۲۲٬۹۸۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
نور آل محمد عليهم السلام آمد و شمع ها يكى پس از ديگرى روشن شدند. نور بشريت ازآسمانها عبور كرد و فرشتگان الهى خجل شدند كه چه جسارتى كرده و گفته بودند:«خدايا! آيا كسى را خليفه خود مىكنى كه جز خونريزى و فساد چيزى بلد نيست»؟!اى بشر، امروز روزى است كه خداوند بر تو مباهات كند: «لقد خلقنا الانسان فى أحسن تقويم»، و به مخلوقات آسمانى يادآورى كند: «إنى أعلم ما لاتعلمون».شيطان كه نمرده است. او قسم خورده كه هر طور شده فرزند آدم را به ذلت و رسوايى گرفتار كند. اين پيكر مكر و فريب اگر از در خارج شود از پنجره سر مى زند! او هيچگاه بنى آدم را رها نمى كند، مگر آنكه او را به ظلمتى ننگين پرت كند و تمامى راه هاى بازگشت به نور را بر وى مسدود نمايد. | نور آل محمد عليهم السلام آمد و شمع ها يكى پس از ديگرى روشن شدند. نور بشريت ازآسمانها عبور كرد و فرشتگان الهى خجل شدند كه چه جسارتى كرده و گفته بودند:«خدايا! آيا كسى را خليفه خود مىكنى كه جز خونريزى و فساد چيزى بلد نيست»؟!اى بشر، امروز روزى است كه خداوند بر تو مباهات كند: «لقد خلقنا الانسان فى أحسن تقويم»، و به مخلوقات آسمانى يادآورى كند: «إنى أعلم ما لاتعلمون».شيطان كه نمرده است. او قسم خورده كه هر طور شده فرزند آدم را به ذلت و رسوايى گرفتار كند. اين پيكر مكر و فريب اگر از در خارج شود از پنجره سر مى زند! او هيچگاه بنى آدم را رها نمى كند، مگر آنكه او را به ظلمتى ننگين پرت كند و تمامى راه هاى بازگشت به نور را بر وى مسدود نمايد. | ||
امروز روزى استثنائى است كه پشت شيطان خواهد شكست. امروز تاريخى ديگررقم خواهد خورد. امروز بشريت در آستانه بلوغ است. تمام | امروز روزى استثنائى است كه پشت شيطان خواهد شكست. امروز تاريخى ديگررقم خواهد خورد. امروز بشريت در آستانه بلوغ است. تمام نگاه هاى آسمان و زمين قافله اى را دنبال مى كند كه از مكه به سوى مدينه در حركت است. اين قافله استثنائى مى خواهد تقدير انسانيت را به تقديرى حسن رقم زند. | ||
اين قافله عشق زير فرمان رسالت براى سعادت هميشگى بشريت قلعه اى را بنامى كند كه تمام حوادث روزگار هيچ وقت نمى تواند آسيبى به آن برساند. قلعه ولايت كه اگر همه مردم داخل مى شدند خداوند جهنم را براى هميشه خاموش مى كرد! | |||
امروز روز عجيبى است كه خورشيد با تمام تابش مى تابد، و همين امروز تمام نورِخويش را نثار انسانيت مى كند. نسيم كه قرار ندارد و مى خواهد پيام هاى مهم امروز را از اين چمن به آن چمن ابلاغ كند. قلب زمين با غرور و افتخار آتشين شده، و همه پروانه هاى ولايت براى سوختن بى قرارى مى كنند. قدر بشريت آن قدر بالا است كه ملائكه سماوات اشک شوق مى ريزند. اكنون همه چيز محو تماشايند كه امروز روزمنفرد انسانيت است. | |||
سر تاجِ انسانيت در آغوش ده ها هزار پروانه عاشق، لحظه به لحظه به آن سرزمين نزديک مى شود، كه آنجا به دست فرزند خليل عليه السلام كعبه عشق ساخته شود. اينجا زمزم به چشمه اى آب زلال خواهد جوشيد كه تا ابد تشنه دلانِ حقيقت را سيراب خواهد كرد.اينجا انفجار نور خواهد بود كه هيچ ذره اى از عالم از تابش آن محروم نخواهد ماند. ازاينجا نسيمى خواهد وزيد كه عشاق ولايت را نويد «هم الفائزون» و منكران ولايت راوعيد «اسفل السافلين» خواهد داد. غدير خم بسيار نزديك است، نزديكِ نزديك!!امينِ رب مى آيد. زانوى ادب مىزند. سلام محبوب را تقديم حبيب مى كند.پيغامى مى دهد كه هيچ پيغامى معادل آن نيست. عصاره رسالت را در يك جمله كوتاه چنين بيان مى كند: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و اللّه يعصمك من الناس». | |||
از سياق و لسان آيه برمى آيد كه اين پيام معادل با تمام رسالت الهى است يا فراتر ازآن؛ و كوچك ترين كوتاهى در ابلاغ آن مساوى با از بين رفتن همه زحمات و مشقات رسالت است. پيامى است حياتى براى آينده اسلام و پيامى است مرگبار براى ما سواى اسلام. اين آخرين گذرگاه است كه دشمن گمان مى كند مى تواند حلقوم اسلام رابگيردوآن را خفه كند. همين جاست كه اسلام ستيزى، نفاق و شيطنت با تمام قباحت براى شبيخون زدن بر سرچشمه هدايت متمركز شده است. آنها آماده اند كه براى متوقف كردن نور هدايت تا حد آخر بروند.شايد به همين خاطر است كه سيدِ شجاعت ـ به خاطر سنگينى پيام و عكس العمل هاى متعاقب آن ـ به لرزه درمى آيد: «اى جبرئيل! اخداوند معافيت مرا از اين مأموريت تقاضا كن»! خداوند حفظ جان پيامبر صلى الله عليه وآله را از «الناس» به عهده مى گيرد، و اين طور براى ابلاغ پيام حتمى و تكميل كننده دين سنگ تمام گذاشته مى شود. | |||
زمان: ۱۸ ذى الحجه، هنگام ظهر سوزان. | |||
مكان: غدير خم كه بيابانى است بى آب و گياه. | |||
منادى ندا مى كند: همه بايد متوقف شوند. آنها كه جلو رفتند بازگردند، و آنها كه عقب مانده اند عجله كنند. «ما ينطق عن الهوى» مى خواهد سنگين ترين امانت الهى رابه سمع بشريت بسپارد. | |||
لسان الهى اين چنين گويا است: تمام حمد و ستايش براى خداى است كه جز اوپروردگارى نيست. من فقط پيش او تسليمم و به هر چيزى امر كند خواهم رساند.اى مردم! من براى شما پيغامى آورده ام كه سعادت دنيا و آخرت شما را تضمين مى كند. آيا خدا و رسولش بر جان شما بيش از خودتان حق تصرف ندارند؟ پاسخ مى آيد: «همين طور است اى رسول خدا، والدين ما فدايت باد». | |||
زبان وحى ادامه مى دهد: پس خوب گوش كنيد. هركس من مولاى او هستم اين على مولاى اوست. خدايا! دوست بدار هر كس با على عليه السلام دوستى كند، و دشمن باش باكسى كه با على دشمنى كند. هر كس على را نصرت كند تو ناصر او باش و هر كس او رارها كند او را به حال خويش واگذار». | |||
مردم هجوم آوردند تا با على عليه السلام بعنوان جانشين پيامبر صلى الله عليه وآله بيعت كنند. از جمله ابوبكر و عمر بودند كه با «بخٍ بخٍ» به اميرالمؤمنين عليه السلام تبريک گفتند. مردم با اين پيمان كه اين پيام الهى را از اين گوشه تا آن گوشه جهان ابلاغ كنند متفرق شدند.اينجا بود كه نشستى با عظمت به احسن وجه به پايان رسيد، كه همه انبيا از آدم عليه السلام تاخاتم صلى الله عليه وآله براى آن مبعوث شده بودند. و اين بود پايان روزى براى اكمال دين و يأس كفار. | |||
واى بر كسانى كه سخنى بر زبان مى آورند كه ابلهان و احمقان هم با شنيدن چنان سخنى بر بخت خويش افتخار كنند. آنهاكه مى گويند: ارشاد پيامبر صلی الله عليه وآله دُرست، ولى ازكجا معلوم كه مراد او ولايت و امامت على عليه السلام باشد؟ اينجا ولى به معناى دوست است،و پيامبر صلى الله عليه وآله مىخواسته بگويد: «همه شما على را دوست بداريد و هرگز نزد من از اوشكايت نكنيد»! | |||
خدايا! چنين مردمانى را چگونه بايد پاسخ داد. تو را به داورى مى خوانم و از توداد مى خواهم كه مقام حبيب تو عقل كل و صاحب لولاک را به كجا مى كشانند.على ستيزى را چگونه به اوج خود مى رسانند!؟ | |||
از يك احمق سفيه هم انتظار نمى رود كه هزاران نفر را جمع كند، آن هم در بيابان بى آب و گياه كه سايه اى جز آفتاب سوزان نباشد و منبرى از پالان شتران درست كند،و سپس دست رفيق خود را بگيرد و به مردم نشان دهد و بگويد: «من اين شخص راخيلى دوست دارم»! خدايا حبيب تو بالاتر از اين است كه حرف هاى پوچ و بى اساس را به او نسبت دهيم. | |||
عجب مردمى! و سخن هاى عجيب ترى ... كه دوستى با على عليهالسلام را هم فراموش كردند.چه خوب حرمت گذاشتند به اين فرمان رسول صلى الله عليه وآله همانگونه كه خود مى گويند!! همان على عليهالسلام بود كه ريسمان بسته در كوچه هاى مدينه براى بيعت اجبارى آوردند. او بود كه خانه اش را آتش زدند، و پهلوى فاطمه اش را شكستند. جمل و نهروان و صفين را بهراه انداختند. سرش را شكافتند. جنازه حسنش را تيرباران كردند. حسينش را تشنه كشتند. زينبش را به كوچه و بازار كشاندند! | |||
امتحان الهى بود. ابراهيم عليه السلام فرزندش را براى ذبح مى برد و در امتحان موفق مى شود، و آن روز عيد قربان مى شود. سعىِ هاجر براى به دست آوردن آب براى فرزندش شعار الهى مى شود. خاندان ابراهيم عليه السلام شيطان را رجم مى كنند و ركن حج مى شود. | |||
امروز كه زحمات تمام انبيا عليهم السلام به بار مى نشيند گويا هيچ خبرى نشده است. اسلام تكميل مى گردد، ولى همه فراموش مى كنند! شيطان و كفار مأيوس مى شوند، ولى مسلمانان خوشحال نمى شوند! آنها خواستند سنت الهى را عوض كنند ولى «لن تجدلسنة اللّه تبديلاً». | |||
اكنون خورشيد غدير كاملاً طلوع كرده است. مدتى ابرهاى سياه و وحشتناک آن راپوشاند، ولى خانه هاى گلى نتوانست هميشه در برابر آب روان مقاومت كند. ابرهاى تاريك كم كم محو شدند، و اشعه خورشيد ولايت در تمام نقاط اين جهان پهناورنغمه هاى حيات و بيدارى را سروده و مى سرايند: «ولاية على بن ابى طالب حصنى،فمن دخل حصنى اَمِن من عذابى» ...! | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
[[رده:مکان های مرتبط با غدیر]] | [[رده:مکان های مرتبط با غدیر]] |