پرش به محتوا

پژوهشی در اسباب نزول آیه اکمال: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «== اهمیت تحقیق درباره اسباب نزول آیات و سور == این سخنى گزاف نیست که بگوییم پژوهش دقیق و جدى در اسباب نزول آیات و سور مى تواند موجب دگرگونى اى علمى گردد، زیرا از این رهگذر حقایق بسیارى کشف مى گردد و بطلان پاره اى از مسلّماتى که مردمان طى قرون متما...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۱۹: خط ۱۱۹:
'''حکایت اول'''
'''حکایت اول'''


حکایتى که در ذیل مى آید تا اندازه اى منشأ این تشتّت و اضطراب اقوال را روشن مى سازد: از خلیفه دوم، عمر، درباره تفسیر آیه ربا و احکام ربا پرسیده شد؛ وى نتوانست پاسخ دهد، پس گفت: من متأسفم، زیرا این آخرین آیه اى بود که نازل شد، و پیامبرصلی الله علیه وآله از دنیا رفت و برایم تفسیر نکرد!21
حکایتى که در ذیل مى آید تا اندازه اى منشأ این تشتّت و اضطراب اقوال را روشن مى سازد: از خلیفه دوم، عمر، درباره تفسیر آیه ربا و احکام ربا پرسیده شد؛ وى نتوانست پاسخ دهد، پس گفت: من متأسفم، زیرا این آخرین آیه اى بود که نازل شد، و پیامبرصلی الله علیه وآله از دنیا رفت و برایم تفسیر نکرد!<ref>همان،ونیز در ادامه بحث مواردی ازآن نقل می شود.</ref>


بعد از این ماجرا آیات ربا نیز در بحث آخرین آیه یا سوره نازل شده وارد شد و نسبت به سوره مائده تردیدى ایجاد کرد. از آن پس موضوع آخرین بخش نازل شده قرآن میان سوره مائده و آیات ربا مردّد گردید.
بعد از این ماجرا آیات ربا نیز در بحث آخرین آیه یا سوره نازل شده وارد شد و نسبت به سوره مائده تردیدى ایجاد کرد. از آن پس موضوع آخرین بخش نازل شده قرآن میان سوره مائده و آیات ربا مردّد گردید.
خط ۱۲۹: خط ۱۲۹:
به چند مورد از سخنان این گروه اشاره مى کنیم:
به چند مورد از سخنان این گروه اشاره مى کنیم:


احمدبن حنبل در «مسند»ش مى گوید:
۱ـ احمدبن حنبل در «مسند»ش مى گوید:


… عمر ـ رضى الله عنه ـ چنین گفت: همانا آخرین آیه اى که نازل گردید آیه ربا بود و رسول خدا ـ صلى الله علیه وسلم ـ رحلت کرد و آن را براى ما تفسیر نکرد پس شما ربا و ریبه، هردو، را ترک کنید.22
… عمر ـ رضى الله عنه ـ چنین گفت: همانا آخرین آیه اى که نازل گردید آیه ربا بود و رسول خدا ـ صلى الله علیه وسلم ـ رحلت کرد و آن را براى ما تفسیر نکرد پس شما ربا و ریبه، هردو، را ترک کنید.<ref>مسند احمدابن حنبل؛ج۱،ص۳۶</ref>


حدیث فوق را«کنزالعمال» نیز به سند دیگر روایت کرده است.23
۲ـ حدیث فوق را«کنزالعمال» نیز به سند دیگر روایت کرده است.<ref>کنز العمال؛ج۴،ص۱۸۶</ref>


سرخسى در«المسبوط» مى گوید:
۳ـ سرخسى در«المسبوط» مى گوید:


…عمر ـ رضى الله عنه ـ چنین گفته است: همانا آیه ربا آخرین آیه اى است که نازل شد و رسول الله ـ صلى الله علیه و سلم ـ درگذشت پیش از آنکه شأن این آیه را براى ما بیان فرماید.24
…عمر ـ رضى الله عنه ـ چنین گفته است: همانا آیه ربا آخرین آیه اى است که نازل شد و رسول الله ـ صلى الله علیه و سلم ـ درگذشت پیش از آنکه شأن این آیه را براى ما بیان فرماید.<ref>المبسوط؛ج۲،ص۵۱وج۱۲،ص۱۱۴.</ref>


سیوطى در«الاتقان» آورده است:
۴ـ سیوطى در«الاتقان» آورده است:


بخارى از ابن عباس نقل مى کند که گفت: آخرین آیه اى که آمده آیه ربا است. بیهقى نیز از عمر مشابه این سخن را نقل کرده است… و از احمد و ابن ماجه نیز نقل شده که عمر گفته است: «از» آخرین آیات نازل شده آیه ربا است.25
بخارى از ابن عباس نقل مى کند که گفت: آخرین آیه اى که آمده آیه ربا است. بیهقى نیز از عمر مشابه این سخن را نقل کرده است… و از احمد و ابن ماجه نیز نقل شده که عمر گفته است: «از» آخرین آیات نازل شده آیه ربا است.<ref>الاتقان؛ج۱،ص۱۰۱.</ref>


اما افزودن کلمه«من=از» در روایت اخیر مشکل را حل نمى کند، همان گونه که در مورد سوره مائده چنین بود؛ زیرا در روایات دیگر کلمه«مِن» نیست و صراحت دارند بر اینکه آیه ربا آخرین آیه است!
اما افزودن کلمه«مِن=از» در روایت اخیر مشکل را حل نمى کند، همان گونه که در مورد سوره مائده چنین بود؛ زیرا در روایات دیگر کلمه«مِن» نیست و صراحت دارند بر اینکه آیه ربا آخرین آیه است!


حکایت دوم
'''حکایت دوم'''


عمر معناى«کلاله» را نمى دانست و در فهم آن تا پایان عمر متحیر بود، سپس گفت و از قول او گفتند که آیه کلاله آخرین آیه اى بود که نازل گردید و پیامبر از دنیا رفت پیش از آنکه معناى آن را براى عمر بیان کند، یا اینکه آن را به طور ناقص بیان کرد.
عمر معناى«کلاله» را نمى دانست و در فهم آن تا پایان عمر متحیر بود، سپس گفت و از قول او گفتند که آیه کلاله آخرین آیه اى بود که نازل گردید و پیامبر از دنیا رفت پیش از آنکه معناى آن را براى عمر بیان کند، یا اینکه آن را به طور ناقص بیان کرد.
خط ۱۵۱: خط ۱۵۱:
چند روایت ذیل، بیانگر مضمون فوق است:
چند روایت ذیل، بیانگر مضمون فوق است:


در «صحیح بخارى »چنین آمده است:
۱ـ در «صحیح بخارى »چنین آمده است:


از براء ـ رضى الله عنه ـ نقل شده است که گفت: آخرین سوره اى که به طور کامل نازل گردیده سوره برائت است، و آخرین آیه، آیه پایانى سوره نساء است: یستفتونک قل الله یفتیکم فى الکلالة….26
از براء ـ رضى الله عنه ـ نقل شده است که گفت: آخرین سوره اى که به طور کامل نازل گردیده سوره برائت است، و آخرین آیه، آیه پایانى سوره نساء است: یستفتونک قل الله یفتیکم فى الکلالة….<ref>صحیح بخاری؛ج۵،ص۱۱۵ونیز؛ج۵،ص۱۸۵.</ref>


سیوطى در«الاتقان» چنین آورده است:
۲ـ سیوطى در«الاتقان» چنین آورده است:


بخارى و مسلم(شیخان) از براء بن عازب روایت کرده آند که گفت: آخرین آیه اى که فرستاده شده آیه کلاله و آخرین سوره، سوره برائت است.27
بخارى و مسلم(شیخان) از براء بن عازب روایت کرده آند که گفت: آخرین آیه اى که فرستاده شده آیه کلاله و آخرین سوره، سوره برائت است.<ref>الاتقان؛ج۱،ص۱۰۱.</ref>


در «مسند احمد» چنین مى خوانیم:
۳ـ در «مسند احمد» چنین مى خوانیم:


…آخرین سوره اى که بر پیامبر ـ صلى الله علیه وسلم ـ نازل گردید سوره برائت بود، و آخرین آیه اى که بر ایشان فرستاده شد آیه پایانى سوره نساء، یعنى از «یَستفتونک» تا پایان سوره بود….28
…آخرین سوره اى که بر پیامبر ـ صلى الله علیه وسلم ـ نازل گردید سوره برائت بود، و آخرین آیه اى که بر ایشان فرستاده شد آیه پایانى سوره نساء، یعنى از «یَستفتونک» تا پایان سوره بود….<ref>مسند احمد؛ج۱،ص۲۹۸.</ref>


از آن هنگام آیه کلاله نیز وارد این سلسله شد و یکى از طرفهاى تردید قرار گرفت. بنابر این آخرین آیه یا سوره اى که بر پیامبر(ص) نازل شده مردد گردید میان آیات ربا، آیه کلاله، و سوره مائده که حاوى آیات تبلیغ و اکمال دین است.
از آن هنگام آیه کلاله نیز وارد این سلسله شد و یکى از طرفهاى تردید قرار گرفت. بنابر این آخرین آیه یا سوره اى که بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شده مردد گردید میان آیات ربا، آیه کلاله، و سوره مائده که حاوى آیات تبلیغ و اکمال دین است.


من تا آنجا که ممکن بود به منابع اهل سنّت در مسئله ربا و کلاله رجوع کردم، و مشکل خلیفه، عمر، نسبت به این دو بویژه نسبت به مسئله کلاله بر من آشکار گردید.این مسئله براى خلیفه به اندازه اى مشکل بود که آن را از مشکلات مهّم امّت قرار داده بود و همواره آن را بر منبر پیامبر(ص) مطرح مى کرد و تا آخرین ساعتهاى عمرش از آن به عنوان«مشکلى مهم» یاد مى کرد و مسلمانان را به حل آن سفارش مى نمود! این امرى است که بروشنى دلالت دارد بر آگاهى کامل او از ناتوانى اش در برابر مسلمانان براى حل این دو مسئله.
من تا آنجا که ممکن بود به منابع اهل سنّت در مسئله ربا و کلاله رجوع کردم، و مشکل خلیفه، عمر، نسبت به این دو بویژه نسبت به مسئله کلاله بر من آشکار گردید.این مسئله براى خلیفه به اندازه اى مشکل بود که آن را از مشکلات مهّم امّت قرار داده بود و همواره آن را بر منبر پیامبرصلی الله علیه وآله مطرح مى کرد و تا آخرین ساعتهاى عمرش از آن به عنوان«مشکلى مهم» یاد مى کرد و مسلمانان را به حل آن سفارش مى نمود! این امرى است که بروشنى دلالت دارد بر آگاهى کامل او از ناتوانى اش در برابر مسلمانان براى حل این دو مسئله.


در «صحیح بخارى» آمده است:
در «صحیح بخارى» آمده است:


از ابن عمر ـ رضى الله عنهما ـ نقل شده است که گفت: عمر بر منبر رسول خداـ صلى الله علیه وسلم ـ سخن مى راند؛ گفت: خَمر در قرآن حرام گردید و آن از پنج چیز است: انگور، خرما، گندم، جو و عسل.خمر چیزى است که عقل را زایل مى سازد. سه چیز است که اى کاش رسول خدا ـ صلى الله علیه وسلم ـ پیش از رحلتش براى ما بیان مى فرمود: جدّ، کلاله و بابهایى از ربا.29
از ابن عمر ـ رضى الله عنهما ـ نقل شده است که گفت: عمر بر منبر رسول خدا صلى الله علیه وسلم سخن مى راند؛ گفت: خَمر در قرآن حرام گردید و آن از پنج چیز است: انگور، خرما، گندم، جو و عسل.خمر چیزى است که عقل را زایل مى سازد. سه چیز است که اى کاش رسول خدا صلى الله علیه وسلم پیش از رحلتش براى ما بیان مى فرمود: جدّ، کلاله و باب هایى از ربا.<ref>صحیح بخاری؛ج۶،ص۲۴۲.</ref>


مسلم این حدیث را با تفصیل بیشترى نقل کرده30 و روایاتى همانند آن نیز31 دارد. ابن ماجه نیزاین حدیث را روایت کرده32 است. سیوطى در«درالمنثور» درباره آن چنین مى گوید:
مسلم این حدیث را با تفصیل بیشترى نقل کرده<ref>صحیح مسلم؛ج۲،ص۸۱.</ref> و روایاتى همانند آن نیز<ref>همان،ج۵،ص۶۱وج۸،ص۲۴۵.</ref> دارد. ابن ماجه نیزاین حدیث را روایت کرده<ref>سنن ابن ماجه؛ج۲،ص۹۱۰.</ref> است. سیوطى در«درالمنثور» درباره آن چنین مى گوید:


این حدیث را عبدالرزاق و بخارى و مسلم و ابن جریر و ابن منذر از عمر نقل کرده اند….33
این حدیث را عبدالرزاق و بخارى و مسلم و ابن جریر و ابن منذر از عمر نقل کرده اند….<ref>درّ المنثور؛ج۲،ص۲۴۹.</ref>


این حدیث که نزد اهل سنت به تاکید صحیح است دلالت مى کند که عمر از پیامبر(ص) درباره کلاله نپرسیده است، و صحیح حاکم که در«مستدرک» روایت شده است بصراحت گویاى این امر است؛ مى گوید:
این حدیث که نزد اهل سنت به تاکید صحیح است دلالت مى کند که عمر از پیامبرصلى الله علیه وآله و سلم درباره کلاله نپرسیده است، و صحیح حاکم که در«مستدرک» روایت شده است به صراحت گویاى این امر است؛ مى گوید:


… محمد بن طلحة بن یزید بن رکانة از عمر بن خطاب ـ رضى الله عنه ـ نقل مى کند که گفت: اگر من از رسول خدا درباره سه چیز مى پرسیدم برایم از شتران سرخ مو بهتر بود: از خلیفه پس از او؛ از جواز قتال با قومى که اقرار دارند در اموالشان زکات است اما آن را پرداخت نمى کنند و از کلاله. این حدیث مطابق معیارهاى بخارى و مسلم صحیح است، و آنان نقل نکرده اند.34
… محمد بن طلحة بن یزید بن رکانة از عمر بن خطاب ـ رضى الله عنه ـ نقل مى کند که گفت: اگر من از رسول خدا درباره سه چیز مى پرسیدم برایم از شتران سرخ مو بهتر بود: از خلیفه پس از او؛ از جواز قتال با قومى که اقرار دارند در اموالشان زکات است اما آن را پرداخت نمى کنند و از کلاله. این حدیث مطابق معیارهاى بخارى و مسلم صحیح است، و آنان نقل نکرده اند.<ref>مستدرک حاکم؛ج۲،ص۳۰۳.</ref>


اما در «صحیح مسلم »آمده است که عمر درباره کلاله بارها از پیامبر سؤال کرده است!
اما در «صحیح مسلم »آمده است که عمر درباره کلاله بارها از پیامبر سؤال کرده است!
خط ۱۸۳: خط ۱۸۳:
مسلم مى گوید:
مسلم مى گوید:


از معدان بن ابى طلحه نقل شده است که عمربن خطاب روز جمعه اى خطبه مى خواند؛ از پیامبر خداـ صلى الله علیه وسلم ـ و ابوبکر یاد کرد، سپس گفت: من پس از خود مسئله اى مهمتر از مسئله کلاله وا نمى گذارم. در هیچ موضوعى من به اندازه موضوع کلاله به رسول الله مراجعه نکردم و او در هیچ چیزى به اندازه این موضوع با من به درشتى سخن نگفت، به طورى که با انگشتش به سینه من زد و گفت: اى عمر! آیا آیه«صیف» که در پایان سوره نساء است براى تو کافى نیست؟ اگر زنده باشم در این مساله به گونه اى حکم خواهم کرد که آنان که قرآن مى خوانند و آنها که نمى خوانند به آن حکم مى کنند.35
از معدان بن ابى طلحه نقل شده است که عمربن خطاب روز جمعه اى خطبه مى خواند؛ از پیامبر خداـ صلى الله علیه وسلم ـ و ابوبکر یاد کرد، سپس گفت: من پس از خود مسئله اى مهمتر از مسئله کلاله وا نمى گذارم. در هیچ موضوعى من به اندازه موضوع کلاله به رسول الله مراجعه نکردم و او در هیچ چیزى به اندازه این موضوع با من به درشتى سخن نگفت، به طورى که با انگشتش به سینه من زد و گفت: اى عمر! آیا آیه«صیف» که در پایان سوره نساء است براى تو کافى نیست؟ اگر زنده باشم در این مساله به گونه اى حکم خواهم کرد که آنان که قرآن مى خوانند و آنها که نمى خوانند به آن حکم مى کنند.<ref>صحیح مسلم؛ج۵،ص۶۱.آیه آخر سوره نساء به آیه صیف یا صیفی معروف است،درمقابل آیه دیگرکه در همین سوره در موردکلاله نازل شده است وبه آیه شتوی،یعنی زمستانی،معروف می باشد.</ref>


این حدیث بیان مى کند که عمر از پیامبر درباره کلاله سؤال کرد و حضرت بارها براى او توضیح داد، اما عمر سؤال خود را تکرار مى کرد تا آنکه پیامبر(ص) بر او، به دلیل کثرت پرسش یا به این دلیل که هر چه حضرت شرح مى داد او نمى فهمید، خشم گرفت!
این حدیث بیان مى کند که عمر از پیامبر درباره کلاله سؤال کرد و حضرت بارها براى او توضیح داد، اما عمر سؤال خود را تکرار مى کرد تا آنکه پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم بر او، به دلیل کثرت پرسش یا به این دلیل که هر چه حضرت شرح مى داد او نمى فهمید، خشم گرفت!


علاوه بر این، سه حدیث صحیحى که در ذیل مى آید دلالت دارد که پیامبر(ص) خبر داد که عمر در طول عمرش مسئله کلاله را هرگز نخواهد فهمید، یا آنکه او را نفرین کرد که چنین باشد:
علاوه بر این، سه حدیث صحیحى که در ذیل مى آید دلالت دارد که پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم خبر داد که عمر در طول عمرش مسئله کلاله را هرگز نخواهد فهمید، یا آنکه او را نفرین کرد که چنین باشد:


در «درالمنثور» چنین آمده است:
۱ـ در «درالمنثور» چنین آمده است:


عدنى و بزاز، هر یک در«مسند» خود، و ابوالشیخ در«الفرائض» به سند صحیح از حذیفه نقل کرده اند که گفت: آیه کلاله بر پیامبر ـ صلى الله علیه وسلم ـ نازل گردید در حالى که حضرت در راه بود، پس ایستاد؛ حذیفه را دید و آیه را به او آموخت. حذیفه درنگ کرد، عمر را دید و آیه را به او آموخت. سپس عمر در زمان خلافتش در کلاله تأمل کرد و حذیفه را خواست و از او درباره آن پرسید، حذیفه گفت: رسول خدا ـ صلى الله علیه وسلم ـ کلاله را به من آموخت و من نیز همان گونه آن را به تو آموختم و خدا هرگز چیزى براى تو بر آن نیفزود.36
عدنى و بزاز، هر یک در«مسند» خود، و ابوالشیخ در«الفرائض» به سند صحیح از حذیفه نقل کرده اند که گفت: آیه کلاله بر پیامبر ـ صلى الله علیه وسلم ـ نازل گردید در حالى که حضرت در راه بود، پس ایستاد؛ حذیفه را دید و آیه را به او آموخت. حذیفه درنگ کرد، عمر را دید و آیه را به او آموخت. سپس عمر در زمان خلافتش در کلاله تأمل کرد و حذیفه را خواست و از او درباره آن پرسید، حذیفه گفت: رسول خدا ـ صلى الله علیه وسلم ـ کلاله را به من آموخت و من نیز همان گونه آن را به تو آموختم و خدا هرگز چیزى براى تو بر آن نیفزود.<ref>درّ المنثور؛ج۲،ص۲۵۰.</ref>


در «کنزالعمال »چنین روایت شده است:
۲ـ در «کنزالعمال »چنین روایت شده است:


از سعید بن مسیّب روایت شده که گفت: عمر از رسول خدا ـ صلى الله علیه وسلم ـ پرسید: کلاله چگونه ارث مى برد؟ پیامبر فرمود: مگر نه این است که خدا آن را بیان فرموده است؟ آن گاه این آیه را قرائت فرمود: وإن کان رجل یورث کلالة او امراة…، اما عمر نمى فهمید، سپس آیه آخر سوره نساء فرستاده شد: یستفتونک قل الله یفتیکم فى الکلاله…، باز هم عمر نمى فهمید. پس به حفصه گفت: هرگاه رسول خدا را در خشنودى دیدى از او در این باره بپرس! پیامبردرپاسخ حفصه فرمود:آیا پدرت به توچنین گفته است ؟پدرت هرگز این مسئله را نخواهد دانست! و عمر خود مى گفت: من هرگز این را نخواهم دانست و به کلام رسول خدا در این خصوص اشاره مى کرد. در منبع این حدیث آمده است که ابن راهویه یا ابن مردویه آن را صحیح دانسته اند.37
از سعید بن مسیّب روایت شده که گفت: عمر از رسول خدا ـ صلى الله علیه وسلم ـ پرسید: کلاله چگونه ارث مى برد؟ پیامبر فرمود: مگر نه این است که خدا آن را بیان فرموده است؟ آن گاه این آیه را قرائت فرمود: وإن کان رجل یورث کلالة او امراة…، اما عمر نمى فهمید، سپس آیه آخر سوره نساء فرستاده شد: یستفتونک قل الله یفتیکم فى الکلاله…، باز هم عمر نمى فهمید. پس به حفصه گفت: هرگاه رسول خدا را در خشنودى دیدى از او در این باره بپرس! پیامبردرپاسخ حفصه فرمود:آیا پدرت به توچنین گفته است ؟پدرت هرگز این مسئله را نخواهد دانست! و عمر خود مى گفت: من هرگز این را نخواهم دانست و به کلام رسول خدا در این خصوص اشاره مى کرد. در منبع این حدیث آمده است که ابن راهویه یا ابن مردویه آن را صحیح دانسته اند.<ref>کنز العمال؛ج۱۱،ص۸۰،ح۳۰۶۸۸</ref>


سیوطى در«درالمنثور» روایت کرده که پیامبر(ص)این مسئله را براى عمر در استخوانى نوشت؛ روایت چنین است:
۳ـ سیوطى در«درالمنثور» روایت کرده که پیامبرصلی الله علیه وآله این مسئله را براى عمر در استخوانى نوشت؛ روایت چنین است:


عبدالرزاق و سعید بن منصور و ابن مردویه از طاووس نقل کرده اند که گفت: عمر حفصه را امر کرد تا از پیامبرـ صلى الله علیه وسلم ـ درباره کلاله سؤال کند؛ حفصه چنین کرد و پیامبر براى او در استخوانى املا کرد و چنین فرمود: چه کسى تو را به این پرسش امر کرده است، آیا عمر؟ گمان ندارم که عمر آن را درک کند، آیا آیه صیف براى او کافى نیست؟
عبدالرزاق و سعید بن منصور و ابن مردویه از طاووس نقل کرده اند که گفت: عمر حفصه را امر کرد تا از پیامبرـ صلى الله علیه وسلم ـ درباره کلاله سؤال کند؛ حفصه چنین کرد و پیامبر براى او در استخوانى املا کرد و چنین فرمود: چه کسى تو را به این پرسش امر کرده است، آیا عمر؟ گمان ندارم که عمر آن را درک کند، آیا آیه صیف براى او کافى نیست؟


سفیان مى گوید: آیه صیف که در سوره نساء است(وان کان رجل یُورَثُ کلالة او امراة…) مورد سؤال واقع شد. وقتى مردم از رسول خداـ صلى الله علیه وسلم ـ درباره آن پرسیدند، آیه اى که در پایان سوره نساء است فرستاده شد.38
سفیان مى گوید: آیه صیف که در سوره نساء است(وان کان رجل یُورَثُ کلالة او امراة…) مورد سؤال واقع شد. وقتى مردم از رسول خداـ صلى الله علیه وسلم ـ درباره آن پرسیدند، آیه اى که در پایان سوره نساء است فرستاده شد.<ref name=":0">درّ المنثور؛ج۲،ص۲۴۹.</ref><ref name=":0" />


با مشاهده این تناقضات در احادیث عمر و کلاله، که همه نیز به اصطلاح صحیحه هستند، در مى یابیم که در این روایات، حکم کلاله ـ که بر اساس نقل بخارى یکى از مسائل سه گانه اى است که حکم براى امت بیان نشده و عمر نیز درباره آن از پیامبر(ص) نپرسیده است ـ توسط پیامبر(ص) براى عمر در استخوانى نوشته شده است، و بخارى خود در مورد مسئله دوم از آن سه مسئله یعنى خلافت روایت کرده است که پیامبر کاغذ و قلمى خواست تا چیزى بنویسد که امت پس از او هرگز گمراه نشوند، اما عمر از این کار ممانعت کرد.
با مشاهده این تناقضات در احادیث عمر و کلاله، که همه نیز به اصطلاح صحیحه هستند، در مى یابیم که در این روایات، حکم کلاله ـ که بر اساس نقل بخارى یکى از مسائل سه گانه اى است که حکم براى امت بیان نشده و عمر نیز درباره آن از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نپرسیده است ـ توسط پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم براى عمر در استخوانى نوشته شده است، و بخارى خود در مورد مسئله دوم از آن سه مسئله یعنى خلافت روایت کرده است که پیامبر کاغذ و قلمى خواست تا چیزى بنویسد که امت پس از او هرگز گمراه نشوند، اما عمر از این کار ممانعت کرد.


اما در مورد مسئله سوم، یعنى اقسام ربا، غیر ممکن است که پیامبر(ص) آن را چنانکه خداوند به آن امر کرده اند، براى مسلمانان بیان و تشریح نکرده باشند. شاید این مسئله را نیز براى عمر یا غیر او در استخوانى نوشته اند!
اما در مورد مسئله سوم، یعنى اقسام ربا، غیر ممکن است که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم آن را چنانکه خداوند به آن امر کرده اند، براى مسلمانان بیان و تشریح نکرده باشند. شاید این مسئله را نیز براى عمر یا غیر او در استخوانى نوشته اند!


دلالت این دو حکایت
دلالت این دو حکایت
خط ۲۱۱: خط ۲۱۱:
این دو حکایت دلالت مى کند که روایات صحیح نزد برادران اهل سنت در این باب متناقض هستند و در نظر هر عاقلى جمع و پذیرش همه آنها ممکن نیست، بلکه راهى نیست غیر از اخذ برخى و ردّ بعضى دیگر.
این دو حکایت دلالت مى کند که روایات صحیح نزد برادران اهل سنت در این باب متناقض هستند و در نظر هر عاقلى جمع و پذیرش همه آنها ممکن نیست، بلکه راهى نیست غیر از اخذ برخى و ردّ بعضى دیگر.


چگونه ممکن است در این موضوع عاقلى بپذیرد که عمر درباره آیه کلاله از پیامبر(ص) سؤال نکرد به این دلیل که آخرین آیه اى بود که بر حضرت نازل گردید، اما بپذیرید که عمر بارها از پیامبر در این باره پرسید تا جایى که حضرت با انگشتش به سینه او زد و بر او خشم گرفت؟ یا چگونه مى توان پذیرفت که آیه کلاله آخرین آیه است و نیز همزمان پذیرفت که آیات ربا آخرین آیات است؟ همچنین است نسبت به سایر تناقضاتى که در روایات یاد شده موجود است و تناقضات بیشترى که در سایر روایات هست و در اینجا ذکر نشد.
چگونه ممکن است در این موضوع عاقلى بپذیرد که عمر درباره آیه کلاله از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم سؤال نکرد به این دلیل که آخرین آیه اى بود که بر حضرت نازل گردید، اما بپذیرید که عمر بارها از پیامبر در این باره پرسید تا جایى که حضرت با انگشتش به سینه او زد و بر او خشم گرفت؟ یا چگونه مى توان پذیرفت که آیه کلاله آخرین آیه است و نیز همزمان پذیرفت که آیات ربا آخرین آیات است؟ همچنین است نسبت به سایر تناقضاتى که در روایات یاد شده موجود است و تناقضات بیشترى که در سایر روایات هست و در اینجا ذکر نشد.


این دو داستان بیانگر آن است که سلطه خلیفه در نظر برادران اهل سنّت ادعاى غیر معقول او را معقول مى سازد، بنابر این آنچه نزد آنان مهم است این که قرآن را به گونه اى تفسیر کنیم و وقایع و اسباب نزول آن را به نحوى بیان کنیم که موافق گفته هاى خلیفه باشد، هر چند گفته هاى او متناقض باشد و موجب بروز شبهه تناقض در دین خدا و افعا ل بارى تعالى گردد، اما در عین حال هر که بر این امر اعتراض کند رافضى و دشمن اسلام، پیامبر(ص) و صحابه او باشد!
این دو داستان بیانگر آن است که سلطه خلیفه در نظر برادران اهل سنّت ادعاى غیر معقول او را معقول مى سازد، بنابر این آنچه نزد آنان مهم است این که قرآن را به گونه اى تفسیر کنیم و وقایع و اسباب نزول آن را به نحوى بیان کنیم که موافق گفته هاى خلیفه باشد، هر چند گفته هاى او متناقض باشد و موجب بروز شبهه تناقض در دین خدا و افعا ل بارى تعالى گردد، اما در عین حال هر که بر این امر اعتراض کند رافضى و دشمن اسلام، پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و صحابه او باشد!


این دو حکایت در موضوع مورد بحث ما همچنین دلالت دارد بر اینکه آیات ربا و ارث کلاله و شاید غیر این دو، طبق نظر خلیفه پس از آیه«اکمال دین» نازل شده اند. معناى این سخن آن است که خداى تعالى به مسلمانان فرموده است: الیوم اکملت لکم دینکم…، در حالى که احکام ارث و ربا و احکام قبل ـ به طورى که خواهد آمد ـ کامل نگردیده بود!
این دو حکایت در موضوع مورد بحث ما همچنین دلالت دارد بر اینکه آیات ربا و ارث کلاله و شاید غیر این دو، طبق نظر خلیفه پس از آیه«اکمال دین» نازل شده اند. معناى این سخن آن است که خداى تعالى به مسلمانان فرموده است: الیوم اکملت لکم دینکم…، در حالى که احکام ارث و ربا و احکام قبل ـ به طورى که خواهد آمد ـ کامل نگردیده بود!


هیچ منصفى نمى تواند این منطق را بپذیرد که براى تبرئه انسان غیر معصومى جدال کند، اگرچه این کار مستلزم نسبت دادن تناقض به خداى عزوجل و رسول او(ص) باشد.
هیچ منصفى نمى تواند این منطق را بپذیرد که براى تبرئه انسان غیر معصومى جدال کند، اگرچه این کار مستلزم نسبت دادن تناقض به خداى عزوجل و رسول اوصلی الله علیه وآله وسلم باشد.


سایر اقوال
سایر اقوال
خط ۲۲۵: خط ۲۲۵:
قول یکم:
قول یکم:


در «صحیح بخارى» چنین آمده است:
۱ـ در «صحیح بخارى» چنین آمده است:


از سعید بن جبیر شنیدم که گفت: اهل کوفه درباره آیه اى اختلاف پیدا کردند، من نزد ابن عباس رفتم و از او در این باره پرسیدم، وى گفت: این آیه: ومن یقتل مؤمناً متعمدا فجزائه جهنم[نساء93] آخرین آیه اى است که بر پیامبر نازل گردید و از این رو نسخ نشده است.39
از سعید بن جبیر شنیدم که گفت: اهل کوفه درباره آیه اى اختلاف پیدا کردند، من نزد ابن عباس رفتم و از او در این باره پرسیدم، وى گفت: این آیه: ومن یقتل مؤمناً متعمدا فجزائه جهنم[نساء93] آخرین آیه اى است که بر پیامبر نازل گردید و از این رو نسخ نشده است.39


همچنین در «صحیح بخارى» آمده است:
۲ـ همچنین در «صحیح بخارى» آمده است:


…از سعید بن جبیر نقل شده است که گفت: اهل کوفه در باب قتل مؤمن اختلاف نظر پیدا کردند، من به سوى ابن عباس رهسپار شدم، وى گفت: این آیه از آخرین آیات نازل شده و غیر منسوخ است.40
…از سعید بن جبیر نقل شده است که گفت: اهل کوفه در باب قتل مؤمن اختلاف نظر پیدا کردند، من به سوى ابن عباس رهسپار شدم، وى گفت: این آیه از آخرین آیات نازل شده و غیر منسوخ است.40


در «درّالمنثور »چنین آمده است:
۳ـ در «درّالمنثور »چنین آمده است:


عبد بن حمید و بخارى و مسلم و ابوداود و سنایى و ابن جریر و طبرانى از طریق سعید بن جبیر نقل کرده اند که گفت: اهل کوفه در قتل مؤمن اختلاف کردند. من نزد ابن عباس رفتم، او گفت: این آخرین آیه اى است که نازل شده و نسخ نشده است.
عبد بن حمید و بخارى و مسلم و ابوداود و سنایى و ابن جریر و طبرانى از طریق سعید بن جبیر نقل کرده اند که گفت: اهل کوفه در قتل مؤمن اختلاف کردند. من نزد ابن عباس رفتم، او گفت: این آخرین آیه اى است که نازل شده و نسخ نشده است.
خط ۲۳۹: خط ۲۳۹:
احمد و سعید بن منصور و سنایى و ابن ماجه و عبدبن حمید و ابن جریر و ابن منذر و ابن ابى حاتم و نحاس در«ناسخ» و طبرانى از طریق سالم بن ابى الجعد از ابن عباس نقل کرده اند که گفت: این آیه از آخرین آیاتى است که نازل گردید و نسخ شد تا آنکه رسول خدا ـ صلى الله علیه وسلم ـ از دنیا رفت و پس از او دیگر وحى قطع گردید، گفت: اگر(قایل) توبه کند و ایمان بیاورد و کار نیکو کند و هدایت یابد چه مى گویى؟ گفت: چنین کسى را توبه چه سود؟41
احمد و سعید بن منصور و سنایى و ابن ماجه و عبدبن حمید و ابن جریر و ابن منذر و ابن ابى حاتم و نحاس در«ناسخ» و طبرانى از طریق سالم بن ابى الجعد از ابن عباس نقل کرده اند که گفت: این آیه از آخرین آیاتى است که نازل گردید و نسخ شد تا آنکه رسول خدا ـ صلى الله علیه وسلم ـ از دنیا رفت و پس از او دیگر وحى قطع گردید، گفت: اگر(قایل) توبه کند و ایمان بیاورد و کار نیکو کند و هدایت یابد چه مى گویى؟ گفت: چنین کسى را توبه چه سود؟41


در«المجموع فى شرح المهذب» آمده است:
۴ـ در«المجموع فى شرح المهذب» آمده است:


در «صحیح بخارى» درباره این آیه ومن یقتل مؤمناً متعمداً فجزائه جهنم خالداً فیها آمده است که: آخرین آیه اى است که بر پیامبر فرستاده شده و چیزى آن را نسخ نکرده است. مسلم و نسایى نیز از طریق شعبة همین گونه روایت کرده اند. ابوداود از احمدبن حنبل به سندش از سعید بن جبیر و او از ابن عباس درباره این آیه روایت کرده است که گفت: چیزى آن را نسخ نکرده است.42
در «صحیح بخارى» درباره این آیه ومن یقتل مؤمناً متعمداً فجزائه جهنم خالداً فیها آمده است که: آخرین آیه اى است که بر پیامبر فرستاده شده و چیزى آن را نسخ نکرده است. مسلم و نسایى نیز از طریق شعبة همین گونه روایت کرده اند. ابوداود از احمدبن حنبل به سندش از سعید بن جبیر و او از ابن عباس درباره این آیه روایت کرده است که گفت: چیزى آن را نسخ نکرده است.42
۷۶۴

ویرایش