دلالت حدیث غدیر بر امامت: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۴: خط ۳۴:
اى مردم! همانا خداوند ريزبينِ آگاه به من خبر داده است كه هر پيامبرى به اندازه نصف عمر پيامبر قبلى اش عمر مى كند و من گمان دارم كه دعوت حق و وفاتم نزديك است و از من پرسيده مى شود و از شما هم پرسيده مى شود. شما چه خواهيد گفت؟ قالوا: نَشهَدُ أنَّكَ قَد بَلَّغتَ ونَصَحتَ وجَهَدتَ ، فَجَزاكَ اللّه ُ خَيراً . گفتند: گواهى مى دهيم كه تو ابلاغ كردى و كوشيدى و خيرخواهى نمودى. پس خدا به تو جزاى خير دهاد! فرمود: قالَ: أ لَستُم تَشهَدونَ أن لا إلهَ إلَا اللّه ُ ، وأنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ ورَسولُهُ ، وأنَّ جَنَّتَهُ حَقٌّ ، وأنَّ نارَهُ حَقٌّ ، وأنَّ المَوتَ حَقٌّ ، وأنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيبَ فيها ، وأنَّ اللّه َ يَبعَثُ مَن فِي القُبورِ ؟ آيا به اين كه خدايى جز خداوند يكتا نيست و محمّد، بنده و پيامبر اوست و بهشت او حق است و دوزخ او حق است و مرگْ حق است و قيامت ، بى ترديد، آمدنى است و خداوند ، همه مردگان را برمى انگيزاند، گواهى نمى دهيد؟ قالوا: بَلى نَشهَدُ بِذلِكَ . گفتند: چرا، بدان گواهى مى دهيم. فرمود: قالَ: اللّهُمَّ اشهَد ، خدايا! گواه باش. سپس فرمود: ثُمَّ قال: يا أيُّهَا النّاسُ! إنَّ اللّه َ مَولايَ ، وأنَا مَولَى المُؤمِنينَ ، وأنَا أولى بِهِم من أنفُسِهِم ؛ مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا مَولاهُ ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وعادِ مَن عاداهُ .  
اى مردم! همانا خداوند ريزبينِ آگاه به من خبر داده است كه هر پيامبرى به اندازه نصف عمر پيامبر قبلى اش عمر مى كند و من گمان دارم كه دعوت حق و وفاتم نزديك است و از من پرسيده مى شود و از شما هم پرسيده مى شود. شما چه خواهيد گفت؟ قالوا: نَشهَدُ أنَّكَ قَد بَلَّغتَ ونَصَحتَ وجَهَدتَ ، فَجَزاكَ اللّه ُ خَيراً . گفتند: گواهى مى دهيم كه تو ابلاغ كردى و كوشيدى و خيرخواهى نمودى. پس خدا به تو جزاى خير دهاد! فرمود: قالَ: أ لَستُم تَشهَدونَ أن لا إلهَ إلَا اللّه ُ ، وأنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ ورَسولُهُ ، وأنَّ جَنَّتَهُ حَقٌّ ، وأنَّ نارَهُ حَقٌّ ، وأنَّ المَوتَ حَقٌّ ، وأنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيبَ فيها ، وأنَّ اللّه َ يَبعَثُ مَن فِي القُبورِ ؟ آيا به اين كه خدايى جز خداوند يكتا نيست و محمّد، بنده و پيامبر اوست و بهشت او حق است و دوزخ او حق است و مرگْ حق است و قيامت ، بى ترديد، آمدنى است و خداوند ، همه مردگان را برمى انگيزاند، گواهى نمى دهيد؟ قالوا: بَلى نَشهَدُ بِذلِكَ . گفتند: چرا، بدان گواهى مى دهيم. فرمود: قالَ: اللّهُمَّ اشهَد ، خدايا! گواه باش. سپس فرمود: ثُمَّ قال: يا أيُّهَا النّاسُ! إنَّ اللّه َ مَولايَ ، وأنَا مَولَى المُؤمِنينَ ، وأنَا أولى بِهِم من أنفُسِهِم ؛ مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا مَولاهُ ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وعادِ مَن عاداهُ .  


اى مردم! خداوند، مولاى من است و من ، مولاى مؤمنانم و من از خودِ آنان به آنان سزاوارترم. پس هر كه من مولاى اويم، اين (يعنى : على) مولاى اوست. خدايا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار. سپس فرمود: ثُمَّ قالَ: أيُّهَا النّاسُ! إنّي فَرَطُكُم وإنَّكُم وارِدونَ عَلَىَّ الحَوضَ ، حَوضٌ أعرَضُ مِمّا بَينَ بُصرى وصَنعاءَ ، فيه آنِيَةٌ عَدَدَ النُّجومِ قِدحانٌ مِن فِضَّةٍ ، وإنّي سائِلُكُم حينَ تَرِدونَ عَلَيَّ عَنِ الثَّقَلَينِ ، فَانظُروا كَيفَ تَخلُفوني فيهِما ؛ الثَّقَلُ الأَكبَرُ كِتابُ اللّه ِ سَبَبٌ طَرَفُهُ بِيَدِ اللّه ِ وطَرَفٌ بِأَيديكُم ، فَاستَمسِكوا بِهِ لا تَضِلّوا ولا تُبَدِّلوا ، وعِترَتي أهلُ بَيتي ؛ فَإِنَّهُ قَد نَبَّأَنِي اللَّطيفُ الخَبيرُ أنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ» . اى مردم! من پيش از شما مى روم و شما در حوض [ كوثر] بر من درمى آييد؛ حوضى كه عريض تر از فاصله بُصرى تا صنعاست و در آن به تعداد ستارگان، جام هاى سيمين است و چون بر من در آييد، از شما درباره «ثقلين» [1] جويا مى شوم. پس دقّت كنيد كه پس از من، چگونه با آن دو رفتار مى كنيد! ثقل بزرگ تر، كتاب خداى عز و جلاست ؛ رشته اى كه يك سرش به دست خدا و سرِ ديگرش به دستان شماست. پس بدان چنگ زنيد تا گم راه و دگرگون نشويد . و ديگرى خاندان يا اهل بيت من اند . و خداى لطيف و خبير به من خبر داد كه آن دو از هم جدا نمى شوند تا در حوض بر من در آيند. [2] چگونگى بيان خطبه، نشانگر اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله بسى مى كوشد تا دل ها را آماده سازد، انديشه ها را به تأمّل وا دارد و گوش ها را شنوا سازد ، به گونه اى كه سخن، چنان در اعماق قلب ها بنشيند كه فردا و فرداها، كسى را توانِ انكار نباشد،
اى مردم! خداوند، مولاى من است و من ، مولاى مؤمنانم و من از خودِ آنان به آنان سزاوارترم. پس هر كه من مولاى اويم، اين (يعنى: على) مولاى اوست. خدايا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار. سپس فرمود: ثُمَّ قالَ: أيُّهَا النّاسُ! إنّي فَرَطُكُم وإنَّكُم وارِدونَ عَلَىَّ الحَوضَ ، حَوضٌ أعرَضُ مِمّا بَينَ بُصرى وصَنعاءَ ، فيه آنِيَةٌ عَدَدَ النُّجومِ قِدحانٌ مِن فِضَّةٍ ، وإنّي سائِلُكُم حينَ تَرِدونَ عَلَيَّ عَنِ الثَّقَلَينِ ، فَانظُروا كَيفَ تَخلُفوني فيهِما ؛ الثَّقَلُ الأَكبَرُ كِتابُ اللّه ِ سَبَبٌ طَرَفُهُ بِيَدِ اللّه ِ وطَرَفٌ بِأَيديكُم ، فَاستَمسِكوا بِهِ لا تَضِلّوا ولا تُبَدِّلوا ، وعِترَتي أهلُ بَيتي ؛ فَإِنَّهُ قَد نَبَّأَنِي اللَّطيفُ الخَبيرُ أنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ» . اى مردم! من پيش از شما مى روم و شما در حوض [ كوثر] بر من درمى آييد؛ حوضى كه عريض تر از فاصله بُصرى تا صنعاست و در آن به تعداد ستارگان، جام هاى سيمين است و چون بر من در آييد، از شما درباره «ثقلين» <ref>ثقلين، يعنى : دو ثقل، دو چيز سنگين و يا گران بها ، از آن رو كه اخذ و عمل به آن دو سنگين است و يا آن كه ارزشمند و گران سنگ اند.</ref> جويا مى شوم. پس دقّت كنيد كه پس از من، چگونه با آن دو رفتار مى كنيد! ثقل بزرگ تر، كتاب خداى عز و جلاست ؛ رشته اى كه يك سرش به دست خدا و سرِ ديگرش به دستان شماست. پس بدان چنگ زنيد تا گم راه و دگرگون نشويد . و ديگرى خاندان يا اهل بيت من اند . و خداى لطيف و خبير به من خبر داد كه آن دو از هم جدا نمى شوند تا در حوض بر من در آيند.<ref>البداية والنهاية : ج ۷ ص ۳۴۹ . نيز ، ر . ك : ج ۲ ص ۲۱۷ (حديث غدير)</ref>  چگونگى بيان خطبه، نشانگر اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله بسى مى كوشد تا دل ها را آماده سازد، انديشه ها را به تأمّل وا دارد و گوش ها را شنوا سازد ، به گونه اى كه سخن، چنان در اعماق قلب ها بنشيند كه فردا و فرداها، كسى را توانِ انكار نباشد، مگر از سَرِ دلْ مردگى و خيره سرى در مقابل حق. پيامبر صلى الله عليه و آله در آغاز، از اين كه به زودى از ميان امّت خواهد رفت، سخن مى گويد و بدين سان، ذهن ها را براى انديشيدن در مسئله جانشينى و چگونگى تداوم رهبرى به تأمّل وا مى دارد و آن گاه با جمله: «من مسئولم و شما نيز مسئوليد» بر مسئوليت همگانى تأكيد مى كند . گويى مى گويد من مسئولم كه حق را بگويم و واقعيّت را فرياد كنم و شما مسئوليد كه بشنويد، تأمّل كنيد، دريابيد و عمل كنيد. سپس مى فرمايد: لقد مكثت فيكم سنوات مديدة اُبلّغ رسالات ربّي فماذا أنتم قائلون ؟ من، ساليانى در ميان شما بودم. شما درباره رسالت گزارى من چه مى گوييد؟ جمعيّت، يك پارچه فرياد برمى آورَد كه: از سرِ اخلاص و دلسوزى، با تلاشى طاقت فرسا ابلاغ كردى. خدايت جزاى خير ، عنايت كناد! آن گاه از آنها با پرسش هاى مكرّر، بر بنيادهاى اعتقادى و بر «اولى» بودن خود بر آنها در تمام شئون زندگى، گواهى مى گيرد و پس از آن، خداوند را بر اين همه، كه: اللّهُمَّ اشهد . خدايا! شاهد باش. اكنون، سخن به اوج رسيده است. جان ها تشنه اند و گوش ها آماده و سينه ها تپنده. پيامبر خدا با اين همه تأكيد و تنبّه و اصرار، چه مى خواهد بگويد؟ او ادامه مى دهد: «مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا مَولاهُ» . هر كه من مولاى اويم، اين على مولاى اوست. آن گاه تأكيد مى كند كه گرانْ جانى در برابر على عليه السلام و نپذيرفتن ولايت او، اعلام


[1] ثقلين، يعنى : دو ثقل، دو چيز سنگين و يا گران بها ، از آن رو كه اخذ و عمل به آن دو سنگين است و يا آن كه ارزشمند و گران سنگ اند.
نبرد با من است. آيا مى توان گفت كه پيامبر صلى الله عليه و آله اين همه تمهيد و تأكيد را معمول مى دارد تا بگويد: «على را دوست داشته باشيد»؟! پيامبر صلى الله عليه و آله مى داند كه كسانى اين حقيقت را برنخواهند تابيد و رويارويى خواهند كرد و كسانى نيز جبهه خواهند گرفت. اين همه تأكيد و تنبّه، براى همين است. آن گاه پس از ابلاغ، به گونه اى ديگر تأكيد مى كند: قيامت در پيش است و من به زودى خواهم رفت ؛ امّا نگران پس از خودم كه چه خواهيد كرد. هان! بر كنار حوض در انتظارم كه چگونه بر من وارد خواهيد شد. سلام خدا بر او كه در نهايت استوارى و كارآمدى و كارسازى، پيام الهى را بر مردمان خواند و حقّ «حق» را ادا كرد! سلام خدا بر او كه با غمى بر سينه ـ برخاسته از آنچه مى دانست ـ و با دغدغه اى از موضع ها و گفته ها و جريان سازى ها، پيام ولايتِ علوى را آورد و حرمت حق را پاس داشت! درود خدا بر او و بر كسانى كه راه او را پيمودند و جان خود را فداى او نمودند!
 
[2] البداية والنهاية : ج 7 ص 349 . نيز ، ر . ك : ج 2 ص 217 (حديث غدير) .
 
مگر از سَرِ دلْ مردگى و خيره سرى در مقابل حق. پيامبر صلى الله عليه و آله در آغاز، از اين كه به زودى از ميان امّت خواهد رفت، سخن مى گويد و بدين سان، ذهن ها را براى انديشيدن در مسئله جانشينى و چگونگى تداوم رهبرى به تأمّل وا مى دارد و آن گاه با جمله : «من مسئولم و شما نيز مسئوليد» بر مسئوليت همگانى تأكيد مى كند . گويى مى گويد من مسئولم كه حق را بگويم و واقعيّت را فرياد كنم و شما مسئوليد كه بشنويد، تأمّل كنيد، دريابيد و عمل كنيد. سپس مى فرمايد: لقد مكثت فيكم سنوات مديدة اُبلّغ رسالات ربّي فماذا أنتم قائلون ؟ من، ساليانى در ميان شما بودم. شما درباره رسالت گزارى من چه مى گوييد؟ جمعيّت، يك پارچه فرياد برمى آورَد كه: از سرِ اخلاص و دلسوزى، با تلاشى طاقت فرسا ابلاغ كردى. خدايت جزاى خير ، عنايت كناد! آن گاه از آنها با پرسش هاى مكرّر، بر بنيادهاى اعتقادى و بر «اولى» بودن خود بر آنها در تمام شئون زندگى، گواهى مى گيرد و پس از آن، خداوند را بر اين همه، كه: اللّهُمَّ اشهد . خدايا! شاهد باش. اكنون، سخن به اوج رسيده است. جان ها تشنه اند و گوش ها آماده و سينه ها تپنده. پيامبر خدا با اين همه تأكيد و تنبّه و اصرار، چه مى خواهد بگويد؟ او ادامه مى دهد: «مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا مَولاهُ» . هر كه من مولاى اويم، اين على مولاى اوست. آن گاه تأكيد مى كند كه گرانْ جانى در برابر على عليه السلام و نپذيرفتن ولايت او، اعلام
 
نبرد با من است. آيا مى توان گفت كه پيامبر صلى الله عليه و آله اين همه تمهيد و تأكيد را معمول مى دارد تا بگويد : «على را دوست داشته باشيد»؟! پيامبر صلى الله عليه و آله مى داند كه كسانى اين حقيقت را برنخواهند تابيد و رويارويى خواهند كرد و كسانى نيز جبهه خواهند گرفت. اين همه تأكيد و تنبّه، براى همين است. آن گاه پس از ابلاغ، به گونه اى ديگر تأكيد مى كند : قيامت در پيش است و من به زودى خواهم رفت ؛ امّا نگران پس از خودم كه چه خواهيد كرد. هان! بر كنار حوض در انتظارم كه چگونه بر من وارد خواهيد شد. سلام خدا بر او كه در نهايت استوارى و كارآمدى و كارسازى، پيام الهى را بر مردمان خواند و حقّ «حق» را ادا كرد! سلام خدا بر او كه با غمى بر سينه ـ برخاسته از آنچه مى دانست ـ و با دغدغه اى از موضع ها و گفته ها و جريان سازى ها، پيام ولايتِ علوى را آورد و حرمت حق را پاس داشت! درود خدا بر او و بر كسانى كه راه او را پيمودند و جان خود را فداى او نمودند!


'''۳ . تاج نهادن بر سر على در روز غدير'''
'''۳ . تاج نهادن بر سر على در روز غدير'''


اين ، پيامبر صلى الله عليه و آله است كه عمامه اش را بر سر على عليه السلام مى نهد تا بر شكوه و جلال مراسم بيفزايد، كه حقيقتا نورى بر نور است. پيامبر صلى الله عليه و آله از بلنداى جايگاهى كه براى ابلاغ حق، سامان داده بودند، فرود مى آيد و سبُك بال از اين كه پيامِ حق را گزارده است، در حلقه مردمان قرار مى گيرد و مردمان، بر گرد او حلقه مى زنند. بى گمان، آنچه بر دل ها مى گذرد، گونه گون است : چه شد؟ چه بود؟ على و جانشينى پيامبر خدا؟! كم نبودند كسانى كه آن همه تأكيد و تنبّه و تصريح پيامبر صلى الله عليه و آله  
اين ، پيامبر صلى الله عليه و آله است كه عمامه اش را بر سر على عليه السلام مى نهد تا بر شكوه و جلال مراسم بيفزايد، كه حقيقتا نورى بر نور است. پيامبر صلى الله عليه و آله از بلنداى جايگاهى كه براى ابلاغ حق، سامان داده بودند، فرود مى آيد و سبُك بال از اين كه پيامِ حق را گزارده است، در حلقه مردمان قرار مى گيرد و مردمان، بر گرد او حلقه مى زنند. بى گمان، آنچه بر دل ها مى گذرد، گونه گون است: چه شد؟ چه بود؟ على و جانشينى پيامبر خدا؟! كم نبودند كسانى كه آن همه تأكيد و تنبّه و تصريح پيامبر صلى الله عليه و آله  
 
را (از آغازين روزهاى بعثت تا كنون) ناديده مى گرفتند و بر مقتضاى هواهاى نفسانى خود پاى مى فشردند. پيامبر صلى الله عليه و آله احساس مى كند كه هنوز كار ، پايان نگرفته است و تأكيدها و تتميم ها و تكميل هاى ديگر، لازم است. على عليه السلام را فرا مى خوانَد و عمامه «سحاب» [1] خود را بر سر وى مى نهد. بدان روزگاران ، آن كس كه حاكميت مى يافت، «تاج» بر سر مى نهاد و اين، شيوه پادشاهان و اميران بود. اكنون پيامبر خدا كه جايگاه حاكميت را براى على عليه السلام رقم زده است، چنان مى كند و بر سر على عليه السلام عمامه مى نهد كه عمامه «تاجِ» عرب است. [2] آورده اند كه عرب، چون كسى را «سيادت» مى داد و به «امارت» مى نشانْد، بر سرِ او «عمامه» مى نهاد كه اين، نشانه تثبيت جايگاه حاكميت و ولايت بود. [3] على عليه السلام خود از اين افتخار ، چنين ياد كرده است: عَمَّمَني رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يَومَ غَديرِ خُمٍّ بِعِمامَةٍ . پيامبر خدا مرا در روز غدير خم، با عمامه اى ، مُعمَّم كرد . و محدّثان و مورّخان، چنين گزارش كرده اند كه: پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم، على بن ابى طالب عليه السلام را فرا خواند و او را مُعمَّم كرد و انتهاى عمامه را از پشت سرش آويخت. [4] نيز: پيامبر خدا، عمامه سحابش را بر سر على بن ابى طالب عليه السلام بست. [5]
 
<nowiki>--------------------------------------------------------------------------------</nowiki>
 
[1] سحاب ، به معناى «اَبْر» ، نام يكى از دستارهاى پيامبر خدا بود.
 
[2] مسند الشهاب : ج 1 ص 75 ح 47 ، النهاية فى غريب الحديث : ماده «توج» .
 
[3] تاج العروس : ماده «عمم» .
 
[4] فرائد السمطين : ج 1 ص 76 ح 42 .
 
[5] نظم درر السمطين : ص 112 .
 


نام كتاب : دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ نويسنده : محمد محمدي ري شهري   جلد : 1 صفحه : 553
را (از آغازين روزهاى بعثت تا كنون) ناديده مى گرفتند و بر مقتضاى هواهاى نفسانى خود پاى مى فشردند. پيامبر صلى الله عليه و آله احساس مى كند كه هنوز كار ، پايان نگرفته است و تأكيدها و تتميم ها و تكميل هاى ديگر، لازم است. على عليه السلام را فرا مى خوانَد و عمامه «سحاب» <ref>سحاب ، به معناى «اَبْر» ، نام يكى از دستارهاى پيامبر خدا بود.</ref>خود را بر سر وى مى نهد. بدان روزگاران ، آن كس كه حاكميت مى يافت، «تاج» بر سر مى نهاد و اين، شيوه پادشاهان و اميران بود. اكنون پيامبر خدا كه جايگاه حاكميت را براى على عليه السلام رقم زده است، چنان مى كند و بر سر على عليه السلام عمامه مى نهد كه عمامه «تاجِ» عرب است. <ref>مسند الشهاب : ج ۱ ص ۷۵ ح ۴۷ ، النهاية فى غريب الحديث : ماده «توج» .</ref>آورده اند كه عرب، چون كسى را «سيادت» مى داد و به «امارت» مى نشانْد، بر سرِ او «عمامه» مى نهاد كه اين، نشانه تثبيت جايگاه حاكميت و ولايت بود.<ref>تاج العروس : ماده «عمم» .</ref> [3] على عليه السلام خود از اين افتخار ، چنين ياد كرده است: عَمَّمَني رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يَومَ غَديرِ خُمٍّ بِعِمامَةٍ . پيامبر خدا مرا در روز غدير خم، با عمامه اى ، مُعمَّم كرد . و محدّثان و مورّخان، چنين گزارش كرده اند كه: پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم، على بن ابى طالب عليه السلام را فرا خواند و او را مُعمَّم كرد و انتهاى عمامه را از پشت سرش آويخت. <ref>فرائد السمطين : ج ۱ ص ۷۶ ح ۴۲.</ref> نيز: پيامبر خدا، عمامه سحابش را بر سر على بن ابى طالب عليه السلام بست.<ref>نظم درر السمطين : ص ۱۱۲ .</ref>


بدين سان، پيامبر خدا نشان مى دهد كه با آن خطبه والا و كلمات ارجمند و جملات پرشُكوه، على عليه السلام را بر ولايت، نصب نموده و زعامت و امامت وى را بر مردمان ، تثبيت كرده است و نه چيزى جز اين. {-6-}
بدين سان، پيامبر خدا نشان مى دهد كه با آن خطبه والا و كلمات ارجمند و جملات پرشُكوه، على عليه السلام را بر ولايت، نصب نموده و زعامت و امامت وى را بر مردمان ، تثبيت كرده است و نه چيزى جز اين.<ref>در برخى نقل ها چنين است كه اوّل، عمامه را بر سر على عليه السلام نهاد و آن گاه فرمود : «هر كه من مولاى اويم، ...»؛ كه ممكن است تكرار بوده و نه بار اوّل. ر . ك : ج ۲ ص ۲۶۹ (تاج گذارى در روز غدير) .</ref>


'''۴ . سلام رهبرى'''
'''۴ . سلام رهبرى'''


چون پيامبر صلى الله عليه و آله از بلنداى جايگاه فرود مى آيد، هنگام نماز مى شود. نماز مى گزارَد و آن گاه به مؤمنان دستور مى دهد كه بر على عليه السلام به عنوان «امير مؤمنان» سلام گويند. بريده اسلمى مى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله به مردمان دستور داد كه بر على عليه السلام به عنوان «امير مؤمنان» سلام گويند. مردم چنين كردند و من، آن روز ، خردسال ترين آنان بودم كه به على عليه السلام سلام گفتم. [2]
چون پيامبر صلى الله عليه و آله از بلنداى جايگاه فرود مى آيد، هنگام نماز مى شود. نماز مى گزارَد و آن گاه به مؤمنان دستور مى دهد كه بر على عليه السلام به عنوان «امير مؤمنان» سلام گويند. بريده اسلمى مى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله به مردمان دستور داد كه بر على عليه السلام به عنوان «امير مؤمنان» سلام گويند. مردم چنين كردند و من، آن روز ، خردسال ترين آنان بودم كه به على عليه السلام سلام گفتم.<ref>ر . ك : ج ۲ ص ۲۷۱ (سلام رهبرى) .</ref>


'''۵ . تهنيت بر ولايت و امارت'''
'''۵ . تهنيت بر ولايت و امارت'''


اين تصريح ها و تأكيدها، آن روز، حقيقت را آفتابى كرده بود. همگان، در آن روز، از اين حادثه و ابلاغ، «نصب على عليه السلام بر ولايت» را مى فهميدند و بدين سان، يكسر به سويش مى شتافتند و ولايت را به او تبريك و تهنيت مى گفتند. طُرفه آن كه داعيه داران بعدى، اوّلين كسانى بودند كه چنين كردند. از جمله، خليفه دوم كه گفت: مباركت باد، اى پسر ابو طالب! امروز ولىّ هر مرد و زن مسلمان شدى . منابع بسيارى اين سخن را با الفاظ گونه گون از خليفه دوم گزارش كرده اند، چنان كه از بسيارى ديگر. [3]
اين تصريح ها و تأكيدها، آن روز، حقيقت را آفتابى كرده بود. همگان، در آن روز، از اين حادثه و ابلاغ، «نصب على عليه السلام بر ولايت» را مى فهميدند و بدين سان، يكسر به سويش مى شتافتند و ولايت را به او تبريك و تهنيت مى گفتند. طُرفه آن كه داعيه داران بعدى، اوّلين كسانى بودند كه چنين كردند. از جمله، خليفه دوم كه گفت: مباركت باد، اى پسر ابو طالب! امروز ولىّ هر مرد و زن مسلمان شدى . منابع بسيارى اين سخن را با الفاظ گونه گون از خليفه دوم گزارش كرده اند، چنان كه از بسيارى ديگر.<ref>ر . ك : ج ۲ ص ۲۷۷ (تبريك رهبرى)</ref>
 
<nowiki>--------------------------------------------------------------------------------</nowiki>
 
[1] سحاب ، به معناى «اَبْر» ، نام يكى از دستارهاى پيامبر خدا بود.
 
[2] مسند الشهاب : ج 1 ص 75 ح 47 ، النهاية فى غريب الحديث : ماده «توج» .
 
[3] تاج العروس : ماده «عمم» .
 
[4] فرائد السمطين : ج 1 ص 76 ح 42 .
 
[5] نظم درر السمطين : ص 112 .
 
[6] در برخى نقل ها چنين است كه اوّل، عمامه را بر سر على عليه السلام نهاد و آن گاه فرمود : «هر كه من مولاى اويم، ...»؛ كه ممكن است تكرار بوده و نه بار اوّل. ر . ك : ج 2 ص 269 (تاج گذارى در روز غدير) .
 
[7] ر . ك : ج 2 ص 271 (سلام رهبرى) .
 
[8] ر . ك : ج 2 ص 277 (تبريك رهبرى) .


'''۶ . شعر شاعران'''
'''۶ . شعر شاعران'''


ق فهم اديبان و شاعران از واژگان، در تمامى فرهنگ ها از اعتبار ويژه برخوردار است. عالمان، هماره براى تعيين معناى واژه، آن گاه كه معانى مُحتملى داشته باشد، به فهم اديبان و شاعران استناد مى كنند. شاعر بلند آوازه آن روزگار، حَسّان بن ثابت، بى درنگ پس از فرود آمدن پيامبر صلى الله عليه و آله از جايگاه، به پا مى خيزد و از پيامبر خدا براى سرايش اشعار، رخصت مى طلبد و آن گاه چكامه بلندش را با اين مطلع مى خواند كه: 0 يناديهمُ يوم الغدير نبيّهم بخمٍّ وأسمِع بالرسول مناديا . 0 0 روز غدير در خُم، پيامبرشان ندايشان داد اينك به نداى رسول، گوش فرا ده. 0 و در ضمن آن، چنين مى گويد: 0 فقال له قم يا علىُّ فإنّنى رضيتك من بعدى إماماً وهاديا 0 0 پس به او گفت : اى على! برخيز كه من تو را براى امامت و هدايتِ پس از خود پسنديدم. 0 و در فرجام آن، پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «لا تَزالُ يا حَسّانُ مُؤَيَّداً بِروحِ القُدُسِ ما نَصَرتَنا بِلِسانِكَ» . اى حَسّان! تو مادام كه با زبانت ما را يارى مى كنى، با روح القدس، تأييد مى شوى. بدين سان مى بينيم كه حسّان از آن حادثه و از آن جمله پيامبر خدا ، امامت على عليه السلام را درمى يابد و پيامبر صلى الله عليه و آله نيز بر اين دريافت، مهر تأييد مى زند. [1]  
فهم اديبان و شاعران از واژگان، در تمامى فرهنگ ها از اعتبار ويژه برخوردار است. عالمان، هماره براى تعيين معناى واژه، آن گاه كه معانى مُحتملى داشته باشد، به فهم اديبان و شاعران استناد مى كنند. شاعر بلند آوازه آن روزگار، حَسّان بن ثابت، بى درنگ پس از فرود آمدن پيامبر صلى الله عليه و آله از جايگاه، به پا مى خيزد و از پيامبر خدا براى سرايش اشعار، رخصت مى طلبد و آن گاه چكامه بلندش را با اين مطلع مى خواند كه: 0 يناديهمُ يوم الغدير نبيّهم بخمٍّ وأسمِع بالرسول مناديا . 0 0 روز غدير در خُم، پيامبرشان ندايشان داد اينك به نداى رسول، گوش فرا ده. 0 و در ضمن آن، چنين مى گويد: 0 فقال له قم يا علىُّ فإنّنى رضيتك من بعدى إماماً وهاديا 0 0 پس به او گفت : اى على! برخيز كه من تو را براى امامت و هدايتِ پس از خود پسنديدم. 0 و در فرجام آن، پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «لا تَزالُ يا حَسّانُ مُؤَيَّداً بِروحِ القُدُسِ ما نَصَرتَنا بِلِسانِكَ» . اى حَسّان! تو مادام كه با زبانت ما را يارى مى كنى، با روح القدس، تأييد مى شوى. بدين سان مى بينيم كه حسّان از آن حادثه و از آن جمله پيامبر خدا ، امامت على عليه السلام را درمى يابد و پيامبر صلى الله عليه و آله نيز بر اين دريافت، مهر تأييد مى زند. [1]  


<nowiki>--------------------------------------------------------------------------------</nowiki>
<nowiki>--------------------------------------------------------------------------------</nowiki>
۵۰۷

ویرایش