یاری: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۰ بایت حذف‌شده ،  ‏۶ نوامبر ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:


=== شبهه اول ===
=== شبهه اول ===
[[ابن‏ تیمیه]] در مرود اين فراز از [[خطبه غدیر]] كه مى‏ فرمايد: وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ، مى ‏نويسد<ref>منهاج السنه: ج ۲۰.</ref>:
[[ابن‏ تیمیه]] در مورد اين فراز از [[خطبه غدیر]] كه مى‏ فرمايد: وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ، مى ‏نويسد<ref>منهاج السنه: ج ۲۰.</ref>:


آنچه معلوم است اينكه دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله مستجاب است، در حالى كه دعاى پیامبر صلی الله علیه و آله اجابت نشد و دشمنان على‏ عليه السلام بر او پيروز شدند و دوستانش شكست خوردند. پس اصل دعا بايد دروغ باشد.
آنچه معلوم است اينكه دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله مستجاب است، در حالى كه دعاى پیامبر صلی الله علیه و آله اجابت نشد و دشمنان على‏ عليه السلام بر او پيروز شدند و دوستانش شكست خوردند. پس اصل دعا بايد دروغ باشد.
خط ۱۲: خط ۱۲:
«إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ»<ref>غافر /  ۵۱ .</ref>:
«إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ»<ref>غافر /  ۵۱ .</ref>:


به يقين ما فرستادگان خود را و كسانى كه ايمان آوردند در زندگى دنيا و روزى كه گواهان (براى شهادت) به پا مى ‏ايستند يارى مى كنيم.
به يقين ما فرستادگان خود را و كسانى كه ايمان آوردند در زندگى دنيا و روزى كه گواهان (براى شهادت) به پا مى ‏ايستند يارى مى كنيم.با توجه به اين آيه كه [[خداوند]] وعده نصرت داده، چگونه كفار پيامبران‏ عليهم السلام و مؤمنين را كشتند و آزارشان دادند و يا بر آنان پيروز شدند؟حضرت ابراهيم ‏عليه السلام -  كه از پيامبران بزرگ الهى است -  در نهايت مغلوب نمرود گرديد و از وطنش طرد شد! چگونه نتوانست به كمک خداوند [[نمرود]] را سرنگون سازد؟اصحاب اخدود و پيامبرشان كه براى ايمانشان به خدا در درون گودال‏ هاى پر از آتش افكنده شدند و همگى سوختند<ref>اشاره به آيات ۴-۶سوره بروج.</ref>، چگونه مورد يارى خداوند واقع شدند؟ پس يارى كردن خداوند در پيروزى مادى و غالب شدن محدود نيست.
 
با توجه به اين آيه كه [[خداوند]] وعده نصرت داده، چگونه كفار پيامبران‏ عليهم السلام و مؤمنين را كشتند و آزارشان دادند و يا بر آنان پيروز شدند؟
 
حضرت ابراهيم ‏عليه السلام -  كه از پيامبران بزرگ الهى است -  در نهايت مغلوب نمرود گرديد و از وطنش طرد شد! چگونه نتوانست به كمک خداوند [[نمرود]] را سرنگون سازد؟
 
اصحاب اخدود و پيامبرشان كه براى ايمانشان به خدا در درون گودال‏ هاى پر از آتش افكنده شدند و همگى سوختند<ref>اشاره به آيات ۴-۶سوره بروج.</ref>، چگونه مورد يارى خداوند واقع شدند؟ پس يارى كردن خداوند در پيروزى مادى و غالب شدن محدود نيست.


'''ثانياً:''' ابن‏ تيميه يا بايد بگويد نحوه نصرت الهى و تحقق خواست خداوند هميشه پيروزى و برترى يافتن در ميدان نبرد و از بين بردن دشمنان خداوند نيست بلكه صورت يا صور ديگرى دارد، و يا دست از اشكال خود بردارد.
'''ثانياً:''' ابن‏ تيميه يا بايد بگويد نحوه نصرت الهى و تحقق خواست خداوند هميشه پيروزى و برترى يافتن در ميدان نبرد و از بين بردن دشمنان خداوند نيست بلكه صورت يا صور ديگرى دارد، و يا دست از اشكال خود بردارد.
خط ۲۴: خط ۱۸:
'''ثالثاً:''' دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله هم آنگاه كه به اجابت برسد تبديل به وعده الهى مى‏ شود و مى ‏بايست به نحوه نصرت الهى توجه كرد.
'''ثالثاً:''' دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله هم آنگاه كه به اجابت برسد تبديل به وعده الهى مى‏ شود و مى ‏بايست به نحوه نصرت الهى توجه كرد.


چه بسا يارى خداوند به صورت نيرويى آشكار شود كه انسان [[مؤمن]] را در برابر مشكلات مقاوم گرداند. با توجه به [[خطبه غدیر]]، دشمنان اميرالمؤمنين على ‏عليه السلام دشمنان خداوند هستند.
چه بسا يارى خداوند به صورت نيرويى آشكار شود كه انسان [[مؤمن]] را در برابر مشكلات مقاوم گرداند. با توجه به [[خطبه غدیر]]، دشمنان اميرالمؤمنين على ‏عليه السلام دشمنان خداوند هستند.دشمن حضرت على‏ عليه السلام بودن و در نهايت دشمن خدا بودن، مى ‏تواند باعث دور شدن از رحمت الهى و لطف الهى در دنيا و آخرت باشد، كه اين بزرگ‏ترين مجازات است.<ref>جزوه بررسى آيه شريفه اكمال: ص ۳۰.</ref>
 
دشمن حضرت على‏ عليه السلام بودن و در نهايت دشمن خدا بودن، مى ‏تواند باعث دور شدن از رحمت الهى و لطف الهى در دنيا و آخرت باشد، كه اين بزرگ‏ترين مجازات است.<ref>جزوه بررسى آيه شريفه اكمال: ص ۳۰.</ref>


=== شبهه دوم ===
=== شبهه دوم ===
خط ۳۲: خط ۲۴:


=== پاسخ ===
=== پاسخ ===
'''اولاً:''' از نظر عامه ([[اهل ‏سنت]]) حضرت على‏ عليه السلام خليفه چهارم است و بايد همان طور كه مالک بن نويره <ref>مالک بن نويره فردى شجاع، شاعر و رئيس بخشى از قبيله بنى‏ تميم، و صحابى پيامبرصلى الله عليه وآله و عامل و كارگزار آن حضرت بود. مالک زكات‏ هايى را كه جمع كرده بود، پس از شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله به مدينه فرستاد و به صاحبان آنها بازگرداند (سقيفه: ص ۶۵ ، به نقل از: الاصابه: ج ۳ ص ۳۳۶) . خالد بن وليد مدعى بود كه مالك بن نويره با سخنى كه گفته و به گوش او رسيده مرتد شده است. مالک چنين ادعايى را رد كرد و گفت: من مردى مسلمانم و از مقررات آن نه چيزى را تغيير داده و نه تبديل كرده ‏ام. ابوقتاده و عبداللَّه بن عمر نيز به نفع او گواهى دادند و سخن او را تصديق كردند. ولى خالد زير بار نرفت و مالک را پيش كشيد و فرمان داد تا ضرار گردنش را بزند. سپس خالد، زن او (ام‏ تميم بنت منهال) را همان شب به تصرف خود در آورد (دو مكتب در اسلام: ج ۲) . در كتاب الاصابه از زبير بن بكار و او از ابن‏ شهاب (زهرى) نقل مى‏ كند كه مالک بن نويره زلف ‏هاى انبوهى بر سرش بود. چون كشته شد، خالد دستور داد تا سر مالک را پايه ديگ غذا كنند و چنين كردند، و پيش از آنكه آتش از مو بگذرد و به پوست برسد، غذاى ديگ پخته شد (عبداللَّه بن سبا: ج ۱ ص ۲۰۳،۲۰۲، به نقل از: پژوهش‏ هايى در نيم قرن نخستين خلافت (على لبّاف) : ص (۱۷۱-۱۷۳) .</ref> را به سبب مخالفت با [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] به عنوان خليفه اول مرتدّ اعلام كردند و خونش را مباح دانستند و مرتكب ساير اعمال شدند، افرادى مثل معاویه (در جنگ صفين) و طلحه و زبير و عايشه (در [[جمل|جنگ جمل]]) را كه عليه خليفه وقت (اميرالمؤمنين‏ عليه السلام) قيام كرده و علم مخالفت برافراشته بودند را نيز مرتدّ بدانند.
'''اولاً:''' از نظر عامه ([[اهل ‏سنت]]) حضرت على‏ عليه السلام خليفه چهارم است و بايد همان طور كه مالک بن نويره <ref>مالک بن نويره فردى شجاع، شاعر و رئيس بخشى از قبيله بنى‏ تميم، و صحابى پيامبرصلى الله عليه وآله و عامل و كارگزار آن حضرت بود. مالک زكات‏ هايى را كه جمع كرده بود، پس از شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله به مدينه فرستاد و به صاحبان آنها بازگرداند (سقيفه: ص ۶۵ ، به نقل از: الاصابه: ج ۳ ص ۳۳۶) . خالد بن وليد مدعى بود كه مالك بن نويره با سخنى كه گفته و به گوش او رسيده مرتد شده است. مالک چنين ادعايى را رد كرد و گفت: من مردى مسلمانم و از مقررات آن نه چيزى را تغيير داده و نه تبديل كرده ‏ام. ابوقتاده و عبداللَّه بن عمر نيز به نفع او گواهى دادند و سخن او را تصديق كردند. ولى خالد زير بار نرفت و مالک را پيش كشيد و فرمان داد تا ضرار گردنش را بزند. سپس خالد، زن او (ام‏ تميم بنت منهال) را همان شب به تصرف خود در آورد (دو مكتب در اسلام: ج ۲) . در كتاب الاصابه از زبير بن بكار و او از ابن‏ شهاب (زهرى) نقل مى‏ كند كه مالک بن نويره زلف ‏هاى انبوهى بر سرش بود. چون كشته شد، خالد دستور داد تا سر مالک را پايه ديگ غذا كنند و چنين كردند، و پيش از آنكه آتش از مو بگذرد و به پوست برسد، غذاى ديگ پخته شد (عبداللَّه بن سبا: ج ۱ ص ۲۰۳،۲۰۲، به نقل از: پژوهش‏ هايى در نيم قرن نخستين خلافت (على لبّاف) : ص (۱۷۱-۱۷۳) .</ref> را به سبب مخالفت با [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] به عنوان خليفه اول مرتدّ اعلام كردند و خونش را مباح دانستند و مرتكب ساير اعمال شدند، افرادى مثل معاویه (در جنگ صفين) و طلحه و زبير و عايشه (در [[جمل|جنگ جمل]]) را كه عليه خليفه وقت (اميرالمؤمنين‏ عليه السلام) قيام كرده و علم مخالفت برافراشته بودند را نيز مرتدّ بدانند.در اين صورت ديگر لشكريان معاویه مؤمن نبوده بلكه مرتدّ هستند. آنگاه چگونه اين مرتدان به دوزخ نمى ‏روند و به قول مدعى به [[بهشت]] مى‏ روند؟!
 
در اين صورت ديگر لشكريان معاویه مؤمن نبوده بلكه مرتدّ هستند. آنگاه چگونه اين مرتدان به دوزخ نمى ‏روند و به قول مدعى به [[بهشت]] مى‏ روند؟!


'''ثانياً:''' چگونه مى ‏توان پذيرفت كه هر كس در [[بیعت]] شجره<ref>فتح /  ۱۸. «بيعت شجره» يا «بيعت رضوان» : مسلمانان بايستى بر اصل پايدارى و مقاومت و جهاد با رسول ‏خداصلى الله عليه وآله زير درختى كه در آن منطقه بود بيعت مى‏ كردند. درختى كه تا سال‏ ها حاجيان در كنار آن نماز مى خواندند(الطبقات الكبرى: ج ۲ ص ۹۹) . زمانى كه خليفه دوم اين مسئله را شنيد، دستور داد تا آن درخت را قطع كنند (الطبقات الكبرى: ج ۲ ص ۱۰۰، به نقل از: تاريخ سياسى اسلام: ج ۱ ص ۵۸۶) .</ref> بوده،هر چند گناهى در آينده انجام دهد به جهنم نمى ‏رود؟!
'''ثانياً:''' چگونه مى ‏توان پذيرفت كه هر كس در [[بیعت]] شجره<ref>فتح /  ۱۸. «بيعت شجره» يا «بيعت رضوان» : مسلمانان بايستى بر اصل پايدارى و مقاومت و جهاد با رسول ‏خداصلى الله عليه وآله زير درختى كه در آن منطقه بود بيعت مى‏ كردند. درختى كه تا سال‏ ها حاجيان در كنار آن نماز مى خواندند(الطبقات الكبرى: ج ۲ ص ۹۹) . زمانى كه خليفه دوم اين مسئله را شنيد، دستور داد تا آن درخت را قطع كنند (الطبقات الكبرى: ج ۲ ص ۱۰۰، به نقل از: تاريخ سياسى اسلام: ج ۱ ص ۵۸۶) .</ref> بوده،هر چند گناهى در آينده انجام دهد به جهنم نمى ‏رود؟!
۵۰۷

ویرایش