پژوهشی در اسباب نزول آیه اکمال: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۵۴۴: خط ۵۴۴:
'''۱-'''محمد بن ادریس در آخر«سرائر» به نقل از کتاب«مشیخه حسن بن محبوب» مى گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله چهار روز مانده به پایان ذو القعده از مدینه خارج شد و چهار روز از ذو الحجه گذشته به مکه وارد شد، از بالاى مکه، از را ه اهل مدینه، به مکه وارد و از پایین آن خارج گردید.<ref>وسائل الشیعة؛ج۹،ص۳۱۸.</ref>
'''۱-'''محمد بن ادریس در آخر«سرائر» به نقل از کتاب«مشیخه حسن بن محبوب» مى گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله چهار روز مانده به پایان ذو القعده از مدینه خارج شد و چهار روز از ذو الحجه گذشته به مکه وارد شد، از بالاى مکه، از را ه اهل مدینه، به مکه وارد و از پایین آن خارج گردید.<ref>وسائل الشیعة؛ج۹،ص۳۱۸.</ref>


'''۲-'''… از ابى عبدالله علیه السلام روایت شده که فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله بیست حج به جا آوردند… رسول خداصلی الله علیه وآله ده سال در مدینه ماندند و به حج نرفتند تا این آیه بر او نازل گردید: و أذّن فى الناس بالحج یأتوک رجالاً و على کل ضامر یأتین من کل فجّ عمیق، پس حضرت موذّنان را امر فرمود تا با صداى بلند ندا سردهند که رسول خدا(ص) امسال به حج خواهند رفت. به این ترتیب اهالى مدینه و عوالى و اعراب آگاه شدند و براى همراهى در حج با پیامبر(ص) گرد آمدند، و اینان پیروان حضرت(ص) بودند، گوش به فرامین او مى سپردند و هرچه پیامبر(ص) مى فرمود و هر آنچه او انجام مى داد، همان مى کردند. حضرت رسول(ص) چهار روز مانده به پایان ذو القعده از مدینه خارج شدند، وقتى به ذوالحلیفه رسیدند هنگام ظهر بود. حضرت غسل کردند، آنگاه به سوى مسجد شجره حرکت کردند، در آن مسجد نماز ظهر خواندند و قصد حج مفرده کرده و خارج شدند تا به«بیداء» رسیدند. در یک فرسخى، مردم در دوطرف راه او به صف ایستادند، براى حج افراد لبیک گفتند و شصت و شش یا شصت و چهار حیوان براى قربانى به همراه بردند تا آنکه در پایان روز چهارم ذو الحجه به مکه رسیدند، طواف خانه را به هفت شوط انجام دادند و دو رکعت نماز پشت مقام ابراهیم گذاردند، سپس به سوى حَجَر رفته آن را استلام فرمودند….<ref>کافی؛ج4،ص245.</ref>
'''۲-'''… از ابى عبدالله علیه السلام روایت شده که فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله بیست حج به جا آوردند… رسول خداصلی الله علیه وآله ده سال در مدینه ماندند و به حج نرفتند تا این آیه بر او نازل گردید:وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ <ref>حج/۲۷.</ref>، پس حضرت موذّنان را امر فرمود تا با صداى بلند ندا سردهند که رسول خداصلی الله علیه وآله امسال به حج خواهند رفت. به این ترتیب اهالى مدینه و عوالى و اعراب آگاه شدند و براى همراهى در حج با پیامبرصلی الله علیه وآله گرد آمدند، و اینان پیروان حضرت صلی الله علیه وآله بودند، گوش به فرامین او مى سپردند و هرچه پیامبرصلی الله علیه وآله مى فرمود و هر آنچه او انجام مى داد، همان مى کردند. حضرت رسول صلی الله علیه وآله چهار روز مانده به پایان ذو القعده از مدینه خارج شدند، وقتى به ذوالحلیفه رسیدند هنگام ظهر بود. حضرت غسل کردند، آنگاه به سوى مسجد شجره حرکت کردند، در آن مسجد نماز ظهر خواندند و قصد حج مفرده کرده و خارج شدند تا به«بیداء» رسیدند. در یک فرسخى، مردم در دوطرف راه او به صف ایستادند، براى حج افراد لبیک گفتند و شصت و شش یا شصت و چهار حیوان براى قربانى به همراه بردند تا آنکه در پایان روز چهارم ذو الحجه به مکه رسیدند، طواف خانه را به هفت شوط انجام دادند و دو رکعت نماز پشت مقام ابراهیم گذاردند، سپس به سوى حَجَر رفته آن را استلام فرمودند….<ref>کافی؛ج۴،ص۲۴۵.</ref>


'''۴-'''… العبدى از ابوسعید روایت کرده که رسول خدا(ص) مردم را در غدیرخم به سوى على(ع) فراخواند و فرمان داد تا خارهاى زیر درخت را برکنند، آن روز پنج شنبه بود. حضرت رسول(ص) مردم را خواست و بازوان على(ع) را گرفت و بالا برد به طورى که مردم سفیدى زیر بغل آن حضرت را دیدند، پس آن گاه پراکنده نگشتند تا این آیه فرو فرستاده شد: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً، پس رسول خدا(ص) فرمود: الله اکبر على اکمال الدین و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى وبالولایة لعلىّ من بعدى. و فرمود: هر کس من مولاى اویم پس(ازمن) على مولاى اوست، خدایا دوست بدار هرآن که وى را دوست دارد و دشمن دار آن که را با وى دشمنى ورزد و یارى فرما هر که را که یارى او کند.<ref>المسترشد؛ص119.</ref>
'''۴-'''… العبدى از ابوسعید روایت کرده که رسول خداصلی الله علیه وآله مردم را در غدیرخم به سوى على علیه السلام فراخواند و فرمان داد تا خارهاى زیر درخت را برکنند، آن روز پنج شنبه بود. حضرت رسول صلی الله علیه وآله مردم را خواست و بازوان على علیه السلام را گرفت و بالا برد به طورى که مردم سفیدى زیر بغل آن حضرت را دیدند، پس آن گاه پراکنده نگشتند تا این آیه فرو فرستاده شد:الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا ، پس رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود:اَللّٰهُ اَكبَرُ عَلَى إِكمَالِ الدِّينِ وَ إِتمَامِ النِّعمَة وَ رِضَى الرَّب بِرِسَالَتِى وَ الولَايَةِ لِعَلِىِّ بنِ أَبِى طَالِبٍ مِن بَعدِى ثُمَّ قَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ...


مؤید قول اهل بیت(ع) روایاتى است که در منابع سنى و شیعه، هر دو، آمده و حاکى از آن است که پیامبر(ص) سفرهایشان را همواره روز پنج شنبه آغاز مى فرمود و یا آنکه به ندرت در غیر پنج شنبه آغاز به سفر مى کرد؛ چنانکه بخارى<ref>صحیح بخاری؛ج4،ص6.</ref>وابو داوود در«سنن»<ref>سنن ابو داوود؛ج1،ص586.</ref>چنین نقل کرده اند.
و فرمود: هر کس من مولاى اویم پس(ازمن) على مولاى اوست، خدایا دوست بدار هرآن که وى را دوست دارد و دشمن دار آن که را با وى دشمنى ورزد و یارى فرما هر که را که یارى او کند.<ref>المسترشد؛ص۱۱۹.</ref>


روایت ابن سیدالناس در«عیون الاثر» نیز که سفر پیامبر از مدینه را روز پنج شنبه نقل کرده است بر این امر تصریح دارد.<ref>عیون الاثر؛ج2،ص341.</ref>
مؤید قول اهل بیت علیهم السلام روایاتى است که در منابع سنى و شیعه، هر دو، آمده و حاکى از آن است که پیامبرصلی الله علیه وآله سفرهایشان را همواره روز پنج شنبه آغاز مى فرمود و یا آنکه به ندرت در غیر پنج شنبه آغاز به سفر مى کرد؛ چنانکه بخارى<ref>صحیح بخاری؛ج۴،ص۶.</ref>وابو داوود در«سنن»<ref>سنن ابو داوود؛ج۱،ص۵۸۶.</ref>چنین نقل کرده اند.


در«بحارالانوار» از «کافى» به سند مقبول از ابى عبدالله(ع) روایت شده که فرمود:
روایت ابن سیدالناس در«عیون الاثر» نیز که سفر پیامبر از مدینه را روز پنج شنبه نقل کرده است بر این امر تصریح دارد.<ref>عیون الاثر؛ج۲،ص۳۴۱.</ref>


پیامبر(ص) هرگاه در تابستان از خانه خارج مى شدند، روز خروج ایشان پنج شنبه بود، و در سرماى زمستان هرگاه مى خواستند از سفر به خانه بازگردند روز جمعه وارد مى شدند.<ref>بحار الانوار؛ج16،ص272.</ref>
در«بحارالانوار» از «کافى» به سند مقبول از ابى عبدالله علیه السلام روایت شده که فرمود:


همچنین قول اهل بیت(ع) تأیید مى گردد به آنچه که برادران سنى از جابر نقل مى کنند که حرکت پیامبر(ص) چهار روز مانده به پایان ذو القعده بود، به طورى که در سیره ابن کثیر آمده است.<ref>سیرةالنبویة؛ج4،ص215.</ref>
پیامبرصلی الله علیه وآله هرگاه در تابستان از خانه خارج مى شدند، روز خروج ایشان پنج شنبه بود، و در سرماى زمستان هرگاه مى خواستند از سفر به خانه بازگردند روز جمعه وارد مى شدند.<ref>بحار الانوار؛ج۱۶،ص۲۷۲.</ref>


روایت بخارى و بیشتر صحاح نیز که گفته اند از سفر پیامبر(ص) پنج روز مانده به پایان ذو القعده واقع شد ـ بدون تعیین آن روز ـ قول اهل بیت(ع) را تأیید مى کند.<ref>صحیح بخاری؛ج۲،ص۱۴۶و۱۸۴و۱۸۷.وج۴،ص۷.</ref> بخارى گفته است حضرت چهارشب از ذو الحجة گذشته وارد مکه شد.92
همچنین قول اهل بیت علیهم السلام تأیید مى گردد به آنچه که برادران سنى از جابر نقل مى کنند که حرکت پیامبرصلی الله علیه وآله چهار روز مانده به پایان ذو القعده بود، به طورى که در سیره ابن کثیر آمده است.<ref>سیرةالنبویة؛ج۴،ص۲۱۵.</ref>


مؤیّدِ دیگر سخن اهل بیت(ع) این است که مدت حرکت پیامبر(ص) از مدینه تا مکه بیش از هشت روز نبود؛ با نظر به راهى که طى کرده و مسافتى که حدود چهارصد کیلومتر بوده و نظر به سرعت حرکت(به طورى که برخى مردم از خستگى پاها به حضرت شکوه کردند و ایشان به آنان آموخت که پاهاى خود را ببندند)، و با توجه به اینکه هیچ کس خبر از توقف پیامبر(ص) در راه مکه نداده است و نیز با ملاحظه روایات بازگشت حضرت با وجود توقف نسبتاً طولانى شان در غدیر. گذشته از این موارد، توجه به روایاتى که اتفاق دارند بر اینکه ورود پیامبر(ص) به مکه روز چهارم ذو الحجه بوده ـ همان گونه که در روایات اهل بیت(ع) و روایت بخارى ملاحظه گردید ـ همه و همه، تردیدى در سقوط این روایت که حضرت شش روز مانده به پایان ذو القعده ازمدینه خارج شد باقى نمى ماند؛ چنانکه در«عمدةالقارى»، «ارشاد السارى»، سخن ابن حزم و «حاشیه سیره حلبیه»93آمده است، زیرا طبق این روایت مدت حرکت حضرت ازمدینه به مکه ده روز خواهد شد.
روایت بخارى و بیشتر صحاح نیز که گفته اند از سفر پیامبرصلی الله علیه وآله پنج روز مانده به پایان ذو القعده واقع شد ـ بدون تعیین آن روز ـ قول اهل بیت علیهم السلام را تأیید مى کند.<ref>صحیح بخاری؛ج۲،ص۱۴۶و۱۸۴و۱۸۷.وج۴،ص۷.</ref> بخارى گفته است حضرت چهارشب از ذو الحجة گذشته وارد مکه شد.<ref>نگاه کنید به:سنن نسایی؛ج۱،ص۱۵۴و۲۰۸وج۵،ص۱۲۱.صحیح مسلم؛ج۴،ص۳۲.سنن ابن ماجه:؛ج۲،ص۹۹۳.سنن بیهقی؛ج۵،ص۳۳.</ref>


به این ترتیب نادرستى قول مخالف روایت اهل بیت(ع) آشکار مى گردد، یعنى قولى که طرفداران آن بر روایت«پنج روز از ذو القعده مانده» تکیه کرده اند و تلاش نموده اند آن را با روز شنبه تطبیق دهند تا اول ذو الحجه را پنج شنبه قرار دهند و روز عرفه را با جمعه مصادف سازند تا سخن خلیفه عمر را به این وسایل تصدیق کنند، بلکه همان گونه که مى بینید اینان به اصطلاح کاسه داغتر از آش شده اند، زیرا چنانکه گذشت خلیفه عمر خود روز عرفه را روز پنج شنبه دانسته است. از کسانى که به روایت«شنبه» قائل شده اند؛ ابن سعد94، واقدى95، حاشیه سیره حلبیه96، تاریخ طبرى97و تاریخ ذهبى98ومانند اینان هستند.
مؤیّدِ دیگر سخن اهل بیت علیهم السلام این است که مدت حرکت پیامبرصلی الله علیه وآله از مدینه تا مکه بیش از هشت روز نبود؛ با نظر به راهى که طى کرده و مسافتى که حدود چهارصد کیلومتر بوده و نظر به سرعت حرکت(به طورى که برخى مردم از خستگى پاها به حضرت شکوه کردند و ایشان به آنان آموخت که پاهاى خود را ببندند)، و با توجه به اینکه هیچ کس خبر از توقف پیامبرصلی الله علیه وآله در راه مکه نداده است و نیز با ملاحظه روایات بازگشت حضرت با وجود توقف نسبتاً طولانى شان در غدیر. گذشته از این موارد، توجه به روایاتى که اتفاق دارند بر اینکه ورود پیامبرصلی الله علیه وآله به مکه روز چهارم ذو الحجه بوده ـ همان گونه که در روایات اهل بیت علیهم السلام و روایت بخارى ملاحظه گردید ـ همه و همه، تردیدى در سقوط این روایت که حضرت شش روز مانده به پایان ذو القعده ازمدینه خارج شد باقى نمى ماند؛ چنانکه در«عمدةالقارى»، «ارشاد السارى»، سخن ابن حزم و «حاشیه سیره حلبیه»<ref>حاشیه سیره حلبیه؛ج۳،ص۲۵۷.</ref>آمده است، زیرا طبق این روایت مدت حرکت حضرت ازمدینه به مکه ده روز خواهد شد.


بنابراین روایت( روایت خروج حضرت از مدینه در روز شنبه)، باقى مانده ذو القعده پنج روز بوده است؛ یعنى شنبه، یکشنبه، دوشنبه، سه شنبه، چهارشنبه، و اول ذو الحجه روز پنج شنبه بوده و روز عرفه با جمعه مصادف شده است، پس مدت حرکت از مدینه به مکه نُه روز شده، مگر آن که راوى، ذوالقعده را تمام(30روز) تصور کرده بعد معلوم گردیده که ناقص(29روز)است.
به این ترتیب نادرستى قول مخالف روایت اهل بیت علیهم السلام آشکار مى گردد، یعنى قولى که طرفداران آن بر روایت«پنج روز از ذو القعده مانده» تکیه کرده اند و تلاش نموده اند آن را با روز شنبه تطبیق دهند تا اول ذو الحجه را پنج شنبه قرار دهند و روز عرفه را با جمعه مصادف سازند تا سخن خلیفه عمر را به این وسایل تصدیق کنند، بلکه همان گونه که مى بینید اینان به اصطلاح کاسه داغتر از آش شده اند، زیرا چنانکه گذشت خلیفه عمر خود روز عرفه را روز پنج شنبه دانسته است. از کسانى که به روایت«شنبه» قائل شده اند؛ ابن سعد<ref>طبقات ابن سعد؛ج۲،ص۱۲۴.</ref>، واقدى<ref>مغازلی؛ج۲،ص۱۰۸۹.</ref>، حاشیه سیره حلبیه<ref>حاشیه سیره حلبیه؛ج۳،ص۳.</ref>، تاریخ طبرى<ref>تاریخ طبری؛ج۳،ص۱۴۸.</ref>و تاریخ ذهبى<ref>تاریخ ذهبی؛ج۲،ص۷۰۱.</ref>ومانند اینان هستند.
 
بنابراین روایت( روایت خروج حضرت از مدینه در روز شنبه)، باقى مانده ذو القعده پنج روز بوده است؛ یعنى شنبه، یکشنبه، دوشنبه، سه شنبه، چهارشنبه، و اول ذو الحجه روز پنج شنبه بوده و روز عرفه با جمعه مصادف شده است، پس مدت حرکت از مدینه به مکه نُه روز شده، مگر آن که راوى، ذوالقعده را تمام(۳۰روز) تصور کرده بعد معلوم گردیده که ناقص(۲۹روز)است.


ابن کثیر از کسانى است که از این عقیده دفاع کرده اند. او در«سیره» مى گوید:
ابن کثیر از کسانى است که از این عقیده دفاع کرده اند. او در«سیره» مى گوید:


احمد از… از اُنس بن مالک انصارى نقل مى کند که گفت: رسول خدا ـ صلى الله علیه وسلم ـ چهار رکعت نماز ظهر را در مسجدش در مدینه خواند، سپس نماز عصر را به دو رکعت در ذوالحلیفه خواند، و بى تردید این در حجةالوداع بود. این روایت از این دو وجه منحصر به احمد است، و این دو وجه بر معیار صحیح استوار است.
احمد از… از اُنس بن مالک انصارى نقل مى کند که گفت: رسول خدا صلى الله علیه وسلم چهار رکعت نماز ظهر را در مسجدش در مدینه خواند، سپس نماز عصر را به دو رکعت در ذوالحلیفه خواند، و بى تردید این در حجةالوداع بود. این روایت از این دو وجه منحصر به احمد است، و این دو وجه بر معیار صحیح استوار است.


این روایت بیقین خروج حضرت در روز جمعه را نفى مى کند. بنابراین ممکن نیست که خروج حضرت روز پنج شنبه بوده باشد ـ چنانکه ابن حزم گفته است ـ، زیرا خروج در روز بیست و چهارم ذو القعده بوده است، چرا که خلافى نیست در اینکه اول ذو الحجه روز پنج شنبه بوده است؛ زیرا به تواتر و اجماع ثابت گردیده که پیامبر(ع) روز جمعه در عرفات وقوف کرد و روز عرفه بى تردید نهم ذو الحجه است.
این روایت به یقین خروج حضرت در روز جمعه را نفى مى کند. بنابراین ممکن نیست که خروج حضرت روز پنج شنبه بوده باشد ـ چنانکه ابن حزم گفته است ـ زیرا خروج در روز بیست و چهارم ذو القعده بوده است، چرا که خلافى نیست در اینکه اول ذو الحجه روز پنج شنبه بوده است؛ زیرا به تواتر و اجماع ثابت گردیده که پیامبرصلی الله علیه وآله روز جمعه در عرفات وقوف کرد و روز عرفه بى تردید نهم ذو الحجه است.


پس اگر خروج پیامبر روز پنج شنبه بیست و چهارم ذو القعده بوده، بیقین شش شب از ذو القعده باقى مانده: شبهاى جمعه، شنبه، یکشنبه، دوشنبه، سه شنبه، چهارشنبه. در حالى که ابن عباس، عایشه و جابر گفته اند پیامبر پنج روز مانده به پایان ذو القعده خارج شد.
پس اگر خروج پیامبر روز پنج شنبه بیست و چهارم ذو القعده بوده، به یقین شش شب از ذو القعده باقى مانده: شبهاى جمعه، شنبه، یکشنبه، دوشنبه، سه شنبه، چهارشنبه. در حالى که ابن عباس، عایشه و جابر گفته اند پیامبر پنج روز مانده به پایان ذو القعده خارج شد.


همچنین غیر ممکن است که روز خروج جمعه بوده باشد، به دلیل حدیث انس. بنابراین متعین مى گردد که خروج پیامبر ـ علیه السلام ـ از مدینه روز شنبه بوده و راوى گمان برده که ماه ذو القعده تمام(30روز)است، اما برحسب اتفاق در آن سال ناقص(29روز) بوده و در روز چهارشنبه پایان یافته و هلال ذو الحجه در شب پنج شنبه ظاهر گردیده است.
همچنین غیر ممکن است که روز خروج جمعه بوده باشد، به دلیل حدیث انس. بنابراین متعین مى گردد که خروج پیامبر صلی الله علیه وآله از مدینه روز شنبه بوده و راوى گمان برده که ماه ذو القعده تمام(۳۰روز)است، اما برحسب اتفاق در آن سال ناقص(۲۹روز) بوده و در روز چهارشنبه پایان یافته و هلال ذو الحجه در شب پنج شنبه ظاهر گردیده است.


مؤید این بیان روایت جابر است که خروج پیامبر از مدینه را پنج یا چهار روز مانده به پایان ذو القعده نقل کرده است. بر این فرض هیچ راه گریزى از این تقریب نبوده و هیچ گزیرى از آن نیست. 99
مؤید این بیان روایت جابر است که خروج پیامبر صلی الله علیه وآله از مدینه را پنج یا چهار روز مانده به پایان ذو القعده نقل کرده است. بر این فرض هیچ راه گریزى از این تقریب نبوده و هیچ گریزى از آن نیست.<ref>سیره ابن کثیر؛ج۴،ص۲۱۷.</ref>


در کلام ابن کثیر عدم اطمینان به این فروض و تقدیرات نمایان است، زیرا بى تردید آن رأى مشکوک است، به دلیل تشکیک خود عمر، و تشکیک سفیان ثورى به روایت بخارى، و تشکیک نسایى و قطع ابن حزم به این که سفر پیامبر(ص)روز پنج شنبه بوده است.
در کلام ابن کثیر عدم اطمینان به این فروض و تقدیرات نمایان است، زیرا بى تردید آن رأى مشکوک است، به دلیل تشکیک خود عمر، و تشکیک سفیان ثورى به روایت بخارى، و تشکیک نسایى و قطع ابن حزم به این که سفر پیامبرصلی الله علیه وآله روز پنج شنبه بوده است.


همان طور که ملاحظه مى شود استدلال ایشان بر این که خروج پیامبر(ص) در روز پنج شنبه نبوده، مصادره به مطلوب است زیرا مى گوید:«از آنجا که به تواتر و اجماع ثابت گردیده که پیامبر ـ علیه السلام ـ روز جمعه در عرفه وقوف کرده…»، یعنى به خود نتیجه اى که درصدد اثبات آن بوده استدلال کرده است!.
همان طور که ملاحظه مى شود استدلال ایشان بر این که خروج پیامبرصلی الله علیه وآله در روز پنج شنبه نبوده، مصادره به مطلوب است زیرا مى گوید:«از آنجا که به تواتر و اجماع ثابت گردیده که پیامبرصلی الله علیه وآله روز جمعه در عرفه وقوف کرده…»، یعنى به خود نتیجه اى که درصدد اثبات آن بوده استدلال کرده است!


همچنین وى براى اثبات این که سفر پیامبر(ص) روز جمعه آغاز نشده به روایت انس استدلال مى کند که مى گوید: پیامبر نماز ظهر و عصر خواندند و نه نماز جمعه، در حالى که این استدلالى است که قول او را رد و قول اهل بیت(ع) را تأیید مى کند، زیرا روایت حاکى از این است که پیامبر(ص) در عرفه نماز جمعه نخوانده. نیز در«سنن نسایى» از جابر نقل شده و ابوداوود هم از ابن عمر روایت کرده که پیامبر(ص) درعرفه نماز ظهر و عصر به جا آوردند، یعنى نماز جمعه نخواندند، پس چگونه روز عرفه مصادف با جمعه بوده است؟!
همچنین وى براى اثبات این که سفر پیامبرصلی الله علیه وآله روز جمعه آغاز نشده به روایت انس استدلال مى کند که مى گوید: پیامبر نماز ظهر و عصر خواندند و نه نماز جمعه، در حالى که این استدلالى است که قول او را رد و قول اهل بیت علیهم السلام را تأیید مى کند، زیرا روایت حاکى از این است که پیامبرصلی الله علیه وآله در عرفه نماز جمعه نخوانده. نیز در«سنن نسایى» از جابر نقل شده و ابوداوود هم از ابن عمر روایت کرده که پیامبرصلی الله علیه وآله درعرفه نماز ظهر و عصر به جا آوردند، یعنى نماز جمعه نخواندند، پس چگونه روز عرفه مصادف با جمعه بوده است؟!


نتیجه این که بر نظریه نزول آیه اکمال دین در روز عرفه اشکالات فراوانى وارد مى شود که پژوهشگر منصف را به تأمل و توقف در آن وا مى دارد. از جمله این اشکالات احتمال وجود خلل در تاریخ ذکر شده در روایات مورد استناد این نظریه است، و این خلل موجب خلل در اصل آنها خواهد بود. به این ترتیب نظریه اهل بیت(ع) در مورد سبب نزول این آیه بدون معارض باقى مى ماند، زیرا معارضى که توان به معارضه برخاستن ندارد، همچون عدم آن است.
نتیجه این که بر نظریه نزول آیه اکمال دین در روز عرفه اشکالات فراوانى وارد مى شود که پژوهشگر منصف را به تأمل و توقف در آن وا مى دارد. از جمله این اشکالات احتمال وجود خلل در تاریخ ذکر شده در روایات مورد استناد این نظریه است، و این خلل موجب خلل در اصل آنها خواهد بود. به این ترتیب نظریه اهل بیت علیهم السلام در مورد سبب نزول این آیه بدون معارض باقى مى ماند، زیرا معارضى که توان به معارضه برخاستن ندارد، همچون عدم آن است.


در پایان یادآور مى شویم که آنچه نزد همه مسلمانان مورد اتفاق است این است که روز نزول آیه اکمال دین، عید بزرگ الهى است، بلکه از اهل بیت(ع) نقل شده است که این روز به طور کلى بزرگترین اعیاد است. دلیل آن نیز روشن است؛ زیرا عید هفتگى مسلمانان با نماز جمعه ارتباط دارد و عید فطر با عبادت روزه مرتبط است و عید اضحى با عبادت حج در ارتباط است، اما این عید با اتمام نعمت اسلام بتمامى(که نماز جمعه، صوم و حج بخشى از آن است) ارتباط دارد. اتمام نعمت در نظر برادران اهل سنت به نفس تنزیل دین و کامل کردن آن تحقق یافته است، و در نظر ما هم به این، و هم به نعمت حل مسئله رهبرى از سوى خدا و جاودانه ساختن پیامبر(ص) با قرار دادن نظام امامت در عترت پس از او.
در پایان یادآور مى شویم که آنچه نزد همه مسلمانان مورد اتفاق است این است که روز نزول آیه اکمال دین، عید بزرگ الهى است، بلکه از اهل بیت علیهم السلام نقل شده است که این روز به طور کلى بزرگترین اعیاد است. دلیل آن نیز روشن است؛ زیرا عید هفتگى مسلمانان با نماز جمعه ارتباط دارد و عید فطر با عبادت روزه مرتبط است و عید اضحى با عبادت حج در ارتباط است، اما این عید با اتمام نعمت اسلام بتمامى(که نماز جمعه، صوم و حج بخشى از آن است) ارتباط دارد. اتمام نعمت در نظر برادران اهل سنت به نفس تنزیل دین و کامل کردن آن تحقق یافته است، و در نظر ما هم به این، و هم به نعمت حل مسئله رهبرى از سوى خدا و جاودانه ساختن پیامبرصلی الله علیه وآله با قرار دادن نظام امامت در عترت پس از او.


اینک آیا برادران ما، عالمان اهل سنت، دعوت ما را مى پذیرند که به تحقیق در فقهِ این عید مظلوم و در نهان نگاه داشته شده بپردازیم و آن را به حیات همه مسلمانان، به نحوى که با فقه مذهبشان سازگار است، بازگردانیم؟
اینک آیا برادران ما، عالمان اهل سنت، دعوت ما را مى پذیرند که به تحقیق در فقهِ این عید مظلوم و در نهان نگاه داشته شده بپردازیم و آن را به حیات همه مسلمانان، به نحوى که با فقه مذهبشان سازگار است، بازگردانیم؟!


آنچه باقى ماند بخش سوم بحث ماست که درباره سبب نزول آیه تبلیغ(یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیک…) و تفسیر آن است. امید توفیق انجام آن را در فرصتهاى بعدى داریم.
آنچه باقى ماند بخش سوم بحث ماست که درباره سبب نزول آیه تبلیغ(یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیک…) و تفسیر آن است. امید توفیق انجام آن را در فرصتهاى بعدى داریم.
۷۶۴

ویرایش