛ سفيد گلوى اصغر
او در غدير «ماه» را بر بلنداى دستان «خورشيد» مى‏بيند و نداى«من كنت مولاه فهذا على مولاه» را مى‏ شنود. خورشيدى كه بر بلندايى از جهاز شتران و منبرى از سادگى و صداقت، به دل هاى


ششماهه‏اش را بپوشاند؛ از پيشانى و دلِ حسينش تير بيرون كشد و خنجر گلوبُرْ از
تشنه صاحبدلان، معرفت و نور مى ‏بخشد.


شمر بستاند ...!! آرى از انديشه‏كده ولايت و غدير است كه درفش فتنه كوركن بر
در ترسيم اين فكر و اعتقاد از اين نكته باريک تر از مو غافل نمانده كه فقط پاكان توفيق نوشيدن جرعه ‏اى از غدير را داشتند و آنان كه ننوشيدند در واقع لياقت نداشتند. او تلخ كامى غدير را در طول ۲۵ سال در كام على عليه ‏السلام مى‏ بيند و طعم تلخ آن را در دل غديريان.


چشم نيرنگ فرو مى‏بارد، و از غنچه باغِ غدير است كه گلو سپيد ششماهه به پختگى و
قلم در دست مى‏ گيرم و در ايامى خجسته و مبارک قدم به خمِ زمانه مى‏ گذارم. خمى كه غدير است، اما دريايى از عظمت و شكوه را بر دل هاى عالميان جارى ساخته و عظيم ‏ترين و پربار ترين حادثه تاريخ را در خود شكوفا نموده است.


سرخى مى‏رسد و گاه چيدنش مى‏گردد.
شايد بتوان غدير خم را به خمى از عشق و حقيقت و يگانگى تشبيه كرد، كه فقط پاكان توفيق نوشيدن جرعه ‏اى از آن را داشته باشند، و چنين جرعه‏ نوشانى در خم بودند كه نوشيدند و نيوشيدند.


شايد هم غدير خم را به خمى مملو از تلخ كامى تشبيه كنيم كه ذره ذره آن را در طول ۲۵ سال در كام على عليه ‏السلام ريختند، تا آنجا كه على عليه ‏السلام بود و ناله‏ هاى در چاه و خارهاى در چشم و استخوان هاى در گلو، كه شروع آن رسما از غدير آغاز شد. گرگ هاى حسد و فتنه در آن آبستن شدند و در «سقيفه» متولد گرديدند و توله‏ هاى آن به جان حق و حقيقت افتادند. مگر دگر باره با ذوالفقارى كه از نيام صبورترين انسان عالم بر مى ‏آيد، بر خاک مذلت در «بَدرى» ديگر به زمين فنا افتند، و حقا كه چنين خواهد شد.


جحفه، پرده آخر عرضه ولايت را به چشم مى‏ديد؛ و چون نيمروز هيجدهم بر
بر موكب قلم سوار گشته در دريايى از حجاج سفيد پوشِ منتظر قدم مى‏ رانم.


بنى‏آدم عرضه شد، با سُرمه بخٍ بخٍ همه خويش را آراستند و به ضرب شور به آهنگ
حجاجى كه «ماه» را بر بلنداى دستان «خورشيد» خواهند ديد، و نداى «من كنت مولاه فهذا على مولاه» را خواهند شنيد. اين ندا را از زبان خورشيدى كه «رحمةٌ للعالمين» است و «لاينطق عن الهوى، إن هو الاّ وحى يوحى» در شأن اوست. حجاجى كه پس از غدير، در رودهاى جارى و خروشان به سوى مدينه و مصر و عراق سرازير خواهند شد، و حامل و عامل پيامى خواهند بود كه سرسبزى و طراوت ناب را بيش از پيش به سرزمين دل هايشان خواهد بخشيد، و حبِّ محبوبِ خدا و رسول را در دل ها آبيارى خواهند كرد، كه محصول اندک آن جنّت است.
 
شيدايى به پيروىِ مولا على دستان سبكبال گشتند و بر آسمان فرو رفتند. از
 
سبك‏شدگى هر ساله غدير ما نيز دست بر آسمان مى‏يازيم و دست در دست هم يك دست
 
مى‏گرييم.
 
 
در برداشت پايانىِ جشنواره غدير، صف تربيت يافته‏گان است كه دستانشان
 
اختيار و فرمان بردارىِ‏شان را به دستان مرد آيين و نگهبان كيش ـ به عهد الست ـ
 
مى‏گذارد.
 
 
در برداشت‏هاى پايانى، درفشِ الهى چشمانِ فتنه را هزار درفشه ساخت، و دستان
 
پيامبرش را باز نشست، كه يك بار هم كه شده بر تخت آرامش به تماشا نشيند؛ و
 
رسول خسته جان به سايه‏سار بوته آسايش بر كناره چشمه خشنودى، نسيم آرامش را
 
پذيرا شد.
 
 
از بلندا مى‏نگرد ...! راستى چگونه تمدن محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله افراشته سازد؟ چگونه از
 
بيابان گردانِ خويش‏كُش، سكان داران محبت و يگانگى آورد؟ آرى، اينك معمار
 
اوست. راستى اين بذر را چگونه بايد شكوفاند؟ بر اين بيابان چگونه بايد ژاله باراند؟
 
و غدير رازِ بارش است. راز پيمايش بذر «الست» است.
 
 
بنگر كه در اين تمدن، فاصله ديوارها هم از شرم فرو ريخته‏اند، و همه دوشادوش
 
به يك كلبه خانه دارند. راز غدير يك كلبه‏گرى و همه كلبه‏اى است. ديوار اين كلبه امن
 
تنها مرزهاى ولايت است. وَه! به زمزمه «ولاية على بن ابى‏طالب حصنى، فمن دخل
 
حصنى اَمِنَ من عذابى»، فرشتگان گزمه پاسدارى مى‏دارند. غدير نمايش ولايت بود،
 
يعنى آموزشِ ولايت‏پذيرى، ولايت‏گروى، و غديرى بودن.
 
 
غدير جرس بيدارى و بانگ فرمانبردارى خداوندگار بود. دريغ كه مردمان چه
 
زود فراموشى گزيدند، و بيعت يگانگى شكستند و هر يك به سويى گريختند، و غدير
 
غريب و تنها ماند.
 
 
 
بى‏شاخه گل در باغ كردار، بى‏چلچراغ در سرسراى رفتار، سِيْلِ غديردوستان، سينه
 
پر داغِ دل، همه دريا مى‏كنيم، و دريا همه از آنِ آن دست والا. باورمندى پيشه مى‏داريم
 
و راست گويى برمى‏گزينيم، تا مگر جامه حق‏پويى ارزانى‏مان گردد، و شوق نامه دل
 
رها مى‏سازيم كه: «الحمد للّه‏ الذى جعلنا من المتمسكين بولاية على بن ابى‏طالب عليه‏السلام».
 
 
تاك ولايت به غدير، انگبين آيين به پاسبانى برگرفت. در گذر روزگار از اين مُوْ
 
اشك‏ها تراويد. از ناى بريده پيوسته نداى پاسدارى داد، و بر گوش آفرينش جاودانگى
 
را از زمزم غدير زمزمه داشت.
 
شيرين‏كامى در غدير و تلخكامى در سقيفه
 
 
 
 
افغانستان
 
 
 
عبدالخالق كريمى
 
 
احساسى دوگانه از غدير، موشكافى خاص را مى‏رساند كه به
 
گونه‏اى همه جانبه به ماجرا نگريسته، و شيرينى آغاز غدير را در
 
كنار تلخى آينده آن چشيده و چشانده است.
 
او در غدير «ماه» را بر بلنداى دستان «خورشيد» مى‏بيند و نداى
 
«من كنت مولاه فهذا على مولاه» را مى‏شنود. خورشيدى كه بر
 
بلندايى از جهاز شتران و منبرى از سادگى و صداقت، به دلهاى
 
تشنه صاحبدلان، معرفت و نور مى‏بخشد.
 
در ترسيم اين فكر و اعتقاد از اين نكته باريكتر از مو غافل نمانده
 
كه فقط پاكان توفيق نوشيدن جرعه‏اى از غدير را داشتند و آنان
 
كه ننوشيدند در واقع لياقت نداشتند. او تلخكامى غدير را در
 
طول 25 سال در كام على عليه‏السلام مى‏بيند و طعم تلخ آن را در دل
 
غديريان.
 
 
قلم در دست مى‏گيرم و در ايامى خجسته و مبارك قدم به خمِ زمانه مى‏گذارم. خمى
 
كه غدير است، اما دريايى از عظمت و شكوه را بر دلهاى عالميان جارى ساخته و
 
عظيم‏ترين و پربارترين حادثه تاريخ را در خود شكوفا نموده است.
 
 
شايد بتوان غدير خم را به خمى از عشق و حقيقت و يگانگى تشبيه كرد، كه فقط
 
پاكان توفيق نوشيدن جرعه‏اى از آن را داشته باشند، و چنين جرعه‏نوشانى در خم
 
بودند كه نوشيدند و نيوشيدند.
 
 
شايد هم غدير خم را به خمى مملو از تلخكامى تشبيه كنيم كه ذره ذره آن را در طول
 
25 سال در كام على عليه‏السلام ريختند، تا آنجا كه على عليه‏السلام بود و ناله‏هاى در چاه و خارهاى در
 
چشم و استخوانهاى در گلو، كه شروع آن رسما از غدير آغاز شد. گرگهاى حسد و
 
فتنه در آن آبستن شدند و در «سقيفه» متولد گرديدند و توله‏هاى آن به جان حق و
 
حقيقت افتادند. مگر دگر باره با ذوالفقارى كه از نيام صبورترين انسان عالم بر مى‏آيد، بر
 
خاك مذلت در «بَدرى» ديگر به زمين فنا افتند، و حقا كه چنين خواهد شد.
 
 
بر موكب قلم سوار گشته در دريايى از حجاج سفيد پوشِ منتظر قدم مى‏رانم.
 
حجاجى كه «ماه» را بر بلنداى دستان «خورشيد» خواهند ديد، و نداى «من كنت مولاه فهذا  
 
على مولاه» را خواهند شنيد. اين ندا را از زبان خورشيدى كه «رحمةٌ للعالمين» است و
 
«لاينطق عن الهوى، إن هو الاّ وحى يوحى» در شأن اوست. حجاجى كه پس از غدير،
 
در رودهاى جارى و خروشان به سوى مدينه و مصر و عراق سرازير خواهند شد، و
 
حامل و عامل پيامى خواهند بود كه سرسبزى و طراوت ناب را بيش از پيش به
 
سرزمين دلهايشان خواهد بخشيد، و حبِّ محبوبِ خدا و رسول را در دلها آبيارى
 
خواهند كرد، كه محصول اندك آن جنّت است.
 
 
«خورشيد» بر بلندايى از جهاز شتران و منبرى از سادگى و صداقت، به دلهاى تشنه
 
صاحبدلان، معرفت و نورِ پاكى مى‏بخشد، و هر فراز از كلامش دريا دريا سعادت و
 
رستگارى است كه بعد از 23 سال نثار امتش مى‏كند.


«خورشيد» بر بلندايى از جهاز شتران و منبرى از سادگى و صداقت، به دل هاى تشنه صاحبدلان، معرفت و نورِ پاكى مى ‏بخشد، و هر فراز از كلامش دريا دريا سعادت و رستگارى است كه بعد از ۲۳ سال نثار امتش مى‏ كند.


اين آخرين حجّى است كه با آنها همراه بوده، و آن را حجة الوداع ناميده است.
اين آخرين حجّى است كه با آنها همراه بوده، و آن را حجة الوداع ناميده است.


اينك با مرور بر چكيده اهداف بلند نبوتش، مهم‏ترين ركن رسالت را از جانب حق
اينک با مرور بر چكيده اهداف بلند نبوتش، مهم ‏ترين ركن رسالت را از جانب حق مأمور به ابلاغ گرديده است؛ كه اگر اين ركن ركين را ابلاغ نكند، انگار كه اصلاً رسالتى نداشته است و ثمره ۲۳ سال تلاش او به امروز و ابلاغ اين پيام بستگى دارد.
 
مأمور به ابلاغ گرديده است؛ كه اگر اين ركن ركين را ابلاغ نكند، انگار كه اصلاً رسالتى
 
نداشته است و ثمره 23 سال تلاش او به امروز و ابلاغ اين پيام بستگى دارد.
 
 
مفهوم سازى فرهنگ تشيع در خطبه غدير
 
 
 
 
افغانستان
 
 
 
محمد شفق
 
 
احساسى برانگيخته از يك تحقيق علمى با ظرافتى درمى يابد
 
كه پيامبرِ دلسوز در غدير همه فكرهاى را براى دينش نموده
 
است. آن‏حضرت مفاهيم اصلى فرهنگ تشيع و عناصر اساسى
 
اعتقاد شيعه در باب امامت را در غدير به گونه‏اى بيان فرموده كه
 
نه تنها تا آخر دنيا براى اين مكتب كافى است، بلكه كسى
 
نمى‏تواند اضافه بر آن تازه‏اى به ميدان آورد.
 
 
 
مراجعه به فرازهايى از اين خطبه شريفه نشان دهد كه ـ گذشته از دلالت آشكار اين
 
خطبه بر اصل امامت اهل بيت عليهم‏السلام ـ پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در اين خطبه مفاهيم اصلى فرهنگ تشيع و
 
عناصر اساسى اعتقاد شيعه در باب امامت را به روشنى بيان فرموده‏اند. آنچه شيعه در
 
باب امامت گفته و هر چه عالمان شيعى براى اثبات امامت اهل بيت عليهم‏السلام استدلال و
 
استناد نموده‏اند، رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در اين خطبه گنجانده‏است، و هيچكس درباره شيعه
 
بيش از آنچه در اين خطبه شريفه آمده، چيزى نگفته است.
 
 
بنابراين، خطبه غدير همه تفصيلات عقيده شيعه در امر امامت را در بر دارد، و
 
بدين جهت مى‏توان آن را «قانون اساسى تشيع» ناميد. از اين منظر، اگر همه احاديث
 
وارده در باب امامت اهل بيت عليهم‏السلام و نيز ادعيه و زيارات در اين باب ناديده گرفته شود،
 
و تمسك شيعه به آيات قرآن براى اثبات امامت اهل بيت عليهم‏السلام از سوى اهل سنت
 
مخدوش و مردود تلقى شود، با اثبات سند و دلالت خطبه غدير، همه عناصر اعتقادى
 
شيعه در خصوص امامت در پرتو اين خطبه قابل اثبات است.
 
 
اين خطبه هم «سنت» است و هم «كتاب»؛ چه اينكه خود رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به آيات
 
مورد نياز براى اثبات امامت اهل بيت عليهم‏السلام استشهاد فرموده‏اند.
 
 
پس نبى خاتم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله خود اولين فردى است كه مفاهيم اساسى اعتقادات شيعه را در باب
 
امامت پايه‏ريزى كرده است، و اين مفاهيم چيزى نيست كه صرفا با استدلالات بعدى
 
عالمان شيعه و يا تنها با استفاده از احاديث امامانشان و به صورت تدريجى به آن شكل
 
داده باشند، و يا ابن‏سبا و آل بويه و صفويه آن را رقم زده باشند.
 
 
مفاهيمى را كه مكتب تشيع با استناد به خطبه غدير درباره امر امامت و خلافت به
 
كار مى‏گيرد و از سوى اهل سنت مورد پذيرش نيست، مى‏توان به صورت ذيل
 
خلاصه نمود:
 
 
1 . انتصابى بودن امام.
 
2 . شرايط يا ويژگيهاى امام: عصمت، علم لدنى به همه امور، علوى بودن.
 
3 . جايگاه امامت و مقام امام: امامت مرجعيت دينى و نه صرفا امر سياسى، امامت و
 
نبوت نور واحد الهى، پيوند قرآن و امامت، امام واسطه فيض الهى، امامت و كمال
 
دين، عدم امكان خلو زمين از امام، پذيرش امامت شرط پذيرش اعمال، پذيرش
 
امامت شرط پذيرش توبه، نپذيرفتن امامت انحراف از دين، پذيرفتن امامت شرط
 
ايمان و اسلام، پذيرش امامت شرط نجات اخروى.
 
4 . امتيازات امام بر ديگران.
 
5 . علل انحراف اكثريت از خط ولايت علوى.
 
غدير روشن‏ترين جلوه حق در تاريخ
 
 
 
 
افغانستان
 
 
 
محمدداور سخنور
 
 
غدير عين حق و محض حقيقت است كه حد و مرزى
 
نمى‏شناسد. نگرشى ژرف احساسى اين چنين از غدير جلوه
 
مى‏دهد و مى‏يابيم كه درخشش اين حق تا ابديت امتداد دارد و در
 
جستجوى راست قامتانى تشنه قرنها را درمى‏نَوَردد، و در هر
 
زمانى به گونه‏اى جلوه مى‏كند و بلند همتان را با خود همراه
 
مى‏نمايد.
 
اينجاست كه نگاهى اخم‏آلود به سنگ اندازان در برابر ولايت،
 
چهره غديريان را در برمى‏گيرد، چرا كه آنان احساس مى‏كنند
 
اساسا اسلام با على عليه‏السلام زيبايى دارد، و بدون على عليه‏السلام به سان بدنى
 
بى‏روح مى‏ماند.
 
 
خداى بزرگ مقارنت اين دو ـ يعنى حق و باطل را ـ جاودانه ساخته، مقارنتى كه از
 
ازل آغاز مى‏گردد، و بعد از بعثت پيامبر گرامى اسلام در جوار حضرت ايشان تكامل
 
پيدا مى‏كند، و در خم غدير چونان خورشيد تابناك مى‏درخشد، و اين درخشش تا
 
ابديت امتداد پيدا مى‏كند.
 
 
بدين‏سان مى‏توان گفت: روشن‏ترين جلوه حق در هيجدهم ذى‏الحجه سال دهم
 
هجرى در تجليگاه آن يعنى «بركه غدير خم» تبارز نموده است. اين تجلى چنان
 
درخشيده كه از كران تا كران و از زمان تا زمان لحظه‏ها را در نَوَرديده و تا
 
دور دست‏ترين آفاق رسيده است. تمام انسانهاى آزاده و حق‏شنو و آنهايى كه كلمه
 
راستين «لا اله الا اللّه‏، محمد رسول اللّه‏» را حقيقتا به عنوان شعار اسلام و نشانه
 
اسلاميت قبـول نموده‏اند، آن را به گوش جـان شنيده و با جان و دل بـه آن لبيك
 
گفته‏اند.
 
 
امروز كه هزار و چهارصد و اندى از آن مى‏گذرد نه تنها اين ندا خاموش نگرديده،
 
بلكه در هر سرزمينى آهنگ مى‏كند و پيغامبران متعالى و راست قامتان با همت را با
 
خود همراز مى‏نمايد؛ راست قامتانى هم چون صاحب «الغدير» كه حاضر است بيابانها و
 
هامونهاى بلندى به گستردگى فرهنگ‏ها را براى يافتن حتى يك حديث صحيح از مولايش
 
بپيمايد.
 
 
بدين سان اگر تجلى حق در غدير خم و در روز انتصاب اميرالمؤمنين عليه‏السلام به عنوان
 
امام بوده، روشن است كه پس از غصب منصب امامت و ولايت حق مى‏پژمُرَد و پرگار
 
هستى هسته مركزى‏اش را از دست مى‏دهد.
 
 
بنابراين اگر بخواهيم «ولىّ» را به معناى اكمل و اتم آن براى تمام ملل مسلمان در
 
نظر بگيريم كسى جز «على» نخواهد بود، همان طور كه اگر آن روز او را بر مسند
 
ولايت باقى مى‏گذاشتند اسلام با او جان مى‏گرفت و بالنده مى‏شد و امروز نيز سرافراز
 
بود.
 
 
اساسا اسلام با على عليه‏السلام زيبايى دارد، و بدون على عليه‏السلام به سان بدن بى‏روح مى‏نمايد. تنها
 
با امامِ حقيقت مدار و خدا محور جامعه پويا مى‏شود، و در اين صورت است كه نماز
 
بر پا مى‏گردد، زكات داده مى‏شود، استعدادها شكوفا مى‏گردد، فقر رخت برمى‏بندد و
 
همه چيز در مسير حقيقى خود حركت مى‏كند.
 
 
بدينسان تجليل از غدير و جشن و شادى در اين روز، در حقيقت تجليل از ولايت
 
و بستن عهد و ميثاق در اطاعت از آن حضرت، و همگام شدن با نداى روحبخش
 
پرگار هستى و با خواسته‏هاى پيامبر گرامى اسلام در اطاعت از امامانِ همسان و
 
همسنخ على عليه‏السلام است.
 
غدير از واقعه تاريخى تا فرهنگ ولايت مدارى
 
 
 
 
افغانستان
 
 
 
گنجعلى اميرى
 
 
احساس پر هيجان غدير را از قُله بلندى مى‏نگرد و دو وجود
 
مقدس را بر فراز آن مى‏بيند و دو دست خدا را كه همزمان بالا
 
رفته مجسم مى‏كند.
 
او پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را مى‏بيند كه هيچ توجهى به هياهوى جامعه ننمود
 
و امر الهى را اجرا فرمود؛ و محبان غدير را مى‏بيند كه اين
 
خوشبختى را بر خود و ديگران مباركباد گفتند.
 
او حقيقت غدير را چنان مجسم كرده كه مولا على عليه‏السلام، جهانِ
 
سرگردان در بيابانِ بى‏هويتى و بى‏هدفى را مفهوم و معنا
 
مى‏بخشد، و به اين نتيجه رسيده كه در غدير فرهنگ ولايت
 
تأسيس گرديده است.
 
او واقعه غدير را تنها براى حكومت يا حاكميت نمى‏داند، بلكه آن
 
را يك مكتب مى‏داند كه ارزش مى‏آفريند و انديشه توليد مى‏كند.
 
 
غدير خم آبشارى بود كه از آن نور ولايت درخشيد و همه قلب‏هاى عاشق و
 
دلباخته نور ولايت را روشنايى بخشيد. غدير قُله بلندى بود كه با بالا رفتن وجود
 
نازنين رسول مكرم اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بر فراز آن و در دست گرفتن دست خدا يعنى مولاى
 
كونين على بن ابى‏طالب عليه‏السلام اعلام شد كه او نفس پيامبر است و ولايت و سرپرستى او
 
ولايت و سرپرستى محمد بن عبد اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است.
 
 
نبى مكرم اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله طبق دستور و فرمان خالق هستى عمل كرد، و هيچ توجهى به
 
هياهوى جامعه ننمود، و جانشين شايسته و بنده خوب خدا را براى رهبرى اسلام و
 
مسلمين معرفى فرمود.
 
 
از آن روز حاضرين و غايبين در زير سايه پر بركت و با عظمتِ كوه استوار و
 
سر بلند و غرور آفرين ولايت قرار گرفتند، و محبان آن آيت الهى اين سعادت و
 
خوشبختى را بر خود و ديگران مبارك باد گفتند.
 
 
رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بدين وسيله فرمان حق را به گوش جهانيان ابلاغ نمود. بسيارى از
 
حاضران اين واقعه تاريخى از خوشحالى در پوست خود نمى‏گنجيدند و خدا را با
 
تمام وجود سپاس و پيامبرش را ستايش مى‏نمودند، و بر مولايشان على عليه‏السلام تهنيت
 
مى‏گفتند؛ و افرادى هم از اين واقعه عصبانى شدند و از آرزوهاى شوم خود نااميد
 
گريدند.
 
 
آنان به هر قيمتى كه مى‏شد حاضر بودند جلوى نورى كه از چشمه‏سار غدير
 
جوشيده بود و در رگارگ جهان هستى به جريان آمده بود بگيرند. آنان خفاش مانند
 
حاضر نبودند آفتاب عالمتاب برجِ ولايت ـ كه داشت همه گيتى را نور باران مى‏نمود ـ
 
ببينند.
 
 
ولى اين نور على رغم عدم ميل باطنى آنان از غدير خم طلوع كرد؛ و با سرعت
 
حيرت‏آورش به پيش رفت و هم خواهد رفت، و «شب‏پره گر وصل آفتاب نخواهد
 
رونق بازار آفتاب نكاهد»!
 
 
ابرها نمى‏توانند تا هميشه مانع رسيدن نور خورشيد بر موجودات نيازمند باشند،
 
بلكه در عين حجاب هم دلهاى عاشق استفاده مى‏كنند، و حقيقتا آنان كه با نور ولايت
 
در افتادند، بر افتادند.
 
 
على عليه‏السلام همچنان شجره طيبه اسلام است كه «اَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِى السَّماء». بلى
 
انديشه على عليه‏السلام در ژرفاى تاريخ بشريت ريشه دوانيده، و شاخه‏هايش چونان مرتفع و
 
عزيز است كه نامحرمان از رسيدن به آن عاجز و ناتوان‏اند. حقيقت آن است كه
 
تفكرات مولا على عليه‏السلام مى‏تواند جهان سرگردان در بيابانِ بى‏هويتى و بى‏هدفى را مفهوم


و معنا بخشد، تا بتواند راه سعادت و فضيلت را بر مبناى انديشه آن حضرت در پيش
== مفهوم سازى فرهنگ تشيع در خطبه غدير<ref>محمد شفق</ref> ==
احساسى برانگيخته از يک تحقيق علمى با ظرافتى در مى يابد كه پيامبرِ دلسوز در غدير همه فكرهاى را براى دينش نموده است. آن‏ حضرت مفاهيم اصلى فرهنگ تشيع و عناصر اساسى اعتقاد شيعه در باب امامت را در غدير به گونه ‏اى بيان فرموده كه نه تنها تا آخر دنيا براى اين مكتب كافى است، بلكه كسى


گيرد.
نمى‏ تواند اضافه بر آن تازه ‏اى به ميدان آورد.


مراجعه به فرازهايى از اين خطبه شريفه نشان دهد كه ـ گذشته از دلالت آشكار اين خطبه بر اصل امامت اهل بيت عليهم ‏السلام ـ پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله در اين خطبه مفاهيم اصلى فرهنگ تشيع و


فلسفه غدير براى اتمام حجت بر همه بشريت اين بوده كه اى تشنگان راه حقيقت،
عناصر اساسى اعتقاد شيعه در باب امامت را به روشنى بيان فرموده ‏اند. آنچه شيعه در باب امامت گفته و هر چه عالمان شيعى براى اثبات امامت اهل بيت عليهم ‏السلام استدلال و استناد نموده ‏اند، رسول اكرم صلى‏ الله‏ عليه‏ و ‏آله در اين خطبه گنجانده ‏است، و هيچكس درباره شيعه بيش از آنچه در اين خطبه شريفه آمده، چيزى نگفته است.


هر كه را من مولاى اويم بعدِ من على مولى و صاحب اختيار اوست.
بنابراين، خطبه غدير همه تفصيلات عقيده شيعه در امر امامت را در بر دارد، و بدين جهت مى‏ توان آن را «قانون اساسى تشيع» ناميد. از اين منظر، اگر همه احاديث وارده در باب امامت اهل بيت عليهم‏ السلام و نيز ادعيه و زيارات در اين باب ناديده گرفته شود، و تمسک شيعه به آيات قرآن براى اثبات امامت اهل بيت عليهم ‏السلام از سوى اهل سنت مخدوش و مردود تلقى شود، با اثبات سند و دلالت خطبه غدير، همه عناصر اعتقادى شيعه در خصوص امامت در پرتو اين خطبه قابل اثبات است.


اين خطبه هم «سنت» است و هم «كتاب»؛ چه اينكه خود رسول اكرم صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله به آيات


اين اتمام حجت بر قلبهاى بعضى مانند آب گوارا شيرين و دلچسب و خوشگوار
مورد نياز براى اثبات امامت اهل بيت عليهم ‏السلام استشهاد فرموده ‏اند.


آمد، ولى بعضى ديگر ـ با آن كه تشنه بودند و نياز مبرم به آن آب حيات داشتند ـ از
پس نبى خاتم صلى‏ الله‏ عليه‏ و ‏آله خود اولين فردى است كه مفاهيم اساسى اعتقادات شيعه را در باب


سر كشيدن آن جام ابا ورزيده كفران نعمت نمودند.
امامت پايه‏ ريزى كرده است، و اين مفاهيم چيزى نيست كه صرفا با استدلالات بعدى عالمان شيعه و يا تنها با استفاده از احاديث امامانشان و به صورت تدريجى به آن شكل داده باشند، و يا ابن ‏سبا و آل بويه و صفويه آن را رقم زده باشند.


مفاهيمى را كه مكتب تشيع با استناد به خطبه غدير درباره امر امامت و خلافت به كار مى‏ گيرد و از سوى اهل سنت مورد پذيرش نيست، مى ‏توان به صورت ذيل خلاصه نمود:


۱ . انتصابى بودن امام.


واقعه غدير خم تنها يك واقعه تاريخى محض نبود، بلكه در آن فرهنگ ولايت و
۲ . شرايط يا ويژگي هاى امام: عصمت، علم لدنى به همه امور، علوى بودن.


ولايت مدارى تأسيس شد، و اين جريان با خون و گوشت شيعه عجين گرديد. لذا با
۳ . جايگاه امامت و مقام امام: امامت مرجعيت دينى و نه صرفا امر سياسى، امامت و نبوت نور واحد الهى، پيوند قرآن و امامت، امام واسطه فيض الهى، امامت و كمال دين، عدم امكان خلو زمين از امام، پذيرش امامت شرط پذيرش اعمال، پذيرش امامت شرط پذيرش توبه، نپذيرفتن امامت انحراف از دين، پذيرفتن امامت شرط ايمان و اسلام، پذيرش امامت شرط نجات اخروى.


وجود اين همه تهديد كه بر عليه واقعه غدير صورت گرفته، باز هم غدير جايگاه رفيع
۴ . امتيازات امام بر ديگران.


و بى‏نظير خود را در تاريخ اسلام حفظ نموده است.
۵ . علل انحراف اكثريت از خط ولايت علوى.


== غدير روشن ‏ترين جلوه حق در تاريخ<ref>محمدداور سخنور</ref> ==
غدير عين حق و محض حقيقت است كه حد و مرزى نمى‏ شناسد. نگرشى ژرف احساسى اين چنين از غدير جلوه مى‏ دهد و مى‏ يابيم كه درخشش اين حق تا ابديت امتداد دارد و در جستجوى راست قامتانى تشنه قرن ها را درمى ‏نَوَردد، و در هر زمانى به گونه ‏اى جلوه مى‏ كند و بلند همتان را با خود همراه مى‏ نمايد.


در واقع تمام انسانهاى آزاده در عصر حاضر و عصرهاى آتى وظيفه دارند با
اينجاست كه نگاهى اخم ‏آلود به سنگ اندازان در برابر ولايت، چهره غديريان را در برمى‏ گيرد، چرا كه آنان احساس مى‏ كنند


فراموشى و كمرنگ شدن واقعه غدير خم مقابله كنند و آنچه درباره غدير مى‏دانند
اساسا اسلام با على عليه ‏السلام زيبايى دارد، و بدون على عليه ‏السلام به سان بدنى بى ‏روح مى‏ ماند.


منتشر نمايند. اكنون وقت آن است كه تحليل و بررسى بيشترى از جانب دانشمندان
خداى بزرگ مقارنت اين دو ـ يعنى حق و باطل را ـ جاودانه ساخته، مقارنتى كه از ازل آغاز مى‏ گردد، و بعد از بعثت پيامبر گرامى اسلام در جوار حضرت ايشان تكامل پيدا مى‏ كند، و در خم غدير چونان خورشيد تابناک مى ‏درخشد، و اين درخشش تا ابديت امتداد پيدا مى ‏كند.


اسلامى درباره واقعه غدير صورت گيرد، تا هر چه بيشتر به ژرفاى آن واقعه و حقيقت
بدين‏سان مى‏توان گفت: روشن‏ ترين جلوه حق در هجدهم ذى‏ الحجه سال دهم هجرى در تجليگاه آن يعنى «بركه غدير خم» تبارز نموده است. اين تجلى چنان درخشيده كه از كران تا كران و از زمان تا زمان لحظه‏ ها را در نَوَرديده و تا دور دست‏ ترين آفاق رسيده است. تمام انسان هاى آزاده و حق‏ شنو و آنهايى كه كلمه راستين «لا اله الا اللّه‏، محمد رسول اللّه‏» را حقيقتا به عنوان شعار اسلام و نشانه اسلاميت قبـول نموده ‏اند، آن را به گوش جـان شنيده و با جان و دل بـه آن لبيکگفته ‏اند.


آن پى ببريم.
امروز كه هزار و چهارصد و اندى از آن مى ‏گذرد نه تنها اين ندا خاموش نگرديده، بلكه در هر سرزمينى آهنگ مى ‏كند و پيغامبران متعالى و راست قامتان با همت را با خود همراز مى‏ نمايد؛ راست قامتانى هم چون صاحب «الغدير» كه حاضر است بيابان ها و هامون هاى بلندى به گستردگى فرهنگ ‏ها را براى يافتن حتى يک حديث صحيح از مولايش بپيمايد.


بدين سان اگر تجلى حق در غدير خم و در روز انتصاب اميرالمؤمنين عليه‏ السلام به عنوان امام بوده، روشن است كه پس از غصب منصب امامت و ولايت حق مى‏ پژمُرَد و پرگار هستى هسته مركزى‏ اش را از دست مى‏ دهد.


اين باعث خواهد شد كه مظلوميت واقعه غدير خم هر چه بيشتر هويدا گردد. در
بنابراين اگر بخواهيم «ولىّ» را به معناى اكمل و اتم آن براى تمام ملل مسلمان در نظر بگيريم كسى جز «على» نخواهد بود، همان طور كه اگر آن روز او را بر مسند ولايت باقى مى ‏گذاشتند اسلام با او جان مى‏ گرفت و بالنده مى ‏شد و امروز نيز سرافراز بود.


پى آن ممكن است صدها انسان عدالت‏خواه و با وجدان در مقابل عظمت فرهنگ
اساسا اسلام با على عليه ‏السلام زيبايى دارد، و بدون على عليه ‏السلام به سان بدن بى ‏روح مى ‏نمايد. تنها با امامِ حقيقت مدار و خدا محور جامعه پويا مى‏ شود، و در اين صورت است كه نماز بر پا مى‏ گردد، زكات داده مى‏ شود، استعدادها شكوفا مى‏ گردد، فقر رخت برمى‏ بندد و همه چيز در مسير حقيقى خود حركت مى ‏كند.


علوى سر فرود آورد.
بدينسان تجليل از غدير و جشن و شادى در اين روز، در حقيقت تجليل از ولايت و بستن عهد و ميثاق در اطاعت از آن حضرت، و همگام شدن با نداى روح بخش پرگار هستى و با خواسته‏ هاى پيامبر گرامى اسلام در اطاعت از امامانِ همسان و همسنخ على عليه ‏السلام است.


== غدير از واقعه تاريخى تا فرهنگ ولايت مدارى<ref>گنجعلى اميرى</ref> ==
احساس پر هيجان غدير را از قُله بلندى مى‏ نگرد و دو وجود مقدس را بر فراز آن مى ‏بيند و دو دست خدا را كه همزمان بالا رفته مجسم مى ‏كند.


هر چه آن واقعه بى‏نظير زير ذره‏بين و چشمان تيزبين دانشمندان اسلامى قرار گيرد
او پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله را مى‏ بيند كه هيچ توجهى به هياهوى جامعه ننمود و امر الهى را اجرا فرمود؛ و محبان غدير را مى ‏بيند كه اين خوشبختى را بر خود و ديگران مباركباد گفتند.


زواياى گوناگون آن واقعه عظيم روشن‏تر خواهد شد. اگر واقعه غدير خم به خوبى در
او حقيقت غدير را چنان مجسم كرده كه مولا على عليه ‏السلام، جهانِ سرگردان در بيابانِ بى‏ هويتى و بى‏ هدفى را مفهوم و معنا مى ‏بخشد، و به اين نتيجه رسيده كه در غدير فرهنگ ولايت تأسيس گرديده است.


بين جامعه اسلامى تبين و تحليل و ترويج شود به بسيارى از اشكالات و مشكلات
او واقعه غدير را تنها براى حكومت يا حاكميت نمى‏ داند، بلكه آن را يک مكتب مى ‏داند كه ارزش مى‏ آفريند و انديشه توليد مى ‏كند.


مسلمين پاسخ روشن و قانع كننده داده خواهد شد؛ و اين ممكن نيست مگر آنكه
غدير خم آبشارى بود كه از آن نور ولايت درخشيد و همه قلب ‏هاى عاشق و دلباخته نور ولايت را روشنايى بخشيد. غدير قُله بلندى بود كه با بالا رفتن وجود نازنين رسول مكرم اسلام صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏ آله بر فراز آن و در دست گرفتن دست خدا يعنى مولاى كونين على بن ابى ‏طالب عليه ‏السلام اعلام شد كه او نفس پيامبر است و ولايت و سرپرستى او ولايت و سرپرستى محمد بن عبد اللّه‏ صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله است.


ظرافتهاى واقعه غدير به روشنى بيان گردد.
نبى مكرم اسلام صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله طبق دستور و فرمان خالق هستى عمل كرد، و هيچ توجهى به


هياهوى جامعه ننمود، و جانشين شايسته و بنده خوب خدا را براى رهبرى اسلام و مسلمين معرفى فرمود.


واقعه غدير تنها براى اين نبود كه كسى يا كسانى صرفا به حكومت يا حاكميت
از آن روز حاضرين و غايبين در زير سايه پر بركت و با عظمتِ كوه استوار و سر بلند و غرور آفرين ولايت قرار گرفتند، و محبان آن آيت الهى اين سعادت و خوشبختى را بر خود و ديگران مبارک باد گفتند.


دست پيدا كنند، بلكه اگر ما غدير را به اين معنى تلقى كنيم ظلم بزرگى در حق آن
رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله بدين وسيله فرمان حق را به گوش جهانيان ابلاغ نمود. بسيارى از حاضران اين واقعه تاريخى از خوشحالى در پوست خود نمى‏ گنجيدند و خدا را باتمام وجود سپاس و پيامبرش را ستايش مى‏ نمودند، و بر مولايشان على عليه ‏السلام تهنيت مى‏ گفتند؛ و افرادى هم از اين واقعه عصبانى شدند و از آرزوهاى شوم خود نااميد گريدند.


واقعه عظيم مرتكب شده‏ايم؛ در حالى كه واقعه غدير يك مكتب است، و ارزش
آنان به هر قيمتى كه مى ‏شد حاضر بودند جلوى نورى كه از چشمه ‏سار غدير جوشيده بود و در رگارگ جهان هستى به جريان آمده بود بگيرند. آنان خفاش مانند حاضر نبودند آفتاب عالمتاب برجِ ولايت ـ كه داشت همه گيتى را نور باران مى ‏نمود ـ ببينند.


مى‏آفريند و انديشه توليد مى‏كند.
ولى اين نور على رغم عدم ميل باطنى آنان از غدير خم طلوع كرد؛ و با سرعت حيرت ‏آورش به پيش رفت و هم خواهد رفت، و «شب‏پره گر وصل آفتاب نخواهد رونق بازار آفتاب نكاهد»!


امامت ضامن تحقق اهداف رسالت
ابرها نمى‏ توانند تا هميشه مانع رسيدن نور خورشيد بر موجودات نيازمند باشند، بلكه در عين حجاب هم دل هاى عاشق استفاده مى‏ كنند، و حقيقتا آنان كه با نور ولايت در افتادند، بر افتادند.


على عليه ‏السلام همچنان شجره طيبه اسلام است كه «اَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِى السَّماء». بلى انديشه على عليه ‏السلام در ژرفاى تاريخ بشريت ريشه دوانيده، و شاخه ‏هايش چونان مرتفع و عزيز است كه نامحرمان از رسيدن به آن عاجز و ناتوان‏اند. حقيقت آن است كه تفكرات مولا على عليه ‏السلام مى‏ تواند جهان سرگردان در بيابانِ بى‏ هويتى و بى‏ هدفى را مفهوم و معنا بخشد، تا بتواند راه سعادت و فضيلت را بر مبناى انديشه آن حضرت در پيش گيرد.


فلسفه غدير براى اتمام حجت بر همه بشريت اين بوده كه اى تشنگان راه حقيقت، هر كه را من مولاى اويم بعدِ من على مولى و صاحب اختيار اوست.


اين اتمام حجت بر قلب هاى بعضى مانند آب گوارا شيرين و دلچسب و خوشگوار آمد، ولى بعضى ديگر ـ با آن كه تشنه بودند و نياز مبرم به آن آب حيات داشتند ـ از سر كشيدن آن جام ابا ورزيده كفران نعمت نمودند.


افغانستان
واقعه غدير خم تنها يک واقعه تاريخى محض نبود، بلكه در آن فرهنگ ولايت و ولايت مدارى تأسيس شد، و اين جريان با خون و گوشت شيعه عجين گرديد. لذا با وجود اين همه تهديد كه بر عليه واقعه غدير صورت گرفته، باز هم غدير جايگاه رفيع و بى ‏نظير خود را در تاريخ اسلام حفظ نموده است.


در واقع تمام انسان هاى آزاده در عصر حاضر و عصرهاى آتى وظيفه دارند با فراموشى و كمرنگ شدن واقعه غدير خم مقابله كنند و آنچه درباره غدير مى ‏دانند منتشر نمايند. اكنون وقت آن است كه تحليل و بررسى بيشترى از جانب دانشمندان اسلامى درباره واقعه غدير صورت گيرد، تا هر چه بيشتر به ژرفاى آن واقعه و حقيقت آن پى ببريم.


اين باعث خواهد شد كه مظلوميت واقعه غدير خم هر چه بيشتر هويدا گردد. در پى آن ممكن است صدها انسان عدالت‏خواه و با وجدان در مقابل عظمت فرهنگ علوى سر فرود آورد.


محمدسالم‏محسنى
هر چه آن واقعه بى‏ نظير زير ذره ‏بين و چشمان تيزبين دانشمندان اسلامى قرار گيرد زواياى گوناگون آن واقعه عظيم روشن تر خواهد شد. اگر واقعه غدير خم به خوبى در بين جامعه اسلامى تبين و تحليل و ترويج شود به بسيارى از اشكالات و مشكلات مسلمين پاسخ روشن و قانع كننده داده خواهد شد؛ و اين ممكن نيست مگر آنكه ظرافت هاى واقعه غدير به روشنى بيان گردد.


واقعه غدير تنها براى اين نبود كه كسى يا كسانى صرفا به حكومت يا حاكميت دست پيدا كنند، بلكه اگر ما غدير را به اين معنى تلقى كنيم ظلم بزرگى در حق آن واقعه عظيم مرتكب شده ‏ايم؛ در حالى كه واقعه غدير يک مكتب است، و ارزش مى ‏آفريند و انديشه توليد مى‏ كند.


== امامت ضامن تحقق اهداف رسالت<ref>محمدسالم‏ محسنى</ref> ==
با توجه به معناى كمال دين با ولايت، اين احساس را دريافته‏ايم
با توجه به معناى كمال دين با ولايت، اين احساس را دريافته‏ايم


۲۵۴

ویرایش