۵۰۷
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
از آنچه در آغاز سخن آورديم و پس از اين نيز گسترده تر بدان خواهيم پرداخت و نيز با ديدن متون (نصوص) بسيار آن، روشن مى شود كه در آن روز ، كسى ترديد نكرد كه جمله : «هر كه من مولاى اويم، پس على مولاى اوست» ، سرپرستى، توليت امور، امامت و پيشوايى را مى رسانَد. | == واژه «مولا» در ادبيات عرب == | ||
از آنچه در آغاز سخن آورديم و پس از اين نيز گسترده تر بدان خواهيم پرداخت و نيز با ديدن متون (نصوص) بسيار آن، روشن مى شود كه در آن روز ، كسى ترديد نكرد كه جمله: «هر كه من مولاى اويم، پس على مولاى اوست» ، سرپرستى، توليت امور، امامت و پيشوايى را مى رسانَد. | |||
البتّه روشن است كه واژه «مولا» بار معنايى گسترده اى دارد؛<ref>ر . ك : الغدير :ج ۱ ص ۶۴۱ كه معانى مختلف «مولا» را برشمرده است.</ref> امّا از معانى مختلف آن، جز آنچه را ياد شد، نمى توان در اين مورد ، مراد دانست. | البتّه روشن است كه واژه «مولا» بار معنايى گسترده اى دارد؛<ref>ر . ك : الغدير :ج ۱ ص ۶۴۱ كه معانى مختلف «مولا» را برشمرده است.</ref> امّا از معانى مختلف آن، جز آنچه را ياد شد، نمى توان در اين مورد ، مراد دانست. | ||
پژوهش در متون كهن ادبى، لغوى و تفسيرى، نشانگر آن است كه از معانى روشن «مولا»: سرپرست، شايسته تر براى تصرّف در امور، و اولى در زعامت و ولايت است. برخى از مواردى را كه در آنها «مولا» بدين معنا به كار رفته، مى آوريم: ابو عبيده مَعمَر بن مثنّى، در تفسير كلمه «مولاكم» در آيه 15 از سوره حديد: «...مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِىَ مَوْلَـكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ؛ جايگاهتان آتش است. آن ، سزاوار شماست و چه بد فرجامى است!» نوشته است: به شما سزاوارتر است.<ref>مجاز القرآن :ج ۲ ص ۲۵۴ .</ref> او اين تفسير را با شعرى از ادب جاهلى استوار كرده است . شعر مورد استشهاد او از لبيد ، صاحب يكى از «معلّقات سبع» است: فغدت كلا الفرجين تحسب أنّه مولى المخافة خلفها وأمامها .ماده گاو وحشى چنان بترسد كه پندارد صاحبِ سگان شكارى، هم در پيش روى اوست و هم در پس او. شارحان معلّقات سبع ، در اين بيت ، «مولى» را به معناى «اختياردار» و «صاحب» گرفته اند و شعر را بر اين اساس، معنا كرده اند. <ref>شرح المعلّقات السبع ، ابو عبد اللّه حسين بن احمد زوزنى :ص ۲۱۰ ، شرح القصائد السبع الطوال الجاهليّات ، ابو بكر محمّد بن قاسم الأنبارى : ص ۵۶۵ـ۵۶۶ .</ref> ابو زكريّا يحيى بن زياد بن عبد اللّه ، معروف به فرّاء، اديب و مفسّر بزرگ كوفى، | پژوهش در متون كهن ادبى، لغوى و تفسيرى، نشانگر آن است كه از معانى روشن «مولا»: سرپرست، شايسته تر براى تصرّف در امور، و اولى در زعامت و ولايت است. برخى از مواردى را كه در آنها «مولا» بدين معنا به كار رفته، مى آوريم: ابو عبيده مَعمَر بن مثنّى، در تفسير كلمه «مولاكم» در آيه 15 از سوره حديد: «...مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِىَ مَوْلَـكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ؛ جايگاهتان آتش است. آن ، سزاوار شماست و چه بد فرجامى است!» نوشته است: به شما سزاوارتر است.<ref>مجاز القرآن :ج ۲ ص ۲۵۴ .</ref> او اين تفسير را با شعرى از ادب جاهلى استوار كرده است . شعر مورد استشهاد او از لبيد ، صاحب يكى از «معلّقات سبع» است: فغدت كلا الفرجين تحسب أنّه مولى المخافة خلفها وأمامها .ماده گاو وحشى چنان بترسد كه پندارد صاحبِ سگان شكارى، هم در پيش روى اوست و هم در پس او. شارحان معلّقات سبع ، در اين بيت ، «مولى» را به معناى «اختياردار» و «صاحب» گرفته اند و شعر را بر اين اساس، معنا كرده اند. <ref>شرح المعلّقات السبع ، ابو عبد اللّه حسين بن احمد زوزنى :ص ۲۱۰ ، شرح القصائد السبع الطوال الجاهليّات ، ابو بكر محمّد بن قاسم الأنبارى : ص ۵۶۵ـ۵۶۶ .</ref> ابو زكريّا يحيى بن زياد بن عبد اللّه ، معروف به فرّاء، اديب و مفسّر بزرگ كوفى، | ||
دانش نامه اميرالمؤمنين | دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ نويسنده: محمد محمدي ري شهري جلد: ۱ صفحه: ۵۴۰ | ||
در تفسير همين آيه نوشته است: «او ، مولاى شماست» يعنى: به شما سزاوارتر است<ref>معانى القرآن: ج ۳ ص ۱۲۴ ، تفسير الفخر الرازى: ج ۲۹ ص ۲۲۸ .</ref>. و چنين اند ابو الحسن اَخفش، ابو اسحاق زَجّاج، محمّد بن قاسم انبارى و... .<ref>ر . ك: نفحات الأزهار:ج ۸ ص ۸۶ـ۱۶، الغدير: ج ۱ ص ۶۱۵ به بعد .</ref> محمّد بن سائب كلبى، مؤلّف، مفسّر و تبارشناس بزرگ، در تفسير آيه 51 از سوره توبه: «قُل لَّن يُصِيبَنَآ إِلَا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَنَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ؛ بگو جز آنچه خداوند برايمان مقدَّر كرده است، به ما نمى رسد. او مولاى ماست، و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكّل كنند» ، نوشته است: أولى بنا من أنفسنا فى الموت والحياة.<ref>البحر المحيط: ج ۵ ص ۵۳ .</ref> خدا اختيارش در زندگى و مرگ ما، از خودمان بيشتر است. چنان كه پيش تر آورديم، آمدن مولا به معناى «سرپرست» و «متولّى امور» نيز از جمله روشن ترين كاربردهاى واژه «مولا» است و بسيارى بدان تصريح كرده اند كه از آن جمله اند: ابو العبّاس محمّد بن يزيد، معروف به مُبرَّد، در تفسير آيه 11 از سوره محمّد: «ذَ لِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ ءَامَنُواْ ؛ آن، بِدين سبب است كه خداوند، مولاى مؤمنان است» ، مى نويسد: ولى و مولا، يك معنا دارند و آن يعنى: كسى كه به خلقش سزاوار و متولّى امور آنان است.<ref>الشافی،ج ۲ ص ۲۷۱ .</ref> فرّاء نيز نوشته است: | در تفسير همين آيه نوشته است: «او ، مولاى شماست» يعنى: به شما سزاوارتر است<ref>معانى القرآن: ج ۳ ص ۱۲۴ ، تفسير الفخر الرازى: ج ۲۹ ص ۲۲۸ .</ref>. و چنين اند ابو الحسن اَخفش، ابو اسحاق زَجّاج، محمّد بن قاسم انبارى و... .<ref>ر . ك: نفحات الأزهار:ج ۸ ص ۸۶ـ۱۶، الغدير: ج ۱ ص ۶۱۵ به بعد .</ref> محمّد بن سائب كلبى، مؤلّف، مفسّر و تبارشناس بزرگ، در تفسير آيه 51 از سوره توبه: «قُل لَّن يُصِيبَنَآ إِلَا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَنَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ؛ بگو جز آنچه خداوند برايمان مقدَّر كرده است، به ما نمى رسد. او مولاى ماست، و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكّل كنند» ، نوشته است: أولى بنا من أنفسنا فى الموت والحياة.<ref>البحر المحيط: ج ۵ ص ۵۳ .</ref> خدا اختيارش در زندگى و مرگ ما، از خودمان بيشتر است. چنان كه پيش تر آورديم، آمدن مولا به معناى «سرپرست» و «متولّى امور» نيز از جمله روشن ترين كاربردهاى واژه «مولا» است و بسيارى بدان تصريح كرده اند كه از آن جمله اند: ابو العبّاس محمّد بن يزيد، معروف به مُبرَّد، در تفسير آيه 11 از سوره محمّد: «ذَ لِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ ءَامَنُواْ ؛ آن، بِدين سبب است كه خداوند، مولاى مؤمنان است» ، مى نويسد: ولى و مولا، يك معنا دارند و آن يعنى: كسى كه به خلقش سزاوار و متولّى امور آنان است.<ref>الشافی،ج ۲ ص ۲۷۱ .</ref> فرّاء نيز نوشته است: | ||
ولى و مولا در كلام عرب ، يك معنا دارند.<ref>معانى القرآن : ج ۲ ص ۱۶۱ ، الشافى : ج ۲ ص ۲۷۱ .</ref> راغب اصفهانى، مفسّر و اديب و قرآن پژوه بزرگ قرن چهارم نيز نوشته است: ولايت ، سرپرستى امر است. ولى و مولا، هر دو در اين معنا استعمال مى شوند و هر يك، هم به معناى فاعلى (مُوالى) و هم به معناى مفعولى (مُوالى) به كار مى روند<ref>مفردات ألفاظ القرآن : ماده «ولى» .</ref>. ابو الحسن على بن احمد واحدى نيشابورى، مفسّر و اديب بزرگ قرن پنجم، در تفسير آيه 62 از سوره انعام: «ثُمَّ رُدُّواْ إِلَى اللَّهِ مَوْلَهُمُ الْحَقِّ ؛ سپس به سوى خدا، مولاى حقيقى شان ، باز گردانده مى شوند» مى نويسد: يعنى كسى كه سرپرستى امورشان را به عهده دارد <ref>الوسيط فى تفسير القرآن المجيد : ج ۲ ص ۲۸۱</ref>. [3] اين گونه عالمان كه بر اين حقيقتْ تأكيد كرده اند، بسيارند. از اديب و مفسّر بزرگ معتزلى، جار اللّه زمخشرى ياد مى كنيم و مى گذريم. وى در تفسير آيه ۲۸۶ از سوره بقره: «أَنتَ مَوْلَنَا فَانصُرْنَا . تو مولاى مايى . پس ما را يارى كن!» مى نويسد: سرور مايى و ما بندگان توييم؛ يا ياور مايى ؛ و يا سرپرست امور مايى .<ref>الكشّاف : ج ۱ ص ۱۷۳ .</ref> ابن اثير نيز در اثر بزرگ و ارجمند خود، النهاية ، كه به شرح واژه هاى دشوارياب احاديث نبوى پرداخته، در تفسير واژه «مولا» نوشته است: واژه «مولا» در حديث، فراوان آمده است و آن ، اسمى است كه بر معانى فراوان اطلاق مى شود ... و هر كس كه سرپرستى امرى را به عهده گيرد يا بدان قيام كند، مولا و ولىّ آن مى شود ... و از اين معناست حديث: «هر زنى كه بدون اجازه مولايش ازدواج كند، ازدواجش باطل است» و در نقل ديگر [ از اين روايت ]«وليّش» (به معناى متولّى امرش) آمده است.<ref>النهاية فى غريب الحديث : ماده «ولى» .</ref> بدين سان ، روشن گرديد كه «اولويّت در امور» و «سرپرستى امور» و «سيادت» و «رياست» و «زعامت» ، در كلمه «مولا» مندرج است و نيز معناى «مولا» با «ولى» ، همسانى دارد. اين دو مطلب ، حقايقى شناخته شده اند. بر اين حقيقت، اديبان، عالمان و مفسّران بزرگى تأكيد ورزيده اند، چنان كه آورديم.<ref>ر . ك : نفحات الأزهار : ج۶ ص ۱۶ـ۱۲۰، الغدير : ج۱ ص۶۱۵ به بعد. اين دو عالم نستوه و مرزبان بزرگ حق و حقيقت (مير حامد حسين هندى و عبد الحسين امينى) ، آنچه را ياد كرديم ، با تأكيد بر ده ها منبع ادبى، لغوى و تفسيرى گزارش كرده اند.</ref> از اين رو ، ما بر اين باوريم ـ چنان كه حق مداران نحله ها و مذاهب ديگر نيز بر اين باور رفته اند<ref>از جمله، سزامند است ياد كنيم از محقّق سختكوش و باريك بين مصرى، محمّد بيّومى مهران، استاد دانشگاه اسكندريه، كه بدون هيچ ترديدى، اين حقيقت را پذيرفته و بر اين باور رفته است كه قطعا «مولا» به معناى «اولى به تصرف» است و نه چيز ديگر (الإمامة وأهل البيت : ج ۲ ص ۱۲۰).</ref> ـ كه پيامبر خدا در آن هنگامه شگفت و عظيم و جاودانه، با آن جمله سرنوشت ساز، هيچ چيزى را جز «ولايت»، «امامت» و «زعامت» على عليه السلام رقم نزد. ساماندهى آن اجتماع شكوهمند، فقط براى آن بود كه مردمان ، يك بار ديگر، ولى بسى گوياتر، رساتر و كارآمدتر، در گستره اى بس عظيم، از ولايت على عليه السلام بشنوند و فردا و فرداها كسانى همى نگويند كه: ندانستيم، نفهميديم، نشنيديم و... . براى همين بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله بارها اقرار گرفت و در پايان، با صدايى بس رسا فرياد زد: «ألا فَليُبَلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ» . هان! حاضر به غايب برساند. اكنون بر سر آنيم كه از يك سو ملازمات وارونه سازى اين معنا را در پيش ديد | |||
دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ نويسنده: محمد محمدي ري شهري جلد: ۱ صفحه: ۵۴۳ | |||
دانش نامه اميرالمؤمنين | |||
نهيم و از سر تذكّر بگوييم كه اگر در اين كلام پيامبر صلى الله عليه و آله سخن از ولايت و سرپرستى آينده امّت در ميان نباشد، چنين تفسيرى چه لازمه اى خواهد داشت و آيا خِرَد، آن پيامدها را مى پذيرد ، و از سوى ديگر، با تأمّل در حادثه و چگونگى شكل گيرى آن و مسائلى ديگر، تأكيد كنيم كه حق، همان است كه در تحليل واژگانى آن آمد و نه چيز و چيزهاى ديگر... ؛ و اللّه من وراء القصد. | نهيم و از سر تذكّر بگوييم كه اگر در اين كلام پيامبر صلى الله عليه و آله سخن از ولايت و سرپرستى آينده امّت در ميان نباشد، چنين تفسيرى چه لازمه اى خواهد داشت و آيا خِرَد، آن پيامدها را مى پذيرد ، و از سوى ديگر، با تأمّل در حادثه و چگونگى شكل گيرى آن و مسائلى ديگر، تأكيد كنيم كه حق، همان است كه در تحليل واژگانى آن آمد و نه چيز و چيزهاى ديگر... ؛ و اللّه من وراء القصد. | ||
خط ۴۶: | خط ۲۰: | ||
الف ـ قرائن عقلى | الف ـ قرائن عقلى | ||
۱. پيامد آنچه گذشت | |||
به اعتقاد ما، پيامد آنچه تا بدين جا آورديم، ترديدى باقى نمى گذارد كه پيامبرخدا در آن هنگامه عظيم، رهبرى آينده را تعيين كرد و پيشوايى آينده امّت اسلامى را رقم زد. بر اين بيفزاييم كه اگر كسى بر اين باور باشد كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آن اجتماع عظيم و با آن خطابه بسى شورانگيز و جاودانه و با آن همه تأكيد، از خلافت و ولايت نگفت و آينده امّت را مسكوت گذاشت، بى گمان، آينده نگرى و تعيين امام و رهبر آينده را از آنچه پيش تر آورديم نيز نخواهد فهميد. بدين سان ، بايد بگوييم كه پيامبر صلى الله عليه و آله براى آينده امّت، طرحى نيفكنده و چگونگى پيشوايى پس از خود را تعيين نكرده و امّت را چونان رمه اى بى شبان ، رها كرده است ؛ چرا كه در آغاز اين درآمد ، ديديم كه گمانه هاى ديگر درباره آينده امّت، غير از گمانه تصريح بر رهبر آينده، ناپذيرفتنى و به شدّت نااستوارند. نيز بايد بپذيريم كه پيامبر صلى الله عليه و آله حقيقت را وا نگفته و كار تشخيص آن را به عصرها و نسل ها سپرده است و... . آيا هيچ خِردى اين بى توجّهى و سهل انگارى را از آن طبيب<ref>اشاره است به سخن امام على عليه السلام در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله: «طبيبٌ دوّارٌ بطبّه ؛ طبيبى است در جستجوى بيماران»(ر . ك: نهج البلاغة: خطبه ۱۰۸).</ref> سختكوش بى تاب پُردغدغه و نگران از آينده امّت ، مى پذيرد؟ حاشا به حكمت، استوارانديشى، آينده نگرى و عظمت شخصيّت پيامبر خدا كه چنين كند! | |||
۲ . چگونگى شكل گيرى مراسم و ابلاغ | |||
مسلمان حج گزار، بر جهاز شتران بر مى آيد و سخن آغاز مى كند و حمد و ثناى خداوند مى گويد. سپس بارها از مردم بر سختكوشى، ابلاغ، اندرزگويى و كوتاهى نكردن خويش در ابلاغ حق، و... گواهى مى گيرد و سرانجام ، در حالى كه دست على عليه السلام را گرفته و فراز آورده ـ بدان سان كه سپيدى زير بغل آن دو نمايان است ـ ، مى فرمايد: من كنت مولاه فعليّ مولاه . هر كه من مولاى اويم، اين على مولاى اوست . اكنون بايد بنگريم كه پيامبر صلى الله عليه و آله با اين همه تمهيد، در فضايى بدان گونه، در ميان جمعى بدان سان و با تأكيد بر مطرح شدن سخن در همان جا و با همان حال و هوا، چه گفته و از آن، چه چيزى اراده كرده است . دوستى على عليه السلام را؟ پيامبر صلى الله عليه و آله كه در هنگامه عظيم اين حج، بارها سخن گفته و از جمله بر «مودّت» اهل بيتش تأكيد كرده بود،از نگه داشتن اين همه انسان در آن جوّ آتشين و شنوانيدن اين پيام به آنان و تأكيد بر رساندن آن به ديگران ، چنين قصد داشت كه : «على را دوست بداريد»؟ مگر دوست داشتن على عليه السلام ، نيازمند توصيه است؟! او سرآمد مؤمنان و برجسته ترين چهره اين مكتب است و مؤمنان، همه مأمور به دوست داشتن يكديگر و نهايتا مأمور به دوست داشتن على عليه السلام هستند. آيا گفتن اين موضوع، نياز به اين همه تمهيد داشت؟! در بخش چهاردهم اين دانش نامه ، احاديث درباره «مهرورزى به على عليه | مردمان، همراه پيامبر خدا حج گزارده اند و اينك ، آهنگ خروج از مكّه دارند. حج گزاران، انبوه انبوه، در قالب قافله ها از مكّه بيرون مى روند و راهىِ ديار خويش مى شوند. پيامبر صلى الله عليه و آله نيز چنين كرده است. پيامبر خدا به وادى «خُم» نزديك مى شود؛ سرزمينى ناهنجار و بسيار گرم .<ref>وفيات الأعيان: ج ۵ ص ۲۳۱:«و اين درّه به ناهموارى و شدّت گرما توصيف شده است».</ref>پيك الهى بر ابلاغ پيام خداوند ، تأكيد مى كند. پيامبر صلى الله عليه و آله در وادى «خُم» از حركت باز مى ايستد و دستور مى دهد آنان كه پيش رفته اند، باز آيند و بازماندگان فرا رسند. سرزمين، غير مسكونى و ناهنجار، هوا بسى گرم و فضا آتشين است. پيامبر صلى الله عليه و آله دستور مى دهد كه از جهاز شتران، جايگاهى بلند سامان دهند، بدان گونه كه همه صداى او را بشنوند و به هنگام سخن ، او را ببينند. چنين مى كنند. نماز ظهر گزارده مى شود. پيامبر صلى الله عليه و آله دستور مى دهد كه همگان گرد آيند. جمعيت ، فشرده مى شود. حرارت به اوج خود رسيده است و از تابش آفتاب، سراسر بيابان، زبانه مى كشد. مردمان از جامه ها، رداها و از هر آنچه امكان داشته است، سايه بانَكى دست و پا كرده اند تا مگر اندكى از حرارت آفتاب و سوزش آن كاسته شود. در چنين هنگامى سخت و فراموش ناشدنى ، پيامبر صلى الله عليه و آله در پيش ديد ده ها هزار<ref>درباره عدد حاضران در واقعه غدير خم، اقوال ، گوناگون است، از جمله : يكهزار وسيصد و ده هزار نفر در المناقب ، ابن شهر آشوب (ج ۳ ص ۲۶)، ده هزار و دوازده هزار نفر در تفسير العيّاشى (ج۱ ص ۳۳۳ ح ۱۵۳ و ص ۳۲۹ ح ۱۴۳) ، هفده هزار نفر در جامع الأخبار (ص ۴۷ ح ۵۲)، چهل هزار و هفتاد هزار و نود هزار و ۱۱۴ هزار و ۱۲۴ هزار نفر در السيرة الحلبيّة (ج ۳ ص ۲۵۷)، هفتاد نفر در الاحتجاج (ج ۱ ص ۱۳۴ ح ۳۲) و ۱۲۰ هزار نفر در تذكرة الخواصّ (ص ۳۰) (ر . ك : الغدير : ج ۱ ص ۹ ، بحار الأنوار : ج ۳۷ ص ۱۳۹ و ۱۵۸ و ۱۶۵) .</ref> مسلمان حج گزار، بر جهاز شتران بر مى آيد و سخن آغاز مى كند و حمد و ثناى خداوند مى گويد. سپس بارها از مردم بر سختكوشى، ابلاغ، اندرزگويى و كوتاهى نكردن خويش در ابلاغ حق، و... گواهى مى گيرد و سرانجام ، در حالى كه دست على عليه السلام را گرفته و فراز آورده ـ بدان سان كه سپيدى زير بغل آن دو نمايان است ـ ، مى فرمايد: من كنت مولاه فعليّ مولاه . هر كه من مولاى اويم، اين على مولاى اوست . اكنون بايد بنگريم كه پيامبر صلى الله عليه و آله با اين همه تمهيد، در فضايى بدان گونه، در ميان جمعى بدان سان و با تأكيد بر مطرح شدن سخن در همان جا و با همان حال و هوا، چه گفته و از آن، چه چيزى اراده كرده است . دوستى على عليه السلام را؟ پيامبر صلى الله عليه و آله كه در هنگامه عظيم اين حج، بارها سخن گفته و از جمله بر «مودّت» اهل بيتش تأكيد كرده بود،از نگه داشتن اين همه انسان در آن جوّ آتشين و شنوانيدن اين پيام به آنان و تأكيد بر رساندن آن به ديگران ، چنين قصد داشت كه: «على را دوست بداريد»؟ مگر دوست داشتن على عليه السلام ، نيازمند توصيه است؟! او سرآمد مؤمنان و برجسته ترين چهره اين مكتب است و مؤمنان، همه مأمور به دوست داشتن يكديگر و نهايتا مأمور به دوست داشتن على عليه السلام هستند. آيا گفتن اين موضوع، نياز به اين همه تمهيد داشت؟! در بخش چهاردهم اين دانش نامه ، احاديث درباره «مهرورزى به على عليه السلام» | ||
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ نويسنده : محمد محمدي ري شهري جلد : 1 صفحه : 546 | دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ نويسنده : محمد محمدي ري شهري جلد: 1 صفحه : 546 | ||
خواهد آمد ؛ امّا تأكيد داريم كه آنها نيز آهنگى بس فراتر و مقصودى بس عظيم تر از دوستى صورى و عادى دارند. با اين كه بارها بر دوستى على عليه السلام تأكيد و تصريح شده بود، چه نيازى به اين همه رنج بردن و سختى ديدن مردمان بود كه بمانند و حرارت بچشند تا بشنوند كه : «على را دوست بداريد»؟ اين همه، نشانگر آن است كه پيامبر خدا از آن كلام، پيامى فراتر، سخنى نقش آفرين تر و مقصودى فرازمندتر داشت و به همين دليل نيز آن صحنه به يادماندنى را به امر الهى سامان داد و يك بار ديگر، ولى گوياتر، فراموش ناشدنى تر و بر جان ها جايگيرتر، پيامش را فرياد كرد. آيا هيچ خِردى از آن همه تمهيد و تأكيد، جز اين مى فهمد و هيچ خِردى، آن توجيه ناموجّه را برمى تابد؟! «إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ . [1] بى گمان، در آن براى كسى كه صاحبْ دل باشد يا گوش شنوا داشته و شاهد باشد، پند است» . | خواهد آمد ؛ امّا تأكيد داريم كه آنها نيز آهنگى بس فراتر و مقصودى بس عظيم تر از دوستى صورى و عادى دارند. با اين كه بارها بر دوستى على عليه السلام تأكيد و تصريح شده بود، چه نيازى به اين همه رنج بردن و سختى ديدن مردمان بود كه بمانند و حرارت بچشند تا بشنوند كه : «على را دوست بداريد»؟ اين همه، نشانگر آن است كه پيامبر خدا از آن كلام، پيامى فراتر، سخنى نقش آفرين تر و مقصودى فرازمندتر داشت و به همين دليل نيز آن صحنه به يادماندنى را به امر الهى سامان داد و يك بار ديگر، ولى گوياتر، فراموش ناشدنى تر و بر جان ها جايگيرتر، پيامش را فرياد كرد. آيا هيچ خِردى از آن همه تمهيد و تأكيد، جز اين مى فهمد و هيچ خِردى، آن توجيه ناموجّه را برمى تابد؟! «إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ . [1] بى گمان، در آن براى كسى كه صاحبْ دل باشد يا گوش شنوا داشته و شاهد باشد، پند است» . | ||
خط ۷۸: | خط ۴۲: | ||
باقى نمى گذارد. اكنون بايد پرسيد آيا آهنگ آيه كه نشانگر اين واقعيّت است كه در صورت ابلاغ نشدن امر الهى به وسيله پيامبر صلى الله عليه و آله ، رسالتمدارى او يكسر تباه مى شود و نيز بيانگر اين است كه محتواى پيام، بسى دلهره آفرين است و موضع خصمانه غوغاسالاران را به دنبال دارد، مى تواند بخشى از شرايع و شمارى از حلال ها و حرام ها شمرده شود، با اين كه ابلاغ حلال ها و حرام ها براى پيامبر خدا، نه هراسى دارد و نه مخالفتى و نه...؟! شگفتا كه مفسّرانى، چون حقيقت را نديدند، يا نخواستند ببينيد ، ره افسانه زدند . به لحاظ اهمّيت اين آيات و تعيين زمان نزول آنها، به گونه اى مستقل، بدان خواهيم پرداخت. {-1-} | باقى نمى گذارد. اكنون بايد پرسيد آيا آهنگ آيه كه نشانگر اين واقعيّت است كه در صورت ابلاغ نشدن امر الهى به وسيله پيامبر صلى الله عليه و آله ، رسالتمدارى او يكسر تباه مى شود و نيز بيانگر اين است كه محتواى پيام، بسى دلهره آفرين است و موضع خصمانه غوغاسالاران را به دنبال دارد، مى تواند بخشى از شرايع و شمارى از حلال ها و حرام ها شمرده شود، با اين كه ابلاغ حلال ها و حرام ها براى پيامبر خدا، نه هراسى دارد و نه مخالفتى و نه...؟! شگفتا كه مفسّرانى، چون حقيقت را نديدند، يا نخواستند ببينيد ، ره افسانه زدند . به لحاظ اهمّيت اين آيات و تعيين زمان نزول آنها، به گونه اى مستقل، بدان خواهيم پرداخت. {-1-} | ||
۲ . محتواى خطبه | |||
چگونگى آغاز خطبه، ادامه آن و طرح موضوع در آن به همراه آهنگ شورانگيز، تأثيرگذار و گدازنده كلام نبوى، ترديدى باقى نمى گذارد كه موضوع، بسى مهم تر و حسّاس تر و دغدغه آميزتر از آن چيزى است كه برخى پنداشته اند. يكى از نقل ها را مى آوريم: حذيفة بن اسيد مى گويد : چون پيامبر خدا از حجّة الوداع باز آمد، مانع از آن شد كه اصحابش در پيرامون درختانِ نزديك به همِ دشت، بار افكنند. سپس به دنبال آنان فرستاد و در زير درختان، نماز [ را به جماعت ]گزارْد. سپس برخاست و فرمود: أيُّهَا النّاسُ ! قَد نَبَّأَنِي اللَّطيفُ الخَبيرُ أنَّهُ لَم يُعَمَّر نَبِيٌّ إلّا مِثلَ نِصفِ عُمُرِ الَّذي قَبلَهُ ، وإنّي لَأَظُنُّ أن يوشِكَ أن اُدعى فَاُجيبَ ، وإنّي مَسؤولٌ وأنتُم مَسؤولونَ ، فَمَاذا أنتُم قائِلونَ ؟ | چگونگى آغاز خطبه، ادامه آن و طرح موضوع در آن به همراه آهنگ شورانگيز، تأثيرگذار و گدازنده كلام نبوى، ترديدى باقى نمى گذارد كه موضوع، بسى مهم تر و حسّاس تر و دغدغه آميزتر از آن چيزى است كه برخى پنداشته اند. يكى از نقل ها را مى آوريم: حذيفة بن اسيد مى گويد : چون پيامبر خدا از حجّة الوداع باز آمد، مانع از آن شد كه اصحابش در پيرامون درختانِ نزديك به همِ دشت، بار افكنند. سپس به دنبال آنان فرستاد و در زير درختان، نماز [ را به جماعت ]گزارْد. سپس برخاست و فرمود: أيُّهَا النّاسُ ! قَد نَبَّأَنِي اللَّطيفُ الخَبيرُ أنَّهُ لَم يُعَمَّر نَبِيٌّ إلّا مِثلَ نِصفِ عُمُرِ الَّذي قَبلَهُ ، وإنّي لَأَظُنُّ أن يوشِكَ أن اُدعى فَاُجيبَ ، وإنّي مَسؤولٌ وأنتُم مَسؤولونَ ، فَمَاذا أنتُم قائِلونَ ؟ | ||
خط ۹۶: | خط ۶۰: | ||
نبرد با من است. آيا مى توان گفت كه پيامبر صلى الله عليه و آله اين همه تمهيد و تأكيد را معمول مى دارد تا بگويد : «على را دوست داشته باشيد»؟! پيامبر صلى الله عليه و آله مى داند كه كسانى اين حقيقت را برنخواهند تابيد و رويارويى خواهند كرد و كسانى نيز جبهه خواهند گرفت. اين همه تأكيد و تنبّه، براى همين است. آن گاه پس از ابلاغ، به گونه اى ديگر تأكيد مى كند : قيامت در پيش است و من به زودى خواهم رفت ؛ امّا نگران پس از خودم كه چه خواهيد كرد. هان! بر كنار حوض در انتظارم كه چگونه بر من وارد خواهيد شد. سلام خدا بر او كه در نهايت استوارى و كارآمدى و كارسازى، پيام الهى را بر مردمان خواند و حقّ «حق» را ادا كرد! سلام خدا بر او كه با غمى بر سينه ـ برخاسته از آنچه مى دانست ـ و با دغدغه اى از موضع ها و گفته ها و جريان سازى ها، پيام ولايتِ علوى را آورد و حرمت حق را پاس داشت! درود خدا بر او و بر كسانى كه راه او را پيمودند و جان خود را فداى او نمودند! | نبرد با من است. آيا مى توان گفت كه پيامبر صلى الله عليه و آله اين همه تمهيد و تأكيد را معمول مى دارد تا بگويد : «على را دوست داشته باشيد»؟! پيامبر صلى الله عليه و آله مى داند كه كسانى اين حقيقت را برنخواهند تابيد و رويارويى خواهند كرد و كسانى نيز جبهه خواهند گرفت. اين همه تأكيد و تنبّه، براى همين است. آن گاه پس از ابلاغ، به گونه اى ديگر تأكيد مى كند : قيامت در پيش است و من به زودى خواهم رفت ؛ امّا نگران پس از خودم كه چه خواهيد كرد. هان! بر كنار حوض در انتظارم كه چگونه بر من وارد خواهيد شد. سلام خدا بر او كه در نهايت استوارى و كارآمدى و كارسازى، پيام الهى را بر مردمان خواند و حقّ «حق» را ادا كرد! سلام خدا بر او كه با غمى بر سينه ـ برخاسته از آنچه مى دانست ـ و با دغدغه اى از موضع ها و گفته ها و جريان سازى ها، پيام ولايتِ علوى را آورد و حرمت حق را پاس داشت! درود خدا بر او و بر كسانى كه راه او را پيمودند و جان خود را فداى او نمودند! | ||
۳ . تاج نهادن بر سر على در روز غدير | |||
اين ، پيامبر صلى الله عليه و آله است كه عمامه اش را بر سر على عليه السلام مى نهد تا بر شكوه و جلال مراسم بيفزايد، كه حقيقتا نورى بر نور است. پيامبر صلى الله عليه و آله از بلنداى جايگاهى كه براى ابلاغ حق، سامان داده بودند، فرود مى آيد و سبُك بال از اين كه پيامِ حق را گزارده است، در حلقه مردمان قرار مى گيرد و مردمان، بر گرد او حلقه مى زنند. بى گمان، آنچه بر دل ها مى گذرد، گونه گون است : چه شد؟ چه بود؟ على و جانشينى پيامبر خدا؟! كم نبودند كسانى كه آن همه تأكيد و تنبّه و تصريح پيامبر صلى الله عليه و آله | اين ، پيامبر صلى الله عليه و آله است كه عمامه اش را بر سر على عليه السلام مى نهد تا بر شكوه و جلال مراسم بيفزايد، كه حقيقتا نورى بر نور است. پيامبر صلى الله عليه و آله از بلنداى جايگاهى كه براى ابلاغ حق، سامان داده بودند، فرود مى آيد و سبُك بال از اين كه پيامِ حق را گزارده است، در حلقه مردمان قرار مى گيرد و مردمان، بر گرد او حلقه مى زنند. بى گمان، آنچه بر دل ها مى گذرد، گونه گون است : چه شد؟ چه بود؟ على و جانشينى پيامبر خدا؟! كم نبودند كسانى كه آن همه تأكيد و تنبّه و تصريح پيامبر صلى الله عليه و آله |
ویرایش