دلالت حدیث غدیر بر امامت: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۵: خط ۵:
البتّه روشن است كه واژه «مولا» بار معنايى گسترده اى دارد؛<ref>ر . ك: الغدير :ج ۱ ص ۶۴۱ كه معانى مختلف «مولا» را برشمرده است.</ref> امّا از معانى مختلف آن، جز آنچه را ياد شد، نمى توان در اين مورد ، مراد دانست.
البتّه روشن است كه واژه «مولا» بار معنايى گسترده اى دارد؛<ref>ر . ك: الغدير :ج ۱ ص ۶۴۱ كه معانى مختلف «مولا» را برشمرده است.</ref> امّا از معانى مختلف آن، جز آنچه را ياد شد، نمى توان در اين مورد ، مراد دانست.


پژوهش در متون كهن ادبى، لغوى و تفسيرى، نشانگر آن است كه از معانى روشن «مولا»: سرپرست، شايسته تر براى تصرّف در امور، و اولى در زعامت و ولايت است. برخى از مواردى را كه در آنها «مولا» بدين معنا به كار رفته، مى آوريم: ابو عبيده مَعمَر بن مثنّى، در تفسير كلمه «مولاكم» در آيه 15 از سوره حديد:{{ قرآن|«...مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِىَ مَوْلَـكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ؛}} جايگاهتان آتش است. آن ، سزاوار شماست و چه بد فرجامى است!» نوشته است: به شما سزاوارتر است.<ref>مجاز القرآن :ج ۲ ص ۲۵۴ .</ref> او اين تفسير را با شعرى از ادب جاهلى استوار كرده است . شعر مورد استشهاد او از لبيد ، صاحب يكى از «معلّقات سبع» است: ''فغدت كلا الفرجين تحسب أنّه مولى المخافة خلفها وأمامها'' .ماده گاو وحشى چنان بترسد كه پندارد صاحبِ سگان شكارى، هم در پيش روى اوست و هم در پس او. شارحان معلّقات سبع ، در اين بيت ، «مولى» را به معناى «اختياردار» و «صاحب» گرفته اند و شعر را بر اين اساس، معنا كرده اند. <ref>شرح المعلّقات السبع ، ابو عبد اللّه حسين بن احمد زوزنى :ص ۲۱۰ ، شرح القصائد السبع الطوال الجاهليّات ، ابو بكر محمّد بن قاسم الأنبارى: ص ۵۶۵ـ۵۶۶ .</ref> ابو زكريّا يحيى بن زياد بن عبد اللّه ، معروف به فرّاء، اديب و مفسّر بزرگ كوفى، در تفسير همين آيه نوشته است: «او ، مولاى شماست» يعنى: به شما سزاوارتر است<ref>معانى القرآن: ج ۳ ص ۱۲۴ ، تفسير الفخر الرازى: ج ۲۹ ص ۲۲۸ .</ref>. و چنين اند ابو الحسن اَخفش، ابو اسحاق زَجّاج، محمّد بن قاسم انبارى و... .<ref>ر . ك: نفحات الأزهار:ج ۸ ص ۸۶ـ۱۶، الغدير: ج ۱ ص ۶۱۵ به بعد .</ref> محمّد بن سائب كلبى، مؤلّف، مفسّر و تبارشناس بزرگ، در تفسير آيه 51 از سوره توبه:{{قرآن| «قُل لَّن يُصِيبَنَآ إِلَا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَنَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ؛}} بگو جز آنچه خداوند برايمان مقدَّر كرده است، به ما نمى رسد. او مولاى ماست، و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكّل كنند» ، نوشته است: أولى بنا من أنفسنا فى الموت والحياة.<ref>البحر المحيط: ج ۵ ص ۵۳ .</ref> خدا اختيارش در زندگى و مرگ ما، از خودمان بيشتر است. چنان كه پيش تر آورديم، آمدن مولا به معناى «سرپرست» و «متولّى امور» نيز از جمله روشن ترين كاربردهاى واژه «مولا» است و بسيارى بدان تصريح كرده اند كه از آن جمله اند: ابو العبّاس محمّد بن يزيد، معروف به مُبرَّد، در تفسير آيه ۱۱ از سوره محمّد:{{قرآن| «ذَ لِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ ءَامَنُواْ ؛}} آن، بِدين سبب است كه خداوند، مولاى مؤمنان است» ، مى نويسد: ولى و مولا، يك معنا دارند و آن يعنى: كسى كه به خلقش سزاوار و متولّى امور آنان است.<ref>الشافی،ج ۲ ص ۲۷۱ .</ref> فرّاء نيز نوشته است:
پژوهش در متون كهن ادبى، لغوى و تفسيرى، نشانگر آن است كه از معانى روشن «مولا»: سرپرست، شايسته تر براى تصرّف در امور، و اولى در زعامت و ولايت است. برخى از مواردى را كه در آنها «مولا» بدين معنا به كار رفته، مى آوريم: ابو عبيده مَعمَر بن مثنّى، در تفسير كلمه «مولاكم» در آيه ۱۵ از سوره حديد:{{ قرآن|«...مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِىَ مَوْلَـكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ؛}} جايگاهتان آتش است. آن ، سزاوار شماست و چه بد فرجامى است!» نوشته است: به شما سزاوارتر است.<ref>مجاز القرآن :ج ۲ ص ۲۵۴ .</ref> او اين تفسير را با شعرى از ادب جاهلى استوار كرده است . شعر مورد استشهاد او از لبيد ، صاحب يكى از «معلّقات سبع» است: ''فغدت كلا الفرجين تحسب أنّه مولى المخافة خلفها وأمامها'' .ماده گاو وحشى چنان بترسد كه پندارد صاحبِ سگان شكارى، هم در پيش روى اوست و هم در پس او. شارحان معلّقات سبع ، در اين بيت ، «مولى» را به معناى «اختياردار» و «صاحب» گرفته اند و شعر را بر اين اساس، معنا كرده اند. <ref>شرح المعلّقات السبع ، ابو عبد اللّه حسين بن احمد زوزنى :ص ۲۱۰ ، شرح القصائد السبع الطوال الجاهليّات ، ابو بكر محمّد بن قاسم الأنبارى: ص ۵۶۵ـ۵۶۶ .</ref> ابو زكريّا يحيى بن زياد بن عبد اللّه ، معروف به فرّاء، اديب و مفسّر بزرگ كوفى، در تفسير همين آيه نوشته است: «او ، مولاى شماست» يعنى: به شما سزاوارتر است<ref>معانى القرآن: ج ۳ ص ۱۲۴ ، تفسير الفخر الرازى: ج ۲۹ ص ۲۲۸ .</ref>. و چنين اند ابو الحسن اَخفش، ابو اسحاق زَجّاج، محمّد بن قاسم انبارى و... .<ref>ر . ك: نفحات الأزهار:ج ۸ ص ۸۶ـ۱۶، الغدير: ج ۱ ص ۶۱۵ به بعد .</ref> محمّد بن سائب كلبى، مؤلّف، مفسّر و تبارشناس بزرگ، در تفسير آيه 51 از سوره توبه:{{قرآن| «قُل لَّن يُصِيبَنَآ إِلَا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَنَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ؛}} بگو جز آنچه خداوند برايمان مقدَّر كرده است، به ما نمى رسد. او مولاى ماست، و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكّل كنند» ، نوشته است: أولى بنا من أنفسنا فى الموت والحياة.<ref>البحر المحيط: ج ۵ ص ۵۳ .</ref> خدا اختيارش در زندگى و مرگ ما، از خودمان بيشتر است. چنان كه پيش تر آورديم، آمدن مولا به معناى «سرپرست» و «متولّى امور» نيز از جمله روشن ترين كاربردهاى واژه «مولا» است و بسيارى بدان تصريح كرده اند كه از آن جمله اند: ابو العبّاس محمّد بن يزيد، معروف به مُبرَّد، در تفسير آيه ۱۱ از سوره محمّد:{{قرآن| «ذَ لِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ ءَامَنُواْ ؛}} آن، بِدين سبب است كه خداوند، مولاى مؤمنان است» ، مى نويسد: ولى و مولا، يك معنا دارند و آن يعنى: كسى كه به خلقش سزاوار و متولّى امور آنان است.<ref>الشافی،ج ۲ ص ۲۷۱ .</ref> فرّاء نيز نوشته است:


ولى و مولا در كلام عرب ، يك معنا دارند.<ref>معانى القرآن: ج ۲ ص ۱۶۱ ، الشافى: ج ۲ ص ۲۷۱ .</ref> راغب اصفهانى، مفسّر و اديب و قرآن پژوه بزرگ قرن چهارم نيز نوشته است: ولايت ، سرپرستى امر است. ولى و مولا، هر دو در اين معنا استعمال مى شوند و هر يك، هم به معناى فاعلى (مُوالى) و هم به معناى مفعولى (مُوالى) به كار مى روند<ref>مفردات ألفاظ القرآن: ماده «ولى» .</ref>. ابو الحسن على بن احمد واحدى نيشابورى، مفسّر و اديب بزرگ قرن پنجم، در تفسير آيه ۶۲ از سوره انعام: سپس به سوى خدا، مولاى حقيقى شان ، باز گردانده مى شوند» مى نويسد: يعنى كسى كه سرپرستى امورشان را به عهده دارد <ref>الوسيط فى تفسير القرآن المجيد: ج ۲ ص ۲۸۱</ref>. اين گونه عالمان كه بر اين حقيقتْ تأكيد كرده اند، بسيارند. از اديب و مفسّر بزرگ معتزلى، جار اللّه زمخشرى ياد مى كنيم و مى گذريم. وى در تفسير آيه ۲۸۶ از سوره بقره:{{قرآن| «أَنتَ مَوْلَنَا فَانصُرْنَا .}} تو مولاى مايى . پس ما را يارى كن!» مى نويسد: سرور مايى و ما بندگان توييم؛ يا ياور مايى ؛ و يا سرپرست امور مايى .<ref>الكشّاف: ج ۱ ص ۱۷۳ .</ref> ابن اثير نيز در اثر بزرگ و ارجمند خود، النهاية ، كه به شرح واژه هاى دشوارياب احاديث نبوى پرداخته، در تفسير واژه «مولا» نوشته است: واژه «مولا» در حديث، فراوان آمده است و آن ، اسمى است كه بر معانى فراوان اطلاق مى شود ... و هر كس كه سرپرستى امرى را به عهده گيرد يا بدان قيام كند، مولا و ولىّ آن مى شود ... و از اين معناست حديث: «هر زنى كه بدون اجازه مولايش ازدواج كند، ازدواجش باطل است» و در نقل ديگر [ از اين روايت ]«وليّش» (به معناى متولّى امرش) آمده است.<ref>النهاية فى غريب الحديث: ماده «ولى» .</ref> بدين سان ، روشن گرديد كه «اولويّت در امور» و «سرپرستى امور» و «سيادت» و «رياست» و «زعامت» ، در كلمه «مولا» مندرج است و نيز معناى «مولا» با «ولى» ، همسانى دارد. اين دو مطلب ، حقايقى شناخته شده اند. بر اين حقيقت، اديبان، عالمان و مفسّران بزرگى تأكيد ورزيده اند، چنان كه آورديم.<ref>ر . ك : نفحات الأزهار : ج۶ ص ۱۶ـ۱۲۰، الغدير : ج۱ ص۶۱۵ به بعد. اين دو عالم نستوه و مرزبان بزرگ حق و حقيقت (مير حامد حسين هندى و عبد الحسين امينى) ، آنچه را ياد كرديم ، با تأكيد بر ده ها منبع ادبى، لغوى و تفسيرى گزارش كرده اند.</ref>  از اين رو ، ما بر اين باوريم ـ چنان كه حق مداران نحله ها و مذاهب ديگر نيز بر اين باور رفته اند<ref>از جمله، سزامند است ياد كنيم از محقّق سختكوش و باريك بين مصرى، محمّد بيّومى مهران، استاد دانشگاه اسكندريه، كه بدون هيچ ترديدى، اين حقيقت را پذيرفته و بر اين باور رفته است كه قطعا «مولا» به معناى «اولى به تصرف» است و نه چيز ديگر (الإمامة وأهل البيت: ج ۲ ص ۱۲۰).</ref> ـ كه پيامبر خدا در آن هنگامه شگفت و عظيم و جاودانه، با آن جمله سرنوشت ساز، هيچ چيزى را جز «ولايت»، «امامت» و «زعامت» على عليه السلام رقم نزد. ساماندهى آن اجتماع شكوهمند، فقط براى آن بود كه مردمان ، يك بار ديگر، ولى بسى گوياتر، رساتر و كارآمدتر، در گستره اى بس عظيم، از ولايت على عليه السلام بشنوند و فردا و فرداها كسانى همى نگويند كه: ندانستيم، نفهميديم، نشنيديم و... . براى همين بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله بارها اقرار گرفت و در پايان، با صدايى بس رسا فرياد زد:{{متن عربی| «ألا فَليُبَلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ»}} . هان! حاضر به غايب برساند. اكنون بر سر آنيم كه از يك سو ملازمات وارونه سازى اين معنا را در پيش ديد نهيم <ref>دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ نويسنده: محمد محمدي ري شهري   جلد: ۱ صفحه: ۵۴۳</ref>و از سر تذكّر بگوييم كه اگر در اين كلام پيامبر صلى الله عليه و آله سخن از ولايت و سرپرستى آينده امّت در ميان نباشد، چنين تفسيرى چه لازمه اى خواهد داشت و آيا خِرَد، آن پيامدها را مى پذيرد ، و از سوى ديگر، با تأمّل در حادثه و چگونگى شكل گيرى آن و مسائلى ديگر، تأكيد كنيم كه حق، همان است كه در تحليل واژگانى آن آمد و نه چيز و چيزهاى ديگر... ؛ و اللّه من وراء القصد.
ولى و مولا در كلام عرب ، يك معنا دارند.<ref>معانى القرآن: ج ۲ ص ۱۶۱ ، الشافى: ج ۲ ص ۲۷۱ .</ref> راغب اصفهانى، مفسّر و اديب و قرآن پژوه بزرگ قرن چهارم نيز نوشته است: ولايت ، سرپرستى امر است. ولى و مولا، هر دو در اين معنا استعمال مى شوند و هر يك، هم به معناى فاعلى (مُوالى) و هم به معناى مفعولى (مُوالى) به كار مى روند<ref>مفردات ألفاظ القرآن: ماده «ولى» .</ref>. ابو الحسن على بن احمد واحدى نيشابورى، مفسّر و اديب بزرگ قرن پنجم، در تفسير آيه ۶۲ از سوره انعام: سپس به سوى خدا، مولاى حقيقى شان ، باز گردانده مى شوند» مى نويسد: يعنى كسى كه سرپرستى امورشان را به عهده دارد <ref>الوسيط فى تفسير القرآن المجيد: ج ۲ ص ۲۸۱</ref>. اين گونه عالمان كه بر اين حقيقتْ تأكيد كرده اند، بسيارند. از اديب و مفسّر بزرگ معتزلى، جار اللّه زمخشرى ياد مى كنيم و مى گذريم. وى در تفسير آيه ۲۸۶ از سوره بقره:{{قرآن| «أَنتَ مَوْلَنَا فَانصُرْنَا .}} تو مولاى مايى . پس ما را يارى كن!» مى نويسد: سرور مايى و ما بندگان توييم؛ يا ياور مايى ؛ و يا سرپرست امور مايى .<ref>الكشّاف: ج ۱ ص ۱۷۳ .</ref> ابن اثير نيز در اثر بزرگ و ارجمند خود، النهاية ، كه به شرح واژه هاى دشوارياب احاديث نبوى پرداخته، در تفسير واژه «مولا» نوشته است: واژه «مولا» در حديث، فراوان آمده است و آن ، اسمى است كه بر معانى فراوان اطلاق مى شود ... و هر كس كه سرپرستى امرى را به عهده گيرد يا بدان قيام كند، مولا و ولىّ آن مى شود ... و از اين معناست حديث: «هر زنى كه بدون اجازه مولايش ازدواج كند، ازدواجش باطل است» و در نقل ديگر [ از اين روايت ]«وليّش» (به معناى متولّى امرش) آمده است.<ref>النهاية فى غريب الحديث: ماده «ولى» .</ref> بدين سان ، روشن گرديد كه «اولويّت در امور» و «سرپرستى امور» و «سيادت» و «رياست» و «زعامت» ، در كلمه «مولا» مندرج است و نيز معناى «مولا» با «ولى» ، همسانى دارد. اين دو مطلب ، حقايقى شناخته شده اند. بر اين حقيقت، اديبان، عالمان و مفسّران بزرگى تأكيد ورزيده اند، چنان كه آورديم.<ref>ر . ك : نفحات الأزهار : ج۶ ص ۱۶ـ۱۲۰، الغدير : ج۱ ص۶۱۵ به بعد. اين دو عالم نستوه و مرزبان بزرگ حق و حقيقت (مير حامد حسين هندى و عبد الحسين امينى) ، آنچه را ياد كرديم ، با تأكيد بر ده ها منبع ادبى، لغوى و تفسيرى گزارش كرده اند.</ref>  از اين رو ، ما بر اين باوريم ـ چنان كه حق مداران نحله ها و مذاهب ديگر نيز بر اين باور رفته اند<ref>از جمله، سزامند است ياد كنيم از محقّق سختكوش و باريك بين مصرى، محمّد بيّومى مهران، استاد دانشگاه اسكندريه، كه بدون هيچ ترديدى، اين حقيقت را پذيرفته و بر اين باور رفته است كه قطعا «مولا» به معناى «اولى به تصرف» است و نه چيز ديگر (الإمامة وأهل البيت: ج ۲ ص ۱۲۰).</ref> ـ كه پيامبر خدا در آن هنگامه شگفت و عظيم و جاودانه، با آن جمله سرنوشت ساز، هيچ چيزى را جز «ولايت»، «امامت» و «زعامت» على عليه السلام رقم نزد. ساماندهى آن اجتماع شكوهمند، فقط براى آن بود كه مردمان ، يك بار ديگر، ولى بسى گوياتر، رساتر و كارآمدتر، در گستره اى بس عظيم، از ولايت على عليه السلام بشنوند و فردا و فرداها كسانى همى نگويند كه: ندانستيم، نفهميديم، نشنيديم و... . براى همين بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله بارها اقرار گرفت و در پايان، با صدايى بس رسا فرياد زد:{{متن عربی| «ألا فَليُبَلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ»}} . هان! حاضر به غايب برساند. اكنون بر سر آنيم كه از يك سو ملازمات وارونه سازى اين معنا را در پيش ديد نهيم <ref>دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ نويسنده: محمد محمدي ري شهري   جلد: ۱ صفحه: ۵۴۳</ref>و از سر تذكّر بگوييم كه اگر در اين كلام پيامبر صلى الله عليه و آله سخن از ولايت و سرپرستى آينده امّت در ميان نباشد، چنين تفسيرى چه لازمه اى خواهد داشت و آيا خِرَد، آن پيامدها را مى پذيرد ، و از سوى ديگر، با تأمّل در حادثه و چگونگى شكل گيرى آن و مسائلى ديگر، تأكيد كنيم كه حق، همان است كه در تحليل واژگانى آن آمد و نه چيز و چيزهاى ديگر... ؛ و اللّه من وراء القصد.
خط ۱۲: خط ۱۲:


=== الف ـ قرائن عقلى ===   
=== الف ـ قرائن عقلى ===   




خط ۴۹: خط ۵۰:
'''۶ . شعر شاعران'''
'''۶ . شعر شاعران'''


فهم اديبان و شاعران از واژگان، در تمامى فرهنگ ها از اعتبار ويژه برخوردار است. عالمان، هماره براى تعيين معناى واژه، آن گاه كه معانى مُحتملى داشته باشد، به فهم اديبان و شاعران استناد مى كنند. شاعر بلند آوازه آن روزگار، حَسّان بن ثابت، بى درنگ پس از فرود آمدن پيامبر صلى الله عليه و آله از جايگاه، به پا مى خيزد و از پيامبر خدا براى سرايش اشعار، رخصت مى طلبد و آن گاه چكامه بلندش را با اين مطلع مى خواند كه:  يناديهمُ يوم الغدير نبيّهم بخمٍّ وأسمِع بالرسول مناديا .روز غدير در خُم، پيامبرشان ندايشان داد اينك به نداى رسول، گوش فرا ده.  و در ضمن آن، چنين مى گويد: فقال له قم يا علىُّ فإنّنى رضيتك من بعدى إماماً وهاديا  پس به او گفت: اى على! برخيز كه من تو را براى امامت و هدايتِ پس از خود پسنديدم.  و در فرجام آن، پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:{{متن عربی| «لا تَزالُ يا حَسّانُ مُؤَيَّداً بِروحِ القُدُسِ ما نَصَرتَنا بِلِسانِكَ» .}} اى حَسّان! تو مادام كه با زبانت ما را يارى مى كنى، با روح القدس، تأييد مى شوى. بدين سان مى بينيم كه حسّان از آن حادثه و از آن جمله پيامبر خدا ، امامت على عليه السلام را درمى يابد و پيامبر صلى الله عليه و آله نيز بر اين دريافت، مهر تأييد مى زند. <ref>غديريه حَسّان، مشهورترين و بلندآوازه ترين شعر اوست (الغدير : ج ۲ ص ۶۵ به بعد) . شگفتا از آقاى دكتر محمّد طاهر درويش كه كتابى پربرگ درباره حَسّان ، فراهم آورده و درباره اشعار او از ابعاد مختلف ، سخن گفته ، ولى و هرگز از اين شعر او ياد نكرده است (حسّان بن ثابت، قاهره: دار المعارف) .</ref>پس از وى نيز شاعران و چكامه سرايان، چنين كرده اند و در اشعار خود، امامت و ولايت على عليه السلام را بر اساس اين حادثه گسترده اند. علّامه عالى قدر، عبد الحسين امينى، كتاب عظيم الغدير را، از جمله بر پايه اين اشعار و تحليل محتواى آنها برنهاده است.<ref>ر . ك: ابيات حسّان بن ثابت . نيز : ج ۲ ص ۳۰۵ (اشعار حسّان بن ثابت) .</ref>
فهم اديبان و شاعران از واژگان، در تمامى فرهنگ ها از اعتبار ويژه برخوردار است. عالمان، هماره براى تعيين معناى واژه، آن گاه كه معانى مُحتملى داشته باشد، به فهم اديبان و شاعران استناد مى كنند. شاعر بلند آوازه آن روزگار، حَسّان بن ثابت، بى درنگ پس از فرود آمدن پيامبر صلى الله عليه و آله از جايگاه، به پا مى خيزد و از پيامبر خدا براى سرايش اشعار، رخصت مى طلبد و آن گاه چكامه بلندش را با اين مطلع مى خواند كه:  ''يناديهمُ يوم الغدير نبيّهم بخمٍّ وأسمِع بالرسول مناديا'' .روز غدير در خُم، پيامبرشان ندايشان داد اينك به نداى رسول، گوش فرا ده.  و در ضمن آن، چنين مى گويد: فقال له قم يا علىُّ فإنّنى رضيتك من بعدى إماماً وهاديا  پس به او گفت: اى على! برخيز كه من تو را براى امامت و هدايتِ پس از خود پسنديدم.  و در فرجام آن، پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:{{متن عربی| «لا تَزالُ يا حَسّانُ مُؤَيَّداً بِروحِ القُدُسِ ما نَصَرتَنا بِلِسانِكَ» .}} اى حَسّان! تو مادام كه با زبانت ما را يارى مى كنى، با روح القدس، تأييد مى شوى. بدين سان مى بينيم كه حسّان از آن حادثه و از آن جمله پيامبر خدا ، امامت على عليه السلام را درمى يابد و پيامبر صلى الله عليه و آله نيز بر اين دريافت، مهر تأييد مى زند. <ref>غديريه حَسّان، مشهورترين و بلندآوازه ترين شعر اوست (الغدير : ج ۲ ص ۶۵ به بعد) . شگفتا از آقاى دكتر محمّد طاهر درويش كه كتابى پربرگ درباره حَسّان ، فراهم آورده و درباره اشعار او از ابعاد مختلف ، سخن گفته ، ولى و هرگز از اين شعر او ياد نكرده است (حسّان بن ثابت، قاهره: دار المعارف) .</ref>پس از وى نيز شاعران و چكامه سرايان، چنين كرده اند و در اشعار خود، امامت و ولايت على عليه السلام را بر اساس اين حادثه گسترده اند. علّامه عالى قدر، عبد الحسين امينى، كتاب عظيم الغدير را، از جمله بر پايه اين اشعار و تحليل محتواى آنها برنهاده است.<ref>ر . ك: ابيات حسّان بن ثابت . نيز : ج ۲ ص ۳۰۵ (اشعار حسّان بن ثابت) .</ref>


'''۷ . انكار ولايت و نزول عذاب'''
'''۷ . انكار ولايت و نزول عذاب'''
خط ۶۱: خط ۶۲:
'''۹ . گواه طلبىِ امام'''
'''۹ . گواه طلبىِ امام'''


على عليه السلام جريان را بدان سان مى ديد كه سياستمداران ، با فرصت طلبى، خود را به نادانى و فراموشىِ واقعه زدند، و چون اقدام عملى عليه آنان را ـ به دلايل و عللى كه در جاى خود آمده است ـ روا نمى دانست، از درگيرى و رويارويى تشنّج آفرين تن زد ؛ امّا واگويى حق و عرضه حقيقتِ ماوقع را در موقعيّت هاى مناسب، هرگز از دست نمى هشت. اگر كسى از واقعِ امر سؤال مى كرد، امام عليه السلام حق را به صراحت مى نمود و اگر در مقامى در ميان مردم، موقعيّتى مناسب مى يافت، موضوع را طرح مى كرد و از كسانى كه شاهد جريان بودند، مى خواست كه آنچه را ديده اند، وا گويند و گاه نيز كسانى را كه در جوّ «تهديد» و «تطميع»، از بازگويى حقْ تن مى زدند، سوگند مى داد كه حق را آشكار نمايند و از اين كه حقيقت به فراموشى سپرده شود، جلوگيرى كنند. اين گونه گواه طلبى ها كه در قلم و بيان محدّثان و مورّخان به «مُناشده» شهره گشته است، بسيار است، چه به روزگار انزوا و چه به روزگار خلافت، تا نسل جديد نيز حق را بداند و حقايق را بفهمد. از جمله آورده اند كه چون على عليه السلام به كوفه وارد شد، در ميان مردمان به پا خاست و فرمود : شما را سوگند مى دهم هر آن كس كه حديث «هر كه من مولاى اويم، اين [ على ]مولاى اوست» را در روز غدير شنيده است، به پا خيزد و گواهى دهد. پس عدّه اى از صحابه برمى خيزند... .<ref>ر . ك: ج ۲ ص ۳۲۹ (سوگند دادن هاى على) .</ref>على عليه السلام جاى در جاى بر اين حقيقت، پاى مى فشارَد و از آنان كه در غدير بوده اند، همى مى خواهد كه حقيقت را بگويند و از اين كه «حقْ» مكتوم بمانَد ، جلوگيرى كنند. براى على عليه السلام اين وا گويى و اعتراف و گواهى دادنِ شاهدان ، بدان سان مهم است كه چون كسانى از گواهى دادنْ تن مى زنند ـ كسانى كه هرگز انتظار نمى رفت چنان كنند ـ ، امام عليه السلام آنان را از سرِ سوز، نفرين مى كند. <ref>ر . ك: ج ۲ ص ۳۴۱ (نفرين على به پنهان كنندگان) .</ref>آيا مى توان تصوّر كرد كه اين همه سوز و گداز، تأكيد و تنبّه، و تلاش و روشنگرى براى فراموش نشدن غدير، فقط براى اين است كه پيامبر خدا در جمله اى فرموده بود: «على را دوست داشته باشيد و او را يارى كنيد»؟! آيا مى توان تصوّر كرد كه تهديد حاكمان براى به سكوت وا داشتن افراد، فقط براى اين بوده است كه نمى بايست جمله اى از پيامبر صلى الله عليه و آله (كه: «على را دوست داشته باشيد») به گوش ها و جان ها مى رسيد؟! تهديدى كه سبب مى شود پس از سوگند امام عليه السلام از ميان انبوهى از كسانى كه در آن هنگامه شگفتْ حضور داشتند، تنها عدّه اندكى پاسخ گويند و بسيارى از سرِ ترس و طمع، لب فرو بندند؟! شگفتا!  «چون غرض آمد، هنر پوشيده شد / صد حجاب از دل به سوى ديده شد».<ref>مثنوى مولوى.</ref>  
على عليه السلام جريان را بدان سان مى ديد كه سياستمداران ، با فرصت طلبى، خود را به نادانى و فراموشىِ واقعه زدند، و چون اقدام عملى عليه آنان را ـ به دلايل و عللى كه در جاى خود آمده است ـ روا نمى دانست، از درگيرى و رويارويى تشنّج آفرين تن زد ؛ امّا واگويى حق و عرضه حقيقتِ ماوقع را در موقعيّت هاى مناسب، هرگز از دست نمى هشت. اگر كسى از واقعِ امر سؤال مى كرد، امام عليه السلام حق را به صراحت مى نمود و اگر در مقامى در ميان مردم، موقعيّتى مناسب مى يافت، موضوع را طرح مى كرد و از كسانى كه شاهد جريان بودند، مى خواست كه آنچه را ديده اند، وا گويند و گاه نيز كسانى را كه در جوّ «تهديد» و «تطميع»، از بازگويى حقْ تن مى زدند، سوگند مى داد كه حق را آشكار نمايند و از اين كه حقيقت به فراموشى سپرده شود، جلوگيرى كنند. اين گونه گواه طلبى ها كه در قلم و بيان محدّثان و مورّخان به «مُناشده» شهره گشته است، بسيار است، چه به روزگار انزوا و چه به روزگار خلافت، تا نسل جديد نيز حق را بداند و حقايق را بفهمد. از جمله آورده اند كه چون على عليه السلام به كوفه وارد شد، در ميان مردمان به پا خاست و فرمود: شما را سوگند مى دهم هر آن كس كه حديث «هر كه من مولاى اويم، اين [ على ]مولاى اوست» را در روز غدير شنيده است، به پا خيزد و گواهى دهد. پس عدّه اى از صحابه برمى خيزند... .<ref>ر . ك: ج ۲ ص ۳۲۹ (سوگند دادن هاى على) .</ref>على عليه السلام جاى در جاى بر اين حقيقت، پاى مى فشارَد و از آنان كه در غدير بوده اند، همى مى خواهد كه حقيقت را بگويند و از اين كه «حقْ» مكتوم بمانَد ، جلوگيرى كنند. براى على عليه السلام اين وا گويى و اعتراف و گواهى دادنِ شاهدان ، بدان سان مهم است كه چون كسانى از گواهى دادنْ تن مى زنند ـ كسانى كه هرگز انتظار نمى رفت چنان كنند ـ ، امام عليه السلام آنان را از سرِ سوز، نفرين مى كند. <ref>ر . ك: ج ۲ ص ۳۴۱ (نفرين على به پنهان كنندگان) .</ref>آيا مى توان تصوّر كرد كه اين همه سوز و گداز، تأكيد و تنبّه، و تلاش و روشنگرى براى فراموش نشدن غدير، فقط براى اين است كه پيامبر خدا در جمله اى فرموده بود: «على را دوست داشته باشيد و او را يارى كنيد»؟! آيا مى توان تصوّر كرد كه تهديد حاكمان براى به سكوت وا داشتن افراد، فقط براى اين بوده است كه نمى بايست جمله اى از پيامبر صلى الله عليه و آله (كه: «على را دوست داشته باشيد») به گوش ها و جان ها مى رسيد؟! تهديدى كه سبب مى شود پس از سوگند امام عليه السلام از ميان انبوهى از كسانى كه در آن هنگامه شگفتْ حضور داشتند، تنها عدّه اندكى پاسخ گويند و بسيارى از سرِ ترس و طمع، لب فرو بندند؟! شگفتا!  «چون غرض آمد، هنر پوشيده شد / صد حجاب از دل به سوى ديده شد».<ref>مثنوى مولوى.</ref>  


'''سخن معصومان در تفسير حديث'''
'''سخن معصومان در تفسير حديث'''
خط ۶۷: خط ۶۸:
گفتيم آنان كه در آن هنگام حضور داشتند، از جمله: «هر كه من مولاى اويم، اين [ على ]مولاى اوست»، ولايت و زعامت و امامت را فهميدند و بر اين پايه به على عليه السلام تبريك گفتند و او را ستودند. اديبان و شاعران نيز چنان فهميدند و آن حقيقت را در چكامه ها نهادند و به تاريخ سپردند. تيره دلان نيز چنان فهميدند ؛ ولى برنتابيدند و خيره سرى كردند و موضع گرفتند. اكنون مى خواهيم بگوييم كه امامان معصوم عليهم السلام نيز در هنگام تفسير حديث، اين حقيقت را بارهاى بار ، علنى كرده اند. پس از اشاره به اين حقيقت، سخن را در اين قسمت به فرجام ببريم. بارى، آن بزرگان و بزرگواران، آن اميران سخن و چشندگان جانِ علم نيز كه «اهل خانه»اند و «بهتر مى دانند كه در خانه وحى چيست»،<ref>اشاره اى است به جمله معروف «أهل البيت أدرى بما فى البيت» كه شكل روايت پيدا نموده است (ر . ك : بحار الأنوار : ج ۸۱ ص ۲۷۴) .</ref>از اين حديث، در مواقع مناسب، فقط همين تفسير را به دست داده اند و نه جز آن را. ابو اسحاق مى گويد: به على بن حسين عليهما السلام گفتم : معناى گفته پيامبر صلى الله عليه و آله: «هر كه من مولاى اويم، پس على مولاى اوست» چيست؟ فرمود:{{متن عربی| أخبَرَهُم أنَّهُ الاِءمامُ بَعدَهُ .}} به آنان آگاهانْد كه او امام پس از ايشان است.<ref>معانى الأخبار : ج ۶۵ ص ۱ .</ref>  اين گونه تفسيرها در ميراث امامان عليهم السلام فراوان است و تفسير آن بزرگواران، بى گمان بر هر تفسير ديگرى مقدّم است. <ref>ر . ك : ج ۲ ص ۳۵۳ (تفسير كلمه «مولا») . نيز ، ر . ك : «الغدير و حديث العترة الطاهرة»، تُراثُنا ، ش ۲۱.</ref>
گفتيم آنان كه در آن هنگام حضور داشتند، از جمله: «هر كه من مولاى اويم، اين [ على ]مولاى اوست»، ولايت و زعامت و امامت را فهميدند و بر اين پايه به على عليه السلام تبريك گفتند و او را ستودند. اديبان و شاعران نيز چنان فهميدند و آن حقيقت را در چكامه ها نهادند و به تاريخ سپردند. تيره دلان نيز چنان فهميدند ؛ ولى برنتابيدند و خيره سرى كردند و موضع گرفتند. اكنون مى خواهيم بگوييم كه امامان معصوم عليهم السلام نيز در هنگام تفسير حديث، اين حقيقت را بارهاى بار ، علنى كرده اند. پس از اشاره به اين حقيقت، سخن را در اين قسمت به فرجام ببريم. بارى، آن بزرگان و بزرگواران، آن اميران سخن و چشندگان جانِ علم نيز كه «اهل خانه»اند و «بهتر مى دانند كه در خانه وحى چيست»،<ref>اشاره اى است به جمله معروف «أهل البيت أدرى بما فى البيت» كه شكل روايت پيدا نموده است (ر . ك : بحار الأنوار : ج ۸۱ ص ۲۷۴) .</ref>از اين حديث، در مواقع مناسب، فقط همين تفسير را به دست داده اند و نه جز آن را. ابو اسحاق مى گويد: به على بن حسين عليهما السلام گفتم : معناى گفته پيامبر صلى الله عليه و آله: «هر كه من مولاى اويم، پس على مولاى اوست» چيست؟ فرمود:{{متن عربی| أخبَرَهُم أنَّهُ الاِءمامُ بَعدَهُ .}} به آنان آگاهانْد كه او امام پس از ايشان است.<ref>معانى الأخبار : ج ۶۵ ص ۱ .</ref>  اين گونه تفسيرها در ميراث امامان عليهم السلام فراوان است و تفسير آن بزرگواران، بى گمان بر هر تفسير ديگرى مقدّم است. <ref>ر . ك : ج ۲ ص ۳۵۳ (تفسير كلمه «مولا») . نيز ، ر . ك : «الغدير و حديث العترة الطاهرة»، تُراثُنا ، ش ۲۱.</ref>


پس از غدير پيامبر خدا در پيش ديد ده ها هزار تن از كسانى كه از گزاردن حج برگشته بودند، ولايت على عليه السلام را ابلاغ كرد و كسى جز يك نفر ، به گونه آشكارا آهنگ مخالفت نكرد و سخنى نگفت. هر كس، هر چه بر دل داشت، آشكار نكرد. مردمان ، پراكنده شدند و پيامبر خدا نيز با اصحاب، وارد مدينه شد.
'''پس از غدير'''
 
پيامبر خدا در پيش ديد ده ها هزار تن از كسانى كه از گزاردن حج برگشته بودند، ولايت على عليه السلام را ابلاغ كرد و كسى جز يك نفر ، به گونه آشكارا آهنگ مخالفت نكرد و سخنى نگفت. هر كس، هر چه بر دل داشت، آشكار نكرد. مردمان ، پراكنده شدند و پيامبر خدا نيز با اصحاب، وارد مدينه شد.


'''كوشش در جهت استوارسازى محتواى غدير'''  
'''كوشش در جهت استوارسازى محتواى غدير'''  
۵۰۷

ویرایش